کدام شرور و خبیث است: اسلام یا مسیحیت؟!

«فرانکلین گراهام»، رهبر مسیحیت صهیونیستی ایالات متحده و دوست رئیس جمهور آمریکا، بوش پسر ، زبان به ناسزاگویی علیه اسلام باز کرده است که از تعصب، جهل و حمایت او نشئت می گیرد. وی می گوید:
سه‌شنبه، 3 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کدام شرور و خبیث است: اسلام یا مسیحیت؟!
کدام شرور و خبیث است: اسلام یا مسیحیت؟!

نوسینده: محمود النجیری
مترجمان: رضا عباسپور، قبس زعفرانی



 

اعتقاد رهبر مسیحیت صهیونیستی آمریکا در مورد اسلام

«فرانکلین گراهام»، رهبر مسیحیت صهیونیستی ایالات متحده و دوست رئیس جمهور آمریکا، بوش پسر ، زبان به ناسزاگویی علیه اسلام باز کرده است که از تعصب، جهل و حمایت او نشئت می گیرد. وی می گوید:
«خدای اسلام خدایی دیگر است..او پسر خدا (آن گونه که در عقیده ی مسیحیت وجود دارد) نیست. من معتقدم اسلام آیین بسیار خبیث و شروری است».
هم چنین می گوید: «او همیشه نسبت به آموزه های اسلام پیرامون برخورد با زنان و کشتن غیر مسلمانان و کافران در هراس بوده است»!
گراهام از تعصب کورکورانه ای که بر ایالات متحده، پس از حوادث یازده سپتامبر سایه افکند، برای مقاصد خویش بهره برداری می کند؛ در حوادث یازده سپتامبر، مرکز تجارت جهانی نیویورک و ساختمان پنتاگون تخریب شد و مسلمانان به دست داشتن در این بمب گذاری ها متهم شدند، بی آن که این اتهام ثابت شود. گراهام، از این حادثه، نهایت سوء استفاده را کرد تا آتش را شعله ور تر و کنیه ی دیرینه ی خویش را به اسلام و مسلمانان جهان ابراز کند و به سرزنش و ناسزاگویی به اسلام بپردازد، مثل این که فراموش کرده. او مردی روحانی است که باید عفت کلام را بر ناسزاگویی و علم را بر جهل آن هم، در عصر اطلاعات و جهانی شدن، مقدّم بدارد.
گراهام می تواند با فشار دادن چند کلید، از صفحه کلید کامپیوتر، به اطلاعات کامل و درستی از اسلام دست یابد و معانی قرآن را بخواند تا عقاید اسلام را بداند و با عقاید فرقه ی راست گرای افراطیش مقایسه کند، فرقه ای که تمام این ها را دستاویزی برای محقّق ساختن خواسته ها و چشم داشت های سیاسی و هوی و هوس های بیمار خویش قرار داده است.
ماهیت واقعی مسیحیان صهیونیستی آمریکا را (که همان انجیلی های بنیادگرای پروتستانی می باشند) «هگیل کیپل»، در کتاب «یوم الله» و «گریس هالسل»، نویسنده ی آمریکایی، در کتاب ارزشمند «پیش گویی و سیاست» بر ملا ساخته اند.
گریس هالسل عنوان می کند، اعتقادات این بنیادگرایان انجیلی، اعتقادات جدیدی نیست، بلکه از عقاید خاص و سری و مخفیانه ی برخی طوایف کوچک بوده است و چون بدعت، نوآوری و کفر به شمار می آمده است، کلیسای روم همیشه با آن ها مقابله می کرده است. امّا امروزه این عقاید را ارتشی از مبشران و مبلّغان ترویج می کنند و خود بنیادگرایی مسیحی- صهیونیستی مجهز به ایستگاه های پخش رادیویی و تلویزیونی؛ شرکت های تولید فیلم های سینمایی؛ دانشگاه ها و مدارس؛ شرکت های تجاری و بازرگانی؛ سازمان ها و مراکز تحقیقاتی و علمی؛ کرسی هایی در دو مجلس سنا و نمایندگان؛ روزنامه ها و مجلات؛ بانک های خصوصی و ماورای آن ماهواره است که به ایشان اجازه می دهد، علاوه بر ترویج عقاید خویش، مشارکت فعالی در تصمیم گیری های سیاسی آمریکا داشته باشند! و عجیب این است که به رهبران این طایفه بارها به کاخ سفید فراخوانده می شوند تا دیدگاه های خویش را تبیین کنند و به ایراد سخنرانی در مجالس سنا و نمایندگان و نظامیان پنتاگون درباره ی نظریه ی آرمگدون و مهیا شدن عرصه ی بین المللی، برای این جنگ و تمرکز قدرت ایالات متحده، برای تحقّق پیش گویی های تورات بپردازند. آن دیدگاه های خطرناک خویش را با استناد به آیات تورات بیان می کنند.
گراهام از جمله ی این مسیحیان صهیونیست است که در مراسم تحلیف و انتخاب «بوش کوچک» برای ریاست جمهوری سخنانی ایراد کرد.
این بنیادگرایان انجیلی، از دیدگاه دروغین مذهبی سیراب می شوند که سرمنشأ آن متون تحریف شده ی تورات است. آن ها بدین وسیله دست به اصلاح مذهبی با ابعاد سیاسی و سدجویانه برای جمعیّت هایی می زنند که جهت تحقق منافع [نامشروع] گروه هایی خاص، خود را در پس متون مذهبی پنهان می سازند. هنگامی که حمایت از اسرائیل مورد نظر باشد، آن ها برای کمک به این قوم به نام دین و جمع آوری کمک برای تخریب مسجدالاقصی و برپایی هیکل یهودی به جای آن اقدام می کنند، زیرا به نظر ایشان این خواست خداست و هنگامی که غارت سرزمین های مسلمانان و آواره ساختن ملل و محو هویت آن ها در نظر باشد، برای آن توجیهات مذهبی «مقدّسی» می آورند و قتل عام و کشتار فلسطینی ها را، به گمان این که به مسیح ایمان ندارند و دشمنان خدا هستند، توجیه می کنند! و هنگامی که ترویج و گسترش جنگ ها، باعث رونق بازار تسلیحاتی ایشان می شوند، ادعا می کنند، آغاز جنگ برای خداست... و این راز توجیه و دفاع سیاست آمریکا از توسعه طلبی ها و تجاوزات اسرائیل علیه اعراب است، چون این لازمه ی امنیت اسرائیل (و این ادعا که اعراب همیشه آغازگر جنگ و تجاوز و خواهان نابودی اسرائیل بوده اند) به شمار می آید. این بنیادگرایان اعتقاد دارند، تمام مسلمانان تروریست و دشمن خدا هستند، چون دشمن اسرائیل می باشند و اسرائیل ممکلت مقدّس خداوند است و قتل عام و کشتار و غارت اعراب عمل بر حقی است که رضایت خداوند در آن نهفته است. خداوند هر که به اسرائیل کمک کند [زندگی او] مبارک می گرداند و آمریکا در صورتی که از اسرائیل روی برگرداند، در پیشگاه خداوند عصیان و تمرد کرده است. برپایی و تأسیس اسرائیل و تضمین تفوق و برتری آن، امری مقدس است و باید اسرائیل را تشویق کرد، اراضی بیش تری به خود ملحق کندو صلح را نپذیرد یا بر سر راه آن مانع ایجاد کند! [اما با وجود این، وثیقه ی واتیکان در خور تأمل است]:
وثیقه ی واتیکان که به مسائل و امور غیر مسیحیان می پردازد. از طریق دبیرخانه واتیکان منتشر شده است و به مورد ظلم و ستم واقع شدن اسلام، دراندیشه ی غرب، اعتراف می کند و خواهان تجدید نظر در احکام پیشین است که مسیحیان علیه دین اسلام و یاران و پیروان آن صادر کرده اند.
این وثیقه می گوید: «باید پیش از هر چیز ذهنیت برادران مسیحی را به تدریج تغییر دهیم که این مهم ترین کار است. باید به از بین بردن تصویری همت ورزیم که از گذشته به ما رسیده است و احکام پیشین آن را تحریف کرده اند. باید به ظلم و ستمی که غرب مسیحی در حق مسلمانان روا داشته، اعتراف کرد» و تحت عنوان «خود را از قید و بند بسیاری از احکام پیشین آزاد سازیم»، وثیقه مسیحیان را این گونه مورد خطاب قرار می دهد: «باید عمیقاً ذهنیت خویش را پاک سازیم. باید از برخی احکام که اسلام را تمسخر می کنند، صرف نظر کنیم، این موضوع بسیار مهم و اساسی است، باید تجدیدنظری در مکنونات قلب خویش داشته باشیم. نویسندگان وثیقه مثال های بی شماری در این زمینه می آورند، از جمله اصطلاح «جنگ مقدس» که آن تعبیر نادرستی از جهاد در راه خدا یا تلاش جهت نشر اسلام و دفاع از آن مقابل تجاوزگران می باشد.
این نوع جنگ قصد قتل یا کشتار ندارد، بلکه تلاش می کند، حقوق خداوند و انسان را در مناطق جدیدی به مورد اجرا گذارد و این جنگ ها به طور کلی تابع قوانین جنگی بوده اند و در زمان «جنگ های صلیبی» مسلمانان مرتکب وحشیانه ترین قتل ها و کشتارها نشدند، بلکه...
وثیقه هم چنین می گوید: «استفاده سنتی از کلمه ی (ALLAH)، در زبان های اروپایی، بی آن که ترجمه ای برای آن در نظر گرفته شود، به این منظور است که به ملل اروپایی القاء کنند، مسلمانان خدای دیگری غیر از خدای مسیحیان دارند و خالق متعال را می پرستند».
اینک، به گراهام و امثال او می گوییم: ما خدای را سپاس می گزاریم و یکتا پرستیم. خدای احد و واحد را می پرستیم؛ خدایی که نه می زاید و نه زاییده شده است و هیچ شریک و همتایی ندارد؛ او همه چیز را می بیند؛ اما آفریدگان، او را نمی بینند؛ خدایی که ورای عرش و فرش و آسمان و زمین است؛ اگر ما خدا را می پرستیم؛ بنابراین، احمقانه است که گراهام ما را به پرستش «پسر خدا» فراخواند، زیرا خالق متعال، فرزند و شریکی در ملک و سرزمین خویش ندارد.
آری، ما پیامبر خدا، عیسی (ع) را نمی پرستیم، چون خدای، عزّو جلّ می فرماید: «خداوند پسری برای خویش نگرفته و الهه ای با او شریک نبوده است» (1).
هم چنین خداوند متعال می فرماید: «ای اهل کتاب، در دین خدا اندازه نگه دارید، درباره ی خدا، جز به راستی سخن نگوئید؛ همانا عیسی بن مریم، پیامبر خدا و کلمه ی (آفریده ی) اوست- آفریده ای که او را به مریم القا فرمود و روحی (شایسته) از طرف او بود؛ سپس، به خدا و پیامبرانش، ایمان بیاورید و نگویید: خداوند سه گانه است، از این سخن شرک آلود بپرهیزید که برای شما بهتر است؛ جز خدای یکتا خدایی نیست؛ او منزّه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن اوست و او برای تدبیر و سرپرستی آن ها کافی است» (2).
از این جاست که می توان فهمید، چه آیینی واقعاً آیین شرارت و خباثت است!!

پی نوشت ها :

1. مؤمنون/91.
2. نساء/171.

منبع: نجیری، محمود؛ (1387)؛ آرمگدون؛ ترجمه رضا عباسپور و قبس زعفرانی؛ تهران؛ نشر هلال.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما