یهودیان در معرض ضربات «پُتک و سندان» الهی

تاریخ یهود، آن چنان که قرآن کریم آن را توصیف و تشریح کرده، مملوّ از احکام خدای متعال، و نافرمانی و عصیان در برابر اوامر اوست، و البته که این پرونده پر از نمونه های مختلف از حالات و فریب و نیرنگ آنان در مقابل احکام
دوشنبه، 16 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یهودیان در معرض ضربات «پُتک و سندان» الهی
یهودیان در معرض ضربات «پُتک و سِندان» الهی (1)

 





 
تاریخ یهود، آن چنان که قرآن کریم آن را توصیف و تشریح کرده، مملوّ از احکام خدای متعال، و نافرمانی و عصیان در برابر اوامر اوست، و البته که این پرونده پر از نمونه های مختلف از حالات و فریب و نیرنگ آنان در مقابل احکام الهی است؛ چراکه یهودیان گاه این احکام را تحریف و گاه به صورت التقاطی با آن برخورد می کردند. لذا با این سلوک احمقانه و طرز فکر بی خردانه، در واقع اوّل به خود ظلم کردند، زیرا خودشان را در معرض خشم، غضب و لعنت و نفرین خدای متعال قرار دادند، به همین دلیل خداوند گناه برگ و مسئولیت عظیمی را متوجه آنان کرد که در کیفرهای سخت و عقوبتهای دشوار الهی تجلی کرد، که در نتیجه ظلم و ستم، تجاوز و تعدّی، و انحراف و دور ماندن آنها از این احکام و نیز از هدایت و رحمت الهی است. به موارد محرومیت یهودیان از برخی نعمتهای الهی دقت فرمایید:

الف: محروم ماندن یهودیان از غنایم جنگی!

خداوند متعال- از بین همه امتها-امّت اسلام را مستحق استفاده از غنایمی دانست که به هنگام جنگ و جهاد از دشمنان به دست می آمد و این برای هیچ امّت دیگری-از آن جمله قوم یهود- مباح نشده بود. در حدیثی از جابربن عبدالله انصاری علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «خداوند پنج چیز را به من داد که به هیچ کس پیش از من نداده بود: 1- به واسطه ترس و رعب دشمنان که در فاصله یک ماه از ما بودند، بر آنان پیروز شدم، 2- سراسر زمین برای پیروان من به عنوان مسجدی پاکیزه تلقی می شود. پس هر کس از امّتم خواست نماز بخواند، می تواند این فریضه را به جای آورد، 3- غنایم جنگی برای من حلال و مباح شده، در حالی که برای هیچ کس پیش از من مباح نشده بود، 4- به من اجازه شفاعت داده شده است5- دیگر پیامبران صرفاً برای قوم خودشان مبعوث می شدند، در حالی که من برای همه مردم جهان مبعوث شده ام.»(2)
قوم یهود از همان اقوامی بودند که از نعمت برخورداری از غنایم به دست آمده به هنگام جنگ و جهاد با دشمنان، محروم شدند، لذا هرگاه با گروهی می جنگیدند و پس از رنج و زحمتهای زیاد بر آنان پیروز می شدند، آن گاه غنایم را در محلّی جمع آوری می کردند، سپس از آسمان آتشی فرود می آمد و همه چیز را می سوزاند و خاکستر می کرد، و این کیفر و عقوبت بزرگی بود برای آنها؛ چرا که آنها با این کار از غنایم؛ اموال و طلایی که یهودیان به آن عشق می ورزیدند؛ محروم شدند. یهودیان انواع ثروتها را تا سرحدّ پرستش و عبادت دوست داشتند، و آن قدر حریص و آزمند بودند که تا مرحله بخل شدید و خِسَّت کشنده می رسیدند، و این مسئله برای آنها بسیار رنج آور و طاقت فرسا بود؛ زیرا آنان به چشم خود می دیدند اموالی که به آن عشق می ورزیدند، در برابرشان می سوزد و دود هوا می شود!

ب: حرام شدم روغن و چربی بر یهودیان!

