در اواخر قاجاریه یعنی در نیمه آخر قرن نوزدهم و در آغاز قرن بیستم یکی از خصوصیات اجتماعی ایران،« dualism or dual organization»(2) یعنی دو دستگی محلی می باشد که در محلها یا کویها، فرقه طلبان با همدیگر تعصب می ورزیدند.
این دو دستگی عموماً یک شهر یا قصبه را به گروه یا فرقه تقسیم می کرد، و هر دو با همدیگر در موقع بخصوص در عیدها رقابت می کرد.
این دو دستگی محدود به یک شهر بخصوص نبوده، بلکه با گروه وسیعتر مربوط بوده است. این فرقه بندی یک شهر با شهرهای دیگر پیوند داشت.
این پدیده در شهر در سطح محله یا کوی آن شهر ظاهر می گردید. هدف این مقاله این است که مسئله این دودستگی را از اسناد تاریخی هم عصر تحقیق بنماید.
هر محله یا کوی ایران بطور کلی مسجد، دکاکین و حمام خود را داشت؛ و هر محله از نظر حکومت، واحد خودمختاری بود و کدخدای خود را داشت(3)که نماینده آن محله بود و تابع کلانتر آن شهر بود، و رده پائین مقام انتظامی را تشکیل می داد.
این دودستگی به ظاهر به شکل فرقه مذهبی متشکل بود مثل نعمت اللهی و حیدری، اما در حقیقت این فرقه بندی فقط شبیه به آن بود.
بطور کلی، این مسئله را خانم اُستاد لمبتونA.K.S.Lambton در نوشته خویش تذکر داده(4)، اما در تفصیلاتش هنوز به مباحثه نپرداخته است.
این نگارنده بیشتر به سندهای ذیل مراجعه دارد.
الف- فارسنامه ناصری از حاج میرزا حسن حسینی فسائی، تهران، چاپ سنگی(6-1863).
ب- تاریخ نائین از سید عبدالحجه بلاغی، تهران، 1369هـ.
پ- پیغمبر دزدان از محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1345هـ.ش.
فصل 1- نمونه هایی که ارتباط محله شهر را با دودستگی مذهبی نشان می دهد.
بعد از آن که در دوره صفویه مذهبِ اثناءعشری در ایران دارای اکثریت گردید، در آن مذهب دسته حیدری در یک طرف و دسته دیگر نعمتی به ظهور رسید، و این دو دسته مذهبی نما به هر محله ایران توسیع یافت. نامِ حیدری نسبت به سلطان حیدر صفوی دارد که شجره نام صفویان به ایشان می رسد.نام نعمتی نسبت به شاه نعمت الله(1330 تا 1431م)دارد که خانقاهش در ماهان نزدیک به کرمان واقع است.
سیاح فرنگیAlessandri که در قرن 14 به شهر قزوین مسافرت کرد، مشاهدات خود را این طور شرح می دهد که آن شهر از نُه محله تشکیل شده و بین دو دسته مذهبی نُما منقسم بود و هر دو با هم دشمنی داشتند و مقابله می کردند.
دو دستگیهایی مانند این از آن زمان تا آخر قاجاریه در ایران دنباله پیدا کرد. سفیر انگلیس به نام سرجان ملکم که دو دفعه در سالهای 1800 و 1808 به ایران آمد، می نویسد که مقابله حیدری با نعمتی در ایران وجود دارد و با هم دشمنی دارند و حکومت نمی تواند این آتش را خاموش کند. این مقابله خصوصاً هنگام محرم الحرام شدیدتر از همیشه صورت می گرفت و دو گروه با هم خصومت می نمودند. موقعی که یک دسته مجلس عزا را آماده می کرد، دسته دیگر آن را منع می کرد و اسباب مجلس عزایشان را می شکست؛ و خانه دسته دیگر را جبراً تصرف می کرد و بر دروازه اش نشانِ پیروزی نقش می کرد. در این مجادله ها گاهگاهی خونریزی هم دیده می شد.
فارسنامه ناصری که بیشتر از صد سال پیش نوشته شده است درباره دودستگی در شهر شیراز این طور می نویسد:
مختصراً شهر شیراز در آن زمان از یازده محله تشکیل می شد. از آن ها پنج تا «حیدری خانه» خوانده می شد و پنج محله دیگر را «نعمتی خانه» می خواندند. یک محله آخر یهودی بود. نیمه شرق حیدری، و نیمه غرب شهر نعمتی بود. این رسوم در شیراز تاریخی بود، هر سال خونریزی می شد. حکومت از چهل سال پیش( یعنی از 1840 به بعد) سعی می کرد که این مقابله را از میان ببرد.
از اشاره به بالا به این نتیجه می رسیم که دو بخش حیدری خانه و نعمتی خانه بر بنیاد محله ها نامیده می شد و با طریقه اصلی تصوف اش رابطه بی واسطه نداشت. این گونه طریقه های متصوف نما را با طریقه های متصوف اصلی می توان مربوط ساخت.
دوم آنکه خونریزی دو دسته محدود به اوقات معین یعنی به عزاداری محرم الحرام بود. اصلاً این رسوم مذهبی برای عزاداری شهادت امام حسین(ع) است و مردان شیعه تن خود را روبروی عزاداران همدرد زخمی می کنند و منتهای همدردی را به شهداء اظهار می نمایند و نهایتِ خصومت را به ظالم برمی انگیزند. این تعزیه سالانه مانند یک نمایشنامه اجرا می شود تا نشان دهد که بدونِ شهادت به عدالت نمی توان رسید.
این موقع برای مقابله دودستگی، فرصت بر جوشیدن تعصب فرقه گری مثل نعمتی و حیدری می داد.
ناگفته نماند که این دودستگی محدود به شهر شیراز نبوده، بلکه سابقاً در شهر اصفهان نیز به همان نام نعمتی خانه و حیدری خانه وجود داشته است.(5)
پس اجازه دهید که نمونه تاریخی نائین را نگاه کنیم- نائین در جنوب شرقی تهران واقع و میان راه کاشان و یزد است و متصل به راه اصفهان هم هست. این شهر یکی از آبادیهای در کنار دشت کویر است و در آغاز قرن بیستم زیر حکومت یزد بود.
در این شهر نیز دودستگی براساس محله ای بود. آن شهر از هفت محله مرکب بود. از آنها دو تا محله حیدری، پنج محله باقی، نعمتی خوانده می شد و تا قرن بیستم با هم مخالفت می کردند.
در نائین رقابت بین دو دسته متصوفه به تمام طبقه اجتماعی رسوخ پیدا می کرد و هر سال در موقع عاشورای محرم به صورت خونریزی می گرفت.
تاریخ نائین از آن حالِ رقابت می نویسد:
روز تاسوعا مردم نائین برای اظهار عزا در امامزاده سلطان سیدعلی جمع می شدند. روزِ عاشورا، مردم دسته نعمتی به همان امامزاده حاضر می شدند و مردم دسته دیگر به طرف زیارتگاه سلطان موصلیه می رفتند. در این موقع باید حرکت هر دو به یک بار باشد و باید در آن حرکت تفاوت نباشد وگرنه خون دسته مخالف به جوش آمده عاشورا به خونریزی تبدیل می گردید. گاهگاهی نیز این خونریزی به وقوع می پیوست.
باز آن تاریخ می نویسد که روز عاشورا رُسوم مخصوصی هم داشت. در سرحدّ دو محله نعمتی دو نخل بود که یک را مرد یک محله می کشید و دیگری را مرد محله دیگر در همان وقت می کشید، و اگر تفاوت می داشت روز عاشورا سبب خونریزی میان خود نعمتیها می شد.
این رقابت بین حیدری و نعمتی نیست، بلکه نمونه رقابت بین دو محله نعمتی است. آن دو دستگی حیدری و نعمتی در نائین با تحویل زمان، تبدیل نام داده بود. رؤسای حیدری ایمان شیخی آوردند، و برخلاف آن، نعمتیها بالاسری شدند.
اینجا دیده می شود که دو دسته قبلی اینک شیخی و بالاسری شده، همان رقابت را دنبال کرده اند و بلکه شدیدتر از پیش شده است.
تصور می توان کرد که در آغاز قرن بیستم، در دوره انقلاب مشروطه ایران(1905تا 1911) که نبرد سیاسی بین طرفداران استبداد و مشروطه خواهان بود، در شهرستانها همان مبارزه براساس دودستگی محلی اتفاق افتاده باشد. تاریخ نائین می نویسد که آن موقع در آن شهر، دسته حیدریها از مستبدان پشتیبانی می کرد و دسته نعمتیها از مشروطه خواهان- و هر دو طرف، تفنگ در دست گرفته و سنگر گرفته روزها می جنگیدند.
از میان رهبران مشروطه خواهان محلی، مجتهد میرزا محمدعلی و خانواده متصوفان پیرنیا که وزیر اعظم ایران به این خانواده منسوب است، به شمار می آمدند. این دسته از مشروطیت تهران پشتیبانی می نمود و مخالفت با مستبدان را فریاد می زد- در برابر آن، دسته دیگر روزِ 28 صفر که امام حسن به شهادت رسید در پشتیبانی استبداد فریاد بلند کرد.
تاریخ نائین می نویسد که هنگامی که در آخر مشروطه خواهان در تهران پیروزمند شدند، طرفداران استبداد در آن شهر نیز خود را به مشروطه خواهان تبدیل کردند.
در شهر تبریز که یکی از مراکز انقلاب مشروطه بود، شاید مخالفت مشروطه خواهان بر بنیاد همان کویها بوده باشد، زیرا که استبدادیان در کوی های خود سنگر می گرفتند و مشروطه خواهان هم برای دفاع از کوی خود می ایستادند.
پیش از این زمان هم، به نمونه تاریخی مانند آن اشاره می توان کرد. شورش بابیها در نیمه قرن نوزدهم را هم براساس دودستگی محله ها می توان بیان کرد. در شهر قزوین که بابیها به مقاومت ایستادند، دو دسته محلی وجود داشت که یکی شیخی و دیگر متشرعی بود و از میان شیخیها، بابیها پیدا شدند و آن محله به محله بابیها بدل گردید.
در شهر زنجان که در سال 1850 مقاومت بابی به ظهور رسید- دو دستگی اخباری و اُصولی وجود داشت، از محله اخباری، ملّا محمدعلی به تعالیم بابی ایمان آورد و راهنمای محله خود شد و در برابر آن مردم کوی های دیگر به مخالفت کوشیدند. می توان تصور کرد که پیدایش بابیها براساس دودستگی محله ای بوده باشد و بابیها بیشتر از میان محله شیخی که بعداً به مخالفت بابیها برآمد و اخباریها بوده باشند، حال آنکه دسته اُصولی یا متشرعی در مخالفت با آنها ایستاده بودند.
فصل 2- دودستگی و جنبه سیاسی آن
تا اینجا پدیده دودستگی بطور اجتماعی تشریح شده است. نباید این پدیده را به دودستگی مذهبی نما یا جغرافیایی مثل دسته شرق و دسته غرب محدود کرد. لازم است ببینیم که گاهی دودستگی جنبه طبقاتی اجتماعی و سیاسی هم دارد و بعضی از دودستگی ها بین گروه های حاکمان ایالتی و گروه های مخالف آن می باشد. چنانکه متذکر شد محله های تبریز و نائین در دوره انقلاب مشروطه از این نمونه بودند، و می توان محله های بابیها در زنجان و قزوین را بطور مثال به آن اضافه کرد. مورخ دانشمند معاصر استاد باستانی پاریزی در کتاب خودش« پیغمبر دُزدان» می گوید که در قرن نوزدهم در کرمان دودستگی محلی در حقیقت جنبه سیاسی و حکومتی هم داشت.این مورخ دودستگی شهر کرمان یعنی شیخی برعلیه صوفی( نعمتی) را شرح می دهد و می گوید که دسته شیخی در آن شهر از طرفداران حاکمان قاجاریه بود و دسته دیگر از رؤسای اهل محل بوده و بنیاد بومی داشته است.
بنابر گفته این مورخ، در آخر قرن نوزدهم در ایالت کرمان، عموماً شاهزادگان قاجاری حکام ایالتی را تشکیل می دادند، اما محمداسماعیل خان نوری وکیل الملک که اهل محل بود، با استفاده از رقابت در میان شاهزادگان، حاکم کرمان شد( از 1860 تا 1868). این حاکم به پشتیبانی اهل کرمان به احیای آن ایالت زیادتر می کوشید تا شاهزادگان. البته این حاکم هم اطمینان خاطر دولت مرکزی را بیشتر نگاه می داشت، و مانند حاکمان دیگر تا در تصدی ماند، سرمایه فراوان برای خود انباشت.
آن حاکم برای این مقصود، از تعصّب دودستگی محلی هرچه زیادتر استفاده می کرد تا بنیاد حاکمیت ایالتی را براندازد و بنابراین برای مقاومت با شاهزادگان دسته صوفی را تقویت می کرد.
دسته صوفی در جای دسته مخالف شیخی قوی تر می شد. آن حاکم به ظاهر خود را فقیر نشان داده به خانقاه شاه نعمت الله در ماهان نذر می کرد و در جلسه خانقاه شرکت می جست.
بی شک اهل محل این حاکم را بیشتر پشتیبانی می کردند تا حاکم قاجاری را، اما در مخالف آن دسته، دسته دیگر هم خاموش ننشسته بود و می کوشید دسته خویش را استحکام بخشد. دودستگی ظاهری در کرمان قرن نوزدهم اساس سیاسی داشت. بعد از آن در انقلاب مشروطه دسته مشروطه خواهان را دسته اهل محل تشکیل داد.
راجع به اوضاع فرقه بندی ایران در آخر قرن نوزدهم، کنت دوگوبینو سه فرقه را ذکر می کند(6). یک، دسته مجتهدی که عبارت از فقها بود که شغل قضا و حکومت شرعی داشت. دو، دسته نوخاسته شیخی بود که در میان آن عالمترین علماء در قزوین، و در جنوب ایران دیده می شدند. سه، دسته اخباری که قائل اخبارِ نبوی و امامی بود که در میان طبقه پائین و متوسط حکومت و بیشتر در همدان دیده می شدند. او می گوید که بطور اجمال طرفداران دسته دوم و سوم در میان روشنفکران شهرها و طبقه های متوسط پیدا می شدند و مخالف دسته اول به شمار می آمدند.
نیز دانشمند ایرانشناس فقید و. ایوانف خصوصیت طبقاتی طریقه نعمت اللهی را نشان داده است و می گوید که اکثریت طبقه پائین حکومت، بازاریان متوسط، کارگران یا به شاخه ملاسلطانی یا به شاخه گُنابادی وابسته بودند که هر دو از شاخه نعمتی است.
در نتیجه می توان گفت که از آغاز شورش بابیها تا انقلاب مشروطه، محله های شهرهای ایران، براساس دودستگی مذهبی نما، فرقه بندی تشکیل می دادند و از نظر سیاسی و اقتصادی، اختلاف بین اهل محل و دولت هم متعلق به آن فرقه بندی بودند.
تحقیقات تاریخی آینده این مسئله را باید واضحتر کند تا تاریخ اجتماعی ایران قرنِ نوزدهم و آغاز قرن بیستم روشنتر بگردد.
خلاصه
از بحث بالا دو نکته روشن می گردد.1. دودستگی مذهبی نما در ایران قرن نوزدهم و بیستم بر اساس تقسیم محله ها بوده و جُدا از حقیقت مذهبی بوده است.
2. آن آگاهی زمینه سیاسی داشت که یک طرفش را گروه حاکم و طرف دیگرش را اهل محل تشکیل می داد.
اینکه آغاز این پدیده دودستگی محدود به ایران است یا عمومی خاورمیانه است، هنوز نمی توان جواب داد. اما ممکن است که آن پدیده اجتماعی در خاورمیانه ریشه تمدنی داشته باشد. بعضی از مستشرقین می گویند که یکی از ریشه های آن را باید در دو دستگی قبایل عرب بین عرب جنوبی و شمالی تعقیب کرد.(7)
احتمال دارد که عرب ها با تعصبات دودستگی کهنه خویش با حیثیت فاتح ایران را فتح کردند و از نفوذشان بود که ایرانیان اسلام آوردند و تا خاندانهای تُرک برای حکومت ایران وارد شد، این دودستگی یا فرقه بندی را برای خود بکار می بردند.
پس از آن، صفویان که اثناءعشری را مذهب ایران قرار دادند، دودستگی را برای خود تجدید کردند و دودستگی بین حیدری و نعمتی در هر شهر و قصبه به وجود آمد و تا زمان قاجاریان باقی ماند.
از یک طرف، لفظ عربی مثل« عصبیه»، یا«تعصب» که اُصول اجتماعی عرب را نشان می دهد و در فارسی تقریباً در همان معانی وارد شده است، همان اُصول دودستگی را اظهار می کند.
و نیز قابل توجه است که نامهای فرقه مخصوص به مذهبی برای نامهای گروه محلی استعمال شده است. از لحاظ تاریخی احتمال دارد که تحوّل اجتماعی ایران از سنی به شیعه هم بر اساس این دودستگی محلی آغاز شده و تکمیل یافته باشد. بطور کلی؛ مسئله تشکیل فرقه در اجتماع ایران تا اندازه ای برپایه محله بوده است.
پی نوشت ها :
1. این مقاله را پرفسور کان کاگایا به قلم خود به فارسی نگاشته است.
2. رجوع شود به «Dichionary of Cultural Anthropology .Tokyo.1987,».
3.P.9.A.K.S.Lambton,Islamic Society in Persia.London 1985.
4. همانجا، ص 15 و 16.
5. ابنیه تاریخی اصفهان از کریم نیکزاد امیرحسینی، 1335، صفحه 13. نعمتی خانه عبارت بود از: خواجو- باغ کاران- محله و باغات ترواسگان- شیخ یوسف، پاقلعه، کهسران- احمدآباد- میدان میرگلهار- میدان کهنه- جوباره- گود مقصود بیک، چنار سوخته، سیداحمدبان، شهشهان. و حیدری خانه: در دشت و حاله گله- نیم آورد- مسجد حکیم- باغ همایون- دروازه نو- بیدآباد- شیش- محله نو- چهارسوق- شمس آباد.
6. Conte de Gobineau,Les religions er les philosophes dans L`Asie Centrate,Paris,1923.
7. آل قریش که پیغمبر حضرت محمد(ص) به آن منسوب هستند، خود را شمالی می دانستند، اگرچه رسول الله(ص) تعصب را غیراسلامی می دانست.