آیین نبوی (ص) در ریشه کنی فتنه ها

این بحث زاییده نیاز شرایط و حوادثی است که امت عربی و اسلامی از سر می گذراند و طی آن دشمنان برای ضربه زدن به وحدت و قدرت و ثبات فرزندان این امت، در جهت فتنه انگیزی و تفرقه افکنی و ایجاد درگیری و برخورد، توطئه
شنبه، 16 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیین نبوی (ص) در ریشه کنی فتنه ها
آیین نبوی (ص) در ریشه کنی فتنه ها

نویسنده: دکتر اسعدالسحمرانی
استاد عقاید و ادیان در دانشگاه الامام الاوزاعی- بیروت
مسئول امور دینی در کنگره مردمی لبنان

 

پیشگفتار

این بحث زاییده نیاز شرایط و حوادثی است که امت عربی و اسلامی از سر می گذراند و طی آن دشمنان برای ضربه زدن به وحدت و قدرت و ثبات فرزندان این امت، در جهت فتنه انگیزی و تفرقه افکنی و ایجاد درگیری و برخورد، توطئه می چینند. بر غیوران دین و جامعه، پوشیده نیست که قدرتهای استعماری و اشغالگری و سلطه صهیونیستی - آمریکایی در پوشش عناوینی چون: "جهانی شدن"، "خاورمیانه جدید" یا "خاورمیانه بزرگ"، "آزادی اقلیت ها"، "آزادی های دینی" و... عمل می کنند ولی همه این عناوین، تنها یک هدف دارند که همانا متفرق کردن مسلمانان و پاره پاره کردن سرزمین های ایشان و تبدیلشان به واحدهای مذهبی، فرقه ای و نژادی برای سلطه آسانتر بر آنهاست.
هدف این مقاله نیز آشنایی با سیره نبوی در برخورد با فتنه ها و ریشه کن ساختن آنها در راستای اصالت بخشیدن به شیوه یا آیینی است که امروزه سخت بدان نیازمندیم.

فتنه، شرّ و وحدت، رحمت است

خداوند عز و جل مؤمنان را به وحدت و برادری و همدلی فرمان داده است؛ زیرا این مفاهیم، رحمتی است که جامعه را مصونیت می بخشد و پیوندهای آنرا تقویت می کند و ثبات و استقرارش را تحقق می بخشد و در برابر نیز خداوند متعال از فتنه بر حذرمان داشته و خطرات و مفسده های آنرا خاطرنشانمان ساخته است.
در متون قرآنی، فتنه مذموم و شر آن همه گیر است و خداوند متعال نیز گفته است: «و الفتنه اکبر من القتل» (سوره بقره - 217) (... و آشوب از کشتار هم بزرگتر است.) و در این آیه می فرماید: «و اتقوا فتنه لا تصیبن الذین ظلموا منکم خآصه و اعلموا ان الله شدید العقاب» (سوره انفال - 25) و (و از فتنه ای پروا کنید که چون درگیرد، تنها به آن کسان از شما که ستم کردند، نمی رسد (بلکه دامنگیر همه می شود) و بدانید که براستی خداوند سخت کیفر است.)
"فتنه" در لغت به نوشته "ابن منظور" در "لسان العرب": «به معنای مجموعه ای از آزمون و امتحان و ابتلاست و اصل آن برگرفته از فتن الفضة أو الذهب یعنی آب کردن نقره یا طلا برای جداسازی سره از ناسره آنست و در "الصحاح" آمده که به معنای انداختن (طلا یا نقره) در آتش برای آزمون کیفیت آنست و فتن به معنای سوزاندن است و طلا کار یا نقره کار را "فتان" می گویند، همچنانکه شیطان را نیز "فتان" می نامند و از همین جاست که به سنگ سیاهی که تو گویی به آتش سوزانده شده است، "الفتین" می گویند... "ابن الاعرابی" می گوید: فتنه به معنای آزمون و فتنه به معنای محنت و رنج و فتنه به معنای مال و دارایی و فتنه به معنای فرزندان و فتنه به معنای کفر و فتنه به معنای اختلاف نظر مردم و فتنه به معنای سوزاندن به آتش است، گفته شده که "فتنه" در اصطلاح به معنای ستم است.» (1)
وحدت مواضع، صف و مسیر تمدنی امت، زاینده ی قدرت باروی و حمایت از دین و سرزمین و مقدسات و حقوق و کرامت هاست حال آنکه تفرقه، آنرا به فتنه ای سوق می دهد که آبرو و توان و نیروی آنرا بر باد می دهد و ذلت و خواری و بی اعتباری و بیهودگی به ارمغانش می آورد. همگان در معرض این آزمون قرار دارند و در این میان، پیروز میدان کسانی هستند که ایمان راسخ و یقین ریشه داری دارند و آنهایی که شیطان، راه به دل و اندیشه آنان برده باشد، دچار شرها و آتش فتنه هایی می شوند که شراره آنها به هر سو می پراکند و پیرامونیان را می سوزاند.

فتنه و ریشه کنی آن در آیین نبوی

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و صحبه و سلم) همواره از فتنه ها برحذرمان داشته است، زیرا فتنه، وحدت جامعه و ثبات آن و همدلی و دوستی و مهرورزی میان افرادش را تهدید می کند و در واقع از کشتار و اسلحه نیز کارایی بیشتری دارد.
در مذمت فتنه و نهی از آن، احادیث (2) فراوانی وارد شده است که از جمله این حدیث است: «زنهار از فتنه ها بر حذر باشید که زبان در آن، تأثیر شمشیر را دارد» (آن را ابن ماجه در "السنن" آورده است)، "ابوداود" نیز متن این حدیث را آورده است: «فتنه ها کر و لال و کورند و زبان در آنها تأثیر شمشیر دارد.» و نیز "ابوداود" این حدیث را آورده است: «فتنه ای خواهد بود که تمامی اعراب را در بر می گیرد و کشته هایش در آتش دوزخ خواهند بود و زبان در آن از شمشیر نیز برانتر است.»
این هشدار و زنهارها نسبت به فتنه ها، برای نشان دادن خطرات آنهاست و اینکه تأثیرشان بر جامعه و افراد، از اثر شمشیر بران دردآورتر است و اینکه فتنه، کر و لال و کور است، به معنای تاریکی و جهل آنست؛ زیرا فتنه هرگز با آگاهی و خردورزی همراه نیست، خطرات فتنه. همه افراد جامعه را در برمی گیرد و موجب هلاکتشان می گردد و این همان نکته ای است که آیه کریمه ذیل بدان توجه داده است: «و اتقوا فتنه لا تصبین الذین ظلموا منکم خآصه و اعلموا ان الله شدید العقاب» (سوره انفال - 25) (و از فتنه ای پروا کنید که چون درگیرد تنها به آن کسان از شما که ستم کردند، نمی رسد بلکه دامنگیر همه می شود و بدانید که براستی خداوند سخت کیفر است.)
فتنه ها، تمامی جامعه را تهدید می کنند و همچون گوی آتشی که سرازیر شود چیزی را در امان نگاه نمی دارند و همین بدبختی هایی که به دنبال دارد ما را بر آن می دارد تا با سرعت هرچه تمامتر آنرا ریشه کن سازیم؛ زیرا تردید یا سهل انگاری در این کار، خطرات وخیمی در پی خواهد داشت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیوه هایی به کار گرفته که مشخص کننده آیین نبوی در برخورد با چنین پدیده هایی است. در این مقاله به دو حادثه ای می پردازیم که در زمان پیامبر اتفاق افتاد و بیانگر نوع فتنه انگیزی در میان مؤمنان و عوامل آن است؛ در یکی، دشمنی از بیرون جامعه و در دیگری منافقی از درون جامعه، عامل فتنه انگیزی است.
واقعه نخست از سوی دشمنی خارجی یعنی "شاس بن قیس یهودی" از یهودیان مدینه منوره است که در صدر فتنه انگیزی میان دو قبیله "اوس" و "خزرج" (از اهالی مدینه) در زمانی برآمد که می دید خداوند متعال دلهای افراد آنانرا به یکدیگر نزدیک ساخته و به نعمت الهی، با یکدیگر برادر شده بودند؛ جریان از این قرار بود که "شاس بن قیس" که از خاخامان یهود بود، دستیار خود را نزد این دو قبیله فرستاد و دوران جنگ و خونریزی و تعصب های جاهلی پیش از اسلام آنان با همدیگر را به قصد تجدید این درگیری ها و جنگها، برایشان خاطرنشان ساخت. بنابه روایتی که از سوی "مکرمه" و "ابن زین" و "ابن عباس" نقل شده، "شاس بن قیس یهودی" کسی را مخفیانه مأموریت داد که به میان "اوس" و "خزرج" برود و جنگهایی را که میانشان برقرار بود یادآورشان سازد ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به میان ایشان رفت و پرده از این توطئه برگرفت. آنها نیز دانستند که این یک درخواست شیطانی و توطئه ای از سوی دشمنان ایشان است؛ آنها سلاح هایشان را بر زمین گذاردند و گریه کردند و همدیگر را به آغوش کشیدند و در کمال اطاعت و فرمانبرداری همراه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رهسپار شدند. هم در این باره بود که این آیه قرآن نازل گشت: «یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین» (سوره آل عمران - 100) (ای مؤمنان، اگر از دسته از کسانی که به آنان کتاب داده شده است، فرمانبرداری کنید، شما را پس از ایمانتان، به کفر باز می گردانند.) "شاس بن قیس" از جمله کسانی است که نژاد پرستی در اندیشه و احساساتش ریشه دوانیده بود و از جمله آنهایی است که مدعیند ملت برگزیده خدا هستند به همین دلیل آنها همیشه و تاکنون، شیفته جنگ و کشتار هستند و از اینکه جامعه ای را مستقر و پایدار و مردم را در امن و آسایش بیابند، عصبانی می شوند. این همان چیزی است که امروزه ملتهای جهان نیز شاهد آنند به طوری که رهبران صهیونیسم زده آمریکا در واشنگتن، آنچه را که هرج و مرج خلاق می نامند، مطرح می کنند و امکانات و نیروهای زیادی را برای فتنه انگیزی و انواع مختلف مفسده جویی های نژادی، فرقه ای، مذهبی و سیاسی به کار می گیرند؛ زیرا سعادت و نشاط خود را در آن می بینند که دیگران با همدیگر در حال جنگ باشند و خونریزی ها ادامه داشته باشد و این یادآور آنست که چگونه شخصیت "شاس بن قیس" در بسیاری از کسانی که متعهد به برنامه های صهیونیستی - آمریکایی شده اند، حلول کرده و فتنه های ایشان به حوادث جاری و آنچه که در برخی مناطق جریان دارد، انجامیده است.
رویارویی با این فتنه ها، تنها با ایمان به دور از تعصب و ایمان بازدارنده از شرها، امکان پذیر است. تساهل و تسامح و عطوفت و عشق موجود در دین، درمان مؤثری است که فتنه ها و جنگ های آنان را خاموش می سازد و فضیلتی را منتشر می کند که اثرات مفسده جویی های ایشان را خنثی می کند، خداوند متعال درباره یهودیان می گوید:
«کلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها و یسعون فی الارض فسادا و الله لا یحب المفسدین» (سوره مائده - 64) (... هر بار که آتشی را برای جنگ برافروختند، خداوند آنرا خاموش گردانید و در زمین به تباهی می کوشند و خداوند تبهکاران را دوست نمی دارد.)
درست همان کاری که "شاس بن قیس"، آن خاخام یهودی، در مدینه انجام داد و به یاری یکی از دستیارانش سعی در فتنه انگیزی و ایجاد جنگ و خونریزی میان "اوس" و "خزرج" داشت، شیوه و روش این گروه یاغی نیز همیشه همین بوده و امروزه نیز شاهد چنین حرکت هایی هستیم. اگر پیامبر اکرم در آن زمان به سرعت اقدام به منع درگیری و ریشه کن ساختن این فتنه کرد و همگان را از آن فتنه بر حذر داشت، امروز نیز وظیفه علمای امت و اهل نظر ایجاب می کند از الگوی پیامبر اکرم (ص) پیروی کنند و جملگی برای گسترش روح برادری میان همه مسلمانان و به منظور رفع فتنه هایی که صهیونیست های آمریکایی و برخی افراطیون و پای بندان شیوه های تعصب آمیز و فرقه گرایانه در پیش گرفته و هر دم بر آتش آن می دمند، بر رهبر واحدی گرد هم آیند؛ زیرا وحدت، یک هدف شرعی و شالوده ای اسلامی و ضرورتی دینی و ملی در هر شهر و دیاری است.
بنابراین، اسلام دلها را به یکدیگر نزدیک ساخت و پیامبر اسلام، فتنه ای را که می رفت تا برانگیخته شود، در نطفه خفه کرد و یک نفر یهودی به نام "شاس بن قیس" باعث و بانی این فتنه گردید. این معادله ای است که در زمان پیامبر اکرم و آنگونه که "طبری" در تفسیر خود نقل کرده، اتفاق افتاد: «عمده قبایل انصار، دو قبیله "اوس" و "خزرج" بود که در جاهلیت، میان ایشان جنگ و خونریزی و دشمنی و کینه برقرار بود تا اینکه خداوند عزوجل منت اسلام و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) را برایشان گذاشت و آتش جنگی را که میانشان برقرار بود، خاموش ساخت و با دین اسلام، میان ایشان دوستی و برادری برقرار ساخت. می گوید: در حالی که مردی از "اوس" و مرد دیگری از "خزرج" کنار یکدیگر نشسته و صحبت می کردند، یک یهودی که در کنارشان نشسته بود همواره آنان را به یاد جنگ ها و درگیری ها و دشمنی های دیرینشان با یکدیگر می انداخت تا سرانجام تحریک شدند و به نبرد با یکدیگر پرداختند و هر یک قوم خود را فراخواندند و آنها نیز سلاح به دست، روبروی هم قرار گرفتند. می گوید: در آن روز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه حضور داشت، به نزدیک آنها شد و قدم زنان میان این گروه و آن گروه جا به جا شد و آنان را آرام ساخت تا سرانجام بازگشتند و سلاح بر زمین گذاردند.» (3)
آیا علمای غیور این امت حرکتی را بر اساس اینکه اسلام متنی بر قاعده «عقدیه توحید و وحدت کلمه» است، آغاز می کنند؟ آیا دعوتگران دین و راهبران امت به میان این و آن گروه می روند تا مانع از تحقق توطئه های صهیونیستی - آمریکایی شوند؟
واقعه دیگری که نزدیک بود منجر به فتنه ای شود این بار از سوی فرد منافقی در میان مسلمانان بود که "عبدالله بن ابی بن سلول" نام داشت. این اتفاق در همان روزی رخ داد که غزوه "بنی المصطلق" که در ماه شعبان سال پنجم یا ششم هجری صورت گرفت. جزییات وقایع آن را به نقل از "طبری"، نقل می کنیم: «می گویند به سمع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید که "خاندان المصطلق" برای آن حضرت در حال توطئه چینی هستند، [کسانی چون:] "الحارث بن ابی ضرار" و...؛ وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این امر واقف گردید، به سراغشان رفت و در کنار یکی از چاههای آب ایشان به نام "المریسیع" (4) در منطقه "قدید" (5) کنار ساحل، با آنها روبرو شد، مردم از هر دو سو با همدیگر درگیر شدند و نبرد سختی در گرفت، خداوند «بنی مصطلق» را شکست داد و بسیاری از ایشان کشته شدند... و همان گونه که مردم در کنار آن آب (چاه) بودند، عده ای سر رسیدند، همراه با "عمر بن الخطاب"، مزدوری از خاندان غفار بود که او را "جهجاه بن سعید" می گفتند و لگام اسب "عمربن الخطاب" را در اختیار داشت، "جهجاة" و "سنان الجهنی" از هم پیمانان "بنی عوف بن خزرج"، به کنار آب رسیدند و [بر سر استفاده از آب چاه] با همدیگر درگیر شدند؛ "جهنی "فریاد زد: ای گروه انصار! [به یاریم بشتابید]، "جهجاة" نیز فریاد برآورد: ای گروه مهاجرین! [به دادم برسید]. "عبدالله بن ابی بن سلول" به خشم آمد. گروهی از خویشانش با وی بودند که از جمله "زید بن ارقم" نوجوان نیز در میان ایشان بود. ["عبدالله بن ابی بن سلول"]. گفت: بالاخره کار خود را کردند، از ما متنفر شدند و در سرزمین ما [شمارشان] از خود ما بیشتر شد، راست است که گفته اند: سگت را فربه کنی، تو را می خورد! به خدا سوگند که وقتی به "مدینه" باز گردیم، عزیزترین افراد، خوارترین ها را از آن بیرون خواهند کرد (حساب همه را کف دستشان خواهیم گذاشت.) آنگاه روی به قوم خود کرد و گفت: این کاری بود که خودتان به دست خود انجام دادید، سرزمینتان را در اختیارشان گذاردید و اموال خود را با آنها تقسیم کردید و به خدا سوگند که اگر آنچه را در اختیار ایشان است بگیرید، به سرزمین های دیگری روی خواهند آورد. "زید بن ارقم" [نوجوان] این سخنان را شنید و آنها را بلافاصله به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند؛ آن حضرت (ص) تازه از دشمنش فارغ شده بود و در جریان جزئیات واقعه و گفته ها قرار گرفت. "عمر بن الخطاب" نیز آنجا بود گفت: به "عبد بن بشر بن وقش" فرمان دهید تا او را بکشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چگونه چنین کنم ای عمر؟ مردم نمی گویند که محمد، یارانش را به قتل می رساند؟ نه چنین نمی کنم ولی بانگ رفتن بزنید. آن هم در ساعتی که معمولاً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت نمی کرد. مردم رفتند، وقتی "عبدالله بن ابی بن سلول" شنید که "زید بن ارقم" آن مطالب را به سمع پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسانده، به حضور ایشان رسید و به خدا سوگند خورد که آنچه را "زید بن ارقم" گفت، نگفته و هرگز چنین سخنانی بر زبان نیاورده است. "عبدالله بن ابی بن سلول" در میان قوم خود بزرگوار و شریف و محترم شمرده می شد، یکی از یاران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (از انصار) که حضور داشت در جهت دفاع از "عبدالله بن ابی" به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، ممکن است این نوجوان [یعنی زید بن ارقم]، اشتباه کرده و مطالب سخنانش را بدرستی، بازگو نکرده باشد.
