چکیده
تحجرگرایی در گستره ی تاریخی، آفات و آثار زیان باری را در پی آورده و حرکت تاریخ اسلامی و فرهنگ بالنده ی برآمده از اسلام را دست خوش توقف در بستر حرکت خویش قرار داده است. متحجران و کژاندیشان، محل بسیاری از افکار خرافی قرار گرفته اند، که در این نوشتار به آنها پرداخته شده است، همچون جمود بر ظواهر و فنای حقیقت، به کار نبستن عقل و خرد در فهم مفاهیم عالی دین، که می توان به عنوان نمونه به ظهور جریان متحجر اخباری گری و ضربه های فراوانی که بر پیکره ی امت اسلامی وارد ساخت، اشاره نمود؛ مبارزه با عقلانیت، رواج تقدس مآبی افراطی، نابودی صاحبان فضیلت، به گوشه ی انزوا رفتن آنها و شهادت فراوانی از صاحبان فضیلت در گرداب جمود و تحجر.ارتجاعی نشان دادن چهره ی دین، پیدایش هرج و مرج در حوزه ی تبلیغات دینی، که خود آفتی بزرگ در صحنه ی تاریخی و اجتماعی است. تحریف چهره ی شخصیت های بزرگ تاریخی، حتی تحریف چهره ی امامان شیعه علیهم السلام و شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، که متأسفانه توسط متحجران صورت گرفته و خیل دیگر متحجران، آنها را تلقی به پذیرش نموده اند. رخداد تحریف معنوی در تفسیر قرآن و نیز رخداد تحریف مفاهیم عالیه ی دینی، که از رهگذر آن جنایات تاریخی بی شماری روی داده است.
واژگان کلیدی: جمود، تحجر، حقیقت، عقلانیت، تقدس مآبی، فضیلت، خرافه، ارتجاع.
مقدمه
تحجرگرایی در گستره ی تاریخی، آفات و آثار زیان بار فراوانی در پی آورده است؛ چه حقیقت ها که قربانی نشده، چه مظلومیت ها که در تاریخ به بار نیامده و چه مظلومانی که به وسیله ی متحجران و کوته اندیشان، خون شریفشان نریخته و قربانی متحجران نگردیده اند. تاریخ گذشته ی اسلامی نشان داده است که متحجران، به دلیل کوته اندیشی و صفت جهلی که دارند، همواره ابزار دست شیطان صفتان و مستکبران و ظالمان گردیده اند و همان ها خیل و سپاهی گردیده اند برای ظالمان و ستم گران و یاغیان و بدین گونه بر سر حقیقت گرایان شوریده اند و برخی را کشته و برخی را اسیر خود گرفته اند.این داستان غم بار در تداوم تاریخی وجود داشته است. در همین راستا مظلومیت خاندان عصمت و طهارت و اهل بیت علیهم السلام را می نگریم، مظلومیت های علی علیه السلام در جمل و صفین و پس از آن فتنه ی خوارج و در امتداد آن، مظلومیت سبط اکبر پیامبر رحمت و شهادت مظلومانه حسین بن علی علیه السلام که در معرکه ی کربلا قربانی دست جهالت و قساوت شد و همچنان این داستان تداوم خود را در معرکه های خونین دیگر تاریخی نشان داد. غربت امامت اسلامی، حاکمیت نظام موروثی و سلطنتی در تاریخ، نشستن خلافت دروغین به جای امامت راستین، حاکمیت استبدادها و به تعبیر تاریخی، الدوله ها و الملک ها و حاکمیت استعمار در دوران معاصر و نیز نشانه رفتن حقیقت در دوران های اخیر و آلت دست واقع شدن قشرهایی وسیع از مردم، همه، نشانه ی حاکمیت تحجر و قشری گرایی بوده و همچون علامه بزرگوار، حضرت آیت الله شهید مطهری رحمه الله، این دغدغه ی بزرگ را در ذهنیت خویش داشته، در جای جای نوشته های خویش، آن را وانموده است. البته باید این نکته را اذعان داشت که پدیده ی تحجرگرایی را هرگز نمی توان در سطحی محدود و گروهی اندک پی جویی نمود، بلکه این پدیده نامیمون در بدنه ی تاریخ اسلامی پس از انتقال خلافت به جای امامت شکل گرفت، که این مقوله را با همین نگاه مورد بررسی قرار می دهیم.
آثار تحجرگرایی در تاریخ اسلامی
تحجرگرایی در حوزه ی اجتماعی و تاریخی، دارای آثار شوم و نامیمونی بوده و افراد کثیری را به بیراهه سوق داده و آنها را در مقابل حقیقت ملموس و مسلم به تقابل واداشته که در این نوشتار، آثار تحجرگرایی در گستره ی تاریخی و اجتماعی می پردازیم و آن را مورد بررسی قرار می دهیم.1) جمود بر ظواهر امور و فنای حقیقت
ظواهر امور برای متحجران ملاک قضاوت و ارزیابی قرار می گیرد و اگر به حوزه ی اجتهاد و رأی در حوزه ی مسائل دینی سرایت کند، قضاوت طبق ظواهر، نتیجه اش به مسلخ رفتن حقیقت خواهد بود. علامه شهید مطهری رحمه الله، یکی از مظاهر تحجر و تحجرگرایی را در جریان اخباری گری مورد اشاره و تأکید قرار داده، و در زمینه ی مسأله ی مورد نظر چنین می گوید:از وحید بهبهانی نقل شده که فرمود: یک وقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد. این قدر افرادی آمدند و گفتند ما ماه را دیده ایم که برای من یقین حاصل شد. من حکم کردم که امروز عید فطر است. یکی از اخباریین به من اعتراض کرد، که تو خودت ندیده ای و اشخاص مسلم العداله هم شهادت نداده اند. چرا حکم کردی؟ گفتم: متواتر است و از تواتر برای من یقین حاصل شد. گفت: در کدام حدیث وارد شده که تواتر حجت است؟ (مطهری، 1368، 109).
ایضاً وحید بهبهانی می گوید: جمود اخباری ها به این حد است که اگر فرضاً مریضی رفته باشد پیش یکی از ائمه علیهم السلام و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباری ها به همه ی مریض های دنیا خواهند گفت: هر وقت مریض شدید و هر مرضی پیدا کردید، علاجش آب سرد است. فکر نمی کنند که این دستور، مخصوص حال آن مریض بوده، نه همه ی مریض های دنیا (همان، 110).
ایضاً معروف است که بعضی اخباری ها دستور می دادند که به کفن میت شهادتین بنویسند و به این صورت بنویسند: اسماعیل یشهد ان لا اله الا الله، یعنی اسماعیل شهادت می دهد به وحدانیت خدا، حال چرا شهادت را به نام اسماعیل بنویسند، زیرا در حدیث وارد شده که حضرت صادق علیه السلام، در کفن فرزندشان اسماعیل به این عبارت نوشته بودند. اخباریین فکر نمی کردند که در کفن اسماعیل که این طور می نوشتند، چون اسم او اسماعیل بود. حالا که مثلاً حسن قل بک مرده، چرا اسم خودش را ننویسیم و اسم اسماعیل را بنویسیم؟ اخباریین می گفتند: این ها دیگر اجتهاد و اعمال نظر و اتکاء به عقل است. ما اهل تعبد و تسلیم و قال الباقر علیه السلام و قال الصادق علیه السلام هستیم، از پیش خود دخالت نمی کنیم (همان، 110).
معلوم است که در چنین وضعیتی و در چنین فضای فکری ناسالمی، حقیقت فنا خواهد شد و تسلیم حقیقت نخواهند شد و همین ها هستند که به سرعت دست به اتهام و تکفیر هم می زنند.
2) مبارزه با عقلانیت
نتیجه و ثمره ی دیگری که تحجرگرایی به بار می آورد، مبارزه با عقل و عقلانیت و تفکر است. البته ریشه ی این مسأله نوعی جمود پنهان و قوی است، اما خود این رویکرد، جمود و تحجر را گسترش می دهد و آن را نهادینه می سازد. نمونه ی روشن این مسأله خوارج نهروان بودند که در ماجرای حکمیت، آن همه ساده اندیشی را روا داشتند، حکمیت را بر علی علیه السلام تحمیل کردند. ابوموسی اشعری را بر علی علیه السلام تحمیل کردند، اما وقتی که پی به اشتباه خود بردند، باز هم بر همان جمود و خشک اندیشی خودشان اصرار ورزیدند.نگفتند از اول ما اشتباه کردیم که دست از جنگ برداشتیم؛ نگفتند که ما اشتباه کردیم که ابوموسی را انتخاب کردیم. گفتند: اشتباه ما در این بود که ما حکمیت را قبول کردیم و قبول حکمیت کفر است. داوری کردن انسان کفر است، چون لا حکم الا لله، حکم ما خداست، دائماً می گفتند: این کار غلط بود، این کار کفر بود. استغفرالله ربی و اتوب الیه. آمدند سراغ علی علیه السلام، که تو هم باید توبه کنی. حضرت فرمود: حکمیت کار غلطی بود و شما کردید، ولی کفر نیست. گفتند: نه، کفر است و باید توبه کنی و حضرت علی علیه السلام هم این کار را نکردند. آنها گفتند: کفرو الله الرجل؛ به خدا این مرد کافر شده و حکم ارتداد علی علیه السلام را صادر کردند. بعد خود این ها یاغی شدند... اصول و فروعی برای خودشان درست کردند و فقهی برای خودشان درست کردند. فقه خوارج، فقه مخصوصی است، عقاید فقهی شان بسیار جامد است، گفتند: تمام فرق اسلامی کافرند، غیر ما، و هر کسی که گناه کبیره مرتکب بشود کافر است (مطهری، 1372، 118).
3) رواج تقدس مآبی افراطی
یکی دیگر از آثار و پیامدهای تحجرگرایی، تقدس مآبی افراطی است. علی علیه السلام خصوصیتی را برای خوارج برمی شمارد.قائمُ اللَیل و صائِمُ النَهار بودند. یعنی مردمانی که از سر شب تا صبح عبادت می کردند و روزها روزه دار بودند و در پیشانی آنها آثار سجده بود (همان، 119).
واضح است که افرادی این چنین، ضربه شان به اسلام، زیان بار تر از هر مخالف و دشمنی است، زیرا این ها بستر مناسبی برای پذیرش افکار انحرافی و ضد دینی هستند.
جامدهایی که برای اسلام، ضربه شان از دشمنان اسلام بیشتر است (همان، 120).
4) نابودی صاحبان فضیلت
با رواج جمود و تحجرگرایی، اصحاب فضیلت به گوشه ای سوق داده می شوند و به حاشیه ی اجتماع رانده می شوند و به تدریج نابود می شوند و با دست متحجران، صاحبان فضیلت کشته می شوند و دیگر پاسداری برای فصیلت ها باقی نمی ماند.اولین جریان جمودی که در تاریخ اسلام پیش آمد، همین جمودی است که همین ها به خرج دادند. اگر بخواهید بفهمید جمود با دنیای اسلام چه کرده است. همین موضوع را در نظر بگیرید که علی بن ابی طالب علیه السلام را چه کسی کشت؟ یک وقت می گوییم علی علیه السلام را چه کسی کشت؟ و یک وقت می گوییم علی را چی کشت؟ اگر بگوییم علی را کی کشت؟ البته عبدالرحمان بن ملجم. و اگر بگوییم علی را چی کشت؟ باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشکه مقدسی. همین هایی که آمده بودند علی علیه السلام را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت می کردند. واقعاً خیلی تأثر آور است. علی به جهالت و نادانی این ها ترحم می کرد، تا آخر هم حقوق این ها را از بیت المال می داد و به این ها آزادی فکری می داد. بالاخره توطئه چیدند که سه نفر را از بین ببرند... تنها کسی که موفق شد عبدالرحمان بود و البته او از دیگران هم کمک گرفت (مطهری، 1372، 122).
5) ساختن عقاید خرافی به نام دین
اثر دیگری که مسأله ی جمود و تحجر در روند حرکت تاریخی و فکری امت اسلامی دارد، این است که متحجران، به دلیل تحجری که دارند، اموری را خود می سازند و به نام دین در بستر جامعه پخش و شایع و رایج می کنند که احیاناً تضاد با گوهر دین دارد و با هیچ یک از آموزه های دینی هم وفق نمی دهد، مانند تخطئه ی عقلانیت در تفکر اخباری ها. با این که اسلام آن همه تأکید بر مسأله ی تعقل و خردورزی کرده است، ورود به حوزه ی عقلانیت را محکوم کرده و آن را به خلاف جریانی که خود ترویج و تبلیغ کرده اند و پذیرفته اند می دانند و محکوم می کنند و طبیعتاً در بین عوام، همین عنصر عقلانیت به شدت محکوم می شود.دلیل اش گفته ی خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. این حدیث را شیعه و سنی روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کَثُرَت عَلَیَّ الکَذَّابَه (کافی، ج 1، ص 62)؛ دروغ بندهای به من زیاد شده اند و اگر از من حدیثی شنیدید، آن را بر قرآن عرضه کنید، اگر دیدید مخالف قرآن است، بدانید از من نیست و به من بسته اند. این را خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان خودشان فرمودند، با وجود این هنوز اول اسلام بود. معلوم می شود که یک عده دروغ گو پیدا شده بودند. عده ی آنها در آن زمان شاید آن قدر زیاد نبود و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پیش بینی می کرد که در دوره های بعد زیاد خواهد شد. زیاد هم شد. در زمان پیغمبر اگر کسی دروغ به پیغمبر می بست، برای یک امر کوچک و یک غرض شخصی بود. می خواست حرف خودش را به کرسی بنشاند. می گفت: من از پیغمبر این طور شنیده ام. اما در زمان های بعد، دروغ بستن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جنبه ی اجتماعی پیدا کرد، یعنی ابزاری شد در دست سیاسیون. خلفای وقت از این موضوع به نفع سیاست های خودشان استفاده می کردند. پول ها خرج می کردند. محدثینی را که ایمانشان سست بود و بنده ی درهم و دینار بودند پیدا می کردند و پول ها می دادند که مثلاً در فلان موضوع، یک حدیث نقل کن. معاویه به سمره بن جندب، هشت هزار دینار داد که بگوید: من از پیغمبر شنیده ام که آیه و مِنَ الناس مَنْ یَشری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ (بقره، 207). در شأن عبدالرحمان بن ملجم نازل شده است (مطهری، 1372، 131).
طبیعتاً در بستر جمود و تحجر است که افرادی این چنین، نظیر سمره بن جندب، جرأت می یابند و جسارت و بی دینی را به آنجا می رسانند که دست به جعل حدیث بزنند و آیه ای را که در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام، در ماجرای لیله المبیت، نازل شده چنان مطرح کنند که در شأن دشمن علی علیه السلام، که نماد شیطنت، انحراف، زبونی، تحجر و بی دینی است، نازل شده است.
چنین تحجرگرایی ها و جمود اندیشی هایی در تاریخ اسلام، روند حرکت تاریخی را دچار تغییر ارتجاعی شکننده ای نموده است.
مردی است به نام ابی الخطاب، این مرد، ملحد و ضد اسلام بود، طشت رسوایی اش بالاخره از بام افتاد. وقتی می خواستند اعدام اش کنند، گفت: و لقد وضعت فی اخبارکم اربعه آلاف حدیث؛ من چهار هزار حدیث در اخبار شما قاطی کردم. مجتهدین می گویند وقتی یک چنین جریان هایی در تاریخ وجود داشته است، چطور ما می توانیم بگوییم هرچه حدیث نقل شده است، درست است. مردی است به نام یونس بن عبدالرحمان، که از بزرگان است، می گوید من کوشش کردم که همیشه روایت های معتبر را بنویسم و نقل بکنم، همه را نوشتم و به صورت کتابی درآوردم. یک وقتی خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و کتاب روایتم را به حضرت عرضه کردم و گفتم که تمام روایت ها را از پدران شما نوشته ام. دیدم حضرت بسیاری از روایت ها را خط زد و فرمود این ها دروغ است. ولی اخباریین زیر بار این حرف ها نرفتند (مطهری، 1372، 146).
جاعلان حدیث، از غفلت و جهل و تحجر مذهبی بهره بردند و هرچه را که نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روی او حک شده بود، بدون هیچ دلیل خواهی و عذری می پذیرفتند. این یکی از آفات مهمی بود که در تاریخ اندیشه ی اسلامی روی داد و مصائب سنگینی را بر پیکر اسلام و اندیشه ی اسلامی وارد ساخت.
6) ارتجاعی نشان دادن دین
بزرگ ترین آفتی که تحجر مذهبی در پی می آورد، ارتجاعی نشان دادن چهره ی دین است. به این معنا که متحجران، در نظر کسانی که با دین آشنایی ندارند، دین را با ماهیت ارتجاعی نشان می دهند. از دین چهره ی بسته و خشنی را هم ارائه می نمایند؛ چهره ای که گویا دین صلاحیتی ندارد جز برای جهان گذشته و ساکنان بادیه های عقب مانده ی جاهلی. در نتیجه ی افکار تحجرگرا، دین بازیچه و ملعبه ی دست افراد قرار گرفته و هر کس به هر گونه ای که می خواهد تفسیر ارائه می دهد. غیر متخصص ها وارد شده و به هر گونه ی واژگونه ای دین را مورد تحلیل و تفسیر قرار می دهند.در بعضی مسائل همه ی مردم به خود حق می دهند که اظهار نظر کنند. در قدیم درباره ی مسائل بهداشتی مطلب این چنین بود. اگر کسی می گفت: من فلان ناراحتی دارم. هر کس که می شنید اظهار نظر می کرد که بلی، علت اش این است و اثرش این است و چاره اش و علاج اش هم این است. و دیگری می شنید، به نحوی دیگر اظهار نظر می کرد. حق اظهار نظر را هم برای خود محفوظ می دانستند و اگر احیاناً نفوذ و قدرتی می داشتند لااقل، بیمار نوعی رودربایستی از آنها می داشت، او را مجبور می کردند که این دستور را که نتیجه اش قطعی است به کار ببندد. کم تر فکر می کردند که اظهار نظر در مسائل بهداشتی نیازمند به تخصص است. باید پزشک بود، داروشناس بود، باید سال ها نزد استاد درس خواند. باید مدت ها تجربه ی علمی آموخت. اما گویی همه خود را پزشک می دانستند. الان هم در میان یک طبقه وضع همین است.
در مسائل دینی نیز عیناً همین طور است و ادامه دارد. همه کس به خود حق می دهد که اظهار نظر کند. مسائل دینی، خصوصاً قسمت های خداشناسی و توحیدی از جمله پیچیده ترین مسائل علمی است که همه کس شایستگی اظهارنظر ندارد. البته اساس خداشناسی آن اندازه که عموم مردم مکلف اند بدانند و ایمان داشته باشند، فطری است. اما یک قدم که آن طرف تر برویم، بحث اسماء و صفات و افعال و قضا و قدر به میان می آید و فوق العاده پیچیده می گردد. به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، دریایی عمیق است. تنها نهنگ ها می توانند در اعماق این دریا شناوری کنند. بررسی و شناسایی اسماء و صفات و اسماء ذات حق کاری نیست که از همه کس ساخته باشد و حال آن که می بینیم همه کس خود را در این قسمت اهل نظر می داند و به بحث و اظهارنظر و استدلال می پردازد و گاه سر از سخنان مضحکی درمی آورد (مطهری، 1372، 162).
7) پیدایش هرج و مرج در تبلیغات دینی
آفت عمده ی دیگری که بر پیکر دینداری از ناحیه ی متحجران وارد می شود، پیدایش نوعی هرج و مرج در تبلیغات دینی است. هر کسی به خود جرأت می دهد درباره ی دین اظهار نظر کند.ضعف منطق هایی که غالباً دیده می شود که افراد ناوارد در مسائل مربوط به حکمت الهی، عدل الهی، قضا و قدر الهی، اراده و مشیت الهی، قدرت کامله ی الهی، جبر و اختیار، حدوث و قدم عالم، قبر و برزخ و معاد و بهشت و جهنم و صراط و میزان و غیره از خود نشان می دهند و غالباً مستمعان آنها می پندارند که آنچه این جاهلان و بی خبران می گویند، متن تعلیمات دینی است و این ها به اعماق آن تعلیمات رسیده اند، یکی از موجبات بزرگ لامذهبی و گرایش های مادی است. چقدر مصیبت است برای اهل معرفت، که افرادی که نه با مکتب الهیون آشنا هستند و نه با مکتب مادیون، از هرج و مرج و بی نظمی که در تبلیغات دینی، خصوصاً در جامعه ی تشیع وجود دارد، استفاده کرده، در رد مادیون کتاب می نویسند. لاطائلاتی به هم می بافند که اسباب تمسخر و استهزاست. بدیهی است که چنین تبلیغاتی به سود مادیگیری است. از کتبی که در زمان خود ما در این زمینه نوشته شده است، فراوان می توان مثال آورد (مطهری، 1372، 164).
8) تحریف شخصیت ها
یکی از عمده ترین آفات تحجر مذهبی، آن است که توسط افراد شیاد و سودجو، بر اثر فضای مسمومی که در جامعه وجود دارد، شخصیت های عمده ی مذهبی و رجال دینی، خصوصاً رهبران بزرگ مذهبی، نظیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدات مهدیین علیهم السلام، چهره ی نورانی شان تحریف می گردد و چهره ی نورانی آنها، در غباری از کدورت ها قرار می گیرد. در این راستا از تحجر موجود در جامعه، دو گروه شیاد بهره می برند.گروه اول؛ جهت ترویج فلسفه های مادی و تفکرات لیبرالی و اباحی گرایانه، بهره می جویند و می خواهند فلسفه های مادی و انحرافی خود را بسط داده و گسترش دهند.
گروه دوم؛ شیادانی هستند که می خواهند از فضای تحجر مذهبی و فکری، جهت مطامع خودشان بهره ببرند و اتفاقاً هر دو گروه هم بهره برده اند.
ماتریالیست های ایران، اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند. این تشبثات، بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند. یکی از تشبثات، تحریف شخصیت هاست، کوشش دارند از راه تحریف شخصیت های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه ی خود بنمایند. یکی از شاعران به اصطلاح نوپرداز، اخیراً دیوان لسان الغیب، خواجه شمس الدین حافظ شیرازی را با یک سلسله اصطلاحات که داستان «شدرسنا» را به یاد می آورد به چاپ رسانده و مقدمه ای بر آن نوشته است. مقدمه ی خویش را این چنین آغاز می کند: «به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک ترین ادوار سلطه ی ریاکاران زهد فروش... در ناهار بازار زهد نمایان... یک تنه وعده ی رستاخیز را انکار می کند، خدا را عشق و شیطان را عقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنا غرق می ناب اولی
... و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می کند که فی المثل:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه، در خانه ی قشری ترین مردم این دیار نیز، کتاب اش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه می نهند، بی طهارت دست به سویش نمی برند و چون به دست گرفتند، همچون کتاب آسمانی می بوسند و به پیشانی می گذارند. سروش غیبی اش می دانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را با اعتماد تمام بدو می سپارند؟ کیست این کافر که چنین به حرمت، در وصف پیغمبران و اولیاء الله اش می کشانند؟ (مطهری، 1372، 15).
سپس علامه شهید مطهری رحمه الله، برای دفاع از شخصیت حافظ، فصل مشبعی را به بحث درآورده و چنین شخصیت عرفانی و نورانی حافظ را معرفی می کند.
من اضافه می کنم، کیست این مرد که با این همه کفرگویی ها و افکارها و بی اعتقادی ها، هم شاگردی اش در درس خواجه قوام الدین عبدالله، که دیوان او را پس از مرگ اش جمع آوری می کرد، از او به عنوان ذات ملک صفات، مولانا الاعظم السعید، المحروم الشهید، مفخر العلماء، استاد نجاریر الادباء، معدن اللطائف الروحانیه، مخزن المعارف السبحانیه... یاد می کند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع آوری دیوان اش را این چنین توضیح می دهد؛ به واسطه ی محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعه ی مطالع و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تحسین دواوین عرب، به جمع اشتات غزلیات نپرداخت؟ (مطهری، 1372، 16).
این کیست که استادش قوام الدین عبدالله، که حافظ سحرگاهان به درس او می رفته است، به کرات و مرات در اثنای محاوره (به خواجه شمس الدین حافظ) گفتی، که این فراید فوائد را همه در یک عقد می باید کشید... و آن جناب (حافظ)، حوالت رفیع ترفیع این بنا را بر ناراستی روزگار کردی؟ (مطهری، 1372، 16).
به راستی کیست این کافر که از طرفی همه ی مواعید مذهبی را انکار می کند و از طرف دیگر می گوید:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با نکات قرآنی
(مطهری، 1372، 17).
و به همین گونه از ذهنیت کسانی که در معرض تبلیغات مسموم قرار گرفته اند، غبار روبی کرده و کدورت ها را از چهره ی نورانی حافظ می زداید.
همین وضعیت را راجع به حسین منصور حلاج توضیح می دهد، که بر بستر تحجر مذهبی، چه کسانی که جرأت جسارت نمی یابند تا شخصیتی بلند مرتبه همچون او را به تیغ ستم بسپارند و بخواهند او را متهم به کفر و بی دینی کنند.
برخی مادی مسلکان معاصر خواسته اند از حلاج یک مادی منکر خدا بسازند که نه تنها اعتقاد به خدا نداشته است، به هیچ وجه هم نمی خواسته با ادعای حلول خدا در خود، به خدا رسیده و خدا شدن را تبلیغ کند، بلکه می خواستند اندیشه ی خدا را انکار کند و اندیشه ی انکار خدا را تبلیغ نماید (مطهری، 1372، 25).
حلاج، نه تنها یک ماتریالیست تمام عیار بوده منطقاً نیز از منطق دیالکتیک پیروی می کرده است یعنی ماتریالیسم او ماتریالیسم دیالکتیک بوده و همان فلسفه و منطق را داشته که هزار سال بعد از او مارکس و انگلس با تکیه بر ماتریالیسم فویرباخ و منطق هگل در جهان علم کردند. و نه تنها شخصاً یک ماتریالیست دیالکتیسین بوده، درد خلق و رنج توده های زحمت کش را داشته و هدف اش حزب و جمعیت برای واژگون کردن رژیم فئودالیسم حاکم و نهادهای وابسته به آن بوده است!! (مطهری، 1372، 25).
بدین سان، علامه شهید مطهری رحمه الله، در برابر ماتریالیست های افراطی ایران، به دفاع از شخصیت معنوی و الهی حلاج پرداخته و او را از چنگ ماتریالیست ها خارج می کند.
گروه دوم؛ شیادان منفعت طلبی هستند که به تحریف شخصیت ها اقدام کرده و از فضای مذهبی حاکم بر جامعه بهره می جویند.
به عنوان نمونه می توان از تحریف شخصیت ها در حادثه ی کربلا یاد کرد که تمام تحریفات در حوزه شخصیت ها در حادثه کربلا، بر بستر تحجر مذهبی در جامعه پدیدار گردیده است.
ما از خودمان ساز و برگ هایی بر پیکر این تاریخ ساخته ایم که چهره ی با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه ی زیبای آن را زشت کرده ایم (مطهری، 1368، 66).
علی علیه السلام شخصیتی به آن عظمت در نظر بعضی از مردم یک شخصیت تحریف شده ی عجیبی است. بعضی از مردم علی را فقط و فقط به پهلوانی می شناسند و بس! گاهی به وسیله ی اشخاص بسیار مغرض عکس هایی از علی علیه السلام منتشر می شود که شمشیری مانند زبان مار که دو زبانه دارد، در دست اوست و قیافه و بازوهایی برای ایشان درست می کنند و نقاشی می کنند که معلوم نیست از کجا به دست آورده اند. اصلاً عکس و مجسمه ی علی علیه السلام و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصلاً در دنیا نبوده است. یک قیافه های عجیبی درست می کنند که انسان باور نمی کند، این همان عادل است، این همان علی است که شب ها ازخوف خدا می گریسته است. چون سیمای یک عابد، سیمای یک متجهد، سیمای کسی است که شب ها استغفار می کرده است، سیمای یک حکیم، سیمای یک قاضی، سیمای یک ادیب، یک جور دیگری است (مطهری، 1368، 97).
مطلب دیگر که مخصوص ما ایرانی هاست، این است که به امام چهارم علیه السلام می گوییم امام زین العابدین بیمار. در غیر از زبان فارسی، در هیچ زبان دیگری، کلمه ی بیمار را دنبال اسم امام زین العابدین علیه السلام نمی بینیم. در زبان عربی چنین کلمه ای نیست. ایشان القاب زیادی دارد. السجاد، یکی از القابشان است. ذوالثفنات یکی از القابشان است. آیا شما کتابی در دنیا پیدا می کنید که لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیمار را برساند؟ اما زین العابدین، تنها در ایام حادثه ی عاشورا بیمار بودند (شاید تقدیر الهی بود برای این که باید امام زنده می ماند و نسل امام حسین علیه السلام از این طریق محفوظ می شد). همان بیماری سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند امام علیه السلام را بکشند، اما چون بیماری او شدید بود، گفتند: انه لما به؛ چرا او را بکشیم، او دارد می میرد. در دنیا چه کسی هست که در عمرش بیمار نشده باشد؟ در غیر این چند روز ببینید یک جا نوشته اند امام بیمار! ولی ما امام زین العابدین علیه السلام را به صورت یک بیمار مریض رنگ زرد تب داری که همیشه عصا به دست اش است و کمر خم کرده راه می رود و آه می کشد، ترسیم کرده ایم. همین دروغ، همین تحریف، سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند و ناله کنند. خودشان را به موش مردگی بزنند. تا مردم آنها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید، درست مثل امام زین العابدین بیمار است! این تحریف است (مطهری، 1368، 98).
با این که امام سجاد علیه السلام با ائمه ی دیگر علیهم السلام اصلاً تفاوتی نداشته، فقط چند روزی را به مصلحت الهی و تقدیر حکیمانه ی خداوند مریض شده و بعد هم بهبودی کامل یافته و چهل سال بعد از واقعه ی کربلا آن همه مبارزه کرده و حماسه ها آفریده است.
سپس علامه شهید مطهری رحمه الله، رسالت خطیر عالمان دینی را گوش زد می کند که وظیفه دارند با تحجر و جمود مبارزه کنند.
عالم، که در مقابل نقاط ضعف اجتماع (تحجر و جمود) قرار می گیرد، دو حالت دارد:
1) با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. این را مصلح می گویند؛ مصلح با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. غالباً مردم (به دلیل جمودی که دارند) از او خوششان نمی آید.
2) مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی می بیند. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد، بلکه ضرر هم دارد. از نقاط ضعف مردم استفاده می کند. اینجاست که مصداق فقیه فاجر می شود که به فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، یکی از آفات سه گانه ی دین است (مطهری، 1368، 101).
در هر حال علمای امت، علمای بیدار اسلامی، وظیفه دارند با جمود مذهبی مردم مبارزه کرده و به روشن گری بپردازند و جلوی عقاید خرافی و انحرافی را بگیرند، و دین را از ملعبه شدن در دست عده ای فرصت طلب برهانند و ذهن ها و خردهای مردم را روشن نمایند تا علایم و نشانه های تحجر از بین رفته و بیداری، جامعه را روشن سازد.
9) تحریف معنوی و مفهومی آیات قرآن
تحجرگرایی، آفت عمده ی دیگری را هم در پی آورده و آن این است که عناصری جسارت می یابند که دست به تفسیر قرآن بزنند و آراء خود را بر قرآن تحمیل کنند و مفاهیم را واژگونه نمایند. این هم باز از ناحیه ی همان دو گروه رخ داده است؛ یعنی ماتریالیست ها و فرصت طلب های منفعت طلب.اما درباره ماتریالیست ها، علامه شهید مطهری رحمه الله، چنین می نگارد:
ماتریالیسم در ایران، در یکی دو سال اخیر، به نیرنگ تازه ای بس خطرناک تر از تحریف شخصیت ها دست یازیده است و آن، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات، با حفظ پوشش ظاهری است که بفهمانند، همه ی پدیده های اجتماعی ریشه ی مادی و طبقاتی دارد. ترجیح می دهم که فعلاً ماتریالیسمی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ می شود، ماتریالیسم اغفال شده بنامم... به این نکته توجه دارم که تدبر در قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست. به این نکته توجه دارم که برداشت ها هر اندازه بی غرضانه باشد، یک جور از آب در نمی آید. هر کس ممکن است دیدگاه ویژه ای داشته باشد و حق دارد با توجه به درک مفاهیم لغات و وارد بودن به اسلوب زبان عربی و اسلوب خاص قرآن و با توجه به شأن نزول آیات و تاریخ صدر اسلام و با توجه به آنچه مسلم است که از ناحیه ی ائمه اطهار علیهم السلام در تفسیر آیات رسیده است و با توجه به پیشرفت های علوم، در آیات قرآن مجید تدبر نماید و برداشت های خود را که لااقل خودش بینه و بین الله به آنها معتقد است، به عنوان تفسیر یا هر عنوان دیگری در اختیار دیگران بگذارد. اما می دانیم در طول تاریخ، از طرف گروه هایی از باطنیه و غیر باطنیه تفسیرهایی از آیات شده است که آنها را به حساب تفسیر و برداشت نمی توان گذاشت. مسخ و تحریف است، نه برداشت و تفسیر (مطهری، 1372، 32).
اساساً خود تحجرگرایی، سبب می شود که بسیاری از آیات قرآن، واژگونه تفسیر شود و به اصطلاح نوعی تحریف مفهومی و معنوی پیش آید.
10) تحریف مفاهیم کلمات
مفاهیم کلمات، که می توانند راهبردی و راه گشا باشند، در معرض برداشت های انحرافی قرار می گیرند. کلماتی همچون تقوا، نماز، روزه، زهد، توکل، صبر، قضا و قدر و... که در این صورت اصل کلمات باقی اند. یعنی ما صبر و زهد و توکل و قضا و قدر را و عناوین راه گشای دیگر را اسماً داریم، ولی به لحاظ معنوی، حقیقت آنها در معرض کژتابی ها واقع شده است.ضعف منطق هایی غالباً دیده می شود که افراد ناوارد در مسائل مربوط به حکمت الهی، عدل الهی، قضا و قدر الهی، اراده و مشیت الهی، قدرت کامله ی الهی، جبر و اختیار، حدوث و قدم عالم، قبر و برزخ و معاد و بهشت و جهنم و صراط و میزان و غیره از خود نشان می دهند، و غالباً مستمعان آنها می پندارند که آنچه این جاهلان و بی خبران می گویند، متن تعلیمات دینی است و این ها به اعماق آن تعلیمات رسیده اند (مطهری، 1372، 163).
در نتیجه این تفسیرها و برداشت های کژتابانه، همه ی مفاهیم بلند در معرض تفسیرهای غلط و بازدارنده قرار گرفته و به جای این که منشأ شور و تحول و حرکت گردند، منشأ ایستایی، عقب ماندگی و درجازدن می گردند و منجر به تسلیم و زبونی جامعه ی اسلامی در برابر جوامع سلطه گر قرار می گیرند.
نتیجه گیری
افکار متحجرانه که همان افکار جامد و غلط و انحرافی است با نمادهایی همچون خوارج نهروان، سلفیه و اخباریگری، قابل بازیابی و بازشناسی است و متأسفانه در گستره ی تاریخی رواج و بسط یافته اند و آفات زیانباری را سبب گردیده اند که می توان به این آفات در تداوم تاریخی اشاره نمود. البته این نتایج، به تنهایی در حد یک نوشتار مفصل است که به دلیل طولانی شدن بحث، فقط آنها را یاد کرده و تفصیل آن موارد را به نوشتار دیگری احاله می کنیم.1) قربانی شدن حقیقت ها به دست متحجران و یا در نتیجه ی کار متحجران؛
2) مظلومیت ارباب معرفت، حقیقت و غربت تاریخی آنها؛
3) فرصت یابی ستم گران در بهره وری از فضای موجود؛
4) غربت تاریخی امامت، که خود غمنامه ی جداگانه و مفصلی در گستره ی تاریخی است؛
5) حاکمیت نظام های تزویر گرا و شیطان صفت اهریمنی؛
6) حاکمیت استعمار، بر جامعه ی اسلامی که از ناحیه ی کژاندیشی ها و جمودها برآمده است؛
7) حاکمیت خطوط انحرافی، به جای خطوط حقیقی و اصیل؛
8) ابزاری شدن جامعه، در دست شیادان و زیرک های شیطان صفت؛
9) جلوگیری از رشد و ارتقای فرهنگی؛
10) متوقف شدن بسط و نضج اندیشه های علمی، معرفتی؛
11) حاکمیت نفاق، سالوس، ریا و تظاهر به پاکی ها.
البته عواقب چنین رویکردی در تاریخ، ضربه های جبران ناپذیری را بر کلیت اندیشه ی اسلامی وارد نموده و حقایق، قربانی جهل جاهلان و غفلت جامدان متحجر قرار گرفته است.
منابع تحقیق :
- قرآن کریم.
1) مطهری، مرتضی (1372)، اسلام و مقتضیات زمان، قم، انتشارات صدرا.
2) مطهری، مرتضی (1368)، حماسه حسینی، قم، انتشارات صدرا.
3) مطهری، مرتضی (1368)، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا.
4) مطهری، مرتضی (1372)، علل گرایش به مادیگری، قم، انتشارات صدرا.
منبع مقاله: دوماهنامه ی پژوهشهای اجتماعی اسلامی، سال هفدهم، شماره ی چهارم، مهر و آبان 1390.