اولین شهید انتقاد از غرب و غرب گرایی در ایران (5)

بررسی و مطالعه جنبش های مذهبی شیعه در طول ادوار تاریخ همواره مؤید این نظر بوده است که رهبران و مرجعیت شیعه همواره شهادت را اصل و اساس کار خود می دانند و آنجا که دین و ملیت و استقلال کشورهای اسلامی را در
پنجشنبه، 3 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اولین شهید انتقاد از غرب و غرب گرایی در ایران (5)
 اولین شهید انتقاد از غرب و غرب گرایی در ایران(5)

نویسنده: منصور پورمؤذن (1)



 
سیری در اندیشه های شیخ فضل الله نوری و تأثیر آن در انقلاب اسلامی ایران

بررسی تطبیقی نظریات شیخ با آرای حضرت امام خمینی (ره) در ایجاد حکومت اسلامی

بررسی و مطالعه جنبش های مذهبی شیعه در طول ادوار تاریخ همواره مؤید این نظر بوده است که رهبران و مرجعیت شیعه همواره شهادت را اصل و اساس کار خود می دانند و آنجا که دین و ملیت و استقلال کشورهای اسلامی را در معرض خطرهای داخلی و خارجی می دیدند قیام و حرکت های انقلابی را فریضه دینی دانسته و همواره مشعل دار مبارزه با ستمکاران و جباران تاریخ بوده اند. مطالعه نهضت های شیعی از نهضت سربداران خراسان گرفته تا نقش مؤثر رهبران شیعی همچون علامه مجلسی در دوران صفویه و آقا سید محمد مجاهد در دوره جنگ های ایران و روس و فتاوای وی، شهید شیخ فضل الله نوری، شهید مدرس، مرحوم آیت الله کاشانی و بالاخره قائد اعظم حضرت امام خمینی(ره) نمایانگر هوشیاری و بیداری رهبران و مراجع عظیم الشأن شیعه در طول تاریخ است. نکته قابل تأمل در اینجا این مسئله می باشد که چرا جریان ها و جنبش های شیعی در طول تاریخ به ایجاد حکومت اسلامی تا زمان انقلاب اسلامی ایران(معجزه قرن بیستم) منجر نگردید. آیا ایجاد حکومت اسلامی بدون وجود امام
خمینی(ره) و افکار بلند و ویژگی های منحصر به فرد روحی و معنوی ایشان امکان پذیر بود یا نه؟ در این بخش سعی بر این است به اجمال افکار شیخ شهید حاج شیخ فضل الله نوری و آرای حضرت امام خمینی به طور تطبیقی بررسی شود.

جریان های فکری در زمان شیخ شهید و حضرت امام خمینی(ره)

