پیش گویی در زمان فتنه و آشوب (2)

9. آیا روسیه، در جنگ آرمگدون با اروپا و آمریکا خواهد جنگید؟ نویسنده سناریوهای متعددی طرح می کند که بیانگر ساده اندیشی و نداشتن فهم درست از حوادث جهان و جریان های سیاسی اوست. او چنان پیش گویی می کند که انگار به بازی شطرنج
سه‌شنبه، 3 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیش گویی در زمان فتنه و آشوب (2)
پیش گویی در زمان فتنه و آشوب(2)

نوسینده: محمود النجیری
مترجمان: رضا عباسپور، قبس زعفرانی



 

(نقد کتاب آرمگدون و عمر جهان اسلام)

9. آیا روسیه، در جنگ آرمگدون با اروپا و آمریکا خواهد جنگید؟
نویسنده سناریوهای متعددی طرح می کند که بیانگر ساده اندیشی و نداشتن فهم درست از حوادث جهان و جریان های سیاسی اوست. او چنان پیش گویی می کند که انگار به بازی شطرنج مشغول است، بی آن که از فوت و فن بازی چیزی بداند. در یکی از این سناریوها چنین می گوید:
«نیروهای آمریکایی و متحدانش در اسرائیل متمرکز می شوند. پس نیروهای روسیه و چین و متحدان شرقی اش فرود می آیند و راه اسرائیل را پیش می گیرند تا در آن جا جنگ جهانی را که مرکز آن آرمگدون است، راه بیندازند» (33).
و در سناریوی دیگری می گوید:
«چین و روسیه از نیروهای آمریکایی و بریتانیایی می خواهند، به کشورهایشان بازگردند. به ویژه آن که حضور دایمی ایشان، در دریای مدیترانه و قایانوس هند و خلیج (فارس)، ترس چین و روسیه را بر می انگیزد و امنیت ملی ایشان را تهدید می کند. اما نیروهای روم (آمریکا، بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی) این خواسته را رد می کنند. به هر روی و در صورت باید میدان جنگ و عرصه ی اصلی آن در اسرائیل (آرمگدون) باشد» (34).
نمی دانیم چرا باید جنگ روسیه و چین از یک سو و اروپا و آمریکا از سوی دیگر، در منطقه ی «خاورمیانه» و مشخصا فلسطین به وقوع بپیوندد و دلیل عقلی، نقلی یا واقعی آن چیست؟
این انتظارات و برداشت ها بر ساده لوحی سیاسی دلالت می کند، زیرا روسیه بخشی از جغرافیا، تاریخ، مذهب و تمدن اروپا و غرب بوده است و جنگ میان روسیه و آمریکا، در زمان جنگ سرد، انحراف موقت از مسیر تاریخ است. اکنون ملاحظه می کنیم، روابط آن ها وارد مرحله ی جدیدی شده است، به ویژه با شکل گیری هیئت روسی- آمریکایی، که خواهان امضای موافقت نامه ی پیوستن روسیه به پیمان آتلانتیک شمالی است و بدین ترتیب روسیه به شریک نظامی کشورهای غرب برای تحقق اهداف استراتژیکشان- که همان مبارزه با تروریسم بین الملل می باشد- تبدیل شده است و این موضوع عملاً، در مشارکت روسیه، در جنگ «علیه تروریسم اسلامی» در افغانستان و غیره به اثبات رسید. نکته جالب این جاست که نویسنده پس از این که خود را خسته می کند و چند سناریو برای برافروخته شدن جنگ آرمگدون به رشته ی تحریر درمی آورد، عذر می خواهد و اعتراف می کند که دستی در سیاست و تحلیل مسائل آن ندارد، وی می گوید:
«دیگر خود را درگیر سایر سناریوهای برافروخته شدن آتش جنگ نمی کنم، چون نه سیاستمدار ماهری هستم و نه تحلیلگر سیاسی» (35).
ما از این حیث از نویسنده تشکر می کنیم که به این قصور خویش اعتراف می کند، اما عذر او را نمی پذیریم، چون او با این که از سیاست سر رشته ای ندارد، مطالبی را در موضوعات سیاسی به رشته تحریر در می آورد و خود را وارد حوزه ی سیاست می کند؟
10. آیا ایران دشمن جهان اسلام به شمار می آید و نویسنده علیه این کشور اعلام جنگ کرده است؟
بی شک خطرناک ترین بخش کتاب مطالبی است که نویسنده، در آن شیعیان ایران را دشمن مسلمانان و بخشی از بلوکی معرفی می کند که آن ها را «کمونیسم شیعی» نامیده است. نویسنده به این نکته در چندین جای کتاب اشاره می کند، از جمله وقتی درباره ی آرمگدون سخن می گوید:
روم (آمریکا و اروپا) از مسلمانان جهت غلبه بر شرق کمونیسم شیعی (چین، روسیه، ایران و متحدانشان) کمک می خواهد و بدین وسیله به هر آنچه می خواهند می رسند» (36).
این [قبیل] پیش گویی ها روا نیست، زیرا باعث ایجاد شکاف و اختلاف در صفوف امت و به جای یکدیگر افتادن آنان می شود. هم چنین باعث گرایش برخی از این کشورها به کمونیسم و برخی به آمریکا می شود! و این خطر بسیار بزرگ و ارتکاب اشتباهی بزرگ تر از آن است. کسانی که دست به ترویج چنین افکار و اندیشه هایی می زنند، باعث شکاف در عناصر یکپارچه جهان اسلام می شوند و این بیانگر ساده لوحی سیاسی نویسنده است. هم چنین بیانگر ناآگاهی نویسنده نسبت به وقایع و نداشتن درک درست او از حقایق است. به ویژه هنگامی که از تجمع نیروهای هم پیمان غرب در منطقه ی ما سخن می گوید و به دنبال آن نظریه خویش را پیرامون آرمگدون را ارائه می دهد:
«آن جایگاه و موقعیت واقعی خویش را به دست نمی آورند، مگر زمانی که ارتش شرق یا غرب در بزرگ ترین و وحشتناک ترین واقعه ئ مهم ترین جنگ جهانی با یکدیگر رویارو شوند. چون شرق کمونیسم (چین و روسیه) و به همراه ایشان شیعیان (ایران) و عراق مختلط (شیعه و سنی) رضایت نمی دهند که زیر پرچم نیروهای روم صلیبی قرار گیرند» (37).
آشکار است، در این عبارت ها از پیش گویی و نادیده گرفتن واقعیت استفاده شده، زیرا روسیه بیش از یک دهه است که دیگر کشور کمونیستی به شمار نمی آید، بلکه کشوری ارتدوکسی است. هم چنین در ایران فقط شیعیان زندگی نمی کنند، بلکه به سان عراق کشور مختلطی است و شیعه و سنی در کنار همدیگر به سر می برند. مثل این که نویسنده ایران را کاملاً نادیده می گیرد و دشمن خونین اوست، آن جا که می گوید:
«شیعیان خصم تر از سنی ها هستند و آن ها اولین کسانی هستند که به مبارزه با مهدی (عج) خواهند پرداخت» (38).
نمی دانیم، نویسنده این پیش گویی های تحریک آمیز و احکام ستمگرانه را از کجا آورده است! ما اعتقاد داریم، شیعه و سنی، هر دو، زیر پرچم مهدی موعود (عج) گرد خواهند آمد. حال اگر در این میان برخی از اهل سنت حقیقت مهدی (عج) را انکار می کنند، شیعیان منتظر اویند و به او ایمان دارند.
نویسنده درباره ی نظریه «آرمگدون» به اعتقاد خویش، چنین می گوید:
«دومین وردگاهی است که شرق و غرب اکنون، برای حضور در آن خود را آماده می کنند. شرق کمونیسم ملحد و شیعیان گمراه، منتظر کوچک ترین بهانه هستند تا این جنگ را آغاز کنند و این جنگ هسته ای ویرانگری خواهد بود که از خود چیزی باقی نخواهد گذاشت و پیروزی از آن بلوک غرب رومی و اسلامی است» (39).
این سخن از نویسنده بسیار عجیب است که آیا این اعلام جنگ، از جانب وی، علیه دولت اسلامی بزرگی مانند ایران است و آیا اعتقاد دارد، متحد شدن مسلمانان با غرب صلیبی، جهت غلبه بر دولتی اسلامی، امری مشروع و جایز است، به ویژه آن که در این کشور، میلیون ها مسلمان سنی نیز زندگی می کنند، بنابراین، او اهمیتی به ریختن خود مسلمانان شیعه نمی دهد؟
هم چنین در جای دیگر می گوید: مهدی (عج) ایران را فتح خواهد کرد و برای سخن خویش این گونه استدلال می آورد.
«شیعیان از اهل سنت متنفرند و حتی آن ها را تکفیر می کنند، از این رو، در رأس این فتوحات قرار دارند و مهدی (عج) به آن ها حمله و سرزمین یشان را فتح خواهند کرد» (40).
این ضلالت و گمراهی، از یک نویسنده، بسیار تعجب آور و مایه ی تأسف است. او اگر معنای نوشته های خویش را می فهمید، هیچ گاه چنین مطالبی را نمی نوشت تا باعث شکاف و دودستگی و تفرقه در امت شود. ای کاش، به جای این عبارات می نوشت که ایرانی ها، با پرچم هایی سیاه، برای جنگ از مملکت خویش خارج شوند تا زمینه ساز مملکت مهدی (عج)، در بیت المقدس، شوند و این نکته از حدیثی، مه در صفحات آینده خواهیم آورد، برداشت می شود و با شور و شوق ایرانی ها، برای ظهور مهدی (عج) و جنگ یهود در زیر پرچم او، مطابقت دارد.
حقیقتی که نویسنده آن را نادیده می گیرد، این است که شیعیان و سنی ها هیچ کدام، همدیگر را تکفیر نمی کنند و هر دو یکدیگر را قبول دارند. ای کاش، نویسنده درک می کرد که شیعه و سنی، در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی، در کنار یکدیگر به سر می برند. به سان «حزب الله» لبنان؛ که پوز اسرائیل را به خاک مالید و سر پرنخوتش را در خاک کرد و طعم تلخ شکست را به آن چشاند و با مقاومت و جهاد قهرمانانه و از خود گذشتگی های بسیار، آن متجاوز پلید را، به فرار از جنوب لبنان مجبور ساخت و این واقعه، در تمام اهل ایمان را شاد کرد و ای کاش، روزی فرا رشد که همه ی ما اعضای حزب الله شویم.
ای کاش، نویسنده دست از برانگیختن فتنه و آشوب در جهان و امت اسلام بردارد و بیش از پیش به تحصیل علم سیاست، جغرافیا، تاریخ، ادبیات و فرهنگ بپردازد؛ از خداوند می خواهیم که به او علم و دانش ارزانی کند!
18. آیا شیعیان ایران از بنی عباس هستند و آیا خراسان در افغانستان واقع شده است؟
این دو خطایی است که در یک جمله نویسنده مرتکب آن شده است؛ یی خطای جغرافیایی و دیگری تاریخی. او در چند جای کتاب می گوید: «شیعیان ایران از بنی عباس هستند.»
این خطای محض است، چون شیعیان ایران از پارس ها هستند نه از بنی عباس و هر که تاریخ اسلام را ورق زده باشد، می داند آن ها به دولت عباسی، در سیدن به قدرت، کمک کردند.
از جهت دیگر نویسنده گمان نی برد، که خراسان در افعانستان است، آن جا که می گوید:
«این نشانه ها، بیانگر این است که پرچم های سیاه، اخیر از خراسان (افغانستان) سر برآورده اند و ان جدای از پرچم سیاه شیعیان ایرانی، از سلاله ی بنی عباس است» (41) و در این زمینه، به روایت نعیم بن جماد، به نقل از محمد بن حنیفه، استناد می جوید که روایت کرده بود: «پرچم های سیاهی، از بنی عباس، برافراشته می شوند پس از آن پرچم های سیاه دیگری از خراسان سر بر می ورد» (42).
من (نویسنده) می گویم، خراسان هیچ گاه جزو افغانستان نبوده، بلکه از روز ازل تاکنون منطقه ای ایرانی بوده است. نویسنده بدین وسیله با استناد به این روایت می خواهد پرچم های سیاه را به (طالبان) در افغانستان منتسب کند نه مردم ایران در خراسان، از این رو هم جغرافیا و هم تاریخ را نادیده می گیرد.
بهتر این است که نویسنده به روایت ترمذی که ابی هریره منسوب است، استناد جوید: «از خراسان پرچم های سیاهی خارج می شوند و هیچ کس جلو دار آن ها نخواهد بود تا این که در ایلیاء رحل اقامت افکنند.
این تکثیر در کتاب «پایان آغاز و فرجام در فتنه ها و آشوب ها» می گوید:
«این پرچم ها، آن پرچم هایی نیست که ابومسلم خراسانی آن را برافراشت و دولت بنی امیه را، در سال صد و سی و دو، سرنگون ساخت. بلکه پرچم های سیاه دیگری هستند که به یاری و همراهی مهدی (عج)- که او محمد بن عبدالله علوی فاطمی حسنی (رضی) است- برافراشته می شوند. خداوند یا او را، با مردمانی از مشرق زمین، مؤید فرماید تا او را یاری دهند و دولتش را بر پا دارند. پرچم های آن ها نیز سیاه است که این هیئتی برازنده و باوقار است. چون پرچم رایت رسول الله (ص) سیاه بود و به آن عقاب گفته می شد» (43).
آشکار است که در میان شیعیان ایران سیاه پوش فراوان است، به ویژه روحانیون آن ها که عملاً سربازان مهدی موعود (عج) می باشند و منتظر ظهور اویند و این اعتقاد همیشه در میان ایشان وجود داشته است، اما این باعث نمی شود که ما «طالبان» را نیز سرباز حضرت مهدی (عج) بنامیم.
برای ایرانیان همین افتخار بس است که صحابه گران قدر پیامبر (ص)، سلمان فارسی، از ایشان بوده است. مسلم در صحیح خویش، در بخش «فضایل فارس» ار ابی هریره و وی از پیامبر (ص) نقل می کند که آن حضرت فرموده است: «اگر دین در فلک باشد، یکی از مردان فارس به دنبال آن خواهد رفت یا فرمود: یکی از فرزندان فارس آن را به دست آورد» و به نقل از ابی هریره می گوید:
«نزد پیامبر نشسته بودیم که سوره ی جمعه نازل شد. پیامبر آن را تلاوت فرمود: اوست خدایی که میان عرب امی، که خواندن و نوشتن هم نمی دانند، پیامبری بزرگوار از میان همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحی را تلاوت کند و آن ها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاک سازد و شریعت کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد که پیش از این همه در ورطه ی جهالت و گمراهی بودند و نیز قوم دیگر را (به روایت از پیامبر مراد عجم است) چون به عرب در اسلام ملحق شوند، هدایت فرماید که او خدای مقتدر و همه کارش به حکمت و مصلحت است» (44).
مردی گفت: این ها چه کسانی هستند یا رسول الله؟ پیامبر (ص) پاسخ نداد. آن مرد دوباره و سه باره همین سؤال را تکرار کرد. پیامبر (ص) فرمود: در میان ما سلمان فارسی است. آن گاه دست خویش را بر شانه ی سلمان گذاشت و سپس فرمود: «اگر دین در فلک و ثریا باشد، مردانی از میان ایشان آن را کسب خواهند کرد».
12. آیا عراق در جنگ جهانی سوم هم پیمانان غربی را شکست خواهد داد؟
عجیب است که نویسنده تمام حقایق انکار ناپذیر را نادیده می گیرد و به خداوند متعال قسم می خورد که «صدام حسین» در جنگ دوم خلیج (فارس) هم پیمانان غربی را شکست داد و بار دیگری شکست خواهد داد. وی می گوید:
«آن ها عراق را شکست ندادند، رژیم عراق پابرجاست و علی رغم خون های بسیاری که از روی ظلم و ستم ریخته شده، بازعلاقه ی ملتش به رئیس و رهبرش افزایش می یابد. هم پیمانان در تحقق اهداف خویش، در غلبه بر صدام و رژیمش و به زانو درآوردن ملت عراق، با شکست مواجه شدند و این پیروزی بزرگی برای عراق، در اولین آوردگاه جنگ جهانی، به شمار می آید» (45).
سپس می گوید، هم پیمانان غربی باید بار دیگر و پس از فارغ شدن از افغانستان، عراق را مورد آماج حملات خویش قرار دهند، اما دوباره، از عراق شکست خواهند خورد (!!) می گوید: «این بار نیز هم پیمانان، به سان دفعه ی پیش، شکست خواهند خورد و در تحقق اهدافشان موفق نخواهند شد. در این جاست که دایره ی رویارویی ها گسترش می یابد تا سراسر منطقه را در برگیرد و این آوردگاه دیگر وحشتناک ترین جنگ تاریخ است» (46).
بی شک این سخن و ادعای دروغین، یک دندگی و لجاجت نویسنده را می رساند. همه ی می دانیم، عراق در این جنگ چگونه خورد و به دلیل بمباران و تخریب تاسیسات زیربنایی اش قرن ها به عقب بازگشت و کودکان این کشور به دلیل کمبود غذا و دارو جان خود را از دست می دهند و رژیم حاکم بر آن برنامه ی نفت در برابر غذا و بازدید از تأسیسات هسته ای و تسلیحاتی را رد می کند، ما از مصایبی که بر ملت عراق می گذرد، دل هایمان خون است. کجای این ها پیروزی است؟!
پیش گویی در تمام جملات نویسنده آشکار است و من، با تمام وجود، به او نصحیت می کنم، می تواند از استعداد و توانایی های خویش بیش تر در نگارش داستان های پلیسی تخیلی استفاده کند و امیدوارم سودی که از آن ها به دست می آورد، حلال باشد.
نویسنده بار دیگر به سخنان خویش، در مورد شکست غرب از صدام باز می گردد و می گوید:
«آیا صدام (سفیانی) در این جنگ پیروز شد؟ پاسخ: بله، چون نیروهای هم پیمان- که سی و هفت کشور جهان را تشکیل می دهند- هدف خویش را در فروپاشی رژیم عراق و به قتل رساندن رهبرش و به زانو درآوردن ملتش محقق نساختند. آیا این پیروزی نیست؟ سفیانی یک بار هم پیمانان را شکست داد و آن ها این بار نیز به سان بار اول نخواهند توانست به هدف خویش دست یابند» (47).
در این باره فقط می توان گفت، نویسنده بدین وسیله می خواهد، تمام حقایقی را که انسان ها با آن آشنا هستند، نادیده بگیرد تا با روایت نعیم بم حماد در کتاب الفتن، که آن را از حامدبن معدان نقل کرده است، مطابقت داشته باشد: «سفیانی دوبار جماعت را شکست می دهد، سپس هلاک می شود» (48).
13. آیا سلاح های مدرن در جنگ جهانی سوم از کار خواهد افتاد؟
نویسنده درباره ی آرمگدون می گوید:
«آن گونه که در صحیح مسلم آمده است، آتش جنگ چهار روز برافروخته خواهد بود و این جنگ با شمشیر و اسب واقع می شود، زیرا سلاح های استراتژیک، چون سلاح های کشتار جمعی، از بین می رود یا به دلایلی از کار خواهند افتاد» (49).
این سخن شک و شبهه ی بسیاری برای مردم ایجاد می کند. مثل این است که مسلمانان را به توقف تجهیز تسلیحاتی و مدرنیزه کردن سلاح حای خویش دعوت می کند تا به سان تسلیحات خصم باشد و بر آن ها فائق نیاید. آشکاراست، در اختیار داشتن سلاح هایی مانند تجهیزاتی که دشمن از آن برخوردار است، بزرگ ترین عامل بازدارنده است. آمریکا از آن جهت جرأت پیدا کرد، ژاپن را بمباران هسته ای کند، که ژاپن از چنین بمبی برخوردار نبود. در حالی که هند جرئت چنین کاری را ندارد، زیرا پاکستان به سان هند از این نوع بمب ها در اختیار دارد.
باز از جمله عجایب دیگر، جدال نویسنده با مخالفانش در این باره است؛ یکی از این مخالفان می گوید:
«شنیدم در آن جا کسانی در حال خرید اسب و شمشیر هستند تا خود را آماده ی این نبرد خونین کنند».
نویسنده به شیوه ای عجیب پاسخ می گوید:
«اگر آنچه برادر ما می گوید، درست باشد و مردم، از این کتاب، آن قدر تأثیر پذیرفته باشند که عملا آماده ی خرید اسب و شمشیر باشند، باید گفت، کتاب در رساندن پیام خویش، به مردم موفق بوده است و این توفیقی الهی است. هم چنین شنیدم، بسیاری از خواب غفلت بیدار شده و راه استقامت و پایداری پیش گرفته اند که خدای را از این بابت شکر می گویم. اما به نظر می رسد، شک و شبهه ای در گفته ی برادرمان باشد و به نظر نمی رسد، در سخنان خویش راست گو باشد» (50).
از این جملات آشکار است، نویسنده خصم خویش را راست گو نمی بیند؛ به عبارت دیگر، او خود می داند که کسی سخنش را باور نمی کند و با تهیه ی اسب و شمشیر به ندای او پاسخ نمی دهد. این بدان معناست که خود نویسنده نیز خود را باور ندارد. او و هر انسانی عاقلی این جا درمانده می شود که آیا بخندد یا بگرید و بهتر است که بخندد.
هم چنین آشکار است که نویسنده از ما می خواهد، به منظور تجهیز و تسلیح جهان اسلام، به سلاح های بازدارنده هیچ گونه سعی و تلاشی نکنیم و این دعوتی است که بالطبع از دشمنان اسلام و یاران آن ها صادر می شود. من اعتقاد دارم، ضربه ای که سخنان این نویسنده به اسلام وارد می کند، بسیار سنگین تر از ترفندهای دشمنان اسلام است و می گویم، جنگ از همان آغاز خلقت وجود داشته است و بردن نام شمشیر و اسب در متون قدیم، به معنای بی نیازی از سلاح های دیگر نیست و منظور تجهز کردن خود به سلاح هر دوره است؛ همان گونه که خداوند متعال نیز می فرماید: «و شما ای مؤمنان، در مقام مبارزه با آن ها خود را مهیا کنید و تا آن جا که می توانید از آذوقه و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خدا و دشمنان خود فراهم سازید» (51).
بنابراین، این مانع خرید هواپیما یا توپ و تانک و موشک و بمب هسته ای و نیتروژنی نمی شود. می دانیم، یکی از همین گروه های افراطی، که به افکار و اندیشه های خویش بسیار اهمیت می داد، فقط به تفسیر لفظی و ظاهری این متون پرداخت و برای روز مبادا شمشیر تهیه کرد، با فرا رسیدن آن روز توپ ها و تفنگ ها تمام شمشیرها را از بین بردند و شمشیرها حتی برای لحظه ای به ایشان نیامد.
14. آیا عمر دنیا هزاران یا میلیون ها یا میلیارد ها سال می رسد؟
نویسنده می گوید: «عمر دنیا به هزاران سال می رسد» (52) و این خطای علمی است. درست است که عمر دنیا میلیون ها سال و حتی میلیاردها سال است و نیز می دانیم، اکنون 15 تا 20 میلیارد سال از زمان انفجار بزرگی که خداوند از آن سخن گفته است می گذرد. آن جا که می فرماید: «آیا کافران ندیدند که آسمان ها و زمین بسته بود، ما آن ها را بشکافتیم» (53). به این ترتیب سخن نویسنده در ورود به عمر و طول حیات امت اسلام نادرست است (54).
15. آیا اقلیت های مسلمان ساکن غرب را باید به بازگشت دعوت کرد؟
نویسنده اقلیت های مسلمان ساکن غرب را به بازگشت به کشورشان دعوت می کند و می گوید: «اطلاعیه ای مهم! درخواست از مسلمانان آمریکا و اروپا! به کشور و سرزمین خود بازگردید، چمدان های خود را ببندید و عزم خود را جزم کنید و نادم و پشیمان، در حالی که خدای خود را ستایش و سپاس می گویید [به وطن خود] باز گردید. آن جا در امنیت و رفاه و آسایش به سر می بردید، امروز با ترس و هراس و آزار و اذیت مواجه هستید و فردا برای آنان که بر ماندن در این جا اصرار می ورزند، قتل و کشتار و نابودی خواهد بود» (55).
و در این زمینه، به روایتی استناد می جوید که حماد، در کتاب الفتن، از پیامبر (ص) نقل می کند که فرموده است: «... روم بر اعراب سرزمین ایشان دست خواهند یافت و آن ها را خواهند کشت، به گونه ای که در سرزمین روم مرد یا زن یا فرزند عذبی وجود نداسته، مگر این که کشته شده باشد» (56).
نویسنده درستی یا ضعف سند حدیث را بیان نمی کند. ما این درخواست نویسنده را رد می کنیم. این درخواستی است که در هیچ سند و اثری از آن نام برده نشده است. در واقع می توان گفت امری مورد انتظار است، نه مطلوب. اگر چنین حادثه ای روزی در اندلس به وقوع پیوست، به نظر نمی رسد، امروزه در غرب اتفاق بیفتد. چون اسلام در آن جا با قدرت نفوذ کرده و این نتیجه ی دعوت مسلمانانی است که در میان هم کشیان خود به سر می برند و سایر مردم را به اسلام دعوت می کنند و بخشی از شهروندان این کشورها شده اند نه این که صرفاً غریبه و بیگانه ای در این سرزمین باشند. آن ها در آن جا صاحب حق و حقوق هستند و سازمان ها و مؤسساتی مخصوص به خویش دارند و جمعیت ایشان به طور مداوم در حال افزایش است و ما امیدواریم، این کشورها به دور از نظریه ها و تئوری های آرمگدون روزی مسلمان شوند و به اسلام درآیند.
16. آیا می توان بدون هیچ قاعده و ضابطه ای سخنان اهل کتاب را پذیرفت؟
بخاری، در صحیح خویش، از عبدالله بن عمر، روایت کرده که پیامبر فرموده است: «از من، حتی یک نشانه یا حدیث، نقل کنید و آن را به مردم برسانید و از بنی اسرائیل زیاد بگویید که هیچ حسابی در پس آن نیست، اما هر آن که دروغی به معتمد و درستکاری نسبت دهد، جایگاهش در آتش است».
نویسنده به این حدیث استناد جسته است تا عقیده آرمگدون را منتسب به اهل کتاب کند با این که این عقیده ای دروغین و گمراه کننده است و بسیاری از خود اهل کتاب از آن دوری جسته اند و هیچ دلیل و نشانه ای در آیین ما درباره ی این عقیده وجود ندارد، به همین دلیل نمی توان حکم به درستی آن داد. پیامبر (ص) به ما دستور داده است، آن گونه که بخاری از آن حضرت نقل می کند: «اگر اهل کتاب با شما سخن گفتند نه ایشان را تصدیق کنید و نه تکذیب». ما نیز می گوییم: سخن گفتن از اهل گفتن از اهل کتاب جایز است، به شرطی که، سخنی باشد که آیین ما آن را رد نکرده باشد و صفتی را به انبیای بزرگوار منتسب نکند که شایسته ی ایشان نباشد و نیز سخن نامعقولی نباشد که عقل آن را رد کند و پیش گویی غیر منقول نباشد. این در حالی است که نویسنده ی ما در استدلال های خویش از شیوه ی عجیب و غریبی استفاده می کند و فکر می کند، این شیوه ی اهل اجتهاد است. از این جهت، متون را در جای غیر آن می آورد، با سخنان اندیشمندان را برای مطالب و سخنانی دلیل می آورد، که شایسته ی آن نیست. با این حال، همه را به مبارزه فرا می خواند و صفحه ای از کتابش را خالی نمی گذارد و در تمام کتاب مخالفان خویش را مسخره می کند و دشمنان خویش را به یاد ناسزا و سرزنش می گیرد (57).
نویسنده با این نقل قول و سخنان می خواهد، ساده دلان را به این توهم بیندازد که در تحقیقات خود به منابع علمی و متون دانشمندان و اندیشمندان مراجعه می کند، در حالی که اصلا چنین نیست!!
سپس به مبارزه طلبی با مخالف خویش، که نظریه آرمگدون را رد می کنند، می پردازد، آن هم به شیوه ای که قلم از توصیف آن ناتوان است.
«گفتم: این برای فریب دیگران یا به لحاظ نبود علم و آگاهی نزد شماست» و هم چنان به مبارزه طلبی خود ادامه می دهد و می گوید: «می خواهم فقط یکی از شما دلیل و برهانی درست درست از گذشتگان بیاورد که مؤید سخنانتان باشد» (58)
من به این ستیزه جویی ها و مبارزه طلبی ها پاسخ می دهم و نقل قولی از«قوطبی » می آورم که در «تذکر» آمده است:
«ابوالحسن احمد بن منادی خبر سفیانی را به تفصیل در کتاب خویش «الملاحم» (نبردهای خونین) آورده است. این که او با ارتشش شکست خواهد خورد و اتفاقات دیگری خواهد افتاد که خداوند بیش از دیگران به درستی و صحت آن ها آگاه است و تمام آن ها را از کتاب دانیال (که به این نام معروف می باشد )، گرفته است. حافظ ابو خطاب بن دحیه وحیه می گوید: دانیال یکی از پیامبران بنی اسرائیل است و هر که مطالب غیر موثقی را به او یاد به پیامبرمان نسبت دهد، در عدالت و قدرت تعقل او باید شک کرد» (59)
و سرانجام این که در پایان باید گفت، پیش گویی حوادث آخر الزمان، چیز جدیدی نیست، بلکه از قدیم الایام معمول و مرسوم بوده است و علمای اسلام دست به نقد و بررسی این قبیل پیش گویی زده اند. از جمله «اباالحسین احمد بن منادی» از شفیانی، در کتاب خویش الملاحم (نبردهای خونین) یاد و عنوان کرده، نام وی عتبه ابن هند است و سخنان بسیاری پیرامون او است که عین همین مطالب، در کتاب «یادآوری احوال مردگان و امور آخرت» از امام قرطبی نیز آمده است:
«در این کتاب ، از نبردها و حوادث صحبت شده است و تناقصات همه را، از الف تا یاء، آورده شده است و روایت های بسیار عجیب و غریبی از هوی و هوس ها و جنون زدگی ها و مطالبی که آخرین آن ها، اولین آن ها را تکذیب می کند آمده است و نویسنده از مفسران به سبب ناتوانیشان در تفسیر مطالب دلجویی می کند. از جمله مطالبی که زنادقه ها به نقل ازحضرت محمد (ص) برمی آورد در حالی که ما اوایل سال هفتصد هستیم و چنین چیزی اتفاق نیفتاده است» (60) هم چنین ما اوایل سال هزارو پانصد قرار داریم، اما هنوز چنان اتفاقی نیفتاده است.

پی نوشت ها :

1. آرمگدون، امین جمال الدین، المکاتبة التوفیقیة، قاهره، 1422.
2. آرمگدون، همان، ص 104.
3. همان، ص 48.
4. این حدیث از احمد و ابو داوود است که مصداق آن ضعیف و اندک است. اما در معنا تا حدودی با حدیث عایشه مطابقت دارد که به نقل از پیامبر گفته است: «ارتش کعبه هنگامی که در صحرایی، در زمین است مورد حمله قرار خواهد گرفت و تا آخرین نفر آن ها از بین خواهد رفت» و بر سر آن توافق وجود دارد.
5. قمر/1.
6. پاسخ به کتاب عمر جهان اسلام، امین محمد جمال الدین، المکتبة التوفیقیة، قاهره، ص 37.
7. پاسخ به کتاب عمر جهان اسلام، همان، ص 38.
8. اعراف/187.
9. لقمان/34، المنارالمنیف فی الصحیح و الضعیف، ابن القیم، تحقیق و پژوهش عبدالفتاح لوعده، چاپ هفتم، مکتبة المطبوعات الاسلامیه، ص 70 معروف است که مشخص کردن عمر خلقت به هفت هزار سال از اخلاق اسرائیلی است و سنت آگوستین بر هستی شش دوره را مشخص کرد که مجموع آن به شش هزار سال می رسد. سپس دوره ی هفتم فرا می رسد که عصر هزاره ی خوشبختی است که با بازگشت مسیح همراه است. تاریخ یهودیت و مسیحیت مملو از گمان ها و توهماتی است که تاریخ روز فرجام را مشخص می کند. در این میان سال 500 میلادی و پس از آن سال 1000 میلادی و بالاخره سال 2000 بر سایر سال ها ارجحیت دارند اما با این که تمام این پیش گویی ها محقق نشدن باز پیش گویان دست از پیش گویی بر نمی دارند.
10. آرمگدون، همان، ص 47.
11. آرمگدون، همان، ص 48.
12. نویسنده مخالفان خویش را با سخنان واهی و ناکافی جواب می کند، به همین دلیل و در اثبات این مدعاها در صفحات آینده به چندین مورد اشاره می کنیم. افزون بر این که نویسنده با این که عرب زبان است، اما از اصول و قواعد زبان عربی چیزی نمی داند، حتی املای برخی از کلمات اشتباه است.
13. آرمگدون، همان، ص 11.
14. اعراف/188.
15. احمد و ابوداود و ابن ماجه آن را استخراج کردند و القرضی در التذکره تصحیح نمود.
16. آرمگدون، همان، ص 61.
17. همان، ص 62.
18. تحلیل و پژوهشی بر سفر رویا، دکتر هانی ماهر، داردالطباعة القومیه، قاهره، 1412ص 114.
19. تحلیل و پژوهشی بر سفر رؤیا، همان، ص 42.
20. تحلیل و پژوهشی بر سفر رؤیا، همان، ص 70.
21. جن/26 و 27.
22. آرمگدون، همان، ص 76. افزون بر این که نه در صحیحین و نه در هیچ یک از آن ها حدیثی از سفیانی و فرستادن ارتشی جهت جنگ با مهدی (عج) نقل نشده است.
23. آرمگدون، همان، ص 98.
24. آرمگدون، همان، ص 13.
25. مقایسه کنید با کتاب «غافلگیری» نوشته محمد عیسی داود، انتشارات مکتبة مدبولی، قاهره 2001م. ص 32 و 38. این دعوی از کسی صادر نمی شود، جز یک شرق شناس کینه جویا غرب شناس انتقام جوونه از یک مسلمان.
26. حجر/9.
27. مائده/3.
28. آرمگدون، همان، ص 11.
29. به نمونه هایی در دو صفحه ی 21 و 22 کتاب آرمگدون از این نویسنده مراجعه کنید.
30. به نمونه هایی در دو صفحه ی 21 و 22 کتاب آرمگدون از این نویسنده مراجعه کنید.
31. آرمگدون، همان، ص 111.
32. آرمگدون، همان، ص 10.
33. آرمگدون، همان، ص 66.
34. همان.
35. آرمگدون، همان، ص 67.
36. آرمگدون، همان، ص 67.
37. آرمگدون، همان، ص 30.
38. همان، ص 31.
39. همان، ص 94.
40. آرمگدون، همان، ص 99.
41. آرمگدون، همان، ص31.
42. درستی این روایت بسیار ضعیف است و از سخنان محمدبن حنیفه است نه پیامبر (ص).
43. نهایة البدایة و النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، انتشارات القیمة، قاهره، 30/1.
44. آرمگدون، همان، ص 24.
45. آرمگدون، همان، ص 24.
46. همان، ص 25.
47. آرمگدون، همان، ص 55.
48. روایت ضعیف است و فقط به خالدین معدان موقوف است.
49. آرمگدون، همان، ص 100.
50. پاسخ به...، همان، ص 43.
51. انفال/60.
52. آرمگدون، همان، ص 6.
53. انبیاء/30.
54. نگاه کنید به: هستی، کارل مگامان، ترجمه: نافع ایوب، مجله ی عالم المعرفه، ش 178، مجلس فرهنگ ملی، کویت، بهار 1414، ص 36.
55. آرمگدون، همان، ص 71.
56. حدیث بسیار ضعیف است و نمی توان به آن استناد جست.
57. به عنوان مثال نگاه کنید به کتاب او که در بخشی از آن می گوید: «می توان به این اکتفا کرد، در مورد بیان دلیل و مجاز بودن سخن گفتن از بنی اسرائیل که هر که به این سخنان گوش دهد و یا دل به آن بسپارد شهید به شمار می آید. اما در آخرالزمان از علم و دانش بشر کم شده و فتنه ها و بلواها آشکار می شود و درک و فهم بشری از منظور و مقصود شرع و باطن احکام ناتوان می گردد. به همین دلیل ضروری است که سخنان دانشمندان و استباط های ایشان را از شرع (که نزد اهل فقه معروف است) آورد تا طالبان علم بدانند، چگونه فقه و اجتهاد صورت می گیرد. (منبع: پاسخ به...، همان، ص 46). من می گویم: آیا هر کس دو سال در الأزهر درس بخواند، به درجه ی اجتهاد می رسد و می تواند، مدرک دعوت را به دست آورد؟ جلال الدین سیوطی هنگامی که ادعا کرد، به درجه اجتهاد مطلق رسیده است، تمام جهان علیه او قیام کرد. حال چگونه امروز یک غیر کارشناس و غیر متخصص در علوم اسلامی و بی اطلاع از فقه و اصول و تفسیر و حدیث و زبان عربی چنین ادعایی می کند؟ و ما باید چه کار بکنیم، وقتی می بینیم که کتاب هایش محتوا و بار علمی ندارد و از سیر معمول سایر کتاب ها خارج است و نشان می دهد. نویسنده از تمام ادوات مورد نیاز اجتهاد بی بهره و سخنان او صرفا گزافه گویی، گمراه سازی و یاوه گوی است که به وسیله آن عامه ی مردم و ساده دلان را فریب می دهد.
58. پاسخ به کتاب عمر جهان اسلام، امین محمد جمال الدین، المکتبة التوفیقیة، قاهره، ص 45.
59. یادآوری امور مردگان و امور آخرت، القرطبی، کتابخانه ی دانشگاه الأزهر، قاهره، 1400، 715/2، ص 716.
60. یادآوری امور مردگان و امور آخرت، همان.

منبع: نجیری، محمود؛ (1387)؛ آرمگدون؛ ترجمه رضا عباسپور و قبس زعفرانی؛ تهران؛ نشر هلال.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.