تجلی آیات قرآنی در شعر نظامی (1)

نظامی هم چون شاعر معاصر خود خاقانی از علوم متفاوت زمان چون نجوم، طب، ادب فارسی و عربی و ... بهره برده است و همین مطلب، باعث دشواری شعر وی شده است؛ علاوه بر این، استفاده از آیات و روایات، بُعدی دیگر از
پنجشنبه، 26 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجلی آیات قرآنی در شعر نظامی (1)
تجلی آیات قرآنی در شعر نظامی (1)

نویسنده: دکتر سیّد محمّد علوی مقدّم
استاد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد


 

چکیده

نظامی هم چون شاعر معاصر خود خاقانی از علوم متفاوت زمان چون نجوم، طب، ادب فارسی و عربی و ... بهره برده است و همین مطلب، باعث دشواری شعر وی شده است؛ علاوه بر این، استفاده از آیات و روایات، بُعدی دیگر از شعر او را روشن می کند که سبب آراستگی و تأکید بر اعتقاد دینی شاعر است، از این دیدگاه شعر او، شارحان را بیشتر به تأمّل و تفکّر وا می دارد؛ در این مقاله سعی برآنست تعدادی از این ابیات و هدف سراینده از طرح یا اشاره ی برخی از آیات، مورد بررسی قرار گیرد.

واژه های کلیدی:

مثنوی سرا- صاحب سبک- اصطلاحات علمی- فرهنگ و تمدّن ایران قبل از اسلام- مثل سایر- آیات و احادیث و روایات.
نظامی یکی از مثنوی سرایان بزرگ ایران است. در تاریخ شعر فارسی، بیشتر شعرای ما در رشته های مختلف شعر فارسی، طبع آزمایی کرده ولی در میان آنان فردوسی در قرن چهارم و نظامی در قرن ششم، منحصراً مثنوی سرا بوده اند و آنچه از اقسام مختلف دیگر شعر به این دو شاعر نسبت داده اند، اگر هم در صحت انتساب آنها تردید نکنیم، آن قدر کم و از حیث سبک سخن از مثنوی آنها فروتر است که قابل بحث نیست.
نظامی شاعری است صاحب سبک و خلاصه ی سخن درباره ی سبک وی، دو نکته بیش نیست:
اِبتکار در معنی، آرایش در لفظ.
نظامی، شاعری است که پس از خود پیروان زیادی یافته و در شمارِ معدود شاعرانی است که فقط در یک رشته و یک فنّ از فنونِ شاعری کار کرده و از خود اثری به یادگار گذاشته، ولی به هر حال، شاعری است مبتکر و می توان گفت به جز مثنوی اسکندرنامه، سایر مثنوی های خود را به ابتکار سروده و خود نیز بدین ابتکار خویش، عقیده داشته و مکرّر در مثنویهای خود را به ابتکار سروده و خود نیز بدین ابتکار خویش، عقیده داشته و مکرّر در مثنویهای خود، بدین نکته اشاره کرده است:
عاریتِ کس نپذیرفته ام آنچه دلم گفت بگو گفته ام
بِکر معانیم که همتاش نیست جامه به اندازه ی بالاش نیست
(مخزن الاسرار، چاپ وحید، ص 35، س 6)
در این باره، در «خسرو و شیرین» نیز اشارتی کرده است:
چُو شد نقّاش این بتخانه دستم جُز آرایش بر او نقشی نبستم
(خسرو و شیرین، چاپ وحید، ص 31، س 13)
نه در شاخی زدم چون دیگران دست که بر وی جُز رطب چیزی توان بست
(خسرو و شیرین، چاپ وحید، ص 32، س 7)
نظامی بارها به ابتکاری بودن سخن خود اشاره کرده و مثلاً در مقدّمه ی مخزن الاسرار که می خواهد سبب نظم کتاب را بازگوید و از مرتبت و مقام نظم خود سخن بگوید، گفته است:
کاین سخن رَسته پس از نقش باغ عاریت افروز نشد چون چراغ *
(مخزن الاسرار، ص 36، س 3)
نظامی شاعری است که در شعر خود از علوم متداول روزگار خود بهره ی وافر جسته و از اصطلاحات علمی و نجومی و طبّی و معانی و مضامینِ خاصّ این علوم، استفاده کرده است:
هر چه هست از دقیقه های نجوم یا یکایک نهفته های علوم
خواندم و سرّ هر ورق جستم چون تو را یافتم، ورق شستم
بدیهی است که فرهنگ و تمدّن ایران قبل از اسلام و اصول دیگر دیانات غیر از دین اسلام، علوم ادبی و لغوی عرب نیز از جمله چیزهایی است که اساس فکر نظامی را تشکیل می دهد.
شاید یکی از مهم ترین علل دشواری شعر نظامی، همین بهره بردن او، از مضامین نجومی و طبّی و علوم گوناگون دیگر باشد. مثلاً شعر:
در مسیرش سماک آن جدول گاه رامح نمود و گاه اَعزَل
اشارتی است به دو صورتِ فلکی که در اصطلاح نجومی به آن، سَماکین گویند: سماک رامح، مانند کسی است که نیزه به دست گرفته باشد و دیگری سَماک اَعزَل، یعنی بی سلاح. و معلوم است که معنای بیت بدون توجّه به مصطلحات نجومی، روشن نمی گردد.
و در شعر دیگری که گفته است:
فکنده بال نَسرَین پرنده چو واقع گشته طایر پر فکنده
اشارتی است به دو صورت فلکی دیگر که به آن، نَسرَین می گویند یعنی دو کرکس که یکی از آنها کرکس بال گشوده ی در حال پرواز است و به آن نَسر طائر گویند و دیگری مانند کرکسِ پر افتاده است که نَسرِ واقع نام دارد.
* مرحوم وحید دستگردی، کلمه ی «رَسته» را به فتح راء خوانده، منظور دکتر عبدالحمید آیتی، از سخن رَسته، سخن منظوم است که پس از نقش باغ است و دارای تعبیرات زیبا و هم چون چراغ نیست که نور خود را از جای دیگر به عاریت گرفته باشد، بلکه سخن او از خود است و از دیگری به عاریت نگرفته و مبتکر است و مضامینش بکر. (1)
آقای دکتر برات زنجانی استاد دانشکده ی ادبیّات تهران، نوشته اند:
«کین: که این. رشتن: رنگ کردن. عاریت افروز: عاریت افروخته. آتشی که با دریافت شعله از جایی روشن شده باشد. معنی بیت چنین خواهد بود: این سخنان رنگینی که از نقش و نگار باغ زیباتر است مانند چراغ نیست که نور و شعله را از کانونی دیگر عاریت گرفته باشد، مثل خورشید نور و حرارت از خودش است، به عبارت دیگر صور خیالِ این کتاب، زاییده ی ذهن گوینده آنست و از جای دیگر گرفته نشده است». (2)

