نویسنده: علی اکبری
من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا باز می دارد متنفرم
نخستین وصیت نامهبسم الله الرحمن الرحیم.
هر چه داریم از شهدا داریم و انقلاب حاصل خون شهیدان است.
به تاریخ 19/ 10/ 1359 شمسی ساعت 10: 10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم.
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره است.
مادر جان، می دانی تو را بسیار دوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه، انسان ها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل این جهل اند و شاید قرن ها طول بکشد که انسانی از سلاله ی پاکان زاییده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم را و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادر جان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم. کلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست.
اگر من افتخار شهادت داشتم، از امام بخواهید برایم دعا کند تا شاید خدا من رو سیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادرجان، من متنفر بودم و هستم از انسان های سازش کار و بی تفاوت و متأسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلاً اسلام چه می گوید، بسیارند، ای کاش به خود می آمدند.
از طرف من به جوانان بگویید، چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است، به پا خیزید اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود، نه شرقی، نه غربی.
اسلامی که: اسلامی... و ای کاش ملت های تحت فشار مثلث «زور و زر و تزویر» به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد که بتواند کم کم، صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسان ها بیرون برد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را می شناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده بودند. از هر طرف به این نونهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند مقتدر است. اگر هدایت نشدند مسلماً مجازات خواهند شد.
پدر و مادر من، من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم. الگوی جاوید یک مؤمن از بند هوی و هوس رستن است و من این الگو را نیز دوست داشتم. شهادت در قاموس اسلام کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم و جور و شرک و الحاد می زند و خواهد زد. و تاریخ اسلام این را ثابت کرده است. پدر، ما فردا می رویم به جنگ با انسان هایی که چون کفار در صدر اسلام، نمی دانند چرا و برای چه می جنگند؛ جنگ با دمکرات یا در حقیقت آلت دست بعث بغداد، «عراق».
ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چاره ای نیست. اینها سد راه انقلاب اسلامی اند، پس سد راه اسلام باید برداشته شوند تا راه تکامل طی شود. مادر جان، به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلاً از تو راضی نخواهم بود، زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار.
«اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»
اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان و ایثار و صبر و استقامت است.
خواهران و برادرانم و همچنین پدرم، مرا ببخشید و از آنها می خواهم که راهم را ادامه دهند.
والسلام
محمد ابراهیم همت
ساعت 15: 12 - پاوه اتاق تحقیقات سپاه.
دومین وصیت نامه
به نام خدا
نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش، آرزوی وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسین (ع) سالار شهیدان، اسوه و اسطوره بشریت.
مادر گرامی و همسر مهربانم، پدر و برادران عزیزم!
درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید، چقدر شماها صبورید، خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم، غنچه هایی که (کبوترانی که) همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. الگو و اسوه هایی که معتقد به دادن جان برای گرفتن (بقا و حیات ابدی) و نزدیکی با خدای، چرا که «ان الله اشتری من المومنین»
من نیز در پوست خود نمی گنجم، گمشده ای دارم و خوشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به درآیم، سیم های خاردار مانع اند، من از دنیای ظاهرفریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم (هوای نفس، شیطان درون و خالص نشدن)
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند، از قبل سیماشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
عزیزانم، این بار دوم است که وصیت نامه می نویسم، ولی لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.
از شروع انقلاب در این راه افتادم و پس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم، ابتدا درگیری با ضد انقلاب و خوانین در منطقه «شهرضا» (قمشه) و سمیرم، سپس شرکت در «خوزستان» و جریان گروهک ها در «خرمشهر» پس از آن سفر به «سیستان و بلوچستان» (چابهار و کنارک) و بعداً حرکت به طرف «کردستان ». دقیقاً دو سال در «کردستان » هستم. مثل این است که دیگر جنگ با من عجین شده است.
خداوند تاکنون لطف زیادی به این سراپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است. اکنون من می روم با دنیایی انتظار، انتظار وصال و رسیدن به معشوق، ای عزیزان من توجه کنید:
1. اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد، با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید.
همسرم انسان فوق العاده ای است او صبور است و به زینب عشق می ورزد، او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد، چون راهش را پیدا کرده است، اگر پسر به دنیا آورد اسم او را «مهدی» و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را «مریم» بگذارید، چون همسرم از این اسم خوشش می آید.
2. امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است و فرامین او را مو به مو اجرا کنید، تا خداوند از شما راضی باشد زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.
3. هر چه پول دارم، اول بدهی مکه مرا به پیگیری سپاه تهران (ستاد مرکزی) بدهید و بقیه را همسرم هر طور خواست خرج کند.
4. ملت ما، ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت به درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وصل نماید و در این تلاش پیگیر مسلماً نصر خدا شامل حال مومنین است.
5. از مادرم و همه فامیل و همسرم، اگر به خاطر من بی تابی کنند راضی نیستم، مرا به خدا بسپارید و صبور و شجاع باشید.
حقیر حاج همت
26/ 2/ 1361
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.