همان طور که قبلاً اشاره شد شیخ شهید در زمان خویش با قشرهای ذیل مواجه بود:
الف) سکولارهای یک دنده همچون میرزا ملکم خان، آخوندزاده و طالباف
ب) سکولاریست های اهل توافق همچون ملکم خان و مستشارالدوله تبریزی
ج) علمای مذهبی مشروعه خواه همچون خود شهید و شیخ عبدالنبی نوری و...
د) علمای مذهبی که دارای اهداف مشترک با شیخ فضل الله بودند ولی مایل نبودند در سیاست کشور جز در موارد بسیار ضروری دخالت کنند؛ مانند مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی یزدی
ه) مذهبی های علاقه مند به مشروطه و انجام اقدامات مسالمت آمیز و آشتی جویانه چون بهبهانی، طباطبایی، نائینی، مرحوم آخوند خراسانی و...
حضرت امام خمینی نیز در عصر خود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و نیز در زمان تدریس در حوزه قبل از سال 1342 با جریان های فکری و سیاسی متعددی مواجه بودند که می توان به عمده ترین آنها اشاره نمود:
- جریان روشنفکران وتحصیلکرده های سکولاریست که دنباله رو طرز فکر اسلافشان همچون آخوندزاده و طالباف بودند. این افراد به دلیل عدم اتکا به فرهنگ و بینش اسلامی دارای هیچ معیار و ملاک محکم، ثابت و استمراری برای انتخاب خود نبودند و به دلیل نداشتن جایگاه و پایگاه وسیع مردمی در دوران پهلوی به آلت و ابزار این رژیم تبدیل شدند.
- جریان روشنفکران مارکسیست و چپ؛ اگر چه ایدئولوژی مارکسیسم خود برآمده از تمدن
غرب و غربی است و در واقع مارکسیسم بیانگر کمونیسم به عنوان فرجام نهایی تمدن سرمایه داری غرب است و خود، آن روی سکه غرب محسوب می شود و در نتیجه نمی تواند در تعارض جدی با بنیادهای غربی باشد ولی به دلیل اینکه مارکسیسم نقد سرمایه داری است و با شیوه تولید اقتصادی سرمایه داری در تخاصم است، با پذیرش کامل تمدن غربی در همه وجوه آن مخالف است. تحصیلکرده های جدید ایرانی وابسته به سنت مارکسیسم نیز به تبع آموزه های این مکتب با تمدن جدید غرب در چهره سرمایه داری آن از در خصومت درآمدند. این گروه اگر نخبگان سیاسی وابسته به امپریالیسم غرب را غربزده می دانستند و داعیه استقلال و ضدیت با استعمار را داشتند ولی این جریان خود نیز به قطب مخالف جهان سرمایه داری (شوروی سابق) وابسته بود. از این رو، همان گونه که جریان اول در صدد عقد قراردادهای مسلط کننده بیگانه با غرب به ویژه امریکا و انگلیس بود بخش مؤثر و عمده این جریان نیز (به طور مشخص حزب توده) همواره در صدد تسهیل دستیابی شوروی به امتیازهای اقتصادی و طرفدار نوعی موازنه مثبت به نفع همسایه شمالی سوسیالیست بود. این جریان نیز از همان آغاز و تا آخر، با مذهب و سنن ملی که در ایران عمیقاً مذهبی هستند از در خصومت درآمد. نخستین افراد سوسیالیست یا کمونیست گروه، 53نفر به رهبری تقی ارانی بودند که بعدها حزب توده نیز توسط برخی از افراد همین گروه پایه گذاری شد. این جریان مخصوصاً بعد از شهریور 20 وارد صحنه سیاسی شد و در اوایل دهه پنجاه گروه های کوچک تر مارکسیستی منشعب از حزب توده یا غیر آن نیز به وجود آمدند.
- جریان نخبگان مذهبی-سنتی؛ این جریان با داعیه دفاع از اسلام در مقابل دو جریان ذکر شده به مقابله برخاست و نفی کامل آنها را در پیش گرفت. البته همه نخبگان مذهبی-سنتی چنین موضعی را اعلام نکردند، چرا که بسیاری از آنان به جای پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی به درس و بحث و تدریس در حزوه های علمی خود مشغول بودند و در قبال تحولات اجتماعی یا موضعی نداشتند و یا دست کم ابراز نمی کردند. نخبگان مذهبی زبان مردم بودند. آنها آورندگان هر آنچه را تازه بود لامذهب و بی قید می شناختند، زیرا آورندگان تازه ها از خود
تظاهرات رفتاری، فکری ضد مذهبی نشان می دادند. خاستگاه مخالفت با هر چیز خارجی، همان تشویش و نگرانی تاریخی است که مردم ایران از خارجیان و بیگانگان دارند. میزان آشنایی این گروه با پدیده های تازه و تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه اندک بود.
