وقتی ناپلئون در سال 1812م. به روسیه تزاری حمله کرد، روسیه را به شدت تکان داد، مجروح کرد و عقب ماندگی را برای آنان به ارمغان آورد. آن گاه پادشاه (تزار)«اسکندر اوّل» خواست اوضاع و احوال کشور را سامان دهد و از فساد و انحطاط اداری نجات دهد، لذا قوانین هدفمندی را برای اجرای اصلاحات در کشور و همبستگی مردم، صادر کرد و آن قوانین و مقرراتی را که حرکت و فعالیت اجتماعی و اقتصادی یهودیان را محدود می کرد، لغو و ابطال کرد، و به آنها فرصتی داد تا در زمینه های کشاورزی و... فعالیت کنند، تا آن جا که آنان (یهودیان) را تشویق و ترغیب کرد تا با جامعه و مردم روسیه، کاملاً درآمیخته و مختلط شوند و آن به این منظور بود که از طبایع و سلوک گوشه گیرانه و انزواطلبانه بسته خود بیرون آیند!
البته این اقدام خود فرصت جدیدی را از طرف پادشاه روسیه اسکندر اول، برای یهودیان ایجاد کرد تا با احترام و توقیر و عطوفت بیش تر باکیان یهود در روسیه برخورد شود. اما سؤال اینجاست که آیا یهودیان روسیه در مقابل این پیشنهاد جدید و مثبت، شکرگزار و راضی بودند و آیا به آن وفادار ماندند؟! وقتی تاریخ بنی اسرائیل و یهود را مطالعه می کنیم، در می یابیم که اینان-در هیچ زمان و مکانی-ثبات و استقرار نداشتند، از این رو زمانی که پادشاه «نیکولای اول» پس از اسکندر اوّل، در سال 1852 م. بر تحت سلطنت روسیه نشست، متوجه شد که یهودیان نه تنها به مقوله اقتصاد نظر دارند، بلکه به جهات دیگر هم چشم دوخته اند، لذا پادشاه با چشم دقت و احتیاط، آنان را زیر نظر گرفت و به این موضوع پی برد که یهودیان در تمام ارکان مسائل اقتصادی وارد شده اند. از این گذشته، حکومت جدید تزار، از این مطلب خشنود نبودند که یهودیان با اصرار خواهان حفظ زبان خاصّ خود (عبری) و طرز لباس پوشیدن، و ادامه حیات همچون یک اقلیت منزوی در قلب جامه روس هستند. لذا تزار روسیه روش دیگری را برای ذوب و امتزاج یهودیان در جامعه روس در پیش گرفت تا آنان را از این عُزلت و انزوا که بر آن محافظت می کردند و بر ادامه آن اصرار می ورزیدند، خارج کند. به همین سبب پادشاه روسیه مقررات، قوانین و دستورهایی را صادر کرد که موجب آن فرزندان یهود ناگزیر بودند به مدارس عمومی تعلیمات اجباری بروند، البته منظور او از این کار، این بود که نسل یهودی جدیدی به وجود آید که از تعلیم و تربیت خاصّ یهودیت به دور باشد و این امر از طریق ذوب شدن آنها در فرهنگ و اخلاق بچه های روس در مدارس و به تبع آن، تغییر سلوک و رفتار آنها، محقق شود. در حالی که نتایج این اقدامات، خلاف انتظار مطلوب بود؛ چرا که تعلیمات اجباری فقط مختص بچه های یهودیان شد، لذا نسبت بچه های روس در مدارس روسیه، در قیاس با بچه های یهود، بسیار کم و ناچیز شد، از این رو هدف اصلی طرح که همان درآمیختن و ذوب شدن فرزندان یهود در اخلاق و سلوک فرزندان روس بود، نه تنها محقق نشد بلکه به ثمر ننشست، بلکه از این رهگذر بچه های یهود هم تعلیمات خاصّ یهودیت خودشان را کماکان حفظ کردند و هم مقام اول را در ابعاد فرهنگی و تعلیمات و تحصیلات به دست آوردند!
این بار «اسکندر دوم» در سال 1855م. به عرش پادشاهی (تزار) روسیه رسید. او کسی بود که بعدها «دزرائیلی 1804-1881»(1) او را این گونه توصیف کرد که: «او بهترین کسی بود که در روسیه حرکت کرد و تخت و تاج امپراتوری روسیه را به دست آورد.» چرا که او (اسکندر دوم) خودش را وقف اوضاع و احوال فقرا، ستمدیدگان و کشاورزان کرد، و عنایت و عطوفت او شامل حال یهودیان شد، و این همان انگیزه ای بود که دزرائیلی را واداشت که از او ستایش کند. جوانان یهودی که از دانشگاه های روسیه فارغ التحصیل می شدند، به دلیل یهودی بودنشان، هیچ شغل و منصب مناسبی پیدا نمی کردند، لذا پادشاه اسکندر دوم دستور داد امکان استخدام در تمام مشاغل دولتی و مناصب حکومتی، در سرتاسر خاک روسیه، عیناً مطابق فارغ التحصیلان فرزندان روس از دانشگاه های روسیه، برای فارغ التحصیلان یهود نیز فراهم شود. بیچاره قیصر (تزار) که فکر کرد یهودیان پس از این همه لطف و عنایت نسبت به آنها، از او سپاسگزاری و قدردانی خواهند کرد، اما واقعیت امر درست عکس این موضوع بود؛ چرا که رهبران افراطی و متعصب یهود که جزء طرّاحان توطئه جهانی یهودیت (صهیونیست) هستند، بیم از آن پیدا کرده بودند که ممکن است سیاست رئوفانه تزار، منجر به ذوب و انحلال موجودیت یهودیان در روسیه شود و درنهایت احتمال دارد که این جمع عظیم از یهودیان، از سیطره آنان خارج شوند، از این رو تعلیمات و دستورهای توطئه سران یهود این بود که در این کشور بسیار بزرگ و معتقد به دیانت خود، آشوب، فتنه و کینه توزی به وجود آورند، بنابراین شخص قیصر را به عنوان دشمن تلقی کردند که باید از پای درمی آمد، لذا تصمیم به ترور او گرفتند. بر همین اساس، دوبار برای قتل او اقدام کردند؛ یک بار در سال 1866م. و بار دوم در سال 1879م. اما اسکندر دوم، تزار روسیه (قیصر) به گونه ای تعجب آور، از هر دو سوء قصد، جان سالم به در برد، اما به هر حال آنان در نهایت موفق شدند او را در خانه یک زن یهودی زیبا به نام «هیاهلفمان» بکشند، و در همان جا او را در سال 1881م. ترور کنند و از پای درآورند.
نقشه توطئه گران یهود، در مجموع این بود که جنگی بین دو امپراطوری: روسیه و بریتانیا به راه اندازند تا از نظر مادی، معنوی، نظامی و اخلاقی خسته و فرسوده شوند؛ چرا که این سقوط به قهقرا برگشتن، در نهایت می تواند به بهبود اوضاع یهودیان از نظر اقتصادی بینجامد، زیرا هر دو کشور (روسیه و انگلستان) به وام با بهره بالای یهودیان نیاز خواهند داشت.
پروفسور «گلدین» استاد علم تاریخ در دانشگاه «آکسفورد»، در مجله تخصصی دانشگاه، سال 1881م، شماره ماه اکتبر، آورده: «چیزی نمانده بود که ما [انگلستان] با روسیه وارد جنگ شویم و اگر این جنگ در می گرفت، بی شک همه آحاد ملت این دو امپراطوری را شامل می شد، در حالی که یهودیان و حامیان آنان، در همه بخشهای اروپا، با تمامی قوا سعی و تلاش مجدّانه می کردند که ما را وارد این جنگ خانمان برانداز و ویرانگر کنند، به خصوص این که آنان (یهودیان) از ابزار و بوق تبلیغاتی اصلی خود که همان مطبوعات یهودی در وین، پایتخت امپراتوری اتریش، بسیار استفاده کردند.»
این نِفرت و حِقد و کینه نسبت به یهودیان، در روسیه قیصری رفته رفته بیش تر شد، پس از کشته شدن اسکندر دوم که به آنها خوبی کرده بود، اما آنان در سال 1881م. به او خیانت کردند، دشمنی ریشه دار شد، لذا پس از مرگ تزار (اسکندر دوم) عملیات قتل عام و کشتار یهودیان شدّت گرفت، و بالاخره موجب شد قوانینی به منصه ظهور برسد که به «قوانین می» معروف شد، که شامل احکام و تشکیلات بسیار خشن و سختگیرانه ای نسبت به عنصر یهود و اقتصاد آنان بود، لذا این رفتار باعث شد بخشی از این یهودیان روسیه به ایالات متحده امریکا و اروپای غربی مهاجرت کنند، به ویژه پس از حوادث اتریش و مجارستان، و پس از این که لهستان از پذیرش آنان در خاک خود مخالفت کرد، آنگاه دولت روسیه یکسری اقداماتی را به مرحله اجرا درآورد تا از سقوط و فروپاشی اقتصاد ملی و زندگی اجتماعی، به سبب همان ابزار و وسایل غیرقانونی رباخواران یهود، جلوگیری کند. همین امر باعث شد یهودیان روسیه دسته دسته و با حجم جمعیتی بسیار زیاد به سوی آمریکای شمالی بروند، به استثنای یک عده قلیلی از آنها که راهی فلسطین شدند. شایان ذکر است که این موج از مهاجرت دسته جمعی، در مراحل اولیه خود، حالت طبیعی داشت و هنوز به حالت منظم و سامان یافته درنیامده بود، اما خیلی زود از این حالت خارج شد و به تشکیل جمعیتهایی مخصوص مهاجرت در اطراف و اکناف روسیه منتهی شد، تا رهبران یهود و زعمای صهیونیستها از یک طرف بتوانند بر روند مهاجرتها از روسیه نظارت داشته باشند و از طرف دیگر برای یهودیانی که به فلسطین می رسند، تأمین معاش کنند.
و این گونه بود که همه یهودیان، یکجا تاوان خیانت رهبران و زعمای خود را پرداختند و همانها مسئول این اوضاع و احوال بودند و خود عمداً و از روی علم ایجاد کردند. اما به هر حال یک هیئت یهودی، به ریاست بارون «گیتز بورک» که نماینده مؤسسه «روچیلد» در روسیه بودند، برای دیدار با تزار جدید «اسکندر سوم» در ماه می سال 1882م. راهی مرکز امپراطوری شدند، و نسبت به «قوانین می» به طور رسمی اعتراض کردند و قیصر به آنها وعده داد تا پیرامون موضوع تحقیق به عمل آورد و یک بار دیگر مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. لذا در سوم سپتامبر همان سال، قیصر بیانیه ای را صادر کرد و در آن همه درخواستهای یهودیان در مورد تخفیف اقدامات قانونی در حق آنان، مردود اعلام شد، به خصوص پس از مطالعه و بررسی تاریخ دوستیها و مراعات تسامح و تساهل روسیه در جهت خشنود کردن یهودیان و جذب آنان به جامعه، مردم و دولت روسیه. اما به هر صورت گویا دولت روس از تحقق آن اهداف در مورد جامعه یهودی در روسیه، عاجز ماندند، لذا به ناچار این قوانین سخت و سنگین علیه آنان روی آوردند.(2)
یهودیان پس از انقلاب اکتبر 1917م. در روسیه
هنگامی که انقلاب سوسیالیستی اکتبر در سال 1917م، در روسیه رخ داد و امپراتوری تزارها را سرنگون کرد، سازمانهای صهیونیستی بلافاصله با شور و اشتیاق کامل، انقلاب را به رسمیت شناختند و تأیید کردند، در حالی که در دفتر سیاسی حزب سوسیالیستی جدید روسیه، تعدادی از یهودیان، امثال: «تروتسکی، کیف، سوکولنکوف، زینونیف و...» حضور داشتند. همچنین در شورای انقلابی جنگ نیز شش عضو یهودی از مجموع پانزده عضو منتخب از سراسر اتحاد جماهیر شوروی (روسیه سابق) حضور داشتند. این تعداد یهودی که مسلّماً مطابق منافع یهودیان و یهودیت عمل می کردند، در این شورای بسیار مهم، نسبت بالایی به حساب می آمدند.از این گذشته، گرچه سازمانهای یهودی-صهیونیستی در این انقلاب کمونیستی-سوسیالیستی شور و نشاط زایدالوصفی در جهت تأیید و حمایت از انقلاب داشتند، اما دیری نپایید که رهبران انقلاب اکتبر روسیه احساس کردند که اهداف انقلاب سوسیالیستی آنان با ایدئولوژی صهیونیستی سازگار نیست، بلکه در تعارض هم است، و این در حالی بود که انقلاب کمونیستی شوروی، راه حل میانه ای را برای فیصله دادن به این تعارض در نظر گرفته بود، وآن این که، برای قوم و ملت یهود، دست به تشکیل جمهوری «بیروبیجان» یهودی در اتحاد جماهیر شوروی، در شرق «سیبری» زد تا الگویی باشد برای بقیه ملیتهای موجود در شوروی. اما جنبش صهیونیسم، در برابر این طرح، موضع مخالف و معارض به خود گرفت و تمام قامت در مقابل آن به ضدیت پرداخت. البته صهیونیستها برای این معارضه خود نسبت به طرح پیشنهادی انقلابیون، بهانه هایی از قرار زیر داشتند:
1) کمونیستهای انقلابی، یهودیان را آن قدر فقیر و تهیدست کردند که به ورشکستگی رسیدند. البته نظر مؤلّف این است که عکس این ادّعا صحیح است؛ چرا که این رباخواران یهودی بودند که جامعه مسیحی و روسیه را به واسطه وامهای توأم با ربای سنگین، نابود کردند و اقتصاد آنان را به ورشکستگی رساندند.
