چکیده
نگارنده دراین مقاله برآن است به این پرسش پاسخ دهد که نهضت امام حسین (ع) چه تأثیری بر اندیشه امام خمینی در رهبری و هدایت انقلاب اسلامی ایران داشته است؟ با توجه به اینکه امام حسین (ع) یکی از اهداف خود را انجام امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرده است، نگارنده به بررسی نظریه امام خمینی درباره امر به معروف و نهی از منکر می پردازد. و اینکه آیا قیام امام حسین تأثیری بر نظریه امام خمینی درباره امر به معروف و نهی از منکر داشته است؟در ابتدا به بررسی دیدگاه اهل سنت و برخی از علمای شیعه پرداخته می شود وسپس این دیدگاه ها با دیدگاه امام خمینی مقایسه می شود. امتیاز دیدگاه حضرت امام دراین است که قیام امام حسین را نه تنها یک حرکت سیاسی می داند، بلکه آن را کاملاً آگاهانه، صحیح و یک مکتب والگوی شایان پیروی برای مبارزه و تشکیل
حکومت می داند و این دیدگاه حضرت امام برنظریه امر به معروف و نهی از منکر ایشان تأثیر می گذارد و برخلاف نظر اهل سنت که قائل به نظریه سلطه و غلبه هستند و برخی علمای شیعه که امر به معروف و نهی از منکر را فقط تاحدی مجاز می دانند که برای شخص ضرری نداشته باشد؛ امام خمینی در امر به معروف و نهی از منکر درحالی که اسلام و اصول اساسی آن در خطر باشد نه تنها قیام علیه حکومت جور را لازم می داند،همچنین فدا کردن جان را نیز ضروری و واجب می داند حتی اگر تصور شود اثری ندارد. و تبدیل به یک رهبر انقلابی می شود.
کلید واژه ها:
نهضت امام حسین (ع)، امام خمینی، امر به معروف و نهی از منکر، انقلاب اسلامی ایرانمقدمه:
حضرت امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران همواره بر این مسئله تأکید داشته اند که نهضت امام حسین (علیه السلام) تأثیرهایی مهم درایجاد انقلاب اسلامی ایران داشته است و از جمله اینکه فرموده اند «انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است .» (صحیفه نور، ج 18- 12) همچنین بسیار محققان و پژوهشگران داخلی و خارجی نیز به این مسئله اشاره کرده اند. به عنوان مثال تدا اسکاچیل که نظریاتی مهم در زمینه انقلاب دارد می گوید: «شیعه قیام [امام] حسین (علیه السلام) را به عنوان بهترین چارچوب برای واکنش علیه شاه مورد استفاده قرار داد.») هنری لطیف پور، 1379،) 164و لیلی عشقی نیز به این مسئله به این شکل اشاره می کند: «درواقع انقلاب به مثابه تکرار عاشورا تصور می شد... ارتش شاه به منزله ارتش یزید و مردم به مثابه امام حسین (علیه السلام) در نظر گرفته می شدند.» (عشقی، 1379،) 102
با توجه به این مسئله برای شناخت ماهیت انقلاب اسلامی نیازمند آن هستیم که به بررسی و مطالعه تأثیرهای نهضت امام حسین (علیه السلام) برآن بپردازیم و ازآنجا که حضرت امام خمینی نقشی مهم و اساسی در هدایت و پیروزی این انقلاب
داشته اند، دراین مقاله برآنیم که به این پرسش پاسخ دهیم که نهضت امام حسین (علیه السلام) چه تأثیری بر اندیشه حضرت امام در رهبری و هدایت انقلاب اسلامی داشته است؟ و البته قبل از آن باید به این پرسش پاسخ دهیم که امام خمینی چه دیدگاهی نسبت به قیام امام حسین (علیه السلام) دارند تا بتوانیم تأثیر آن را بر اندیشه و سیره ایشان تحلیل کنیم. و به ویژه با توجه به اینکه امام حسین (علیه السلام) یکی از علل قیام خود را انجام امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرده اند، دیدگاه امام خمینی نسبت به قیام امام حسین (ع) چه تأثیری بر نظریه ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر داشته است، و اینکه نظریه امر به معروف و نهی از منکر نزد علمای اهل سنت و برخی از علمای شیعه منجر به قیام نمی شود و آن ها به شخص مسلمان به دلایل مختلف اجازه قیام علیه حکومت را نمی دادند؛ اما امام خمینی قیام علیه حکومت ظالم را واجب دانسته و به آن امر کرده اند، جای تأمل و بررسی دارد.
دیدگاه اهل سنت نسبت به قیام امام حسین (علیه السلام)
حادثه عاشورا را به دو دیدگاه کلی اهل تسنن و تشیع گزارش گردید. آنچه دراین دو دیدگاه مورد اتفاق است اینکه قتل عام نواده رسول خدا و خاندانش مذموم و نکوهیده و عملی جنایت آمیز بوده است. در دیدگاه اهل سنت، علاوه برآن، دو نظر عمده دیگر وجود دارد و آن اینکه عده ای چون ابن حنبل، ابن جوزی، قاضی ابی بعلی، تفتازانی، ابن حزم و جاحظ معتقدند که این جنایت مورد بخشش نیست و مرتکبان و مسببان آن ملحد و کافر و مستحق عذاب الهی هستند و لعن آنان جایز می باشد و عده دیگری چون قاضی ابوبکر ابن العربی صاحب العواصم من القواصم و سایر گرایش مندان به سلطه و استیلاء معتقدند به رغم اینکه این عمل ناپسند بوده، یزید به عنون خلیفه اسلامی اجتهاد کرده و همان گونه که حسین (علیه السلام) قیام را وظیفه خود می دانسته، یزید نیز سرکوبی آن را لازمه ثبات حکومت خویش می دانسته است ؛ زیرا خروج حسین ؛ قیامی علیه خلیفه اسلامی و فتنه ای بوده است که پیامبر به دفع فتنه های پس از خود امر فرموده بودند.(قائدان، 1375، 47)ابن العربی ( 560- 638 ه)
ابن العربی در کتاب العواصم تحلیلش این است که امام حسین (ع) برای جلوگیری از جنایتات یزید نمی بایست خود را فدا کند. مصیبت ریخته شدن خون امام حسین (ع) بالاتر از آن فجایع یزید است و از قاتلان امام دفاع می کند. می گوید «و ما خرج احداً الا بالتأویل »؛ یعنی هیچ کس در مقابل حسین (ع) نایستاد مگر اینکه اجتهادش از اسلام این بود. ابن العربی سپس استدلال هم می آورد و می گوید پیامبر دراین باره مطالبی بسیار فرموده اند، از جمله اینکه فرموده اند: بعد از من مسائلی پیش می آید، یعنی حکام ظلم می آیند، سپس هرکس بخواهد امت اسلام را به تفرقه بکشاند او را بکشید. (مروی، 1374، 334- 333)
ابن العربی در واقع می خواهد بگوید که امام حسین (ع) آمده در سایه نهضت خود، امت واحد اسلامی را دچار تفرقه کند و مردم به حکم روایتی از پیامبر اجتهاد کرده و باید فرزند او را بکشند و فتنه را دفع کنند تا اتحاد مسلمانان دچار تفرقه نگردد. (همان، 335- 334)
ابن خلدون (732- 806 ه)
ابن خلدون مورخ و جامعه شناس مشهور اسلامی نیز شخصیت و لیاقت امام را قبول داشت؛ ولی حرکت او را یک حرکت ناسنجیده و از سر اشتباه و حساب نشده قلمداد می کرد. (حکیم پور، 1375، 149)ابن خلدون می گوید: «حسین دراین واقعه شهید و در نزد خدا مأجور است و عمل او بر حق و از روی اجتهاد است و صحابه ای که با یزید بوداند نیز راه حل و اجتهاد را پیموده اند.» (ابن خلدون، 1359، 417)
نکات قابل توجه در منابع مورخان اهل سنت
الف- روشن نبودن هدف وانگیزه قیام امام حسین(ع) در منابع مورخان اهل سنت
یکی از نکات مهمی که باید درباره با قیام و حادثه عاشورا در منابع مورخان اهل سنت مورد توجه قرار گیرد،روشن نبودن هدف و انگیزه قیام امام حسین (ع) است که در بیشتر منابع سخنی از آن دیده نمی شود. حتی طبری بزرگ ترین مورخ و واقعه نگار کربلا به ثبت نصایح و تقاضاهای چند تن از مصلحت اندیشان و ناصحان حسین (ع) برای نرفتن به کوفه می پردازد، ولی در گزارش های او هیچ گونه پاسخی از امام حسین (ع) که بیانگر انگیزه خروج او علیه یزید باشد نمی بینیم، درحالی که بسیاری از منابع شیعی یا متمایل به شیعه آن اظهارات را ثبت کرده اند. (قائدان، همان، 49- 48)ب- درخواست امام (ع) برای دیدار وبیعت با یزید
