معاصر بودن چیست؟

امروزه در اغلب پژوهش های ادبی، «معاصر بودن» یا به تعبیری «معاصریت» مفهومی پر کاربرد و متداول است؛ در این گفتار سعی بر آن است تا مؤلفه های شعر معاصر را از منظر زبان، زمان، نوع نگاه شاعران و...، به شکل فشرده
شنبه، 7 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معاصر بودن چیست؟
معاصر بودن چیست؟

نویسنده: حامد توکلی دارستانی




 

کنکاشی در مؤلفه های شعر معاصر

چکیده

امروزه در اغلب پژوهش های ادبی، «معاصر بودن» یا به تعبیری «معاصریت» مفهومی پر کاربرد و متداول است؛ در این گفتار سعی بر آن است تا مؤلفه های شعر معاصر را از منظر زبان، زمان، نوع نگاه شاعران و...، به شکل فشرده و مجمل تبیین نمایم؛ نگارنده همچنین با برشمردن گزاره ها و مؤلفه های مذکور، سعی دارد تا مفهوم نسبی و متغیر «شعر معاصر» را اثبات نماید.

واژه های کلیدی:

معاصریت، نسبیت، زبان، شعر نو، مفاهیم شعری

مؤلفه های شعر معاصر و تبیین آن ها

شعر معاصر را می توان به شکل های متفاوت گونه گونی تعریف نمود، و هر کدام از این تعاریف می توانند در جای خود مهم و حائز اهمیت باشند؛ در واقع بحث معاصر بودن و «معاصریت» برخلاف کلاسیک بودن، پیچیده و دارای معیارهای متغیری است؛ شمیسا معتقد است:
«معاصر بودن، دو مفهوم به عرف عام و عرف خاص دارد. شاعر معاصر به عرف خاص کسی است که فقط شعر نو، یعنی شعر به شیوه های آزاد (نیمایی) یا سپید (شاملویی) یا موج نو و از این قبیل می گوید. لذا در مجموعه هایی که در گلچین شعر نو، یعنی به اصطلاح گزیده های شعر نو ترتیب داده اند (مثلاً شعر نو از آغاز تا امروز از محمد حقوقی یا هزار و یک شعر از محمد علی سپانلو) از سیمین بهبهانی و امثال او، که به اعتباری شعر نو می گویند منتها در قوالب سنتی نمونه نیاورده اند؛ اما معاصر بودن در عرف عام
شامل همه ی کسانی است که حداقل در نیم قرن اخیر به عنوان شاعر معروف شده اند، از قبیل ملک الشعراء بهار یا مهدی حمیدی شیرازی یا شهریار، هر چند به اسلوب های نیمایی و بعد از آن شعر نگفته باشند... . به نظر من باید بین ملک الشعراء بهار به عنوان شاعر معاصر و سیمین بهبهانی ( یا حتی سایه غزل پرداز) به عنوان شاعران معاصر فرق نهاد؛ زیرا گروه اخیر هر چند از قوالب سنتی یا شبیه به سنتی استفاده کرده اند، اما زبان و ذهنیت شعر نو را لحاظ کرده اند؛ اکنون که در کنار زبان از ذهنیت هم یاد کرده ام باید اشاره کنم که معاصر بودن به لحاظ فلسفی هم بحثی دارد. شاعر معاصر در آن لحاظ عرف خاص با روشنفکری نسبتی دارد حال آنکه شاعر معاصر در عرف عام ( مثلاً رهی معیری یا شهریار) لزوماً روشنفکر نیست. بدیهی است که روشنفکر به لحاظ فلسفی یا اجتماعی مختصات و مشخصاتی دارد مثلاً با امور سیاسی یا عقیدتی یا فلسفی به نحوی درگیر است، و به طور کلی نسبت به جریانات تاریخی و اجتماعی و عقیدتی دوره ی خود و حتی ارزیابی ارزش های تاریخی اجتماعی عقیدتی گذشته حساس است. » (شمیسا، 1388 الف: 41- 42).
با توجه به گفته های فوق، به اعتباری اگر بخواهیم صرف معاصر بودن ( contemporary) از منظر «بازه ی زمانی» را معیار قرار دهیم، می توان چنین گفت که آغاز سال 1300 خورشیدی، آغاز ادبیات و شعر معاصر کشور است؛ زیرا وارد قرن و عصری جدید می شویم، و قرن سیزدهم را با تمام شباهت ها و تفاوت هایی که می تواند با این قرن داشته باشد، بدرود می گوییم. بر اساس تقویم این دو قرن از هم جدا هستند، و این جدایی می تواند الگویی برای معاصر به حساب آوردن آثار ادبی، هنری و...، در قرن چهاردهم باشد؛ حال آنکه شاید هیچ تفاوتی بین برخی آثار قرون سیزدهم و چهادهم نباشد!
اما اگر بخواهیم از منظر دگردیسی در زبان، مفاهیم شعری، درون مایه های جدید و ایجاد شعرهای «تازه» و «نو» به بررسی شعر معاصر بپردازیم، می توان گفت که شعر «مشروطه » آغاز شعر معاصر است؛ همچنان که برخی شاعران با برچسب شاعر نوشناخته می شدند. (1)
اگر بخواهیم شعر نو، یا همان شعر آزاد (نیمایی) و سپید ( شاملویی) و... را به عنوان سنجه ی معاصر بودن در نظر آوریم، می بایست زمانی که نیما «افسانه» را سرود، و دیگر سبک هایی که شاگردانش پدید آوردند را نقطه ی تقریبی آغاز شعر معاصر قلمداد کنیم. جالب اینجاست که تاریخ سرودن «افسانه » با آغاز قرن جدید یکسان است، و این می تواند مقداری جنبه ی معاصر بودن قرن جدید را برجسته تر کند؛ زیرا آغاز قرن جدید همراه بوده است با برخی تغییر و تحولات گسترده. البته در ادامه به برخی مؤلفه های «شعرنو» و «معاصر» از منظر نیما خواهم پرداخت.

معاصریت از منظر بازه ی زمانی

معاصر بودن می تواند با توجه به شرایط غالب بر زمان و مکان متغیر باشد؛ اگر دفتر شعری امروز به بازار آمد، در مقابل دفتر شعری که روز «قبل تر» روانه ی بازار شده، از منظر بازه ی زمانی معاصرتر است. «معاصر بودن» صرفاً در قالب و فرم گنجانده نمی شود، شعری که «به روزتر» باشد را می توان معاصر قلمداد کرد. و این به روز بودن، می تواند از لحاظ اشتمال بر مسائل مهم روز، اعم از مباحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و شخصی باشد؛ مثلاً زمانی که میرزاده ی عشقی شعر معروف خویش در رابطه با «مجلس چهارم» را سرود، از منظره بازه ی زمانی، به معنی دقیق کلمه معاصر به حساب می آمد؛ چه یک پدیده ی مهم اجتماعی و سیاسی را، با توجه به شرایط مهم و خطیر جامعه توصیف کرده بود:
«این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود.
دیدی چه خبر بود!
هر کاری که کردند ضرر روی ضرر بود
دیدی چه خبر بود!... »
(عشقی، 1357: 441)
اما این شعر از منظر اشاره به حادثه ی مهم روز، دیگر تاریخ انقضایش گذشته است. مخاطب امروزی شاید با خواندن این شعر، دیگر احساس «هم عصری» با اثر را پیدا نکند.
حال به این شعر توجه کنید: «- پزشک های سنگاپوری؟ / - لاله؟ / - لادن؟ / نه! بن لادن/ ما بن لادن را محکوم کردیم / جراح دیوانه ای که / با سیستم کنترل از راه دور/ برج های جهانی را از وسط نصف کرد» ( حافظ موسوی، 1385 : 49). این شعر از منظر زمانی بسیار ملموس تر و نزدیک تر و به اصطلاح هم عصرتر از شعر میرزاده ی عشقی است؛ زیرا موضوعات مهمی همچون عمل جراحی «لاله و لادن» و همچنین حمله به برج های دوقلوی آمریکا، برای مخاطب امروز بسیار نزدیک تر و محسوس تر است.
اما اگر شاعری اینگونه در شعر خود از سریال های روز مدد گیرد: « راحت نشسته بودیم مختار نامه می دیدیم / رسیدیم به اخبار / بن علی فرار کرد، مبارک در رفت، قذافی هار شد... » ( اکبر اکسیر، 1390 : 60)؛ این شعر با توجه به پرداختن به برخی مسائل متداول روز، همچنین نام بردن از سریالی که برای مخاطبان ایرانی بسیار آشنا است، از دو شعر دیگر هم عصرتر، ملموس و محسوس تر است. اینگونه اشعار که با توصیف و بیان اخبار، مسائل و حوادث برجسته ی روز، توجه مخاطب را به خود جلب می کنند، مصداقی برای شعر «به روز» به حساب می آیند؛ به ویژه برای مخاطب عام که با توجه به ملموس بودن الفاظ و نام ها، به راحتی با شعر ارتباط برقرار می کند، و این می تواند گونه ای از عنصر صمیمیت ( intimacy) باشد، که جنبه ای از مفهوم هم عصر بودن شعر با مخاطب را می رساند.

معاصریت از منظر زبانی

اگر «زبانی» همچنان مطرود مرده به حساب نمی آید و در افواه مردم در جریان است، می تواند زبان زنده، پویا و معاصری قلمداد شود؛ هر چند این زبان متعلق به صد یا هزار سال پیش باشد. البته بدیهی است که موضوع و «کهن گرایی» ( Archaism) در زبان، بحث دیگری است؛ در هر صورت، و در مقایسه با اشعار امروزی، شاید زبان امثال اخوان و شاملو و... با توجه به برخی تغییرات و دگردیسی ها، امروزه معاصر به حساب نیاید؛ همچنان که این مسئله می تواند درباره ی پایه گذار شعر نو، و به تعبیری شعر معاصر، نیما یوشیح نیز صادق باشد. زمانی که مخاطب امروزی با «غزل جوان» کشور و با نحله های مختلف آن انس و الفت برقرار می کند، دیگر شاید زبان اخوان و شاملو و نیما و امثال آن ها برایش کمی سخت و نامنعطف و غیر امروزی به حساب آید؛ از این روی امروزه اشعار پایه گذار شعر نو هم، از منظر «زبانی»، در مقایسه با اشعار «امروزی تر» معاصر قلمداد نمی شود.
نیازی نیست که بخواهیم از شاعران بزرگ کلاسیکمان، همچون حافظ و سعدی و...، و همچنین از شاعران بزرگ «نو سرای » خودمان، همچون نیما و اخوان و...، شاهد بیاوریم، زیرا مطمئناً مخاطبان گران قدر با اشعار این شاعران و نوع زبانشان آشنا هستند؛ اما برای آنکه تفاوت در زبان را مقداری تبیین و برجسته نمایم، بد نیست دو غزل از دو شاعر جوان امروز را به شاهد بیاوریم.
چه خطی می نویسد سرمه بر بادام طولانی
کتابت کن تماشا را به نستعلیق حیرانی
جلا جنگ سم اسبان، خراج چشم زخم تو
بگو چشمت کنند آهو سواران خراسانی
رسولان سر زلفت پریشانند از هر سو...
(کاظمی، 1390 : 29).
کلماتی همچون کتابت، سرمه، جلا جنگ، سم اسبان، خراج، چشم زخم، آهو، رسول، زلف، پریشان و... از جمله اصطلاحات و کلمات متداول شعر کلاسیک هستند، که اکثر شاعران گذشته ی ما آن ها را در اشعار خود به کار بسته اند و از جمله ویژگی های سبک کلاسیک به حساب می آیند؛ مخاطب با خواندن این کلمات و توجه به زبان غالب بر شعر، به یاد شاعران گذشته می افتد و شاید از منظر زبانی ارتباط خوب و منعطفی را با شعر برقرار نکند؛ حال اگر شاعری دارای زبانی این چنین نرم و لطیف باشد:
مرا شبیه درختان بی بهار کشید
نخواست آینه باشم، مرا غبار کشید
قرار ما را در ابتدای جاده گذاشت
برای رفتنم از شهر یک قطار کشید
درون ساکم یک بمب ساعتی انداخت
مرا به بسته ترین مرز انفجار کشید...
(کاظمی، 1390 : 265).
می توان اینگونه برداشت کرد که مخاطب با شعر دوم ارتباط صمیمی تری از منظر زبانی برقرار می کند، و این تأثیر مثبت بر مخاطب می تواند جنبه ی معاصر بودن شعر را بسیار افزایش دهد؛ البته ارتباط با یک اثر بستگی به ذوق و سلیقه ی مخاطبان دارد. ما هنوز که هنوز است با اشعار حافظ و مولوی به وجد می آییم، اما یادمان نرود، از کسانی که بخواهند به تقلید از زبان یا سبک خاصی بپردازند. چندان خوشمان نمی آید، و از منظر «التذاذ هنری» چندان تأثیری بر ما نمی گذارند.

معاصریت از منظر اندیشه و موضوعات شعری

موضوع، مفهوم، اندیشه، قالب ( فرم)، نوگرایی، ابداع سبک و خیلی دیگر از مسائل می تواند عناصری از معاصر بودن باشند؛ ممکن است سبک و قالب و زبان یک اثر تماماً کلاسیک باشد، اما از منظر تفکر و ایدئولوژی و نوع نگاه و...، کاملاً مدرن و معاصر تلقی شود؛ نمونه ی بارز این نوع را می توان در شعر شاعران مشروطه مشاهده کرد. در شعر مشروطه، اکثر قوالب سنتی و کلاسیک بودند، اما از منظر «جهان بینی» و نوع تفکر صبغه های جدید و نوینی داشتند؛ اما اشعار عشقی یا لاهوتی و خیلی دیگر از شاعران آن زمان، در بیان تفکرات مارکسیستی و نقد سرمایه داری و همچنین مسائلی چون حقوق بشر و دموکراسی است؛ حال آنکه چنین اصطلاحات و دغدغه ها و تفکراتی در سالیان پیش تر وجود نداشته اند:
بر کارگر ز کار بیکار
نوروز بود بلای جانسوز
هر روز که یک غنی بمیرد
فیروز و مبارک است آن روز
گر جمله ی اغنیا بمیرند
گردد همه روز عید نوروز.
ای رنجبر سیاه طالع
بیچاره ی پا برهنه زارع.
غفلت ز حقوق بشری تا کی و تا چند؟
آخر به تفکر نظری سوی اجانب
زاوضاع جهان بی خبری تا کی و تا چند؟(2)
با توجه به ابیات فوق، می بینیم که در شعر مشروطه، موضوعات و مسائل و اصطلاحاتی از قبیل آزادی زنان، نوع حکومت داری، مردم سالاری، میهن پرستی و روشنفکری و...، بیان می شود که در ادبیات گذشته ما مسبوق به سابقه نبوده است؛ البته شاید برخی از این موضوعات در گذشته نیز به صورت نامحسوسی وجود داشته است، اما در هر صورت، واژگان و مصطلحات تغییر پیدا کرده است؛ دیگر صحبت از لشکرکشی مغول ها و اعراب نیست، صحبت از قشون کشی انگلیس و روسیه و دیگر کشورها است. میهن پرستی و اندیشه های ناسیونالیستی در زمان مشروطه، دقیقاً همان شعوبی گری در زمان گذشته نیست. و دارای تفاوت هایی چند هستند. البته برخی معتقدند که در زمان های دور نیز مفهومی همچون روشنفکر یا دگر اندیش و...، وجود داشته است(3)؛ مثلاً امروزه ابوالعلا را نمونه ی یک روشنفکر و دگراندیش در زمان های گذشته می دانند. اما در هر صورت همانگونه که گفته آمد، بین این مصطلحات با مفاهیم امروزی شان تفاوت های بسیاری وجود دارد، و هر کدام از اینها دارای بار معنایی متفاوتی هستند (4)
با این تفاصیل، شعر مشروطه از منظر تفکر و نوع «جهان بینی»، با توجه به اوضاع و شرایط غالب و حاکم بر جامعه، شعر معاصر قلمداد می شود؛ اما اگر امروزه شخصی از تفکرات مارکسیستی وکار و کارگر و... سخن بگوید، دیگر شاید معاصر به حساب نیاید؛ زیرا امروزه مسائل برجسته ی کشور، موضوعاتی مانند پرداخت یارانه ها، تحریم ها و...، است؛ و دغدغه ی جهانی، موضوعاتی مانند در گرفتن جنگ بین ایران و آمریکا و انرژی هسته ای و بیداری اسلامی و...، است. ضیاءالدین در رابطه با شعر «دهه ی 60» معتقد است:
«اگر از نظر زبان و بیان و قالب، تحول چشمگیری در شعر این دهه نسبت به دهه های پیشین به چشم نمی خورد، اما صمیمیت و معاصر بودن این شعرها با جریان های روز، چشم اندازی روشن و واقع گرا به آن بخشیده و شعر این دهه را در بین دهه های پیشین شعر نو از نظر محتوایی متمایز و مشخص ساخته است. » ( ترابی، 1375 : 231- 232)
در اینجا، ترابی اشعار «دهه ی 60» را از این منظر معاصر می داندکه مطابق با وقایع و اتفاقات روز سروده شده اند؛ از منظر او اگر چه در این دهه شاهد «انقلاب شعری» یا ابداعات سبکی نیستیم، اما «به روز» بودن اشعار و به تعبیری معاصر بودن اشعار، باعث پدید آمدن صمیمیت و ارتباطی قابل توجه بین شاعر و مخاطب شده است. همانطور که گفته شد، تجربه نشان داده است که اشعاری که با توجه به نیازها و اتفاقات روز پدید آمده اند، مخصوصاً برای طبقه ی عام جامعه، گیرایی خاصی دارند؛ هر چند آن اشعار از منظر زبان و نوع نگاه مدرن و هم عصر روزگار خود نباشند. اما محمد حقوقی معاصر بودن را اینگونه تعریف می کند:
«به این معنی که شعر فرزند زمان خویش باشد، نه فقط از این نظر که مثلاً نام پدیده های جدید این قرن را در شعر او بتوان دید، چون این را یک مقاله نویس هم می تواند انجام دهد، و بدیهی است که هر مقاله نویسی شاعر نیست. شاعر معاصر به کسی گفته نمی شود که صرفاً مصراع ها را کوتاه و بلند کند، یا به عنوان شعار دهنده ی فلان مکتب و نحله یا بهمان گروه و حزب، شاعر معاصر به شمار آید، یا با توجه به حوادث و وقایع سده ی اخیر ایران با ساختن قطعات سیاسی و اجتماعی و انتقادی خود، به عنوان شاعر امروز شناخته شود، یا با ترجمه ی قطعات منظوم از شاعران مشهور جهان، از آنجا که ترجمه از زبان فرنگیان در این قرن معمول شده است، اعلام هم عصری کند. » (حقوقی، 1377: 76- 77)
هم او معتقد است:
«شاعری که هنوز در میان دنیای ساکن و بی تغییر و پیش از تولد "دیالکتیک" ی که سازنده ی اذهان امروزین و جدید است، زندگی می کند، شاعر معاصر نیست. هیچگاه مردی با نام "نیما" پیش از صد سال پیش، "مرغ آمین" نمی توانست نوشت، یا زنی با نام "فروغ" به "فصل سرد، ایمان" نمی توانست آورد؛ چرا که "دید" آن ها "دیدی" است با شعاع های تابنده ای که از ذهن متشکل و متفکر انسان امروز، ساطع شده است. چنین است که این هر دو را می توان شاعر معاصر خواند، شاعر معاصری که زبان و فضا و اشکال صوری و ذهنی شعرش نیز مهر هم عصری او دارد، و شعر او خود به ما می گوید: شاعرانی که شتاب زمان و اضطراب زمانه را با تمام خون و پوست خود حس نکنند، و دوربین ذهنی آنها سریع ترین حرکات و تبدلات را نگیرد، تجسم وجدان نظاره گر عصر خویش نخواهند بود، و از قبیله ی هنرمندانی راستین بیرونند، و چون آن ها را روی با فرهنگ جهانی نیست یقیناً بر سکوهای بلند فرهنگ خویش نیز ننشسته اند. چرا که عصر ما محتوی و محتوای جهانی است عظیم، که بر گرده ی خود و در مدار خود عوالم و اقمار بسیار دارد، و تنها آن ها را با نیروی جاذبه ی خود همچنان نگه می دارد که با نبض و ضربان و خون روان او می گردند، و هر کدام با دید و زبان و بافت و شگردهای ویژه ی خود بیانگر اضطراب جهان درون و بیرون خویشتند. پیامبرانی که چون با جهان بیگانه شدند و آنتن های گیرنده و نگهدارنده ی خود را از دست دادند، جاذبه ی جهان دافعه شان خواهد شد و از زمان باز خواهند ماند. رودخانه می گذرد و آن ها در توهم حرکت و ایستا، بر مدارهای فرو رونده، در جهت گذشته، لغزان و پس پس روان. زیرا حرکت بر مدار اکنون، بالا رونده و در جهت آینده است و به مدار روزها و سال ها و قرن های بعد می پیوندد. چنانکه حافظ پیوست. »( همان: 78- 79)
اما از دید نگارنده همانطور که گفته آمد، شعری که اگر «امروز» سروده شود، از منظر زمانی نسبت به شعر «دیروز» معاصر است. بی آنکه بخواهم به نوع نگاه یا دغدغه های این دو شعر نظر بیندازیم؛ سخنان مرحوم حقوقی می توانند تماماً درست و حساب شده باشند، اما ایشان صرفاً به نوع نگاه و دغدغه های شاعرانه و... توجه نشان می دهند. (آری این ها می توانند ساحت یک شعر و هر اثر دیگری را به کلی دگرگون کنند، و آن را از وجوهی معاصر نشان دهند؛ اما این ها در کنار تقویم و زمان هستند که می توانند تماماً رنگ هم عصری به خود بگیرند. شاعری که مسائل روز را با زبان «طنز» یا «جد» بیان می کند، و به اتفاقات و نام های امروزی توجه نشان می دهد، و دارای زبانی ساده و امروزی و بی تکلف است، او نیز می تواند شاعری معاصر باشد.

