جوابیه یک گفتگو (6)

جناب آقای واعظ زاده حساسترین نکته ای که در مصاحبه حضرتعالی به چشم می خورد و ظاهراً عمده هدف حضرتعالی از طرح این مباحث این است که فرموده اید:
يکشنبه، 27 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوابیه یک گفتگو (6)
جوابیه یک گفتگو(6)

 





 
جوابیه حجت الاسلام سید محمد قزوینی به نکاتی در مصاحبه استاد واعظ زاده خراسانی با فصلنامه النهج

8- وحدت به بهای از دست دادن اصول مذهب

جناب آقای واعظ زاده حساسترین نکته ای که در مصاحبه حضرتعالی به چشم می خورد و ظاهراً عمده هدف حضرتعالی از طرح این مباحث این است که فرموده اید:
«اما دیدگاه دوم مستلزم قبول مشروعیت پیش آمده بود به عنوان ضرورت و از باب رعایت مصالح اسلامی و حفظ کیان اسلام.
در چنین وضعی باید با وسعت نظر همین دیدگاه را دنبال کنند و شواهد آن را در کتاب و سنت، و در لابلای تاریخ، جستجو نمایند، این گروه اگر بخواهند از اصرار بر دیدگاه اول به وحدت برسند، عادتاً محال می نماید، و قهراً اهل سنت به آنها خواهند گفت: شما با این دیدگاه خود، تمام انصار و مهاجرین را زیر سؤال بردی، و از آن همه آیا قرآن درباره آنان، چشم پوشی کردید. در این صورت ما و شما چگونه می توانیم به وحدت برسیم، و با هم در یک صف بیاستیم؟»
آیا حضرتعالی عواقب این سخن و تالی فاسد آن را لحاظ فرموده اید؟
این چه وحدتی است که تکیه بر خلافت منصوص که مورد اهتمام پیامبر از روز آغازین رسالت علنی تا آخرین لحظه حیات او بوده محال می نماید ولی با توجه به عملکرد تعداد انگشت شماری از مهاجرین و انصار امکان پذیر می شود؟
این چه وحدتی است که برای تحقق آن از تمام آیات مربوط به ولایت که در رأس آنها آیه شریفه«فان لم تفعل فما بلغت رسالته» است، چشم پوشی شود مانعی ندارد!! ولی از برداشتهای غیر صحیح از آیات مربوط به مهاجر و انصار نباید چشم پوشی شود؟
این چه وحدتی است که مهاجر و انصار نباید زیر سئوال بروند ولی اگر شخص پیامبر با آیه ابلاغ، علی با داستان غدیر، زهرای مرضیه با سوره هل اتی و اهل بیت با آیه تطهیر زیر سئوال برود مانعی ندارد؟؟
این چه وحدتی است که احادیث مونتاژی کارخانه های حدیث سازی بنی امیه و بنی مروان مانند «اصحابی کالنجوم» باید از هرگونه اعتراض مصون بمانند ولی حدیث ثقلین و غدیر با آن تواتر مورد قبول شیعه و سنی، کنار گذاشته شود؟
راستی این وحدت باید بر محور حق دور بزند یا باطل؟ اگر محور حق است پیامبر فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی. اللهم ادر الحق مع علی حیثما دار» (1)
مگر بنا است در جریان وحدث، شیعه از اصول خود مبنی بر خلافت منصوص علی (ع) صرف نظر کند؟
مگر نه این است که همین خلافت منصوص، سنگ زیرین تفکر امامیه در طول چهارده قرن بود، که با صرفنظر کردن از آن، امامت ائمه علیهم السلام بویژه امامت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه زیر سئوال می رود؟
آیا این چنین وحدت به تعبیر حضرت امیر (ع) «احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره» (2) نیست؟
چرا محور وحدت چنگ زدن به حبل الله المتین نباشد که دستور خداوندی بر آن است: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا» (3)
مگر پیامبر گرامی نفرمود: مراد از حبل الله همین علی (ع) است که تمسک به وی سعادت دنیا و آخرت آدمی را تضمین می کند؟ «و اشار بیده الی علی بن ابی طالب (ع) و قال: هدا حبل الله الذی من تمسک به عصم به فی دنیاه و لم یضل به فی آخرته» (4).
مگر صادق آل محمد (ع) نفرمود: «نحن حبل الله الذی قال الله تعالی: واعتصموا بحبل الله جمیعا» (5).
مفسر بزرگ جهان تشیع مرحوم طبرسی می گوید: «والذی یؤیده ما رواه ابوسعید الخدری، عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال: ایها الناس! انی قد ترکت فیکم حبلین، ان اخذتم بهما، لن تضلوا بعدی، احدهما اکبر من الاخر: کتاب الله، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، الا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (6)

9- دفاع از مهاجر و انصار به چه قیمتی؟

جناب آقای واعظ زاده اینکه فرموده اید: «با این دیدگاه خود، تمام انصار و مهاجرین را زیر سؤال بردید»
راستی از کدام مهاجر و انصار سخن می گویید؟ آن مهاجر و انصاری که قلب مقدس رسول خدا را خون کردند و پس از 23 سال تلاش بی وقفه حضرت، برای بیرون آمدن از احرام عمره، یعنی رها ساختن یک رسم دوران جاهلیت، دستور پیامبر گرامی را زیر پا گذاشتند و خشم و غضب مردی که افتخار «انک لعلی خلق عظیم» از دست خداوندی گرفته به اوج رساندند: «قال خرج رسول الله صلی الله علیه و سلم و اصحابه قال فاحرمنا بالحج فلما قدمنا مکه قال اجعلوا حجکم عمره قال فقال الناس یا رسول الله قد احرمنا بالحج، فکیف نجعلها عمره قال انظروا ما آمرکم به فافعلوا فردوا علیه القول فغضب ثم انطلق حتی دخل علی عائشه غضبان فرات الغضب فی وجهه فقالت من اغضبک؟ اغضبه الله، قال: و مالی لا غضب؟ و انا آمر بالامر فلا اتبع» (7). قال الهیثمی: رواه ابو یعلی و رجاله رجال الصحیح (8).
یا آن مهاجر و انصاری که ترور پیامبر گرامی طراحی می کنند و با برملا شدن نقشه خائنانه آنان به وسیله پیک وحی الهی لکه ننگی تا ابد بر پیشانی آنان نقش می بندند؟
جناب آقای واعظ زاده بهتر است که بدانید در نقل این حزم، نام همان افراد، در رأس طراحان ترور، به چشم می خورد «فانه (الولید بن جمیع) قد روی اخباراً فیها: ان ابابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص ارادوا قتل النبی صلی الله علیه و آله و سلم و القاءه من العقبه فی تبوک» (9).
گرچه ابن حزم بعد از نقل این خبر تلاش می کند از راه تضعیف ولید بن جمیع موضوع را زیر سؤال ببرد ولی بدون توجه به اینکه غالب رجال نویسان اهل سنت وی را توثیق نموده اند، همانند: عجلی در تاریخ الثقات و ابن سعد در طبقات، ابن حبان در کتاب الثقات، به وثاقت وی گواهی داده اند (10) و همچنین یحیی بن معین و ابوحاتم و ابوزرعه و ابونعیم که همگی از پرچمداران علم رجال اهل سنت می باشند، وثاقت وی را تأیید نموده اند (11).
اینجانب در مقدمه کتاب سماء المقال در این زمینه مفصل بحث کرده ام.
و ماه رمضان سال گذشته بحث مفصلی که میان اینجانب و یکی از علماء بزرگ اهل سنت آقای شیخ محمد بن جمیل زینو (12) در مکه مکرمه اتفاق افتاد، همین قضیه مورد بحث قرار گرفت ولی از دادن هرگونه پاسخ قانع کننده طفره رفت، همانگونه ای که در مناظره ای که با یکی از اساتید بزرگ دانشگاه ام القری داشتم، شانه خالی کرد (13).
نکته جالب توجه اینجا است که عمر بن خطاب در زمان خلافت خویش از خواندن نماز بر جنازه اصحاب یعنی همان مهاجر و انصار که مورد حمایت جنابعالی است از ترس اینکه مبادا از همان منافقان باشد، خودداری می نمود مگر بعد شهادت حذیفه بر تبرئه وی، چون حذیفه بود که از پرونده سیاه منافقان و طراحان ترور حضرت مطلع بود: «کان حذیفه صاحب السر المکنون فی تمییز المنافقین، و لذلک کان عمر لا یصلی علی میت حتی یصلی علیه حذیفه، یخشی ان یکون من المنافقین» (14).
و از این جالب تر پرسشی است این خلیفه مشروع از حذیفه می نمود که آیا من هم در میان همان منافقان بودم یا خیر؟
«ان عمر قال لحذیفه انشدک الله امنهم انا؟ قال لا، و لا اومن منها احداً بعدک» (15)
تاکنون از خود پرسیده اید که این سؤال پر معنی از روی چه انگیزه ای بوده؟ و از چه قضایای پشت پرده خبر می دهد؟ و اصلاً از باب اینکه دزد ناشی خود را لو می دهد، نیست؟ چرا این پرسش از سلمان و ابوذر و... سر نزده است؟
کسانی که پیامبر را در حال خواندن خطبه نماز جمعه، ترک کردند و تجارت را بر عبادت ترجیح دادند، مگر از مهاجر و انصار نبودند؟
«فاذا راوا تجاره او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً» (16).
آنهایی که در جنگ احد، گمان های جاهلانه در دل می پروراندند، چه کسانی بودند؟ «و طائفه قد اهمتهم انفسهم یطنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیه...» (17).
بیماردلانی که وعده های الهی را به استهزا گرفته اند غیر از مهاجر و انصارند؟ «اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً» (18).
گروهی که قرآن از امکان ارتداد آنان پس از درگذشت پیامبر خبر می دهد، چه کسانی هستند: «أ فان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم» (19).
آن دسته از اصحابی که از کنار حوض طرد شده و وارد جهنم می شوند و جز اندکی از آنان نجات نمی یابند، چه کسانی هستند؟
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بینما انا قائم فاذا زمره حتی اذا عرفتهم، خرج رجل من بینی و بینهم. قال: هلم. قلت: این؟ قال: الی النار و الله، قلت: و ما شانهم: قال: انهم ارتدوا بعدک علی ادبارهم القهقری، فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم ای القلیل» (20).
در بعضی از روایات وارد شده است که رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیردن علی الحوض رجال ممن صحبنی ورانی، حتی اذا رفعوا الی ورایتهم اختلجوا دونی، فلاقولن رب اصحابی! اصحابی! فیقال: انک لا تدری ما احدثوا بعدک!» (21) که این روایت راه هرگونه توجیه را مبنی بر اینکه مراد از صحابه، افراد امت می باشند، کاملاً مسدود می کند (22).

10- استفاده نادرست از آیات مربوط به مهاجرین و انصار

جناب آقای واعظ زاده بهتر نبود عبارت برخی از بزرگان اهل سنت را درباره صحابه و مهاجرین و انصار ملاحظه می نمودید و آنگاه می فرمودید:
«بلی آیات قرآن درباره مهاجرین و انصار یکی دو تا نیست، آن هم در فرصت های متوالی پس از هجرت، من یک آیه از سال دوم و یک آیه از سال نهم پس از هجرت را ذکر می کنم که شامل کل مهاجرین و انصار می شود. در سوره انفال که در سال دوم پس از هجرت پس از سوره بقره نازل گردیده می خوانیم» (23).
مگر تفتازانی متوفای 791، از علماء بزرگ کلامی اهل سنت نیست که می گوید: «ان ما وقع بین الصحابه من المحاریات و المشاجرات علی الوجه المسطور فی کتب التواریخ، و المذکور علی السنه الثقات، یدل بظاهره علی ان بعضهم قد حاد عن طریق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق، و کان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد و طلب الملک و الرئاسه» (24).
چرا ما درباره صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقام و منزلتی را ادعا کنیم که آنها برای خود این چنین منزلتی قائل نبودند به تعبیر دکتر طه حسین «و لا نری فی اصحاب النبی ما لم یکونوا یرون فی انفسهم، فهم کانوا یرون انهم بشر فیتعرضون لما یتعرض له غیرهم من الخطایا و الاثام و هم تفاذفوا التهم الخطیره و کان منهم فریق تراموا بالکفر و الفسوق» (25).
و زیباتر از این، عبارتی است که دکتر احمد امین در این زمینه بیان نموده: «انا رأینا الصحابه انفسهم ینقد بعضهم بعضاً، بل یلعن بعضهم بعضاً و لو کانت الصحابه عند نفسها بالمنزله التی لا یصح فیها نقد، و لا لعن، لعلمت ذلک من حال نفسها، لانهم اعرف بمحلهم من عوام اهل دهرنا» (26).
امید است کلمات بزرگانی همانند: شوکانی متوفای 1255 (27) و شیخ محمود ابو ریه متوفای 1370 (28) و شیخ محمد عبده متوفای 1323، و سید محمد رشید رضا متوفای 1354 (29) و رافعی متوفای 1356 (30)، و... که در این راستا بیان نموده اند به دقت مورد ملاحظه قرار دهید، آنگاه بفرمایید که آیه شریفه «والذین آمنوا و هاجروا» و «والسابقون الاولون» مشمول کل مهاجرین و انصار می شود.
گرچه کوچکترین دقت در آیه شریفه «والسابقون الاولون من المهاجرین و الانصار» و ملاحظه کلمه «من» بهترین گواه است که تمجید و تعریف، شامل کل مهاجرین و انصار نیست زیرا کلمه «من» در آیه تبعیضیه است، نه بیانیه، و اگر چه بصورت احتمال هم باشد، و از باب «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»، مستدل باید در مقام استدلال راه هرگونه احتمال را مسدود کند.
و مفسران بزرگ اهل سنت نیز جرأت نکرده اند بگویند که آیه شامل تمام مهاجرین و انصار می شود بلکه در مراد از «السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار» احتمالات متعددی ذکر کرده اند همانند ابن جوزی حنبلی که می گوید: «فی قوله تعالی: (و الاولون) سته اقوال. احدها: انهم الذین صلوا الی القبلتین مع رسول الله صلی الله علیه و سلم قاله ابو موسی الاشعری و سعید بن المسیب و ابن سیرین و قتاده. و الثانی: انهم الذین بایعوا رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعه الرضوان و هی الحدیبیه، قال الشعبی.
و الثالث: انهم اهل بدر قاله عطاء بن ابی رباح. و الرابع: انهم جمیع اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم حصل لهم السبق بصحبته، قال محمد بن کعب القرظی ان الله قد غفر لجمیع
اصحاب النبی صلی الله علیه و سلم و اوجب لهم الجنه، محسنهم و مسیئهم فی قوله «و الاولون» و الخامس: انهم السابقون بالموت و الشهاده، سبقوا الی ثواب الله تعالی و ذکره الماوردی. و السادس انهم الذین اسلموا قبل الهجره ذکره القاضی ابو یعلی (31)
شبیه این نظریه را طبری (32) و سیوطی (33) در تفاسیر خود آورده اند.
در خاتمه باید گفت: این انتقادات به مهاجرین و انصار، منافات با خدمات ارزنده بسیاری از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مهاجرین و انصار ندارد که با تمام توان و تا آخرین نفس از اسلام و ولایت حمایت کرده اند.

11-آیا آیت الله العظمی بروجردی چنین فرمودند؟!

جناب آقای واعظ زاده! متأسفانه جنابعالی در هر دو مصاحبه شخصیت بزرگ جهان تشیع آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) را سپر خود قرار داده و از موقعیت و شخصیت بی نظیر او برای تثبیت اندیشه های خود بهره برده اید.
سخنی که به معظم له نسبت داده اید، از نظر شاگردان ایشان که اکنون از مراجع و اساتید و استوانه های حوزه های علمیه به شمار می روند مانند آیات عظام صافی و شبیری و همچنین سبحانی و دیگران کاملاً مردود است.
آنچه نگارنده بارها از حضرت آیت الله العظمی شبیری مد ظله الوارف، شنیده است، این است که آیت الله العظمی بروجردی می فرمود: «اهل سنت هیچ عذری برای عمل به احادیث اهل بیت ندارند در حالی که حدیث ثقلین را قبول دارند و معتبر می دانند، و هرگز نفرمود: حالا خلافتی در عالم اسلام وجود ندارد که ما بر سر آن دعوا کنیم»
جناب آقای واعظ زاده!! مگر امروز خلافت و امامت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه همان امتداد خلافت بلافصل امیرمؤمنان (ع) نیست؟
و معظم له نیز می فرمود: مرحوم شیخ محمد تقی قمی مؤسس «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» و نماینده حضرت آیت الله العظمی بروجردی در مدرسه فیضیه می گفت: هدف از تأسیس این مرکز، تقریب میدان مذاهب است نه توحید، هدف این نیست که شیعه از اصول خود دست بردارد و یا سنی معتقدات خود را رها سازد.
و علت فاصله میان مذاهب، عدم آشنایی صحیح از مبانی فکری یکدیگر است و با تأسیس این مرکز، صاحبان اندیشه های هر یک از مذاهب، با حفظ مبانی اعتقادی خود و احترام به معتقدات همدیگر، مسائل اختلافی را در محیطی آرام، مطرح نمایند. تا با آشنا شدن به افکار همدیگر و مشترکات میان مذاهب، تفاهم بیشتری داشته باشند و ایشان می گفت: این قضیه در جمع به نفع شیعه است (34).
گذشته از همه اینها اگر چنانچه زمان خلافت ابوبکر و عمر سپری شده ولی اثر اعتقادی آن هنوز باقی است، لطفاً به کتب فقهی اهل سنت مراجعه نمایید که چگونه حکم بر کفر منکرین خلافت و امامت ابوبکر و عمر صادر نموده اند: «من انکر امامه ابی بکر الصدیق (رض) فهو کافر، و علی قول بعضهم هو مبتدع و لیس بکافر و الصحیح انه کافر، و کذلک من انکر خلافه عمر (رض) فی اصح الاقوال» (35)
«قال الزاهد: و من انکر خلافه ابی بکر فهو کافر فی الصحیح و من انکر خلافه عمر فهو کافر فی الاصح» (36)
«و من انکر خلافه الصدیق او عمر فهو کافر، و لعل المراد انکار استحقاقهما» (37)
ابن نجیم می گوید: «و الرافضی ان فضل علیاً علی غیره فهو مبتدع، و ان انکر خلافه الصدیق فهو کافر» (38)
و همچنین شهادت وی را در محاکم قضایی مردود شمرده اند:
«فقال ابواسحق: من انکر امامه ابی بکر رضی الله عنه، ردت شهادته لمخالفته الاجماع» (39)
سمعانی ذیل کلمه «الکنانی» در شرح حال ابوالولید عبدالله بن محمد کنانی آورده:
«و کان کتب الحدیث الکثیر، ثم انکر خلافه ابی بکر الصدیق رضی الله عنه، فاحضره عبد العزیز بن دلف، و کان والی اصبهان، و جمع مشایخ البلد، و فیهم ابومسعود الرازی، و محمد بن بکار، و زید بن خرشه، و غیرهم، فناظروه فابی ان یرجع عن قوله، فضربه اربعین سوطا، فباینه الناس و هجروه، و بطل حدیث»(40)
با همه اینها باز می شود گفت: تاریخ مصرف بحث خلافت سپری شده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- الکافی، ج 1 ص 294، خصال للشیخ الصدوق ص 559، الجمل للشیخ المفید ص 36، الاحتجاج للطبرسی ج 1 ص 116، و 191، العمده لابن البطریق ص 285، الطرائف للسید ابن طاووس الحسنی ص 31، بحار الانوار ج 29 ص 343، الغذیر ج 3 ص 176، از منابع متعدده اهل السنه، مجمع الزوائد للهیثمی ج 7 ص 235، و ج 9 ص 134، فیض القدیر للمناوی ج 6 ص 474، خصائص الوحی المبین للحافظ ابن البطریق ص 31، تفسیر الکبیر للرازی 1 / 205، المستصفی للغزالی ص 170، المحصول للرازی ج 6 ص 134، تاریخ مدینه دمشق لابن عسا کر ج 44 ص 370، البدایه و النهایه لابن کثیر ج 7 ص 398.
2- نهج البلاغه خطبه 67.
3- آل عمران: 103
4- کتاب الغیبه للنعمانی ص 41، تفسیر ابی حمزه الثمالی ص 138، تفسیر کنزالدقائق ج 2 ص 186، تأویل الایات ج 1 ص 118، نهج السعاده ج 7 ص 200، بحار الانوار ج 36 ص16.
5- خصائص الوحی المبین للحافظ ابن البطریق ص 193، تفسیر الثعلبی فی تفسیر الایه، شواهد التنزیل للحسکانی ج 1 ص 169، ینابیع الموده للقندوزی ج 1 ص 356، الصواعق المحرقه، ص 149 الفصل الاول من الباب 11،
تفسیر فرات الکوفی ص 91، تفسیر البرهان 1 /309، تفسیر مجمع البیان: 2 / 356، کنز الدقائق: 2 / 187، امالی الطوسی 1: 278، بحار الانوار: 24 / 84،
احقاق الحق ج 3 ص 539.
6- تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 356، بحار الانوار ج 63 ص 21، تفسیر کنز الدقائق ج 2 ص 185، تأویل الآیات ج 1 ص 117.
7- مسند احمد ج 4 ص 286، باب حدیث قیس عنه البراء بن عازب، کنز العمال ج 5 ص 275، تذکره الحفاظ ج 1 ص 116، سیر اعلام النبلاء ج 8 ص 498، ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 162.
8- مجمع الزوائد: ج 3 ص 233.
9- المحلی: 11 / 224. تحقیق احمد محمد شاکر، ط. دار الجیل و دار الافاق الجدیده، بیروت. و المحلی: 12 / 160 مسأله 2203 ط. دارالفکر، تحقیق: الدکتور عبدالغفار سلیمان البنداری.
10- تاریخ الثقات: 465 رقم 1773، الطبقات: 6 / 354، کتاب الثقات: 5 / 492.
11- الجرح و التعدیل: 9 / 8 رقم 34 و تهذیب الکمال: 31 / 35، تاریخ الاسلام: 9 / 661.
12- وی از مفتیان بزرگ سعودی است و دارای حدود هفتاد تألیف در موضوعات مختلف است و غالب کتابهای او به زبانهای مختلف ترجمه گردیده و بوسیله اداره امر به معروف و نهی از منکر مستقر در مسجد نبوی و بیت الله الحرام، در میان زائرین توزیع می شود.
13- اینجانب شب 16 ماه رمضان 1381 (1423)، حدود 4 ساعت با جناب آقای دکتر حمدان از اساتید بزرگ جامعه ام القری مناظره داشتم و مطالب مفصلی مورد بحث قرار گرفت و به دنبال آن مکاتباتی بین اینجانب و ایشان رد و بدل شده که در آینده نزدیک ان شاء الله منتشر خواهد شد.
14- شذرات الذهب: 1 / 44، فی وقعه سنه ست و ثلاثین. و رجوع شود به جامع البیان طبری: 11 / 16، تفسیر ابن کثیر: 2 / 399 و اعلام زرکلی: 2 / 171.
15- تفسیر ابن کثیر: 2 / 399، البدایه و النهایه: 5 / 25 و جامع البیان طبری: 11 / 16.
16- جمعه: 11.
17- آل عمران: 154.
18- احزاب: 12.
19- آل عمران: 144.
20- صحیح بخاری: ج 7 ص 208، و رجوع شود نیز به صحیح بخاری: ج 4 ص 142 و 110 و 5: 240، ج 7 ص 208 و ج 8 ص 87 و صحیح مسلم ج 1 ص 150 و ج 7 ص 66، 71، و 157.
21- مسند احمد بن حنبل: 5/ 48، 50 حدیث ابی بکره نفیع بن الحرث، و المصنف لابن ابی شبیه: 7 / 415 رقم 35، کتاب النصائل، باب ما اعطی الله محمدا صلی الله علیه و آله و سلم و تاریخ دمشق: 36 / 8، و کنز العمال: 13 / 239 ح 36714.
22- آقای دکتر حمدان از اساتید دانشگاه ام القری در پاسخ نامه ای ماه رمضان سال گذشته به وی داده بودم، و در تاریخ 27 / 7/ 1423 قمری از مکه برای اینجانب فاکس کرده این چنین آمده: «و اما ان یراد به بعض افراد الامه و سماهم باصحابه لان کل امته اصحابه، لمشارکه فی دینه و فی الجنه» شبیه این توجیه از قاضی عیاض، در تحفه الاحوذی ج 9 ص 6، نقل شده.
23- مجله یاد شده صفحه 182.
24- شرح المقاصد: ص 5 / 310.
25- الفتنه الکبری (عثمان): 170 - 173.
26- ضحی الاسلام: 3 / 75.
27- ارشاد الفحول: 158.
28- اضواء علی السنه المحمدیه: 356- 359 ط دار المعارف بمصر.
29- تفسیر المنار: 10 / 375.
قال الزرکلی: صاحب مجله المنار، واحد رجال الاصلاح الاسلامی من الکتاب العلماء بالحدیث و الادب و التاریخ و التفسیر... رحل الی مصر سنه 1315، فلازم الشیخ محمد عبده و تتلمذ له... و اصبح مرجع الفتیا فی التألیف، بین الشرعه و الاوضاع العصریه الجدیده... الاعلام: 6 / 126.
30- اعجاز القرآن: 141.
31- زاد المسیر: 3 / 333، بتحقیق محمد بن عبد الرحمان عبد الله، ط. دارالفکر - بیروت.
32- تفسیر الطبری: 11 / 10، بتحقیق صدقی جمیل العطار. ط. دارالفکر - بیروت.
33- الدر المنثور: 3 / 269. ط. الفتح - جده.
34- این بخش از مقاله قبل از چاپ برای حضرت آیت الله العظمی شبیری عیناً قرائت گردید و مورد تأیید قرار گرفت.
35- الفتاوی الهندیه للفرعانی ج 2 ص 263.
36- الفتاوی الهندیه للفرعانی ج 6 ص 318.
37- حاشیه رد المحتار لابن عابدین ج 1 ص 605.
38- البحر الرائق لابن نجیم المصری ج 1 ص 611.
39- روضه الطالبین لمحیی الدین النووی ج 8 ص 215.
40- الانساب ج 5 ص 99.

منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.