یهودیان مدّعی شدند که حضرت یعقوب علیه السلام بر خودش روغن و چربی ها را حرام کرده بود، لذا آنان نیز بر خود حرام کردند، طبعاً وقتی یهودیان بر خود سخت گرفتند و آنچه را که خداوند برای آنان حلال کرده بود، حرام کردند، خداوند هم آنها را به خاطر ظلم و ستم و افترا بستن، کیفر داد و به همان چیزی که خود حرام کرده بودند، ملزم کرد، و حقیقت این است که خدای متعال آن را بر آنها حرام کرد، چون آلوده به ستم شدند و امر خدا و شریعت او را نادیده گرفتند. از این رو مسئله آن گونه که آنها می گفتند، نبود، اما یهودیان امروز نیز-مطابق عادت همیشگی خود-به دستورهای خدا پایبند نیستند، لذا نیرنگ و «کلکی» را سوار کردند که از طریق آن چربیها را «آب» کردند و فروختند و بهای آن را خوردند، و با این کار باز هم دستورهای الهی را نادیده گرفتند و تحریف احکام خدا را در پیش گرفتند.
در حدیث، ابن عباس علیه السلام از «عمربن خطاب» روایت کرده که او گفته است: خداوند فلانی را بکشد، مگر نمی داند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند یهودیان را لعنت کرده است، زیرا چربیها بر آنان حرام شد، امّا آنها، روغنها را به حالت دیگری درآورند و فروختند و بهای آن را خوردند.» (3) و باز به روایت «انس بن مالک» از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «خداوند یهودیان را بکشد، زیرا چربیها بر آنها حرام شد، اما آنها آن را فروختند و قیمت آن را خوردند».(4)

ج: حرام شدن خوردن گوشت شتر بر یهودیان!

یهودیان عادت کرده اند که به خدا افترا و دروغ ببندند و به پیامبران خدا علیه السلام دروغ بگویند و آنها را تکذیب کنند، بر همین اساس ادّعا کردند که خدا بر آنها خوردن گوشت شتر را که اساساً برای آنها حلال کرده بود، به بهانه پیروی از حضرت یعقوب علیه السلام که به یک بیماری سختی دچار شده بود، حرام کرده است. آن حضرت نذر کرد اگر خداوند او را شفا دهد، او بهترین شراب و طعامی را که دوست دارد بر خود حرام کند، لذا پس از شفا یافتن، به نذر و عهد خود وفا کرد و گوشت و شیر شتر را بر خود حرام کرد. پس اگر این کار یعقوب علیه السلام صرفاً به خاطر وفای به عهد بوده و به دلیل نذری است که کرده، انجام گرفته است، حال این پرسش مطرح می شود که چرا یهودیان خوردن گوشت شتر را بر خود حرام کردند؟! از این رو خداوند به دلیل کفر این عمل نابخردانه شان، خوردن گوشت شتر و نوشیدن شیر شتر آن را بر آنها حرام کرد!
امّا اتفاقی که برای یعقوب نبی علیه السلام پیش آمد، ضمن یک حدیث طولانی از «عبدالله بن عباس» نقل می شود که ایشان گفت: گروهی از یهودیان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به او گفتند: ای ابوالقاسم، از شما در مورد خصلتهایی سؤال می کنیم که هیچ کس به آنها آشنا نیست، مگر این که پیامبر باشد. از جمله چیزهایی که از او پرسیدند، این بود که اسرائیل (یعقوب) قبل از آن که تورات نازل گردد، چه غذایی را بر خود حرام کرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «شما را به خدایی سوگند می دهم که تورات را بر موسی نازل کرد، آیا شما می دانید که اسرائیل(یعقوب) به بیماری سختی مبتلا شد و دوران بیماری اش به طول انجامید. آنگاه برای خدا نذری کرد که اگر خداوند او را از بیماری اش شفا دهد، او محبوب ترین شراب و غذا را بر خود حرام خواهد کرد، و گوشت شتر، بهترین طعام، و شیر شتر هم بهترین شراب نزد او بود. آن گاه یهودیان گفتند: بار الها، آری، راست می گوید.»(5)

د: یهودیان باید خودشان را بکشند تا توبه خود را به اثبات رسانند!

