نویسنده: لئوناردو برونی
مترجم: کامبیز گوتن
مترجم: کامبیز گوتن
اشاره:
کتاب De Studiis et Literis نوشته اومانیست ایتالیانی لئوناردو برونی Lionardo Bruni d' Arezzo (فوت 1443) به گونه تحسین انگیزی تجلیل اومانیستی ادبیات کهن و توجهی را که رنسانس به تعلیم و تربیت زنان مبذول می داشته آشکار می سازد. این اثر در حدود سال 1405 نوشته شده، آن هم به صورت نامه ای به باپتیستا دی مونته فلترو Baptista di Montefeltro دختر صاحب فضل کُنتِ اوربینو Urbino.***
شالوده هر آموزشِ درستی باید بر شناخت صحیح و کامل لاتین استوار باشد: که مطالعه ی را در بر می گیرد که از روح وسیع، پژوهندگی صحیح، و توجه دقیق به جزییات خبر می دهد. تا زمانی که این پی استوار ریخته نشده باشد بنا کردن یک عمارت پایدار بی فایده است. بدون آن یادبودهای عظیم ادب را درک نتوان کرد، و هنر نگارش غیر ممکن است. برای دستیابی به این دانش اصلی باید هرگز از توجه دقیق به دستور زبان باز نمانیم، بلکه پیوسته شناخت خود را از آن تعمیم داده تا سرانجام تسلط کامل بر آن یابیم. از سرویوس Servius، دوناتوس Donatus، پریسیان Priscian، می توانیم درس ها بیاموزیم، ولی از آن بیشتر، باید به طرز خواندن خودمان توجه کنیم، یعنی باید با پشتکار به واژه ها و زیر و بم های کلام، استعارات و موارد دستوری، و همه وسیله های سبک، متل ریتم و آهنگ و یا طرفه هایی که از سلیقه خوش نشان دارد نگه بیندازیم. برای این منظور باید در انتخاب نویسندگان بی اندازه احتیاط کنیم، تا مگر سبکی غیر هنری و پست نگارش خود ما را خراب نکرده و سلیقه مان را از ارزش نیندازد؛ و معنی هر جمله و ساختارش را نیک دریافته و قدرت هر کلمه تا کوچکترین جزئش را به خوبی درک کنیم. این چنین خواندنی است که بر شیوه نگارشمان تأثیر مستقیم می گذارد.
طبیعتاً شما می توانید نخست به نویسندگان مسیحی رجوع کنید که یکی از بهترینشان با وجهه ای متمایز، لاکتانتیوس Lactantius است که همگی اذعان دارند از زیباترین شیوه نگارش دوران بعد از کلاسیک برخوردار است. من خواندن آن آثار او را مصرانه به شما توصیه می کنم که عبارت اند از: « De via»،«Adversus falsam Religionem«Dei، و «De opificio hominis». بعد از لاکتانتیوس انتخابتان ممکن است بین آگوستین، ژروم، آمبروز، وکیپریان Cyprianباشد، چنانچه مایل به خواندن گرگوری اهل نازیانزِن Gregory of Nazianzen، کریسوستوم Chrysostom و بازیل Basil باشید به دقیق بودن ترجمه هایی که برمی گزینید توجه کنید. از نویسندگان کلاسیک، سپسرو همیشه موجب شادمانی برایتان خواهد بود: چه غنایی او در طرز تفکر، در زبان، در قدرت نگارش، و هر آنچه در یک نویسنده مجذوب کننده است و جود دارد! بعد از او، از لحاظ مقام ویرژیل است، شکوه و شگون ادبیات ملی ما، لیوی Livy و سالوست Sallust و سپس شاعران اصلی به ترتیب در مقام بعدی قرار می گیرند. رجوع به این نویسندگان برای گزینش درست لغات و جمله بندی شما را یاری خواهد کرد...
ولی اینک سؤال گسترده تری که در برابرمان است موضوع مطالعاتمان می باشد، که واقعیت ها و اصول را در بر می گیرد، چیزی که از نوع ادبی متمایز است. اینجا، مثل همیشه، به دانشجویی می اندیشم که با شوقی سرشار اطمینان دارد. هیچ موضوع علمی خالی از فایده نیست. ولی لازم است تفاوتی قایل شد و بین آن ها فرق گذاشت. در برخی از رشته های علمی ترجیح می دهم شاگرد آن قدرها حرارت نشان ندهد، و باز در برخی دیگر تشویفش می کنم که منتهای سعی را بنماید. بدین ترتیب هستند موضوعات علمی که داشتن آگاهی لازم از آنها مطلوب است، در حالی که وارد جزییات شدن و شیفته بی حد بودن تظاهر کردن است و خودنمایی. مثلاً ریزه کاری ها حساب و هندسه ارزش آن را ندارد که ذهن وارسته ای را به خود پیوسته مشغول کند، این امر در مورد ستاره شناسی نیز صادق است....
برای یک خانم رشته هایی که برایش سودمند باشند چیست؟ در مقام نخست او رشته ای را روبروی خود دارد که از آن خود اوست، تمامی زمینه مذهبی و اخلاقیات. نوشته های خوب کلیسا می تواند موضوع مطالعه جدی برایش باشد. نویسنده ای مثل سن آگوستین چشم انداز وسیعی را در اختیارش می گذارد. حس حق شناسی ممکن است او را بر آن دارد که به یاری و تسکین بخشیدن مردان مقدسی که زنده اند بپردازد؛ ولی در این مورد نباید تسلیم این انگیزه شود که به نوشته های آنان مقید گردد؛ این نوشته ها سبک سلیس و آهنگین آثار آگوستین را ندارند، و به نظرم هیچ جالب نمی آیند.
از این گذشته، یک بانوی فاضل مسیحی نیازی ندارد خود را فقط به مطالعه موضوع سنگین نوشته های روحانیون محدود کند. اخلاقیات موضوعی است که فرازنگان شهیر یونان و روم نیز بدان پرداخته اند. آنچه آنان درباره خویشتن داری، اعتدال، تواضع، عدالت؛ شجاعت، عظمت روح بیان داشته اند شایسته احترام گذاری واقعی از طرف شما است. شما باید سوال هایی نظیر این که فضیلت کارسازتر است یا خوشبختی را مطرح سازید، یا، اگر خوشبختی در فضیلت نهفته باشد آیا، شکنجه و زندان یا تبعید می تواند آن را از میان ببرد؛ یا باید اذعان کرد اینها می توانند انسان را از خوشبختی باز دارند و چه بسا او را به روز سیاه نیز بنشانند. باز، آیا ( به قول اپیکور) خوشبختی حضور لذت است و غیبت رنج، یا ( به قول گزنفون) در هشیاری از درستکاری، یا ( به قول ارسطو) در عمل کردن به فضیلت؟ این نوع پژوهش ها بیشتر از هر چیزی ارزش آن را دارند که توسط مردان و زنان دنبال شوند؛ آنها موضوعات مناسبی برای بحث های جدی و معرفت اندوزی است. پس، جای آن دارد که دین و اخلاقیات مقام اول را در تربیت یک بانوی مسیحی داشته باشد.
ولی نباید از یاد ببریم که کسب تمایز حاصله از مطالعات مختلف در این زمینه به لذت بردن مفید از زندگی منجر گردد؛ از همین روست که در وقت و توجهی که مصروف آنها می داریم باید جنبه اعتدال و توازن رعایت بشود.
در میان چنین مطالعاتی، تاریخ به عقیده من در درجه اول اهمیت قرار دارد: موضوعی که به هیچ وجه کسی نباید از آن غافل بماند اگر به کسب معرفت واقعی توجه دارد. زیرا وظیفه داریم که سر چشمه های تاریخ خود را بشناسیم و از تحولات آن آگاهی بیابیم و کارهای بزرگ اقوام و شاهان را بدانیم که چیست.
چه، مطالعه دقیق گذشته افق ذهنی و بینش ما را در امور معاصر گسترش می دهد و به شهروندان و به شاهان درس پایمردی و هشیاری می دهد تا نظم جامعه و سیاست عمومی را برقرار سازند. از تاریخ همچنین می توان درس های عبرت انگیز فراوانی گرفت.
در یادبودهای عظیم ادب کهن که به ما رسیده، تاریخ مقام ممتازی دارد. تاریخ نگارانی چون لیوی Livy سالوست و کورتیوس Curtius را بویژه حرمت می گذاریم؛ و، شاید حتی برتر از اینها، ژول سزار را که سبک تعابیر و نظریاتش چنان شکوهمند و واضح است که حس تحسین گرم ما را بر می انگیزد. چنین نویسندگانی کاملاً در حیطه درک یک بانوی ساعی قرار می گیرند. زیرا، هر چه باشد، تاریخ موضوع دشواری نیست: در بررسی آن ما به ریزه کاری های پیچیده بر نمی خوریم.
تاریخ نقل ساده ترین موضوعات واقعی است که چون به آنها پی بردیم، زود می توانیم در خاطر نگه داریم.
سخنوران بزرگ عهد باستان را باید حتماً مطالعه کنیم. هیچ جایی فضایل این همه خوب توصیف و تجلیل نشده، و رذیلت ها به این شدت سرکوفت نگشته اند. از آنان می توان آموخت چگونه تسکین یافته و تسلی بدهیم، تشویق کرده و دلداری دهیم، یا پند داده و کسی را از کاری منصرف سازیم..
... آشنایی با شاعران بزرگ باستان [نیز] برای دستیابی به معرفت واقعی ضروری است. زیرا در سروده های آنان است که نظر پردازی های عمیق درباره طبیعت و علل و سرچشمه های امور بیان شده و می توانند در خصوص گذشته های دور و طرز نگارششان اطلاعات ذی قیمتی در اختیار مان گذارند. علاوه بر اینها، حقایق مهمی در امور روزمره ابراز گردیده که با وقار و ظرافت توأم است و حس تحسین مان را بر می انگیزاند...
اما این را هم می دانیم که در برخی گوشه کنارها - که به علم و ادبی حرمت نهاده نمی شود - این شاخه ادبی که آسمانی به نظر می آید و شایسته بالاترین مقام است، بی ارزش و بی اعتبار به حساب آمده است. اما وقتی به یاد می آوریم بهترین شعر چقدر با ارزش است، و یا این که زیبایی فرم و تنوعش، همچنین جذبه ی موضوع آن تا چه اندازه است، وقتی می بینیم با چه سهولتی از زمان طفولیت به بعد آن را به حافظه می سپاریم، وقتی یادمان می افتد که آهنگ و میزان شعری چقدر با احساس و عقلمان سازگار است باید نتیجه بگیریم که خود طبیعت مخالف این نوع منتقدان متعصب است... افلاطون و ارسطو اشعار شاعران را می خواندند، و من باور نمی کنم آنها با عقل سلیم و ثبات اخلاقی که داشتند با این منتقدان جدید موافق بوده و تسلیم شان باشند. درست است که آنها مسیحی نبودند، ولی پایمردی در زندگی و نفرت از پلیدی قبل از مسیحیت نیز وجود داشته و از آن مستقل بودند.
پی نوشت ها :
*- From W. H. Woodward: Vittorino da Feltre and other Humanist Educators , pp. 124-32. Copyright 1897 by Cambridge University Press.
منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.