اندیشه مند و اندیشمند در ادب فارسی

واژگان اندیشه مند و اندیشمند در متون کهن ادبی به دو معنی عمده به کار رفته اند برخی به کار بردن این واژگان را به معنی اندیشه رو و صاحب نظر درست ندانسته اند. این پژوهش ها با استناد به متون ادبی کهن موارد به کارگیری این
شنبه، 28 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه مند و اندیشمند در ادب فارسی
اندیشه مند و اندیشمند در ادب فارسی

 

نویسنده: دکتر نعمت الله تقوی*



 

 

چکیده:

واژگان اندیشه مند و اندیشمند در متون کهن ادبی به دو معنی عمده به کار رفته اند برخی به کار بردن این واژگان را به معنی اندیشه رو و صاحب نظر درست ندانسته اند. این پژوهش ها با استناد به متون ادبی کهن موارد به کارگیری این واژه ها را مشخص نموده است و این نکته را در معرض داوری قرار داده است که کدام یک از این معانی جنبه حقیقی دارد و کدام معنی مجازی و سرانجام بدین نتیجه رسیده است که معنی نگران و دل مشغول برای این واژگان مربوط به ادب کهن است و در ادب معاصر این معنی جایگاهی ندارد و معنی حقیقی اولیه این واژه که صاحب نظر و مدقّق می باشد امروز پذیرفتنی است.

واژه های کلیدی:

نظم و نثر کهن، دگرگونی های معنایی واژگان در گذر زمان، نگران، دل مشغول، مضطرب، متفکر، فکور و تأمل

اندیشه مند و اندیشمند در متون کهن فارسی و کاربرد آن در روزگار ما:

از جمله واژگانی که در کتاب های معتبر ادبی با معانی دوگانه آمده است ترکیب اندیشه مند و اندیشه است. بررسی متن های کهن چه معنی ایی را برای این کلمه به ذهن می آورد؟ آن گونه که پژوهشگران می دانند به دلیل سیال و پویا بودن زبان گاه واژه ای دچار دگرگونی های لفظی می گردد مانند:(سَخُون Oَ سُخَنOَ سُخَن) و (کهونOَ کَهُنْ Oَ کُهَن) و گاه در گذر روزگار معنی دیگری می یابد که با معنی مورد نظر واضع متفاوت است. کلماتی مانند رقیب، حریف، خسته، افسوس، شوخ، مرغ و صحبت از این گروه است که در کتاب های ادبی پیشین به معانی: مراقب، همدم و مونس، مجروح، ریشخند، چرک، پرنده و هم نشینی آمده ولی در زبان مکالمه و نگارش امروز معانی دیگری دارند. حال با بررسی سیر تاریخی کلمه ی اندیشه مند باید دید که کلمه اندیشه از کلماتی است که دچار دگرگونی معنایی شده است یا نه، در مقطعی از تاریخ ادبیات فارسی مجازا به معنای دیگری نیز به کار رفته ولی به تدریج به معنی حقیقی خود اختصاص یافته است.
در آثار ادبی گذشتگان گاه اندیشه به معنی نگرانی و دل مشغولی آمده است:
خوارزمشاه آلتونتاش به اوی بود، اندیشمند(= نگران) تا در باب وی چه دارد؟ (تاریخ بیهقی 69/1)
و اندیشه مند (= نگران) بودند که [آلتونتاش] بازگردد یا نه؟ (تاریخ بیهقی 71/1)
و پس از این اندیشه مندم (= نگرانم) که هیچ شک نیست که او [بودلف] را چون روز شود بگیرند(مأخذ بالا)
اما یک چیز بر دل ما ضجرت کرده است و می اندیشیم (= نگران و مضطربم) که نباید حاسدان دولت را که کار این است که جهد خویش می کنند تا که برود و اگر نرود دل مشغولی ها می افزایند، چون کژدم که کار وی گزیدن است بر هر چه پیش آید - ‌سخنی پیش رفته باشد (همانجا 75/1)
و ما را سخت دل مشغول شد و بازگشتیم سخت اندیشمند(= نگران) و غمناک (همانجا59/1) تا چاشتگاه [بونصر مشکان] بماند و بازآمدو برفت با بوالحسن عقیلی و مظفر حاکم و ابوالحسن کرجی و دانشمند نبیه باندیمان و بسیار مردم از هر دستی و سخت اندیشه مند(= نگران) بود(همانجا43/1)
خواجه احمد مرا گفت... غازی نیز برافتاد و این از من یاددار. و برخاست و به دیوان رفت و سخت اندیشه مند(= نگران و دل مشغول) بود (همانجا 277/2)
جعفر ابوزکار را گفت: مرا امشب دل همی ترسد. گفت ایها الوزیر هرگز امیرالمؤمنین تو را و اهل بیت تو را چندین نوازش نکرد که امروز، تو را بر این شکر واجب و خودش باید بودن. جعفر گفت یا ابوزکار سخت اندیشه مند(= نگران و مضطرب) و اندوهناکم (تاریخ بلعمی ص 92)
بوذر جمهر اصیل بود و از خاندان ملک و اندیشمندی (= نگرانی) انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی (فارسی نامه ابن بلخی ص 92)
هر چند که عمرو این اعتقاد نداشت ولیکن خلیفه از این معنی اندیشه مند (= نگران) بود (سیاست نامه ص 16) و من بدان سبب که متعصب بود و مذهب شافعی را عیب می داشت همیشه از او اندیشمند (= نگران) بودم(همانجا ص 118)
مرا این دو ملک زاده روشنایی چشم اند لیکن از آن می اندیشم (= نگرانم) که من اشارت برادر کردم چون نبشته من آن جا رسد پسر ملک را خوش نیامد پندارد که مرا میل به برادر بود (همانجا ص 133)