- جریان علما و روشنفکران دینی و احیاگر و اصلاح گرا؛ این جریان از یک سو تغییرات اجتماعی و تحولات علمی و تکنیکی جدید را به رسمیت می شناخت و از سوی دیگر آمیزه های دیگر ناشی از اغراض سیاسی، مادی و ضد دین را که همراه و به نام علم و پیشرفت درصدد و فتح جامعه ایرانی مد نظر داشت. از این رو به لحاظ اجتناب ناپذیری، تغییرات و پیشرفت آن را می پذیرفت. این گروه هم درک تاریخی نسبت به تحولات و شرایط اجتماعی داشت و هم دچار خوش بینی های ساده لوحانه نبود که هر ایده، پدیده، نهاد یا ابزاری را تحت عنوان تبلیغاتی «نو» بپذیرد و نسبت به هویت، استقلال و سنت ها و دیانت بی تفاوت باشد. در یک جمله می توان گفت موضع این جریان در قبال تمدن جدید و دستاوردهای آن موضعی پذیرا، نقاد و انتخاب کننده بود و نوع مقابله آن با وجوه منفی و غیردینی یا ضدیت هویت و استقلال آن، مبارزه منطقی، فکری و همراه با روشن بینی بود. این موضع بر مبانی نظری و علمی زیر استوار بوده و هست:
1. شناخت و اعتقاد به اسلام به عنوان دینی جامع، جاودان و همیشگی که در هر عصر و زمان و متناسب با هر پیشرفتی امکان تمسک به آن و اجرای آن وجود دارد.
2. شناخت تمایزهای جامعه ایرانی با جامعه اروپایی.
3. متعهد بودن به حفظ بقا و استمرار دیانت.
4. خودباوری و عدم خودباختگی در مقابل تمدن جدید.
5. تمایز قائل شدن بین دستاوردهای علمی-فنی و اغراض و هواهای سیاسی، سلطه جویانه و مادی و تغییرات ناشی از آن دو.
6. داشتن اطلاعات وسیع به خوی سلطه جویانه و استعماری غرب و جهت گیری ضد استعماری و استقلال طلبانه، هم زمان با جهت گیری ضد استبدادی داخلی.
7. همت گماشتن بر وحدت امت اسلامی به منظور مقابله سیاسی با غرب و تجدید عظمت گذشته مسلمین.
8. به کارگیری اجتهاد کارساز با ملحوظ داشتن نقش زمان و مکان.
علما و افراد معتقد به این جریان دارای ویژگی هایی نظیر پایبندی علمی به دیانت، استفاده از اصطلاحات و زبان دینی در بیان و مقصود، اتکا به متون و آموزه های دینی و دفاع از اسلام به عنوان مکتب جامع و پاسخگو به نیازها، ضرورت تصفیه عناصر محیطی-اجتماعی آمیخته شده با بینش و آموزه های دینی در طول قرن های گذشته و معتقد به عدم جدایی دین از سیاست بودند. نماینده این جریان فکری-سیاسی در عصر حاضر حضرت امام خمینی(ره) بودند. امام همچون دوران شیخ فضل الله دچار مشکلاتی نظیر برخورد و مقابله با جریان های فکری و سیاسی منحرف و غربزده، استبداد حکومتی که از سلاطین مستبد قاجار به رضاخان و محمدرضا پهلوی منتقل شده بود، جهالت و بی خبری توده مسلمان، عقب ماندگی از کاروان علم و تمدن(جدید)، نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان، دور افتادن آنها از اسلام نخستین، جدایی وتفرقه میان مسلمانان از طریق اختلافات مذهبی یا غیر آن و نفوذ استعمار غربی بودند. حضرت امام رکودی را که بعد از شهادت شیخ فضل الله در جریان های فکری و سیاسی و مذهبی ایجاد شده بود در هم شکست و کاری که شیخ بر اثر توطئه های سیاسی و عوامل متعدد موفق به اجرای آن نگردید به مرحله عمل درآورد.(2)
اصل مورد اعتقاد شیخ در مورد پیوستگی دیانت و سیاست که در لوایح و رساله های خویش بارها مورد تأکید قرار داده است، مورد استفاده و تأیید حضرت امام نیز هست. ایشان در کتاب ولایت فقیه می نویسد:
اسلام را به مردم معرفی کنید، این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. این را بی دین ها می گویند. مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ این حرف ها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از
تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند. ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند.(3)
نظریات و آرای حضرت امام در ارتباط با قانونگذاری مطابق با نظریات شیخ شهید حاج شیخ فضل الله نوری می باشد. همان طوری که شیخ در رساله «تذکره الغافل و ارشاد الجاهل» در ارتباط با قانونگذاری می نویسد:
قانون الهی که او (پیامبر) آورد دیگر نقص نخواهد داشت حتی نسبت به تمام ایام و نیز نسبت به تمام مردم و تغییر احکام از مختصات رسل است اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر تغییر دهنده بعض مواد قانون الهی است یا مکمل آن است چنین کسی از عقاید اسلامی خارج است. حضرت امام نیز در کتاب ولایت فقیه در ارتباط با حکومت چنین عنوان می کند:
حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلام حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونی که از طرف خداوند تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم(ص) بیان شده است. حکومت در اسلام به مفهوم تبعیت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حکمفرمایی دارد. آنجا هم اختیارات محدودی به رسول اکرم(ص) و ولایت داده شده و از طرف خداوند است. حضرت پیامبر(ص) هر وقت مطلبی را بیان یا حکمی را ابلاغ کرده اند به پیروی از قانون الهی بوده است.(4)
حضرت امام خمینی به راستی که درخشان ترین چهره در بین مراجع عصر خود و دنباله رو راستین مراجع بزرگ شیعه قبل از خود بود. شم سیاسی بسیار قوی، تشخیص دقیق و به موقع توطئه های استعمارگران علیه نظام اسلامی و کشور ایران همواره انسان را به یاد
مجاهدت های شیخ شهید در مبارزه با استکبار می اندازد. در سایه رهبری امام خمینی بعد از هفتاد و اند سال فترت از زمان شهادت شیخ شهید نوری و دیگر فقهای عظام آن روزگار، پرچم مبارزه با استعمار دوباره برافراشته می شود. این مبارزات به منظور تجدید حیات شرعیه است، اما این بار نه تنها در حوزه قضا که در حوزه و گستره ای بسیار وسیع تر و با عمقی بیشتر، نه تنها صرفاً به منظور تأمین خواسته های رفاهی و دنیایی و حتی نه احیای دیانت مقدسه اسلام در این آب و خاک، بلکه به عزم گسترش روزافزون قیام لله، از شهیدستان ایران به همه اقطار و اکناف کفر گرفته و استکبار زده امروز.(5)
حضرت امام همواره افسوس تحقق دیرهنگام انقلاب اسلامی ایران را می خورد، چنان که در وصیتنامه سیاسی-الهی خود آورده است: «صد افسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه کثیف محمدرضا تحقق نیافت و اگر شده بود، ایران غارت شده غیر از این بود.»(6)
برخوردهای صریح و انعطاف ناپذیر حضرت امام در جریان مبارزات خود چه در زمان استبداد رضاخانی و چه در زمان محمدرضا پهلوی در ارتباط با مسائل بسیار مهم همچون کشف حجاب، پشتیبانی و ارتباط با آیت الله کاشانی در جریان ملی کردن نهضت نفت، حمایت از نهضت فدائیان اسلام، انتشار کتاب هایی چون کشف اسرار و ولایت فقیه در دوران
استبداد رضاخانی و سال های پس از آن، مخالف با صهیونیست ها و اسرائیل و اصل کاپیتولاسیون و موارد بسیار دیگر، بی شک بدون مطالعه و الهام گرفتن از مبارزات مراجع و رهبران مذهبی عظیم الشأن قبل از خود همچون شیخ فضل الله نوری، شهید شیخ محمد خیابانی، شهید مدرس و صدها شهید فقیه دیگر نبوده است.
روحانی نمایانی همچون شیخابراهیم زنجانی که حکم شهادت شیخ را امضا کردند و شیادانی که به اسم روحانی در پای چوبه دار شیخ شادمانی کردند و پیام تبریک به یپرم خان عامل اعدام شیخ فرستاندند، همواره موجب تشویش خاطر امام چه در جریان مبارزات قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و حتی بعد از رحلت ایشان بود. چنان که امام رحمه الله علیه در وصیتنامه سیاسی-الهی خویش چنین عنوان می کند:
وصیت اینجانب به حوزه های مقدس علمیه آن است که کراراً عرض نموده ام که در این زمان که مخالفین اسلام و جمهوری اسلامی کمر به براندازی اسلام بسته اند و از هر راه ممکن برای این مقصد شیطانی کوشش می نمایند و یکی از راه های با اهمیت برای مقصد شوم آنان و خطرناک برای اسلام و حوزه های اسلامی نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه های علمیه است که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافی است و خطر بسیار عظیم آن در دراز مدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهی بر علوم اسلامی و جا زدن خود را در بین توده ها و قشرهای مردم پاکدل و علاقه مند نمودن آنان را به خویش و ضربه مهلک زدن به حوزه های اسلامی و اسلام عزیز و کشور در موقع مناسب می باشد. و می دانیم که قدرت های بزرگ چپاولگر، در میان جامعه ها، افرادی به صورت مختلف از ملی گراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب رسان ترند ذخیره دارند که گاهی سی چهل سال با مشی اسلامی و مقدس مآبی یا پان ایرانیسم و وطن پرستی و حیله های دیگر با صبر و بردباری در میان ملت ها
زیست می کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام می دهند.(7)