برخی مؤلفه های معاصریت از منظر نیما

این درست است که انقلاب نیما تنها در کوتاه و بلندی مصراع ها نبود، شاید کار مهم و اصیل و عمیق و تأثیرگذار نیما همان «میدان دید تازه ی » او باشد؛ میدان دیدی که می توان به اندازه ی چندین مجلد کتاب در رابطه با آن بحث کرد، همانطور که تاکنون بحث کرده اند. نیما با توجه به بدعت هایی که پدید آورد و تئوری های نوینی که عرضه نمود، همیشه به عنوان یک الگو و سرمشق، مد نظر محققان و پژوهشگران بوده است. شاید اولین کسی که به تبیین و تحلیل نظریات نیما پرداخت، شاگرد خلف او اخوان ثالث بود؛ اخوان به برخی از ابداعات نیما از جمله «عینیت » ( objectivity) و «ذهنیت» (subjectivity) توجه نشان داد(اخوان، 1376 : 231- 254). البته بعدها شاپور جورکش به صورت برجسته تر و مبسوط تری به این مسائل پرداخت، و میدان دید تازه ی نیما را در کتاب معروف خود بوطیقای شعر نو تبیین نمود؛ او این میدان دید را به چهار بخش تقسیم می کند:
1. استغراق؛
2. ابژکتیویته؛
3. وصف؛
4. روایت.
1. استغراق در نظریه پردازی نیما، بیش از بیست بار مورد تبیین و توضیح قرار گرفته است. نیما اعتقاد دارد که یک شاعر بود در تمامی اشیا و «ابژه» ها حلول و ظهور کند، و در آن تخمیر شود؛ یک شاعر باید بتواند در عین حال که یک عرب بادیه نشین می شود، یک مصری و... نیز باشد.
به دیگر سخن شاعر با توجه به قدرت «حلول » و «تخمیر» خود در اشیا، باید آن ها را همانگونه که هستند وصف کند، و «ذهن»او در این توصیف ها تأثیر نداشته باشد، این مسئله با موضوع «ابژکتیویته» و «سوبژکتیویته» در پیوند است. ( فرازی، 1387 : 173 ؛ جور کش، 1390 - 85- 88).
2. نیما اعتقاد دارد که شاعران کلاسیک ما متکلم وحده بودند و در اشعار آن ها دیالوگ بین پرسوناهای شعری در نمی گرفت. از منظر نیما شاعر باید در هر شخصیت و کاراکتر شعری، مستقل و مجزا باشد؛ یعنی زمانی که در جایگاه یک جوان ایفای نقش کرده و دیالوگ برقرار می کند، می بایست از هر منظر با زمانی که در نقش یک پیرمرد قرار می گیرد تفاوت داشته باشد. شاعر زمانی که می خواهد یک شی و ابژه، همچون «سنگ» را توصیف کند، باید دقیقاً همان سنگ شود؛ یعنی بی هیچ گونه دخل و تصرفی از سوی ذهن خود، به توصیف آن بپردازد؛ این زمانی صورت می گیرد که شاعر دچار استغراق شود، از این روی بین استغراق و ابژکتیویته ارتباط مستقیمی وجود دارد ( فرازی، 1387 : 173- 175؛ جورکش، 1390: 88- 100).
3. ذهن شاعر در هنگام توصیف نمودن خصوصیات درونی و بیرونی ابژه، باید به مثابه فیلتری باشد که اشیا را همانگونه که هستند به تصویر کشد. نیما برای مصداق بخشیدن به این تئوری، پیشنهادهای زیر را دارد:
الف. به جزئیات بپردازد و از کلی گویی حذر کند؛
ب. عینی باشد و ابژه ی خارج از ذهن را جلوه ی مادی دهد؛
ج: از کاربرد کلمات سوبژکتیو خودداری کند، و به جای آن که یادآور حالات مشاهده گر باشد، وضعیت «موضوع مورد مشاهده» را ترسیم کند ( فرازی، 1387 : 175- 176؛ جورکش، 1390 : 100- 113).
4. از نظر نیما، همانگونه که در داستان و رمان شاهد «روایت» ( Narration) هستیم، در شعر نیز باید روایت وجود داشته باشد؛ او روایت را یکی از مهم ترین ارکان شعر می شمارد. البته نیما تفاوت های روایت در شعر و داستان را تبیین می کند و معتقد است:
«روابط علی - معلولی در شعر، بدان شیوه که در داستان انتظار می رود، بر شعر حاکم نیست. نمادها در یک شعر چنان نقشی می گیرند که فشردگی و ایجازی بیش از ایجاز داستان میسر می کنند. در شعر امتزاج واژگانی این امکان را فراهم می کند که میانبرها و پرش های زمانی و علی - معلولی، وقایع و تجربه های داستانی را باورپذیر کنند. آن زمینه سازی که یک داستان نویس بدان محتاج است تا وقایع و تجربه های داستانی را باورپذیر کند، در شعر به کمک حس منتشر در آن انجام می شود. از طریق انتقال این حس است که استعاره ها مثل حوادث داستانی می توانند مؤثر واقع شوند. » ( فرازی، 1387: 176- 177؛ جور کش، 1390: 113- 119).
با توجه به مطالب فوق، اگر نیما را «پایه گذار» شعر معاصر بدانیم، که با پی ریزی برخی تئوری ها، مانیفستی از شعر معاصر ارائه داده است، بیش از نیمی از آثار امروزی را نمی دانیم شعر معاصر قلمداد کنیم! حتی برخی از اشعار خود نیما نیز از منظر «پراتیک» نتوانستند این نگرش های تئوریک را مصداق بخشند. با گذشت چندین دهه از تئوری ها و نگرش های نیما نسبت به شعر، بی شک زمان و مکان دچار تغییرات، تکامل ها، دگردیسی ها یا حتی تعدیل هایی شده اند؛ حال اگر مخاطبان امروز، با غزل ها و اشعار امروزی، که لاجرم با تئوری های نیما فاصله دارند، ارتباط برقرار می کنند تکلیف چیست؟ پاسخ به این سؤال آسان است؛ همانگونه که نیما در زمان خود با توجه به نیازها و احتیاجاتی که داشت دست به سرودن شعر می زد، شاعران این دو دهه نیز با توجه به نیازهای خود و مخاطبانشان، می توانند آثاری را خلق کنند که به قول ترابی عنصر «صمیمیت»را، که نشانی از هم عصر بودن است، تعالی بخشند. معاصر بودن یک مفهوم «تعریف ناپذیر» و «چند ساحته» و «چندگانه» است، که دارای وجوه متمایز و حتی متمادی است. در نهایت «معاصر بودن» یک مفهوم به شدت «نسبی» است، که با توجه به دگرگونی حالات و احوالات جامعه و مردمانش، دستخوش تحولات عمیقی می شود. اگر امروزه شعری در قالب غزل، قصیده مثنوی و... سروده شود، هیچ ایرادی ندارد، زیرا:
«شعر گفتن در اینگونه اوزان به آن معنی نیست که دیگر کسی نباید شعری مثلاً در وزن شاهنامه بگوید، و هر که گفت گناه کرده است و کارش کهنه و مبتذل است؛ نه. اگر مطلبی شاعران، مطلبی که شعر باشد، احساس تازه ای، اندیشه ی حسی شده عالی و زیبایی، فی المثل در قالب یک قصیده یا مثنوی یا غزل هم ریخته شود و قالب و محتوا هماهنگی داشته باشند، و بیان شعری ( نه روزنامگی و اداری و بازاری غیر شعری) باشد، و سراینده از عهده ی بیان برآید و وزن و قافیه موجب نشود و سراینده از عهده ی بیان بر آید و وزن و قافیه موجب نشود که سر و دست مطلب شکسته شود، در این صورت کسی با چنین شعری و با گوینده ی آن جنگ و دعوا ندارد غزل باشد، مثنوی باشد، قصیده یا دو بیتی و چهارپاره باشد یا هر چه، ولی شعر باید گفت. » ( اخوان، 1378: 100)

نتیجه

«معاصر بودن» همچون بسیاری از مفاهیم ذهنی و انتزاعی دیگر، نسبی و متغیر است، و نمی توان برای آن تعریفی ثابت و تغییرناپذیر به دست داد؛ با این حال می توان با توجه به شرایط غالب بر زمان و مکان، تعاریفی موقت و نسبی ارائه کرد. موضوعات و مسائل برجسته و مورد بحث روز، بر حسب کاربرد فراوانی که دارند می توانند در یک شعر، جنبه ی معاصر بودن را تقویت کنند. با این حال، مؤلفه های شعر معاصر، دارای ساحت ها و جنبه ها و وجوه متفاوتی است؛ شعری می تواند از یک منظر معاصر تلقی شود، در حالی که در دیگر وجوه معاصر قلمداد نمی شود. معاصر بودن را باید به صورت کلی ارزیابی کرد، و آن را در قیاس با گذشته مورد تحلیل قرار داد؛ اگر تا سال ها پیش «رسم الخط» جراید و نشریات، نوع نشانه های سجاوندی و چگونگی به کارگیری آن ها، یا مبانی روشن شناسیک برای کارهای تحقیقی، دارای برخی مشخصات بود، امروزه این خصوصیات زمین تا آسمان دچار تغییر و دگردیسی شده اند، و اگر فردی مطابق با هنجار امروزی، در این زمینه ها به فعالیت نپردازد، مسلماً از منظر روش کاری، معاصر تلقی نمی شود. از این روی شاید هنجارهای امروزی ما نیز سال ها بعد فرسوده و غیر قابل استفاده و غیر معاصر تلقی شوند؛ در هر صورت، تعریف و تبیین مؤلفه های معاصر بودن، در مقام مقایسه و قیاس با گذشته، می تواند تعریف در خور تأمل و مناسبی باشد، اما باز نباید از این نکته غافل شد که همه ی این مقیاس ها با توجه به گذشت زمان، دچار نسبیت و دگرگونی می شوند.
نکته ی مهم دیگری که در پایان این مقال یادآوری آن را بر خود لازم می دانم، این است که صرف «معاصر بودن» ملاک موفقیت یک اثر ادبی نیست؛ یک شعر خواه«کلاسیک» باشد خواه «نئوکلاسیک»، چه «مدرن» باشد چه «پست مدرن»، مهم این است که «ذوق » مخاطبان خود را تهییج و تحریک کند، و از منظر التذاذ هنری به گونه ای باشد که مخاطب به وجد آید. به گفته ی مرحوم اخوان ثالث، شعر در هر قالب و فرم و کالبدی که می خواهد باشد، اما «شعر» باشد.

پی نوشت ها :

1. افرادی چون میرزاده ی عشقی و دهخدا در برخی اشعار خود این ادعا را داشته اند؛ تا جایی که با درگذشت عشقی، بهار در وصف این اینگونه می سراید: شاعری نو بود و شعرش نیز نو/ شاعر نو رفت و شعر نو بمرد (عشقی، 1357 : 30) البته شعر فارسی در طول تاریخ، همیشه با تجددها، تحول ها و نوگرایی هایی همراه بوده است، و هم از این روی است که اگر با سبک ها و مکاتب و نحله هایی متفاوت و گسترده در شعر فارسی روبه رو هستیم. برخی از شاعران را که ادعای سبکی «نو» و «تازه» داشته اند، به عنوان نمونه، با ذکر شاهد مثال هایی بر می شمارم: نظامی گنجوی: شعبده ی تازه بر انگیختم/ هیکلی از قالب نو ریختم ( نظامی، 1387: 35). مولوی گوید: هین سخن تازه بگو تا دل و جان تازه شود / وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود ( مولوی، 1385 : 349). همچنین سعدی نیز از سخن های تکراری پرهیز دارد و آن را نفی می کند و نصیحت وار اینگونه می گوید: سخن گر چه دلبند و شیرین بود/ سزاوار تصدیق و تحسین بود- چو یک بار گفتنی مگو باز پس/ که حلوا چو یک بار خوردند بس (سعدی، 1361: 188) صائب تبریزی نیز از منظر «فرمالیستی» معتقد است: یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است ( صائب، 1375: 974). با این توصیف ها تنها شاعران معاصر در صدد سرودن شعر نو نبوده اند، و در دوره های متفاوت، شاعران و نویسندگان برای بیان و طرح معانی و مضامین نوین، طبع آزمایی ها کرده اند، و شاید بتوان از شاعران سبک هندی به عنوان طلیعه داران و پیشروان اینگونه تغییر در سبک نام برد.
2. در رابطه با ویژگی های فکری، سیاسی و فرهنگی شاعران مشروطه و نمونه ی اشعارشان نک. منیب الرحمن، 1378 : 143- 170؛ شفیعی کدکنی، 1380؛ امینی، 1390.
3. شمیسا در جایی، در رابطه با «رند» حافظ معتقد است: « من گاهی به نظرم می رسد که رند تا حدودی همان روشنفکر امروزی است. متنها روشنفکر ممکن است خود را به کشتن بدهد اما رند به نحوی با روزگار سر می کند» ( نک، شمیسا، 1388 ب: 71).
4. در زمینه ی زبان و رابطه ی آن با مدرنیت و همچنین تغییر و تحولات زبان با توجه به نیازهای روز نک. آشوری: 1390 : آشوری: 1387.

کتابنامه:
- آشوری، داریوش، 1389، باز اندیشی زبان فارسی، چاپ پنجم، تهران: نشر مرکز.
- ـــــ، 1387، زبان باز، چاپ اول، تهران: نشر مرکز.
- امینی، علی اکبر، 1390، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه ی دو انقلاب، چاپ دوم، تهران: نشر اطلاعات.
- اکسیر، اکبر، 1391، مالاریا ( مجموعه ی شعر طنز)، چاپ دوم، تهران: نشر مروارید.
- الرحمن، منیب، 1378، شعر دوره ی مشروطه، ترجمه ی یعقوب آژند. چاپ اول، تهران: نشر روزگار.
- فرازی، مژگان ( ویراستار). 1387، این رودخانه ی روشن ( مجموعه ی مقالات درباره ی شعر سپید). چاپ اول، تهران: نشر سوره مهر.
- ترابی، ضیاءالدین 1375، پیرامون شعر ( مجموعه ی مقالات) چاپ اول، تهران: نشر سوره ی مهر.
- اخوان ثالث مهدی، 1376، بدعت ها و بدایع نیما یوشیج. چاپ سوم، تهران: نشر زمستان.
- جورکش، شاپور، 1390، بوطیقای شعر نو، چاپ سوم، تهران: نشر ققنوس.
- حقوقی، محمد، 1377، شعر نو از آغاز تا امروز. جلد اول، چاپ دوم، تهران: نشر ثالث با همکاری نشر یوشیج.
- سعدی، مصلح الدین، 1361، گلستان. با استفاده از نسخ تصحیح شده فروغی و قریب چاپ چهارم، تهران: نشر اقبال.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1380، ادوار شعر فارسی، چاپ چهارم، تهران: نشر سخن.
- شمیسا، سیروس، 1388 الف، راهنمای ادبیات معاصر. چاپ دوم، تهران: نشر نیلوفر.
- ـــــ، 1388 ب، یادداشتهای حافظ، چاپ اول، تهران: علم.
- صائب تبریزی، 1375، دیوان صائب تبریزی، به تصحیح محمد قهرمان. چاپ سوم، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
- عشقی، میرزاده، 1357، کلیات مصور عشقی. تألیف و نگارش علی اکبر مشیر سلیمی. چاپ هشتم، تهران: چاپخانه سپهر.
- کاظمی، محمد کاظم، 1390 رصد صبح ( خوانش و نقد شعر جوان امروز). چاپ دوم، تهران: نشر سوره ی مهر.
- موسوی، حافظ، 1385، زن، تاریکی، کلمات. چاپ دوم، تهران: نشر آهنگ دیگر.
- مولوی، جلال الدین محمد، 1385، گزیده ی غزلیات مولوی، انتخاب و توضیح سیروس شمیسا. ویراست سوم، تهران: نشر قطره.
- نظامی گنجوی، 1387، مخزن الاسرار. به کوشش عبدالمحمد آیتی، چاپ سیزدهم تهران: نشر علمی و فرهنگی.
- یوشیج، نیما، 1357، حرف های همسایه. چاپ چهارم، تهران: نشر دنیا.
منبع : مقالات منتخب از نشریات گوناگون.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.