طبیعت یهود، ورشکسته، درهم کوبیده و توخالی است و هیچ چیز آن را قوام و دوام نمی بخشد، مگر یک کفّاره سخت و یک تنبیه شدید از نظر روش و نیز از جهت حقیقت آن، لذا جرمی که از جانب آنها صورت گرفته، باید متناسب با آن، عقوبت شدید و کیفر سختی از طرف خداوند برای آنها در نظر گرفته شود، و چه جرمی و گناهی بزرگ تر و زشت تر از آن است که مرتکب شدند، به خصوص وقتی به پرستش گوساله روی آوردند و به خدای متعال کفر ورزیدند، و از دین خدا برگشتند و مرتد شدند. لذا کیفر دقیقاً متناسب با حجم عظیم جرم و گناه بود، به همین دلیل خداوند شرط صحّت توبه آنان را همان قرار داد که باید خودشان را می کشتند، و آن بدین صورت بود که برادر باید برادرش را بکشد و اگر چنین کند، مثل این است که خودش را داوطلبانه کشته است، و این عقوبت سخت، خود نوعی تأدیب و تهذیب برای آن طبع و سرشت یهودی بود که از انجام هیچ شرّی ابا نداشت و از هیچ کار زشت و منکری دوری نمی کرد، با این همه، همین کیفرهای سخت و دشوار، باز مانع آنان نشد که به کارهای زشت و قبیح نپردازند، لذا قرآن کریم و سنّت صحیح و مطهّر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این قضایا اشاره می کند: «وَ اِذ قالَ مُوسی لِقَومِهِ: یا قَومِ اِنَّکُم ظَلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ، فَتُوبُوا اِلی بارِئِکُم، فاقتُلُوا اَنفُسَکُم، ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِئِکُم، فَتَابَ عَلَیکُم، اِنَّهُ هَوَ التَّوابُ الرَّحیمُ»(6): «آن گاه موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، شما به خودتان ستم کردید، به واسطه این که گوساله را گرفته، پرستش کردید، پس به سوی خالقتان توبه کنید و خودتان را بکشید، این بهتر است برای شما نزد پروردگارتان، خدا توبه شما را پذیرفت و اوست خدای توبه پذیر مهربان.» همچنین این خبر در احادیث مختلف دیگری نیز آمده، از آن جمله از طرف علی بن ابی طالب، به صورت زیر نقل شده است که فرمود: «بنی اسرائیل، به موسی گفتند: ما چگونه توبه کنیم؟ موسی گفت، بدین صورت که بعضی از شما، بعضی دیگر را بکشد. این جا بود که چاقوها و خنجرها را به دست گرفتند و به کشتن پدر و برادرشان اقدام کردند و هیچ باکی از قتل نداشتند، تا آن جا که هفتاد هزار نفر از آنها کشته شدند. در چنین حالتی، خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد و فرمود: به آنها دستور بده که دست از کشتن یکدیگر بردارند و من گناه کسانی را که کشته شدند، بخشیدم، و توبه کسانی را که هنوز زنده هستند، پذیرفتم.»(7)

ه: یهودیان محل نجاست را از بدن و لباس می بُرند

از جمله احکام بسیار سخت و دشواری که بر بنی اسرائیل نازل شد و عملاً نتیجه وسواس و سختگیری خود آنها بود، در امر طهارت و پاک کردن نجاست از لباس و بدن بود، تا آن جا که فکر می کردند که طهارت یک محل نجس شده، تحقیق پیدا نمی کند، مگر از طریق بُریدن و قیچی کردن آن قسمت از لباس یا بدن. یقیناً این حکم، دشواریها و رنجهای طاقت فرسای خاص خود را دارد که با طرز تفکر و عقلانیت منحرفانه آنان سازگار است و بس! از این رو مطلب یاد شده را در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به نقل از عبدالرحمن بن حَسنَه روایت می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما خارج شد، در حالی که دستش تکه چرمی بود... آن گاه فرمود آیا می دانید که بنی اسرائیل وقتی «تبوّل» می کردند، آن پوست را که در آن «بول» کرده اند، با قیچی و مقراض می بُریدند، لذا خداوند آنها را از این کار نهی کرده و آنها را در قبر به عذاب و کیفر رساند.(8)

و: یهودیان تعصب و سختگیری خاصّی در حکم قصاص داشتند!