نتیجه گیری

در این بخش ضروری است هر چند به اختصار سیر تاریخی علل عدم موفقیت رهبران دینی در تشکیل حکومت اسلامی در ایران در دوره های گذشته با وجود مبارزات بی امان علیه جباران تاریخ و دول استعمارگر و دادن صدها شهید روحانی بررسی شود و از سوی دیگر اهمیت رهبری قاطع حضرت امام خمینی (ره) در ایجاد جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گیرد:
در مسئله مرجعیت و سیاست، این نکته را باید در نظر داشت که هر زمان و مکانی وضعیت و ظرفیت ویژه خود را دارد و به تناسب همان شرایط و اوضاع است که شیوه ها و روش های مختلفی اتخاذ می شود. تردیدی نیست که زمان و مکان در فهم مسائل سیاسی و اجتماعی و مشی عمل فقها و مراجع تقلید نیز دخالت اساسی داشته است. همان گونه که در سیره پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم(ع) در نظر گرفتن اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی، کمی و زیادی رهروان، نتیجه گیری مثبت و ناکام ماندن حرکت، اهرم های اصلی در قیام و سکوت آنان بوده است، همین شیوه در اصول و خطوط کلی از قبیل لزوم مبارزه با طاغوت، استقامت و صلابت، واقع بینی، بهره گیری از امکانات، حفظ اهداف و اصول ارزش ها، مراعات اولویت ها و... با یکدیگر تفاوتی نداشته اند، اما در شیوه برخورد با قدرت ها و اتخاذ سیاست و روش مبارزه، همواره از اصل زمان و مکان سود می جسته اند و بدان پایبند بوده اند.
مرجعیت استمرار خط رسالت و امامت است. نقش زمان و مکان و شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی می تواند در شیوه برخورد مراجع تقلید با حاکمان زمان و مکان و دولت های حاکم
بر ملت ها تأثیر سرنوشت ساز و اساسی داشته باشد. از این رو، می بینیم عالمان ربانی و مراجع بزرگوار شیعه در بستر تاریخ مواضع متفاوت و مختلفی در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خویش در پیش گرفته اند. برخی از آنان ورود مستقیم در مبارزات انقلابی را صلاح و مصلت ندانسته اند و به همین جهت تلاش های سیاسی و اجتماعی خود را در حفظ حوزه های علمیه و پرورش شاگردان و گسترش فرهنگ و معارف شیعه متمرکز ساخته اند. برخی دیگر با توجه به بینش سیاسی و اجتماعی و شناختی که از مسائل زندگی و مردمان زمان خویش داشته اند بر این باور بوده اند که مرجعیت محور و اساس حرکت های سیاسی و مردمی است و اگر در این میدان پیشقدم گردند مردم به یاری او خواهند شتافت. به همین دلیل اینان همواره به اقدامات بنیادی و زیربنایی اندیشیده و آن را پی می گرفته اند.
این امر به طور محسوس در اختلاف نظر بین علمای مشروطیت همچون حاج شیخ فضل الله نوری، آیت الله طباطبایی و بهبهانی، مراجع بزرگ نجف اشرف آیت الله آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، حاج حسین خلیلی تهرانی و نیز آیت الله العظمی سید کاظم طباطبایی یزدی و... به چشم می خورد. از سوی دیگر در شکست شیخ فضل الله نبایستی بهره گیری استعمارگران از اختلاف نظر بین علما و رهبران دینی را از نظر دور داشت. زیرا تاریخ همواره نشان داده است که هر گاه نهضتی اصیل و مستقل و مردمی، جوشیده از عمق وجدان مذهبی و یا به طور کلی سر زده از نهاد فرهنگ بومی در گوشه ای از جهان پا گرفته و پیش رفته است بلافاصله استعمار با خیل انبوه کارشناسان کارآزموده اش به تحریف مقاصد و آرمان های این گونه نهضت های استقلال طلبانه و آزادی جویانه که نجات از یوغ حاکمیت فکری، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و استعمار را در سرلوحه مقاصد خویش دارند – برخاسته است تامجدداً به گونه ای دیگر سلطه شوم خویش را بر آنان تحمیل کند. تنها ماندن شیخ شهید با معدودی از علما در پافشاری بر حکومت مشروعه (و اینکه صرفاً بر اساس سنت ها، شعائر، رسوم و آداب سنتی اسلامی بایستی قانون اساسی تعیین و تنظیم شود) در مقابل ایادی سرسپرده استعمار همچنین عناصر خودباخته و غربزده ای که خودآگاه یا ناخودآگاه در خط
وابستگی به استعمار قرار داشتند باعث شهادت شیخ و انحراف حکومت مشروطه از آرمان های خود گردید.
در بررسی تطبیقی انقلاب با شکوه اسلامی در سال 1357 نیز، وقتی این قیام کبیر به رهبری مدبرانه حضرت امام به بهای سنگین شهادت ده ها هزار نفرعزیز به خون خفته، مرحله سرکوبی و سرنگونی سیاسی رژیم طاغوتی را پیروزمندانه پشت سرگذارد و وارد مرحله سازندگی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی گردید؛ کارشکنی های کسانی که با استفاده از شعارهای کلی و اجمالی نهضت در مراحل مقدماتی، خود را در صفوف فشرده انقلاب جا زده بودند بالا گرفت. انقلاب در آستانه برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی که سرآغاز مرحله حساس سازندگی بود، با کارشکنی ها و مخالفت کسانی روبه رو شد که تحت عنوان جمهوری یا جمهوری دموکراتیک اسلامی می خواستند ارزش های بریده از فرهنگ بومی و آرمان های بیگانه با روحیات و خصوصیات اصیل فکری، اخلاقی و اعتقادی ملتمان را به شکل رژیم و سپس در قالب مواد و اصول قانون اساسی بر ملت تحمیل کنند که در مقابل بزرگ رهبر بیدار انقلاب با موضع گیری قاطع و دقیق و هوشیارانه خویش در برابر آنان ایستادند و حتی اجازه ندادند که قید «دموکراتیک» به عنوان جمهوری اسلامی افزوده شود، مبادا همین قید، مجرایی برای ورود غربزدگی ها و شرق مآبی ها و روزنه ای جهت نفوذ مفاهیم بریده و بیگانه از فطرت انقلاب اسلامی مان گردد و تکرار کرد و تأکید نمود که: «جمهوری اسلامی فقط، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.»
بی شک انقلاب اسلامی ایران بدون وجود و رهبری امام هیچ گاه به چنین دستاوردهای شگرفی دست نمی یافت. مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) تعبیری بسیار عالی از شخصیت و خصایص حضرت امام دارند. ایشان می فرماید:
نام آور بزرگ دوران معاصر ما یعنی امام روح الله خمینی(قدس سره) دانشمندی پارسا و خردمندی پرهیزگار و حکیمی سیاستمدار و مؤمنی نواندیش و عارفی شجاع و هوشمند و فرمانروایی عادل و مجاهدی فداکار بود، او فقیه اصولی، فیلسوف و عارف و
معلم اخلاق و ادیب و شاعر بود. در او خصلت های برجسته خدادادی در آمیخته با آنچه او خود از معارف قرانی آموخته و دل و جانش را به آن زیور داده بود. شخصیت عظیم و جذاب و تأثیرگذاری پدید آورده که هر یک از چهره های برجسته یک قرن اخیر جهان که قرن رجال بزرگ و مصلحان نام آور دینی و سیاسی و اجتماعی است، در برابر آن کم جاذبه و یک بعدی و کوچک به نظر می آمدند. امام خمینی (قدس سره) شخصیتی آن چنان بزرگ بود که میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ به جز انبیا و اولیای معصومین (علیهم السلام) به دشواری می توان کسی را به این ابعاد و این خصوصیات تصور کرد. امام بزرگوار ما با ارائه مکتب سیاسی اسلام خط بطلان بر همه تلاش های فرهنگی و سیاسی دشمنان اسلام در طول یک قرن و نیم گذشته کشید که سعی کرده بودند اسلام را به کلی از عرصه زندگی جامعه بیرون رانند.(8)

پی نوشت ها :

1-کارشناسی ارشد تاریخ.
2- محمد حسن حسنی، نو سازی جامعه از دیدگاه امام خمینی (ره) (تهران: عروج 13789ف ص 29-34.
3- امام خمینی، ولایت فقیه (بی جا: سید جمال، بی تا)، ص 19.
4- همان، ص 47.
5- ابوالحسنی (منذز)، همان، ص 97.
6- محمد حسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی (تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1371)، ص 178.
7- وصیتنامه ساسی- الهی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس سره) (تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372)، ص 20 و 21.
8- میر احمد حاجتی، عصر امام خمینی (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1382)، ص 21.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط