نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
عشق است که خورشید و دیگر ستارگان را به حرکت وا می دارد. سطر پایانی کمدی الهی دانته
نیروهای تاریخ، تنها از دو منبع نشأت می گیرند: طبیعت و انسان، در اینجا دو پرسش عظیم را یادآور می شوم، اما تنها برای اینکه آنها را کنار بگذارم. نخست اینکه، آیا در پشت طبیعت و انسان، خدا یا روح مطلقی وجود دارد که آنها را آفریده است و از طریق آنها عمل می کند؟ این مسئله امری ایمانی است که لازم نیست مورخ آن را حل و فصل کند و نباید بر تبیین او اثر بگذارد. پرسش دوم، دو منبع را برای سرمنشأ بودن کم نمی داند. بلکه زیاد هم می داند. به عبارتی، آیا تنها طبیعت وجود دارد و انسان کاملاً درون آن جای می گیرد؟ در این صورت، طبیعت منبع یگانه ای برای نیروهای تاریخ فراهم می سازد. این نیز پرسشی است که بیرون از حوزه کار مورخ قرار دارد. کافی است با فیلسوف معاصر موافق باشیم که:
باید همان طور که کاملاً متمایز است، علیّت در طبیعت و علیّت، اگر مجبور باشیم از نام مشابه استفاده کنیم، در قلمرو فعل انسانی فردی یا جمعی را از هم جدا کنیم (Von Wright, 1971, pp. 160-1).
اما اینکه آیا جهان می بایست همین گونه تکامل یابد که یافته، یا تکامل آن به این صورت، صرفاً تصادف است (و این پرسش که «تصادف» و «می بایست» در این بافت به چه معنا هستند)، موضوع مورد بررسی مورخ نیست. او طبیعت را همان طور که می یابد می پذیرد. به عهده وی نیست که تبیین کند چرا آب مرکب از اکسیژن و هیدروژن است و در دمای صفر درجه یخ می زند. کافی است یادآوری شود که همواره چنین است. این گونه است نوع «قانون وار» (4) یا «قانون فرا گیر» (5) تبیین که برخی تصور می کنند پاسخ مناسب به سؤال مورخ درباره علت یک رویداد خاص است.
هنگامی که نیات انسانی نیروهای طبیعت را به کار می گیرند، آن را فناوری می خوانیم. اما نیات انسانی چگونه بر انسانهای دیگر اثر می گذارند؟ کانت چنین تعلیم می داد که،
انسان (و هر موجود عاقلی) غایتی فی نفسه است؛ یعنی، هرگز نباید صرفاً به عنوان ابزاری برای شخصی (حتی برای خدا)، بدون اینکه در عین حال خودش یک غایت باشد، مورد استفاده قرار گیرد... (Kant, 1956, p. 136; part I, ch. II, 6.)
مطابق اصل کانت، ما هرگز نباید انسانهای دیگر را مجبور کنیم، بلکه فقط باید متقاعدشان سازیم (آلت دست کردن پسندیده نیست). اما به معنای دقیق، ما هرگز نمی توانیم شخص دیگری را مجبور به انجام عملی کنیم. اگر مرد تنومندی دست شما را محکم گرفت و با آن به صورت من سیلی زد، این عمل شما نخواهد بود، بلکه عمل اوست. بدین دلیل است که آر. جی. کالینگوود استدلال می کند که در معنای «علت»، بسته به اینکه در مورد طبیعت به کار رود یا در مورد انسان، تفاوتی هست. ما از طریق روشن کردن یک کبریت یا صید یک ماهی، «علت» رویدادی در طبیعت می شویم. ما اینها را با حرکت چوب کبریت بر روی قوطی کبریت، طعمه افکندن با قلاب ماهیگیری در آب و کشیدن آن موجب می شویم. اما هنگامی که «علت» می شویم شخصی کاری را انجام دهد (مانند پول به ما قرض بدهد یا روانه دریا شود)، این گونه عمل نمی کنیم. کالینگوود می گوید:
در اینجا، آنچه «معلول» است، عمل آزادانه و حساب شده فاعل مسئول و آگاه است، و «علت شدن» تا او آن را انجام دهد، به این معناست که به او انگیزه ای برای انجام آن داده شود (Collingwood, 1940, p. 285).
