در مراسم شهادتم شادی کنید تا روحم شاد شود
«بسم الله الرحمن الرحیم»اذا جاء نصر الله والفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمده ربک و استغفره انه کان توابا
با نام خدای محمد و علی و با نام خدای حسین و بزرگ مرد زمان، خمینی سخنم را آغاز می کنم. پروردگارا، تو شاهدی که ما برای رضای تو می جنگیم و برای رضای تو است که از شهرمان و از پدر و مادر و وابستگی هایمان به دنیا بریده ایم و مشتاقانه به سوی تو آمده ایم، پس تو را به خمینی قسم، یاری مان کن. پروردگارا، تو را شکر می گوییم و از تو سپاسگذاریم که افتخار جنگ با لشکر کفر را به ما دادی و این افتخاری است بزرگ. حسین بی یاور و تنها و متکی به تو به میدان آمد. یزیدیان بسیارند و امیدشان به بسیاری لشکر و حسین فریاد می زند « هل من ناصراً ینصرنی» و کسی نیست که به یاریش برود. اکنون وقت آن است که ندای سرور شهیدمان را لبیک گفته و به سویش پر بکشیم. حسین جان، تو می دانی که ما هم از مرگ باکی نداریم و مرگ در نظر ما هم مرگ نیست، فنای جسم است و آغاز هستی.
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان
او ز من جسمی ستاند رنگ رنگ
مردم بدانید و آگاه باشید که در مکتب ما شهادت مرگی نیست که دشمن بر ما تحمیل کند. شهادت، مگر دل خواهی است که مبارز مجاهد و مؤمن با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می کند و این آخرین پیام هر شهید است که همیشه راه حسین باقی است و یزیدیان بر فنا.
محرم مجسم اینجاست، عاشورای ثانی اینجاست، کربلای حسین اینجاست و یزیدیان آمده اند که فساد را رواج داده، اسلام محمدی مان را نابود کنند، اما غافل از این که یاران حسین این جا نیز آماده اند تا آخرین قطره خون شان را فدا کنند و مانع از این شوند که کفار در شهرهای اسلامی مان نفوذ کنند و خدا نیز مثل همیشه یارشان است و ما می جنگیم با آنانی که با حسین جنگیدند و می کشیم کسانی که حسین را کشته و کشته می شویم همان گونه که حسین و یارانش کشته شدند و پیروزیم به همان ترتیب که حسین پیروز شد.
پدر و مادر عزیز و مهربانم، با غرور و سربلند باشید، زیرا فرزندی را که تحویل جامعه دادید، راهش راه حسین و سرنوشتش سرنوشت حسین و یارانش است و مادر، در سوگ من اشک مریز و در غم از دست دادنم، گریه نکن، زیرا همان طور که قبلاً چند بار گفته ام، من متعلق به شما نیستم، امانتی هستم که خدا به شما داده و سپس آن را از شما پس گرفته است، پس نباید در غم از دست دادن چیزی که متعلق به شما نبوده ناراحت باشید. پدر و مادر خوبم، بدانید که اگر مرگ من در پیشگاه خداوند شهادت محسوب شود، هم اکنون جایگاه والایی دارم و در کنار کسانی هستم که از شما نسبت به من دلسوزترند. مادر جان، یادت باشد که فرزندت مشتاق مرگ بود و از مرگ هراسی نداشت و آگاهانه به استقبال آن رفت و مرگ با عزت را به زندگی پر ذلت ترجیح می داد. مادر و پدرم، می دانم که در زندگی زحمات زیادی را به خاطر من متحمل شدید تا من در زندگی سعادتمند باشم. بدانید که اکنون من شاد و خوشحال و سعادتمندم و شما به آرزویتان رسیده اید و اگر خوشی مرا می خواهید، نباید در نبودن من اشک بریزید و غمگین باشید. شما باید به خودتان ببالید که فرزندتان به قلب دشمن زد و با خونش بر شمشیر تیز دشمن پیروز شد. ای کسانی که از مرگ می هراسید، قبول کنید که مرگ حق است و ما نباید یک عمر از یک لحظه کوتاه که اسمش مرگ است بترسیم و بنشینیم تا آن (مرگ) به سراغ مان بیاید، بلکه باید به پیشوازش برویم. حسین، بزرگ سرور آزادگان و این راهنمای شهادت می فرماید: زندگی عقیده است و جهاد در راه آن. من نیز از زمان انقلاب به رهبری روحانیت مبارز و متعهد و در صدر آن امام عزیزمان که جانم به فدایش، عقیده ام را در زندگی انتخاب کردم و در راه رسیدن به هدفم جنگیدم و این افتخاری است برای من که در راه نیل به مقصودم کشته شوم. شما ای دوستان، به جسمم نیاندیشید که بی جان، زیر خرورارها خاک مدفون شده، به روحم فکر کنید که اکنون در کجاست و با چه کسانی محشور شده.
محمدرضا، برادر مومنم؛
تو تنها وارث اسلحه من هستی. نگذار که سلاحم از دستم بیفتد، و آن را برگیر و بر علیه طاغوتیان به کار گیر. سعی کن در زندگی کسی را از خود نرنجانی. بر روی پاهایت استوار بایست و مغزت را در اختیار خدا قرار ده و با فکر و اسلحه ات در راهش جهاد کن. برادر، هیچ وقت فکر نکن که من مرده و از بین رفته ام، من همیشه با تو هستم و در نزد خدا روزی می خورم. همان گونه که خدا می فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عنده ربهم یرزقون.»
سعی کن در زندگی زیر بار ظلم نروی و همیشه بر علیه ظلم و جور ظالمان به رهبری بزرگ ابرمرد تاریخ مان خمینی بزرگ، بجنگی. برادرم، از من به تو یادگار، این مرد خدا را تنها مگذار که درد محرومان را می گوید و رنج مظلومان را بیان می کند. بیشتر قرآن بخوان و سعی کن به احکام آن عمل کنی. در زندگی کاری کن که همیشه باعث افتخار پدر و مادرمان باشی و آنها را از خودت ناراضی نکن که رضای خدا در رضای آنهاست.
و زهرا، خواهرم؛
تو نیز زینب گونه و با منطق، در تحمل سختی ها و مصائب روزگار بکوش و گریه و شیون سر نده که مرا ناراحت خواهی کرد. مادرمان را دلداری بده و نگذار که به فکر جسم من باشد. جسم همه فانی است و روح است که جاودانی است.
خواهرم، حجابت را حفظ کن، زیرا،
زنی که همه جا را می بیند و خود دیده نمی شود، محرومیتی را به استعمار تحمیل کرده است و زینب نیز چنین بود. فریاد حق طلبانه ات هرگز خاموش نشود. هر وقت دلت برای من تنگ شد، سوره واقعه را بخوان. از طرف من، از تمامی فامیل حلالیت بخواه و از آنها بخواه که حامی امامان در تمام عمر باشند و از دولت مکتبی برادر رجایی، حمایت و پشتیبانی کنید، زیرا اینان هستند که درد محرومان جامعه را می دانند و برای رضای خدا کار می کنند. از طرف من به فامیل مان بگو شاید به صورت ظاهر، روحانیت مبارز و برادر مکتبی و همراهانش در دنیا دارای طرفداران کمتری باشند، ولی ای کاش می توانستید از شهدای به خون خفته ایران نیز نظرخواهی می کردید، آن وقت بود که پی به حقانیت امام و این روحانیت و این برادر عزیز (رجایی) می بردید و مریدش می شدید. برادران و خواهران مومن و مسلمان، سعی کنید به شعارهایی که در خانه هایتان می دهید، جامعه عمل بپوشانید و نظاره گر و تماشاچی نباشید. خداوند در قرآن رو به رسولش می فرماید: ای پیغمبر به یارانت بگو غیر از دو نیکی چه انتظاری از ما دارید، یا پیروز می شوید یا شهید که در هر دو صورت پیروزی با شماست و شما برنده نهایی هستید ما نیز در این جنگ با رهبری خمینی بزرگ و یاری خدا حتماً پیروزیم، اگر چه کشته شویم.
پدر عزیزم، از مقدار پولی که نزد تو می باشد 1000 ریال به شهریار و 150000ریال به حسین، این برادر عزیزم که همیشه و تا پایان عمر یارم بوده بدهید و بقیه را هر طور که صلاح می دانید، خرج کنید. مراسم خیلی مختصری برایم بگیرید و فکر کنید که برایم عروسی گرفته اید. شادی کنید تا روحم شاد شود.
از دوستان و آشنایان و فامیل و هر کسی که در مدت عمر کوتاهم به نحوی به آنها از سوی من ضرری رسیده، حلالیت بخواهید و دوستانم را ( جواد - ناصر) و حسین و بقیه را دوست بدارید، زیرا که برایم یاران خوبی بودند. به همرزمانم به دیده فرزند بنگرید و هیچ گاه کسی را در مرگ من مقصر ندانید.
والسلام
به یاد همگی شما
علیرضا موحد دانش
12 /1/ 60
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.