حقیقت شعر جاهلی

اکثریت قریب به اتفاق آن چه ما ادب جاهلی می خوانیم، به هیچ وجه جاهلی نیست و مسلّماً بعد از ظهور اسلام برساخته شده است و [در واقع] ادبی اسلامی ست که زندگی مسلمانان و تمایلات و آرزوهای آنان را بسی بیش تر از زندگی جاهلی نشان
چهارشنبه، 14 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقیقت شعر جاهلی
حقیقت شعر جاهلی

نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 
خلاصه ی نظریه ی ادیب برجسته دکتر طه حسین درباره ی ادب جاهلی چنین است:
اکثریت قریب به اتفاق آن چه ما ادب جاهلی می خوانیم، به هیچ وجه جاهلی نیست و مسلّماً بعد از ظهور اسلام برساخته شده است و [در واقع] ادبی اسلامی ست که زندگی مسلمانان و تمایلات و آرزوهای آنان را بسی بیش تر از زندگی جاهلی نشان می دهد و می توانم بگویم بی تردید آن چه از ادب جاهلی باقی مانده، بسیار اندک است و هیچ جنبه ای [از دوران جاهلی] را نشان نمی دهد و بر هیچ چیزی دلالت نمی کند و سزاوار نیست که برای بیرون کشیدن جلوه های ادبی واقعی عصر جاهلی به آن ها اعتماد شود. من خود به نتایج خطیر این نظریه واقف هستم، با این حال در اثبات و اعلام آن تردید نخواهم کرد، و می توانم اعلام کنم که آن چه خوانندگان به عنوان شعر امرؤالقیس یا طَرَفه یا ابن کُلثوم یا عَنتَره می خوانند، یا ادعا و انتحال راویان است، یا تولید و ساخت اعراب [صحرانشین]، یا صنعت و آفریده ی دستوردانان، یا برساخته ی قصه گویان، یا اختراع مفسران و محدثان و متکلمان است (1).
استاد برجسته در این نظریه ی خود، نخست بر نص و متن معلقات و سایر اشعار جاهلی تکیه کرده و در آن ها موارد مشابهی دیده است که با توجّه به زبان های متفاوت قبیله ها و لهجه های متنوع آن ها [که علی القاعده می بایست در بیان شعری تفاوت ایجاد کند]، هیچ گونه تفاوت و مخالفتی در بیان و زبان این اشعار دیده نمی شود و هیچ موضوع جای شگفتی دارد که چگونه اوزان و بحرهای شعری و قافیه ها، دقیقاً به همان گونه ای ست که [بعدها] «خلیل» برای تمام قبایل عرب و بی توجه به تفاوت های میان [زبان ها و لهجه های] آن ها تدوین کرده است و این در حالی ست که قرآن نیز به این اختلاف لهجه ها توجهی نشان نداده است. [به عبارت دیگر زبان اشعار موسوم به جاهلی به زبان قرآن نزدیک است].
دکتر طه حسین این شعر را از تصویر کردن زندگی جاهلی ناتوان دیده است و برای دریافت آن شیوه ی زندگی که [اتفاقاً] در شعر شعرای مسلمان بیشتر از شعر طَرفَه و بِشر و عَنتَره تصویر شده، به قرآن روی آورده است. وی هم چنین همه ی آثار ادی شعر و سجع و نثر را که به اهل جنوب شبه جزیره نسبت داده می شود امّا با زبان شمال است، مردود می داند و آن ها را انکار می کند. به همین جهت با استناد به همین معنی، داستان سیل عرم و روایت های مربوط به هجرت اهل یمن را از اساس بی پایه می داند، زیرا چنین داستان هایی در هیچ متنی [به زبان جنوب] نیامده است. معلوم نیست که آیا به دلیل ناتوانی از اثبات حقیقت می توان وجود آن را انکار کرد؟
دکتر طه حسین در مرحله ی دوم به دلایل و اسباب فراوان این انتحال توجّه می کند که به نظر وی مهم ترین آن ها سیاست، دین، داستان های قصه گویان، شعوبی گری و نیز تمایلات و جانبداری های راویان است و بر این اساس چنین نظر می دهد که: «همه چیز در زندگی مسلمانان در سه قرن نخست اسلامی آن ها را به انتحال و تلفیق شعر با شیوه های زندگی یعنی حیات سالم و نیک: زندگی پرهیزگاران و اتقیاء، یا حیات سوء و ناسالم: زندگی فاسقان و بدکاران، فرا می خواند (2)».
ایشان تمام روایت های عاد و ثمود و طسم و جدیس و جرهم و عمالیق و داستان های تبّع و حمیر و شاعران یمن و اخبار کاهنان و تمام آن چه را که مربوط است به سیل عرم و پراکندگی عرب بعد از آن، نفی می کند و می گوید: همه ی آن ها ساختگی هستند که هیچ پایه و اساسی ندارند. با این حال، در مورد دکتر طه حسین نمی خواهیم بدگویی کنیم و بگوییم همه چیز را به یک سو نهاده است یا تمایل دارد آن چه را که در قرآن صریحاً به آن اشاره شده، نادیده انگارد؛ زیرا در قرآن بیان های روشنی است که روایت های ذکر شده را تأیید می کند... در نظر ایشان هم چنین همه ی آن چه که در مورد «ایّام عرب» (جنگ های مهم عرب) و شعرهای مربوط به آن روایت شده، برساخته شده و قراردادی ست.
مشکل می توان سخن دکتر طه حسین را با سخن استاد تتشر Thatcher هماهنگ دانست که می گوید در میان قصه های متداول آن زمان (زمان پیامبر) هیچ کدام ارزشمند نیست مگر داستان های «ایّام عرب» یا جنگ های داخلی که در سرزمین های عربی میان قبایل برپا می شد (3) و به سختی می توان میان این دو اظهار عقیده توافق برقرار کرد.
تبادل نظر در باب این نظریه ی دکتر طه حسین و بررسی قسمتی از اظهارنظر شخص او و توضیح آن، نیازمند بحثی بسیار طولانی است. بخش عمده ی نویسندگان نظریه های وی را رد کرده اند که بررسی آراء آن ها و برشمردن مواردی که او را آماج خود قرار داده اند، مجال وسیعی می طلبد که در این کتاب نمی گنجد.
حقیقت آن است که بر ساختن شعر جاهلی از قدیم، ملموس بوده است. جاحظ، خود در شعر جاهلی شک داشته است و تردید وی بر اساس دلایل ظریف و دقیقی استوار است که نشان از دقت نظر و تیزبینی این نویسنده ی چیره دست دارد. او در انتساب قصیده ی منسوب به شاعر جاهلی «اَفوَه اَودی» تردید دارد تنها به این دلیل که شهابی که او [در قصیده اش] می بیند، دور افکنده و رانده می شود و به همین جهت می نویسد: «این [رانده شدن و رجم شهاب] دلیل دیگری ست بر این که آن قصیده مصنوع است (4)».
با این حال هر آن چه در مورد نظریه ی مصنوع بودن شعر جاهلی قبل از دکتر طه حسین و بعد از او ذکر شده و نیز هر آن چه در خصوص پذیرفته شدن یا مردود دانستن آن نظریه گفته شده باشد، نمی تواند ما را وادارد تا با نظر کسانی هم صدا شویم که همراه با لایل Lyall بر این اعتقادند که آن چه که حقیقتاً از شعر جاهلی باقی مانده، بی توجه به اکثریت غیرقابل قبول آن، کافی ست که نمایی واضح و فراگیر از زندگی آن عصر و ویژگی های آن به دست دهد و ماجرای سرایندگان آن اشعار و هر آن چه در مورد آن ها گفته شده، مطلبی ثانوی و فرعی به شمار می آید (5).
نه چنین نیست. ما نمی توانیم به این روش گام برداریم، چنان که نمی توانیم از روش نیکلسن پیروی کنیم که در بیانی محدود می گوید:
برای شعر قدیم [تنها] می توان به عنوان تصویری «Illustrative Criticism» از زندگی و اندیشه ی مردمان [عرب] قبل از اسلام، اعتبار قایل شد (6).
بسیاری از اشعاری که در خلال یک قرن و نیم قبل از اسلام سروده شده، به دلایل متعدد از میان رفته است که از این میان دو علت از دیگر اهمیت و تأثیر بیش تری داشته اند: دلیل نخست: عدم تدوین؛ می دانیم که مسلمانان به طور رسمی حدود یک قرن بعد از اسلام به تدوین احادیث و شعر روی آوردند - و در این مدّت مسلّماً تعداد زیادی از راویان شعر و سایر دانندگان و مطلعانِ آن از دنیا رفته اند، و نیز پراکنده شدن قبایل عرب، در مرزهای دور موجب شد که بسیاری از اخبار جزیره و سرزمین بومی آن ها، به ویژه آیین های مربوط به بت پرستی و تفاخرات جاهلی از خاطره ها زدوده شود.
دلیل دوم: ظهور اسلام؛ اسلام به طور عام در برابر زندگی بت پرستی و شیوه ها آن گونه تفکر موضع گیری کرد. ناگزیر باید اقرار کرد که آثار متعددی (و به ویژه آثاری که مربوط به نواحی دینی و مقدس بود) با حیات و زندگی اسلامی محو و نابود شد- و از روی قصد یا به طور غیرعمد- تا هیچ چیز جاهلی نتواند از دعوت اسلامی در آغاز شکوفایی خود، جلوگیری کند.
پیش از این نیز عمرو بن علا همین نکته را در مورد ملاحظه قرار داده است و می گوید: «از آن چه عرب گفته، تنها اندکی به ما رسیده است. اگر مطالب بیش تری از آنان بر جای مانده بود، قطعاً دانستی ها و شعرهای زیادی نیز به همراه آن ها به شما می رسید (7)» و یعقوبی درباره ی اعراب و شعر آن ها می نویسد:
آن ها هیچ چیزی که احکام و افعال خود را به آن ارجاع دهند، نداشتند مگر شعری که با آن با یکدیگر دشمنی می ورزیدند، با آن مثال می زدند و تمثیل پردازی می کردند، با آن به یکدیگر برتری جویی می کردند، با آن [زندگی و دارایی خود را] تقسیم می کردند، با آن بر یکدیگر سبقت می گرفتند و مسابقه می دادند، با آن کسی را مدح و ثنا می گفتند و با آن بر کسی عیب می گرفتند (8).
و از قول عمر خلیفه ی دوم گفته شده: «شعر علم و دانش قوم [عرب] بود آن ها هیچ علمی را از آن صحیح تر نمی دانستند (9)».
و ابن سلام می گوید: «در دوران جاهلیت شعر کتاب علم و نهایت حکمت شمرده می شد، آن را یاد می گرفتند بر روش و راه آن گام می زدند (10)».
همه ی آن چه گفته شد پذیرفتنی و درست است، با این حال ما نیز هم چون نظر اکثریت - اگرچه با دکتر طه حسین نمی توانیم به طور کامل هم عقیده باشیم - بر این عقیده ایم که شعر قدیم نمی تواند معرض و نمایشگاهی باشد که حیات جاهلی کاملاً در آن منعکس شده است. شگفت نیست که ما تقریباً همه ی آثار شعری بت پرستی را از دست داده ایم و از شعرهایی که در آن ها به بت ها و قربانی کردن و چوبه های فال گیری پرداخته شده، به جز آثاری بسیاری اندک اگر ساختگی نباشد، چیزی در دست نداریم که آن ها را نیز مسلمانان حفظ کردند تا نشان دهند که قریش و عرب تا چه میزان در گمراهی بوده اند و دوست داشتند وضعیت [و گمراهی پیشین] آن ها را بعد از بازگشت به سمت حق و اعتراف به وجود پروردگار یگانه و روی برگرداندن از پرستش بت ها و خدایان متعدد، نشان دهند.
چه بسا پژوهنده ای [در مورد کمبود اشعار درباره ی بت و بت پرستی] نظر لایل Lyall را بپذیرد که می گوید بهتر است چنین نتیجه گیری کنیم که اعراب بدوی در دوران قبل از اسلام توجّه چندانی به دین نداشته اند و علّت این نتیجه گیری عدم وجود دلایل و برهان هایی دال بر علاقه به عبادت بتان در شعر این دوره است (11).
ما نیز تأیید می کنیم که عامه ی اعراب جاهلی دچار ضعف دین و تقوا بوده اند، با این حال این نکته نیز قابل توجّه است که جدالی که قریش با رسول خدا [در آغاز دعوت] برپا ساخت، و مجادله ای که بر سر دفاع از قدرت دینی خود به راه انداخت (صرف نظر از دلایل و اسباب آن)، و جنگ های ویران گری که علیه رسول و یاران او درگرفت، همگی بر اساس دفاع از خدایان قدیم استوار بود. به همین جهت لازم بوده است این وقایع شعله ی اشعار حماسی دینی را در شاعران قریش و شاعران سایر قبیله ها برانگیزد، و می بایست حداقل اشاره هایی به نام های خدایان مورد پرستش اعراب جاهلی در اشعار مسلمانان و به ویژه در شعرهایی که در ردّ بت ها و خدایان جاهلی می سرودند، وجود داشته باشد و هم چنین به نظر طبیعی می آمد اگر اشاراتی به شعایر و مراسم و آدابی که به آن تفاخر می کردند و در زمان های ویژه ای برپا می داشتند، در شعر این دوره یافت شود... اما اگر تمام اشعار مندرج در کتاب های سیره و به ویژه آن اشعاری که در وقایع مهم که میان مسلمانان و قریش روی داد- وقایعی امثال بدر، احد، خندق و فتح مکّه - قرائت شود، هیچ نشانه ای از آن چه گفته شد، یافت نمی شود. حتی در این میان شعرگونه ای، شبیه به آن چه که بر زبان ابوسفیان در جنگ احد جاری شد که خدای مکّه را مخاطب قرار داد و گفت: اُعلُ هُبل، اعل هبل، یافت نمی شود. لامنس می گوید:
احتمالاً جنگ احد، آخرین مظهر و آخرین محلی بود که لات و عزّی و سایر سنگ های مورد پرستش اعراب جاهلی، در معرض قرار گرفتند. ممکن است [علّت ظهور و به جلوه درآوردن آن ها این باشد که] سران مکّه، بعد از شکست و در جنگ بدر، برای برانگیختن ارکان جامعه ی خود و مجتمع شدن مردم و فراخوانی آن ها، به برانگیختن شعور و ادراک [دینی] آن ها رو آورده باشند و به احیاء و بازسازی شعایر قدیمی در صورت و جلوه های شگفت تمسک جسته باشند تا به این وسیله آن ها را با دیدن خدایان شهر و دیار خود براگیزند، و دیگر بار از اعتماد و ایمان به بت ها و تأثیر آن ها، که مدّت ها محو و کم رنگ شده بود و اعراب بدوی به بیهوده پنداشتن آن ها و بی تقوایی روی آورده بودند، بهره مند شوند (12).
حقیقت آن است که آن ها احساسات قومی [و دینی] جنگ جویان را برانگیختند و با کمک این احساسات در جنگ احد و سایر جنگ های دشوار، به میدان آمدند. اما با این حال این خدایانی که در جنگ های دشوار میان بت پرستان و مسلمانان حکم رانی می کردند، نتوانستند انگیزه ی لازم برای برانگیختن احساسات شاعرانه ی شاعران قریش و سایر قبایل فراهم آوردند. از این رو ما هیچ گونه سخن و شعر قابل توجهی، اگرچه در بیان بیهودگی حیات بدوی و بی تقوایی اعراب باشد، سراغ نداریم.
با این حال، تردیدی نیست که بخش عمده ای از شعر بت پرستی حتی تا اواخر قرن ششم میلادی، به رغم بیم مسلمانان حتی از حکایت آن، وجود داشته است... و هنگامی که [سرانجام کاتبان مسلمان] به تدوین آن ها روی آوردند، بخش هایی از آن را فرو افکندند یا تحریف کردند- تبدیل «اللات» در اشعار به «الله» دشوار نیست - به دیگر سخن [مسلمانان] از بیم آن که مبادا با نوشتن [از بت ها، وجود آن ها] جاودانه شوند، از کتابت آن اشعار خودداری کردند و تنها قرآن و حدیث را ثبت و مکتوب کردند [یعنی دو منبعی] که تمام نیازمندی های آن ها را برطرف می کرد و با وجود آن دو از سایر متون بی نیاز بودند. [و تنها به ثبت] موارد اندکی که به عنوان شاهد مورد استناد قرار می گرفت، اکتفا کردند.
هم چنین تردیدی نیست که قصاید تفاخرآمیزی که برای تبیین شرافت و ارجمندی قبیله سروده شده بود، و مهم تر از آن ها قصایدی که در مدح [سران قبیله] و در هجو دشمنان بود، بیش تر ماندگار شدند زیرا مدح و هجو دلایل مهم تری برای جاودان سازی ست. با این حال از همین دسته اشعار مدح و هجو هم که بر اهمیت آن ها تکیه می شود و تا حدودی از تاراج زمانه در امان بوده اند، فقط قسمت های مشهوری که بر زبان ها جاری بوده اند باقی مانده است.
ابن سلام می گوید:
وقتی اعراب به روایت اشعار و ذکر جنگ ها و سایر آثار خود مراجعه کردند، برخی قبایل و گروه ها شعر مربوط به قبیله و عشیره ی خود را جدا ساختند و وقایع مربوط به خود را جداگانه مطرح کردند. در این میان، اقوام و قبایلی بودند که شمار وقایع [مهم] و اشعار آن ها اندک بود و می خواستند بر میزان آن ها بیفزایند، به همین جهت اشعاری بر زبان شاعران خود نهادند؛ هم چنین راویان شعر [به هنگام روایت شعرهای قبیله ی خود] بر میزان اشعار افزودند (13).
پیش از این، به چگونگی نقل و انتقال راویان شعر جاهلی در طی دو قرن اشاره ای شد و گفته شد که چه بسا راوی شعر، خود، شاعر بود و حتی شاعری بلند قدر و توانا بود، هم چون زُهَیر (به عنوان مثال) که راوی اوس بن حَجَر بود، وحُطَیئه که به نوبه ی خود راوی زهیر، و هُدبَه بن خَشرَم قضاعی راوی حطیئه و جَمیل بُثَینه راوی هُدبَه، و کُثَیِّر عِزّه راوی جَمیل، که سرانجام کثیر که در سال 105 هـ وفات یافت (14).
ماجرا به همین ترتیب بود و البته توجه و اهتمام به قرآن و حدیث، بسی بیش تر از روایت شعر بود تا این که قرآن جمع آوری و تدوین شد و مسلمانان در سایر نقاط گسترش یافتند، در این زمان توجّه به تفسیر [برای قانع کردن مردم سایر ملل و توضیح مبانی قرآن به آن ها] از جمله ضرورت شناخته شد. به همین دلیل- در کنار اهتمام و توجّه به علوم لغت و صرف و نحو- دیگر بار توجّه به شعر قدیم جلب شد و مشهورترین قصاید جاهلی جمع آوری گردید... و دیگر بار کالای راویان و روایت شعر رواج یافت... و از همین جا دست کاری راویان در شعر رواج یافت، زیرا این راویان به طور کمال و تمام به شعر آشنایی داشتند و بیش تر آن چه را که مطلوب زبان شناسان آن روزگار بود، به نظم می کشیدند. [به عبارت دیگر با توجّه به جریان های متداول میان لغت شناسان، شعر سرودند].
و به این ترتیب اسباب انتحال شعر فراهم گشت و تقویت شد، یا مطابق تعبیر نیکلسون «وقتی تقاضا زیاد شود، عرضه نیز زیاد خواهد شد (15)».
در این جا کافی ست که به دو راوی اشاره شود که بیش از همه در شعر تقلب کرده اند و گفته ها درباره ی دروغ زنی های آن ها، بیش از دیگران است؛ این دو حَمّاد راویه و خَلَف احمر هستند (16).

پی نوشت ها :

1. فی الادب الجاهلی، ص 63.
2. فی الادب الجاهلی، ص 181.
3. پیش از این به آن اشاره شد.
4. البیان و التبیین، ج6، ص 90.
5. Ch.J.Lyall, Translation of Ancient Arabian Poetry XXXII
6. R.A.Nicholson: A Literary History of the Arabs، ص 78-89.
7. ابن سلام الجمحی، طبقات الشعرا، ص 10.
8. تاریخ الیعقوبی، ج1، ص 304.
9. طبقات الشعراء، ص 10.
10. همان.
11. Lyall XXVII.
12. مجله المشرق، شماره ی 2، مجلد 37، ص 220-221.
13. طبقات الشعراء، ص 14.
14. Lyall XXXVI.
15. Nicholson، ص 133.
16. ر.ک. به بخش «الرواه و انتحال الشعر»، در کتاب «فی الادب الجاهلی»، ص 176-181.
بسیار محتمل است که «تدوین» شعر کهن عرب در دهه های نخست خلافت امویان آغاز شده باشد. در زمان معاویه کوشیدند روایت های تاریخی را با اشعار مربوط به آن ها گردآوری کنند. کتاب «فی اخبارالیمن و اشعارها و انساب ها»، اثر عَبیدبن شَرّیه ی یمنی و کتاب «المثالب» اثر زیاد بن ابیه و «سیره تُبَّع و اشعاره» اثر ابن مُفَرَّغ حمیری را می توان نخستین آثار از این نوع شمرد. کوشش پی گیر و منظم برای گردآوری شعر در اواخر قرن نخست و آغاز قرن دوم هجری، آغاز شد. ظاهراً ولیدبن یزید برای این کار ارزشی خاص قائل بوده است. گفته می شود نقش راوی ادبی در عصر اسلامی و نوع روایت او تقریباً همانند نقش راوی در موضوع های دینی بوده است، به همین جهت ظهور و حضور گروهی که در روایت اشعار مهارت داشته اند، توجیه می شود و نیز مطابق برخی منابع، برخی از این راویان خود شاعران مطرحی بوده اند چنان که فرزدق روایت شعر را از پدرش غالب بن صَعصَعه فراگرفت و جریر روایت های خُذیفه بن بدر را که نیای او بود، حفظ کرده بود. در این میان حَمّاد راویه به عنوان راوی ماهر در تشخیص سبک های پیش از اسلام و صدر اسلام مطرح شد. حماد ظاهراً نخستین کسی بوده که اشعار کهن عرب را جمع آورده و اخبار مربوط به آن ها را نقل کرده است. هم چنین در تاریخ روایت شعر کهن عرب، خلف احمر مؤسس «سماع» در بصره شمرده می شود. در این نوع روایت، چنان که در حلقه ی محدثان معمول بود، استاد یا نماینده ی او متنی را بر شاگردان می خواند یا یکی از شاگردان بر استاد می خواند. شاگرد یا مستمع برای آن که خود نیز متن را به نام استاد، روایت یا اقتباس کند، می بایست عبارت «حَدَّثَنا» یا «اَخبَرَنا» را به کار می برد که معنی لغوی آن ممکن بود حاکی از آن باشد که روایت، منحصراً شفاهی بوده است، (برگرفته شده از تاریخ نگارش های عربی، فؤاد سزگین، ص 62 تا 66).

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.