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنجا را ترک گفت، "اسیدبن حضیر" ایشان را دید، سلامی بر پیامبر کرد و درودی فرستاد و گفت: ای رسول خدا! شما در ساعتی حرکت کردی که معمولاً چنین نمی کردی؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مگر آنچه را که دوست شما گفته بود، نشنیدی؟ گفت: کدام دوست ای رسول خدا؟ فرمود: "عبدالله بن ابی بن سلول"، عرض کرد: چه گفت؟ فرمود: مدعی شده که هرگاه به مدینه بازگردد، عزیزترین ها، خوارترین ها را بیرون خواهند انداخت. "اسید" گفت: این تویی ای رسول خدا که به خدا سوگند اگر خواستی، او را بیرون خواهی انداخت و به خدا قسم این اوست که خوار است و تویی که عزیز می باشی؛ سپس گفت: ای رسول خدا! به او رحم کن، به خدا سوگند که خداوند تو را فرستاده است و قوم وی، او را بسیار احترام می گذارند و از وی فرمانبری دارند و او بر آنست که تو ملک و قدرتش را از وی سلب کرده ای. (6)
"عبدالله بن عبدالله بن ابی بن سلول" [پسر] در جریان این حادثه قرار گرفت لذا به حضور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شد و گفت: ای رسول خدا، شنیدم که می خواهی پدرم را بکشی، اگر چنین قصدی داری، به من فرمان ده تا سرش را برایت بیاورم؛ من بیم آن دارم که به دیگری فرمان قتل او را بدهی. نگذار که وقتی قاتل پدرم را ببینم که در میان مردم راه می رود او را بکشم و با این کار، مؤمنی را به جای کافری، به قتل رسانم و وارد جهنم گردم.
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: [نه تنها او را نمی کشیم] بلکه تا هر زمان که با ما باشد، با او خوشرفتاری می کنیم و گرامی اش می داریم. پس از آن هرگاه کاری [از این دست] انجام می داد، قومش او را نکوهش می کردند و مورد انتقاد قرار می دادند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی که در جریان این برخورد ایشان (یعنی قوم او) قرار گرفت، به "عمر بن الخطاب" فرمود: اکنون چه می گویی ای عمر؟ به خدا سوگند اگر آن روزی که می گفتی، او را می کشتم، بر خیلی ها گران می آمد ولی اگر امروز چنان کنم، چندان اتفاقی نمی افتد، عمر گفت: «فرمان رسول خدا بسیار پربرکت تر از فرمان من است.» (7)
درباره این واقعه، در سوره "منافقون" آیه زیر نازل گردید: «اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد إنک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد إن المنافقین الکاذبون» (سوره المنافقون -1) (چون منافقان نزد تو می آیند، می گویند: گواهی می دهیم که بی گمان تو فرستاده خدایی و خداوند می داند که تو براستی فرستاده اویی و خداوند گواهی می دهد که منافقان، سخت دروغگویند.)
خداوند در همان سوره نیز می گوید: «یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعزّ منها الأذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون» (سوره المنافقون - 8) (می گویند چون به مدینه بازگردیم، فراپایه تر، فرومایه تر را از آنجا بیرون خواهد راند با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است اما منافقان نمی دانند.)
در "غزوه بنی المصطلق" و آنچه در پی آن مطرح شد، عبرت ها و نکات ظریفی نهفته است که به مواردی از آنها اشاره می کنیم:
1- این جنگ (غزوه) هنگامی به وقوع پیوست که مردم در کنار آب (چاه) "مریسیع " گرد آمده بودند، بنابراین آب (چاه) یک نهاد یا مؤسسه اقتصادی مهم در مناطق صحرایی است و پس از شکست "بنی المصطلق" آن اتفاق ها افتاد؛ زیرا مردم برای برداشتن آب، هجوم آوردند و این درس مهمی در جنگ ها و مقاومت است و ما همواره باید اقتصاد را منظور کرده و در اندیشه راههایی برای بهره گیری از ابزارها و شیوه های مناسب برای خشک کردن منابع اقتصادی دشمن بر آییم، که امروزه این کار با تحریم کالاهای دشمنان و محاصره اقتصادی آنها مصداق پیدا می کند؛ زیرا تضعیف اقتصاد، منجر به تضعیف امکانات و از جمله امکانات و توانایی های نظامی دشمن می گردد.
