ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
خورشید
خدایی که بر آسمان روز حاکم می شود و سایر اجرام آسمانی در برابر آن نهان می گردند. خورشید راز حیات است.خورشید، یا همراه با زهره و ماه، سه خداوند فرمان روا شمرده می شده اند- چنان که لنگدان Langdon نظر داده است (این شخص از جمله کسانی است که می گویند اصل سامی ها از جنوب شبه جزیره است)- و یا همان خدای یگانه ای بوده است که دیانت ابتدایی اقوام سامی با او آغاز می شود. در هر حال این هر سه چنان که می بینیم با عنوان خدایان آسمان، مشهور هستند (1). لنگدان برای نظریه ی خود به سنگ نبشته هایی که در یمن و در حضرموت وجود دارد، استناد می کند و آن ها را به دوران تمدن های کهن و زوال یافته ی جنوب باز می گرداند. روشن است که پرستش ستارگان همواره در میان اعراب حمیر رواج داشته است تا آن که «ذونُواس» آن ها را به دین یهود فرا خواند. از جمله برهان های کهنی که در مورد اهل سباء که خورشید را می پرستیدند ارایه می شود، داستان سلیمان و هدهد است که برای او خبر از جایی آورد که سلیمان هنوز به آن احاطه نیافته بود. این دلایل به ویژه از آیات زیر استنباط می شود «و تفقد الطیر فقال مالی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین لاُعذبنه عذاباً شدیداً و لاَذبحنه او لیأتینی بسلطان مبین، فمکث غیر بعید، فقال اَحطت بما لم تحط به، و جئتک من سبأ بنبأ یقین. انی وجدت امرأه تملکهم و اوتیت من کل شیء و لها عرش عظیم. وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله، و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون (2)». (و جویای [حال] پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم؟ یا شاید از غایبان است؟ قطعاً او را به عذابی سخت عذاب می کنم یا سرش را می برم مگر آن که دلیلی روشن برای من بیاورد. پس دیری نپایید که [هدهد آمد و] گفت: «از چیزی آگاهی یافته ام که از آن آگاهی نیافته ای، و برای تو از «سبا» گزارشی درست آورده ام. من [آن جا] زنی را یافتم که بر آن ها سلطنت می کرد و از هر چیزی به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت. او و قومش را چنان یافتم که به جای خدا به خورشید سجده می کنند و شیطان اعمالشان را بر ایشان آراسته و آنان را از راه [راست] بازداشته بود، و در نتیجه [به حق] راه نیافته بود...).
و در شرح کتاب های تفسیر، برای تأویل این آیات، اخبار و روایت های گوناگونی ذکر شده است که بسیار سودمند است، به ویژه در پیوند با داستان سلیمان و ملکه ی بلقیس.
مقدس داشتن این سه جرم آسمانی، به اعراب جنوب خلاصه نمی شود. بلکه نزد بابلی ها نیز در جایگاه آسمانی خود حاکمیت داشتند و در نظر آن ها مهم ترین جلوه ی هستی محسوب می شدند (3). آنان از دیرباز این خدایان را- به ویژه خورشید را-به عنوان حامیان عدالت و قانون، به حساب می آوردند و گمان می بردند که آن ها از ظالم و مجرم انتقام می کشند (4) و در بسیاری از کتاب هایی که درباره ی تاریخ کهن منتشر شده، می توان تصویر حمورابی را دید که در حدود 20 قرن قبل از میلاد، قانون خود را از خدای خورشید دریافت می کند.
از این رو پرستش خورشید نزد سامی ها امر غریبی نیست و ما می دانیم که اقوام سامی و سایر قبیله ها و اقوام کهن و هم چنین سایر مردمان غیرمتمدن در تمام دنیا، نیروهای طبیعت را که تأثیری در زندگی آن ها داشته است یا گمان کرده اند که تأثیری دارد، می پرستیده اند. به گمان اقوام سامی نژاد، این خدایان هم چون انسان، از روح و جسم تشکیل شده بودند؛ از این رو ظاهر خورشید، جسم محسوب می شد و روح یا «بعل» در درون آن قرار داشت و این جاست که خورشید و خدا یکی محسوب می شود (5). پس اگر نیروهای طبیعت را می پرستیدند و به تدریج به آن ها تشخّص می داده اند، پس چرا خورشید را نپرستند که بالاترین نیروها و بخشنده ی سودمندی های زمین از قبیل میوه ها و دانه ها و پرکننده ی انبارهای آن ها از محصولات خوب بوده است؟ این خدا تنها در عراق نیست که پرستش می شده است، بلکه پرستش آن در سوریه و فلسطین نیز شایع بود. (6)
آشکار است که عبادت خورشید و یا استقرار و پذیرش عام این عبادت نزد اقوام سامی، عادتی کاملاً کهن نبوده است. چه بسا گذر آنان به دوران کشاورزی و استقرار این اقوام در سرزمین های حاصل خیز حاشیه ی شبه جزیره، آن ها را به این گونه پرستش عادت داده باشد. در این جا ناگزیر باید اشاره کرد به «بعل»، همان خدایی که در بطن و درون جزیره العرب در واحه ها و مکان هایی که باران می بارید و صحرانشینان گاه برای آب و گیاه و گاه برای ادای نذر دینی به آن سمت می رفتند، شناخته می شد. آنچه مسلّم است این است که خورشید، همان بعل است که خدای سرزمین های معینی بوده است، چنان که ماه نیز پروردگار اور و حران و تدمر بوده است و سایر کوکب ها نیز خدایان سایر سرزمین ها بوده اند (7).
در جزیره العرب قبایل متعددی خورشید را می پرستیده اند و برای تجسم بخشی به آن، بت مخصوصی را قرار می داده اند و معبد ویژه ای را به آن اختصاص داده بودند. از این رو در سرزمین های اعراب، اسامی زیادی ست که به خورشید نسبت داده می شود؛ هم چون عبد شمس، امریء شمس، عبدالشارق، عبدالمحرق و سایر اسامی، که در مورد این اسم آخر [عبدالمحرق] نولد که می گوید: «چن بسا بر لقب یا اسم دیگر ایزد خورشید، دلالت داشته است (8)».
در مورد پرستش خورشید، مطابق استدلال شیخو از قول لیارد A.layard، شواهد قابل توجهی مربوط به قرن هفتم قبل از میلاد در دست است. از آن جمله در میان کتیبه هایی که در بابل یافت شده سنگ نبشته ای از تیگلات پیلسر (9) است که در آن از پیروزی خود بر دومه الجندل و غلبه بر ملکه ی آن سرزمین که کاهنه ی معبد خورشید بوده است، یاد می کند (10). هم چنین در مورد بت ذوالشری نیز چنان که گفته شده معنی نام آن ایزد تابان [الاله المنیر] بوده است. استرابون تاریخ نگار تأکید می کند که نبطی ها خورشید را می پرستیدند، چنان که از قول هرودوت آمده است که اعراب «اوروتال» را می پرستیده اند و این کلمه لفظی در زبان های آرامی ست که از دو کلمه ی «نور» و «علا» ترکیب شده است و روی هم به معنی نور متعالی ست که منظور از آن خورشید است (11).
و از شواهد دیگر که بر پرستش خورشید دلالت می کند، مطالبی ست که فرهنگ عربی نقل می کنند. از آن جمله ابن منظور می گوید: «خورشید بتی کهن است و عبد شمس، تیره ای از قریش بوده اند که گفته می شده نام خود را از این بت گرفته اند (12)» و گفته شده است «شمس» بتی از بنی تمیم بوده که برای آن خانه ای داشته اند و تمام قبیله ی بنی اُدّ، و ضبه، و تَیم، و عَدّی، و ثور، و عُکل، آن را می پرستیده اند و پرده داران آن بنی اَوس بوده اند (13) و طایفه ای از بنی عذره بتی داشته اند که به آن «شمس» می گفته اند (14). و نیز از آن جا که اعراب شمس را خدا می نامیدند، دلیل دیگری بر پرستش آن است. چنان که در یک بیت شعر از میه بنت ام عتبه بنت الحارث- که این شعر از دیگران نیز نقل شده است- خورشید را برای بزرگ داشت آن و نیز به آن دلیل که آن را می پرستیده اند، «الهه» خوانده است (15) و ظاهراً اعراب لفظ «الهه» را در جاهلیت برای آن چه که می پرستیده اند، به کار می بردند. و این لفظ به همان صورت که بر خورشید اطلاق می شده است، بر سایر بت ها و نیز بر هلال ماه نیز دلالت می کرده است. (16)
و شاید علت این امر که رسول اکرم اقامه ی نماز را هنگام طلوع و غروب خورشید نهی کرده است، انگیزه ای باشد که ما را به این گمان بیفکند که پیامبر از آن بیم داشت که مسلمانان به مشرکین در این مورد شبیه شوند و نماز آن ها در اوقات طلوع و غروب به بزرگداشت خورشید و به شیوه ی اعراب جاهلی، تعبیر شود. عبدالله می گوید: «از پیامبر شنیدم که نماز را هنگام طلوع و غروب خورشید نهی می کرد (17)».
و از عمر نقل شده که می گفت:
مشرکان عبادت نمی کنند مگر آن گاه که خورشید طلوع کند و می گویند «اشرق ثبیر» و پیامبر با آنان مخالفت کرد و قبل از آن که خورشید طلوع کند، عبادت [می] کرد(18).
ماه
و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر، لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدو الله الذی خلقهن (19). (و از آیات خداوند است شب و روز و ماه و خورشید، سجده نکنید ماه را و خورشید را و سجده کنید خداوندی که آن ها را آفریده است).این آیه می تواند دلالتی باشد بر پرستش ماه، و اگرچه طبری در تفسیر آیه به هیچ روایتی که بتوان از آن بهره برد اشاره ندارد، اما زمخشری در کشاف می گوید: شاید گروهی از مردم هم چون صابئان که کواکب را می پرستیدند، ماه و خورشید را عبادت می کرده اند و گمان می برده اند که با سجده کردن به ماه و خورشید، خداوند را سجده کرده اند، پس آنان از این واسطه (عبادت ماه و خورشید به جای خداوند) نهی شدند و فرماند داده شدند که هدف از سجده ی خود را اختصاصاً خود خداوند (وجه الله) قرار دهند (20).
به هر حال و به هر تعبیر که باشد، آیه ی بالا را می توانیم برهانی - هرچند اندک- بدانیم که بر پرستش ماه در میان اعراب جاهلی دلالت می کند. قبلاً نیز اشاره کردیم که ماه از اجرام آسمانی مهمی ست که در ترکیب خدایان سه گانه ی اصلی آسمان قرار داشت. و یا ماه همان خدای یگانه ای بوده است که در میان اقوام سامی اولیه مورد پرستش بوده است. هم چنین نزد اقوام بابلی به عنوان «سن»، سرور سیارگان خوانده می شود و در «اور» و «حران» و «بابل» مراکزی برای عبادت آن قرار داده بودند، چنان که در «سیناء» و «اریحا» نیز زیارت گاه هایی برای آن بودند (21). و تردیدی نیست که معابد دیگری اختصاصاً برای آن در جاهای دیگر وجود داشته است. مسلماً طبیعی بوده است که این جسم نورانی توجّه تمام قبایل را از همان ابتدا به خود جلب کرده باشد و در اندیشه های آن ها چنین نمود یافته باشد که ماه در تکوین کاینات و گردش روزگار و رفتار انسان و سایر مخلوقات از حیوان و گیاه، تاثیر زیادی دارد. این تاثیر- مطابق عقاید منجمان در دوره های بعد- هنگام کامل شدن بدر و یا در موقع نقصان آن، متفاوت بوده است. حتی آنان معتقد بودند که نیروهای طبیعت هنگام کمال ماه تقویت می شوند و در نقصان آن کاستی می پذیرند. (22)
آیا برای صحرانشین بدوی جزیره العرب درخشنده تر از ماه، به ویژه در هنگام بدر کامل، چیزی وجود داشته است که در بیابان های موحش جاهای گام نهادن او را روشن کند؟ صحرانشینی که چه در حالت استقرار و چه در حالت کوچ، آسمان با تمام ستارگان و شهاب آن، برایش آشکار بوده است و در پهنه ی آسمان ماه آمد و رفت داشته است، و پرتوهای نقره ای رنگ خود را بر قلب صحرا می افکنده است و آن گاه که این پرتو با ریگ های طلایی رنگ درمی آمیخت، در درون آن صحرانشین انوار آرامش و اطمینان می پراکند و او شتر خود را در روشنی شب های صحرا به پیش می راند. مسلماً برای این عرب بدوی، ماه ایزدی والا و سرور- چنان که خورشید- محسوب می شده است و چنین است که مدتی دراز دیانت خود را بر اسامی اجرام فلکی علوی بنا نهاده بود (23).
درست است که برای پرستش ماه در میان اعراب، سند و متن صریحی به جز آیه ی مذکور و به جز آن در مورد بنی کنانه نقل شده، در دست نیست (24)، اما ظاهراً اشاراتی که به پرستش ماه نزد اعراب دلالت کند، از میان رفته است؛ چنان که آثار بسیاری مربوط به بت پرستی اعراب نیز از میان رفته است. آن چه مسلم است اعراب حمیر و ساکنان جنوب- مطابق آن چه در سنگ نبشته ها آمده است- ماه را پرستش می کرده اند و نیز مسلم است که ماه از جمله ایزدان بلندپایه در نزد صابئان محسوب می شده است. آنان گمان می بردند که ماه شایسته ی بزرگ داشت و پرستش است و امور عالم پایین یا گیتی به او بازبسته است. از این رو برای آن پیکره یا بتی به شکل گوساله (25) قرار داده بودند که جواهری در دست داشته است و آن را عبادت می کردند و برای آن سجده می بردند (26)
می دانیم که اعراب جنوب مرتباً با اعراب شمال جزیره در ارتباط بوده اند، مستعمرات یمنی مکان خاصی نداشته اند و در مناطقی در وسط یا شمال جزیره تأسیس می شده اند، راه های تجاری نیز سر تا سر جزیره را از جنوب به شمال و از شرق به غرب، طی می کرده و نقش بزرگی در ارتباط اقوام و رفت و آمد میان آن ها برعهده داشته است. هم چنین می دانیم که گروهی از اعراب صابئی بوده اند؛ پیش از این شاره کردیم که این مذهب در سرزمین های عربی کهن، شناخته شده بود. زمانی که اعراب با اقوام عبری ارتباط یافتند، پرستش ماه در میان آنان جایگاه بزرگی یافت. (27). همه ی این اطلاعات، تایید می کند که پرستش ماه نزد اعراب جزیره شناخته شده بوده است تا آن جا بعضی گمان می کردند دختران خداوند یعنی منات و لات و عزّی، جلوه ی خداگونه ی ماه هستند و منات ماه تاریک، و لات ماه تابان، و عزّی مجموع آن دو است (28). و پیش تر یادآور شدیم که لفظ «الهه» بر خورشید اطلاق می شده است، چنان که بر ماه و بر بت ها نیز. و سپس در می یابیم که در میان اعراب، کسانی بوده اند که خود را به ماه نسبت می داده اند، چنان که به خورشید. از آن جمله قبیله هایی با نام «بنی قمر» بوده اند که شاخه های فرعی تر آن ها به نام «بنی قمیر» نامیده می شده اند (29).
پی نوشت ها :
1. S.H.Longdon، ص 25.
2. سوره ی 27، آیه ی 20-24.
3. Enc.of Rel.، ج1، ص 184.
4. Carl Clemen: Religions of the world، ص 52.
5. Enc.of Rel، ج2، ص 285.
6. همان، ج2، ص 281.
7. همان، ج2، ص 285.
8. همان، ج1، ص 660.
9. تیگلات پیلسر (پیلصر) سوم (به اکدی: توکولتی-آپلی-اشر؛ به عربی: تغلث فلاشر؛ به لاتین Tegleth Valcher 745-727 ق.م) یکی از بزرگ ترین و کشورگشاترین پادشاهان آشور بود. نام «تیگلت-پیلسر» در آشور نامی سلطنتی بود که هنگام نشستن شاه بر تخت سلطنت به او داده می شد. نام اصلی وی «پولو» بود و سمت امیر ارتش آشور را داشت... تیگلت پیلسر سوم به محض نشستن بر تخت شاهی، اصلاحاتی چند را در بخش های مختلف آشور برقرار ساخت... او فرمان روایی زیرک، پرتحرک و مبتکر بود.. که در انجام اصلاحات درنگ نکرد. (برگرفته شده از http://gahshomar.blogfa.com).
10. النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، «القسم الاول»، ص 8.
11. همان، ص 9.
12. لسان العرب، ج7، ص 420، و الفیروزآبادی، القاموس، ص 245-246 و تاج العروس، ج4، ص 172-173.
13. معجم البلدان، ج3، ص 319.
14. تاریخ الیعقوبی، ج1، ص 296.
15. لسان العرب، ج17، ص360.
16. القاموس، ج2، ص 288.
17. البخاری، صحیح، ج2، ص190.
18. همان، ج2، ص 204.
19. آیه ی 41، سوره ی 37.
20. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج2، ص289.
21. Enc.of Rel، ج9، ص 248.
22. القزوینی، ص 19-21.
23. ر.ک. Olmstead: History of Assyria، ص 5.
24. الآلوسی، بلوغ الأرب فی معرفه احوال العرب، ج2، ص 240 و النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، ص 9
25. پیوستگی ماه با ثور یا گاو در نظر عرب، چندان دور از ذهن نیست. در جنوب جزیره العرب، گاو مقدس دانسته می شد- به همان گونه که در مصر و هند بود- و ایزد «المقه» (Ilmukah) که معبود مردم سبأ و مأرب و برخی دیگر از اقوام عرب هم چون ثمود بود، با رمز گاو (یا ثور) پیوند داشت. و نیز از لقب های «ایل» معبود کنعانی ها و عبرانی ها، «ایل ثور» بوده است. ممکن است منشأ پیوستگی ماه با گاو یا در مشابهت شکل شاخ گاو با هلال ماه بوده است و یا این که گاو در نظر اقوام کهن رمز نیرومندی بوده است چنان که در اساطیر آمده است که زمین پرپشت یا بر شاخ گاو قرار دارد و نیز گاو به عنوان رمز مردانگی و بارورسازی با کشاورزی و زمین رابطه داشته است (موسوعه اساطیرالعرب عن الجاهلیه و دلالالتها، ص 195 تا 200) و البته این نکته نیز یادآوری می شود که در زبان عربی، قمر مذکر است برخلاف شمس که مؤنث است. هم چنین ماه که خدای «سین» مظهر آن بود، به اعتبار آن که پدر خدای شمس (خورشید) شمرده می شد، از جایگاه بالاتری برخوردار بوده است. هم چنین گفته می شود: «در آیین بت پرستی یمن، ماه اهمیت خاصی داشت و خدای بزرگ تر به حساب می آمد و خورشید در مرتبه ی بعد از ماه قرار داشت که الاهه ی [مؤنث] بود «لات» مظهر آن شمرده می شد. به اعتقاد آنان خورشید همسر ماه بود و عشتر (زهره) از آن ها تولد یافته بود. ماه در نزد معینیان «ود» نامیده می شد، و سبائیان و دیگران آن را به اسم «ورخ» می شناختند، و بابلیان آن را «سین» نام گذاری کرده بودند و هوبس، المقه، شهر، کهل، ابم، از نام های دیگری بود که بر ماه به عنوان یکی از بزرگ ترین الاهه ها و مقدم بر همه ی آن ها، اطلاق می شد. گاه درباره ی همه ی نام های ماه یک لفظ مشترک به کار می رفت که عبارت از «ال» یا «ایل» به معنی الله و یا اله بود و در نزد عرب های شمالی «بعل» یا «هبل» در مقابل آن قرار داشت... از نظر عرب های جنوب ماه منزلتی فراتر از خورشید داشت و خورشید به سبب حرارت زیادش در تابستان به نام «ذات حمیم» یا «ذات حمم» شناخته می شد، اما ماه راهنمای کاروان سالاران و هدایت کننده ی کاروان بود. از این رو دارای لقب حکیم، قدوس، صادق، عادل، مبارک، معین و حامی بود»، (دیتلف نیلسون: الدیانه العربیه القدمیه، ص 209، نقل از تاریخ عرب قبل از اسلام، ص 365 و 366).
26. الآلوسی، ج2،ص 216.
27. Enc.of Rel، ج9، ص 251.
28. Ameer Ali: The spirit of the Islam IXVI
29. القاموس، ج1، ص 133.