از جمله احکام بسیار دشوار و سختگیرانه بر یهودیان، یکی این بود که اگر فردی کشته شود، چه به طور عمد یا غیرعمد، باید قاتل به قصاص قتل (اعدام) محکوم می شد، حتی پرداخت «دیه» منتفی بود. پس هرکه عمداً یا سهواً کسی را بکشد، باید کشته شود و هیچ راهی برای رهایی از قصاص ندارد که در این حکم مشقّت و رنجب بسیار بود. در همین رابطه در حدیثی از ابن عباس رحمه الله نقل شده که: «در میان بنی اسرائیل قصاص وجود داشت و پرداخت دیه نبود، لذا خداوند متعال به آنها فرمود: «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصٌ فی القَتلی: الَحُرُّ بِالحُرِّ، وَ العَبدُ بِالعَبدِ، وَ الاُنثی باِلاُنثی. فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمعَرُوفِ وَ اداءٌ اِلَیهِ بِاِحسانِ، ذلکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم وَ رَحمَهٌ. فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عذابٌ اَلیمٌ»(9): «بر شما حکم و قصاص کشته شدگان نوشته شده است، مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جای بنده و زن را در برابر زن قصاص کنید، و چون صاحب خون (ولیّ دم) حاضر شود از قاتل که برادر دینی اوست، درگذرد و او را عفو کند با دیه یا بدون گرفتن دیه، کار نیکویی است، لذا دیه گرفتن را قاتل در کمال رضایت و خشنودی ادا کند، که این حکم خود تخفیف و مرحمتی است از جانب پروردگارتان. پس هرکه بعد از این حکم، سرکشی کرده و از حدود الهی تجاوز کند، عذاب دردناکی از آنِ او خواهد بود.»
معنا و مفهوم این سخن، این است که یهودیان مستحق کیفر و مجازات بودند، و آن نتیجه ستم و ستمهایی است که به طور مکرر و به صورتهای گوناگون بر ملتهای دیگر و بر خودشان و پیامبرانشان روا می داشتند، و نیز به خاطر دست اندازی و تطاول نسبت به احکام و دستورهای الهی و عدم التزام و پایبندی به آنها بود، لذا خداوند در مقابل، چیزهای پاکیزه و حلال و طیبی را که قبلاً از آن استفاده می کردند، برآنها حرام کرد: «فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّباتٍ اُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبیلِ اللهِ کَثیراً. وَ اَخَذِهِمُ الرِّبا وَ قَد نُهُوا عَنهُ وَ اَکلِهِم اَموالَ النَّاسِ بِالباطِلِ»(10): «به دلیل ظلم و ستمی که از جانب یهودیان انجام گرفت، ما بر آن چیزهای طیّب و پاکیزه را که قبلاً بر آنها حلال بود، به خاطر این که آنها بسیار مانع راه خدا شدند و به سبب رباخواری که از آن منع شده بودند، و نیز خوردن اموال مردم از طریق باطل، حرام کردیم.» امّا به هر حال خداوند متعال برای یهودیان تنها یک راه گریز قرار داد تا این احکام دشوار و طاقت فرسا را از دوش آنها بردارد، و آن، ایمان آوردن به شخص حضرت محمد صلی الله علیه و آله به عنوان آخرین نبی و رسول، و گرویدن به دین و رسالت سهل و آسان او، و وارد شدن در اسلام و اجرای احکام شریعت این دین ارجمند و عزیز.

هماهنگی و همسنگری قوم یهود (بنی اسرائیل) و ابلیس از دیدگاه قرآن کریم

یهودیان و ابلیس در بسیاری از صفات و مشخصات، در یک مسیر و همراه و همگام هستند، آن چنان که قرآن کریم، در موارد زیادی، پس از ذکر دشمنی با ابلیس با حضرت آدم، بلافاصله از بنی اسرائیل سخن به میان می آورد، که چه معایب بزرگ و گناهان عظیمی دارند که از همان آغاز عالم بر آن سرشته شده اند.
و اینک با دقت و تامّل در آیات زیر، مقایسه تطبیقی بین ابلیس و یهود صورت گرفته است:

1- رشک و حسد:

ابلیس به حسد معروف است، تا آن جا که حاضر شد از دستور خدا سرپیچی کند و مطرود و مغضوب او شد، امّا هرگز به آدم علیه السلام سجده تکریم نکند، یهودیان از همه مردم عالم حسودترند؛ چرا که فرزندان یعقوب علیه السلام نسبت به برادرشان یوسف حسد ورزیدند، تا آن جا که گفتند: «اقتُلُوا یُوسُفَ اَو اطرَحُوهُ اَرضَاً یَخلُ لَکُم وَجهُ اَبیکُم وَ تَکُونوا مِن بَعدِهِ قَوماً صالِحینَ»(11): «یوسف را بکشید یا در سرزمین دوردست رهایش کنید تا محبتهای پدرتان مختص شما شود، آن گاه پس از این واقعه، می توانید مردم خوب و درستکاری باشید.»

2- غرور و خودپسندی:

ابلیس، در برابر پروردگار خود، صدایش را جسورانه بلند کرد و از روی غرور، خودپسندی و نژادپرستی گفت: «اَنَا خَیرٌ مِنهُ، خَلَقتَنی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ»(12): «من از او [آدم] بهترم، زیر مرا از آتش آفریدی و او را از گِل.» یهودیان نیز نژادپرستانه و برتری جویانه فریاد می زدند که ما «ملّت برگزیده خدا» هستیم، و «نَحن ابناء الله و احباؤه»: (13) «ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم.»

3- فساد و اِفساد در زمین:

کار ابلیس اساساً همین فساد در زمین است: «فَانَّهُ یَامُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ»(14): «ابلیس[شیطان] به کارهای زشت و منکرات دستور می دهد.» و در مورد یهود نیز خداوند در قرآن کریم می فرماید: «الَّذینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ میثاقِهِ، وَ یَقطَعُونَ مَا اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یُوصَلَ، وَ یُفسِدُونَ فِی الارضِ»(15): «قوم بنی اسرائیل، همان کسانی هستند که عهد و پیمان خدا می شکنند، پس از آن که با او پیمان بسته بودند، و آن پیوندهایی که خدا به آنها دستور داده بود، می گسلند و در زمین به فساد و تباهی می پردازند.»

4- ابلیس و یهود دشمنان بشریت:

خداوند فرمود که ابلیس دشمن سرسخت بنی آدم است، لذا به انسانها دستور داد که او را به عنوان دشمن همیشگی خود قرار دهند: «اِنَّ الشَّیطانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبینٌ»(16): «همانا شیطان برای شما دو نفر (آدم و حوا) دشمن آشکاری است.» و نیز «اِنَّما یُریدُ الشَّیطانَ اَن یُوقِعَ بَینَکُم العَداوَهَ وَ البَعضَاءَ»(17):«یقیناً شیطان اراده کرده است که در بین شما (بنی آدم) دشمن و کینه توزی قرار دهد». همچنین «اِنَّ الشَّیطانَ لَکُم عَدُوٌّ، فَاتَّخَذُوهُ عَدُوَّاً»(18): «همانا شیطان دشمن شما انسانهاست، پس شما نیز او را دشمن خود بدانید.» در مورد یهود نیز قرآن کریم می فرماید: «لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسَ عَداوَهً لَلَّذینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذینَ اَشرَکُوا...»(19): «هر آینه دشمن ترین مردم نسبت به مسلمانان را یهود و مشرکان خواهی یافت.»

5- هشدار الهی در مورد عدم پیروی از شیطان:

خداوند متعال مؤمنان را برحذر داشته که از شیطان تبعیت نکنند و فریب او را نخورند: «یا ایُّها الذَّینَ آَمَنُوا لا تَتَّبَعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ»(20):«ای کسانی که ایمان آورده اید [ای مسلمانان]، در پی گامهای شیطان حرکت نکنید.» در عین حال خداوند مؤمنان را نهی می کند که مبادا یهودی و نصاری را جزء پیروان، یاران و دوستان خود قرار دهند: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاریَ اَولیاءَ»(21): «ای کسانی که ایمان آورده اید[ای مسلمانان] یهودیان و نصرانیان را برای خود به عنوان دوست یا سرپرست قرار ندهید.»

6- شیطان و یهود، هر دو خیانتکار و پیمان شکن اند:

طبیعت شیطان این است که عهدشکنی کند و پیمانها را نادیده بگیرد، لذا قرآن در مورد این خصلت شیطان می فرماید:«وَ قالَ الشَّیطانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمرُ: اِنَّ اللهَ وَعدَکُم وَعدَ الحَقَّ وَ وَعَدتُکُم فَاخلَفتُکُم»(22): «شیطان به انسان-آن گاه که حکم به پایان رسید-گفت: خداوند به شما وعده حق و راستی داد، من هم به شما وعده دادم، امّا خُلف وعده کردم.» اتفاقاً یهودیان هم همیشه پیمان شکنی می کنند و به خُلف وعده روی می آورند، درست مثل این است که شیطان در وجود آنان تجسمّ پیدا کرده است: «وَ اِذ اَخَذَ اللهُ مِیثاقَ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکتُمُونَهُ، فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِهِ ثَمَناً قلیلاً، فَبِئسَ ما یَشتَرونَ»(23): «و آن گاه که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که حقایق آسمانی را برای مردم بیان و آن را کتمان نکند، اما آن عهد خدا را پشت سر انداختند و آیات الهی را به بهای ناچیزی فروختند، در مقابل چه بد چیزی را خریداری کردند [و به دست آوردند].» همچنین قرآن کریم در حقّ یهودیان فرموده است: «اَوَ کُلَّمَا عاهَدُوا عَهداً، نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم»(24): «چرا هرگاه یهودیان عهد و پیمان می بندند، گروهی از آنان پیمان شکنی می کنند.»

7- شیطان و بنی اسرائیل، هردو در پی کافر کردن مؤمنان اند:

شیطان آرزو دارد و طمع می ورزد که مؤمنان را کافر کند، لذا بر سر راه حق و مسیر نجات و رهایی کمین می کند، همان طور که راهزنان و «قُطّاع الطریق»، در کمین کاروانها و مسافران می نشینند، از این رو شیطان به خدا می گوید: «لاَقعُدَنَّ لَهُم صِراطَکَ المُستَقیمَ»(25): «هر آینه من بر بر سر راه آنان [بندگان خدا] خواهم نشست و از راه راست تو گمراهشان خواهم کرد.» و نیز خدای متعال در قرآن کریم، نیّتها و آرزوهای پنهان در سینه های بنی اسرائیل را، از پشت حجابهای مکر و فریب، برملا می کند و پرده از خواست شدید آنها برمی دارد؛ چرا که دوست دارند شما از دینتان برگردید و مرتد شوید، به خصوص بعد از آن که متوجه شدند که شما مؤمنان و مسلمانان برحقِّ آشکار و واضح هستید: «وَدَّ کَثیرٌ مِنَ اَهلِ الکِتابِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ اِیمانِکُم کُفَّاراً حَسَداً مِن عِندِ اَنفُسِهِم مِن بعدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُم الحقُّ»(26): «بسیاری از اهل کتاب آرزو دارند که شما را برگردانند به کفر، بعد از این که به اسلام ایمان آوردند، به سبب رشک و حسدی که در درونشان وجود دارد و پس از آن که حق بر آنان آشکار شد.»
استاد «فالح ابراهیم عبود»(27) در رساله فوق لیسانس خود آورده است که: چنانچه ما بگوییم که اسائه ادب و گستاخی یهودیان به ساحت مقدس باری تعالی بیش تر و جسورانه تر از ابلیس بوده، سخن به گزاف و دور از شأن و علم و اندیشه نگفته ایم، زیرا وقتی خدا به ابلیس دستور سجده داد، اطاعت نکرد، لذا بالاترین حدّ متصوّر بی ادبی، او، این است که امتثال امر خدا نکرده است، در حالی که بنی اسرائیل با وجود پیامبرانشان (حضرت موسی علیه السلام و ...) برای خدا شریکانی قرار دادند، و با وجود تورات و آن همه آیات و معجزات آشکار و قابل لمس و درک، مشرک شدند و گوساله ای را به عنوان «اِله» خود به جای خداوند واحد قدیر علیم برگرفتند و آن را از روی عشق و علاقه پرستش کردند: «وَ اُشرِبُوا فِی قُلوبِهِمُ العِجلَ»(28): «دلهای بنی اسرائیل عاشق و فریفته گوساله سامری شد.»
از این گذشته، ابلیس خداوند را مورد خطاب قرار داد و گفت: (رَبِّ...)؛ «قالَ رَبِّ بِما اغَوَیتَنی...»(29)؛ یعنی «او خدا را به عنوان «ربّ» خود می شناسد»، در حالی که یهودیان بنی اسرائیل به موسی علیه السلام گفتند: (ربّک...)، «ادعُ لَنَا رَبَّکَ...»(30)؛ یعنی «از پروردگارت بخواه که...»، یا: «فَاذهَب انتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلا...»(31)؛ یعنی «تو و پروردگارت بروید و بجنگید..»، درست بدین مفهوم که ای موسی پروردگار، «ربّ» توست، نه ما! در ضمن ابلیس به عزّت و عظمت خداوند سوگند یاد می کند، آن گاه که می گوید: «فَبِعِزَّتِکَ...»(32)، در حالی که بنی اسرائیل هیچ عزّت و عظمتی برای خداوند قائل نبودند، بلکه گفتند: «اِنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحنُ اَغنِیاءٌ...»(33)، و نیز گفتند: «یدالله مغلوله...»(34) و: «عُزَیرٌ ابنُ اللهِ»(35)؛ یعنی خدا را فقیر و دست بسته دانستند و «عُزَیر» را پسر خدا شمردند!

و در پایان من می گویم(36)

یهودیان به دلیل رفتار بسیار پست و زننده و گفتار بسیار وقیحانه و زشت در برابر خدای متعال، مستحق خشم و غضب الهی شدند، لذا پی در پی مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتند و محکوم به آوارگی و گمراهی و ترس از مرگ، و حبّ بیش از حدّ به حیات دنیوی شدند. البته خدای متعال این حقایق را به آنها نشان داد و آنان را از عاقبت سوء و پیامد سخط و غضب خود برحذر داشت، و از ارتکاب اعمالی که مستوجب آن خشم و غضب الهی شوند، نهی کرد. امّا یهودیان پیوسته در جنگ و ستیز با خدا بودند، از این رو چیزی به دست نیاوردند، مگر: «فَبَاؤوا بِغَضَبٍ عَلَی غَضَبٍ»(37): «پس آنان [یهودیان] مورد خشم و غضب خدا قرار گرفتند.» و هرکه خدا بر او غضب کند، لامحاله به سقوط و انحطاط خواهد رسید، حتی اگر در برخی مراحل تاریخ خود به مراتب بلندی برسد.
این ملّت (قوم یهود) که شرافت انتساب به حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را با خود حمل می کرد، عملاً پس از آن که راه گم کرد و گمراه شد و در وادی ضلالت، آوارگی و گمراهی سرگردان ماند، این شرافت و انتساب به ابراهیم علیه السلام را از جهت باورها و عقاید، حسباً و نسبتاً از دست داد و از آن محروم شد؛ چرا که قرآن می فرماید: «اِنَّ اَولَی النَّاسِ بِابراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذا النّبیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا، وَ اللهُ وَلیُّ الُمُومِنینَ»(38): «یقیناً نزدیک ترین مردم به ابراهیم، کسانی هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر (محمد صلی الله علیه و آله) نیز همچون کسانی که به اسلام ایمان آوردند خداوند صاحب اختیار و دوستدار مؤمنان است.»

پی‌نوشت‌ها:

1- به مقاله «العقوبات الربّانیه للیهود»، مجله فلسطین المسلمه، اکتبر 1996م، ص 51 مراجعه کنید.
2- عن جابربن عبدالله (رضی الله عنهما) انَّ النَّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «اُعطیتُ خمساً لم یُعطَهُنَّ اَحَدٌ قبلی، نُصِرتُ بالرُّعبِ مَسیِرَهَ شَهرٍ، وَ جُعِلَت لی الارضُ مسجداً وَ طَهُوراً، فایُّما رَجُلٍ من اُمتی ادرکتُه الصلاه، فلیصَلَّ، و احِلَّت لی المغناِمُ و لم تَحِلَّ لاحدٍ قبلی، و اعطیتُ الشفاعَه، و کان النبی یُبعثُ الی قومه خاصه، و بُعِثتُ الی الناس عامّه». اخرجه البخاری برقم 335، 438 و 3122 و مسلم برقم 521 و النسائی، ج1، رقم 209 و 261 و ... .
3- به نقل صحیح بخاری و مسلم و نسائی و ابن ماجه و ... .
4- به نقل صحیح بخاری و مسلم و نسائی و ابن ماجه و ...
5- به نقل از احمد بن حنبل و ترمذی و طبرانی.
6- سوره بقره/ آیه 54.
7- به نقل از حاکم درالمستدرک و الذهبی و ... .
8- روایت را نسائی، ابن ماجه، ابوداود، احمد بن حنبل و ابویعلی در صحاح و مسانید خود نقل کرده اند (امّا مترجم می گوید که در کتب صحاح اهل سنت احادیث ضعیف و غیرصحیح فراوان دیده می شود، رجوع کنید به کتاب «سیری در صحیحین»، محمد مقیمی، لذا در ارتباط با روایت بالا نیز که اعمالی به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده می شود که در شأن او نیست، از نظر بنده قابل تأمل و تشکیک بوده، لذا متن عربی را نقل نکرده و ترجمه فارسی را با رعایت ادب ترجمه کردم-مترجم).
9- سوره بقره/آیه 178.
10- سوره نساء/ آیات 160 و 161.
11- سوره یوسف/ آیه 9.
12- سوره اعراف/ آیه 12.
13- سوره مائده/ آیه 18.
14- سوره نور/ آیه 21.
15- سوره بقره/ آیه 27.
16- سوره اعراف/ آیه 22.
17- سوره مائده/ آیه 91.
18- سوره فاطر/آیه 6.
19- سوره مائده/ آیه 82.
20- سوره نور/ آیه 21.
21- سور مائده/ آیه 51.
22- سوره ابراهیم/ آیه 22.
23- سوره آل عمران/ آیه 187.
24- سوره بقره/ آیه 100.
25- سوره اعراف/ آیه 16.
26- سوره بقره/ آیه 109. (البته این آیه را باید معجزه تلقی کرد، زیرا یهودیان هرگز به صراحت نمی گفتند که ما دوست داریم، شما مسلمانان دوباره بت پرست شوید، اما خدای متعال مقاصد شوم پنهان آنان را آشکار می سازد و توطئه آنان را خنثی می کند-مترجم).
27- تحت عنوان«اسرائیل دراسه تحلیلیه»، ج1، موصل، عراق، دانشگاه بغداد، ص 15.
28- سوره بقره/ آیه 93.
29- سوره حجر/ آیه 39.
30- سوره زخرف/ آیه 49.
31- سوره مائده/ آیه 24.
32- سوره ص/ آیه 82.
33- سوره آل عمران/ آیه 181.
34- سوره مائده/ آیه 64.
35- سوره توبه/ آیه 30.
36- منظور نویسنده این کتاب یعنی: ماهر احمدآغا است.
37- سوره بقره/ آیه 90.
38- سوره آل عمران/ آیه 68.

منبع مقاله: آغا، ماهر احمد؛ (1389)، یهودیان فتنه گران تاریخ: پژوهشی تاریخی پیرامون جنگ تمدن یهودیّت و قطعیّت زوال اسرائیل، ترجمه محمدرضا میرزاجان (أبوامین)، تهران: قدر ولایت



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.