این فرمول، مهم است و در قرآن کریم نیز از زبان حضرت موسی (علیه السلام) به هنگامی که آن حضرت خواهان تأیید الهی در مبارزه اش علیه فرعون و قوم وی گردید، بیان شده است این آیه می گوید: «ربنا اطمس علی اموالهم...» (سوره یونس - 88) (... پروردگارا! دارایی هایشان را نابود کن...)
روزی که مشرکان درصدد بر آمدند که پیش از هجرت، عرصه را بر پیامبر خدا و یارانش در مکه مکرمه تنگ کنند، آنان را در "شعب ابی طالب" به محاصره در آوردند و راه هر گونه داد و ستد اقتصادی و رفت و آمدی را بر ایشان بستند؛ "ابوجهل" نیز به سراغ کسانی از قریش که اسلام می آوردند می رفت و تهدید کنان به ایشان می گفت: "حتماً تجارتت (کسب و کارت) را کساد می کنیم و دارایی ات را بر باد خواهیم داد.
2- تعصب داشتن، بسیار خطرناک است و راه پر سنگلاخی است که اسلام ما را از آن نهی کرده و بر حذرمان داشته و آن را نکوهیده است؛ تعصب، در واقع قرار گرفتن فرد در کنار خویشان خود در ستمکاری هاست. تعصب و گروه گرایی، سرچشمه فتنه هایی است که همه چیز را از میان بر می دارد. هر بار که آتش تعصب برافروخته می شود، قطعاً به درگیری و جنگ و برخوردهای خویش می انجامد و این امر با توجه به حوادث غزوه "بنی مصطلق"، کاملاً عیان است. زمانی که هر کدام از دو طرف درگیری در آغاز این جنگ، یعنی "جهجاه بن غفاری" و "سنان الجهنی"، دار و دسته و افراد قبیله و طایفه خود را به یاری طلبیدند، تعصب و حمیتی که هیچ همسویی با روح اسلام ندارد، برانگیخته شد و برای همین، باعث فتنه و مفسده گردید و به منافقی چون "عبدالله بن ابی بن سلول" فرصت داده تا انفاس مسمومش را در آن جمع بدمد و آتش بیار معرکه شود؛ زیرا شیطان فتنه گر، فضای این کار را برایش فراهم آورده بود.
درسی که از این نکته باید گرفت آنست که هر فرد مؤمنی، همواره مراقب سخنان و مواضع خود باشد و اجازه ندهد تا تعصب (اعم از تعصب های مذهبی، فرقه ای، نژادی، قبیله ای و...) راهبر رفتار و کردارها و گفتارش باشد؛ زیرا تعصب همراه با خشم، به شیطانهای آدم نما فرصت گسترده ای برای افشاندن تخم فتنه می دهد و به منافقینی که در میان صفوف خودی مترصد فرصت هستند، فرصت اجرای نقشه ها و توطئه های شومشان را می بخشد. اگر فتنه "شاس بن قیس" از سوی دشمنی از خارج از حوزه داخلی، آمده بود، فتنه "عبدالله بن ابی بن سلول" در واقع از سوی فتنه گر منافقی از میان صفوف خودی ها، نشئت یافته بود؛ شرایط و اوضاع کنونی امت ما، نیازمند عبرت آموزی از این گونه حوادث است تا بتوانیم با هر فتنه انگیزی - از داخل آمده یا از خارج از این امت نشئت یافته باشد - مقابله کنیم؛ زیرا وحدت و همبستگی ما، قدرت و رحمت الهی و راهی برای پیروزی و رستگاری و چیرگی است حال آنکه تفرقه و پراکندگی، معادل ضعف و رسوایی و راهی به سوی شکست و پایمالی حقوق و سرافکندگی است.
3- از درسهای مهم در پاسداری از وحدت جامعه و وحدت امت آنست که بدانیم در برابر آزار و اذیت های برخی منافقان و هواپرستان، شکیبایی و بردباری داشته باشیم زیرا بنا به مفاد این آیه کریمه، حفظ وحدت نیازمند این شکیبایی است: «... و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین» (سوره انفال - 46) (... و در هم نیفتید که سسن شوید (بترسید) و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است.) این همان نکته ای است که رسول خدا بر آن انگشت گذارد آنجا که زمانی که "عمر بن خطاب" به ایشان گفت: ای پیامبر! به "عبادبن بشر بن وقش" فرمان بده تا او را از پای در آورد، و پیامبر خدا (ص) پاسخش داد: چگونه این کار را بکنیم عمر! مردم نخواهند گفت که محمد، یارانش را به قتل می رساند؟ پاسداری از وحدت، مستلزم فداکاری، تحمل و بردباری و نیز در گذشتن از خطاهای کسانی است که خودی بشمار می روند. زیرا انتقام از افراد خودی، می تواند فتنه انگیز باشد و حوادث را به سمت و سویی سوق دهد که آخر و عاقبت خوشی نخواهد داشت. این درسی است که همه جوامع امت ما و کشورهای اسلامی که در آنجا گروههایی یافت می شوند که بر اثر جهل و نادانی و متعصب یا دوستی با بیگانگان و غیره، دست به کارهایی می زنند که در راستای مصلحت همگان نیست، بدان نیاز دارند. این موضوع نیازمند برخوردهای خردمندانه و حساب شده است که بتواند وحدت کلمه وصف امت را حفظ کند.
4- "ولی بانگ رفتن سر بده"، فرمانی بود که پیامبر اکرم خطاب به "عمر بن خطاب" فرمود و همگی را دچار شگفتی کرد. زیرا هنگام رفتن نبود ولی دشواری اوضاع و حالت انفعالی که بر همگان و به دنبال درگیری "جهجاه غفاری" و "سنان جهنی" مستولی شده بود و منافقی چون "عبدالله بن ابی بن سلول" از فرصت برای فتنه انگیزی میان دو گروه از عمده عناصر مسلمانان آن روز یعنی مهاجران و انصار، سوء استفاده می کرد. [پیامبر اکرم (ص) را به این تصمیم سوق داد]. و این درس بسیار مهمی در رهبری است و خردمندی و درایت رهبر ایجاب می کند در صورت آشفته شدن اوضاع و احوال، حتماً باید جا به جا شده و تغییر مکان داد تا فضای حاکم دگرگون شود. موقعیت آن روز، در کنار آب یعنی مکان درگیری های غزوه "بنی المصطلق" بود که در پی برانگیخته شدن احساسات و درگیری ها، حتماً باید جا به جایی صورت می گرفت؛ زیرا خود حرکت، مردم را اندکی به خود مشغول می کند و ترک کردن جای قبلی، فضای تشنج را آرام می سازد و بدین ترتیب بود که ابرهای تیره اندک اندک، پراکنده شدند و فضا، به حالت عادی بازگشت.
5- "عبدالله بن عبدالله بن ابی بن سلول"، اسلام آورد و مسلمان خوبی هم شد، رفتار و کردار او بیش از اسلام آوردن در مدینه و در احترام و نیکی به پدر و مادر، زبانزد همگان بود. وقتی او در جریان واقعه قرار گرفت، خدمت رسول خدا رسید و از ایشان درخواست کرد اجازه دهد او خود پدرش را به دلیل فتنه انگیزی هایی که کرده بود به قتل برساند تا از مسلمانان، شخص دیگری بدین کار اقدام نکند و حس انتقام گیری از قاتل پدرش، او را به کشتن مسلمان مؤمنی [در برابر قتل پدر کافر خود] وادار نسازد. این موضع بسیار بزرگوارانه ای بود که "عبدالله" اتخاذ کرد و اسلام و وحدت صف مسلمانان را بر هوای خویش برتری داد و او را به جایی رساند که آماده قتل پدرش باشد و مصالح عمومی را بر منفعت و خواست شخصی اش، ترجیح دهد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز با او برخوردی را کرد که هر فرمانده یا رهبر با درایتی انجام می دهد و در پاسخش فرمود: «[نه تنها فرمان قتل او را نمی دهیم] بلکه با او خوشرفتاری می کنیم و او را می بخشیم.» سرچشمه این موضع، در اصول این دین پاک و سرشار از تسامح است، اصل رحمت و مهربانی که از برجسته ترین اصول اسلام بشمار می رود و پیامبر رحمت، خود، در هر گفتار و کردار و سنتی که پیروان اسلام از آن پیروی می کنند، آنرا تجسم واقعی بخشیده است.