 

فکر شنبه تلخ دارد جمعه ی اطفال را
عشرت امروز بی اندیشه ی فردا خوش است

(دیوان صائب ص 262)

نباشم بدین محضر اندرگوا
نه هرگز بر اندیشم از پادشا

(شاهنامه فردوسی 63/1)

بدو گفت توس ای گو نامدار
از این گونه اندیشه در دل مدار

(همانجا36/4)
در موارد دیگر اندیشه به معنی حقیقی آن یعنی فکر کردن و تأمل کردن - آن گونه که امروز به کار می رود - به کار رفته است:
گفتم هر چه خداوند اندیشیده است عین صواب است (تاریخ بیهقی 54/1)
هر چندی براندیشیدمی ولایت های با نام بود در پیش ما (همانجا 65/1)
اما چون اندیشیدیم که خوارزم ثغری بزرگ است و وی از آن جای رفته است (همانجا 74/1) حجاج پیغام فرستاد سوی او [عبدالله ابن زبیر] که بر حکم عبدالملک بیرون آی تا ترا به شام فرستم بی بند - عزیزاً مکرّماً - آن گاه او داند که چه باید کرد، تا در حرم بیش ویرانی نیفتد و خون ها ریخته نشود.
عبدالله گفت تا در این بیندیشم(همانجا 237/1)
در وهم او نگذشت که محتسب این معنی اندیشید، ستوهی و ستهندگی کرد(سیاست نامه ص 52)
کس را زهره ی آن نباشد که در پادشاهی عاصی تواند بود یا بد تواند اندیشید(= فکر بد کند) (همانجا 76)
کار پسران سهل تر است که ایشان چون مرغ پرنده باشند از اقلیمی به اقلیمی توانند شد، کار پوشیدگان بتّرکه ضعیف و بیچاره باشند و من امروز می توانم در حق ایشان اندیشه کنم(= فکری برای کار آنها کنم) (همانجا97)
همه لشکرهای اطراف از لشکر این پادشاه بترسند و طاعت دار شوند و هیچ کس اندیشه مخالفت نیارد داشت(همانجا ص 125)
پس الپتگین با خویشتن اندیشه کرد(همانجا ص 131)
در آثار منظوم و منثور قرن هفتم به بعد نیز این کاربرد بسامد بیشتری نسبت به کاربرد اول دارد:
عابدی را پادشاهی طلب کرد عابد اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که در حق من دارد زیادت کند. آورده اند که داروی قاتل بخورد و بمرد (دامنی از گل گزیده ی گلستان سعدی ص 76)
گفت: بلبلان را شنیدم که بنالش درآمده بودند از درخت و کبکان در کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه، اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من در غفلت خفته.(همانجا ص 81)

این درشت است و غلیط و ناپسند
لیک بندیش ای زن اندیشه مند

(مثنوی مولوی دفتر اول بیت 1772)
گاه نیز اندیشه در مواردی به کار رفته است که هر دو معنی (تأمل و فکر کردن و نیز نگران و دل مشغول بودن) از آن برداشت می شود و در حقیقت موهم هر دو معنی است:
قاضی اندیشید که اگر این با من تشنیع کند و پیش عضدالدوله رود عضد در کار من به شبهت افتد(سیاست نامه ص 100)
و ادب تشیع آن است که خاموش بنشیند و نخندد و به عبرت مشغول باشد و از مرگ خود اندیشه کند (کیمیای سعادت غزالی 426/1)
گاه در متون کهن ادبی اضطرار و دلهره درونی را به صورت دل مشغولی آورده اند.
دیگر روز سپیده دم از آن دل مشغولی تنها برنشست و روی به بیابان نهاد(سیاست نامه ص 24) امیر مسعود رضی الله عنه بدین خبر سخت دل مشغول شد(تاریخ بیهقی 15/1)
از تعمق در موارد و شواهد ذکر شده می توان دریافت که معنی حقیقی اندیشه همان فکر کردن و تأمل کردن که این واژه مجازا در گذر روزگار به معنی نگران و دل مشغول و دل واپس بودن به کار می رفته است ولی به تدریج این معنی مجازی متروک رها گردید و شنیدن و خواندن آن در متن های امروزی همان معنی حقیقی را به ذهن متبادر می کند، بر خلاف کلماتی دیگر که مطلقا در معنی حقیقی اولیه به کار نمی روند و صرفا در معنی ثانوی و مجازی به کار می رود مانند واژه نگران، که صفت فاعلی از نگریستن است و به اعتبار این که انسان دل واپس و دل مشغول چشم به راه فرج و گشایش در کار خود است و چشم به راه و منتظر حل مشکل خود می باشد مجازا به معنی مضطرب به کار رفته و به تدریج معنی حقیقی یافته است و امروز دیگر مطلقا به معنی صفت فاعلی از نگریستن به کار نمی رود.
قرینه دیگری که نشان می دهد اندیشه در معنی حقیقی معادل و مترادف فکر و تأمل است؛ سخن ابوالفضل بیهقی در رساله ی زینه الکتاب اوست. او در این رساله - که نسخه خطی آن در کتابخانه ملک تهران موجود است و برای واژه های سره ی فارسی معادل های عربی ذکر می کند - پیشنهاد می کند که به جای اندیشه، تأمل را به کار برند.(1)
کلمه اندیشه مند نیز بدین دلیل که فرد مضطرب و دل مشغول مشکل خود را در ذهن دارد و او را رها نمی کند و در اندیشه حل مشکل خود و پیامدهای ناگوار آن می باشد به معنی شخص نگران و مضطرب به کار رفته ولی به تدریج معنای مجازی آن رها و متروک شد. این کاربرد در گویش و نگارش زبان معیار فارسی امروز دیده نمی شود ولی در لهجه ها و گویش های محلی که دست نخورده تر باقی مانده اند هنوز این کاربرد دیده می شود. مردم لرزبان کهگیلویه و بویراحمد کسانی را که دلهره و دل مشغولی مداوم دارند «فکری» می نامند و می گویند «فلان فکریه» یعنی فلان شخص نگران و دل مشغول است.
از معدود صاحب نظرانی که به این واژه و کاربرد آن رویکردی داشته است شادروان دکتر غلامحسین یوسفی بود. او با توجه به شواهد ذکر شده ذیل کلمه ی اندیشه مند در لغتنامه دهخدا تلویحا به کار بردن اندیشمند و اندیشه مند را خالی از اشکال ندانسته و پیشنهاد کرده اند که به جای این واژه از واژگانی نظیر: اندیشه ور، اهل اندیشه، صاحب نظر، اندیشه گر استفاده شود.(1)
به باور بنده اطلاق اصطلاح اندیشه مند به صاحبان فکر و اندیشه بر اساس معنی حقیقی و اولیه اندیشه است و این کاربرد کاملا درست و زیبا و چشم نواز است و هیچ منعی در کاربرد آن وجود ندارد. بر عکس، به کار بردن این واژه در معنی نگران و دل مشغول و دلواپس با توجه به متروک شدن آن در این معنی مجازی روا نیست و باید از آن خودداری کرد.
اما در مورد اصطلاح اندیشمند با توجه به این که از بن مضارع و پسوند مند، کلمات مشابهی ساخته نشده است محل تأمل و درنگ است و بهتر است از به کاربردن آن خودداری شود. به نظر می رسد که اندیشمند همان اندیشه مند باشد و های غیر ملفوظ آن در نثر پیشینیان بدون محملی حذف شده است آن گونه که در جام ها(= جامه ها) و نام ها(= نامه ها) نیز به کار رفته ولی چنین حذفی مجاز نیست.
نکته نگفتنی این است که فرهنگ ها و لغت نامه های فارسی درباره این واژه ها (اندیشه مند و اندیشمند) خالی از تحقیق و تدقیق است. لغت نامه دهخدا ذیل این کلمه شواهدی آورده که در همه آنها این واژگان معنی نگران و دل مشغول را می رسانند و فرهنگ معین نیز ذیل کلمه اندیشمند آورده است: آن که در فکر فرو می رود، متفکر. و برای کلمه متفکر نیز مشخص ننموده است که مراد او معنی حقیقی آن است یا معنی مجازی؟ تنها در فرهنگ بزرگ سخن هر دو مورد از هم تفکیک شده است:
1- آن که می تواند به صورت جدی و استدلالی درباره موضوع های عام مانند موضوع های علمی، فلسفی، یا سیاسی بینیدیشد.
متفکر،: ملا علی، وارث فرزانگی چندین نسل از اندیش مندانی بود که دانش خود را در خاندان خویش گذاشته بودند (نفیسی 400)
2-‌ غمگین، ناراحت، نگران
نکته گفتنی دیگر این است که در فرهنگ های معین و سخن و لغت نامه دهخدا تمام شواهدی که برای اندیشه مند به معنی نگران و دل مشغول آورده اند از متون کهن و بیشتر تاریخ بیهقی است و از نثر نویسندگان معاصر و یا نزدیک به عصر ما هیچ شاهدی در این باره نیامده است و این نیاوردن به دلیل فقدان و نبود شاهد مثال بوده است. و این نکته گویای این واقعیت است که اندیش مند و اندیشه مند به معنی نگران و دل واپس جزو ادبیات تاریخی است و ربطی به فارسی امروز - چه در گویش و چه در نگارش - ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- آشوری، داریوش: بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، تهران، 1375، ص16
2- یوسفی، غلامحسین: برگهایی در آغوش باد، انتشارات دانشگاه مشهد (1356) 2536، ج 2، ص608
* استادیار زبان و ادبیات فارسی گروه ادبیات

 

منابع و مآخذ:
1- آشوری، داریوش: بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، تهران
2- ابن بلخی: فارس نامه، به سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترانج و رینوله آلن نیکسون، انتشارات دنیای کتاب، تهران، 1368
3- انوری و دیگران: فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، تهران، 1381، جلد اول
4- بلغمی، ابوعلی: تاریخ بلعمی، تصحیح محمد تقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران، وزارت فرهنگ، 1341
5- بیهقی، ابوالفضل: تاریخ بیهقی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات سعدی، تهران 1368
6- توسی، خواجه نظام الملک: سیاست نامه، به تصحیح عباس اقبال، انتشارات اساطیر، تهران، 1369
7- صائب تبریزی، میرزا محمد علی: دیوان شعر، به اهتمام بیژن ترقی، انتشارات خیام، بی جا، بی تا
8- غزالی، امام محمد: کیمیای سعادت، به تصحیح حسین خدیو جم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1361
9- ‌فردوسی توسی، ابوالقاسم: شاهنامه، چاپ مسکو، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، نشر قطره، تهران، 1375، جلد 1 و 4
10- معین، محمد؛ فرهنگ معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362، جلد اول
11- مولوی، جلال الدین محمد: مثنوی با تعلیقات و توضیحات دکتر محمد استعلامی، ‌انتشارات زوار، تهران، 1369، جلد اول
12-‌ یوسفی، غلامحسین: برگهایی در آغوش باد، انتشارات دانشگاه مشهد (=1356) 2536، جلد دوم 4250
پایگاه نور شماره 21



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.