نظامی از معانی طبّی و اصطلاحات فنّ طبّ نیز فراوان بهره جسته است:
مشتری را ز فرق سر تا پای دَردِ سر دید و گشت صَندل سای
می دانیم که در قدیم چوب صندل را که معرّب کلمه ی «چندین» است و چوبی است سرخ رنگ، می ساییدند و برای رفع دردسر به کار می بردند، سعدی هم به همین معنا گفته است:
پیرمردی ز نَزع می نالید پیرزن صندلش همی مالید
یا مثلاً در شعر:
کسی را کو به خون آماس خیزد کی آسوده شود تا خون نریزد
بلی تب کرده را حلوا چشیدن نیرزد سالها صفرا کشیدن
نظامی در این ابیات، به اصطلاح امروزی فشار خون که سابقاً با فَصد و رک زدن، معالجه می کردند، اشاره کرده است و ضمناً بدین نکته هم اشاره کرده که در طبّ قدیم، به شخص تب دار حلوا نمی دادند، اشاره ی سنائی هم به همین معنی می باشد، که گفته است:
ترا یزدان همی گوید که در دنیا مخور باده ترا ترسا همی گوید که در صَفرا مخور حَلوا
علّت این که (ترسا) گفته از این جهت است که در طبّ قدیم، اطبّا بیشتر عیسوی بوده اند و از ترسایان.
نظامی در شعر خود، از امثله ی زبان فارسی نیز بسیار بهره جُسته، مثلاً در اشعار زیر گفته است:
به خلوت نیزش از دیوار می پوش که باشد در پسِ دیوارها گوش
(خسرو و شیرین)
یا این شعر:
کند هر جنس با هم جنس پرواز کبوتر با کبوتر باز با باز
(خسرو و شیرین)
و در شعر زیر به مَثَل معروف که می گویند خوب و بد با هم است، اشاره کرده است:
همه ساله نباشد سیم بر دست به هر جا گِردرانی، گردنی هست
(خسرو و شیرین)
و می دانیم که گوشت فروشان قسمتی از گِرد ران که استخوان ندارد با قسمتی از گردن که همه استخوان است، مخلوط کرده و می فروشند.
نظامی در مخزن الاسرار نیز از امثله ی سایره، استفاده کرده است:
هاتف خلوت به من آواز داد وام چنان کن که توان باز داد
مثال دیگر:
در کَرم آویز و رها کن لِجاج از دِه ویران که ستاند خراج؟!
ولی در شعر نظامی آنچه بیشتر جلب توجّه می کند، استفاده ایست که این شاعر از آیات قرآنی و احادیث اسلامی کرده است. بسیاری از اشعار او، ترجمه هایی است از آیات قرآنی و یا احادیث نبوی، بدون این که ذکری کرده باشد. اینک به ذکر نمونه هایی می پردازیم:
نظامی نخستین بیت مخزن الاسرار را با این شعر، آغاز کرده است:
بسم اللّه الرحیم الرحیم هست کلید دَرِ گنج حکیم
(مخزن الاسرار، ص 2، س 1)
گنج حکیم: آن گنجینه، از گوهرهای معانی است که در درون شاعر است. حکیم هم از اَسماء الهی است و شاید مراد شاعر آن باشد که گفتن «بسم اللّه» کلید گشایش آن گنجهاست. (3)
آقای دکتر برات زنجانی (گنج حکیم) را اضافه ی تشبیهی دانسته و منظور از حکیم را به استفاده آیه ی (یس. والقرآن الحکیم) (سوره ی یس/ 1). قرآن کریم، دانسته است. (4) ولی اگر خوب دقت کنیم، درمی یابیم که نظامی می خواهد اثر خود را به موجود پایدار و جاویدی ارتباط دهد؛ زیرا او می داند که موجودات این جهانی همه فناپذیر هستند و آن که ازلی است و ابداً نیستی در او راه ندارد، ذات پاک خداوند جهان است، بنابراین برای جاوید ماندن لازم است که اثر خود را به آفریدگار لایزال ارتباط دهد، اینست که می گوید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم هست کلید دَرِ گنج حکیم
همان طوری که خدای بزرگ هم به پیامبرش دستور داد که در آغاز تبلیغ و در نخستین قدم، به نام خدا آغاز کن و نام خدای را بر زبان آر «اِقرَء باسمِ رَبِّک» (سوره ی علق/ 1).
نظامی می خواهد در هدف خود موفّق شود، اینست که با نام (او) آغاز سخن می کند، هم چنان که نوح پیامبر هم در آن طوفان، آن گاه که روی امواج کوه پیکر آب در حرکت است، برای مواجُه نشدن با شکست به یاران خود دستور می دهد:
«... اِرکَبوُا فیها بِسمِ اللّه مَجریها وَ مُرسیها ...» (سوره ی هود/ 41).
یعنی: بر آن کشتی سوار شوید که به نام او راه افتد و به نام او بایستد ...
و شاید علّت اینکه برای موفقیّت در هر کار، «بسم الله» می گوییم، از این جهت باشد که حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:
«کُلُّ اَمرٍ ذی بالٍ لَم یُذکَرُ فیه اسمُ الله فَهُوَ اَبتَر *»
و علّت این که «بسم الله» می گوییم و نه (بِسمِ الخالق) و (بسم الرازق) اینست که (اللهُ عَلَمُ لِذاتِ الوُجودِ مُستَجمعِ لِجمیعِ صَفاتِ الکَمالیّة).
در واقع، «الله» جامع ترین نامهای خداست. (5)
عارف شهیر، مرحوم سلطان علی شاه، در تفسیر «بیان السعادة فی مقامات العبادة» ذیل تفسیر «بسم الله» از حضرت رضا (ع)، نقل کرده است: (6)
«فَلَو قالَ القائلُ بِسمِ الله الرّحمنِ الرحیم، کانَ قولهُ بِسمِ الله مثل اَن قالَ التجاتُ مِن دارِ الشّیطانِ وَ تَصُّرِّفِه اِلی و دَخلت فی داره و اتصّفت بصفاته»
در واقع نظامی هم، خواسته است بگوید هر سرآغازی و هر حرکت و رفتاری باید به نام او باشد؛ زیرا به نام خدا آغاز کردن، سنّتی است که خدا نیز ضمن نخستین آیه ای که بر پیامبرش فرو فرستاد، بدو تعلیم داد و گفت: «اِقرء باسمِ ربِّکَ»
پس آغاز کردن به نام خدا، مراعات یک سنّت و ادبِ اسلامی است.
نظامی در مقدّمه ی مخزن الاسرار که در توحید است و با خدا راز و نیاز می کند، گفته است:
اوّل و آخر به وجود و صفات هست کن و نیست کنِ کائنات
(مخزن الاسرار، ص 3، س 6)
که اشارتی است به آیه ی: «هُوَ الاوَّلُ و الآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکُلِّ شَیی ءٍ عَلیمُ @ (سوره ی حدید/ 3)
* یعنی: هر کار مهمّ و ارزنده ای که بدون گفتن نام شروع شود بی فرجام و ناپایدار خواهد بود. حدیث در «جامع الصغیر» بدین طریق مضبوط است: «کلُ اَمرٍ ذی بال لاُ یُبدأُ فیه ببسم الله الرحمن الرحیم هُوَ اَقطِعُ.» (7)
@ یعنی اوست آغاز و انجام و آشکار و پنهان و اوست بر هر چیزی دانا.

