مترجم: ضیاء الدین دهشیری
قرارداد مورخ 31 اوت 1907 انگلیس و روس که اطمینان های رسمی را به دنبال داشت، به ظاهر بی ضرر و خطر جلوه می کرد. ولی مع الوصف ابداً چنین نبود.
قبل از هر چیز لازم است بعض این اطمینان ها را ذکر کنیم.
پنج روز پس از امضاء قرارداد، در تاریخ 5 سپتامبر 1907، وزیرمختار انگلیس در تهران سرسسیل اسپرینگ رایس، اطلاعیه ای رسمی برای حکومت ایران فرستاد که عیناً در اینجا نقل می شود: (1)
«بنابر بعض اطلاعات واصله، در ایران چنین شایع است که قراردادی بین انگلستان و روسیه منعقد گردیده که ناگزیر نتیجه آن دخالت این دو دولت در ایران و تقسیم آن بین خود می باشد. جناب عالی می توانید اطمینان و ایقان کامل داشته باشید که مذاکرات انجام شده بین روسیه و انگلستان وضع و کیفیت کاملاً دیگری داشته است زیرا - مشیرالملک اخیراً به پترزبورگ و لندن رفته و در آنجا با وزراء امور خارجه روسیه و انگلستان مذاکره نموده و آنان از طرف دولت متبوعه خود بالصراحه مقاصد و منویات دو دولت مزبور در ایران را بیان کرده اند که بدون تردید به استحضار جناب عالی رسیده است.
«جناب سرادواردگری وزیر امور خارجه انگلیس مفاد مذاکراتی که با جناب مشیرالملک داشته اند و همچنین خلاصه مذاکرات مسیو ایزولسکی را که رسماً به دولت انگلیس اطلاع داده شده به دوستدار اطلاع داده اند.
«جناب سرادواردگری به دوستدار اطلاع می دهند که به جناب مشیرالملک اظهار داشته اند که ایشان و مسیو ایزولسکی در دو نکته اصلیه با هم کاملاً متفقند:
«یکی این که هیچیک از دولتین در امور ایران مداخله نخواهند کرد مگر اینکه صدمه ای به مال و جان رعایای آنها وارد آید و دیگر این که مذاکرات در باب قرارداد فیمابین روس و انگلیس نبایستی برخلاف انتگریته (تمامیت) و استقلال ایران بوده باشد.
«جناب سرادواردگری نیز اظهار داشته بودند که تا به حال فیمابین روس و انگلیس ضدیت بوده و هر یک می خواسته که توفیق دیگری را در ایران مانع شود و هرگاه این ضدیت، در این حال نامعلوم ایران، امتداد پیدا می کرد برای یکی از طرفین یا برای هر دو وسوسه پیدا می شد که در امور ایران مداخله کند و نگذارد دیگری از این وضع حالیه فایده ببرد یا به ضرر دیگری برای خود تحصیل فایده نماید.
«مقصود از مذاکرات حالیه فیمابین انگلیس و روس این است که چنین اشکالی فیمابین بروز نکند و این مذاکرات به هیچ وجه بر ضرر ایران نبوده است - در حقیقت چنانکه مسیو ایزولسکی برای مشیرالملک توضیح کرده اند و گفته اند (هیچیک از دو دولت مطالبه ای از ایران ننموده، به این جهت دولت ایران می تواند تمام هم خود را برای انجام مسائل داخله صرف نماید) هر دو وزیر کاملاً در خصوص مداخله نکردن موافق بوده و جای شبهه باقی نگذارده اند.
«کلمات مسیو ایزولسکی نیز که حاوی قصد انگلیس است از قرار ذیل است: «قانون تامه دولت روس این خواهد بود که مادامی که به مصالح آنها خللی وارد نیامده، از هر گونه مداخله در امور داخله ممالک دیگر احتراز جوید. و به کلی انحراف از این قانون در این مسأله حالیه غیر ممکن است.»
«در باب شهرت تقسیم ایران فیمابین روس و انگلیس که می گویند دولتین مزبور می خواهند حوزه اقتدار برای خود معین کنند، جنابان سرادواردگری و مسیوایزولسکی این فقره را صریحاً توضیح کرده اند که به هیچ وجه این شهرت ها مأخذی ندارد. چیزی که دولتین می خواهند این است که قراردادی برای منع اشکالات و اختلافات آنها بسته شود که به موجب آن قرارداد هیچیک از دولتین در آن نقاط ایران که متصل به سر حد دیگری است نفوذ خود را پیشنهاد ننماید.
«این قرارداد به مصالح خود ایران یا ملت خارجه دیگری خللی وارد نمی آورد و فقط دولتین روس و انگلیس را متعهد می سازد که در ایران درصدد اقدامی که مضر به حال یکدیگر باشد برنیایند و در آتیه از مطالباتی که در گذشته تا آن درجه مخل پیشرفت خیالات سیاسی ایران بوده است، ایران را مستخلص سازد.
اظهارات مسیوایزولسکی چنین است:
«قرارداد فیمابین دو دولت اروپائی که نهایت مصالح را در ایران دارند و آن قرارداد مبتنی است بر ضمانت استقلال و انتگریته ایران، اسباب ترقی مصالح ایران خواهد بود و ایران به همراهی و کمک دو دولت مقتدر و همجوار خود می تواند بعد از این تمام قوای خود را صرف ترقی داخله خود بنماید.»
«از مطالب فوق ملاحظه خواهند فرمود که این شهرتهائی که در این اواخر در خصوص خیالات سیاسی انگلیس و روس در ایران داده اند تا چه اندازه بی مأخذ است. به هیچ وجه نیت حمله به استقلال ایران نداشته قصد دولتین از بستن این قرارداد این است که استقلال ایران را ابدالدهر تأمین نمایند.
نه فقط نمی خواهند عذری به جهت مداخله کردن در دست داشته باشند، بلکه قصدشان در این مذاکرات دوستانه این بود که یکدیگر را نگذارند در ایران به عذر حفظ منافع خود مداخله کنند و دولتین مزبور امیدوارند که در آتیه دولت ایران ابدالدهر از ترس مداخله خارجه مستخلص و در اجرای امور مملکتی خود به وضع خودشان کاملاً آزاد بوده باشند که فواید آن عاید خودشان و تمام دنیا گردد.»
***
در دنبال این مدارک پروفسور براون تفسیری از آن آورده است که بعض قسمت های آن را در ذیل نقل می کنم:
«غیر ممکن است که بتوان اهمیت این مدرک را تنزل داد، زیرا در این مورد نه تنها بریتانیای کبیر به توسط وزیران مختار خود احتراز از دخالت در شؤون داخلی ایران را پیوسته اعلام کرده بلکه روسیه را نیز از چنین قصدی مبرا دانسته است. هیچ چیز از بیان و اظهارات هدف دو دولت هم پیمان در این قرارداد صریحتر از این نکته نیست که نه تنها خود از هر گونه بهانه جوئی برای مداخله احتراز خواهند کرد، بلکه «به هیچ وجه به طرف دیگر هم اجازت نخواهند داد تا به عذر و بهانه حفظ منافع و مصالح خود در ایران دخالت کند.»
«پس انگلستان به قید شرف متعهد شده است که نه تنها در نحوه سلوک و مشی خود، بلکه حتی درباره روش روسیه نیز قبول تعهد بنماید - بدیهی است که آنطور که می توان اندیشید این تعهد ناسنجیده بوده است. زیرا اگر روسیه قول خود را محترم نمی شمرد و در ایران دخالت می کرد انگلستان چه می توانست بکند؟ یک واقعه غیر مترقبه (مثلاً اگر به تاریخ و سوابق اقدامات روسیه در آسیای مرکزی توجه شود) که نمی توان آن را غیر ممکن دانست انگلستان محققاً نمی تواند یا به دشواری خواهد توانست، به خاطر تخلف طرف خود از یک قرارداد، وارد جنگ گردد به خصوص اینکه قرارداد مزبور برای تأمین صلح منعقد شده باشد. و چه بسا یگانه روش آن دولت این خواهد بود که بازهم مدعی شود که روسیه مانند خود او قرارداد را با کمال صداقت و امانت رعایت می کند و البته این وضع تا زمانی می تواند ادامه یابد که عملیات طرف را بتوان نادیده گرفت. در غیر این صورت مجبور می شود اعلام بدارد که نمی تواند بیشتر از این خود را پای بند قراردادی بداند که هم پیمان آن بدان پای بند نیست، در اینجا است که قرارداد کان لم یکن تلقی خواهد شد. ولی در خلال این مدت، روسیه چه بسا خارج از حد وضع خود را در آسیای مرکزی تحکیم کرده باشد (و شاید به طور کلی نتوان تصور کرد که تا چه پایه) به نحوی که در مورد ایران «تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد...» (2)
این تفسیر دقیق و منصفانه ما را از هرگونه تعبیر و تفسیر دیگری بی نیاز می کند. مؤلف کتاب «انقلاب ایران» امکان وقوع تجاوزاتی به استقلال ایران از طریق مداخلات روسیه در امور ایران را پیش بینی می کرد. حوادث بعدی ثابت کرد که به تمام معنی حق به جانب او بوده است. آنان حتی از حدود این پیش بینی ها برتر رفتند و تخطی و تجاوز کردند ولی حکومت انگلستان نه فقط شریک و هم پیمان خود را نکوهش نکرد و «قرارداد کان لم یکن...» تلقی نگردید بلکه در همه جا از مدعیات خلاف عدالت روسیه پشتیبانی کرد و با او در انهدام اساس استقلال ایران معاضدت و مساعدت نمود.
***
شش روز پس از تسلیم مکتوب سراسپرینگ رایس در تاریخ دوم سپتامبر 1907 یادداشت مشترکی از جانب سفرای روس و انگلیس مقیم تهران به حکومت ایران فرستاده شد. در این یادداشت که، برخلاف نامه قبلی در کتاب آبی انگلیس آمده است، دو دولت مذکور به صورتی هرچه مؤکدتر اظهار اعتماد خود را به «تمامیت اکید ارضی و استقلال ایران» و نیز «تمایل صادقانه خود را به ترقی و تکامل این کشور و نیز به خاطر برقراری دائمی تساوی مزایای تجاری و صنعتی عموم ملل دیگر» اعلام می دارند. (3) در سطور بعدی این یادداشت چنین مسطور است:
«دو دولت هنگام امضاء آن موافقت نامه حتی یک لحظه هم اصل اساسی احترام مطلق به تمامیت ارضی و استقلال ایران را از نظر دور نداشته اند.»
اینگونه اطمینان بخشی ها باز هم بارها تجدید و تکرار گردید.
در حالی که طی یادداشت های مورخ 5 و 11 سپتامبر از انعقاد قرارداد مورخ 31 اوت به ایران اطلاع می دادند، ولی متن قرارداد مذکور فقط در تاریخ 24 سپتامبر به استحضار دولت ایران رسید. (4)
این اطمینان بخشی های کاذبانه - (به خاطر استعمال این کلمه معذرت می خواهیم، هر چند به قدر کافی واژه ای چندان تند نیست) - برای آن بود که بر چهره سیاست شومی که ایران را در برابر حوادث مصیبت بار سالهای 1911-1912-1914-1915 قرار می داد، نقاب بزند. حکومت بریتانیا خود چنان عمل کرده بود که سه سال پس از امضاء قرارداد در سال 1910 نماینده محافظه کار و حکمران سابق بمبئی لردلامینگتون توانست در مجلس اعیان چنین اظهار بدارد:
«رفتار ما سراسر نه تنها با قرارداد انگلیس و روس بلکه با اطمینانی که وزیرمختار انگلیس مقیم تهران به اولیاء دولت ایران داده و بدانان گفته بود که ایران به طور کامل در تمشیت امور خود مطابق میل خود آزاد است، مغایرت دارد.»
کار و سیاست سرادواردگری
سرادواردگری (لردگری فعلی) یکی از سیاستمداران بیشمار اروپائی است که بر احوال شرق معرفتی ندارند. مستر شوستر، خزانه دار کل سابق، که شخصاً در لندن امکان و موقعی برای شناختن مردی به دست آورد که در طی سالیان دراز سیاست خارجی بریتانیای کبیر را اداره و تمشیت کرد، در کتاب معروف خود «اختناق ایران» در صفحه 224 چنین قلم فرسائی می کند:«سرادواردگری مردی است از خاندان عالی با آداب و عادات و تحصیلات درخشان مرتب. او ممکن بود وزیر امور خارجه ای ممتاز برای کشور سوئیس یا بلژیک حتی «روریتانیا»ی تخیلی «آنتونی هوپ» بشود. ولی امور کشور بریتانیا چیز دیگری است و منافع و مصالح آن در خارج از اروپا، خارج از حیطه توانائی یک نجیب زاده ولایتی قرارداد که طولانی ترین سفر دریائی او عبور از تنگه دریائی بین فرانسه و انگلستان بوده است. (5) بیش از نصف امپراتوری بریتانیا در آسیا واقع می باشد و سرادواردگری حتی از طرف پرشورترین حامیانش به عنوان کسی که تصوری و اندیشه ای از خاور زمین دارد، معرفی نشده است.»
از طرف دیگر جرج براندس پروفسور دانمارکی می نویسد:
«سیاست خارجی انگلستان در هیچ زمانی از تاریخ طولانی این کشور مانند امروزه، یعنی دوران تصدی سرادواردگری، خود را اینچنین در آنچه با ایران می کند ضعیف و نالایق نشان نداده است. در نظر معاصران ما اینکه انگلستان برای نابود کردن استقلال ایران به روسیه کمک کرده کاری ناپسند و بی ارج است. چنانکه می دانیم سیاست اروپا دیرگاهی است که دیگر با چنین مفاهیمی سر و کار ندارد. اگر یک اقدام سیاسی با اصول اخلاقی منطبق نباشد باید لااقل توفیقی به بار آورد، ولی سیاست سرادواردگری در ایران نه چنین است و نه چنان.» (6)
***
رقابت انگلیس و آلمان یگانه علت وجودی قرارداد 31 اوت 1907 نبود. موجب دیگر آن همانطور که اضافه کرده ایم - تمایل حکومت بریتانیا برای سد کردن راه هندوستان بر روسیان بود. پیشروی دائم این دولت در ایران، هم در زمینه اقتصاد و هم در عرصه سیاست، به حقیقت خداوندگاران و مالک رقابان هندوستان را بی آرام و قرار می کرد... سرادواردگری تصور کرد که قرارداد 1907 سدی است لازم و کافی. حوادث بعدی به هر حال عدم کفایت آنرا ثابت کردند. فشار و پیشروی روسها در زمینه تجارت ادامه یافت. از جانب دیگر سپاهیان روسی بعضی از ایالات و ولایات ایران را اشغال کردند، و بدین سان از نظر نظامی و سپاهی به مرز هندوستان نزدیک شدند، ولی هیچ چیز آنان را مانع نیامد. در مورد لزوم آن قرارداد، می توان گفت که چیزی وقتی لازم است که نتوان چیز بهتری به جای آن گذارد. به هر صورت شاید انگلیسیان می توانستند صادقانه و بدون نیت نهانی به ایران یاری کنند و آنرا اعتلاء و ارتقاء بدهند تا قادر گردد در برابر روسها سدی به وجود آورد. سیاست لاردلنس دان، سلف عالی قدر ویکونت ادواردگری، هنگام عقد معاهده اتحاد در سال 1905 با ژاپن به منظور دفاع از هند چنین بود.
ایران را یکی از «حائل ها» و دژی در جاده هندوستان به شمار می آورند. باری، آیا بهتر بود که این قلعه را به خودی خود تسخیر ناپذیر گردانند و یا به وعده و نوید دشمن مبنی بر محترم داشتن آن قناعت کنند؟ سرادواردگری شق دوم را برگزید. چرا که قرارداد 1907 بجز از وعده و نوید چیست؟ - «کاغذ پاره ای باطله» در دست دولتی عاری از اعتقاد به اصول اخلاقی و انسانی که می تواند هر وقت نفع خود را در آن ببیند بدان متوسل شود و هرگاه دیگر به کارش نیاید، آن را از هم بدرد. روزی که روسها در بزرگترین بخش ایران که منطقه نفوذ آنان را تشکیل می داد یکسره مستقر شوند، بار دیگر راه هندوستان را در پیش خواهند گرفت - مجال مناسب و بهانه هم بدون تردید برای آنان کم نیست - در آنصورت معاهده 1907 چه نقشی مؤثری می تواند بازی کند!...
***
ولی عیب جوئی و خرده گیری بر کار سرادواردگری صرفاً به خاطر اینکه با اصول دفاع از هندوستان موافق و سازگار نیست، دور از عدل و انصاف است. می بایست سایر عوامل و عناصر این مسأله یعنی رقابت انگلستان و آلمان و لزوم نزدیکی انگلیس و روس را هم در نظر گرفت.
باری اگر از دریچه چشم این امور نگاه کنیم آیا کار وزیر خارجه سابق از نکوهش و ایراد مبرا است؟ آیا قرارداد 1907 به تضاد روس و انگلیس پایان می داد؟ توافقی که حاصل آن بود می توانست اطمینان بخش و قطعی تلقی گردد؟ به یقین خیر. رقابت انگلیس و روس در آسیای مرکزی باز هم ادامه یافت... حتی در دوران جنگ اول جهانی (7) معاهده سال 1907 که شامل هیچ ماده و فقره ای در باب اتحاد سیاسی نبود، به هیچ وجه روسیه را از پیوستن به بند و بستهای سیاسی دیگر مانع نگردید. آیا روسیه، در طی ملاقات پوتسدام که در سال 1910 رخ داد، و در آنجا نیکلای دوم به دیدار خویشاوند خود ویلهلم دوم امپراتور آلمان رفت، برای نیل بدان مقصود نکوشید؟ و برای چه پاسخ منفی باشد؟ آیا سرادواردگری خودش در سال 1911 با ژاپن یعنی خصم دیرینه روسیه پیمان اتحادی را که درست علیه قیصر روس انشاء شده بود، تجدید نکرد؟ - از طرف دیگر آیا فقط انگلستان بود که به روسیه برضد آلمان نیاز داشت و یا اینکه به طور متقابل روسیه هم به انگلستان محتاج بود؟ آیا باز هم تضادی بین تزار و قیصر آلمان در امپراتوری عثمانی وجود نداشت؟ آیا روسیان با ساختن راه آهن بغداد از طرف آلمانی ها (قطعه بین آنقره و قیصریه) مانند انگلستان مخالفت نکردند؟... در این صورت چرا بریتانیای کبیر می بایست قربانی بدهد و آنهم به زیان امنیت هندوستان تا وسیله برای توافقی که مطلوب هر دو طرف بود و یا می بایست از جانب طرفین جستجو شود، بیابد؟...
***
ما تا بحال از قرارداد 1907 تنها از نظر سیاسی انتقاد کرده ایم. این قرارداد از لحاظ اخلاقی باز هم بیشتر قابل انتقاد است. ما از یک جانب در نخستین بخش کتاب حاضر موارد تجاوز و تخطی به تمامیت استقلال ایران از طرف روسیه را که با خوشامدگوئی سرادواردگری رخ داده شرح دادیم، و از طرف دیگر هم اکنون اطمینانهای رسمی را که دولت انگلیس به ایران می داد ذکر نمودیم. این قضایا خود بخود گویا هستند با چنان زبان و بیانی فصیح که به اصطلاح دموستن خطیب معروف یونانی در خطابه های خود به نام «فیلیپیک» تنها صدایشان برنمی آید. (8)
***
شاید خطا از ما است که نظر خود را در باب یک سند سیاست که سابقاً یک پیروزی سیاسی و شاهکار سرادواردگری تلقی می شد تا بدین پایه آشکارا بیان کرده ایم. نقد و سنجش یک سند سیاسی همیشه کاری آسان و مناسب و به موقع نیست.
اغلب مصنفان فرانسوی که در قرارداد سال 1907 تنها مطلوب خود را می دیدند، یعنی آنرا موجب نزدیکی انگلیس و روس می پنداشتند، این سند سیاسی را تأیید کردند. (9) با این وصف ما تنها کسی نیستیم که آنچه را یک نویسنده سیاسی «راهزنی بین المللی» خوانده است محکوم کرده ایم.
پروفسور ژرژ براندس دانمارکی در روزنامه «سیاست» «Politiken» کپنهاگ در تاریخ 29 نوامبر 1916 نوشت: «یک عمل سیاسی باید اگر هم جنبه اخلاقی ندارد دست کم ثمربخش باشد. سیاست لردگری در ایران نه چنین است و نه چنان» (10).
در انگلستان افکار و عقاید گوناگون در این باب وجود داشت. بعضی قرارداد 1907 را نوعی پیروزی سیاسی تلقی می کردند، جمعی دیگر نظیر لرد کرزن نایب السلطنه سابق هندوستان (وزیر امور خارجه فعلی در دربار سنت جیمس) و مستر لینچ، سیاست حکومت بریتانیا را سخت ملامت می کردند. با این وصف اغلب انتقادها کمتر متوجه سرنوشتی بود که برای ایران فراهم شده بود و بیشتر مخالفت با معامله ای غبن آمیز بود که سرادواردگری کرده بود. «این قرارداد نه به علت جنبه مغایر اصول اخلاقی بودن ذاتی آن بلکه بدان سبب مورد انتقاد قرار گرفت که به انگلستان بدترین سهم رسیده بود.» (11) زیرا «تا به حال انگلیسیان سراسر ایران را بخش مکمل و یا لااقل وابسته ضرور و لازم قلمرو امپراتوری خود محسوب می داشتند.» به قول آنان (لردکرزن با اثبات این حقیقت انگلیسی در دو جلد کتاب (12) پرمطلب و عالمانه، که تمام ایران تنها ناحیه سواحل این «دریاچه انگلیسی» یعنی خلیج فارس می باشد (13) به نیابت سلطنت هندوستان رسید.)
پی نوشت ها :
1. اصل این مدرک به زبان فارسی است ولی چون بدان دسترس نداشتیم متن انگلیسی آن را که پروفسور براون در کتاب «انقلاب ایران» (ص 190 و بعد) آورده است ترجمه کردیم (این توضیح در متن فرانسوی کتاب است). (ما اصل فارسی آن را در اینجا می آوریم. مترجم)
2. براون انقلاب ایران صفحات 192 و بعد.
3. «کتاب آبی» انگلیس راجع به ایران جلد اول (1912) به انضمام یادداشت الحاقی مورخ 2 سپتامبر 1907 - این یادداشت در زمان خود انتشار نیافت ولی چندین سال بعد منتشر گردید. با این وصف دستور سر ادواردگری به وزیرمختار انگلستان مقیم تهران به منظور ارسال یادداشت، که فقط چند کلمه ای با آن فرق دارد، در سال 1909 در نخستین جزوه کتاب آبی نشر گردید - جلد اول (1909) ص 48 یادداشت 49. وزیر خارجه در پایان دستور خود به وزیرمختار انگلستان توصیه می کند که از دولت ایران خواهش نماید که این اطلاعات را تا وقتی که از طرف وزارت خارجه انگلستان منتشر نگردیده است، محرمانه تلقی نماید. - ولی یادداشت مورخ 5 سپتامبر هرگز در کتابهای آبی درج نشده است.
4. «کتاب آبی» راجع به ایران (1909) ص 56 شماره ی 50
5. ولی از وقتی که مستر شوستر کتاب خود را نگاشت لرد شریف (ادوارد گری) به امریکا سفری کرده است.
6. Georg Brandes: Das
Verbrechen Englands
ترجمه به فرانسوی،
und Russlands an Persien
7. به مدارک انگلیسی که به توسط آلمانی ها نشر شده است رجوع شود:
Dokumente zur Erdrosselung Persiens
و ترجمه آن به فرانسوی ذیل عنوان «سرنوشت ایران».
8. Philippiques خطابه های سیاسی دموستن برضد فیلیپ مقدونی پدر اسکندر، که به خاطر فصاحت و بلاغت خود شهره آفاق شده است. این خطابه ها در سالیان 351 تا 341 پیش از میلاد ایراد شده است. مترجم.
9. پس از تغییرات عظیم حاصله از جنگ طور دیگری از آن سخن می گویند. (روزنامه Le Temps و غیره)
10. همچنین رجوع شود به کتاب همین نویسنده دانمارکی:
Das Verbrechen Englands und Russlands an Persien.
11. براون انقلاب ایران ص 272 و بعد.
12. کتاب کرزن به نام «ایران و مسأله ایران» Persia and Persian Question این کتاب اخیراً توسط آقای وحید مازندرانی به فارسی ترجمه شده است. شواهدی که از آن در کتاب حاضر آمده نقل از اصل انگلیسی آن، قبل از خیابان مقر صدارت عظمی آلمان. (مترجم)
13. ویکتور برار، کتاب «عصیان آسیا» ص 215.