البته، موارد حاشیه ای نیز وجود دارد. اگر من انسانی را تا سر حد مرگ کتک بزنم تا سندی را امضا کند، آیا این کار به عنوان عمل او به حساب می آید؟ یا اینکه من به معنای فنی، «علت» آن شده ام؟ اگر همسر و فرزندانش را تهدید کنم تا او امضا کند، آیا او را مجبور ساختهام؟ این اصطلاحی است که ما معمولاً استفاده می کنیم. اما به معنای دقیق، امضایش همچنان عمل آزادانه فاعلی مسئول و آگاه است، هر چند فاعلی با انگیزه بسیار قوی. عبارتهایی نظیر «ما او را به انجام آن واداشتیم» و «شرایط او را مجبور به انجام آن کرد»، غالباً به معنای استعاری و نه معنای حقیقی استفاده می شوند. آنچه ما در چنین مواردی می فهمیم، این است که به او انگیزه ای بسیار قوی داده اند، معمولاً به این دلیل که شقّ بدیل بسیار نامطلوب بوده است. این واقعیت که گاهی فاعل سرسختانه مقاومت می کند (برای عقایدش پای چوبه دار می رود، یا فرصتی را از دست می دهد)، نشان می دهد که به معنی واقعی کلمه مجبور نیست. با این همه، کبریت روشن شده و ماهی به دام افتاده، هرگز هیچ انتخابی نداشتند.
این تمایز که به لحاظ نظری روشن است، در امور دنیایی که عرصه کار مورخ است، کمتر وضوح دارد. در اینجا، قوانین طبیعت و نیات انسانی، تقریباً به طور جدایی ناپذیری در رویدادهای تاریخی بزرگ و کوچک ترکیب شده اند. فرض کنید که بپرسیم «چرا انبار علوفه در حال سوختن است؟»، پاسخ ممکن است این باشد «زیرا چوب و پوشال بسیار قابل احتراق اند» یا اینکه «زیرا شخصی آن را آتش زده است». یک تبیین علّی کامل همه عناصر طبیعی و همه عناصر انسانی را شامل خواهد شد؛ در عمل، ما خود را محدود به آن گزینش آنی می کنیم که به پژوهش کنونی مان مرتبط به نظر می رسد. مورخان در آن نوع تبیینی که ترجیح می دهند، اختلاف دارند. یکی می گوید که نبرد را باختند زیرا فاتحان تانکهای بهتری داشتند، دیگری می گوید زیرا فرماندهان بهتری داشتند. انسانها استدلال می کنند که آیا این یا آن علت واقعی بود؟ یقیناً در هر استدلالی فایده ای هست، اما آیا قضیه در نهایت به حد ترجیحات شخصی و فلسفه های زندگی تنزل نمی کند؟
بدین سان، وصلتها، تولدها و مرگها به نظر نمی رسد تابع قاعده ای باشند که به وسیله آن بتوان تعدادشان را پیشاپیش محاسبه کرد، زیرا اراده آزاد انسان چنین تأثیر عظیمی بر آنها دارد؛ و با این حال، آمارهای سالیانه آنها... نشان می دهد که آنها درست همان قدر تابع قوانین طبیعی ثابت هستند که تغییرات آب و هوا... (Kant, 1784, in Reiss, 1977, p. 41).