امروزه ما در شرایط دشوار و پیچیده ای بسر می بریم که سرشار از مشکلات و درگیریها است و با چالش های متعددی روبرو هستیم و نیاز به آن داریم که در درون جوامع خود بر اساس مدارا و مهربانی و بدور از هرگونه تعصب و افراطی عمل کنیم و در روابط خود، خوش رفتاری را پایه کار قرار دهیم تا الفت و دوستی و مودت حاصل آید و برادری میان ما تحکیم پذیرد و وحدت جامعه مان حفظ گردد و فتنه ها، ریشه کن گردد. ما با وحدت پیروز می شویم، با الفت و محبت و دوستی است که دلها و احساسات پیش از دستها و بدنها، در آغوش هم قرار می گیرد و بدین گونه همه افراد امت چون بنیانی استوار در کنار یکدیگر و حامی یکدیگر، قرار می گیرند.
6- واقعه "غزوه بنی المصطلق" و جریانات بعدی آن هم سرانجام با این گفته "عمر بن خطاب"، خطاب به پیامبر اکرم (ص) به پایان می رسد: «به خدا سوگند اینک دانستم که فرمان رسول خدا بسی بیش از فرمان ما، برکت دارد.»
این را امروزه هر مسلمانی در هر کشور و با هر مذهب و هر فلسفه و سیاست و تخصص یا حرفه و شغل و کاری، بدان نیاز دارد. زیرا قرار دادن رفتارها و کردارها بر پایه آیین نبوی که در سیره و سنت شریف پیامبر (ص) مطرح شده است، ما را به ساحل امان می رساند و به حل مشکلاتمان طبق شالوده های درستی، یاری می رساند و بویژه با فتنه های پیدا و پنهان و آنچه که شیاطین و منافقان در داخل صفوف ما و آنچه که دشمنان و مترصدان غارت منابع و امکانات امت، از خارج برای آن دسیسه چینی می کنند، برخورد مناسبی بعمل می آورد.

خاتمه

ما در حالی به استقبال سالهای نخست قرن بیست و یکم میلادی رفتیم که توطئه استعماری صهیونیستی - آمریکایی، امت عرب و اسلام را در تمامی عرصه ها، در سرزمین، در مقدسات، در اقتصاد و در نسل های ما و پیش از همه در اسلامی که حتی از وارد آوردن اتهام های ننگینی به این شریعت، فقه و پیروان مسلمان آن، شرم نمی کنند، آماج خود گرفته است.
اینان دشمنی و تجاوز و جنایات خود را در فلسطین، قدس و مقدسات امت در جای جای سرزمین های اسلامی از اعراب گرفته تا دیگر مسلمانان، ادامه می دهند؛ زیرا در اسلام و مسلمانان و قلب آنها اعراب، مانع اصلی تحقق برنامه های غصب و اشغال و سلطه و غارت و مفسده جویی را می بینند؛ توطئه های آنها نیز وحدت کلمه و صف مسلمانان و ایجاد تفرقه و پراکندگی و فتنه انگیزی را به عناوین متعدد و نام های گوناگون، هدف قرار داده است و این حرکت را پیروزی پروژه های خود و تحقق اطماع نامشروعشان تلقی می کنند؛ آنچه که آنها در پی آنند، در صورت وحدت مسلمانان، هرگز تحقق نخواهد یافت، لذاست که ما همواره نیازمند تأکید بر این نکته هستیم که بر همه مسلمانان فرض است که پای بند این قاعده اسلامی در اسلام باشیم: «اسلام بر پایه عقیده توحید و وحدت کلمه پی ریزی شده است.»

پی نوشت ها :

1. "ابن منظور" (ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرّم)، "لسان العرب"، جلد سیزدهم، بیروت، دار صادر، صفحه 316.
2. همه احادیث وارده در این زمینه، در "مجموعه الحدیث النجدیه" (المدینه المنوره)، المکتبه السلفیه، چاپ سوم، سال 1383 هـ ق، گردآوری شده است.
3. محمد بن جریر طبری، "جامع البیان عن تأویل آی القرآن"، جلد سوم، الریاض - مکه المکرمه، "مکتبه نزار مصطفی الباز"، سال 1415 هـ ق، 1995 م. صفحه 35.
4. "المریسیع" نام چاه آبی در منطقه "قدید" کنار ساحل.
5. "قدید"، نام مکانی در نزدیکی مکه.
6. محمد بن جریر طبری، "تاریخ الامم و الملوک" جلد دوم، بیروت، دارالکتب الحلمیه، چاپ اول، سال 1422 هـ ق، 2001 م. صفحه 109.
7. ابوالحسن علی ابن الاثیر؛ "الکامل فی التاریخ"، بیروت، دار صادر، چاپ ششم، سال 1415 هـ ق، 1995 م. صفحه 194.

منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.