قرآن مجید، در این آیه، پنج صفت از صفات خدایی را برشمرده و توصیف به «اوّل» و «آخر» خود تعبیر لطیفی است از ازلیّت و ابدیّت خدا. او سرآغاز و ابتدای عالم هستی است و اوست که بعد از فنای جهان، پایدار خواهد بود و به قول امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
«لَیسَ لِاَوَلیَّته اِبتِداءُ وَ لا لِأزَلیَّته اِنقِضاءُ هِوَ الاَوَّلُ لَم یَزَل وَ الباقی بِلا اَجَلٍ». * (8)
نظامی هم خواسته است بگوید که خدا بر همه چیز احاطه دارد و آغاز و انجام همه چیز اوست و چون چنین است بر هر کاری تواناست «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیی ءٍ عَلیمٌ».
نظامی در بیتِ:
هستی تو صورت پیوند نه تو، به کس و کس به تو مانند نه
(مخزن الاسرار، ص 7، س 6)
دقائق توحید را بازگو کرده و اشارتی به آیات «لَم یَلِد وَ لَم یوُلد» «وَ لَم یَکُن لهُ کفوا اَحد» (سوره ی توحید/ 3 و 4). کرده است و در مصراع دوم هم به آیه ی «... لَیسَ کَمثله شِی ءً ...» (سوره ی شوری/ 9).
اشارتی است و در مجموع، نظامی در این بیت گفته است:
تو از پدر و مادری به وجود نیامده ای، به صورت توالد و تناسل آفریده نشده ای، همانند کسی نیستی، هیچ کس هم، به تو همانند نمی باشد.
نظامی در این بیت، نه شبیهی در ذات، قایل شده و نه مانندی در صفات و گفته است خدا از هر نظر بی نظیر است، اَحدی مانند او نبوده و چون از عوارض مادّه برکنار است، فرزند ندارد و بنا به گفته ی امام علی «ع» (9) «وَ لَم فَیَکونَ مَولوُداً وَ لَم یُولَد فَیصیرَ مَحدوُداً @».
کرسی شش گوشه به هم درشکن مِنبَر نُه پایه به هم درفکن @
(مخزن الاسرار، ص 9، س 2)
که منظور از کرسی شش گوشه، زمین است و عالم وجود، به اعتبار جهات ستّه و به اعتبار این که دارای شش جهت می باشد و منبر نه پایه، آسمان است و کنایه از افلاک نه گانه، اشارتی به آیه ی:
* یعنی: اوّل او را آغازی نیست و بقای او سپری ناشدنی است، او اوّل است، همیشه و جاودان، و پایدار است بی مدّت و زمان. (رک: ترجمه ی دکتر بهشتی، ص 166)
@ کسی را نزاد که خود نیز مولود باشد و از کسی زاده نشد تا که محدود گردد.
@ بیت زبور، بدین صورت نیز ضبط شده است:
قبله ی نُه چرنه به کویت در است عنبر شش روزه به مویت در است