اما آیا این قاعده مندیهای انسانی، ناشی از «قوانین طبیعی ثابت» هستند؟ یا رفتار انسانی در جامعه از قوانین طبیعی آزاد است؟ برخی استدلال می کنند که علم یگانه است و همه علوم موضوع و ماهیت واحد دارند؛ و نیز روش واحدی برای اثبات نظریات و انجام استنتاجات که به عنوان روش فرضی ـ قیاسی معروف است. به عهده مورخان نیست که در صدد حل و رفع این نزاع دیرینه برآیند. اما آنها باید آن را بدانند و از گرایشهای آگاهانه (شاید نیمه آگاهانه) خودشان به یکی از جوانب این نزاع، و همچنین گرایشهای همکارانشان آگاه باشند.
نیروهای محرک تاریخ از کجا می آیند؟ از آنجا که این قاعده مندیهای جامعه بسیار شبیه قوانین طبیعت است، آیا باید رویدادهای اجتماعی را برحسب علت تبیین کنیم (یعنی، پدید آمده به وسیله قوانین طبیعی) یا بر حسب قصد و نیت (یعنی پدید آمده به وسیله اراده انسانی)؟ به عبارت دیگر، آیا تبیین ما قانون وار (8) است، یا باید تبیینی غایت شناختی باشد؟ پیش از این گفتیم که اکثر قوانین طبیعت شکل فعلی شان را طی رشد و تکوین طولانی زمین و حیات بر روی آن پیدا کرده اند. نیروهای بنیادین جهان روی زمین، اکنون در راههایی خاص جهت می یابند. اما لازم نبود آنها این گونه باشند. اولین مراحل حیات مبتنی بر متان بود نه اکسیژن. حیوانات و گیاهان شاید از سیلیسیم ساخته شده باشند نه از کربن، چنان که اکنون ساخته شده اند. حیات حیوانی ممکن بود حول خطوط کاملاً متفاوتی بچرخد.
به همین نحو، جوامع انسانی در شمار گسترده ای از راههای مختلف بسط و توسعه یافته اند (همان گونه که انسان شناسان مبرهن ساخته اند)؛ و با این حال، امکانات تحقیق نیافته بسیاری باقی است. درون جوامع، نظامهای خاص ـ اقتصادی، فرهنگی و غیره ـ بسط یافته اند. این نظامها ظاهراً واقعیت خودشان را پیدا می کنند و بر طبق آن، به رفتار مردان و زنان شکل می دهند. وجود یا فقدان برده داری، یا مالکیت قبیله ای زمین، یا بازار آزاد، تا حد زیادی بر چگونگی رفتار انسانها تأثیر می گذارد. در واقع، آنها نه تنها رفتار انسانها، بلکه اندیشه آنها را نیز نظم و سامان می بخشند. بنابراین، ازدواج با سه یا چهار زن به طور هم زمان، هرگز وارد محاسبات من نشده است؛ و تقریباً حتی به فکرم نیز نمی رسد. با این حال، در برخی از جوامع امری متعارف است. چنین نمونه هایی را می توان تا بی نهایت بر شمرد. اصل مطلب این است که نظامهای مختلف جامعه، رفتار هم نوعانمان را کاملاً قاعدهمند و از این رو، قابل پیش بینی و قابل اتکا می سازند. در غیر این صورت، چگونه می توانستیم اتومبیلی را برانیم، نامه ای را پست کنیم و خواروبار بخریم؟ جامعه به هر یک از ما «طبیعت ثانوی» می دهد. اما باز لازم نبود این گونه باشیم. ما برده نظامهای اجتماعی مان نیستیم. از این رو، مورخ باشد شخصیتهای قاطعی را که به نحوی از انحاء از این نظام می گریزند، به حساب آورد. آنها، همانند رویدادهای غیرمنتظره در طبیعت، برآورد او را از احتمالات واژگون می کنند.
نظامهای اجتماعی تنها درون جوامع یافت نمی شوند. پاره ای از آنها، مانند بازرگانی و دیپلماسی، در بین جوامع وجود دارند. در واقع، جنگ و تجارت بین المللی تقریباً به اندازه تاریخ قدمت دارند. نکته اصلی همان است: بین مرزهای ملی، و همچنین درون آنها، نظامهایی ارادی ـ قوانین، رسوم، عادتها و سنن ـ روییده اند که به رفتار جهت می دهند و به شخصیت، شکل و صورت.
تصادف؟
موقعی که به دوستی گفتم که درباره نیروهای محرک تاریخ می نویسم، پاسخ داد «تصادف را فراموش نکن!». سخن او اندیشه های پیشینیانی را منعکس می ساخت که به تصادف یا «بخت» شخصیت دادند و او را به شکل الهه ای تحت نام «فورتیونا» (2) درآوردند. البته چیزهای زیادی اتفاق می افتد که ما پیش بینی نکرده ایم؛ این امر پیامد عجیب جهل یا فقدان توجه ما نیست. شگفت آورتر آن چیزهایی هستند که نمی توان در بازنگری آنها را تبیین کرد. مورخ که آرزو دارد داستانی معقول بسازد، غالباً برای تبیین آنها تا حد سخن گفتن از تصادف یا شانس تنزل می کند. در ژوئیه 1944 گروهی از افسران آلمانی در صدد برآمدند با ترور آدولف هیتلر، به رژیم نازی پایان بخشند. کیف دستی حامل بمب، زیر میز، پیش پاهای هیتلر، جای داده شده بود؛ درست قبل از منفجر شدن آن، آجودان مخصوص کاملاً از همه جا بی خبر، اما صاحب ذهنی منبسط، متوجه آن شد و آن را به انتهای دیگری از اتاق منتقل کرد. هیتلر زنده ماند. جنگ که قرار بود همان موقع خاتمه یابد، ده ماه دیگر ادامه یافت ـ ده ماهی که ویرانگرترین دوره کل نبرد بود. ما نمی توانیم تلفات شدیدی را که اروپا و تمدن در آن ده ماه متحمل شد، برآورد کنیم؛ تنها می توانیم خاطر نشان سازیم که ظاهراً همه آنها از انتقال آن کیف چرمی کوچک نشأت گرفتند.تنها طبیعت و انسان
آیا در بازنگری دینامیسم تاریخ، باید بین نیروهای محرک، جایی برای تضاد یا تقدیم بیابیم؟ به اعتقاد من، خیر.نیروهای تاریخ، تنها از دو منبع نشأت می گیرند: طبیعت و انسان، در اینجا دو پرسش عظیم را یادآور می شوم، اما تنها برای اینکه آنها را کنار بگذارم. نخست اینکه، آیا در پشت طبیعت و انسان، خدا یا روح مطلقی وجود دارد که آنها را آفریده است و از طریق آنها عمل می کند؟ این مسئله امری ایمانی است که لازم نیست مورخ آن را حل و فصل کند و نباید بر تبیین او اثر بگذارد. پرسش دوم، دو منبع را برای سرمنشأ بودن کم نمی داند. بلکه زیاد هم می داند. به عبارتی، آیا تنها طبیعت وجود دارد و انسان کاملاً درون آن جای می گیرد؟ در این صورت، طبیعت منبع یگانه ای برای نیروهای تاریخ فراهم می سازد. این نیز پرسشی است که بیرون از حوزه کار مورخ قرار دارد. کافی است با فیلسوف معاصر موافق باشیم که:
باید همان طور که کاملاً متمایز است، علیّت در طبیعت و علیّت، اگر مجبور باشیم از نام مشابه استفاده کنیم، در قلمرو فعل انسانی فردی یا جمعی را از هم جدا کنیم (Von Wright, 1971, pp. 160-1).
نیروهای طبیعت
همان طور که گفتیم، نیروهای طبیعت عبارت اند از چهار نیروی بنیادین فیزیکدانان (الکترومغناطیسی و غیره) که با تکامل جهان جهت یافته اند. بسیاری از ویژگیهای به ظاهر ضروری جهان واقعاً ممکن اند. همه پستانداران پنج انگشت دارند، زیرا همه ما از نسل یک ماهی دوره دوونین هستیم (3) که پنج بند انگشت در باله هایش داشت. اگر شش بند انگشت داشت، احتمالاً عدد دوازده را مبنای حساب قرار می دادیم نه ده را. اگر نیروی جاذبه زمین کمتر از یک جی (g) بود، گیاهان و حیوانات مانند زرافه ها یا سپیدارها درازتر و باریکتر بودند؛ اگر بیشتر از یک جی بود، همه ما باید مانند کرگدنها یا کشتی گیران ژاپنی ساخته می شدیم. هنگامی که تلاش می کنیم تبیین کنیم چرا «قوانین طبیعت» باید آن گونه باشند که هستند، می توانیم علل را در تاریخ جهان بیابیم.اما اینکه آیا جهان می بایست همین گونه تکامل یابد که یافته، یا تکامل آن به این صورت، صرفاً تصادف است (و این پرسش که «تصادف» و «می بایست» در این بافت به چه معنا هستند)، موضوع مورد بررسی مورخ نیست. او طبیعت را همان طور که می یابد می پذیرد. به عهده وی نیست که تبیین کند چرا آب مرکب از اکسیژن و هیدروژن است و در دمای صفر درجه یخ می زند. کافی است یادآوری شود که همواره چنین است. این گونه است نوع «قانون وار» (4) یا «قانون فرا گیر» (5) تبیین که برخی تصور می کنند پاسخ مناسب به سؤال مورخ درباره علت یک رویداد خاص است.
نیات انسانی
بنابراین، یک رویداد طبیعی نتیجه ترکیبی از نیروهای طبیعی است. اما آیا یک رویداد تاریخی نیز چنین نتیجه ای است؟ به اعتقاد من، نه. عنصر دیگری در اینجا هست که منشأ آن طبیعت نیست، بلکه ذهن انسان است. چنین نیروهایی را «عمدی» می نامند، زیرا از قصدی انسانی و معمولاً قصد پدید آوردن تغییری در جهان سرچشمه می گیرند. چنین نتیجه ای یقیناً از نیروهای طبیعت بهره می گیرد ـ آن نیروها توان مکانیکی ای برای بدنهایمان و برای ماشینهایی که اختراع کرده ایم، فراهم می سازند. با این حال، اشعار، و موشکهای فضایی تنها محصولات نیروهای طبیعی نیستند.هنگامی که نیات انسانی نیروهای طبیعت را به کار می گیرند، آن را فناوری می خوانیم. اما نیات انسانی چگونه بر انسانهای دیگر اثر می گذارند؟ کانت چنین تعلیم می داد که،
انسان (و هر موجود عاقلی) غایتی فی نفسه است؛ یعنی، هرگز نباید صرفاً به عنوان ابزاری برای شخصی (حتی برای خدا)، بدون اینکه در عین حال خودش یک غایت باشد، مورد استفاده قرار گیرد... (Kant, 1956, p. 136; part I, ch. II, 6.)
مطابق اصل کانت، ما هرگز نباید انسانهای دیگر را مجبور کنیم، بلکه فقط باید متقاعدشان سازیم (آلت دست کردن پسندیده نیست). اما به معنای دقیق، ما هرگز نمی توانیم شخص دیگری را مجبور به انجام عملی کنیم. اگر مرد تنومندی دست شما را محکم گرفت و با آن به صورت من سیلی زد، این عمل شما نخواهد بود، بلکه عمل اوست. بدین دلیل است که آر. جی. کالینگوود استدلال می کند که در معنای «علت»، بسته به اینکه در مورد طبیعت به کار رود یا در مورد انسان، تفاوتی هست. ما از طریق روشن کردن یک کبریت یا صید یک ماهی، «علت» رویدادی در طبیعت می شویم. ما اینها را با حرکت چوب کبریت بر روی قوطی کبریت، طعمه افکندن با قلاب ماهیگیری در آب و کشیدن آن موجب می شویم. اما هنگامی که «علت» می شویم شخصی کاری را انجام دهد (مانند پول به ما قرض بدهد یا روانه دریا شود)، این گونه عمل نمی کنیم. کالینگوود می گوید:
در اینجا، آنچه «معلول» است، عمل آزادانه و حساب شده فاعل مسئول و آگاه است، و «علت شدن» تا او آن را انجام دهد، به این معناست که به او انگیزه ای برای انجام آن داده شود (Collingwood, 1940, p. 285).
البته، موارد حاشیه ای نیز وجود دارد. اگر من انسانی را تا سر حد مرگ کتک بزنم تا سندی را امضا کند، آیا این کار به عنوان عمل او به حساب می آید؟ یا اینکه من به معنای فنی، «علت» آن شده ام؟ اگر همسر و فرزندانش را تهدید کنم تا او امضا کند، آیا او را مجبور ساختهام؟ این اصطلاحی است که ما معمولاً استفاده می کنیم. اما به معنای دقیق، امضایش همچنان عمل آزادانه فاعلی مسئول و آگاه است، هر چند فاعلی با انگیزه بسیار قوی. عبارتهایی نظیر «ما او را به انجام آن واداشتیم» و «شرایط او را مجبور به انجام آن کرد»، غالباً به معنای استعاری و نه معنای حقیقی استفاده می شوند. آنچه ما در چنین مواردی می فهمیم، این است که به او انگیزه ای بسیار قوی داده اند، معمولاً به این دلیل که شقّ بدیل بسیار نامطلوب بوده است. این واقعیت که گاهی فاعل سرسختانه مقاومت می کند (برای عقایدش پای چوبه دار می رود، یا فرصتی را از دست می دهد)، نشان می دهد که به معنی واقعی کلمه مجبور نیست. با این همه، کبریت روشن شده و ماهی به دام افتاده، هرگز هیچ انتخابی نداشتند.
از گذشته، یا به سوی آینده
تمایز واضحی که کالینگوود می نهد، تفاوت بین پدید آمدن چیزی به خاطر رویدادی پیشین، و پدید آمدن آن به خاطر آینده ای خیالی است. بنابراین، اگر بپرسید چرا در این لحظه می نویسم، اشاره به رویدادهای سابق، مانند بلند شدن از خواب، تبیینی کافی نیست؛ هر چند اینها ممکن است لازم باشند، اما فعل مرا تبیین نمی کنند. دلیل نوشتن قصد من برای اتمام کتاب است. کتاب تمام شده، رویداد آینده مورد نظری است که نگارشم را تبیین می کند. این را تبیین غایت شناختی (6) یا غایی می خوانند (7). این نوع تبیین است که برای امور انسانی مناسبتر از نوع طبیعی است، جایی که رویدادها به وسیله رویدادهای پیشین و عمل قوانین طبیعی تبیین می شوند.این تمایز که به لحاظ نظری روشن است، در امور دنیایی که عرصه کار مورخ است، کمتر وضوح دارد. در اینجا، قوانین طبیعت و نیات انسانی، تقریباً به طور جدایی ناپذیری در رویدادهای تاریخی بزرگ و کوچک ترکیب شده اند. فرض کنید که بپرسیم «چرا انبار علوفه در حال سوختن است؟»، پاسخ ممکن است این باشد «زیرا چوب و پوشال بسیار قابل احتراق اند» یا اینکه «زیرا شخصی آن را آتش زده است». یک تبیین علّی کامل همه عناصر طبیعی و همه عناصر انسانی را شامل خواهد شد؛ در عمل، ما خود را محدود به آن گزینش آنی می کنیم که به پژوهش کنونی مان مرتبط به نظر می رسد. مورخان در آن نوع تبیینی که ترجیح می دهند، اختلاف دارند. یکی می گوید که نبرد را باختند زیرا فاتحان تانکهای بهتری داشتند، دیگری می گوید زیرا فرماندهان بهتری داشتند. انسانها استدلال می کنند که آیا این یا آن علت واقعی بود؟ یقیناً در هر استدلالی فایده ای هست، اما آیا قضیه در نهایت به حد ترجیحات شخصی و فلسفه های زندگی تنزل نمی کند؟
قوانین طبیعت و قوانین بشریت
هنگامی که وارد قلمرو علوم اجتماعی می شویم، مسئله دشوارتر می شود. این علوم نه به اعیان طبیعی، بلکه به رفتار انسان در جامعه می پردازند. اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی، روان شناسی فردی و اجتماعی، انسان شناسی، زبان شناسی، همه، قواعد و قابلیتهای پیش بینیای در امور انسانی می یابند که شبیه آنهایی است که در طبیعت یافت می شود. چنین قواعدی اساس علوم اجتماعی اند. این نکته را بیش از دو قرن پیش، کانت به روشنی بیان کرده است:بدین سان، وصلتها، تولدها و مرگها به نظر نمی رسد تابع قاعده ای باشند که به وسیله آن بتوان تعدادشان را پیشاپیش محاسبه کرد، زیرا اراده آزاد انسان چنین تأثیر عظیمی بر آنها دارد؛ و با این حال، آمارهای سالیانه آنها... نشان می دهد که آنها درست همان قدر تابع قوانین طبیعی ثابت هستند که تغییرات آب و هوا... (Kant, 1784, in Reiss, 1977, p. 41).
اما آیا این قاعده مندیهای انسانی، ناشی از «قوانین طبیعی ثابت» هستند؟ یا رفتار انسانی در جامعه از قوانین طبیعی آزاد است؟ برخی استدلال می کنند که علم یگانه است و همه علوم موضوع و ماهیت واحد دارند؛ و نیز روش واحدی برای اثبات نظریات و انجام استنتاجات که به عنوان روش فرضی ـ قیاسی معروف است. به عهده مورخان نیست که در صدد حل و رفع این نزاع دیرینه برآیند. اما آنها باید آن را بدانند و از گرایشهای آگاهانه (شاید نیمه آگاهانه) خودشان به یکی از جوانب این نزاع، و همچنین گرایشهای همکارانشان آگاه باشند.
نیروهای محرک تاریخ از کجا می آیند؟ از آنجا که این قاعده مندیهای جامعه بسیار شبیه قوانین طبیعت است، آیا باید رویدادهای اجتماعی را برحسب علت تبیین کنیم (یعنی، پدید آمده به وسیله قوانین طبیعی) یا بر حسب قصد و نیت (یعنی پدید آمده به وسیله اراده انسانی)؟ به عبارت دیگر، آیا تبیین ما قانون وار (8) است، یا باید تبیینی غایت شناختی باشد؟ پیش از این گفتیم که اکثر قوانین طبیعت شکل فعلی شان را طی رشد و تکوین طولانی زمین و حیات بر روی آن پیدا کرده اند. نیروهای بنیادین جهان روی زمین، اکنون در راههایی خاص جهت می یابند. اما لازم نبود آنها این گونه باشند. اولین مراحل حیات مبتنی بر متان بود نه اکسیژن. حیوانات و گیاهان شاید از سیلیسیم ساخته شده باشند نه از کربن، چنان که اکنون ساخته شده اند. حیات حیوانی ممکن بود حول خطوط کاملاً متفاوتی بچرخد.
