نویسنده : لیندا سیگر
مترجم: ونداد الوندی پور
مترجم: ونداد الوندی پور
LORD OF THE RINGS:
Return of the king
طی کردن سفرهای موازی
فیلمنامه نویسان : فیلیپو بوینس ، پیتر جکسون و فرن والش بر ( اساس داستان ارباب حلقه ها نوشته جی . آر . آر . تالکین ) کارگردان : پیتر جکسون ، بازیگران : الیجاوود ، ویگو مورتنسن ، کریستوفر لی ، محصول 2003، نیوزیلند.
پایتخت گوندور در محاصره قوای سارون قرار گرفته است . گندالف با تلاش بسیار سعی می کند به ارتش شکست خورده گوندور نیروی تازه ای ببخشد . او در این راه ازکمک پادشاه روهان که جنگاورانش را برای شرکت در بزرگ ترین نبرد تاریخ گسیل می کند ، نیز برخوردار می شود . در این میان ایمد همه به یک هابیت کوچک ، ولی با اراده به نام فرودو است .
در این نوشته، لیندا سیگر ساختار فیلمنامه قسمت سوم تریلوژی ارباب حلقه ها را بررسی می کند و نشان می دهد که نویسندگان فیلمنامه چگونه از کنش های گوناگون و سفرهای موازی برای پیشبرد داستان استفاده کرده اند. همچنین او در مورد این که چرا داستان، قبل از به پایان رسیدن فیلم به پایان می رسد، توضیح می دهد.
در اواخر دهه هشتاد، کمیسیون فیلم نیوزیلند، برای ترقی و جهانی کردن سینمای این کشور برنامه آموزش فیلمنامه نویسان، کارگردان ها و تهیه کنندگان سینما را در دستور کار خود قرار داد. من جزو اولین افرادی بودم که برای تدریس و برگزاری سمینارهای فیلمنامه نویسی به این کشور دعوت شدم. پیتر جکسون و فران والش (که به همراه فیلیپا بوینز، فیلمنامه ارباب حلقه ها را نوشته اند) در سمینارهای آموزشی مذکور شرکت می کردند. آنها مرا استخدام کردند تا روی فیلمنامه ای که برای فیلم Braindead نوشته بودند کار کنم.
آنها با این فیلم به بازار بین المللی راه یافتند. دو سال بعد یعنی در سال 94، فیلم آنها با نام موجودات بهشتی نامزد جایزه اسکار و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمنامه اصلی از انجمن فیلم آمریکا شد. در طول ده سال، پیتر جکسون و همکاران نویسنده اش، از سینمای کوچک و ناشناخته نیوزیلند به سوی پر افتخارترین سکوهای سینمای جهان پرواز کردند و با ساخت تریلوژی ارباب حلقه ها کاری تقریبا غیرممکن را انجام دادند. قسمت سوم این تریلوژی با عنوان ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه توانست جوایز اسکار 2003 را درو کند و نام خود را در زمره پرافتخارترین فیلم های تاریخ به ثبت برساند. موفقیت این فیلم حاصل عوامل بسیاری است؛ کارگردانی عالی، جلوه های ویژه مثال زدنی و البته فیلمنامه ای خوب. سؤالی که اکنون می خواهم مطرح کنم این است که فیلمنامه نویسان مبتدی چه نکاتی می توانند از این فیلمنامه یاد بگیرند و چگونه می توانند از این نکات در نوشتن فیلمنامه های خود استفاده کنند؟ فیلمنامه نویس برای تبدیل یک داستان به یک فیلمنامه معمولا با موانعی مواجه می شود. او باید با استفاده از خلاقیتش راه حل هایی برای فائق آمدن بر این موانع بیابد. فیلمنامه ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه از ساختاری نسبتا خطی برخوردار است. این فیلمنامه از صحنه های جنگ و مبارزه اشباع شده است. نویسندگان فیلمنامه باید کاری می کردند تا این صحنه های طولانی یکنواخت و خسته کننده به نظر نرسند. آنها باید به این صحنه ها تنوع و تازگی می بخشیدند. صحنه های مربوط به حمله اورک ها، اشباح و هیولاها در پرده دوم و بخشی از پرده سوم فیلم فراوان هستند. فیلمنامه نویسان چگونه توانستند جذابیت را به این صحنه های به ظاهر یکنواخت تزریق کنند؟ متفاوت بودن جنگ های موجود در داستان از نظر نوع و ماهیت، یکی از عوامل ایجاد تنوع در صحنه های نبرد بود، جنگ اصلی با حمله مستقیم به شهر میناس تریس شکل می گیرد. حمله های دیگری نیز توسط ارتش های دیگر، مثلا ارتش «مردان مرده دانهارو» صورت می گیرند. تفاوت هایی بین هر کدام از ارتش ها و نیز شیوه های رزمی مورد استفاده آنها وجود دارد. بعضی از ارتش ها از تیر و کمان استفاده می کنند، بعضی از اولیفانت ها (موجودات عظیم الجثه فیل شکل)، بعضی از اشباح از حلقه استفاده می کنند و بعضی از اسب ها. پرندگان هیولا شکلی نیز در بعضی نبردها شرکت دارند. بعضی جنگ نیز به شکل تن به تن صورت می گیرند. شیوه دیگری که فیلمنامه نویسان برای تنوع بخشیدن به داستان از آن سود جسته اند، خلق خط های داستانی موازی بود. در این خط های داستانی، که من آنها را سفر شخصیت های مختلف داستانی می نامم، شخصیت های اصلی هم زمان و جدا از هم به مبارزه خود ادامه می دهند. شهر در برابر حمله مقاومت می کند.
هم زمان در گذرگاه کوهستانی، آراگون به همراه لگولاس و گیلمی مشغول پیشروی به طرف «کوه راه مردگان» است تا با پادشاهان مرده متحد شود.
- هم زمان در ریوندل آرون تصمیم می گیرد که به سرزمینش بازگردد.
- هم زمان در روهان، مردی در جنگ، به ایووین پیوسته است.
- هم زمان در موردور، فرودو، سم و گولام در حال بالا رفتن از یک صخره هستند.
- هم زمان در شهر میناس تریس، پیپین در حال بالا رفتن از یک پرتگاه مرتفع است. او می خواهد آتش روشن کند و با آن به دیگران علامت بدهد.
- هم زمان در قسمت دیگری از میناس تریس، شاه دنتور در حال فرستادن تنها پسر باقی مانده اش به جنگی است که در آن پیروزی وجود ندارد.
این سفرهای موازی ساختار خطی فیلم را شکسته اند و نیز سرعت آن را عوض کرده اند. در میان صحنه های پر سرعت نبرد صحنه های آرام تری (از نظر سرعت) گنجانده شده اند. بعضی از این صحنه های آرام شامل صحنه خستگی و گرسنگی فرودو و سم، صحنه انتظار آرون و صحنه مذاکره آراگون با پادشاهان مرده است. این تغییر دائمی سرعت، فیلم را به سمفونی ای شبیه کرده که موومان های زیادی در آن وجود دارد و ملودی در هر کدام از این موومان ها تغییر می کند.
بار حسی هر صحنه نیز در ایجاد تنوع در فیلم نقش دارد. بدگمانی سم به گولام باعث ایجاد عمق روانی در رابطه آنها شده است. شک فرودو به گولام، که تظاهر به بی گناهی می کند و با خوش خدمتی سعی در فریب فرودو دارد و نیز آزردگی او هنگامی که توسط فرودو طرد می شود، از نظر من جزو غنی ترین وجوه فیلمنامه این فیلم هستند. نقطه قوت دیگر قسمت سوم این تریلوژی، استفاده بهینه از فصل ها (سکانس ها)ی داستانی است. هنگام نوشتن فصل های مختلف داستانی نمی توان به هر کدام از این فصل ها به عنوان جزئی واحد نگاه کرد، بلکه باید طوری این فصل ها را ساخت که هر کدام از آنها جزئی از یک کل که همان داستان است، به حساب آیند؛ یعنی فصل های یک داستان باید یکپارچه و منسجم باشند. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، از فصل های بسیاری تشکیل شده است. بخش های ابتدایی، میانی و انتهایی هر کدام از این فصل ها با قدرت نوشته شده اند، به طوری که این فصل ها به خوبی داستان را پیش می برند. فصل به دام افتادن فرودو در تارهای شلوپ (عنکبوت عظیم الجثه)، فصل های مربوط به جنگ، رفتن آراگون، لگولاس و گیلمی به «کوه راه مردگان» برای قانع کردن پادشاهان مرده به همکاری و فصلی که در آن فرودو (با کمی کمک از جانب گولام) حلقه را به داخل مواد مذاب پرتاب می کند، جزو بهترین و مستحکم ترین فصل های فیلم هستند. درست است که نابود کردن حلقه هدف اصلی در داستان است، اما در هر یک از خط های داستانی، اهداف جانبی دیگری نیز برای شخصیت ها در نظر گرفته شده اند. آراگون می خواهد پادشاهان مرده را به همکاری با خود وادارد، پیپین می خواهد فرامیر را نجات دهد، مری می خواهد یک قهرمان باشد و نمی خواهد از جنگ کنار گذاشته شود، گوندالف می خواهد ارتشش را سازمان دهی کند و آنها را به جنگیدن برای نجات شهر و حفظ پادشاهی ترغیب کند و...