«وَ هُوَ الذی خَلَقَ السّمواتِ وَ الارضَ فی سِتّةِ اَیّامٍ ...» (سوره ی هود/ 7).
ضمناً باید دانست که مجموعاً قرآن مجید در هفت مورد و هفت آیه، به آفرینش آسمانها و زمین به اصطلاح در شش روز، اشاره کرده است بدین شرح:
«اَنَّ رَبکم الله الَذی خَلَق السَّمواتِ وَ الارضَ فی سِتَّة ایّام» (سوره ی اعراف/ 54)
«اَنَّ رَبّکم الله الَذی خَلَق السَّمواتِ وَ الارضَ فی سِتَّة ایام» (سوره ی یونس/ 3)
«وَ هُوَ الَّذی خَلَق السَّمواتِ وَ الارضَ فی سِتَّة ایّام» (سوره ی هود/ 7)
«اَلَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهما فی سِتَّة ایّام» (سوره ی فرقان/ 59)
«اللهِ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهما فی سِتَة ایّام» (سوره ی السجده/ 4)
«لَقَد خَلَقنَا السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهما فی سَتَّة ایّام» (سوره ی ق/ 38)
«هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارضَ فی سِتَة ایّام» (سوره ی حدید/ 4)
که در برخی، علاوه بر آسمانها و زمین، کلمه ی «ما بَینَهما» نیز به آنها اضافه شده است. در واقع با عبارات گوناگون، به موضوع آفرینش به اصطلاح در شش روز اشاره شده است!

منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.