اِنمِرکار و فرمانروای اَرَتَه

یکی بود و یکی نبود. سالاری بود که اینانا در قلب مقدسش گزیده بود، و این سالار از سرزمین «شوبا» (shuba) بود. «اِنمِرکار» فرزند «اوتو» خدای خورشید، از خواهرش اینانا ملکه نیکوکاری...، از اینانای مقدس چنین خواهش کرد:
يکشنبه، 17 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اِنمِرکار و فرمانروای اَرَتَه
اِنمِرکار و فرمانروای اَرَتَه

نویسنده: الواح سومری، ساموئل کریمر
ترجمه: رضا مرادی غیاث آبادی


 
یکی بود و یکی نبود. سالاری بود که اینانا در قلب مقدسش گزیده بود، و این سالار از سرزمین «شوبا» (shuba) بود.
«اِنمِرکار» فرزند «اوتو» خدای خورشید،
از خواهرش اینانا ملکه نیکوکاری...،
از اینانای مقدس چنین خواهش کرد:
"خواهر، اینانا! برای «ارک»
بگذار مردم «ارتا» استادانه سیم و زر فراهم کنند،
بگذار سنگ لاجورد بیاورند، بگذار سنگ های قیمتی و لاجورد خالص بیاورند؛ برای ارک شهر مقدس...،
و برای «انشان» جایی که اقامت داری،
بگذار بسازند...؛
از «گیپار» (Gipar) مقدس، آنجا که مسکن گزیدی،
باشد که مردم ارتا درون آنرا استادانه بسازند؛
و من در آن دعا و نیایش کنم؛
بگذار ارتا به ارک تسلیم گردد؛
بگذار مردم ارتا...،
سنگها را از کوهستان فرود آورند،
و معبد بزرگ و مزار عظیم مرا بنا کنند،
برای من مزار عظیمی که پرستشگاه خدایان است بنیاد گذار،
قوانین آسمانی مرا در «کلاب» اجرا کن،
معبد «ابزو» را چون جبال مقدس برپادار،
اریدو را چون کوهسار پاکیزه کن،
و معبد مقدس «ابزو» را چون غاری بنا کن؛
من در آن زمان که سرودهای آسمانی ابزو را می سرایم،
آنگاه که قوانین مقدس را از اریدو می آورم،
زمانی که تخت پاکیزه کاهنان را چون غنچه ای می گشایم،
هنگامی که در ارک و کلاب نامگذاری می کنم،
باشد که ... معبد بزرگ را به «گپپار» آورند،
و ... گیپار را به معبد بزرگ آورند،
و مردم با دیده اعجاب و تحسین بنگرند،
اوتو با دیدگاهی پر از شادی بنگرد."
اوست که ... مایه ی مسرت «آن» مقدس است، ملکه ای که با دیده ی عطوفت به کوهستان می نگرد،
بانویی که سرمه ی چشمش «اماشم گلانا» (Amaushumgalanna) است،
اینانا ملکه ی همه ی زمینها،
به انمرکار فرزند اوتو گفت:
"ای انمرکار پندی دهمت آن را کار بند!
به سخنانی که به تو می گویم گوش دار،
پیک سخندانی برگزین...،
و گفته های اینانای سخنور را بدو بازگوی،
بگذار از ... کوهستان بالا رود،
و از ... کوهستان فرود آید،
در برابر ... انشان،
بگذار چون نغمه پرداز جوانی به سجده درآید،
لرزان و ترسان از عظمت کوهستان،
سرگردان در میان گرد و غبار ــ
ارتا به ارک تسلیم خواهد شد،
مردم ارتا،
آنگاه که سنگها را از کوههای سرزمین خود فرود آورند،
مزار عظیمی برای من بنیاد گذارند، بقعه ی خدایان،
قوانین آسمانی را در کلاب برای تو اجرا کنند،
ابزو را چون جبال مقدس برای تو بنا کنند،
اریدو را چون کوهسار برای تو پاکیزه کنند،
معبد مقدس ابزو را چون غاری برای تو بنیاد گذارند،
تو! هنگامی که سرودهای ابزو را می سرایی،
و قوانین مقدس را از اریدو می آوری،
آن گاه که تخت مقدس کاهنان را چون غنچه می گشایی،
و در ارک و «کلاب» تاج بر سر می نهی،
... معبد بزرگ را به گیپار می آورند
... گیپار مقدس را به معبد بزرگ می آورند
مردم با تحسین و اعجاب می نگرند،
اوتو با رضامندی می نگرد،
مردم ارتا،
(چهارخط حذف شده است)
چون گوسفندان کوهستان در برابر تو زانو می زنند،
ای «سینه» خانه ی مقدس که چون خورشید ظاهر می شود،
تو یاور محبوب او هستی،
ای انمرکار فرزند اوتو تو در خور ستایشی."
خواجه به سخنان اینانای مقدس گوش فرا داد،
پیک سخندانی برگزید،
و گفته های اینانای سخنور را بدو بازگفت،
باید از کوهستان بالا روی،
از کوهستان فرودآیی،
در برابر ... انشان،
چون نغمه پرداز جوانی سجده کنی
از وحشت کوهستان عظیم،
در گرد و غبار سرگردان شوی،
ای قاصد، با فرمانروای ارتا صحبت کن و به او بگو:
مردم آن شهر را چون پرندگانی که از درخت پرواز می کنند می گریزانم،
آنان را چون پرنده ای که به آشیانه های نزدیک پرواز می کند پراکنده می سازم،
ارتا را چون ... ویران می کنم،
چون شهر زیر و زبر شده ای بر خانه شما گرد و غبار می افشانم
ارتا سرزمینی که انکی نفرین و لعنت کرد،
آن سرزمین را حتماً ویران می کنم، مانند شهرهایی که اکنون ویران شده است،
اینانا با سلاح پشت سر آن به پا خاسته،
اینانا سخن خود را گفته، اینانا سخن خود را پس گرفته،
تل خاکستری آن را بر خاکستر می نشانم،
پس زر را از سنگ معدن طلا استخراج کن،
و سیم را در خاکش سوده،
سیم فراهم کن،
سبدها را بر استرهای کوهستانی محکم ببند
خانه ... انلیل، خدای کهتر سومر را،
که «ندیمود» در قلب مقدسش گزیده است،
مردم کوهستان که قوانین مقدس و پاکیزه دارند، برای من بنا کن،
و چون درخت شمشاد آن را پر گل و شکوفنده ساز،
و چون «اوتو» به هنگام طلوع از «گانن» درخشان ساز،
آستان آن را برای من بیارای،
... (بیست و هفت خط حذف شده است)
قاصد به سخنان پادشاه گوش داد.
شبانگاهان در پرتو ستارگان راه پیمود،
روزها با اوتوی آسمانی همراه بود،
سخنان بزرگ اینانا ... بدو در ... ابلاغ شد،
از کوههای ... بالا رفت،
و از کوههای ... فرود آمد،
در برابر ... انشان،
چون نغمه خوان جوان بر زمین افتاد،
از بیم کوههای عظیم دچار وحشت شد،
در گرد و غبار سرگردان گشت،
پنج کوه و شش کوه و هفت کوه را پشت سر گذاشت،
سر خود را بالا برد و ارتا را در نزدیکی دید،
شادمان پای در میدان ارتا نهاد،
مقام و منزلت پادشاه خود را ستود،
راز دل را با عزت و احترام فاش ساخت،
قاصد به فرمانروای ارتا چنین گفت:
"پدرت شاهنشاه من مرا بدین جا فرستاد،
فرمانروای ارک، فرمانروای کلاب مرا بدین جا گسیل داشت،"
پادشاه تو، چه گفت و چه فرمان داد؟
پادشاه من چنین گفت و چنین فرمود:
"پادشاه من از روز تولد شایسته ی تاج و تخت بود،
فرمانروای ارک، اژدهای سومر که از همه پیش است همانند ...
قوچی که آراسته به فر شاهی است در کوهستان محصور،
شبانی که ...
در قلب کوهسار از قلب گاوی به دنیا آمد،
انمرکار فرزند اوتو مرا نزد تو فرستاد،"
چنین است سخنانی که او گفت:
"مردم شهر تو را چون پرندگانی که از درخت پرواز می کنند، می گریزانم
آنان را چون پرنده ای که به آشیانه های نزدیک پرواز می کند پراکنده می سازم
ارتا را چون ... ویران می کنم،
چون شهر زیر و زبر شده ای بر خانه ی شما گرد و غبار می افشانم
ارتا سرزمینی که انکی نفرین و لعنت کرد،
آن سرزمین را حتماً ویران می کنم،
اینانا با سلاح پشت سر آن به پا خاسته،
اینانا سخن خود را گفته، اینانا سخن خود را پس گرفته،
چون تل خاکستری آن را بر خاکستر می نشانم،
زر را از سنگ معدن طلا استخراج کن،
و سیم را در خاکش سوده
سبدها را بر استرهای کوهستانی محکم ببند،
خانه ... انلیل، خدای کهتر سومر را،
که «ندیمود» در قلب مقدسش گزیده است،
مردم کوهستان که قوانین مقدس و پاکیزه دارند، برای من بنا کن، و چون درخت شمشاد آن را پر گل و شکوفنده ساز،
و چون «اوتو» به هنگام طلوع از «گانن» درخشان کن،
آستان آن را برای من بیارای،
... (دو خط حذف شده است)
آنچه را که از این موضوع گفتم، اجرا کن،
به آن مرد مقدسی که ریش درازش از لاجورد است،
همو که گاو زورمندش ... زمین مقدس و پاکیزه است.
و در آغل گاو وفادار شیر خورد،
کسیکه شایسته ی فرمانروایی کلاب است، سرزمین همه قوانین مقدس به انمرکار فرزند اوتو،
در معبد انّا سخن نیکو گویم،
در گیپار که میوه اش چون گیاه تروتازه است،
به پادشاه خود فرمانروای کلاب می گویم،"
پس از آنکه بدان گونه با وی سخن گفت،
چنین پاسخ شنید:
"ای قاصد به پادشاهت فرمانروای کلاب بگو:
من همان فرمانروایم که در خوردست پاکیزه ام،
خدای همه ی قوانین آسمانی، اینانای مقدس،
مرا به ارتا، سرزمین قوانین آسمانی فرستاد،
تا دروازه های کوهستان را محکم کنم،
چگونه ارتا تسلیم ارک گردد!
به او بگو، ارتا تسلیم ارک نخواهد شد،"
پس از آنکه بدان گونه با وی سخن گفت،
پیک انمرکار به فرمانروای ارتا چنین پاسخ داد:
"ملکه ی بزرگ آسمانها، که زمام قوانین ترس آور آسمانی در دست اوست،
در کوهستان شوبا سکونت دارد،
و زیب و زیور پادشاهان آن سامان است،
پادشاه من که بنده ی اوست،
او را «ملکه ی انّا» کرد،
حاکم ارتا تسلیم خواهد شد،
این است آنچه به او در خانه های کلاب گفت."
فرمانروای ارتا، آزرده خاطر و دل شکسته شد،
دیگر پاسخی نداشت، در جستجوی جوابی بود،
چشمان آزرده ی خود را به پاهایش افکند تا پاسخی یابد.
منبع: مرادی غیاث آبادی، رضا؛ (1390) ایران چیست؟ طرح مسأله پیرامون نام‌های آریا، ایران و فارس، شیراز، نوید شیراز، چاپ نخست.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط