بخش نخست: وضعیت طبیعی
اگر بخواهیم وضع طبیعی جهان را بررسی کنیم باید این کار را در دو گستره به انجام رسانیم. نخست در گستره ی نظری از دیدگاه اسلام و دیگری در گستره ی واقعیت موجود کنونی، و از دیدگاهی که به نظر ما به عدالت نزدیکتر است.در گستره نظری، اسلام بر آن است که وضع بشریت، هنگامی به سامان و طبیعی است که یک نظام همه جانبه جهانی دارای یک قانون و یک رهبر، برپا شود و از ویژگی های زیر برخوردار باشد:
1- دارا بودن قوانینی هماهنگ و همسو با فطرت انسانی، زیرا فطرت فصل مشترک همه افراد امت و دین است؛" فطرة الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم" (سوره روم: 30) (فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست دین پاک و پایدار این است)؛ اقتضای این فطرت، پناه بردن به خداوند متعال و یاری جستن از شریعت و آیینی که اصول آن را پروردگار رقم زده است، زیرا صلاح و مصلحت انسان را بهتر از هر کس می داند و در این صلاح اندیشی، عدل و داد را تحقق می بخشد چرا که به همه چیز آگاه و بسیار مهربان است؛ بی توجهی، ستم و ناآگاهی در او راه ندارد و آیین و رسالتی که از سوی او نازل شده
است، منطق، عدالت و نیکی را شیوه ی خود قرار می دهد. اقتضای عدالت عدم تبعیض جز از راه صفات اکتسابی از سوی فرد است که بنابر آیه: "إن اکرمکم عندالله اتقاکم" (حجرات: 13) (گرامی ترین شما پرهیزکارترین شماست). تقوا و پرهیزگاری و طبق آیه "فضّل الله المجاهدین علی القاعدین أجراً عظیماً" (نساء: 95) (خدا کسانی را که به مال و جان خویش جهاد می کنند بر آنان که از جنگ سر می تابند به درجتی برتری داده است)، جهاد و بنابر آیه: "قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون" (زمر: 9) (بگو: آیا آنهایی که می دانند با آنهایی که نمی دانند برابرند؟)، علم و دانش است همچنانکه اقتضای این آیین و رسالت، پیروی از منطق شورایی در تصمیم گیری ها است. تصور کلی وضع طبیعی و شایسته بشریت به لحاظ نظری، اینگونه است: جامعه ای منسجم، رهبری واحد و قانون یگانه ای که اصول آن از هدایت الهی سرچشمه گرفته و طبق شریعت خداوندی حرکت می کند. در گستره واقعیت و در عمل و با توجه به منطق رایج به نظر می رسد که وضعیت طبیعی روابط بین المللی و نظام حاکم بر جهان اقتضای وجود ملل متحد، قانون بین المللی واحد و سازمان های بین المللی یگانه ای را دارد که این روابط را سامان بخشند به ویژه که این مسایل و روابط در یک روند پیوسته به هم قرار دارند و مسایلی (چون محیط زیست، حقوق بشر، اقتصاد و تجارت جهانی، انرژی، ارتباطات، مقررات بین المللی حرکت کشتی ها و هواپیماها، امواج رادیویی و تلویزیونی و..) هستند که امروزه نمی توان آنها را بر پایه دیدگاه محلی یا منطقه ای، مورد حل و فصل قرار داد؛ امروزه تعامل فرهنگ ها با یکدیگر، تبدیل به امری ضروری برای ملت ها گشته و نظام جهانی فراگیرنده این ویژگی ها، باید بر پایه های زیر، استوار شده باشد:
1- احترام به حق حاکمیّت کشورها و عدم دخالت در امور داخلی آنها.
2- احترام به فرهنگ های گوناگون.
3- پیشگیری سیاست کلی از میان بردن فقر و حمایت از عدالت اجتماعی.
4- حمایت از دموکراسی در چهارچوب احترام به ارزش های مورد احترام جامعه.
5- در پیش گرفتن منطق گفتگو در همه سطوح میان تمدن ها، ادیان یا مکتب ها و مذاهب مختلف برای نیل به مشترکات و همکاری دراین موارد مشترک.
6- بالا بردن سطح دانش بشر و همکاری میان کشورها در این عرصه.
7- حمایت از صلح عادلانه جهانی.
8- نفی هر گونه اشغالگری، ستم و تروریسم.
9- فراهم آوردن امکان بهره گیری از تکنولوژی اطلاعاتی و دستاوردهای سازنده و مفید آن برای بشریت.
10- تقویت جنبه های معنوی انسانی و عدم اجازه پیدایش و گسترش اندیشه های ویرانگری چون نازیسم، فاشیسم، نژادپرستی و دیگر اندیشه هایی که بشریت به اتفاق آنها را شیطانی می خواند.
بخش دوم: عناصر مهم در روابط با دیگران که از دیدگاه اسلام مطرح شده است.
برای رعایت اختصار، تنها به برخی از عناصری که نقش بسزایی در تعیین چگونگی روابط بین المللی در سیاست خارجی اسلامی، ایفا می کنند، اشاره می کنیم ولی پیش از آن دو پایه اصلی را که سیاست خارجی اسلامی بر آنها پی ریزی شده، یادآور می شویم:1- مصالح عالیه اسلام در پرتو اوضاع جاری.
2- پیوندها و ملاحظات محبت آمیز انسانی و روابط اخلاقی.
واقعیت آن است که هر یک از احکام اسلامی، از این دو مفهوم مایه می پذیرند و حتی- با تعمق بیشتر- می توان گفت که این هر دو بیان گر موضع واحدی هستند؛ اسلام قصدی جز این ندارد که انسان را در راه تکامل قرار دهد و توان و انرژی او را به منصه ی ظهور رساند و هر گونه مانع و رادعی را که بر سر راهش قرار می گیرد از میان بردارد و در این راستا از راهنمایی دو پیامبر درونی و بیرونی - یعنی فطرت و شرع - یاری می جوید.
آنچه تردیدی در آن نیست این است که واقع گرایی و اخلاق گرایی از جمله مهم ترین ویژگی های شریعت اسلامی در همه جنبه هاست و پایه های دیگر شریعت نیز برگرفته از این دو ویژگی اصلی هستند.
و اینک عناصری که در این نگاه گذرا مایلیم بر آنها انگشت بگذاریم:
نخست: کوشش در الگو قرار گرفتن امت اسلامی برای جامعه بشری.
امت اسلامی که قرآن به توصیف آن می پردازد، امت وسط که بی هیچ تردیدی مراد از آن الگویی والا و در واقع میانه ی گردن آویزی است که گوهر گرانبهاتر در آنجا و گوهرهای دیگر در دو سوی آن قرار دارند، امت شاهد، بهترین امّتی است که از میان مردم و برای مردم برخاسته است. و بر این اساس سیاست خارجی اسلام، هماهنگ با مجموعه سیاست های داخلی در جهت تحقق این امر با استفاده از همه راهها و ابزارها و در همه ابعاد سیاسی، تبلیغاتی، اجتماعی، نظامی و...است.این عنصر امت را در هر زمینه و عرصه ای به تکامل و تعالی و بهره گیری از تجربیات دیگران و استفاده از هر فرصتی برای تحقق آن، سوق می دهد. این عنصر به معنای گشودن آغوش بر همه عرصه های زندگی و برافراشتن رسالت انسانی - تمدنی بزرگ است که اعتراف می کنیم امّت ما - بر اثر عوامل بسیاری - از ایفای این نقش پیشگام و پیشتازی که باید داشته باشد، بازمانده ولی البته این بازماندگی بدین معنا نیست که در رسیدن به آن، پافشاری نداشته باشیم یا به هنگام تلاش برای اصالت بخشیدن به هر رابطه بین المللی، آنرا به فراموشی سپاریم.
دوم: اصول گرایی در روابط
این اصل ویژگی عامی در هر خط سیاسی داخلی یا خارجی به شمار می رود، چرا که دولت اسلامی، دولتی عقیدتی است که به اصول و دیدگاه هایی باور دارد که رهنمودهای عملی فراگیرنده زندگی فرد و جامعه، بر پایه ی آن پی ریزی شده اند. بنابراین به همان میزان که دیگران به این اصول نزدیکند یا فاصله دارند، به آنها نزدیک می شود یا از آنها فاصله می گیرد و جز بر اساس آنچه که اصول اجازه می دهند، ارتباط و پیوندی با آنان برقرار نمی سازد و در پرتو این اصول است که نوع روابط با کشورهای دیگر و اینکه دوستانه، خوب یا اصولاً خصمانه باشد، شکل می گیرد ولی روابط برادرانه تنها میان مؤمنان می تواند برقرار شود زیرا چنین روابطی بسیار والا ومقدّس است و تقریباً به وحدت افراد در مسایل گوناگون می انجامد و مردمی که در مسأله ایمان با یکدیگر اختلاف نظر دارند، قادر به رسیدن به چنین سطحی از روابط نیستند.
سوم: نفی تسلط برمؤمنان
این قاعده از جمله جالب ترین قواعد سیاست خارجی است که در برخی جنبه ها، می تواند نمود عملی قاعده و اصل نخست هم باشد و در عین حال گویای برتری اسلام بر نهادها و رژیم های دیگر و لزوم رعایت مطلق کرامت و جایگاه مسلمانان است.به موجب این قاعده یا اصل، هر گونه تصرف، اقدام یا پیمان و قراردادی که ممکن است به برتری و تسلط کافران بر مسلمانان منجر گردد، از اساس ملغی است - و به تعبیر فقها - این قاعده، همچون قاعده "لا ضرر ولا ضرار" و قاعده "نفی عسر و حرج" در شمار قواعد ثانویه است که می تواند بر همه احکام اولیه، جاری گردد مگر آن دسته احکامی که خود در راه تحقق هدف والاتری چون جهاد فی نفسه متضمن ضرر است. این قاعده مستند به دلایلی چند است: از جمله آیه شریفه: "ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً" (سوره نساء: 141) (و خداوند هرگز برای کافران به زیان مسلمانان راهی نگشوده است). و احادیثی که در جهت تحقق این آیه وارد شده، همچون حدیثی با این متن: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»(2) «اسلام اوج می گیرد و هیچ آیینی بر آن پیشی نمی گیرد". همچنان که مستند به اتفاق نظر فقهاست و "ای بسا می توان گفت: روح جهت گیری های اسلامی و توجه به رابطه حکم و موضوع، آشکارا این حقیقت را رقم می زنند که: "ولله العزة ولرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون" (منافقون- 8) (عزت از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند).
شایسته است یادآور شویم که این سمت گیری هرگز- به گفته برخی - به مفهوم تکبر و نخوت نیست بلکه گویای حقیقت برتری نظام اسلامی بر دیگر نظام ها به
عنوان نظام کامل تر و از آنجا، برتری پیروان آیینی است که بر اساس معیارهای انسانی عمل می کند. البته می توان در مورد اصل معیاری که ما را بدین جا رسانده است، بحث و جدل کرد و در این صورت بحث را به عرضه دلایل و استدلال کشاند. اما اینکه بدون اندیشه و تأمل، سخنی گفته شود و این موضع اسلام، یک جانبه و خودخواهانه تلقی گردد، ستم بزرگی است.
این یک قاعده تعاملی مهمی است که در عرصه های مختلف از جمله عرصه های سیاسی، کاربرد دارد. جالب ترین کاربرد آن نیز امروزه در برخوردمان با ابرقدرت هاست که درصدد بلعیدن جهان و چپاول ثروت های آن با استفاده از روش های فریبکارانه هستند.
حادثه تحریم خرید و فروش تنباکو به انگلستان که به وسیله بازرگان انگلیسی به نام رژی صورت می گرفت، یکی از کاربردهای این قاعده در ایران - که پادشاه ستمگر (قاجار) کافران را بر یکی از بخش های اقتصاد کشور اسلامی مسلط ساخته بود - به شمار می رود؛ میرزای شیرازی در این مورد فتوای معروف خود را صادر کرد: "الیوم استعمال تنباکو و مشتقات آن حرام است و به مثابه اعلان جنگ به امام زمان (عج) است".
دومین کاربرد سیاسی و معاصر آن نیز برخورد قاطعانه امام خمینی (ره) با قرارداد کاپیتولاسیون یعنی شرط محاکمه اتباع خارجی مقیم ایران بر اساس قوانین کشور متبوع آنها به وسیله کنسول آن کشور است؛ این قرارداد به معنای مصونیت قضایی برای بیگانگان و مسلط ساختن آنها بر سرنوشت مسلمانان بود که رژیم سرنگون شده شاه (ایران) در سال 1963م اقدام به امضای آن کرد؛ علمای بزرگ و پیشاپیش ایشان، رهبر کبیر انقلاب (ره)، علیه این اقدام ضد اسلامی و ظالمانه قیام کردند که منجر به تبعید ایشان از سوی طاغوت به ترکیه شد. در واقع نیز اولین بذرهای انقلاب بزرگ اسلامی در همین روز، پاشیده شد. جالب این بود که امام خمینی (ره) بیانیه شجاعانه و فتوای خود را با این آیه آغاز کرد: "ولن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلاً."
اگر امت اسلام یا حاکمان و سردمداران این امت، این قاعده را در روابط و رفتارهای خود رعایت می کردند، امت اسلام هرگز به این وضع، دچار نمی شد.
یادآوری می شود که سه عنصری که بیان شد، شالوده استقلال خواهی و رویارویی و ایستادگی در برابر هر گونه نفوذ خفت بار بیگانگان است.
چهارم: آگاه سازی پیش از هر اقدام
اسلام دین آگاهی و پرورش است و به مقتضای واقع گرایی و فطری بودنش، لزوم آگاه ساختن هر کسی را که در پی پیوستن به اردوگاه خود و هر جامعه ای که در پی پذیرا گشتن اسلام در عمق وجود خویش است، مقرر می دارد؛ اسلام گوهر گرانبهای خود را عرضه می کند چون می داند که سرانجام ارزش آن بر همگان، روشن خواهد شد. لذا هر گونه تقلید و تبعیّت کورکورانه در عقیده را ردّ می کند و به بحث و استدلال و برهان فرا می خواند: "قل هاتوا برهانکم" و هر گونه اجبار و اکراه در دین را نفی می کند: " لا اکراه فی الدین"، همچنان که از امت خود می خواهد که همواره قدرتمند و دارای بینش عمیق و با بصیرت باشند، و در عرصه ارتباط با دیگران نیز از مردم می خواهد تا پیش از هر چیز، دیگران را با دلیل روشن و منطق به سوی عقاید خویش فراخوانند؛ قرآن کریم می گوید: "ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هم اعلم بالمهتدین" (النحل-125) (مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده اند آگاه تر است و هدایت یافتگان را بهتر می شناسد). "فلذلک فادع واستقم کما امرت و لاتتبع اهواءهم" (شوری-15) (برای آن - اسلام - دعوت کن و چنان که فرمان یافته ای پایداری بورز و از پی خواهش هایشان مرو.) "و من احسن قولاً ممن دعا إلی الله و عمل صالحاً و قال اننی من المسلمین" (فصلت-33) (چه کسی را سخن نیکوتر از سخن آنکه به سوی خدا دعوت می کند و کارهای شایسته می کند و می گوید البته که من از مسلمانانم.)"قل هذه سبیلی ادعو إلی الله علی بصیرة انا و من اتبعّنی و سبحان الله و ما أنا من المشرکین" (یوسف: 108) (بگو: این راه من است. من و پیروانم. همگان را در عین بصیرت به سوی خدا می خوانیم. منزه است خدا و من از مشرکان نیستم.)
شهید بزرگوار آیت الله صدر (ره) در کتاب خود اقتصادنا در این باره می نویسد: "موضوع دیگر آن است که مبلغان اسلامی پیش از هر چیز رسالت اسلامی خود را اعلام و آشکار کنند و با استدلال و برهان و دلیل، ویژگی های عمده آنرا توضیح دهند؛ چنانچه با این روش های اقناعی، اتمام حجت شد و جایی برای بحث و جدل منطقی در این باره باقی نماند و با این حال کسانی یافت شدند که آفتاب را منکر شوند، در آن صورت در برابر دعوت اسلامی به مثابه دعوتی جهانی و فراگیر که مصلحت و منافع حقیقی بشریت را به عنوان هدف در نظر گرفته است، راهی جز استفاده از همه امکانات مادی یعنی جهاد مسلّحانه، باقی نخواهد ماند"(3)
در کتاب کافی مرحوم کلینی به نقل از امام جعفرصادق (ع) آمده است: "حضرت علی (ع) فرمود: رسول خدا (ص) مرا روانه یمن ساخت و فرمود: ای علی! با هیچکس از در جنگ وارد مشو تا او را به اسلام فراخوانی و بخدا سوگند اگر خداوند عزوجل کسی را به دست تو هدایت کند برای تو بهتر از تمامی آن چیزهایی است که خورشید بر آنها تابیده و غروب کرده و ولایت او نیز به نام تو رقم خواهد خورد".(4) این همان شیوه قرآنی است که خداوند به حضرت موسی و هارون (ع) آموخت: "اذهبا إلی فرعون انه طغی* فقولا له قولاً لیّناً لَعَلّهُ یتذکّر او یخشی" (طه: 44و43) (به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است* با او به نرمی سخن گویید شاید پند گیرد یا بترسد).
حتی در مقابله باطاغوت ها نیز باید ابتدا آنان را ( به زبان خوش) به اسلام فراخواند چه بسا به راه حق، هدایت گردند. هم از این رو است که پیامبر بزرگوار (ص) در همین راستا در نامه هایی که به پادشاه ایران و قیصر روم می نویسد، عبارت "ترا به اسلام فرا می خوانم" را تکرار می کند و بدین گونه بود که فرستادگان پیامبر (ص) به مناطقی که گسیل می شدند، به آیین جدید (یعنی اسلام) فرا می خواندند که نام برخی از ایشان از این قرار است:
- عبدالله بن حذافة السهمی فرستاده پیامبرگرامی (ص) به حبشه
- حاطب به أبی بلثعة فرستاده رسول خدا (ص) به مصر برای
فراخواندن "المقوقس" به اسلام
- دحیة الکلبی فرستاده پیامبر اکرم (ص) به روم
- عمرو بن امیة فرستاده پیامبر رسول اکرم (ص) به حبشه
- سلیط بن عمرو فرستاده پیامبر اسلام (ص) به یمامة
- عمرو بن العاص فرستاده رسول اکرم (ص) به عمان
- حرملة بن زیاد همراه با یک هیأت به شهر "ابلة" واقع بر ساحل دریای سرخ
- المهاجر بن أبی امیة فرستاده حضرت رسول (ص) نزد شاهان حمیر
- خالد بن الولید فرستاده پیامبر (ص) به همدان (شهری در ایران)
- علی بن ابی طالب (ع) دومین فرستاده آن حضرت (ص) به این شهر (همدان)
- حذیفة بن الیمان فرستاده پیامبر (ص) به هندوستان
- عبدالله بن عوسجة فرستاده پیامبر گرامی (ص) نزد قبیله حارثة بن قریظ
- جریر بن عبدالله بجلی فرستاده آن حضرت (ص) نزد قبایل ذی الکلا
و دیگر فرستادگانی که وظیفه فراخواندن جوامع مختلف به اسلام را بر عهده داشتند.
اگر بدنبال کاربردهای سیاسی این اصل در روابط بین الملل باشیم، می توانیم آن را در گروه هایی که برای توضیح و تبیین مسایل اعزام می شدند، روش های حقیقی توضیح مطالب از طریق وسایل سمعی و بصری، یادداشت های توضیحی و تفسیری ارسالی به کنفرانس های بین المللی، مورد ملاحظه قرار دهیم.
از جمله ویژگی های روابط بین المللی اسلامی آن است که روند آگاه سازی و توضیح را به عنوان رسالتی الهی و اصل ضروری که پیش از هر اقدام نظامی، سیاسی و... در برابر کشورهای دیگر باید بدان پرداخت، تلقی می کند. ولی سیاست بازی های
نیرنگ آمیز کنونی در واقع چیزی جز بهره گیری مصلحت آمیز از این سیاست توضیحی به عنوان مانوری سیاسی نیست که در صورت نیاز، حقایق را مخدوش و معیارها را دگرگون جلوه می دهد.
یادآور می شویم که اسلام، راهنمایی های بسیار ارزشمندی را تقدیم بشریت و به ویژه مسلمانان کرده که از جمله بر نکات زیر تأکید دارند:
1- گفتگوها بر اساس اصولی ثابت - و نه مفاهیمی گنگ - صورت گیرد.
2- گفتگوها، عینی و علمی باشد.
3- از فضایی بدوراز ارعاب و تهدید انجام شود.
4- از جدل های بیهوده، دوری شود.
5- آماج های شرافتمندانه ای داشته باشد.
و...
پنجم: رعایت عدالت در روابط
عدالت مهم ترین اصل در تصوّر و برداشت اسلام از واقعیّت: "شهد الله أن لا اله الا هم و الملائکة و اولوا العلم قائماً بالقسط" (آل عمران: 18) (الله حکم کرد و فرشتگان و دانشمندان نیز که هیچ خدایی برپای دارنده عدل جز او نیست) و مهم ترین شالوده رفتار اجتماعی بشمار می رود: "یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء الله" (نساء: 135) (ای کسانیکه ایمان آورده اید به عدالت فرمانروا باشید و برای خدا شهادت دهید).طبیعی است هنگامی بر عدالت و دادخواهی تأکید می شود که دشمنی ها و کینه توزی ها برانگیخته شده و در این میان، عدالت به فراموشی سپرده شده باشد؛ در چنین موقعیتی است که آیه کریمه می گوید: "ولایجرمنّکم شنأن قوم علی الّا تعدلوا إعدلوا هو أقرب للتقوی" (مائده: 8) (دشمنی با گروهی دیگر وادارتان نکند که عدالت نورزید. عدالت ورزید که به تقوی نزدیک تر است).
وقتی توجه کنیم که عدالت مورد نظر از سوی مسلمانان نسبت به بیگانگان متضمن توجه به وضعیت واقعی و موجود آنهاست، بُعد انسانی این اصل را که در احکامی
چون: جهاد، پیمان ها، اجاره و... نیز باید رعایت گردد، بیشتر درک می کنیم.
وجود همین اصل و لزوم رعایت آن است که قرار گرفتن کشورها و جوامع اسلامی در کنار مستضعفان و محرومان جهان و رویارویی با ستم و طغیان در هر نقطه از جهان - هر چند ارتباط تنگاتنگی با آن نداشته باشد - و نیز اقدام به نفی روابط ستمگرانه میان کشورها را توجیه می کند؛ قرار گرفتن ما در کنار مستضعفان و محرومان، مصلحتی و تبلیغاتی نیست و چنان نیست که همچون ابرقدرت های شرق و غرب، وقتی فرصتی بدست آوریم، از بحرانی که کشورهای دیگر با آن دست به گریبانند، سوء استفاده کنیم و هر بلایی را بر سرشان آوریم.
چنان موضعی، اصولی و مبتنی بر پایه متینی است که هرگاه و هر لحظه که از آن عدول کردیم در واقع از خط اسلام حقیقی خارج شده و در شمار مستکبرانی درآمده ایم که خداوند درباره آنها می فرماید: "فهل عسیتم إن تولّیتم ان تفسدوا فی الأرض و تقطعوا أرحامکم * اولئک الذین لعنهم الله فأصَمّهم و أعمی أبصارهم" (محمد: 22و23) (آیا اگر به حکومت رسیدید، می خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟ اینانند که خدا لعنتشان کرده است و گوش هایشان را کر و چشمانشان را کور ساخته است.)
قرآن مجید در برابر و برعکس مورد فوق، تصویری از گروه مسلمان توانمندی ارایه داده می فرماید: "الذین إن مکناهم فی الارض أقاموا الصلوة وآتوا الزکوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور"(سوره حج -41) (همان کسان که اگر در زمین مکانتشان دهیم نماز می گزارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و سرانجام همه کارها با خداست.)
ششم: اصل دلجویی و تألیف قلوب
اصلی که آشکارا بیانگر سازنده بودن شریعت اسلام و در عین حال منعکس کننده واقع گرایی آن است؛ در فضایی که دلجویی صورت می گیرد و به دلها نزدیک می شویم، پذیرش بیشتری نسبت به حقیقت فراهم می آید و به واقعیت ها نزدیکتر می شویم.آنچه که در این اصل، شالوده کار بشمار می رود، سهمی است که در مصارف زکات، برای دلجویی و جلب محبت دیگران، اختصاص داده می شود و با قرار گرفتن در کنار تمامی مستضعفان و دفاع از مسایل ایشان و جلب آنان به اسلام، کار منظم و برنامه ریزی شده ای در تحقق آن صورت می پذیرد.
به رغم اینکه فقها در شمول کسانی که باید از ایشان دلجویی شود و دل هاشان به دست آید اختلاف نظر دارند و اینکه آیا ویژه غیرمسلمان هاست؟ آیا شامل منافقان هم می گردد؟ آیا مسلمانان ضعیف ایمان را نیز در بر می گیرد؟ ولی آنچه از روح اسلام و سمتگیری های اقتصادی آن و نیز گفته ها و اظهار نظرهای فقها و علمای شیعه و سنّی از جمله امام خمینی (ره) برمی آید، اصل یاد شده، اصلی است کلی و به دولت اسلامی این امکان و فرصت را می دهد که در هر حالت بنا به مصلحتی که تشخیص می دهد، عمل کند و بنابراین طبیعی است که این اصل نیز عنصری اسلامی تلقی می شود که نقش خود را در تنظیم و ترسیم روابط بین المللی و نیز تقدیم کمک (مالی) به کشورهای مختلف شخصیّت ها و جمعیت ها، مذاهب و آیین های مختلف، ایفا می کند. هر چند پس از وفات پیامبراکرم (ص) در لزوم پیاده کردن این اصل در یک دوره زمانی معین و یا نسبت به افراد معینی، بحث هایی وجود داشته است، در اصالت اسلامی آن و لزوم پیاده کردنش در دوره های دیگر، تردیدی وجود ندارد. گو اینکه باید خاطرنشان سازیم که برای اختصاص سهم مربوط به "المؤلفة قلوبهم" (که برای دلجویی و جلب دیگران باید منظور شود) نباید تنها به زکات بسنده کرد. اسلام به رهبر و ولی فقیه اجازه می دهد که تا هر جا که مصلحت عالیه اسلام اقتضا می کند در این راه از اموال و بودجه دولتی نیز هزینه کند که البته جزییات مطلب در مباحث اقتصادی اسلام، آمده است.
با گشایش این باب روشن می شود که عرصه سیاسی کاربرد آن، چنان گسترده و فراگیر است که همه کمک های اقتصادی و سیاسی را که دولت در راستای نزدیک سازی دیگران به اسلام و نظام اسلامی و جلب آنان هزینه می کند، در بر می گیرد، گو اینکه روشن است که در این روند، حتماً بدور از منافع تنگ سیاسی باید خدمت به هدف بزرگ و مسأله اصلی را در نظر داشت.
هفتم: احترام به پیمان ها، قراردادها و توافقنامه های بین المللی
این اصل از مهم ترین اصولی است که سیاست حقیقی اسلامی بر آن استوار است و همچنانکه پیش از این نیز اشاره کردیم برگرفته از واقع گرایی دیدگاه های اسلام از یک سو و احترام به مقتضیات حق، از سوی دیگر است.رهبر اسلامی، در مورد هر قرارداد یا پیمانی باید کاملاً اندیشه کند و همه جوانب را بسنجد ولی اگر پیمانی را با رعایت همه شرایط به امضا رساند باید بطور کامل بدان پایبند باشد: "وأوفوا بالعهد أن العهد کان مسؤولاً" (الاسراء: 34) (و به عهد خویش وفا کنید که بازخواست خواهید شد.)
پیمان هایی که با کشورهای بیگانه یا بیگانگان به امضا می رسد گاه در چهارچوب قراردادهایی است که اسلام به صراحت از آنها به عنوان عقود مشخصی سخن به میان آورده و قوانین و مقررات عمومی آنها را روشن ساخته و باید بدانها وفادار بود و گاهی نیز روند مستقلی دارند که ولی امر (رهبر کشور اسلامی) انعقاد آنها را در راستای تحقق مصالح عالیه نظام، تشخیص می دهد؛ به عنوان مثال برای قراردادها و پیمان های نوع نخست می توان از "عقد الذمة" (تضمین امنیت جان و مال و اعتقادات غیر مسلمانان)، "عقد الهدنة" (آتش بس و توقف جنگ)، "عقدالأمان" ( امان دهی و عدم تجاوز به مال و جان و ناموس) و برای قراردادهای نوع دیگر، از همه قراردادهایی که جنبه نظامی، اقتصادی و امثال آن دارند، نام برد.
آموزه های اسلامی در خصوص این یا آن قرارداد (عقود)، برگرفته از آیات قرآن کریم، احادیث شریف و سیره رسول الله (ص) است. مثلاً برخی احکام مربوط به "عقد الذمة"، از آیه شریفه ذیل نتیجه گیری شده است: "قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون" (توبه: 29) (با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند و دین حق را نمی پذیرند جنگ کنید تا آنگاه که به دست خود در عین مذلّت، جزیه بدهند.)
قراردادهایی از این نوع نیز وجود دارد که پیامبر اکرم(ص) با مسیحیان "نجران" و "بنی تغلب" و گروه هایی از یهودیان، به امضا رساند. بر آن نیستیم که به جزئیات این قراردادها بپردازیم فقط می خواهیم بر این نکته انگشت گذاریم که پیمان ها و قراردادها، بخش مهمی از فقه اسلامی را تشکیل می دهند که شالوده و محورهای اصلی آنها را قرآن کریم تعیین نموده است.
هشتم: معامله به مثل
خداوند متعال می فرماید: "الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاصٌ فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم واتقوا الله و اعلموا أن الله مع المتقین" (بقره: 194) (این ماه حرام در مقابل آن ماه حرام و شکستن ماه های حرام را قصاص است، پس هر کس بر شما تعدی کند به اندازه تعدیاتش بر او تعدی کنید و از خداوند بترسید و بدانید که او با پرهیزگاران است.)چنانچه اصل قصاص از یک سو و اصل پاداش نیکویی به نیکی از سوی دیگر، دو اصل واقع گرایانه ای باشند که منطق انسانی در رفتارهای فردی و درون جامعه ای بر آنها صحه می گذارد، در عرصه رفتار و روابط بین المللی نیز، همین ویژگی برقرار است و ای بسا یکی از آنها برای جلوگیری از تجاوز و دلجویی از دیگران، در شمار ضروریات نیز درآمده است.
نهم: انواع جهاد
این عنصر خود باب پر شاخ و برگی است و اسلام تلاش کرده است تا فعالیت های جنگی را در آن سامان بخشد. هدف از آن تحقق اهداف والای اسلامی با از میان برداشتن موانع راه دعوت به اسلام و حفظ محور پویای حرکت تبلیغی اسلام است، البته با تضمین هر چه بیشتر و در حد امکان شیوه های انسانی. به دلیل گستردگی موضوع و کمی فرصت، نمی توان پیش از این درباره ی این عنصر سخن گفت.آنچه گفته شد شالوده های قرآنی از رفتارهای بین المللی است که شتابزده، از نظر گذراندیم تا ان شاء الله در آینده، فرصتی برای پرداختن مفصل تر به آنها فراهم آید با
این توضیح که هر یک از این اصول، احتمالاً می تواند در چهارچوب اصل دیگری نیز قرار گیرد همچنان که در خصوص اصول گرایی در برخوردها و روابط با مقوله جهاد، چنین است.
بخش سوم: گرایش های جهانی نظام ها
واقعیت آنست که امروزه سه نظام رقیب یعنی اسلام، سوسیالیسم و سرمایه داری با جهت گیری های جهانی وجود دارند. در اینجا تأکید می کنیم که با چنین برداشتی، تفاوتی میان جهانی شدن و جهانی سازی وجود ندارد؛ پیش از این خاطرنشان ساختیم که اسلام به مثابه آخرین حلقه از زنجیره ادیان الهی، برای اصلاح بشر و به سان راه نجاتی که از سوی آفریدگار برای بشریت در نظر گرفته شده، نازل گشته است. اسلام بر فطرتی که میان همه افراد بشر، مشترک است انگشت می گذارد و مبتنی بر منطق گفتگو و اقناع است و خود را به مثابه تنها راه نجات بشریت عرضه می کند؛ چنین اسلامی برای تحقق اهداف خود، از برنامه تغییرات فردی و تغییرات اجتماعی، بهره گرفته و سعی در حذف مرزهای جغرافیایی، نژاد، رنگ و تفاوت های زبانی دارد و در پی ایجاد جامعه ای جهانی با یک قانون و یک رهبری و برخوردار از احساسات مشترک و اهداف یگانه انسانی است. این جهان گرایی در بسیاری از متون اسلامی، قابل نتیجه گیری است، از جمله آیه: "قل یا أیها الناس إنی رسول الله إلیکم جمیعاً" (اعراف: 158) (بگو: ای مردم من فرستاده خدا بر همه شما هستم.) و آیه: "و إن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون إنه لمجنون* و ما هو الّا ذکر للعالمین" (قلم:51 و52) (و کافران چون قرآن را شنیدند نزدیک بود که ترا با چشمان خود به سر درآورند و می گویند که او دیوانه است* و حال آنکه قرآن برای جهانیان جز اندرزی نیست.)برخلاف ادعاهای برخی خاورشناسان و مورخان، آیات و احادیث بسیاری وجود دارد که نشانی از جهانی بودن اسلام از همان ابتدای پیدایش است گو اینکه گرایش جهانی اسلام، روندی تدریجی داشته است که در اینجا، فرصتی برای توضیح مطلب وجود ندارد.
نتیجه آنکه اسلام از آغاز و طی زمان، سمت گیری جهانی داشته است و این سمت گیری و نیز وحدت خاستگاه انسانی و مسیر و هدف را همواره مورد تأکید قرار داده است. اسلام چنین دیدگاهی دارد. سوسیالیسم نیز وقتی فلسفه تاریخ خود را مطرح ساخت از ماتریالیسم تاریخی و مراحل مشهود آن سخن به میان آورد که شامل مرحله برده داری و پس از آن فئودالیسم، سپس سرمایه داری تجاری و بدنبال آن سرمایه داری صنعتی و آنگاه مرحله سوسیالیسم و سرانجام مرحله تاریخی کمونیسم - البته طبق قوانین و مکانیسم هایی از جمله کارزار تضادهای اجتماعی و طبقاتی - می شود.
این چنین دیدگاهی، نظریه جهان شمولی سوسیالیسم در ایجاد تحولی جهانی در مسیر بشریت را مطرح ساخته است؛ روشن است که سوسیالیسم در این زمینه، از مسأله نبرد طبقاتی، انقلاب و نظام آهنین سوسیالیسم - که به عقیده سوسیالیست ها، جامعه را به بهشت موعودی بنام کمونیسم رهنمون می شود - بهره می جوید.(5) که البته این دیدگاه هم در تئوری و هم در عمل با ناکامی روبرو گردید.
در مورد سرمایه داری نیز باید گفت که این نظام، از آغاز، فاقد هرگونه شالوده ایدئولوژیک بود(6) و اهمیتی نیز برای پی ریزی ایدئولوژیک و جهان بینی، قایل نبود. آنچه مورد توجه این مکتب بود، سامان دادن به زندگی (مادی) و برپایی این نظام بر اساس آزادی های فردی بورژوایی بود ولی هنگامی که در مسیر و روند حرکتی خود با گستردگی اندیشه های مخالفین روبرو گشت، با توجه به شعارهای سوسیالیستی و در برابر آنها، شعارهایی برای خود در نظر گرفت، مثلاً "عدالت اجتماعی" در سوسیالیسم را با "حقوق بشر"، "رشد و توسعه اقتصادی" را با "بازار آزاد و رشد تولید" و سرانجام شعار "پرولتاریای جهان" را با "جهانی سازی سرمایه" پاسخ گفت چه در آغاز جنبه محلی یا منطقه ای داشت و تا زمانی که شرایط مناسب فراهم نیامده بود، بیشتر بر غرب تکیه می کرد و داعیه جهانی بودن و جهانی شدن، نداشت.
و در این شرایط بود که مفاهیم جهانی سازی را مطرح ساخت ولی «نظم نوین جهانی» اصطلاحی سیاسی است که غرب، اخیراً آنرا بکار گرفته تا سلطه سیاسی خود را تحمیل کند و در دوره های مختلف وابسته به شدت یا ضعف جنگ، قالب های متفاوتی نیز بخود گرفته است.
در اینجا، بی مناسبت نیست از مراحل گوناگون سرمایه داری که "روبینسون" مطرح ساخته، یاد کنیم. او بر آن است که جهانی شدن سرمایه داری، از مراحلی عبور کرده که شامل: ابتدا مرحله جنینی است که از قرن پانزدهم میلادی تا نیمه قرن نوزدهم به درازا کشید و طی آن، ناسیونالیسم جغرافیایی (کشوری) مسلط بود. پس از آن مرحله رشد است که به نظر وی تا ثلث آخر قرن نوزدهم و همرا ه با تبلور مفاهیم متعلّق به روابط بین المللی، به طول کشید سپس نوبت به مرحله شکوفایی می رسد که تا دهه دوم قرن بیستم، مفاهیمی چون جهان شمولی را به همراه داشت و پس از آن مرحله مبارزه برای سلطه بر جهان تا نیمه ی دهه ی ششم قرن بیستم دوام یافت. آنگاه سازمان ملل متحد مطرح شد و در پی آن مرحله ی ارتباط و ادغام با جهان سوم، تعدّد فرهنگی و از آنجا اوج جهانی سازی در دهه ی هشتاد و نود قرن بیستم، پیش آمد.
این تصویرسازی به گمان ما، ساختگی، فرضی و تهی از واقعیت است، زیرا سرمایه داری هرگز با یک دیدگاه جهانی آغاز نشد و تأکید آن بر غرب و کشورهای غربی، تنها با معیار جغرافیایی بود ولی به نظر می رسد که از نظر پژوهشگر مزبور، شرایط پیش آمده در اواخر قرن بیستم، مفهوم جهانی سازی و جهانی شدن را در این نظام مطرح ساخت؛ رشد فزاینده قدرت غرب و برخورداری آن از دستاوردهای انقلاب اطلاعات و نیروی عظیم رسانه ای که در همه جای دنیا نفوذ دارند از یک سو و قدرت گرفتن اسلام و گسترش دیدگاه های جهان شمولی اسلامی (که به نظر غرب، کل تمدن غربی را با خطر مواجه ساخت) از سوی دیگر و نیز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بمثابه یک قدرت رقیب، همه و همه دست بدست هم دادند تا فرصتی برای طرح نظریه جهانی سازی در این سطح گسترده، فراهم آید.
بخش چهارم: تعریف جهانی سازی
بدون تردید، تعریف جهانی سازی، مبهم است و تعریف های ارائه شده، متناقض و در عین حال متنوعند و حقیقت آن است که انسان با شناختی که از تفسیرها و تعریف های موجود پیدا می کند به این نتیجه می رسد که جهانی سازی در واقع کوششی در راستای نفی تمدن های غیرغربی و تحمیل سرمایه داری و تلاش در جهت آمریکایی سازی و تسلط بر جهان است؛ در این پیوند، سه تعریف به عمل آمده از جهانی سازی را یادآور می شویم:1- تعریف مربوط به کمیته بین المللی در سال 1995 که "جهانی سازی" را: "درهم آمیزی اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفی مرزها و حذف پیوستگی های ملی و اقدام های دولتی" تعریف کرده است.(7)
2- یک تعریف عربی از جهانی سازی آن را: "حقیقت تکامل سرمایه داری در پرتو سلطه کشورهای مرکز و حاکمیت نظم نابرابر جهانی" می داند؛ تعریف هایی با گرایش های اقتصادی یا ادبی و یا به اعتبار ابزارها از سوی "الجابری" و " التیزینی" و دیگران نیز وجود دارد.(8)
3- تعریف آقای "روزناو" آمریکایی که با طرح پرسش های زیر، آن را مطرح می سازد: "آیا جهانی سازی زاییده همگرایی است یا برخاسته از تعمیق تفاوت ها است؟ آیا دارای منابع واحد یا گوناگونی است؟ آیا دارای یک فرهنگ است یا از فرهنگ های متعددی برخوردار است؟ و از آنجا، بر آن است که در جهانی سازی، سه عنصر دخالت دارند: یکی حذف مرزها، دیگری شباهت جوامع بزرگ به یکدیگر و سومی، تحمیل شیوه زندگی آنان بر دیگران" از اینجاست که می توان گفت: جهانی سازی در واقع تلاشی برای آمریکایی کردن روابط سیاسی، حقوقی و اجتماعی در سطح جهان و تحمیل فرهنگ مسلط غرب بر دیگرجوامع است که در شمار خطرناک ترین اندیشه های شیطانی بشمار می رود. غرب از قدرت فناوری، علمی، فرهنگی و نظامی
خود برای مطرح ساختن و تحمیل این ایده، سود برده و برخی فلاسفه و نویسندگان نیز زمینه چینی نظری آنرا بر عهده گرفتند.
نظریه جنگ تمدن های "هانتینگتون"، اینک نظریه شناخته شده ای است؛ تمام تکیه ی او بر تمدن غرب است که ویژگی برجسته آن را رواداری، پلورالیسم، انسانی بودن می داند در حالیکه تمدن های دیگر و غیر غربی را استبداد زده، بسته و ناکام در حل مشکلات بشریت - از قبیل فقر، بیکاری، سطح پایین زندگی، نرخ زاد و ولد بالا و دیکتاتوری - معرفی می کند؛ این نظریه پرداز، به غرب پیشنهاد می کند که با دیگر (تمدن ها) همکاری نداشته باشد و به دیگران فناوری صادر نکند و به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اداری، خود را وحدت بخشد؛ نظریه مزبور بر آن است که تمدن غرب، میراث خوار یونان، مسیحیت غرب و لائیسم، حاکمیت قانون، پلورالیسم اجتماعی، جامعه مدنی و حقوق بشر است که جملگی از ویژگی های تمدن غرب بشمار می روند و در تمدن های دیگر، حضور نخواهند داشت.
پس از آن "فوکویاما" آمده که نظام سرمایه داری را پایان تاریخ می داند و معتقد است همه جوامع باید به سرمایه داری روی آورند و شرایط سیاسی و اجتماعی این روند را فراهم کنند؛ مهم ترین این شرایط و زمینه ها، توسعه و تکامل زیربنای اجتماعی به سمت برابری و حذف طبقه و نفی طایفه و ارائه ی برداشت های متناسب دینی با این امر و تأسیس نهادهای واسطه ای میان افراد و دولت از سوی جامعه ی توسعه یافته و میدان ندادن به ملی گرایی که به انزوای تمدن می انجامد؛ او خواهان تفسیری روشن از متون مذهبی است و از همه اقدام های افراطی انتقاد می کند و نخبگان را بدان فرا می خواند تا ارزش های دموکراسی و آزادی را مورد حمایت قرار دهند؛ نتیجه آنکه او (فوکویاما) جامعه سرمایه داری را هدفی می داند که همه تمدن ها باید به سوی آن، حرکت کنند.(9) همچنین آقای "بیدهام برایان" اندیشمند و نظریه پرداز انگلیسی است که در سلسله نوشتارهایی که طی سال 1994م در مجله اکونومیست لندن به چاپ رسید، معتقد به وجود شباهت هایی میان اوضاع قرن پانزدهم هجری اسلام و مسلمانان از یک سو، و قرن پانزدهم میلادی اروپا از سوی دیگر است و بر آن است که
این تشابه در وجود زمینه های مناسب برای اصلاحات، نوع نهادهای دینی مسلمانان در قرن پانزدهم هجری (قرن حاضر) و نهادهای کلیسایی در قرن پانزدهم میلادی و نیز در میزان یأس و نومیدی از شرایط موجود و شور و اشتیاق به بهبود اوضاع در هر دو طرف طی دوره های زمانی یاد شده ی خود، نهفته است. به نظر او، همواره یک عامل خارجی، حرکت بخش این وضع و حامی آن بوده است؛ در آن زمان، مسلمانان، آن عامل خارجی بودند که اروپا را به سمت پیشرفت سوق دادند ولی امروزه این غرب است که جهان اسلام را به سوی پیشرفت و تکامل، سوق می دهد؛ به نظر وی، این حرکت، از مسلمانان آزاده ای که به دموکراسی ایمان دارند، شروع می شود و به همین دلیل با قدرت هر چه تمامتر باید آنان را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داد."برایان" در پایان سلسله مقالات خود، برای همگام شدن با غرب و همگامی با کاروان کنونی تمدن بشر، توصیه های سه گانه ای مطرح می کند که عبارتند از:
1- هماهنگ شدن با اقتصاد نوین.
2- پذیرش ایده ی برابری زن و مرد.
3- کوشش در پیاده کردن نهادهای دموکراتیک در نظام های حکومتی.(10) (که عیناً برنامه اخیر آمریکاست).
باید اضافه کرد که کار زمینه چینی برای نظریه جهانی سازی و آمریکایی کردن (جهان)، عرصه های اطلاعات یعنی اینترنت و ماهواره ها و نیز تسلط بر سازمان های بین المللی را در برگرفته است؛ چنانچه سازمان های بین المللی به این هدف تن ندهند، بایکوت می شوند و برنامه ریزی برای تحمیل سیاست های آمریکا بر جهان، انجام می گیرد.
آمریکا، از حوادث 11 سپتامبر (2001 م) برای مطرح ساختن خود به عنوان قدرتی بی رقیب و مسلط بر سیاست های جهان، سوء استفاده کرده و همچنانکه در کنفرانس های خانواده در قاهره، کپنهاگ، مکزیکوسیتی، پکن و جاهای دیگر دیدیم، در پی برنامه ریزی برای چیرگی و تسلط بر فرهنگ ها و ارزش های جهانیان و دخالت در نظام اجتماعی آنها است و در این راستا و طی کنفرانس های یاد شده با شعار حمایت
از حقوق بشر، امر دخالت در امر قانون گذاری اجتماعی (کشورها) را صورت عملی بخشید.(11)
بخش پنجم: پیامدهای منفی جهانی سازی
اکنون پیامدهای منفی این ایده ی ویرانگر، برای همه جهانیان، آشکار شده است ولذا جهانی سازی را با صفات منفی بسیاری از جمله: وحشیانه، دیوانه وار و به عنوان یک دام، توصیف کرده اند؛ در پژوهش های گوناگون به بسیاری از پیامدهای منفی مربوط به جهانی سازی، اشاره شده است که تنها برخی از آنها را خاطرنشان می سازیم:1- تسلط قدرت های بزرگ بر روند اقتصاد جهانی و منابع تولید و مبادلات مالی و تجاری. به طوری که گفته می شود تنها 500 شرکت فراملیتی 70% کل حجم تجارت جهانی را بر عهده دارند و تنها 20% از جمعیت جهان به صورت خودکفا زندگی می کنند و 80% بقیه نیازمند کمک دیگرانند.
درآمد آمریکا از آزادی تجارت جهانی از ابتدای تأسیس سازمان تجارت جهانی تا سال 2005 میلادی، بطور متوسط سالیانه کمتر از 200 میلیارد دلار نیست حال آنکه زیان های وارده بر کشورهای آفریقایی، هر سال حدود 209 میلیارد دلار برآورد می شود.(12)
2- سلطه ی آمریکا بر ابزارها و فناوری اطلاعات.
3- تحقیر کشورهای کوچک و توان رشد آنها.
4- دخالت در قانون گذاریهای داخلی ملل دیگر همچنانکه در کنفرانس های خانواده و غیره، شاهد آن بودیم.
5- شبیخون فرهنگی سراسری و کوشش در ریشه کن ساختن فرهنگ های دیگر.
و فراخوان به مقتضیات پست مدرنیسم و ملغی کردن نقش دین. در این راستا «ژاک دریدای» فیلسوف، از انحلال نهادهای دینی و آموزشی، سخن به میان آورده است.(13)
6- کاستن از نقش و اثرگذاری محافل بین المللی و بهره گیری از آنها به سود سلطه ی قدرت های بزرگ از جمله مثلاً سوء استفاده از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و دیگر سازمان ها برای اجرای سیاست های استکباری خود؛ چندی پیش نیز دیدیم که رئیس یک کشور غربی (ایتالیا) اعلام کرد که "ناتو" و قدرت های غربی با سوء استفاده از محافل بین المللی، بزرگترین ضربه را به نظم جهانی وارد کرده اند.(14)
7- آلوده ساختن محیط زیست بر اثر حرص و آزی که قدرت های بزرگ، گرفتارش آمده اند.
8- کار وحشتناکی در خصوص تغییر نقشه سیاسی مناطقی چون خلیج فارس، شمال آفریقا، روسیه و تایوان، در دستور کار است. و ای بسا در پی «سایکس پیکوی» جدیدی است.
جهانی سازی، پیامدهای منفی دیگری نیز دارد که فعلاً از ذکر آنها درمی گذریم.
بخش ششم: موضوع امت اسلام و اقداماتی که در برابر جهانی سازی باید انجام گیرد
پیش از بیان این اقدامات، تأکید می کنیم که نفی منفعلانه، هرگز به نتیجه ای نخواهد انجامید؛ در این راه باید اندیشه کرد و اقداماتی عملی و حساب شده برای ایستادگیدر برابر این یورش بزرگ جهانی، به عمل آورد؛ در این زمینه وظیفه داریم که با کمک و همکاری همگان، راهبردی عملی، روشن و همه جانبه تدوین کنیم و در صدد اجرای آن برآییم و در عین حال نظریه هایی که نقش جاده صاف کن این روند ویرانگر را ایفا کرده اند، رسوا سازیم. در مورد راهبرد (استراتژی) مورد بحث، نکات و اقدامات مهم از این قرارند: (در بعد جهانی)
1- باید جنبه های ایدئولوژیک سلطه ی آمریکا و مفهوم حقیقی مقولات مربوط به آن (ازقبیل: دهکده ی جهانی، بازار آزاد، آزادی دخالت و گشایش مرزها و...) را رسوا سازیم.
2- باید تسلط بازار بر سیاست حذف گردد.
3- با عرضه و ارائه نظریه ی فطرت اسلامی، به تعمیق ارزش های فطری انسانی بپردازیم.
4- گفتگوی میان ادیان هر چه بیشتر گسترش داده شود.
5- باید بر هویت های اقلیمی، هویت خلق ها و آگاهی ملل در حفظ هویت و فرهنگ خود، انگشت بگذاریم.
6- توان علمی و قدرت رشد و توسعه ملل، باید افزایش یابد.
7- در راستای واگذاری آزادی ها و حقوق اصیل خلق ها، گام برداشته شود.
8- نهادهای بین المللی تقویت گردند و استقلال آنها تحکیم شود.
9- به تنوع فرهنگی، ژرفای بیشتری بخشیده شود.
و در چهارچوب اسلامی، باید علاوه بر موارد فوق الذکر، به این نکات نیز توجه کنیم:
1- در راستای ایجاد وحدت در مواضع اسلامی، گفتگوی مذاهب، تعمیق یابد.
2- در راستای تقویت نهادهای فراگیر اسلامی و فعال سازی آنها در جنبه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، گام برداشته شود.
3- باید مطالعات منطقه ای و جهانی خود را تکامل بخشیده و با تاریخ جهان درهم آمیزی بیشتری داشته باشیم.
4- لازم است به تقویت تمامی عوامل پایداری، همکاری و وحدت از جمله مسأله ی زبان عربی و تقویت و گسترش آن بپردازیم.
5- در پژوهش ها و بررسی های دینی، اصالت و در عین حال همگامی با مقتضیات کنونی را مد نظر قرار دهیم و از اجتهاد جمعی حمایت کنیم و هر آنچه را که به ایستادگی در برابر این یورش بزرگ جهانی منجر می گردد، انجام دهیم.
6- لازم است که ما مسأله خیزش اسلامی را مورد حمایت قرار دهیم.
و سرانجام اینکه نباید فراموش کنیم که جهانی سازی عظیم و سازنده ای به موازات جهانی سازی امریکایی، آغاز شده است که در واقع گسترش جنبه های معنوی و دینداری در میان خلقها و تفاهم و همفکری میان رهبران مذهبی به ویژه درجهان اسلام، و درک جهانی بودن این آیین است که به نوبه خود، امت اسلامی را امیدوار می سازد تا به جایگاه تمدنی شایسته و بایسته خویش، نایل آید.
ما معتقدیم که نمودهای این سمت گیری جهانی، روز به روز ریشه دارتر می گردد به عنوان مثال، می توان به این موارد اشاره کرد:
الف: گرایش و شیفتگی توده های جهان اسلام به دین و درخواست از علما برای دخالت مستقیم در مسایل روز و اظهار نظر در مورد آنها.
ب: تقویت نقش سیاسی و اجتماعی کلیسا در دنیای مسیحیت و به ویژه در کشورهایی که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان کشورهای تازه استقلال یافته شکل گرفتند.
ج: نیرو و نفوذ معنوی بودیسم در شکل دهی به تصمیم های اجتماعی در جنوب شرق آسیا.
د: افزایش اقبال نسبت به نظریه ها و نوشته های دینی.
ه. گرایش اخیر سازمان ملل متحد به رهبران مذهبی آنچنانکه در دو کنفرانس نیویورک و بانکوک، مشهود بود و نیز گسترش چهارچوب گفتگوی میان ادیان مختلف که خود مستلزم آن است که رهبران و علمای این ادیان در جهت حمایت از این حرکت معنوی رو به گسترش، به وظایف خود عمل کنند.
پی نوشت ها :
1. دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
2. من لا یحضره الفقیه، ص 4.
3. اقتصادنا، ج 1، ص 275(متن عربی)
4. وسایل الشیعة، ج 11، ص 30.
5. برای آشنایی بیشتر با موضوع، به مباحث مطرح شده از سوی استاد شهید صدر (ره) در کتاب اقتصادنا، ج، صص 238-52 مراجعه کنید.
6. همان، صص250-247.
7. مجلة الواحة، ش 16، ص 153.
8. جیمز روزناو: دینامیسم شناخت.(متن عربی)
9. مجلة العربی، ش 512، استاد مجد الدین خمس، ص 30.
10. نگاه کنید به: مجله المنهاج، ش 22، سال ششم، ص 248.(مقاله ای از صاحب این قلم در این باره)
11. نگاه کنید به کتاب: کنفرانس جمعیت و توسعه در قاهره و پیامدهای آن.(از نویسنده)
12. استاد منیاوی به نقل از گزارش «شورای ملی تولید و امور اقتصادی مصر» که در تاریخ 2002/3/17 ارایه شد.
13. دکتر عبدالعزیز حموده، «آزمونی برای فرهنگ ملی» روزنامه الاهرام مورخ 2002/7/5م، صفحه 13.
14. هر روز دلایل تازه ای در خصوص این سوء استفاده ها، ارائه می شود؛ چنان چه نهادهای یاد شده زیر بار این سوء استفاده ها نروند نیز بایکوت می شوند. موضع آمریکا نسبت به پیمان "کیوتو" در خصوص منع آلودگی محیط زیست، شاهدی براین مدعاست زیرا پس از امضای این پیمان، متوجه شد که این امضاء مستلزم کاستن از تولید ذغال سنگ، نفت سنگین و انرژی هسته ای است. در مورد دادگاه جنایات جنگی لاهه نیز- به رغم اینکه خود امریکا در تأسیس آن شرکت داشت - سربازان خود را از محاکمه شدن در این دادگاه، معاف ساخت.