مترجم: محمّدحسین وقار
از 1500 تا 1700، بیشتر جهان اسلام میان سه قدرت بزرگ (1) تقسیم شده بود: مغولان در هند، صفویان در ایران، عثمانیان در کل منطقه از شرق دریای سیاه تا ساحل شمالی آفریقا و از مجارستان تا حجاز. در ایام این قدرتها، تقسیمات سیاسی، اجتماعی و فکری در درون جهان اسلام شدیدتر از قبل بود؛ اگرچه در نهایت، در قرن بیستم، ثابت شد این قدرتها آنقدر که احتمالاً به نظر می رسیدند(2)، پایدار نبودند. اما تا مدتی، تقریباً سه دنیای متمایز اندیشه اسلامی، به خصوص در ارتباط با حکومت و سازمان اجتماعی، وجود داشت. در عرصه تنازع بقا و توسعه، هریک رویه ای تا حدودی متفاوت از دیگران و متفاوت از رویه های موجود، به وجود آورد. اختلافات سنی و شیعه در امپراتوریهای رقیب ریشه گرفت. شباهتهایی با دولتهای دین- محور پروتستان و کاتولیک و دین- محور ساختن روابط میان دول در اروپا، وجود داشت.
این دولتها به عنوان بخشی از نظام بین المللی با یک دیگر در تعامل بودند. مناقشات میان صفویان و همسایگانشان در عین حال دینی و سرزمینی بود. امپراتوری صفوی، یک دولت مبلغ تشیع، با جهت گیری علیه تسنن بود، که عثمانیان در غرب و ازبکان در شرق مدافعان آن بودند. جنگ علیه سنیان جهاد بود. عثمانیان به عنوان مدافعان تسنن هم در مقابل ایران شیعی و هم اروپای مسیحی قرار داشتند. پیدایش صفویان آنان را مورد تهدید قرار داد، و در میان قبائل ناآرام شیعی مذهب آناتولی شرقی تأثیرات زنجیره ای داشت. بنابراین، سلیم اول بی رحمانه به ایذا و اذیت شیعیان پرداخت، و سپس شکستی تحقیر کننده بر اسماعیل وارد ساخت (1514)، که منزلت داخلی شاه را جداً تحت الشعاع قرار داد. سلیم با الحاق شمال میان رودان، کردستان، سوریه، فلسطین و مصر به خاک خود (1516)، به این پیشرویها ادامه داد. این فتوحات، عثمانیان را به عنوان ابرقدرت بلامنازع مدیترانه شرقی مطرح ساخت. سلیمان اول (3) (حکومت 1520-66) کنترل عثمانی را بر آذربایجان و عراق (4) گسترش داد. در نهایت، معاهده قصر شیرین (1639)، مرزی دائمی بین عثمانیان و صفویان ایجاد نمود و تفاهم شد که صفویان از بی ثبات ساختن آناتولی شرقی خودداری نمایند.
منازعات تجاری نیز وجود داشت. این فتوحات کنترل راه دریایی هند را در دست سلیمان قرار داد؛ مدتی دریای سیاه یک دریاجه اسلامی بود. شاه عباس تجارت گران بهای ابریشم را از مسیر جدیدی از طریق جنوب روسیه ادامه داد تا امپراتوری عثمانی را دور بزند. آسیا و اروپا از طریق تجارت به هم پیوند خوردند.
مرزهای شرقی ایران، داستان دیگری داشت. تا دهه 1620، مغولان به ندرت تماسی با عثمانیان داشتند. روابط میان صفویان و مغولان به طور کلی دوستانه بود. گه گاه عثمانیان و ازبکان اتحادی پان سنی مرکب از مغول - ازبک- عثمانی را علیه ایران پیشنهاد می کردند، که برای مغولان هرگز متضمن چیزی بیش از احساس تقوی نبود. این پیشنهاد از سوی اکبر قاطعانه رد شد، که بنا بر شخصیت صلح جوی خود گفت، برای او «رابطه صفویان با خاندان پیامبر» مهمتر است. (5) وقتی مراد چهارم به ایران حمله کرد، جهانگیر را تحریک نمود که به او ملحق شود، زیرا «اگر اعلی حضرت نیز به آنان حمله کنند، مملکت ایران به زودی مضمحل خواهد شد» (6). اما جهانگیر با عباس روابط دوستانه ای داشت و پیشنهاد او را رد کرد. شاه جهان، به امید فتح مجدد وطن خود، آسیای مرکزی، اتحادی ضد شیعی را به مراد پیشنهاد نمود. تا زمان اورنگ زیب متدین، طرح اتحاد پان سنی، به خصوص با بخارا، جدی گرفته نشد؛ تا آن وقت تشیع به خوبی در ایران استقرار یافته بود، اما ستاره صفویان در حال افول بود. بدین ترتیب، دین محوری نقش بسیار محدودی در روابط میان دولتهای مسلمان ایفا کرد. در هیچ یک از این موارد، احساس رقابتی ناشی از اختلاف ملیت وجود نداشت.
دولتهای مسلمان نیز به نظم جهانی اروپا محور، و حتی نظام دولتی اروپا، کشیده می شدند. این تحول، به خصوص برای عثمانیان، که در ابتدا گرفتار جهادی ظاهراً توقف ناپذیر بودند، چنین صورتی داشت. مراد دوم (حکومت 1421-51) مجاریان و متحدان آنان را منهزم ساخت (1442) و تسلط مسلمانان را بر اروپای جنوب شرقی تضمین کرد. محمد دوم معروف به «فاتح»، (حکومت 1451-51)، تا حدودی به خاطر ارتقای جایگاه داخلی خود، بالاخره رؤیای قدیمی مسلمانان را محقق و قسطنطنیه را فتح کرد (1453). سپس، متوجه بالکان و یونان شد، و صربستان را تحت حکومت مستقیم خود درآورده، دانوب را مرز خود ساخت. آنگاه، سلیمان اول ارتش هابسبورگ را درهم کوبید (1526) و حکومت مستقیم بر مجارستان را مستقر کرد (1541). تکیه گاه نظامی- سیاسی اسلام تغییر جهت داده، متوجه شمال غربی و اروپا شد.
در این ضمن عثمانیان به بازیگران دیپلماسی اروپایی تبدیل شده و مثلاً با فرانسه و شاهزادگان پروتستان علیه هابسبورگ متحد شدند؛ در مقابل، واکنش شارل پنجم (7)، برقراری تماس با ایران بود. اینان با کمک شبکه جاسوسی خود در دربارهای اروپایی نفوذ می کردند (8) و به آنان می گفتند علاقه چندانی به شناختن اروپا ندارند.
هریک از امپراتوریهای مسلمان به شیوه ای خاص خود، در حد شگفت انگیزی موفق بود. هریک نهادهای خاص خود را داشت. صفویان دولتی متعهد به شیعه دوازده امامی و مورد حمایت آن تأسیس نمودند و بر دستیابی مجتهدان شیعه به قدرت سیاسی مراقبت نمودند. مغولان تا مدتی بر شکل گیری رابطه ای جدید میان مسلمانان و هندوان نظارت داشتند. عثمانیان نوع کاملاً جدیدی از دولت اسلامی ایجاد کردند، که بیش از هر دولتی قبل یا بعد از آن دوام آورد، و برای اولین و تنها بار از نظر سازمان، دوام، وفاداری و عضویت با دولتهای چین، روسیه و اروپا قابل مقایسه گردید.
از زمان وبر، هر سه حکومت به عنوان دولتهای «موروثی» یا دولتهای مبتنی بر «حمایت نظامی» (9) طبقه بندی شدند. یعنی، در تئوری، آنها بر مبنای فرض وجود رابطه ای پدرانه یا شبانی میان حاکم و رعایا، و یکسانی منافع آنان، سازماندهی (10) شده بودند. هیچ حد رسمی برای قدرت حاکم وجود نداشت، اما فرض این بود که وظیفه او مواظبت از رعایا، و مراقبت نظامی و حمایت اقتصادی از آنان بود؛ متقابلاً، وظیفه رعایا خدمت و احترام به حاکم بود. قدرت دولت هنوز تا حد زیادی به خاندان حاکم متکی بود. از نظر فنی، قدرت نظامی- سیاسی در سلسله و سلطان متمرکز بود، که در قبال همه جنبه های رفاه عامه و مدیریت دولت مسئوول شمرده می شد. پادشاهی مانند سلیمان قانونی، اکبر و عباس اول از اعتباری همانند الیزابت اول، فیلیپ دوم و لوئی چهاردهم برخوردار بودند، و مانند آنان، سخت می کوشیدند هویت سیاسی دولت خود را ایجاد و تقویت نمایند.
اینها دولتهای مشخصاً اسلامی باقی ماندند، بدان معنی که جنبه های مهم حیات اجتماعی و اخلاقی تحت نظارت مقامات دینی قرار داشت. قدرت سیاسی و قدرت دینی کلاً در دستهای جداگانه ای باقی ماند که با یک دیگر همزیستی داشتند. برای آنها، اهمیت سیاسی و نقش اسلام در دوره های مختلف و در هر دولت در حد قابل ملاحظه ای متفاوت بود. تلاش برای مقایسه این دولتها محل اختلاف است، به خصوص وقتی در آن دقیق تر شویم. (11)
از نظر فرهنگی، مناطق تحت حکومت این سلسله ها اشتراکات بسیاری داشت. از بعض جنبه ها، از دانوب تا گنگ، هیچ مرز فرهنگی وجود نداشت، و همانند اروپا، فرهنگ عالی می توانست از تقسیمات مبتنی بر دین عبور کند. اما همانند اروپا، تحولات جدید چنین نمی کرد، و از نظر اندیشه و فرهنگ سیاسی، ایران شیعی عملاً شاخه های شرقی و غربی تسنن را تا مدتی از یک دیگر منفک ساخت. مغولان به ایران به مثابه الگوی مدیریت سیاسی، حسابداری صحیح، و دریافت سیاست عملی می نگریستند. آنان خود را سلسله ای متعلق به آسیای مرکزی و وارثان برحق تیمور تلقی می کردند، و با حسرت به فرارود «گور نیاکان» خود می نگریستند. (12) تاج محل ملهم از سمرقند بود. شاعران، علما و مردانی بلندپرواز از ایران به دربار مغول مهاجرت کردند، که در آن به فارسی سخن گفته می شد، و در آن جا، آداب و رسوم، ادبیات و تدبیر و تئوری امور دولتی را تحت تأثیر خود قرار دادند.
پی نوشت ها :
1- موسوم به امپراتوری های باروت
2- تا حدودی به خاطر تعاطی افکار در ایام حج
3- یا سلیمان قانونی
4- معاهده آماسیه در سال 1555.
5- Farooqi, N.R. (1989), Mughal- Ottoman Relations (1556-1748), Delhi, Idarah-i-Adabiyat-i Delhi, p. 21.
6- Farooqi 1980: 10.
7-پادشاه فرانسه.
8- تنها رقیب آنها احتمالاً فلورانس بود.
7- Hodgson 1974: vol 3, : p 39.
8- اساساً اگر و در حدی که سازماندهی شده بودند.
9- Kunt, I Metin, ''The Later Muslim Empires: Ottomans, Safavids, Mughals'', in Marjorie Kelly (ed.), Islam: The Religious and Political Life of a World Community (New York: Praegar, 1984), pp. 113-16.
12- Foltz, Richard C. (1998), Mughal India and Central Asia Oxford, Oxford University Press, xxviii.