محدودیت های علم محض

ماکس پلانک(1947-1858) شاید بزرگترین فیزیکدان آلمانی دوران جدید در زمینه فیزیک تئوریک باشد. تئوری کو آنتوم وی بر واحدهای بنیادین سازنده جهان، یعنی بر ماده و انرژی، روشنایی تازه ای دمید و برای خود پلانک شهرت جهانگیری
پنجشنبه، 15 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محدودیت های علم محض
محدودیت های علم محض(*)

نویسنده: ماکس پلانک
مترجم: کامبیز گوتن



 

مقدمه

فرانکلین لوفان باومر:
ماکس پلانک(1947-1858) شاید بزرگترین فیزیکدان آلمانی دوران جدید در زمینه فیزیک تئوریک باشد. تئوری کو آنتوم وی بر واحدهای بنیادین سازنده جهان، یعنی بر ماده و انرژی، روشنایی تازه ای دمید و برای خود پلانک شهرت جهانگیری به بار آورد. قطعات زیرین از یکی از سخنرانی های پلانک به سال 1941 انتخاب شده اند.
علم دقیق(*)[مبتنی بر منطق و ریاضی]exabten Wissenschaft - وه که این واژه در معنا از چه غنایی بهره مند است! واژه ای که تصورش از یک ساختار والا را در ذهن القاء می کند، ساختاری از تخته سنگهای نافرسا که به گونه ای تنگ و محکم بهم متصل اند، گنجینه ای از حکمت کامل، نشان و وعده هدفی خوش برای تشنگان معرفت، برای دلدادگان کشف حقیقت غایی. و از آنجایی که معرفت همیشه به معنای قدرت است، لذا، با هر شناخت تازه ای که انسان از نیروهای کاروَرزِ طبیعت کسب می کند، وی همیشه دروازه ای را نیز می گشاید تا بتواند این نیروها را مهار نموده و تحت سلطه خود در آورد.
ولی کار به همین جا خاتمه نمی یابد- و حتی عمده ترین کار هم محسوب نمی شود. آدمی فقط در رؤیای کسب معرفت و قدرت نیست. آدمی، علاوه بر آن، طالب معیار و ملاکی است که با آن اعمال خویشتن را بسنجد، معیاری که با آن دریابد ارزش چیست و امر بی -ارزش کدام. او خواهان یک ایده ئولوژی است و فلسفه ای برای زندگی که مطمئنش سازند به بالاترین کامیابی بر روی زمین، که همانا آرامش فکر باشد، دست خواهد یافت. و اگر دین نتواند از عهده این آرزوی وی برآید، او در علم چیزی را جستجو خواهد کرد که بتواند آن را جانشین دین سازد. من در اینجا صرفاً به تلاش ورزیهای نوع مونیستی Monismus ، این مکتب پر ارج رایج در نسل قبلی، می اندیشم که بسیاری از اندیشه گران، فیلسوفان و پژوهندگان بزرگ، همت خود را در گروِ آن نهاده بودند.
با اینهمه، این روزها دیگر کسی از مونیست ها حرفی به میان نمی آورد، هر چند ساختار ایده ئولوژی آنها به گونه ای بود که گمان می رفت روزگاران درازی دوام بیاورد، و راهی را در پیش گرفته بود که نوید بارور شدن کامل امیدها را می داد. پس شاید اشکال و اشتباهی وجود می داشته است! و در واقع، چنانچه موضوع را از نزدیک بررسی کنیم به زودی درمی یابیم که در علم «دقیق»Exact Science نقطه ضعفی بی اندازه خطرناک وجود دارد که حتی پایه های آن را سست کرده و نمی گذارد تحت فشار و حمله از خارج پایدار بماند. به عبارت دیگر علم به هیچ وجه بر پایه اصلی چنان جهانی و معتبر بنا نشده که در عین حال مفهومش آنقدر قرص و محکم باشد که بتواند تمامی عمارت را نگه دارد. علمی که« دقیق» نامیده می شود تماماً بر سنجشها و ارقام استوار است، و بنابراین کاملاً حق دارد که نامِ آنچنان شایسته ای را بر خود داشته باشد، زیرا قوانین منطق و ریاضی چنان قابل اعتماد هستند که صرفنظر کردن از آنها هیچ روا نیست. با وجود این، حتی درست ترین منطق و دقیقترین محاسبه ریاضی قادر نیست در غیاب مقدمه ای (premise=Pramisse) کاملاً مسلم نتیجه ای سودمند به بار بیاورد. از هیچی، هیچ چیز بدست نمی آید.