2) منطقه «بیروبیجان» هیچ گاه نمی تواند برای یهودیان جالب و جذّاب باشد، زیرا هم از مرکز کشور بسیار دور بود و هم دلایل منفی دیگر داشت.
البته به اعتقاد مؤلّف، مهم ترین عامل عدم تمایل و رغبت برای رفتن به جمهوری «بیروبیجان» این بود که آنان نمی خواستند فلسطین را به هر سرزمین یا وطن دیگر تبدیل کنند؛ چرا که فلسطین برای آنان، همان سرزمین مقدس و «ارض موعود» و موطن نیاکان خود شمرده می شود که حسب اعتقادشان-معبد سلیمان علیه السلام نیز در آن جاست.
3) همچنین یهودیان بر این باور بودند که «بیروبیجان» هرگز نمی تواند مشکلات اقتصادی غیرعادی ملّت یهود را حل و فصل کند و سامان دهد.
از این رو، جنبش صهیونیسم خواستار تشکیل یک «برولتاریای» خاصّ یهودیان بود که مستقل از «برولتاریای شوروی» باشد. البته این درخواست را «لنین» نپذیرفت، بلکه ایشان صهیونیسم را یک جنبش نژادپرستانه غیرمشروع و غیرقانونی به شمار آورد. بر همین اساس «لنین» در سال 1920 م. دستور داد همه مؤسسه ها، سازمانها و تشکیلات یهودیان و صهیونیستها بسته و جلو فعالیت آنها گرفته شود. پس از آن دوران، تعداد یهودیان در شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی مرتّب کم می شد، تا این که در اواخر دوران «استالین» به صفر رسید.(3)
پینوشتها:
1- دزرائیلی، یک سیاستمدار انگلیسی مسیحی است که حسب ظاهر، پست نخست وزیری را بیش از یکبار به دست آورده، اما در حقیقت و در باطن یکی از خطرناک ترین (متفکران صهیونیست) است که در کنفرانس برلین (که در سال 1878م. و پس از جنگ روسیه با امپراتور عثمانی منعقد شده بود، به اوج شهرت رسید. او (دزرائیلی) در لندن متولد شد و از نظر اصل و نسب به یهودیان اسپانیا برمی گردد که خانواده اش پس از رانده شدن از اسپانیا به ایتالیا روی می آورند و مدتی را در آن جا سپری کرده، سپس به لندن کوچ کردند، آثار و نوشته های او تأثیر شگرفی در جذب و جلب ترحّم و عاطفه نسبت به یهودیان داشت. به کتاب «بروتوکولات حکماء صهیون»، عجاج نویهض (مأخذ سابق)، ص 263 مراجعه کنید.
2- برای طرح این تاریخ مختصر در مورد حضور یهودیان در روسیه تزاری، نویسنده به منابع و مآخذ زیر استناد کرده است:
- کتاب «الیهود وراء کل جریمه»، خیرالله الطلفاح (مأخذ سابق)، ص 117-119.
- کتاب «أثرالأقلیه الیهودیه»، دکتر احمد نوری النعیمی(مأخذ سابق)، ص 11.
- کتاب «تاریخ الصهیونیه»، صبری جرجیس، ج1، مرکز الأبحاث-منظمه التحریر الفلسطینیه، بیروت، 1977م، ص 101.
3- به کتاب «الأیدلوجیه الصهیونیه و اسرائیل» محمد وجدی بکرالدبّاع، 1989م، بغداد، مطبعه اسد، ص 84 مراجعه کنید.
/ج