به همین نحو، جوامع انسانی در شمار گسترده ای از راههای مختلف بسط و توسعه یافته اند (همان گونه که انسان شناسان مبرهن ساخته اند)؛ و با این حال، امکانات تحقیق نیافته بسیاری باقی است. درون جوامع، نظامهای خاص ـ اقتصادی، فرهنگی و غیره ـ بسط یافته اند. این نظامها ظاهراً واقعیت خودشان را پیدا می کنند و بر طبق آن، به رفتار مردان و زنان شکل می دهند. وجود یا فقدان برده داری، یا مالکیت قبیله ای زمین، یا بازار آزاد، تا حد زیادی بر چگونگی رفتار انسانها تأثیر می گذارد. در واقع، آنها نه تنها رفتار انسانها، بلکه اندیشه آنها را نیز نظم و سامان می بخشند. بنابراین، ازدواج با سه یا چهار زن به طور هم زمان، هرگز وارد محاسبات من نشده است؛ و تقریباً حتی به فکرم نیز نمی رسد. با این حال، در برخی از جوامع امری متعارف است. چنین نمونه هایی را می توان تا بی نهایت بر شمرد. اصل مطلب این است که نظامهای مختلف جامعه، رفتار هم نوعانمان را کاملاً قاعدهمند و از این رو، قابل پیش بینی و قابل اتکا می سازند. در غیر این صورت، چگونه می توانستیم اتومبیلی را برانیم، نامه ای را پست کنیم و خواروبار بخریم؟ جامعه به هر یک از ما «طبیعت ثانوی» می دهد. اما باز لازم نبود این گونه باشیم. ما برده نظامهای اجتماعی مان نیستیم. از این رو، مورخ باشد شخصیتهای قاطعی را که به نحوی از انحاء از این نظام می گریزند، به حساب آورد. آنها، همانند رویدادهای غیرمنتظره در طبیعت، برآورد او را از احتمالات واژگون می کنند.
نظامهای ارادی
پس، آیا نظامهای اجتماعی (برخلاف افعال اجتماعی) ارادی نیستند؟ اگر بخواهم به دوستی نامه بنویسم، از اشیاء مادی (مداد، کاغذ، تمبر) به عنوان ابزارهایی برای هدفم استفاده می کنم. آنگاه نامهام را به خدمتگزاران اداره پست تحویل می دهم. من از این سازمان به عنوان ابزاری برای هدفم استفاده می کنم، درست همان گونه که از مداد و کاغذ استفاده می کنم. پس، آیا من (برخلاف قول کانت) از انسانهای دیگر به نحو ابزاری استفاده می کنم؟ در واقع چنین نیست: اولاً، زیرا اداره پست برای خدمت به مقاصد استفاده کنندگانش تأسیس شده است؛ ثانیاً، کارمندان اداره پست هدفی دوگانه دارند ـ هدف رساندن نامه ها (هدف عمومی) و هدف امرار معاش (هدف شخصی شان). بنابراین، نظامهای اجتماعی، مانند افعال خصوصی، نیات و مقاصد انسانی را تجسم می بخشند. توجه خاص مورخان به این امر است که چنین نظامهایی همواره به شیوه های مورد نظر عمل نمی کنند؛ گه گاه، منافع خصوصی خدمتکارانشان با نفع عمومی تعارض می یابد. اما چنین نوسانهایی موجب تغییر در مطلب اصلی ما ـ اینکه نظامهای اجتماعی ارادیاند ـ نمی شوند.نظامهای اجتماعی تنها درون جوامع یافت نمی شوند. پاره ای از آنها، مانند بازرگانی و دیپلماسی، در بین جوامع وجود دارند. در واقع، جنگ و تجارت بین المللی تقریباً به اندازه تاریخ قدمت دارند. نکته اصلی همان است: بین مرزهای ملی، و همچنین درون آنها، نظامهایی ارادی ـ قوانین، رسوم، عادتها و سنن ـ روییده اند که به رفتار جهت می دهند و به شخصیت، شکل و صورت.
پی نوشت ها :
1. dynamics of history
2. Fortuna؛ در اساطیر رومیان، الهه بخت و اقبال، که در اتروریا، لاتیوم و نقاط دیگر مورد پرستش بود.
3. Devonian fish
4. law - like
5. covering-law
6. teleological
7. teleolofical/ final explanation؛ از واژه یونانی "telos" و واژه لاتینی "finish"، هر دو به معنی غایت.
8. law-like یا nomological از واژه یونانی "nomos" به معنای قانون.