ارائه شکل علمی از جهان- با آنچه دنیای فنومنولوژیک خوانده می شود- نیز به هیچ وجه قطعی و نامتغیر نیست، بلکه پیوسته در حال دگرگونی و پیشرفت دائمی است... .
احساساتی که ابژه ها(اشیاء) برمی انگیزند، در یکایک آدمیان جنبه ای خصوصی پیدا کرده و از شخصی به شخص دیگر فرق می کنند. ولی تابلوی دنیا، دنیای ابژه ها، برای همه انسانها یکی است، و می توان گفت وقتی دنیای حسی را پشت سر می نهیم و می خواهیم و از جهان تصویری را ارائه کنیم ناچاریم چندگانگی آشفته سوبژکتیو را کنار گذارده و یک نظم ابژکتیو همیشگی را جایگزینش سازیم، تصادف را از عرصه بیرون رانده و قانون را بجایش بنشانیم، و اینکه جای ظاهر تغییر کننده را با جوهری پایدار عوض کنیم.
دنیای ابژه ها، در اختلاف با دنیای حسی، از همین روست که جهان واقعی خوانده می شود. ولی وقتی واقعی را به عنوان یک واژه به کار می بریم باید توجه نماییم و مواظب باشیم. کاربردش باید چنان باشد که فقط منظور محدود و معینی را القاء کند. زیرا این واژه در حالت عادی و عام مفهوم چیزی را می رساند که مطلقاً ثابت است و همیشگی و غیرقابل تغییر، زیرا ابژه های تابلویی از جهان که طفلی ترسیم کننده اش بوده به گونه ای نیستند که بتوان تغییرناپذیرشان خواند. اسباب بازی یک بچه چیزی نیست که تغییرناپذیر باشد، زیرا می تواند بشکند یا که بسوزد. لامپ برقی می تواند بشکند و یا از هم بپاشد. همین امر سبب می گردد چنین اشیایی به آن مفهومی که در بالا بدان اشاره کردیم واقعی به حساب نیایند.
همه اینها ممکن است توضیحِ واضحات جلوه کند و حرفهایی خرد و ساده. ولی از یادمان نرود که در مورد ارائه تصویر علمی از جهان، چنانچه دیدیم، با وضع کاملاً مشابهی روبروییم، حال و روزی که به هیچ وجه بدیهی و روشن نیست. زیرا همانطور که اسباب بازی برای طفل واقعیتی کاملاً راستین به حساب می آید، به همان گونه نیز در طی سالها و سده ها اتمها برای علم، در روندهای طبیعی، واقعیتی راستین به شمار می آمد. اتمها چیزهایی شمرده می شدند که با در هم شکسته شدن یک شیء یا سوختنش بی اینکه تغییری حاصل کنند باقی می ماندند، بدینسان نشانگر پایندگی و تداوم در میان دگرگونیهای بی شمار بودند،- تا اینکه روزی، در بهت زدگی و تعجب عمومی، کشف گردید که حتی اتمها نیز می توانند تغییر کنند. لذا، بعد از این هرگاه در دنباله بحثمان به «دنیای واقعی» اشاره می کنیم، مرادمان از به کار بردن واژه واقعی اساساً همان مفهوم بسیار ابتدایی و ساده اش می باشد تا با خصلت ویژه تصویر عمومی و کلی جهان تا حدودی خوانایی داشته باشد، ولی باید پیوسته این را هم در مدنظر داشته باشیم که هر تغییری در این تصویر جهان می تواند همراه و همدوش و همزمان با آنچه خلایق آن را «واقعی» می خوانند پیش بیاید.
هر تصویری که از جهان ارائه می شود با همان عناصر واقعی که آن را می سازند مشخص می گردد. دنیای واقعی علم دقیق [ریاضیات و منطق و فیزیک]، تابلوی علمی جهان، همانا از دنیای واقعی زندگی عملی است که ناشی می گردد. ولی حتی همین تابلوی جهان نیز کامل و فرجامین نیست، بلکه همواره تغییر پیدا می کند، آنهم پا به پای هر پیشرفتی که در پژوهش حاصل می شود.
چنین مرحله ای از پیشرفت به یمن تصویری علمی از جهان که امروزه عادت داریم آن را «کلاسیک» بخوانیم نشان داده می شود. عناصر واقعی آن، که همانا جنبه های مشخصه اش باشند، اتمهای شیمیایی بودند. در روزگار خودمان، پژوهش علمی که به یمن تئوری نسبیت و همچنین تئوری کوآنتومها بار آور شده است، در آستانه مرحله ای بالاتر از تحول و یا تکامل قرار دارد، به طوری که آمادگی آن را دارد که تابلوی جدیدی از جهان را برای خود ترسیم کند. عناصر واقعی چنین تابلویی از جهان که دارد شکل به خود می گیرد دیگر اتمهای علم شیمی نمی باشند، بلکه الکترونها و پروتونهایی(1) هستند که واکنشهای متقابلشان را ثابت سرعت نور و کوآنتوم بنیادین کنش زا تعیین می کند. به همین دلیل، از دیدگاه امروزین، ما می توانیم رآلیسم تصویر کلاسیک جهان را ساده و ابتدایی تلقی کنیم. ولی کسی چه می داند در آینده همین حرف درباره تصویر نوین جهان ما نیز زده نشود... .
ولی پیگیری این سؤال ما را به کشفی می کشاند که می تواند شگفت انگیزتر از همه عجایبی باشد که تا به حال با آن روبرو شده ایم. نخست باید توجه داشت که جایگزینی پیوسته تصویری از جهان با تصویری دیگر به هیچ وجه از روی خیال بافی و هوس زودگذر انسانی انجام نمی گیرد، بلکه با نیرویی که بسیار جذاب است و پرقدرت. چنین تغییری به ناچار موقعی پیش می آید که پژوهش علمی با واقعیت تازه ای در طبیعت برخورد می کند، واقعیتی که تصویرِ پذیرفته شده پیشین جهان جوابگوی آن نیست. برای اینکه مثال روشنی آورده باشیم، به سرعت نور در فضای تهی و نقش کوآنتوم بنیادین کُنش زا در فعل و انفعالات اتمی عادی اشاره می کنیم. این دو واقعیت، و بسا واقعیتهای دیگر، را نمی شد در تصویرِ کلاسیک جهان جایی برایشان یافت، در نتیجه، خود آن تصویر کلاسیک بناچار می باید جایش را به تصویری تازه از جهان می داد.
خود این امر کافی است که آدمی را به شگفتی وادارد. ولی چیزی که حتی تعجب بیشتری را برمی انگیزد- چیزی که هیچ انتظارش نمی رفت- این است که تصویر نوین از جهان آن تصویر قدیمی را محو و نابود نمی سازد، بلکه، برعکس، می گذارد تا به بقای کامل خود ادامه دهد، و فقط شرط ویژه ای را بر آن می افزاید. این شرط ویژه محدودیتی را نشان می دهد، ولی به یمن خود این واقعیت، تصویر جهان سادگی بیشتری پیدا کرده و به اندازه گذشته پیچیده و غامض نیست. در عمل، قوانینِ مکانیک کلاسیک برای همه جریانهایی که بتوان در آنها سرعت نور را بی اندازه بزرگ گرفت و کوآنتوم کنش زا را بی اندازه کوچک هنوز هم به طور رضایت بخشی معتبرند و رفع حاجت می کنند. از همین طریق قادریم، به شیوه ای کلی، مکانیک را به الکترو- دینامیک مرتبط سازیم، انرژی را جایگزین جرم کنیم، و حتی از این هم مهمتر، شمار عناصر سازنده جهان را از نود و دو اتم مختلف که در تابلوی قدیمی ترسیم شده بودند به دو ماهیت، که الکترونها باشند و پروتونها، تقلیل دهیم. هر پیکره مادی از پروتونها و از الکترونها تشکیل شده است. از آمیختن یک الکترون با یک پروتون، یا یک نوترون حاصل می گردد و یا یک اتم هیدروژن، و این بستگی بدان دارد که الکترون به پروتون چسبیده باشد و یا اینکه به گرد آن بچرخد. همه خواص فیزیکی و یا شیمیایی یک جسم را می توان از نوع ساختاری که دارد استنتاج نمود. بدینسان آن تابلوی جهان که در گذشته مورد پذیرش قرار گرفته بود همچنان محفوظ باقی مانده و از میان نمی رود، فقط با این تفاوت که به صورت جنبه ای مخصوص از تابلویی گسترده تر درآمده، تابلویی که محتوای فشرده تری یافته است، و کلاً از همگنیِ بیشتری برخوردار می باشد. و این همان چیزی است که در تمامی مواردی که به تلاشهای تجربی ما مربوط می شوند پیش می آید. هر اندازه که تنوع پدیده های طبیعی در تمامی زمینه ها خود را نمایانتر می سازند و ما از غنای آنها و حالات مختلفشان بیشتر آگاه می گردیم، آن تصویر علمی که از آنها به دست می آوریم همواره شکل روشنتر و کاملتری به خود می گیرد. بنابراین تداوم تغییرات در تصویر جهان به معنای یک نوسانِ آشفته نیست، بلکه یک پیشرفت است، یک تکامل است و نزدیک شدن به بی نقصی. با اثبات این موضوع، تصور می کنم آنچه را که اساساً در پژوهش علمی می تواند مهمترین موفقیت باشد نشان داده باشم.
ولی جهت این پیشرفت و هدفِ فرجامین آن چیست؟ جهت، مسلماً، همانا تکمیل کردن بی وقفه تصویری است که از جهان داریم، آن هم با سوق دادن عناصر واقعی جای گرفته در درونش به سوی واقعیتی که جلوه اش برتر بوده و خصلتی که خامی آن کمتر باشد. هدف، از طرف دیگر، آفرینش تصویری است از جهان با عناصر واقعی که حاجت به کاملتر شدن نداشته، و از همین رو، نشانگر واقعیت غایی باشند. دستیابی به چنین هدفی فعلاً برای ما مقدور نیست. چه بسا هرگز نیز میسر نباشد. ولی برای اینکه دست کم، در حال حاضر، اسمی برایش داشته باشیم ما واقعیت غایی را«دنیای واقعی» می نامیم، واقعی، آن هم به مفهوم مطلق و متافیزیکی این واژه. مراد در این جا این است که جهان واقعی- به گفته ای دیگر، طبیعت ابژکتیو- در پس هر چیزی قرار گرفته است که بشود آن را بررسی کرد. برعکس آن، تصویر علمی که به یاری تجربه حاصل می گردد - دنیای فنومنولوژیک- همواره به صورت تقریبی صرف باقی می ماند، مدلی که تا حدی ناقص است و از ابهام کاملاً بری نیست. همان گونه که در پس هر تجربه حسی یک ابژه مادی قرار دارد، در پسِ هر آنچه که تجربه انسانی آن را به عنوان امری واقعی ارائه می دهد نیز یک واقعیت متافیزیک وجود دارد. بسیاری از فیلسوفان به این واژه «پس» اعتراض دارند. آنها می گویند: «چون در علوم دقیق تمامی برداشتها و همه ارزیابی سنجشها را می توان به انگیخته شدگی های حسیsensations ، تقلیل شان داد، در تحلیل نهایی موردی ندارد، که در پسِ این جهان، وجود یک دنیای متافیزیکی را تصور نماییم که بدان هیچ گونه امکان دسترسی مستقیم جهت تحقیق علمی و بررسی نباشد.» تنها جواب درست به این نوع استدلال این است که در جمله مزبور واژه پس را نباید به مفهوم امری بیرونی که فضایی را اشغال نموده است تلقی کرد، چه بجای به کار بردن واژه در «پس» می توان حتی از واژه در «درون» و یا «جوار» استفاده کرد. واقعیت متافیزیکی را نباید آن امری پنداشت که از لحاظ مکانی در «پس» دست آورد تجربه قرار گرفته باشد، بلکه جایگاهش در «درون» خود این واقعیت تجربی است. «طبیعت، در واقع، نه هسته است و نه پوسته صِرف و یا پوشش، - بلکه هم هسته است و هم به همراه آن پوسته و پوشش». نکته مهم این است که دنیای محسوس تنها دنیایی نیست که وجود داشته باشد بلکه دنیای دیگری نیز وجود دارد. بی شک، این دنیای دیگر در دسترس مستقیم ما نیست، ولی وجود چنین دنیایی را نه تنها زندگی عملی به کرّات تأیید می کند بلکه تلاشهای علمی نیز مؤید آن است. چه شگفتی عظیم تصویر دنیای علمی، که به تدریج کاملتر و کم نقص تر می گردد، محقق را بر آن می دارد در جستجوی فُرم نهایی آن باشد. و از آنجایی که لازم است آدمی وجود چیزی را که می جوید قبول داشته باشد، پذیرش وجود بی شبهه یک «جهان واقعی» به معنای مطلق این کلمه، سرانجام به این چنین اعتقادی راسخ منتهی می شود که دیگر شکلی آن را دچار تزلزل نمی کند. این اعتقاد راسخ به امر واقعی مطلق در طبیعت همان چیزی است که ما آن را در بدیهی جلوه گر شدن مقدمه premise می بینیم؛ و همین امر است که پیوسته امید او را در پیشروی محتاطانه جهت نزدیک شدن به سرشت و ذاتِ طبیعت ابژکتیو مستحکم تر می سازد، و لذا این امکان را می دهد که کلیدهای بهتری را برای گشودن رازهای آن پیدا کند.
ولی موفقیتها هر اندازه که مهم باشند، و ظاهراً به آرمان نزدیکتر، همواره شکافی عظیم بین دنیای واقعی فنومنولوژی و دنیای واقعی متافیزیک باقی می ماند که از نقطه نظر علوم دقیق هیچ پلی بر روی آن نمی توان زد. این شکاف همواره زاینده تنشی است که هرگز تعدیل نمی یابد؛ منبعی پایان ناپذیر که در یک پژوهشگر راستین و جویای معرفت عطشی را بر می انگیزد که هرگز فرو نمی نشیند. ولی، همزمان می بینیم مرزها و محدودیتهایی وجود دارند که علوم دقیق قادر نیستند از آنها عبور کنند. ممکن است دستاوردهای این علوم بسیار عمیق بوده و بُردشان تا دوردستان باشد، ولی این علوم هرگز قادر نخواهد شد گام نهایی را برداشته و برخطه متافیزیک پای بگذارند. همین حقیقت که ناچاریم وجود یک دنیای واقعی را، آنهم به معنای مطلق آن، بی اینکه دلیلی قاطع و بدیهی برایش داشته باشیم، مسلم بگیریم خود نشانگر این است که هرگز برای مان میسر نخواهد شد که از ماهیتش کاملاً آگاه شویم، زیرا در آن عنصری دخالت دارد که با برهان و عقل سنجیدنی نیست: عنصری فراسوی عقلانیirrational . این عامل فراسوی عقلانی را« علوم دقیق» با وجود اسم پرافتخاری که دارند هرگز نمی توانند تکان داده و پایگاهش را سست کند؛ پس، روا نیست به «علوم دقیق» میدان آنچنان داد که سبب شوند کسی اهمیت این عنصر غیر- عقلانی را دست کم گیرد. از سوی دیگر، این حقیقت که علم، بر اساس خود معرفت علمی، محدودیتهایی را برای خویش قائل می گردد، موجب می شود که اعتماد هر کسی را به قابل قبول بودن آن معرفت تقویت کند، معرفتی که بر شالوده مفروضات غیرقابل انکار، و به یاری شیوه های دقیق آزمایشی و تئوریک حاصل شده است... .
با توانی که چندان نیست، پژوهشِ علمی به یاری روشهای دقیقِ خود وارد میدان شده و راه خود را آهسته آهسته باز می کند، ابتدا از امری که جنبه ای خاص و محدود دارد تا به جایی که همواره گسترده تر و عام تر می گردد. برای رسیدن به این هدف، ناچار است دائم نگاهش را به واقعیت ابژکتیو بدوزد، به همان واقعیتی که به پی گیری آن مشغول است، و در چنین معنایی علم هرگز نمی تواند از رئالیته reality ( یا واقعیت) به مفهوم متافیزیکی آن انصراف جسته و آن را به هیچ گیرد. با این همه، دنیای واقعی متافیزیک نقطه ای نیست که حرکت از آن آغاز شود بلکه هدف و غایتی است که هر کنکاش علمی بدان نظر دارد، چراغ دریایی چشمک زنی که به ما راه را از دور دستانی که دستیابی بدان نتوان یافت نشان مان می دهد.
اطمینانی که از هر کشف جدید حاصل می کنیم، و به یُمنش واقعیتی نوین از معرفت ما را به هدف نزدیکتر می سازد، می باید برای مان جبران آن همه ناکامیهای بی شماری را که ضرورتاً تقلیل دائم ماهیت و سهولت کاربُرد تصویرمان از جهان به وجود می آورد جبران کند. در حقیقت، تصویر علمی کنونی از جهان، در تقابل با تصویر ابتدایی و ساده درگذشته، نشان دهنده جنبه ای عجیب و خلاف انتظار است. برداشتهای بی درنگ حسی، همان منابعی که در فعالیت علمی نقش بسیار مهم و اصلی را داشتند، امروزه از تصویر جهان به کلی حذف شده اند به گونه ای که حسی بینایی، شنوایی و بساوایی دیگر عهده دار نقشی نمی باشند. نگاهی به اندرون یک آزمایشگاه علمیِ امروزین نشان می دهد که کارهای این حسها توسط مجموعه ای از دستگاههای بی اندازه پیچیده، دقیق، و تخصصی انجام می پذیرند، دستگاههای ابداع شده ای که چنان تنظیم شده اند تا بتوان مسائلی را که فقط به یاری ایده های تجریدی و نمادهای تحلیلی و هندسی می توان مطرح ساخت حل کنند، مسائلی را که در بیشتر مواقع فراسوی امکانات فهم مردم عادی است.

پی نوشت ها :

*Max planck : scientific Autobiography and other papers, trans. by Frank Gaynor, pp. 80-2, 90, 95-103, 105-08. copyright 1949 by philosophical Library, Inc
1. پلانک برای ساده کردن بحث به دو ذره کلاسیک اشاره می کند: به الکترون(منفی) و پروتون(مثبت). این بدان معنی نیست که او برای ذرات بنیادین دیگری که بعداً کشف شدند جایی نمی گذارد.(مترجم).

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
خانه مادری رئیس‌جمهور کجاست؟
play_arrow
خانه مادری رئیس‌جمهور کجاست؟
پرواز آخر؛ سه خلبان پرواز رئیس‌جمهور که بودند؟
play_arrow
پرواز آخر؛ سه خلبان پرواز رئیس‌جمهور که بودند؟
«پنجره»ای به دیدار خانواده شهید رئیسی با رهبر انقلاب
play_arrow
«پنجره»ای به دیدار خانواده شهید رئیسی با رهبر انقلاب
ویدیویی از حضور شهید رئیسی در چایخانه حرم امام رضا(ع)
play_arrow
ویدیویی از حضور شهید رئیسی در چایخانه حرم امام رضا(ع)
روضه خوانی پویانفر بر سر پیکر شهید رئیسی
play_arrow
روضه خوانی پویانفر بر سر پیکر شهید رئیسی
«پنجره»ای به اقامه نماز بر پیکر رئیس‌جمهور شهید و همراهان گرامی ایشان
play_arrow
«پنجره»ای به اقامه نماز بر پیکر رئیس‌جمهور شهید و همراهان گرامی ایشان
«پنجره»؛ نوه‌های شهید دکتر رئیسی در آغوش رهبر انقلاب
play_arrow
«پنجره»؛ نوه‌های شهید دکتر رئیسی در آغوش رهبر انقلاب
موج جمعیت بیرجندی‌ها در مسیر تشییع شهید جمهور
play_arrow
موج جمعیت بیرجندی‌ها در مسیر تشییع شهید جمهور
حضور باشکوه مردم بیرجند پیش از شروع مراسم تشییع
play_arrow
حضور باشکوه مردم بیرجند پیش از شروع مراسم تشییع
چه کسی بالگرد رییس جمهور را پیدا کرد؟
play_arrow
چه کسی بالگرد رییس جمهور را پیدا کرد؟
لحظاتی از دیدار آقای نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب
play_arrow
لحظاتی از دیدار آقای نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان با رهبر انقلاب
رهبر انقلاب:وعده الهی برای محو رژیم صهیونیستی محقق خواهد شد
play_arrow
رهبر انقلاب:وعده الهی برای محو رژیم صهیونیستی محقق خواهد شد
رئیس دفتر سیاسی حماس: تسلیت و تعزیت خود را خدمت حضرتعالی و ملت برادر و مسئولان ایران اعلام می‌کنم
play_arrow
رئیس دفتر سیاسی حماس: تسلیت و تعزیت خود را خدمت حضرتعالی و ملت برادر و مسئولان ایران اعلام می‌کنم
رهبر انقلاب: ما شخصیت برجسته‌ای را از دست دادیم
play_arrow
رهبر انقلاب: ما شخصیت برجسته‌ای را از دست دادیم
لحظاتی از در دیدار شیاع السودانی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
لحظاتی از در دیدار شیاع السودانی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای