نویسنده: شهید حاج احمد کاظمی
جهت شناسایی منطقه عملیاتی والفجر چهار، در غرب مستقر بودیم. شب بعد از اقامه نماز به اتفاق شهید زینلی و شهید صنعتکار، جلو رفتیم. زینلی(1)چون مسوول اطلاعات لشکر بود این محور را انتخاب کرده بود ولی بنده جهت اطمینان از ضریب سلامت و موفقیت عملیات، وارد محور شدم تا از نزدیک آن را بررسی کنم.
زینلی سرما خورده بود. وسط راه به او گفتم:اگر حالت مساعد نیست، نیا. ولی با اعلام اینکه حالش خوب و سرما خوردگی اش جزئی است، همراه ما آمد. چند متری عراقی ها رسیده بودیم. من جلو، زینلی پشت سر من و صنعتکار بعد از زینلی بود.
دیدم به خود می پیچد. برگشتم دیدم سرفه اش گرفته و خود را به سختی می خواهد کنترل کند. با همه تلاش او، یک سرفه از دهانش پرید. نگهبان عراقی هوشیار شد، سریع مخفی شده بدون حرکت نشستیم. به صنعتکار گفتم:زینلی امشب کار دستمان می دهد. او را به عقب ببر؛ ولی زینلی گفت:مطمئن باش دیگر تکرار نمی شود.
سپس در حالیکه چفیه خود را در دهانش فرو می کرد تا صدای سرفه اش در نیاید، با ناراحتی و گلایه از من خواست بگذارم بماند. قبول کردم و او تا آخر نفس خود را به شدت محبوس می کرد تا مبادا یک سرفه، همه چیز را خراب کند.
زینلی سرما خورده بود. وسط راه به او گفتم:اگر حالت مساعد نیست، نیا. ولی با اعلام اینکه حالش خوب و سرما خوردگی اش جزئی است، همراه ما آمد. چند متری عراقی ها رسیده بودیم. من جلو، زینلی پشت سر من و صنعتکار بعد از زینلی بود.
دیدم به خود می پیچد. برگشتم دیدم سرفه اش گرفته و خود را به سختی می خواهد کنترل کند. با همه تلاش او، یک سرفه از دهانش پرید. نگهبان عراقی هوشیار شد، سریع مخفی شده بدون حرکت نشستیم. به صنعتکار گفتم:زینلی امشب کار دستمان می دهد. او را به عقب ببر؛ ولی زینلی گفت:مطمئن باش دیگر تکرار نمی شود.
سپس در حالیکه چفیه خود را در دهانش فرو می کرد تا صدای سرفه اش در نیاید، با ناراحتی و گلایه از من خواست بگذارم بماند. قبول کردم و او تا آخر نفس خود را به شدت محبوس می کرد تا مبادا یک سرفه، همه چیز را خراب کند.
پی نوشت ها :
1-شعبانعلی زینلی در سال1338 در شهرستان مبارکه دیده به جهان گشود. او از کودکی به کار مشغول بود و حتی تمام مدت تحصیل نیز کار می کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان مهاجرت کرد و به حفظ سنگرهای انقلاب در مقابل گروهک ها پرداخت. با شروع جنگ به جنوب شتافت و در عملیات طریق القدس برای اولین بار مجروح شد و از آن تاریخ تا پایان عمر کوتاهش، یکسره در جبهه ماند.
زینلی مدتی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 8 و اطلاعات عملیات سپاه هفتم بود و بعد از آن، به جانشینی لشکر 8 نجف منصوب شد.
او در حالی که دو برادرش به نام اصغر و اکبر را قبل از خود تقدیم اسلام کرده بود، سرانجام در تاریخ 64/12/10 به برادران شهیدش پیوست.