![کتاب ملل و نحل شهرستانی در سیاقی اسماعیلی (2) کتاب ملل و نحل شهرستانی در سیاقی اسماعیلی (2)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/sa1080.jpg)
مترجم: حمید عطایی نظری **
می دهد و به اصطلاح رنگ و بویی متشیّعانه دارد. برای مثال، رازی در بحث خودش از معنای اصطلاح أهل السنه و الجماعه، استدلال های رایج و متعارف شیعی را اقامه می کند (ابوحاتم رازی، 1972: 251) و همچنین نتیجه می گیرد همان طور که در حدیث مشهور نبوی آمده است، أهل الجماعه حامیان و طرفداران علی (ع) هستند (همان، 262). علاوه بر این، شیوه برخورد رازی با اسماعیلیان - هم کیشان خودش - صرفاً آگاهی های عمومی و اجمالی از این فرقه را در اختیار می گذارد؛ به نوعی دیگر، او از دفاع جدلی از این فرقه نیز اجتناب ورزیده و بدین روش اسماعیلی بودن خودش را پنهان می سازد.
خودداری از نشان دادن گرایش ها و تمایلات آشکار اسماعیلی در بدنه اصلی کتب فرقه نگاری ابوتمّام، رازی و شهرستانی حاکی از تشابه ساختاری آثار ملل و نحل نگاری اسماعیلی در خراسان قرن 4-6هـ/10-12م است. به دلیل وجود اشارات معمول شیعیانه در کتاب الزینه و عقاید آشکار اسماعیلی در مقدمّه باب الشیطان می توان گفت که این نویسندگان از تقیّه به عنوان یک شیوه و راهبرد حفاظتی استفاده نکرده اند. اگرچه به طور حتم در این خصوص، به تحقیقات بیشتری نیازمندیم، اما چنین به نظر می رسد که پرهیز از بروز عقاید اسماعیلی در بدنه کتاب، می تواند به عنوان یک رسم و پیمان ادبی مشترک در سبک نگارش ملل و نحل نویسان اسماعیلیان شرقی در آن دوران، محسوب شود.
بازگویی و نقل قول گسترده این فرقه نگاران از منابع و مآخذ متقدم غیر اسماعیلی، ارائه مباحث اسماعیلی را - به خلاف مقدّمه این آثار که حاوی مباحث اسماعیلیّه است - در بدنه اصلی این متون کاهش بیشتری می دهد. این در حالی است که چارچوب آن آثار یعنی مقدمه و نتیجه متن، محلّ مناسبی بر ای بیان شایسته و مناسب عقاید ونظرات اسماعیلی به حساب می آید.
به علاوه، تحلیل های متنی و مقایسه بدنه اصلی فرقه نگاری کتاب ملل و نحل و باب الشیطان نشان می دهد که ابوتمّام و شهرستانی از منابع و مآخذ متفاوتی در پدید آوردن گزارش های ملل و نحلی خودشان بهره برده اند. به نظر مادلونگ و واکر، ابوتمّام از مقالات بلخی، مفاتیح العلوم خوارزمی و یک اثر ناشناس شیعی - معتزلی (احتمالاً الناشیء الأصغر) به عنوان منابع اصلی خودش در تألیف باب الشیطان استفاده کرده است (Madelung and Walker, 1998: 9-13) فیلین و کازی معتقدند که اشارات و ارجاعات
شهرستانی در کتاب ملل و نحل به کعبی و ابن راوندی نشان دهنده آشنایی او با مقالات کعبی و فضیحه المعزتله ابن راوندی است (Flynn and Kazi, 1984: 4-5) . (این دو اثر از میان رفته و اکنون در دست نیستند.) (3) افزون بر این، ریتر نشان می دهد که شهرستانی بهره وافری از مقالات الاسلامیّین اشعری برده است (اشعری، 1929). همچنین واضح است که شهرستانی از الفرق بین الفرق بغدادی و التبصیر فی الدین اسفراینی نیز استفاده کرده است.
مسئله اصلی در بحث حاضر این نیست که چرا شهرستانی به رغم اینکه احتمالاً با کتاب الشّجره ابوتمّام آشنایی داشته، از آن به عنوان یک منبع در بدنه اصلی کتاب ملل و نحل استفاده نکرده و نسبت به آن بی توجه بوده است؛ همچنین اینکه شهرستانی و ابوتمّام به میزان قابل توجهی از مآخذ غیرشیعی - أشعری، معتزلی یا دیگر منابع - اقتباس کرده اند (که این میزان از مقایسه این کتاب با دیگر متون مختلف ملل و نحل آشکار می شود) نکته اساسی بحث حاضر نیست؛ بلکه مهم، دانستن این مطلب است که بدنه اصلی متون ملل و نحل نگاری اسماعیلی، محلّ مناسبی برای یافتن تأثیرات و گرایش های ویژه اسماعیلیه نیست.
این گونه اشارات اسماعیلی که توجه شهرستانی را به اثر ابوتمّام جلب کرده است، در مقدّمه باب الشیطان دیده می شود و اثر آن به وضوح، در مقدّمه کتاب ملل و نحل منعکس شده است. مقدّمه باب الشیطان ابوتمّام، خلاصه موجزی از نقش شیاطین، بالقوّه در منحرف کردن انسان ها و خارج ساختن آنان از صراط مستقیم اطاعت از خداوند و پیامبر و امامان ارائه می کند. این بحث، زمینه ذکر جزئیات بیشتری از وضعیّت و شرایط و نیز عقاید فِرَق اسلامی را به نحو مشروح و مفصّل تری فراهم می کند.
شهرستانی در مقدّمه طولانی خودش که با خطبه آغازین شروع می شود، پنج فصل زیر را مطرح می کند:
1. بیان هدف و غرض از تألیف کتاب ملل و نحل؛
2. بیان روشی که در تدوین کتاب به کار برده است؛
3. تبیین سرچشمه های اختلافات فرقه ای؛
4. توضیح نحوه ظهور و بروز این انحرافات و اختلافات فرقه ای در عالم؛
5. ذکر اصول ریاضی که وی درصدد استفاده از آنها در سازماندهی مطالب خودش است.
مقایسه مقدمه های دو کتاب ملل و نحل و باب الشیطان، استفاده مشترک نویسندگان این دو اثر از شخصیت شیطانی را به هنگام صحبت از سرچشمه های فرقه گرایی آشکار می سازد. در هر دو متن، یک عنصر اهریمنی - در شکل شیاطین شخصی بالقوّه یا شیطان اصلی (که از آن به شیطان یا ابلیس تعبیر می شود) - اختلافاتی را که منجر به تشکیل فرقه ها می گردد، وارد آگاهی و وجدان بشری می کند. از نظر ابوتمّام، شیاطین بالقوّه، انسان هایی هستند که به حقایق ظاهری دل بسته اند و به چیزی از معرفت حقایق باطنی راه نیافته اند (Madelung and Walker, 1998: 20)؛ برای مثال ابوتمّام، ابوبکر (که او را «اوّلی» می نامند) و عُمَر (که او را «دوّمی» می خواند) را در ردیف شیاطین بر می شمرد و به تعبیر دقیق تر آنان را با شیطان یا ابلیس یکی می داند؛ زیرا آن دو، مسلمانان را به انحراف کشانده و از پذیرفتن تفسیر و معنای ولایت و مرجعیّت علی (ع) و اذعان به آن بازداشته اند (Ibid: 24). ابوتمّام در مقدّمه خود، به صراحت بنیان گذاران هفتاد و دو فرقهضالّه را «شیاطین» می نامد و اظهار می دارد که:
بدون شک هر یک از این فرقه ها [هفتاد و دو فرقه ضالّه] رهبر و پیشوایی داشته اند که انسان ها را به عقاید و نظریات خاص خود فرا می خواندند، اینان به راستی همان شیاطینی هستند که رسول خدا (ص) از آنان یاد کرده است (Ibid: 27).
از این رو اختلافات فرقه ای، محصول و فرآورده شیاطین انسی است، یعنی کسانی که طرفدار و پیرو معانی سطحی و ظاهری شریعت بوده و به لعن و طرد و انکار یکدیگر می پرداخته اند. از سوی دیگر، همراهان ابوتمّام یعنی هواداران معنای باطنی از دین، دچار انشعابات فرقه ای نشدند و نسبت به سخن رسول خدا (ص) وفادار ماندند، اینان همان فرقه ناجیه ای هستند که رستگار شده و به بهشت نائل شده اند.
نکته دیگر آنکه شهرستانی در مقدّمه ملل و نحل، اندکی در تاریخ اسطوره ای لحاظ شده در تبیین سرچشمه های شیطانی اختلافات فرقه ای، افراط نموده است. هدف عمده وی ثبت و گزارش کردن انشعابات فرقه ای در جوامع دینی است، همان گونه که خود را در سنّت های دینی و فلسفی شناخته شده بروز داده اند تا از این طریق کتاب او «عبرتی برای اهل بصیرت و بصیرتی برای اهل اعتبار» باشد.
شهرستانی که در کتاب خودش تمامی فِرَق را به طور کلّی به دو بخش تقسیم می کند:
1. اهل ادیان و جوامع دینی شناخته شده (أرباب دیانات) مانند مجوسیان، یهودیان، نصاری و مسلمانان؛
2. صاحبان دین ها و کیش های خود ساخته (أهل الأهواء و الآراء) مثل فلاسفه، دهریّه، صابئین، پرستندگان ستاره ها و بتان، و براهمه هندی.
بنا به توضیح شهرستانی، هر یک از این جوامع دینی و فلسفی، خود به زیر شاخه ها و فِرَق متعددی تقسیم می گردند، اگرچه تعداد زیر شاخه ها یا فِرَق گوناگون صاحبان آرای باطل و دین های خود ساخته مشخص نیست و به عدد معینی محصور نمی شود، اما تعداد فرقه ها در هر یک از جوامع دینی، بنا بر یک حدیث نبوی عبارت است از: مجوسیان، هفتاد فرقه؛ یهودیان، هفتاد و یک فرقه؛ مسیحیان، هفتاد و دو فرقه؛ مسلمانان، هفتاد و سه فرقه (شهرستانی، بی تا: 11-10) که تنها یک فرقه از این هفتاد و سه فرقه اهل نجات و رستگاری اند و به بهشت نائل می شوند.
شهرستانی توضیح می دهد که تمرّد و عصیان اولیه ابلیس، سبب به وجود آمدن انشعابات و فرق مختلف در جوامع دینی گردید. شهرستانی به تبع روایات قرانی درباره ابلیس که در آیات بقره: 34؛ اعراف: 11؛ حجر: 32-31؛ اسراء: 61؛ کهف: 50؛ طه: 116؛ ص: 75-74 وارد شده است، تمرّد اصلی شیطان از فرمان الاهی و در پی آن ملعون واقع شدن او را نقل می کند. وی با فاصله گرفتن از روایات قرآنی، به بیان هفت مسئله که از سوی ابلیس مطرح گردید و حکمت خداوند را زیر سوال برد، می پردازد (همان: 16-14). این هفت سوال که از عصیان اولیه او نشئت گرفته بود، هفت شبهه ابلیس را تشکیل داد. به گفته شهرستانی این هفت شبهه، اساس هر گونه گمان باطل و ضلالت را که بنی آدم بعدها بدان دچار شدند، بنا نهاد: «شبهاتی که در آخر الزمان پدیدار شدند به عینه همان شبهاتی بودند که در ابتدای خلقت مطرح شد» (همان: 19). این شبهات «در میان انسان ها پراکنده گردید و در اذهان مردم رسوخ نمود، تا اینکه منشأ به وجود آمدن مذاهب بدعت و ضلالت شدند» (همان: 14). این شبهات هفت گانه، انگیزه، الگو و حدّ و مرزی شد برای تمام تفرّقات و انشعابات دینی که از آن پس در جوامع رخ داد: «اغلب در این اندیشه بودم و با خود می گفتم که، به روشنی هر گونه شبهه ای که برای فرزندان آدم به وجود آمد تنها به خاطر اضلال شیطان رجیم بوده و وسوسه هایی که
انسان ها گرفتار آن شدند از شبهات او ناشی شده است» (همان: 16-17).
پس از آن شهرستانی در مقدّمه کتاب توضیح می دهد که شبهات لعین اول (شیطان) مصدر و سرچشمه شبهات بعدی بوده و شبهات بعدی به واقع مظاهر آن شبهات اولیه است (همان: 18-19). انسان ها از شبهه اوّل شیطان، الگویی را به ارث بردند که به وسیله آن اختلافات فرقه ای وارد عالم شد و خود را ماندگار ساخت. به نظر شهرستانی در دوران هر نبی ای امر بدین منوال بوده است که شبهات به وجود آمده در دوران بعدی، نشئت گرفته از شبهات کفّار و منافقین دوران اولیه بوده است، و البته اکثر این شبهات از ناحیه منافقین القا شده است (همان: 19).
در توضیح اینکه چگونه شبهات اولیه شیطان، خود را در گروه های فرقه ای واپسین بروز دادند، شهرستانی به ذکر نمونه ای می پردازد و می گوید: «حلولیه، تناسخیه، مشبّهه و غالیان رافضی، به واسطه افراط و غلو گمراه شدند؛ زیرا آنان حکم خالق را در مورد مخلوق جاری کردند» (همان: 18). این انحراف در یکی از شبهات اصلی و ابتدایی شیطان ریشه دارد که عبارت است از: «تحمیل کردن حکم عقل بر خداوند« و این امر بنا به عقیده شهرستانی، یا مستلزم جاری کردن حکم خالق بر مخلوقین است یا جاری نمودن حکم مخلوقین در مورد خالق. خطای اوّل (یعنی نسبت دادن حکم خالق به مخلوق) اندیشه ای است که از آن تعبیر به غلوّ می شود و به معنای «نسبت دادن صفات مخصوص خالق به مخلوق» است، کاری که به طرز ناشایستی باعث غلوّ در طبیعت مخلوقات در قیاس با خداوند می شود. (4) دوّمین خطای شیطان (نسبت دادن حکم مخلوق به خالق) مستلزم تقصیر، یعنی به کار بردن صفات آفریدگان در مورد خداوند، است که از عظمت و قدرت خداوند می کاهد. بر پایه توضیح شهرستانی از شبهه دوّم ابلیس فرقه های قدریّه، جبریّه و مجسّمه به وجود آمدند و به این ترتیب خطاها و شبهات اولیه ابلیس، خود را در جنبش های فرقه ای نمایانگر ساختند.
گذشته از اینکه ابوتمّام و شهرستانی هر دو معتقدند که نیروهای اهریمنی باعث به وجود آمدن اختلافات فرقه ای شده اند، این دو نویسنده، استعاره ها و نمادهای مشابهی را برای توضیح شیوه ای که عامل موثر شیطانی، موجب پیدایش یک فرقه می شود، به کار می برند. به نظر ابوتمّام، انسان هایی که وابسته و پیرو حقایق ظاهری اند، قوه خودشان را بروز داده، تبدیل به شیاطینی می شوند که هفتاد و دو فرقه ضالّه را به وجود
آوردند. نمادی که ابوتمّام برای این موضوع به کار می برد، یکی از قوای شیطانی است که در انسان ها وجود دارد و در آنان ظهور پیدا می کند. در نظر شهرستانی، شبهات شیطان همانند یک بذر کاشته شده که رشد می کند و سبب به وجود آمدن یک گیاه می شود، در میان انسان ها پدیدار می شود و در طول زمان ماندگار می ماند. در واقع شهرستانی از بذر به عنوان استعاره و نمادی برای تشریح چگونگی رشد و گسترش فرقه گرایی استفاده می کند: «اعتراضات منافقان در دوره پیامبر مانند بذرهایی بود که شبهات در حکم ثمرات آن بذرها است» (شهرستانی، بی تا: 20). در جای دیگر او توضیح می دهد که شبهات آغازین شیطان همانند بذرهایی برای انواع مختلف گمراهی ها است (همان: 17). استعاره شهرستانی از اصطلاح بذر، به عنوان نماد اختلافات فرقه ای، در بردارنده همان اشارات ضمنی به قوه شیطانیِ درونِ انسان ها است، درست همانند شیاطین بالقوّه ای که ابوتمّام ذکر کرده است. این شباهت ها می تواند حاکی از یک سنّت فرقه نگاری اسماعیلی مشترک باشد و یا حتّی ممکن است تأثیر مستقیم ابوتمّام بر شهرستانی را نشان دهد.
علاوه بر ابوتمّام و شهرستانی - تا آنجا که من می دانم - تنها اثر فرقه نگاشتیِ منتشر شده دیگری که از شیطان به عنوان سرچشمه فرقه گرایی یاد می کند، تلبیس ابلیس ابن جوزی (م 597 هـ/1200م) است. او در کتاب خود همه تفرقه ها و انشعابات در میان بشریّت (از جمله انقسامات فرقه ای) را به مکرهای ابلیس نسبت می دهد (ابن جوزی، 1989). ابن جوزی دانشمندی سنّی و تقریباً معاصر شهرستانی بود. او در بصره به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در بغداد سپری کرد (جایی که چندان از خراسان دور نیست). این احتمال وجود دارد که وی با آثار ابوتمّام و شهرستنی آشنایی داشته است. بنابراین به نظر می رسد که نسبت دادن سرچشمه فرقه گرایی به یک منشأ شیطانی، خصیصه و ویژگی مشترک سنّت فرقه نگاری اسماعیلی در سرزمین های شرقیِ پس از قرن چهارم هجری است.
نگارنده از آثار فرقه نگاری دیگری که منشأ فرقه گرایی را نیروهای اهریمنی بداند، اطلاعی ندارد؛ اگرچه، استفاده از ابلیس یا شیطان برای توصیف و تشریح مفهوم اختلافات فرقه ای، نقش اصلی جاودانه و مقرّر شیطان در اغوا کردن و از صراط مستقیم بیرون راندن انسان ها نیست.
به هر حال ابن جوزی از استعاره ها و نمادهای قوّه یا رشد شیطانی، برای توصیف کردن طریقی که اختلافات فرقه ای وارد عالم گردید و به وجودش استمرار بخشید، استفاده نمی کند. فقدان چنین نماد ویژه ای در کتاب ابن جوزی، حضور خاص و معنادار این نمادها در باب الشیطان و ملل و نحل را برجسته می سازد. این واقعیّت، شواهد و ادّله دالّ بر تأثیر مستقیم ابوتمّام بر شهرستانی را تقویت می کند.
بررسی بیشتر مقدّمه کتاب الشّجره ابوتمّام و ملل و نحل شهرستانی دو مطلب را روشن می کند:
1. میراث مشترک اسماعیلیان نخستین که در این دو اثر به جا مانده است.
2. استفاده بجا و درست از نظام طبیعی و فلسفی اسماعیلیان متقدم در هر دو کتاب.
به طور کلی می توان گفت که اسماعیلیان خراسان، وارث یک منظومه فکری بودند که احتمالاً از نظام هایِ عرفانیِ محلّی در بین النهرین (که اکنون مبهم و نامشخّص اند) و نیز عقاید اسماعیلیان متقدم تشکیل شده بود (Halm, 1996: 82). وجه اشتراک همه این نظام ها، جهان شناسی ویژه آنها است. در این جهان شناسی، وجود مجموعه ای از واسطه های ملکی میان خداوند و پیامبران مسلم دانسته شده است. بر اساس این جهان شناسی، خداوند ابتدا دو کلمه ملکوتی «کونی - قدر» را از ناحیه خود صادر می کند. او فرمان ازلی خودش یعنی «کُن» را بیان کرده و در پی آن، اولین کلمه، یعنی «کونی» (باش در وجه امری مونث)، به وجود آمده است. سپس این وجود تکوینی، جفت دیگرش «قدر» را صادر کرده است (Daftary, 1990: 141; Walker, 1993: 47) .
این دو اصل نخست، در بردارنده حروف اصلی هفت گانه عربی «کاف»، «واو»، «نون»، «یا»، «قاف»، «دال»، «را» هستند که در واقع همان هفت واسطه کرّوبی (کروبیون) هستند. (5) این حروف در ادبیات اسماعیلیه، به عنوان هفت حرف علوی شناخته شده اند. این هفت حرف، اوّلین مجموعه، از چهار مجموعه هفت حرفی هستند که بیست و هشت حرف الفبای عربی را تشکیل می دهند، و در مفهوم وسیع تر، جهان هستی را می سازند (Walker, 1993: 30). این حروف علوی، به معنای واقعی کلمه، هر چیزی را که بشود نام برد می سازند، و با دیگر امور هفت گانه در خلقت نیز مطابقت دارند، مانند هفت آسمان، هفت کرّوبی و هفت پیامبر تشریعی (هفت ناطق) که وحی شان را در هفت دوره زمانی ابلاغ می کنند.
به علاوه، صدور دو اصل تکوینی «کونی - قدر»، سبب به وجود آمدن دیگر موجودات تکوینی، که نقش واسطه هایی بین خداوند و پیامبرانش را ایفا می کنند، می شوند. این موجودات در ادبیات اسماعیلیه با عناوین الجدّ، الفتح و الخیال معرفی شده اند (اغلب، این سه موجود با سه فرشته الاهی، جبرئیل، میکائیل و اسرافیل مطابقت داده می شوند) (Daftary, 1990: 145) .
پی نوشت ها :
* مشخصات کتاب شناختی این اثر چنین است:
Adam R. Gaiser (2008), "Satan's Seven Specious Arguments: Al-Shahrastani's Kitab Al-Milal Wa-L-Nihal in an Ismaili Context", Journal of Islamic Studies, Vol. 19, No.2, pp.178-195.
** کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی.
1. آدام آر. گیسر (ADAM R. GAISER) محقق و استادیار دانشگاه ایالتی فلوریدا است. وی در سال 2005 موفق به اخذ دکترا در رشته مطالعات اسلامی از دانشگاه ویرجینیا گردید، تحقیقات وی متمرکز بر فرقه های اسلامی و روابط میان آنها و مسیحیت است. وی هم اکنون به طور خاص به تحقیق درباره فرقه إباضیّه می پردازد و کتاب او با نام امامت در إباضیّه به زودی از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر خواهد شد. م
2. بخش ملل و نحل نگاشتی کتاب الزّینه ابوحاتم رازی، توسط عبدالله السّامرایی تصحیح و طبع شده است، بنگرید (الغلوّ و الفِرَق الغالّیه فی الحضاره الاسلامیّه، بغداد: دارالحرّیه ، للطباع، 1972).
3. فضیحه المعتزله یا فضائح المعتزله یا نصیحه المعتزله، کتابی تحلیلی - انتقادی از متکب معتزلیان است و ابن راوندی آن را در پاسخ به نصیحه المعتزله جاحظ نوشته است. ابوالحسن خیاط که کتاب الانتصار و الرّد علی ابن الرّاوندی الملحد را بر ضدّ آرای او نوشته، در مقدمه یادآور شده است که مطالب فضیحه المعتزله را کلمه به کلمه در کتاب خود نقل کرده است. کراوس نیز این نکته را که تقریباً تمام مطالب فضیحه المعتزله در کتاب الانتصار آمده تأیید کرده است (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ابن راوندی، ج 3، ص 533). م
4. اصطلاح «غلوّ» زمانی که توسط ملل و نحل نگاران سنّی در سده های میانی به کار می رفت، به معنای اعتقادی بود که از حدّ و مرزهای معمول دینی تجاوز کند و فراتر از آنها باشد. پیچیدگی معنا و تفسیر این اصطلاح سبب شده است که هر مورّخ یا فرقه نگاری در تعریف آن، ملاک ها و میزان های خاص خودش را لحاظ کند. برای اطلاع از تطوّر تاریخی اصطلاح غلوّ بنگرید:
Widad al-Qadi, The Development of the Term Ghulat in Muslim Literature with Special Reference to the Kaysaniyya', Akten des VII Kongresses fur Arabistik und Islamwissenschaft (Gottingen: Vandenhoeck und Ruprecht, 1974.
5. عمل آفرینش اولیه خداوند به عنوان یک عمل لفظی، اهمیّت کلمه ملفوظ (کُن) را در پدید آمدن جوهر و اصل آفرینش عالم نشان می دهد، درست به همان صورتی که حروف الفبای عربی، قرآن را می سازند.