شخصیت ها برای رسیدن به این اهداف باید با خطراتی دست و پنجه نرم کنند. بسیاری از این اهداف به نجات مردم و زمین میانی و شکست مربوط می شوند و بعضی دیگر از این اهداف جنبه شخصی و عاطفی پیدا می کنند. دوست شدن با فرودو برای سم یک هدف است که البته خطراتی نیز برای او در بر دارد. حمل حلقه توسط فرودو، سم و گولام، خطر وسوسه شدن آنها را به دنبال دارد. رفتن ایوین به جنگ با ویچکینگ (شاه جادوگران)، برای او یک هدف است که خطر کشته شدن را نیز در بر دارد، اما از آنجا که هیچ مردی قادر به کشتن ویچکینگ نیست، حضور ایوین (که یک زن است) در میدان جنگ ضرورت پیدا می کند. ساختار مستحکم فیلمنامه باعث شده تا تک تک این اجزا یا خطوط مجزای داستانی، کارکردی عالی در جهت پیشبرد کل داستان داشته باشند. ساختار این فیلمنامه کاملا آشکار و واضح است. (البته به جز قسمت پایانی آن که در ادامه راجع به آن صحبت می کنم) صحنه آغازین فیلم نشان می دهد که حلقه چگونه به دست گولام می افتد و این که حلقه چه وسوسه ها و خطراتی به دنبال دارد. معلوم می شود که فرودو باید حلقه ها را به شکاف تقدیر ببرد. و بعد از گذشت 8 دقیقه از آغاز فیلم، پیپین با نگاه به پالانتیر آینده را می بیند و از تصرف شهر در آینده، مطلع می شود. در حین پرده اول فیلم (یک سوم ابتدایی)، نیروها با هم متحد می شوند، گاندالف چهار نعل به سوی میناس تیریت حرکت می کند و معلوم می شود که زمان جنگ نزدیک است. در اولین نقطه عطف فیلم (دقیقه 36) دشمنان آماده می شوند. در ابتدای پرده دوم فیلم (یک سوم میانی) یعنی تقریبا دقیقه 95، جنگ آغاز می شود و تا پایان پرده دوم، ادامه پیدا می کند. دومین نقطه عطف داستان زمانی رقم می خورد که به نظر می آید فرودو حلقه را گم کرده است (اما معلوم می شود که حلقه نزد سم است و او با اندکی تردید آن را به فرودو پس می دهد.) اکنون در پرده سوم فیلم (یک سوم پایانی)، فرودو باید حلقه را نابود کند. پرده سوم ساختاری کاملا فشرده دارد و از زمانی که سم حلقه را به فرودو پس می دهد، آغاز می شود. 25 دقیقه طول می کشد تا سرانجام فرودو حلقه را به داخل مواد مذاب پرتاب می کند. بعد از این صحنه، سه دقیقه طول می کشد تا قهرمانان ما از مهلکه فرار کنند. در این نقطه است که ساختار فیلمنامه دچار گسست و شکستگی می شود. بعد از این که آنها حلقه را نابود کردند و توانستند با موفقیت از آن محل بگریزند، داستان عملا تمام می شود و قهرمانان به هدفشان می رسند. اما هنوز 20 دقیقه دیگر به پایان فیلم باقی مانده و چند صحنه پایانی دیگر نیز انتظار تماشاچیان را می کشند. اولین صحنه پایانی به ما می گوید که همه نجات یافته اند؛ فرودو، سم، مری، پیپین و قهرمانان دیگر دوباره به هم پیوسته اند. البته وجود این صحنه ضروری بود. صحنه ضروری دیگر، صحنه تاج گذاری پادشاه جدید است که بلافاصله بعد از صحنه قبل شاهد آن هستیم. این صحنه با تعظیم