یکی از نکات دیگر در منابع مورخان اهل سنت، مسئله درخواست دیدار یا بیعت با یزید از امام (ع) هنگام محاصره در کربلا است که در نامه عمر بن سعد خطاب به عبیدالله بن زیاد مطرح گردیده است. (همان، 60- 57)ج- ترسیم چهره ای مردد و مصلح از عمر بن سعد
از عمر بن سعد ابی وقاص، چهره ای سازشکار، دوستدار امام حسین (ع) و مصلح ترسیم شده که وی می کوشد تا سرکوبی قیام امام حسین (ع) را برعهده نگیرد، مترصد فرصت است تا شاید راهی برای صلح وسازش دست یابد. (همان، ص 61)د- تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین (ع) و انداختن گناهان به گردن عبیدالله
ه- ذکر گزارش هایی زیاد پیرامون معجزات و خوارق عادات پس از قتل امام حسین (ع)
بخش عمده ای از گزارش بسیاری از مورخان اهل سنت پیرامون حادثه کربلا به ذکر معجزات و حوادث غیرطبیعی اختصاص یافته است که پس از شهادت امامحسین (ع) و یارانش به وقوع پیوسته است؛ مانند بارش باران خون و خاک های سرخ در آسمان، جاری شدن خون در زیر سنگ های کربلا و... نکته شایان توجه اینکه این مورخان که از ثبت انگیزه های حقیقی قیام به ویژه سخنان امام (ع) غافل شده اند، برای ذکر این هه غرایب که با عقل اثبات پذیر نیست، دقت به خرج داده اند و به طور مفصل به ثبت آن می پردازند. در حالی که مورخان شیعه چنین نکرده اند. اعتقاد به این قبیل امور ریشه در عصر جاهلیت داشته است. لذا بدیهی است، ذکر این قبیل داستان ها می توانست اعراب را به جای آگاه ساختن و پرداختن به فلسفه عاشورا و تبیین نهضت امام حسین (ع) و انگیزه این قیام الهی به آن مسائل مشغول نماید واین چیزی بود که حکام اموی و عباسی و مورخان وابسته به آنان به طور مرموزانه دنبال می کردند. (همان، 72- 70)
دیدگاه های سیاسی وغیرسیاسی علما و مراجع شیعه درباره نهضت حسینی
می توان در یک نگاه کلی دیدگاه های مختلف به قیام امام حسین (ع) را با توجه به هدفی که برای این قیام ترسیم کرده اند به دو دسته تقسیم کرد. دیدگاهی را که معتقد است امام حسین (ع) قصد تشکیل حکومت نداشته است را دیدگاه غیر سیاسی و دیدگاهی که معتقداست هدف امام حسین (ع) از برپایی قیام تشکیل حکومت بوده است را دیدگاه سیاسی می نامیم.دیدگاه غیرسیاسی
دیدگاهی که هدف قیام امام حسین (ع) را برپایی حکومت نمی داند؛ بلکه هدف را کشته شدن، بخشش گناهان مسلمانان، نجات جان و... می داند دیدگاه غیرسیاسی می نامیم. برخی از این نظریات به شرح ذیل می باشد.علامه حلی و شهید ثانی
علامه حلی معتقداست پیشنهاد یا پذیرش قرار داد مهادنه و مصالحه بادشمن، با توجه به ادله موجود، امری جایز است نه لازم وفرقی نمی کند که مسلمانان قوی باشند یا ناتوان، بلکه مسلمان کاملاً اختیاردارد که اقدام به صلح کند یا بجنگد تا بهشهادت برسد. ایشان آنچه حضرت سیدالشهدا(ع) انجام داد را انتخاب راه دوم از ناحیه حضرت (ع) می داند. نتیجه اینکه حرکت امام حسین (ع) یک اقدام کاملاً اختیاری بود که شرعاً الزامی به انجام آن نداشت و صلح نیز روا بود. (مرتضوی، 1377، 42- 39) شهید ثانی نیز در زمینه مهادنه به بازگویی دیدگاه علامه حلی اکتفا می ورزد که می تواند به عنوان پذیرش ضمنی آن نیز تلقی گردد. (همان، 47- 46)
صاحب جواهر و تکلیفی ویژه
آیت الله شیخ محمد حسن نجفی در کتاب معروف خود جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام به طور خلاصه درباره قیام امام حسین (ع) می گوید: حرکت امام (ع) از اسرار الهی است که دستیابی به کنه و عمق آن ممکن نیست وامام (ع) نیز چاره ای جز این نداشت، و با اینکه ثمرات عمده ای در پی داشت اما تکلیفی ویژه امام (ع) بوده است و دیگران باید براساس موازین کلی و ادله دیگر عمل کنند و مفاد آن ادله نسبت به اوضاعی که امام حسین (ع) داشت، لزوم سازش و مهادنه است و علاقه به شهادت نمی تواند اوضاع را عوض کند. ( مرتضوی، 1375، 16)سید بن طاووس
سید بن طاووس، (قدس سره)، صاحب کتاب لهوف- در اواسط قرن هفتم هجری- می گوید: امام حسین (ع) از همان آغاز به قصد کشته شدن حرکت کرد و دانسته خود را به کشتن داد.(صالحی نجف آباد، 383، 1374) سید بن طاووس وقتی از آغاز حرکت امام حسین 0ع) بحث می کند بیشتر به احادیث و روایاتی می پردازد که اشاره به شهادت امام حسین (ع) کرده اند و در توضیح می گوید: «کشته شدن از بهترین وسایلی است که شخص را به درجات سعادت و نیکبخی می رساند.» (ابن طاووس، بی تا، 28)برخی از صاحب نظران معاصر نیز این قول را پذیرفته اند. علت ایجاد این قول، وجود برخی روایات است که اشاره کرده اند،امام حسین (ع) قبل از قیام، از شهادت خود ویارانش اطلاع داشته است. (صالحی نجف آبادی، 1374، 408- 4398)
آیت الله سید رضا صدر
از نویسندگان معاصر آیت الله سیدرضا صدر برارد بزرگ امام موسی صدر نیز این نظر را به طور صریح و شفاف بیان کرده است.وی در کتاب خود با عنوان پیشوای شهیدان می نویسد: قیام حسین (ع) و نهضتش، کوششی برای به دست آوردن قدرت نبود... قیام حضرتش ناگهانی بود، موعد قیام که رسید، به پاخاست. (دژاکام،19، 1371) آیت الله صدر هدف قیام را چنین بیان می کند: «اگر حسین (ع) جویای پیروزی بود، راه دیگری پیش می گرفت و قیام دیگری و رفتاری دیگری، حسین (ع) از نخستین روز، آماده شهادت بود و قیامش برای شهادت بود.» (همان، 169)علامه سید مرتضی عسکری
علامه عسکری نیز می گویند: «امام حسین (ع) مردم را دعوت می کرد که خودشان بر ضد حکومت یزید قیام مسلحانه کنند و آن را تغییر دهند ولی خود امام نمی خواست برای احیای اسلام حکومت تشکیل بدهد و قدرت خلافت را به دست بگیرد.» (صالحی نجف آبادی، 416، 1374) و می گوید: «امام قصد نداشت از راه به دست گرفتن قدرت حکومت اسلامی را زنده کند زیرا به فرض اینکه مردم با او بیعت می کردند و قدرت خلافت را هم به دست می گرفت نمی توانست احکام تغییر کرده اسلام را زنده کند و به حالت اصلی برگرداند و بدعت های معاویه را از بین ببرد.» (همان)دکتر سید جعفر شهیدی
استاد شهیدی در کتاب پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (ع) چنین می نویسد: «حسین همچون پدرش مرد دین بود نه مرد سیاست سازشکارانه،او در قیام خود خدا را می خواست و پس از خدا مردم را می خواست. او می دانست پایان کار چه خواهد بود، او سیاست پیشه ای نبود که برای به دست آوردن حکومت برخاسته باشد. علی و فرزندش حسین به فکر حکومت نبودند شکایت حسین از دوره حکومت معاویه این بود که بدعت زنده شد و سنت مرد.» (شهیدی، 1359،120-116)
دیدگاه سیاسی
برخلاف دیدگاه قبل عده ای از علما، محققان و اسلام شناسان،معتقدند که امام حسین (ع) به قصد تشکیل حکومت قیام کرد. علمای بزرگی مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی( رضوان الله علیهم) می گویند: امام حسین (ع) برای امتناع از بیعت یزید از مدینه به مکه رفت و پس از آنکه نماینده اعزامی اش مسلم بن عقیل آمادگی اکثریات نیروهای مردمی کوفه را برای حمایت از امام به وی گزارش داد، به قصد تشکیل حکومت برای احیای اسلام به سوی کوفه حرکت کرد. (صالحی نجف آبادی، 1374، 282)جمعی از علمای معاصر مانند حضرت امام خمینی، صالحی نجف آبادی، شهید مطهری، علامه سید محمد فضل الله و... نیز این نظر را پذیرفته اند.
علامه سید محمد فضل الله
علامه فضل الله از علمای بزرگ لبنان معتقد است که امام حسین (ع) برای تشکیل حکومت قیام کرده است. ایشان می گوید: «ما معتقدیم امام حسین خواهان حاکمیت و سلطه بود و ازاین روست که به قضیه به طور کلان پرداخت و دیگران را به تحدی فراخواند...امام حسین (ع) فردی دگرگون کننده و اصلاح گر در قله حاکمیت، در عرصه سیاست و در تمامی عرصه های فرهنگی و اجتماعی است . لذا طبیعی است که ایشان در جایگاه الهی امامت، جایگاه دینی و تشریع شده خود باشد، زیرا جایگاهی که امام حسین (ع) در آن حاکم و امام نباشد، از مشروعیتی برخوردار نیست.» (فضل الله، 1384، 103)
دیدگاه عاشورایی امام خمینی(س)
در ارزیابی قیام عاشورا، برخی اساساً منکر وجود صبغه سیاسی برای قیام عاشورا شده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش بردند که اصولاً دخالت در چنین اموری در شأن انبیاء و اولیاء (ع) نیست که برای هدایت خلق آمده اند. برخی نیز اهدافی در مرتبه دومو سوم اولویت را جزء علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر نموده اند.بعضی نیز نتوانستند میان سیاسی بودن حرکت به انگیزه به دست گرفتن حکومت، و آگاهی حضرت (ع) از فرجام کار را وفق دهند و راه انکار آگاهی کامل حضرت (ع) به سرنوشتش را در پیش
گر فته اند. درنگاه آنان که تنها راه باقی مانده برای حضرت (ع) را همین مید انند والا دچار سرنوشتی بدتر و دردناکتر می شد،انگیزه اصلی را باید دراین شمرد که حضرت (ع) برای نجات از آن وضعیت فجیع تر، از باب اهم و مهم این را برگزید.
راهی که البته توانست ثمرات دیگری را نیز چون افشای ماهیت دشمن همراه داشته باشد. (سید ضیاء مرتضوی، 1377، 83)
آنچه حضرت امام خمینی (س) بر آن تأکید ورزید و در عمل خویش نیز به وضوح نشان داد، بسیار فراتر و متفاوت با تحلیل های انجام شده است.
1- حرکت امام (ع) یک حرکت کاملاً سیاسی و حساب شده در جهت برپایی حکومت اسلامی و اصلاح امت بود.
2- آگاهی امام (ع) به شهادت، مانع این حرکت نبود. یعنی امام (ع) درعین علم به شهادت خود و سرنوشت قیام، برای انجام تکلیف حرکت نمود.
3- مصالح عالی و پراهمیت اسلام در هیچ شرایطی نادیده گرفته نمی شود و عسر و حرج و ضرر موجب رفع تکلیف نمی گردد. خسارت و ضرر جانی را نیز باید برای چنین اموری پذیرفت و این یک تکلیف شرعی است.
4- این قیام و اقدام امام (ع) کاملاً مورد تأسی و به عنوان یک الگو، برای همیشه و برای همه مسلمانان است. (سید ضیاء مرتضوی، 1377، 85)
با عنایت به اصول یاد شده به راحتی می توان از وجهه تحلیل و دیدگاه حضرت امام (س) به ارزیابی و پاسخ نظریاتی که به تفصیل گذشت پرداخت. امام راحل (س) از دیرزمان و به مناسبت های مختلف در موضع یک فقیه بزرگ و مرجع تقلید و به عنوان راهبر جامعه اسلامی، عناصر یاد شده را در سخنان و نوشته های خویش آورده است و حرکت و مبارزات خود را نیز با همین جانمایه به سرانجام رساند. آنچه از آن بزرگوار در پی می آید، اصول یاد شده را به گونه ای روشن بیان می کند.
1- قیام برای تشکیل حکومت
امام (س) در تاریخ 6/3050 به مناسبت برپایی جشن های شوم 2500 ساله، سخنرانی مهمی ایراد فرمود که در آن ضمن اشاره به مسئولیت علما و لزوم تأسی به سیدالشهدا (ع) اضافه می کند:«او مسلم بن عقبل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل شود و این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (صحیفه نور،ج1، 174)
اشاره امام (پس) از جمله به نامه ای است که حضرت (ع) به دست مسلم بن عقیل خطاب به مردم کوفه فرستاد:
«بسم الله الرحمن الرحیم.من الحسین بن علی، الی الاملامن المؤمنین و المسلمین، اما بعد فان هانئاً و سعیداً قدما علی بکتبکم و کانا آخر من قدم علی من رسلکم . و قد فهمت کل الذی اقتصصتم و ذکرتم و مقاله جلکم انه لیس علینا امام، فاقبل لعل الله ان یجمعنا بک علی الحق و الهدی . و انا باعث الیکم اخی و ابن عمی و ثقتی من اهل بیتی مسلم ابن عقیل، فان کتب الی انه قد اجتمع رأی ملاکم و ذوی الحجی و الفضل منکم علی مثل ما قدمت به رسلکم و قرأت فی کتبکم، فانی اقدم و شیکاً ان شاء الله.
فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب، و القائم بالقسط و الدائن بدین الحق، و الحاسب نفسه علی ذالک الله. و السلام.» (بحارالانوار،ج 44، 334)
امام خمینی همین تحلیل را نسبت به حرکت تمام انبیاء و اولیاء (صلوات الله علیهم) قائل است.
«زندگی سیدالشهداء زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می خواستند درست کنند.»(صحیفه نور ج20، 191)
2- آگاهی به شهادت و حرکت برای عمل به تکلیف
امام (س) به روشنی این سخن را که سیدالشهدا در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود و لذا چاره ای جز تن دادن به آن را نداشت، رد می کند و تصریح می فرمایدکه از ابتدا با آگاهی و اختیار کامل، حرکت را به عنوان دادی تکلیف شروع کرد:
«امام حسین (ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آن ها بر خر مراد سوار باشند. امام او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (صحیفه نور،ج1، 174)
«سیدالشهدا (ع) تکلیف شرعی الهی می خواست عمل بکند، غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» (صحیفه نور، ج4، 16)
گفتیم که امام (س) انگیزه قیام را تلاش برای برپایی نظام و حکومت عدل می داند و درعین حال از نقطه نظر کلامی و برحسب ملاک های عادی معتقد است امام حسین (ع) سرانجام کار را به خوبی می دانست، و این واقعیتی است که برخی نویسندگان نتوانستند آن را هضم کنند. امام خمینی دراین زمینه می فرمایند:
«حضرت سیدالشهدا قیام کردند بر ضد یزید و شاید همانطور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازد نشوند، این اخبارش هم این طور است که ایشان مطلع بودند براین مطلب، درعین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند.» (صحیفه نور، ج 3، 182- 183)
اشاره امام (س) به جز بسیاری شواهد و قرائن دیگر؛ می تواند ناظر به این جملات سیدالشهدا (ع) هنگام اعزام مسلم (ع) باشد که به او فرمود: «انی موجهک الی اهل الکوفه و سیقضی الله من امرک ما یحب و یرضی، وارجو ان اکون انا و انت فی درجه الشهدا فامض ببر که الله و عونه...» (سید ضیاء مرتضوی، 1377، 98)
ملاحظه می شود که امام (ع) همزمان با اعزام حضرت مسلم (ع) برای پی گیری این حرکت سیاسی و برپایی حکومت عدل، آرزوی شهادت برای خود و جناب مسلم (ع) می کند.
امام خمینی (س) در جای دیگر به این نکته توجه می دهد که به حسب معمول نیزامکان مقابله نیروی محدود امام(ع) در مقابل دشمن نبود.
«درعین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد این قدری نمی تواند با آن عده ای که آن ها دارند، مقابله کند؛ لکن تکلیف بود.» (صحیفه نور،ج 4، 15)
3- تقدم مسائل مهم واصول اساسی اسلام
در دیدگاه فقهی و سیاسی حضرت امام برخی از مصالح اسلامی در درجه ای از اهمیت قرار دارند که عناوینی چون عسر و حرج و ضرر نمی تواند در تعارض یا تزاحم با آنها قرار گیرد. برخی مصادیق معروف و منکر از این گونه اند. دفع منکر بزرگی چون حکومت فاسد یزید و تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی از بارزترین نمونه هاست.امام (س) مبنای خویش را این گونه توضیح می دهد:«تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام. و همه آن ها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود... سید الشهدا روی همین میزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خود را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه شود، جامعه باید اصلاح بشود. لیقوم الناس بالقسط باید عدالت دربین مردم و دربین جامعه تحقق پیدا بکند.»
(صحیفه نور،ج 15، 148)
ایشان همین حقیقت را چنین می فرماید:
«محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را، به فدایی دادن وفدایی شدن دانست واین خود سرلوحه تعلیمات اسلامی است برای ملت ما تا آخر دهر.» (صحیفه نور، ج2، ص 11)
«سیدالشهدا سلام الله علیه تمم [اصحاب ] خودشان را همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هرچه بود،هرچه داشت - مال و منال که نداشت- هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، درراه خدا داد و برای تقویت اسلام، مخالفت با ظلم،قیام کرد.» (صحیفه نور، ج 10، 30)
سیدالشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد.» (صحیفه نور،ج8، ص 48)
امام صادق(علیه السلام) در زیارت اربعین، در بیان فلسفه شهادت امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «... و بذل مهجته فیک لیستنقذ، بعدک من الجهاله وحیره الضلاله». (قمی، 822، 1380) حسین (علیه السلام) خون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات دهد.
4- قیام امام حسین یک مکتب و روشی برای همه مسلمانان
همانطور که ملاحظه شد دیدگاه اهل سنت و برخی دیدگاه های فقهی که قبل از امام خمینی درباره قیام سیدالشهدا(ع) مطرح شده است نمی تواند الگویی برای پیروی ارائه دهد. اما حضرت امام خمینی قیام حسینی را یک اسوه و الگوی کامل می داند که از زاویه دید فقهی و عمل به وظایف و تکالیف دینی، کاملاً باید سرمشق قرار گیرد.امام نه تنها فلسفه قیام و شهادت سیدالشهدا(ع) را مورد درک و منطبق بر موازین جاری در فقه می داند، بلکه به عنوان یک حجت بالغه شرعی می شمرد که باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد. از همین روست که می فرماید:
«سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او آموختند تکلیف را، فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان... تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلت عدد نترسید،از شهادت نترسید. هر مقدار که عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان به همان مقدار باید تحمل زحمت بکند... کیفیت مبارزه را، کیفیت اینکه مبارزه بین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد،کیفیت اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد، این ها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملت آموخته است.» (صحیفه نور، ج 17، 60- 59)
و ازهمین روست که تبلیغ و هدایت جامعه به این حجت شرعی را وظیفه متولیان ارشاد و هدایت جامعه می شمارد:
«آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد،
(روحانیون) به مردم روشن کنند و بفهمانند به همه که مسئله مجاهده در راه اسلام است که او کرد. می دانست که با یک عده قلیل کمتر از صد نفر نمی شود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» (صحیفه نور، ج 17، 61)
«دستور است این، دستور عمل امام حسین(ع) دستور است برای همه؛ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» دستور است به اینکه هر روز و درهمه جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را، امام حسین (ع) با عده کم، همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و گفت هر روز باید در هر جا این محفوظ بماند.» (صحیفه نور، ج 10، 31)
در مباحث ذیل تأثیر این دیدگاه امام بر نظریه امر به معروف و نهی از منکر ایشان و اینکه برهمین اساس ایشان چگونه برخلاف بسیاری از مراجع تبدیل به یک رهبر انقلابی شده اند مورد بررسی قرار می گیرد.
امام خمینی و اصل امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ اسلامی از جایگاهی مهم و والا برخوردار است که در فصل دوم به اهمیت آن اشاره کردیم، شایان ذکر است که قرآن کریم، ملاک برتری امت اسلامی بر ملل دیگر را امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به خدا شمرده است. (سوره آل عمران، آیه 110) و روایات، بقای مکتب، تأمین سعادت جامعه و پشتوانه اقامه فرائض الهی را به احیای آن منوط ساخته است. (ورعی، 1378، 171) اما با وجود این همه تأکید بر اهمیت آن، این فریضه نه تنها در نزد مردم بلکه در نزد عالمان دین نیز غریب و ناشناخته مانده و یکی از منزوی ترین فرائض بوده است. (ورعی، 1378، 173)امام خمینی در کتاب ولایت فقیه بحث زیادی روی امر به معروف و نهی از منکر می کنند و درباره اهمیت آن می فرمایند:
«اگر امر به معروف ونهی از منکر به خوبی اجرا شود دیگر فرائض قهراً برپا خواهد شد. «(امام خمینی، 162، 1357) و نیز از اینکه علمای امت این رسالت را ناچیز شمرده و به امور جزئی منحصر ساخته بودند، اظهار تأسف نموده و می فرمایند:
«آیا باید بنشینیم تا آن ها (دانشجویان ) ما را امر به معروف کنند و به انجام وظیفه دعوت نمایند؟ جوانان از اروپا ما را امر به معروف کنند که ما حوزه اسلامی تشکیل داده ایم شما به ما کنید! وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم.» (امام خمینی، 178، 1357)
در گذشته عالمان دینی آن گونه که شایسته عظمت این فریضه الهی بوده است، به تبیین جایگاه و آثار و برکات آن نپرداخته اند، ازهمین رو مردم نیز آن را فراموش کرده اند و از کنار منکرات به سادگی گذشته و به تدریج جامعه رو به فساد و انحطاط نهاد. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه می گوید: «متأسفانه کارنامه ما مسلمانان دراین زمینه (امر به معروف و نهی از منکر) درخشان نیست... اولاً ما آن حساسیتی را که اسلام دراین زمینه دارد درک نکرده ایم و ثانیاً در حدود هم که به حساب و خیال خودمان به اهمیت این موضوع پی برده ایم، واجد شرایط آن نبوده ایم (مطهری، 2، 1381، 282) .... فعالیت های ما دراین زمینه صفر و یا نزدیک به صفر بوده است.» (مطهری 2، 1381، 160)
مهجوریت این اصل تا آنجا تداوم یافت که فقهای ما احکام و حدود شرایط آن را از رساله های عملیه حذف کردند. پس از مجامع عباسی تألیف شیخ بهائی این اصل از رساله های عملیه کنار گذاشته شد .(مطهری 1، 1381، 219) پس از عصر صاحب جواهر، این بحث، در کتب فقهی استدلالی همچون ریاض المسائل، مستند الشیعه، کشف اللثام به چشم نمی خورد. اثری مهم چون العروه الوثقی فاقد این بحث است و به تبع آن ده ها حاشیه مراجع براین کتاب نیز بحث امر به معروف و نهی از منکر را ندارد. کتبی چون منهاج الصالحین نیز که پس از اوج گیری نهضت اسلامی ملت ایران و احیای آن به برکت انقلاب، به آن پرداخته اند،بسیار نحیف و ناقص است، و این امر بامقایسه این بحث دراین اثر، با همین بحث در تحریز الوسیله امام خمینی به وضوح هویداست.(سید جواد ورعی، 1378، 175)
مبحث امر به معروف و نهی از منکر در اکثر کتابهای فقهی از فروعات لازم برخوردار نیست. فقط در سال های اخیر به برکت نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی، فروعات متعدد مطرح شده است. بیشترین فروعات را در تحریر الوسیله و مهذب
الاحکام فی مسائل الحلال و الحرام می توان مشاهده کرد. (امام خمینی، 1377، ج)
حضرت امام نه تنها این عدم توجه و کوتاهی را نسبت به فریضه امر به معروف و نهی از منکر، بلکه نسبت به بسیاری از مباحث مهم و اجتماعی اسلام این گونه تشریح نموده اند:
«برای اینکه کمی معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفی می شود تا چه حد است شما را توجه می دهم به تفاوتی که میان قرآن و کتب حدیث با رساله های عملیه هست. قرآن و کتاب های حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است با رساله های عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می شود از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگی اجتماعی می تواند داشته باشد. به کلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست وتدبیر جامعه است.» (امام خمینی، 1357، 9)
حضرت امام خمینی در چنین اوضاعی در عمل و قول به احیای این عوامل پرداخت. دست نویس سال 1363 ه قو کتاب کشف الاسرار ایشان در سال 1323 شمسی نمونه های بارزی از عمل ایشان به این واجب الهی در سال های دور محسوب می شود و حرکت عظیم انقلاب اسلامی نیز مصداق روشنی از اقدام ایشان به این فریضه الهی می باشد. امام خمینی با نگرشی وسیع که به این موضوع داشته اند و آن را فراتر از چند پند و تذکر خصوصی و در مواقع محدود جزئی می دانسته اند، در آثار فقهی خود و در تمامی دستورها و فرامین طی انقلاب و سپس در جمهوری اسلامی به احکام و لوازم امر و نهی ملتزم وهمچنین نظریات خود را دراین باره در سخنان و پیام های زیادی بیان فرموده اند. (امام خمینی، 1377،ح)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
یکی از عوامل غربت و مظلومیت اصل امر به معروف و نهی از منکر، عدم درکصحیح شرایط این فریضه مهم اجتماعی است به طوری که شرایط آن، عذر و بهانه ای برای ترک آن شده است. دراین میان «احتمال تأثیر»، «فقدان قدرت» بیش از سایر شرایط متمسک ترک امر به معروف و نهی از منکر قرار گرفته است.
1- احتمال تأثیر
از آنجا که معنای این شرط به طور مضبوط و منضبط در کتب فقهی مشخص نگردیده است و همیشه مراد از تأثیر، تحقق معروف و زوال منکر در کوتاه ترین زمان تصور شده، عذر و بهانه ای برای ترک این فریضه الهی گشته است، نه تنها در اذهان مردم، بلکه در ذهنیت بزرگان، علماء و مراجع نیز، این شرط مانع احیای این اصل بوده است. (سید جواد ورعی، 1378، 181)، که در اینجا به مواردی از موضع گیری علما دراین زمینه اشاره می کنیم:موضع گیری آیت الله حکیم
در سال 1344 ه ش هنگامی که حضرت امام خمینی از آیت الله حکیم می خواهند که در برابر مظالم رژیم استبدادی پهلوی سکوت را بشکنند و با سفر به ایران از نزدیک اوضاع اسفبار مملکت را مشاهده کنند و به مبارزه برخیزند، ایشان پاسخ می دهند: «چه می شود کرد؟ چه اثری دارد؟ بایستی احتمال اثر بدهیم،کشته شدن چه اثر دارد؟». مباحثه ای کوتاه بین ایشان و حضرت امام انجام می گیرد، گفتگویی که نشان دهنده تأکید بر «احراز شرایط نهی از منکر» و «یأس و ناامیدی از مؤثر بودن مبارزه و همراهی مردم »دریک طرف و «ایمان واعتقاد به مؤثر بودن مبارزه» و «ایثار جان و مال» و «عشق و علاقه مردم به همراهی علماء و مراجع» و تمسک به مشی حضرت سیدالشهداء» در طرف دیگر است. (سید جواد ورعی، 1378، 181)موضع گیری آیت الله خویی
در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی، آیت الله صدوقی به آیت الله سید ابوالقاسم خویی، یکی از مراجع مقیم نجف می نویسد: «مگر سکوت برابر این اعمال ضدانسانی، امضای جنایات نیست؟ کردار آنان را صحه می گذارد و رفتار آنان را صحیح جلوه می دهد. اگر سری دراین سکوت است بفرمایید تمام ارداتمندان از آن پیروی کنند و همه مهر سکوت بر لب نهند و شیوه کناره گیری اتخاذ نمایند، هرچه به روزگار مسلمین می آورند، بیاورند، به حریم قرآن و احکام مقدسه تجاوز می شود، بشود.» و چند روز بعد این پاسخ را دریافت می کند: «شرحی که مرقوم فرموده بودید، کاملاً ملاحظه شد، شرایط آن در کتاب منهاج الصالحین مذکور است واز آن جمله ظن به تأثیر و عدم ترتب محذور است.» (سید جواد ورعی، 1378، 181) ملاحظه می شود که در اندیشه علما و مراجع، دو شرط «ظن تأثیر» (نه فقط احتمال) و «عدم ترتب محذور» مانع قیام و مبارزه و مقابله با تجاوز به احکام مقدس اسلام می شود.
عدم جواز سکوت در مواقع مهم
امام خمینی ضمن معتبر شمردن احتمال تأثیر درامر به معروف ونهی از منکر، معنای صحیحی از آن ارائه کرد. چه اینکه در امور مهم و منکرات بزرگ که اساس دین در معرض خطر قرار می گیرد، نهی از منکر و قیام و مبارزه را واجب شمرد، هرچند احتمال تأثیر هم نداشته باشد؛
«اگر در سکوت علمای دین و پیشوایان مذهب، ترس این باشد که معروف منکر و منکر معروف شود، برایشان واجب است علم خود را آشکار نمایند، و سکوت جایز نیست هرچند بدانند انکار آنان در جلوگیری از فاعل مؤثر نیست، و اگر موضوع از اموری است که شارع به آن اهمیت فراوان می دهد؛ توجه به زبان و تنگنا نمی شود.»
(امام خمینی،، بی تا، 305)
حضرت امام در امور مهم که کیان اسلام در خطر است، برای نفس اعتراض به دست علما موضوعیت قائل اند، هرچند قدرت جلوگیری از بدعت ها نباشد و احتمال تأثیر منتفی باشد، از آنجا که این اعتراض یک جریان نهی از منکر را در جامعه به وجود می آورد، آن را واجب می دانند و درباره فلسفه و برکات آن می فرمایند:
«بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند، هرگاه اظهار مخالفت نکنند مورد لعن خدا قرار می گیرند... خوداظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا که مخالفت بدعت و ظلم و گناه می باشد مفید است، چون سبب می شود عامه مردم به فساد اجتماعی و مظالم حاکم خائن و فاسق یا بی دین پی برده، به مبارزه برخیزند و از همکاری با ستمکاران خودداری نمایند و به عدم اطاعت در برابر قدرت های حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علمای دین در چنین مواردی یک «نهی از منکر» از طرف رهبری دینی جامعه است که موجی از «نهی از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهی از منکر» را به دنبال می آورد، نهضتی را به دنبال می آورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند.» (امام خمینی، 1357، 157)
خلاصه اینکه حضرت امام امر به معروف و نهی از منکر راهنگامی که کیان اسلام و مسائل مهم واساسی در خطر باشد یک تکلیف واجب الهی می دانند. حتی اگر تصور شود تأثیری نداشته و جلوی منکر گرفته نخواهد شد هرچند که ایشان این کار را بدون تأثیر نمی دانند. ایشان قیام حسین (ع) را نیز برهمین اساس می دانند:
«امام حسین (ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل می بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آن ها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت الهی تشکیل دهد واین حکومت فاسد را از بین ببرد.» (صحیفه نور، جلد 1، 174)
«او (سید الشهدا سلام الله علیه)... تکلیف خودش را ؛تکلیف الهی خودش را تشخیص داد که باید نهضت کند و را بیفتد و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استکبار کند هر چه خواهد شد. درعین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی تواند با آن عده ای که آن ها دارد مقابله کند لکن تکلیف بود.» (صحیفه نور، جلد 4، 15)
امام خمینی همچنین، قیام امام حسین (ع) را بی تأثیر نمی دانند و آن را در ظاهر مغلوب و شکست خورده می دانند و می فرمایند اما یک پیروزی واقعی بود و باعث
شد اسلام حفظ شود.
«سیدالشهدا (سلام الله علیه) کشته شد شکست نخورد،لکن بنی امیه را همچو شکست که تا آخر نتوانست دیگر کار بکنند، همچو این خون، آن شمشیرها را عقب زد که تا الان هم که ملاحظه می کنید باز پیروزی با سید الشهدا است و شکست با یزید و اتباع اوست.»( صحیفه نور، جلد 5، 61)
«اگر فداکاری پاسداران عظیم الشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او نبود، اسلام در خفقان رژیم بنی امیه و رژیم ظالمانه آن وارونه معرفی می شد و زحمات نبی اکرم (ص) و اصحاب فداکارش به هدر می رفت.» (صحیفه نور، جلد 7، 236)
در طی انقلاب حضرت امام تأکید داشتند که اعتراض دسته جمعی سراسری حتماً تأثیر خواهد داشت:
«آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند، حقوق ضعفا را پایمال می کنند و ... باید نهی از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعی به ظلمه، که خلافی مرتکب می شوند، یا حتی جنایتی می کنند بشود،اگر چندهزار تلگراف از همه بلاد اسلامی به آنها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست برمی دارند...
لیکن وقتی که دیدند ما از آن ها بی عرضه تریم،جولان می دهند.» (امام خمینی، 1357، 163)
2- عدم «وجود مفسده» و ضرر در امر به معروف و نهی از منکر
یکی دیگر از شرایطی که برای وجوب این دو فریضه ذکر شده است آن است که بر امر و نهی انسان، مفسده و ضرری مترتب نشود. در میان فقها، فقیهی چون صاحب جواهر در ضرورت«امر از عدم وجود مفسده» ادعای «لاخلاف» کرده و به دلائلی چون «لاضرر» و «لاحرج، و سهولت دردین» و «آسان گیری در دین» و حدیثی از امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) که امر به معروف و نهی از منکر برکسی واجب است که امر و نهی برای او ممکن بوده و بر خویشتن (از عوارض آن ) نترسد استدلال نموده و سخن امام باقر (ع) در آن روایت مهم و معروف که می فرماید: «در آخر الزمانقومی خواهند آمد که امر به معروف و نهی از منکر را جز در مواردی که ایمن از ضرر باشند، واجب نمی دانند و برای خود به دنبال رخصت و عذر می گردند.» برمردمی که متصف به چنین صفاتی هستند، حمل کرده، یا مراد از«ضرر» را «عدم النفع» یا «لزوم تحمل ضرر کم و ناچیز» تفسیر نموده است، و تفسیر شیخ حر عاملی را مبنی بر «استحباب تحمل ضرر فراوان» نپذیرفته و امر به معروف نهی از منکر را با وجود ضرر فراوان حرام دانسته است. و رفتار مؤمن آل فرعون و ابوذر و امثال آنان را در این زمینه، تکلیف اختصاصی شمرده است که با دیگران شایان مقایسه نیستند. (سید جواد ورعی، 78، 189) و همانطور که توضیح دادیم صاحب جواهر بر همین اساس حرکت امام حسین (ع) را از اسرار الهی می داند که دستیابی به آن و عمق آن ممکن نیست و تکلیفی ویژه امام بوده است و دیگران باید براساس موازین کلی و ادله دیگر عمل کنند. (مرتضوی، 1377، 78)
همچنین مفسر به نام شیعه و فقیه سعید، شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، متوفای 548 ه.ق صاحب تفسیر معروف مجمع البیان در تفسیر آیه «وانفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان الله یحب المحسنین» پس از بیان احتمالات و وجوه مختلف به نتیجه گیری فقهی، از جمله «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» می پردازد و مفاد این جمله را در سه زمینه مطرح می کند:
1- هراقدامی که احتمال خطر جانی در پی داشته باشد حرام است.
2- امر به معروف ونهی ازمنکر را در صورت خوف و احتمالات خطر می توان ترک کرد؛ چرا که یکی از مصادیق «افتادن در هلاکت » است.
3- اگر امام در رویارویی با کفار و یاغیان، نسبت به جان خود یا مسلمانان نگرانی داشته باشد جایز است با آنان صلح کند. (مرتضوی، 1377، 26)
روشن است آنچه سید الشهداء (ع) در قیام و شهادت خویش انجام داد، در هر سه نقطه مخالف این نتیجه گیری خواهد بود؛ از این رو، این مفسر بزرگوار، این اشکال را خود مطرح می کند وآنگاه درصدد پاسخگویی برمی آید و دو احتمال را مطرح می سازد؛ یکی اینکه حضرت گمان می کرد آن ها او را به خاطر جایگاهی که پیش رسول خدا (ص) داشته است نمی کشند، که این نظر برای آنان که معتقدند امام از
آغاز، به خوبی به جزئیات سرنوشت خویش آگاه بوده است، مورد پذیرش نمی باشد. احتمال دوم اینکه امام حسین (ع) می داند که اگر حتی او جنگ با آنان را رها کند، باز ابن زیاد او را اسیر می کند و با آن وضع خواهد کشت، همان گونه که با پسر عمویش مسلم بن عقیل رفتار کرد؛ این بود که کشته شدن با عزت نفس و جهاد، بر او راحت تر بود. (مرتضوی، 1377، 27- 30)
همچنین عالمی چون فیض کاشانی نیز مخالفت با سلاطین جور را فراتر از موعظه آنان، چون مستلزم «اذلال نفس» و به «هلاکت افکندن خویش» و «اقدامی فوق قدرت» است، ممنوع شمرده و مخالفت علمای گذشته را برخاسته از اعتقاد آنان به استحباب مخالفت، و اینکه بذل جان دراین راه شهادت محسوب می شود، دانسته است.(سید جواد ورعی، 78، 89)
علمایی چون مرحوم امین الاسلام طبرسی و صاحب جواهر امر به معروف را در جایی که ضرر دارد حرام دانسته اند و آنگاه سعی می کنند حرکت امام حسین (ع) را توجیه کنند، اما امام خمینی حرکت امام حسین (ع) را به عنوان یک حجت و دلیل برای واجب بودن فدای جان و مال در حفظ اسلام می دانند و می فرمایند:
«حضرت سید الشهداء سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می دانست که دراین راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خود را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست... علاوه براین در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلت عدد نترسید، عدد کار پیش نمی برد، کیفیت اعداد، کیفیت جهاد اعداد مقابل اعداد، آن است که کار را پیش نمی برد. کیفیت اعداد، کیفیت جهاد اعداد مقابل اعداد، آن است که کار را پیش می برد. افراد ممکن است خیلی زیاد باشند لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ، و افراد ممکن است کم باشند لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز.» (صحیفه نور، جلد 17، 58)
«امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جابرانه می کند، در مقابل او اگر چه قوای شما ناهماهنگ باشد به پاخیزید و استنکار کنید،اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکاری کنید و خون نثار نمائید.» (صحیفه
نور،جلد 3؛ 225)
«سیدالشهداء(سلام الله علیه) وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند با چند نفر با چندین نفر ... مگر خون ما رنگین تر از خون سیدالشهداء است ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان می دهیم؟ آن هم در ماجرای سلطان جائری که می گفت مسلمانم، مسلمانی یزدی هم مثل مسلمانی شاه بود اگر بهتر نبود لکن چون با ملت اینطور می کرد و مردی بود متعدی و ظلام و ملت را می خواست زیر بار اطاعت خودش بی جهت ببرد، سیدالشهداء لازم دید که سلطان جائر را سراغش برود ولو اینکه جان بدهد.» (صحیفه نور، جلد 2، 218)
«هیئت حاکمه اموی از خدا می خواستند که امام حسین (ع) دست بیعت بدهد و با حکومت آن ها موافقت نماید... ولی آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود. به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه کرد و فداکاری کرد.» (امام خمینی، 1357، 184)
حضرت امام خمینی در کتاب تحریر الوسیله، در بحث فقهی درباره امر به معروف و نهی از منکر، در مواقع کوچک، وجود ضرر و مفسده را موجب ساقط شدن وجوب آن می داند، اما در مواقع مهم سکوت را جایز نمی داند:
مسئله 6: «اگر معروف و منکر از اموری است که شارع مقدس به آن اهمیت فراوان داده است مانند حفظ جان گروهی از مسلمین و هتک حرمت نوامیس آنان، یا از بین بردن آثار اسلام یا از بین بردن دلیل حقانیت اسلام به گونه ای که باعث گمراهی مسلمانان شود یا از بین بردن برخی از شعائر اسلام مثل خانه کعبه به طوری که آثار آن و محل آن از بین برود و مانند این ها، دراین صورت باید ملاحظه اهمیت شود و هیچ زیارتی، هرچند جانی و یا دشواری یا تنگنا موجب برداشتن تکلیف نمی شود. به همین جهت اگر برپا داشتن دلایل اسلام که موجب نابودی گمراهی می شود، تکیه بر جانبازی یک نفر یا بیشتر داشته باشد، ظاهر وجوب آن است، چه رسد در مواردی
که موجب زیان یا سختی کمتر شود.» (امام خمینی، بی تا،305)
شیخ احمد مطهری در کتاب مستند تحریر الوسیله برای توضیح سند این مسئله می نویسد: «و ذلک لاجل اهمیه ذلک شرعاً من حفظ النفوس و الاموال کما یظهر ذلک من سیره ابی عبدالله الحسین علیه السلام و یجب ذلک مقتضی قوله تعالی «وجاهدوا فی سبیل الله بأموالکم و انفسکم ». (احمد المطهری، 1403، 88)
مسئله 7: «لو وقعت بدعه فی الاسلام و کان سکوت علماء الدین و رؤسا ء المذهب اعلی الله کلمتهم موجباً لهتک الاسلام و ضعف عقائد المسلمین یجب علیهم الانکار بأیه وسیله ممکنه، سواء کان الانکار، ولا یلاحظ الضرر و الحرج بل تلاحظ الاهمیه.»
(امام خمینی، بی تا،304) «اگر سکوت علمای دین و پیشوایان مذهب موجب تقویت و تأیید ظالم باشد «العیاذ بالله» سکوت آنان حرام و اظهار حقایق برآنان واجب است، هرچند دراز بین بردن ستم مؤثر نباشد.» (امام خمینی، بی تا،305)
شیخ احمد مطهری این مسئله را نیز مستند به سیره امام حسین (علیه السلام) می داند: «... و لذلک کان من سیره الائمه علیهم السلام الایثار فی طریقها بأموالهم و انفسهم، و من أوضح تلک السیره سیره الی عبدالله علیه السلام». (احمد المطهری، 1403،89)
3- آگاهی و قدرت
درامر به معروف و نهی از منکر این بحث می تواند مطرح باشد که آیا «قدرت» شرط وجوب است تا تحصیل آن لزومی نداشته باشد یا شرط واجب است تا تحصیل آن ضروری باشد؟ این بحث به طور مستقل در کتب فقهی مشاهده نمی شود، تنها در خصوص یکی دیگر از شرایط امر به معروف و نهی ازمنکر یعنی «علم و آگاهی نسبت به معروف و منکر» این بحث مطرح است که آیا شرط وجوب است یا واجب؟با آنکه فقهایی چون محقق کرکی و شهید ثانی آن را شرط واجب شمرده اند به طوری که بر جاهل، تحصیل علم و شناختن معروف و منکر واجب است. اما صاحب
جواهر ضمن مخالف شمردن آن با دیدگاه مشهور فقها، آن را با روایاتی منافی دانسته و علم به معروف و منکر را مثل استطاعت برای حج، شرط وجوب دانسته است.
به این معنا که شخص، تنها موظف به آموختن احکام و تکالیف خویش است، نه آموختن اموری که مقدمه امر و نهی دیگران است. (سید جواد ورعی، 1378، 191)
درمیان متفکران معاصر، شهید مطهری نیز تحصیل معرفت را برای شناخت معروف و منکر لازم می داند و جهل را عذر نمی داند. امام خمینی آن را شرط وجوب می داند، اما آموختن شرایط امر به معروف و نهی از منکر، و موارد وجبو عدم می داند، و جواز و عدم آن را لازم می داند تاآمر و ناهی در امر و نهی خویش، خود گرفتار نشود. (امام خمینی، بی تا،307)
امام خمینی تکلیف امر به معروف و نهی از منکر را بخصوص در امور مهم و اساسی برعهده علمای امت می دانند؛ زیرا تکلیف امر به معروف و نهی از منکر درباره علمای امت که از شرائط آن برخوردارند، منجز است . ایشان در کتاب ولایت فقیه بارها به این مسئله اشاره کرده اند و به علما تأکید می کنند که با امر به معروف و نهی از منکر مشکلات ما حل خواهد شد. ایشان با اشاره به روایتی از حضرت سید الشهداء (ع) که از امیر المؤمنین (ع) درباره امر به معروف و نهی از منکر نقل کرده است به وظائف علما درباره اصلاح جامعه اشاره می کنند و می فرمایند:
«سهل انگاری علما در وظائف ضررش، بیش از کوتاهی دیگران در انجام همان وظائف مشترک است.اگر علما در برابر ستمگران سکوت نمودند ضررش متوجه اسلام می شود و اگر به وظیفه عمل کردند و آنجا که باید صحبت کنند سکوت نکردند نفع آن برای اسلام است.» (امام خمینی، 1357، 155)
ایشان در خصوص شرط «قدرت» در جلوگیری از مفاسد می فرمایند:
«شما که مثلاً قدرت ندارید جلوی بدعتهای حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید اقلاً ساکت ننشینید ... انظلام نکنید. انظلام (تن به ظلم دادن) بدتراز ظلم است . اعتراض کنید، تکذیب کنید، فریاد بزنید، باید در برابر دستگاه تبلیغات و انتشارات آنها دستگاهی هم به وجود بیاید تا هرچه به دروغ می گویند تکذیب
کند... این مطالب باید گفته شود تا مردم متوجه باشند و نسل آینه سکوت این جماعت را حجت قرار ندهد و نگوید لابد اعمال و رویه ستمکاران مطابق شرع بوده است.» (امام خمینی، 1357، 158)
حضرت امام خمینی در ادامه تأکید می کنند که ما نباید به خاطر نداشتن قدرت ساکت باشیم و حتی باید سعی کنیم قدرت را به دست آوریم و حکومت تشکیل دهیم:
«اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرامخواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم. باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم و درعین حال به عنوان حداقل انجام وظیفه از اظهار حقائق و افشای حرام خوری ها و دروغ پردازی ها کوتاهی نکنیم. وقتی قدرت به دست آوردیم نه تنها سیاست و اقتصاد و اداره کشور را دردست می کنیم بلکه حرام خوارها و دروغ پردازها را شلاق می زنیم و به کیفر می رسانیم.» (امام خمینی، 1357، 160)
همانطور که گفته شد امام خمینی معتقد است حضرت سیدالشهداء(ع) نیز با همین هدف قیام کرد که جلوی انحراف جامعه گرفته شود و با به دست گرفتن حکومت به اصلاح جامعه بپردازند:
«سیدالشهداء (ع) آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد(صحیفه نور، ج 20، ص 190) ... آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود مخالفت نمود مبارزه و فداکاری کرد.» (امام خمینی، 1357، 184)
دایره امر به معروف و نهی از منکر
یکی از عرصه های احیاگری امام خمینی درباره اصل امر به معروف و نهی از منکر، خارج کردن آن از دایره تنگ جزئیات، و متوجه ساختن مردم به ویژه علماء بهامور مهم و معروف ها و منکرهای بزرگ و اساسی است. ایشان در کتاب ولایت فقیه به طور مفصل در این باره صحبت کرده اند و از کوتاهی علما و مردم در اجرای امر به معروف و محدود کردن آن گلایه می کنند:
«عمده وجوب امر به معروف برای این امر (جلوگیری از ظلم حاکمان و عمالشان) است. ما امر به معروف و نهی از منکر را در دایره کوچکی قرار داده و به مواردی که ضررش برای خود افرادی است که مرتکب می شوند، یا ترک می کنند محصور ساخته ایم، در اذهان ما فرو رفته که منکرات فقط همین هایی هستند که هر روز می بینیم یا می شنویم... و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند، حقوق ضعفا را پایمال می کنند و... باید نهی از منکر کرد.» (امام خمینی، 1357، 163).
امام خمینی می فرمایند: « باید از همه اموری که مخالف شرع است نهی کرد » (امام خمینی، 1357، 156) سپس اضافه می کنند باید با حکومت ها و عمال آن ها که بیت المال را غارت می کنند مبارزه کرد و حکومت های ستمگر و طاغوت را یکی از منکرات بزرگ معرفی می کنند و می فرمایند:
«گاهی گفتار و تبلیغات دستگاه های ستمگر بیش از کردار و سیاستشان برای اسلام و مسلمین ضرر دارد و غالباً حیثیت اسلام و مسلمین را به مخاطره می اندازد. خداوند نگوهش می کند که چرا از گفتار نادرست و تبلیغات گناهکارانه، ستمکارانه را جلوگیری نکردند؟ چرا آن مردی که ادعا کرد من خلیفه الله هستم... در صورتی که اصولا عدالت سرش نمی شد، تکذیب نکردند؟ » ( امام خمینی، 1357، 156).
حضرت امام حکومت محمد رضا شاه را به عنوان یک مصداق منکر، با استناد به حدیث «من ردی»، که امام حسین (ع) به نقل از پیامبر (ص) در آغاز نهضت خود فرموده اند (بحار الانوار، ج 44، ص 382) معرفی می کند:
«یک مطلبی است عمومی، « من رأی» هر که ببیند، هر کس ببیند یک سلطان جائری این طور اتصاف به این امور دارد و در مقابلش ساکت بنشیند نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است. اگر کسی ببیند محمد رضا خان این اوصاف را دارد، سکوت کند، جایش جای محمد رضا خان است در جهنم، ولو تمام عمرش در اطاعت الله صرف کرده باشد.» (صحیفه نور، ج4، ص 42).
امام خمینی همچنین ایجاد حکومت را یکی از معروف های بزرگ می دانند که منجر به اجرا شدن احکام اسلام می شود.
«برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائیه و مجریه احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است... به همین جهت اسلام همان طور که قانونگذاری کرده قوه مجریه هم قرار داده است. « ولی امر» متصدی قوه مجریه هم هست.» (امام خمینی، 1357، 26)
ایشان همچنین به علما تذکر می دهند که حکومت اسلامی را به مردم معرفی کنند تا برای برپایی آن قیام کنند:
«حکومت اسلامی را معرفی نمایند تا مردم بدانند اسلام چیست و قوانین آن چگونه است... شما مطمئن باشید اگر این مکتب را عرضه نمایید و حکومت اسلامی را چنان که هست معرفی کنید دانشجویان از آن استقبال خواهند کرد... باید این مطالب را به مردم رسانید و آنان را رشد فکری و سیاسی داد.» (امام خمینی، 1357، 177).
الگوبرداری از قیام امام حسین (ع)
امام خمینی خود به وضوح اعلام کرده اند که در این زمینه از سید الشهداء الگو گرفته اند و سیره امام حسین (ع) برای ایشان حجت بوده است؛«سید الشهداء سلام الله علیه از همان روز او که قیام کردند. برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود، فرمودند که می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از ببرد، انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود.» (صحیفه نور، ج 20، 189).
«سیدالشهداء تمام زندگی اش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته شود و از بین برود، معروف در کار باشد... آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلا برای این آمده بود... این ها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت دست مثل سید الشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سید الشهداء هستند باشد.» (صحیفه نور، ج 20، 190).
نتیجه گیری
همان طور که بحث شد نوع نگاه علمای اهل سنت که قائل به نظریه غلبه و سلطه هستند و حرکت امام حسین (علیه السلام) را اشتباه می دانند و همچنین نظر برخی از علمای شیعه که قیام امام حسین (ع) را غیر سیاسی دانسته اند، نمی تواند منجر به ابعاد یک الگو و مکتب برای قیام علیه حکومت ظلم و تشکیل حکومت اسلامی گردد. اما امام خمینی هدف قیام عاشورا را تشکیل حکومت معرفی کرده، و علت جان نثاری امام حسین (ع) و یارانش را حفظ اسلام دانسته اند و آن را مورد تأسی و به عنوان یک الگو برای مسلمانان اعلام کردند.علمایی که قیام امام حسین (ع) را نتوانستند به عنوان یک الگو و مکتب مورد تأسی معرفی کنند، مانند مرحوم صاحب جواهر و علامه طبرسی، امر به معروف و نهی از منکر را تا مرز عدم ضرر واجب دانستند و به همین دلیل سعی کردند قیام
امام حسین (ع) را به روش های دیگری توجیه کنند. اما امام خمینی با توجه به اینکه حرکت امام حسین (ع) را مبنایی برای خود قرار داده اند، در مبحث امر به معروف و نهی از منکر فدا کردن جان را وقتی حفظ اسلام و اصول اساسی آن در میان است نه تنها جایز بلکه واجب می دانند و مردم و علما را امر به قیام علیه حکومت ظلم و بر پایی حکومت اسلامی می کنند، اما علمای دیگر نتوانستند چنین حرکتی را ایجاد کنند.
حضرت امام خمینی بر اساس الگوی امر به معروف و نهی از منکر در ابتدا سعی کردند مردم و علما را آگاه و بیدار کنند و با بصیرت و بینش خاص خود سعی کردند نوع نگاه مردم را به عاشورا عوض کنند و آن را به عنوان یک جریان سیاسی معرفی کردند و از آشنایی مردم با فرهنگ و تاریخ عاشورا بهره جستند و با تشبیه شاه و حکومت ظالمانه اش به یزید، لزوم قیام علیه شاه و تشکیل حکومت اسلامی با توجه به الگوی قیام امام حسین (ع) را برای مردم مورد درک و ملموس کردند و از همین مجالس عزاداری در ایام محرم نیز به عنوان یک فرصت برای بیدار کردن مردم و تبدیل آن به یک تجمع و حرکت سیاسی علیه رژیم استفاده کردند. و مردمی که همواره آرزو داشتند که از یاران و تابعان امام حسین (ع) باشند، قیام علیه رژیم شاه و شهید شدن در این راه را همان راه امام حسین (ع) و ملحق شدن به او دانستند و با تمام توان وارد میدان مبارزه علیه رژیم شدند و با تمام وجود رهبری امام خمینی را پذیرفتند.
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد معارف اسلامی و علوم سیاسی.
کتابنامهابن خلدون عبدالرحمن ( 1359). مقدمه ابن خلدون، ج 1. ترجمه ی محمد پروین گنابادی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ابن طاووس، سید، بی تا، اللهوف علی قتلی الطفوف. ترجمه ی سید احمد فهری زنجانی. تهران: جهان.
حکیم پور، محمد ( 1375)«بهشت عاشورا در نگاه نو گرایان شیعه و سنی». مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا. دفتر سوم، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
خمینی (امام )، روح الله، بی تا. تحریر الوسیله، ج 2، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
____ (1370). صحیفه نور. تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
____ ( 1357). ولایت فقیه «حکومت اسلامی» تهران: امیر کبیر.
____ ( 1377). امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام خمینی. معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
دژاکام، علی (1381). «پیرو شهیدان. نگاهی به کتاب پیشوای شهیدان» در کتاب سیری در سلوک حسینی. به اهتمام حسین علیزاده. قم: نشر معارف.
شهیدی، سید جعفر. (1359). پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین (ع). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
صالحی نجف آبادی، نعمت الله (1374). «تطبیق قیام امام حسین (ع) با موازین فقهی». چشمه ی خورشید 1. مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا. دفتر اول. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
عشقی، لیلی ( 1379). زمانی غیر زمان ها؛ امام، شیعه و ایران. ترجمه ی دکتر احمد نقیب زاده. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
فضل الله، سید محمد ( 1384). حدیث عاشورا. ترجمه فرزدق اسدی. تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل امیر کبیر.
قائدان، اصغر ( 1375). « تأملی چند پیرامون گزارش حادثه کربلا در منابع مورخان اهل سنت.»
مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا دفتر سوم. تهران: موسسه تنظیم
و نشر آثار امام خمینی.
قمی، شیخ عباس ( 1380)، کلیات مفاتیح الجنان. تهران. صبا.
مجلسی، محمد باقر ( 1403). بحار الانوار. بیروت: الوفاء
مرتضوی، سید ضیاء ( 1377)، عاشورا در فقه. قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
مرتضوی، سید ضیاء ( 1375). « عاشورا در فقه با ارزیابی دیدگاه فقهی امام خمینی (ره) و دیگر فقیهان درباره قیام سید الشهداء (ع)». مجموعه مقالات کنگره ی بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا. دفتر دوم. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
مروی، هادی (1374). « نقد و بررسی اندیشه های محققان و مورخان مذاهب اسلامی درباره قیام امام حسین (ع)». خورشید شهادت: مجموعه مقالات برگزیده ی اولین سمینار بررسی ابعاد زندگانی امام حسین (ع) (دفتر اول). تهران: دانشگاه امام حسین (ع).
المطهری، احمد (1403). مستند تحریر الوسیله. (کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر). قم: الخیام.
مطهری، مرتضی ( 1381). حماسه ی حسینی. جلد دوم: یاددادشت ها، تهران: صدرا.
____ حماسه ی حسینی. جلد اول: سخنرانی ها، تهران: صدرا.
ورعی، سید جواد (1378). امام خمینی و احیای تفکر اسلامی. تهران: عروج
هنری لطیف پور، یدالله (1379). فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
منبع مقاله : نشریه مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری عاشورا پژوهی عاشورا، انقلاب، انتظار، جلد 3.
/ج