افراد حاضر در سالن به سوی هابیت ها پایان می پذیرد. فیلم باید در این لحظه پایان می یافت، زیرا در پایان این صحنه تماشاچی اطلاعات کاملی از سرانجام داستان و عاقبت شخصیت ها در اختیار دارد و دیگر چیزی برای دانستن باقی نمی ماند. اما فیلم ادامه می یابد. صحنه های متعاقب مربوط به 13 ماه بعد هستند. ابتدا صحنه ازدواج سم با رز را می بینیم. سپس فرودو را می بینیم که مشغول نوشتن کتابش است. سپس او بعد از یک وداع طولانی با دوستانش، شهر را ترک می کند. و سرانجام سم را که به اتفاق همسر و فرزندانش به شایر بازگشته می بینیم. تمام این صحنه های آخری اضافه بودند. صحنه پایانی فیلم به قهرمان ما (فرودو) تعلق ندارد، بلکه به شخصیتی جانبی (سم) اختصاص یافته است. متأسفانه وجود صحنه های پایانی متعدد، باعث شده فیلم از مسیر خود خارج شود و پایان بندی آن دچار تشتت گردد. فیلم به جای این که در لحظه ای مناسب و سرنوشت ساز قطع شود، در لحظه ای بی اهمیت تمام می شود. با همه اینها باید اذعان کرد که تریلوژی ارباب حلقه ها به خاطر فیلمنامه خوش ساختارش، به خاطر جلوه های ویژه شگفت انگیزش و به خاطر کارگردانی هوشمندانه اش، به جایگاهی رفیع و بی نظیر در عالم سینما دست یافته است.
منبع : ماهنامه فیلم نگار شماره 23
Return of the king
طی کردن سفرهای موازی
فیلمنامه نویسان : فیلیپو بوینس ، پیتر جکسون و فرن والش بر ( اساس داستان ارباب حلقه ها نوشته جی . آر . آر . تالکین ) کارگردان : پیتر جکسون ، بازیگران : الیجاوود ، ویگو مورتنسن ، کریستوفر لی ، محصول 2003، نیوزیلند.
پایتخت گوندور در محاصره قوای سارون قرار گرفته است . گندالف با تلاش بسیار سعی می کند به ارتش شکست خورده گوندور نیروی تازه ای ببخشد . او در این راه ازکمک پادشاه روهان که جنگاورانش را برای شرکت در بزرگ ترین نبرد تاریخ گسیل می کند ، نیز برخوردار می شود . در این میان ایمد همه به یک هابیت کوچک ، ولی با اراده به نام فرودو است .
در این نوشته، لیندا سیگر ساختار فیلمنامه قسمت سوم تریلوژی ارباب حلقه ها را بررسی می کند و نشان می دهد که نویسندگان فیلمنامه چگونه از کنش های گوناگون و سفرهای موازی برای پیشبرد داستان استفاده کرده اند. همچنین او در مورد این که چرا داستان، قبل از به پایان رسیدن فیلم به پایان می رسد، توضیح می دهد.
در اواخر دهه هشتاد، کمیسیون فیلم نیوزیلند، برای ترقی و جهانی کردن سینمای این کشور برنامه آموزش فیلمنامه نویسان، کارگردان ها و تهیه کنندگان سینما را در دستور کار خود قرار داد. من جزو اولین افرادی بودم که برای تدریس و برگزاری سمینارهای فیلمنامه نویسی به این کشور دعوت شدم. پیتر جکسون و فران والش (که به همراه فیلیپا بوینز، فیلمنامه ارباب حلقه ها را نوشته اند) در سمینارهای آموزشی مذکور شرکت می کردند. آنها مرا استخدام کردند تا روی فیلمنامه ای که برای فیلم Braindead نوشته بودند کار کنم.
آنها با این فیلم به بازار بین المللی راه یافتند. دو سال بعد یعنی در سال 94، فیلم آنها با نام موجودات بهشتی نامزد جایزه اسکار و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلمنامه اصلی از انجمن فیلم آمریکا شد. در طول ده سال، پیتر جکسون و همکاران نویسنده اش، از سینمای کوچک و ناشناخته نیوزیلند به سوی پر افتخارترین سکوهای سینمای جهان پرواز کردند و با ساخت تریلوژی ارباب حلقه ها کاری تقریبا غیرممکن را انجام دادند. قسمت سوم این تریلوژی با عنوان ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه توانست جوایز اسکار 2003 را درو کند و نام خود را در زمره پرافتخارترین فیلم های تاریخ به ثبت برساند. موفقیت این فیلم حاصل عوامل بسیاری است؛ کارگردانی عالی، جلوه های ویژه مثال زدنی و البته فیلمنامه ای خوب. سؤالی که اکنون می خواهم مطرح کنم این است که فیلمنامه نویسان مبتدی چه نکاتی می توانند از این فیلمنامه یاد بگیرند و چگونه می توانند از این نکات در نوشتن فیلمنامه های خود استفاده کنند؟ فیلمنامه نویس برای تبدیل یک داستان به یک فیلمنامه معمولا با موانعی مواجه می شود. او باید با استفاده از خلاقیتش راه حل هایی برای فائق آمدن بر این موانع بیابد. فیلمنامه ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه از ساختاری نسبتا خطی برخوردار است. این فیلمنامه از صحنه های جنگ و مبارزه اشباع شده است. نویسندگان فیلمنامه باید کاری می کردند تا این صحنه های طولانی یکنواخت و خسته کننده به نظر نرسند. آنها باید به این صحنه ها تنوع و تازگی می بخشیدند. صحنه های مربوط به حمله اورک ها، اشباح و هیولاها در پرده دوم و بخشی از پرده سوم فیلم فراوان هستند. فیلمنامه نویسان چگونه توانستند جذابیت را به این صحنه های به ظاهر یکنواخت تزریق کنند؟ متفاوت بودن جنگ های موجود در داستان از نظر نوع و ماهیت، یکی از عوامل ایجاد تنوع در صحنه های نبرد بود، جنگ اصلی با حمله مستقیم به شهر میناس تریس شکل می گیرد. حمله های دیگری نیز توسط ارتش های دیگر، مثلا ارتش «مردان مرده دانهارو» صورت می گیرند. تفاوت هایی بین هر کدام از ارتش ها و نیز شیوه های رزمی مورد استفاده آنها وجود دارد. بعضی از ارتش ها از تیر و کمان استفاده می کنند، بعضی از اولیفانت ها (موجودات عظیم الجثه فیل شکل)، بعضی از اشباح از حلقه استفاده می کنند و بعضی از اسب ها. پرندگان هیولا شکلی نیز در بعضی نبردها شرکت دارند. بعضی جنگ نیز به شکل تن به تن صورت می گیرند. شیوه دیگری که فیلمنامه نویسان برای تنوع بخشیدن به داستان از آن سود جسته اند، خلق خط های داستانی موازی بود. در این خط های داستانی، که من آنها را سفر شخصیت های مختلف داستانی می نامم، شخصیت های اصلی هم زمان و جدا از هم به مبارزه خود ادامه می دهند. شهر در برابر حمله مقاومت می کند.
هم زمان در گذرگاه کوهستانی، آراگون به همراه لگولاس و گیلمی مشغول پیشروی به طرف «کوه راه مردگان» است تا با پادشاهان مرده متحد شود.
- هم زمان در ریوندل آرون تصمیم می گیرد که به سرزمینش بازگردد.
- هم زمان در روهان، مردی در جنگ، به ایووین پیوسته است.
- هم زمان در موردور، فرودو، سم و گولام در حال بالا رفتن از یک صخره هستند.
- هم زمان در شهر میناس تریس، پیپین در حال بالا رفتن از یک پرتگاه مرتفع است. او می خواهد آتش روشن کند و با آن به دیگران علامت بدهد.
- هم زمان در قسمت دیگری از میناس تریس، شاه دنتور در حال فرستادن تنها پسر باقی مانده اش به جنگی است که در آن پیروزی وجود ندارد.
این سفرهای موازی ساختار خطی فیلم را شکسته اند و نیز سرعت آن را عوض کرده اند. در میان صحنه های پر سرعت نبرد صحنه های آرام تری (از نظر سرعت) گنجانده شده اند. بعضی از این صحنه های آرام شامل صحنه خستگی و گرسنگی فرودو و سم، صحنه انتظار آرون و صحنه مذاکره آراگون با پادشاهان مرده است. این تغییر دائمی سرعت، فیلم را به سمفونی ای شبیه کرده که موومان های زیادی در آن وجود دارد و ملودی در هر کدام از این موومان ها تغییر می کند.
بار حسی هر صحنه نیز در ایجاد تنوع در فیلم نقش دارد. بدگمانی سم به گولام باعث ایجاد عمق روانی در رابطه آنها شده است. شک فرودو به گولام، که تظاهر به بی گناهی می کند و با خوش خدمتی سعی در فریب فرودو دارد و نیز آزردگی او هنگامی که توسط فرودو طرد می شود، از نظر من جزو غنی ترین وجوه فیلمنامه این فیلم هستند. نقطه قوت دیگر قسمت سوم این تریلوژی، استفاده بهینه از فصل ها (سکانس ها)ی داستانی است. هنگام نوشتن فصل های مختلف داستانی نمی توان به هر کدام از این فصل ها به عنوان جزئی واحد نگاه کرد، بلکه باید طوری این فصل ها را ساخت که هر کدام از آنها جزئی از یک کل که همان داستان است، به حساب آیند؛ یعنی فصل های یک داستان باید یکپارچه و منسجم باشند. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، از فصل های بسیاری تشکیل شده است. بخش های ابتدایی، میانی و انتهایی هر کدام از این فصل ها با قدرت نوشته شده اند، به طوری که این فصل ها به خوبی داستان را پیش می برند. فصل به دام افتادن فرودو در تارهای شلوپ (عنکبوت عظیم الجثه)، فصل های مربوط به جنگ، رفتن آراگون، لگولاس و گیلمی به «کوه راه مردگان» برای قانع کردن پادشاهان مرده به همکاری و فصلی که در آن فرودو (با کمی کمک از جانب گولام) حلقه را به داخل مواد مذاب پرتاب می کند، جزو بهترین و مستحکم ترین فصل های فیلم هستند. درست است که نابود کردن حلقه هدف اصلی در داستان است، اما در هر یک از خط های داستانی، اهداف جانبی دیگری نیز برای شخصیت ها در نظر گرفته شده اند. آراگون می خواهد پادشاهان مرده را به همکاری با خود وادارد، پیپین می خواهد فرامیر را نجات دهد، مری می خواهد یک قهرمان باشد و نمی خواهد از جنگ کنار گذاشته شود، گوندالف می خواهد ارتشش را سازمان دهی کند و آنها را به جنگیدن برای نجات شهر و حفظ پادشاهی ترغیب کند و...
شخصیت ها برای رسیدن به این اهداف باید با خطراتی دست و پنجه نرم کنند. بسیاری از این اهداف به نجات مردم و زمین میانی و شکست مربوط می شوند و بعضی دیگر از این اهداف جنبه شخصی و عاطفی پیدا می کنند. دوست شدن با فرودو برای سم یک هدف است که البته خطراتی نیز برای او در بر دارد. حمل حلقه توسط فرودو، سم و گولام، خطر وسوسه شدن آنها را به دنبال دارد. رفتن ایوین به جنگ با ویچکینگ (شاه جادوگران)، برای او یک هدف است که خطر کشته شدن را نیز در بر دارد، اما از آنجا که هیچ مردی قادر به کشتن ویچکینگ نیست، حضور ایوین (که یک زن است) در میدان جنگ ضرورت پیدا می کند. ساختار مستحکم فیلمنامه باعث شده تا تک تک این اجزا یا خطوط مجزای داستانی، کارکردی عالی در جهت پیشبرد کل داستان داشته باشند. ساختار این فیلمنامه کاملا آشکار و واضح است. (البته به جز قسمت پایانی آن که در ادامه راجع به آن صحبت می کنم) صحنه آغازین فیلم نشان می دهد که حلقه چگونه به دست گولام می افتد و این که حلقه چه وسوسه ها و خطراتی به دنبال دارد. معلوم می شود که فرودو باید حلقه ها را به شکاف تقدیر ببرد. و بعد از گذشت 8 دقیقه از آغاز فیلم، پیپین با نگاه به پالانتیر آینده را می بیند و از تصرف شهر در آینده، مطلع می شود. در حین پرده اول فیلم (یک سوم ابتدایی)، نیروها با هم متحد می شوند، گاندالف چهار نعل به سوی میناس تیریت حرکت می کند و معلوم می شود که زمان جنگ نزدیک است. در اولین نقطه عطف فیلم (دقیقه 36) دشمنان آماده می شوند. در ابتدای پرده دوم فیلم (یک سوم میانی) یعنی تقریبا دقیقه 95، جنگ آغاز می شود و تا پایان پرده دوم، ادامه پیدا می کند. دومین نقطه عطف داستان زمانی رقم می خورد که به نظر می آید فرودو حلقه را گم کرده است (اما معلوم می شود که حلقه نزد سم است و او با اندکی تردید آن را به فرودو پس می دهد.) اکنون در پرده سوم فیلم (یک سوم پایانی)، فرودو باید حلقه را نابود کند. پرده سوم ساختاری کاملا فشرده دارد و از زمانی که سم حلقه را به فرودو پس می دهد، آغاز می شود. 25 دقیقه طول می کشد تا سرانجام فرودو حلقه را به داخل مواد مذاب پرتاب می کند. بعد از این صحنه، سه دقیقه طول می کشد تا قهرمانان ما از مهلکه فرار کنند. در این نقطه است که ساختار فیلمنامه دچار گسست و شکستگی می شود. بعد از این که آنها حلقه را نابود کردند و توانستند با موفقیت از آن محل بگریزند، داستان عملا تمام می شود و قهرمانان به هدفشان می رسند. اما هنوز 20 دقیقه دیگر به پایان فیلم باقی مانده و چند صحنه پایانی دیگر نیز انتظار تماشاچیان را می کشند. اولین صحنه پایانی به ما می گوید که همه نجات یافته اند؛ فرودو، سم، مری، پیپین و قهرمانان دیگر دوباره به هم پیوسته اند. البته وجود این صحنه ضروری بود. صحنه ضروری دیگر، صحنه تاج گذاری پادشاه جدید است که بلافاصله بعد از صحنه قبل شاهد آن هستیم. این صحنه با تعظیم افراد حاضر در سالن به سوی هابیت ها پایان می پذیرد. فیلم باید در این لحظه پایان می یافت، زیرا در پایان این صحنه تماشاچی اطلاعات کاملی از سرانجام داستان و عاقبت شخصیت ها در اختیار دارد و دیگر چیزی برای دانستن باقی نمی ماند. اما فیلم ادامه می یابد. صحنه های متعاقب مربوط به 13 ماه بعد هستند. ابتدا صحنه ازدواج سم با رز را می بینیم. سپس فرودو را می بینیم که مشغول نوشتن کتابش است. سپس او بعد از یک وداع طولانی با دوستانش، شهر را ترک می کند. و سرانجام سم را که به اتفاق همسر و فرزندانش به شایر بازگشته می بینیم. تمام این صحنه های آخری اضافه بودند. صحنه پایانی فیلم به قهرمان ما (فرودو) تعلق ندارد، بلکه به شخصیتی جانبی (سم) اختصاص یافته است. متأسفانه وجود صحنه های پایانی متعدد، باعث شده فیلم از مسیر خود خارج شود و پایان بندی آن دچار تشتت گردد. فیلم به جای این که در لحظه ای مناسب و سرنوشت ساز قطع شود، در لحظه ای بی اهمیت تمام می شود. با همه اینها باید اذعان کرد که تریلوژی ارباب حلقه ها به خاطر فیلمنامه خوش ساختارش، به خاطر جلوه های ویژه شگفت انگیزش و به خاطر کارگردانی هوشمندانه اش، به جایگاهی رفیع و بی نظیر در عالم سینما دست یافته است.
منبع : ماهنامه فیلم نگار شماره 23