زیبایی از دیدگاه منابع اسلامی (1)

با نظر به منابع اولیه ی اسلامی، هر دو نوع زیبایی (زیبایی موجود در جهان هستی و زیبایی که با فکر و دست آدمی به وجود می آید) مطرح است. به این معنی که، هم پدیده هایی که بدون اختیار ما در سطح جهان هستی زیباست، مطرح
چهارشنبه، 11 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زیبایی از دیدگاه منابع اسلامی (1)
زیبایی از دیدگاه منابع اسلامی(1)

نویسنده: علامه محمد تقی جعفری




 
با نظر به منابع اولیه ی اسلامی، هر دو نوع زیبایی (زیبایی موجود در جهان هستی و زیبایی که با فکر و دست آدمی به وجود می آید) مطرح است. به این معنی که، هم پدیده هایی که بدون اختیار ما در سطح جهان هستی زیباست، مطرح است و هم پدیده هایی که با فکر و کوشش عضلانی ما به عنوان زیبایی به وجود می آیند، مطرح است. ولی چگونگی ارتباط قطب ذاتی را با زیبایی و هدف گیری ها از زیبا یابی را مانند بعضی از مکتب ها ساده برگزار نمی نماید، بلکه تنوع ابعاد این پدیده ی بسیار مهم را گوشزد نموده و حکمت وجود آن را در هستی و طرق بهره برداری از آن را مورد توجه شدید تر قرار می دهد. ما زیبایی از دیدگاه اسلام را در چند مبحث مورد بررسی قرار می دهیم:

خداوند متعال با جمال (زیبایی) توصیف شده است.

این توصیف در روایات و دعاهای فراوانی درباره ی خدا آمده است. از آن جمله:
1 اِنَّ اللهَ جَمیلُ یُحبُّ الجَمالَ وَ یُحِبُّ أَن یَری أثَرَ نِعمَتِهِ عَلی عَبدِهِ (1)
«خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که نمود نعمتش را در بنده اش ببیند.»
2 سُبحانش مَن لَبِسَ البَهجَة وَ الجَمالَ (2)
«پروردگارا، تویی ذاتی با فروغ اعلی در جمال خود.»
3 وَ أنتَ البَهِیُّ فی جَمالِکَ (3)
«پروردگارا، توی فروغ اعلی در جمال خود.»
4 یا جَلیلُ یا جَمیلُ (4)
«ای صاحب جلال و جمال.»
5 یا ذَاالعِزِّ وَالجَمالِ (5)
«ای دارنده ی عزت و جمال.»
6 یا مَنِ العَظَمَةُ بِهائُهُ (6)
«ای خداوندی که عظمت، فروغ اعلای اوست.»
7 وَلا تَحجُب مُشتاقیکَ عَنِ النَّظَرِ اِلی جَمیلِ رُؤیَتِک (7)
«خداوندا، مشتاقان جمالت را از نظر به دیدار زیبایت، محجوب و محروم مفرما.»
8 أتیتک طامعاً فی احسانک... وافداً الی حضرة جمالک (8)
«خداوندا، به جهت علاقه به احسانت به پیشگاهت آمدم و برای دیدار جمالت به بارگاهت وارد شدم.»
9 یا من أنوار قدسه لأبصار محبیه رائقة و سبحات وجهه لقلوب عارفیه شایفه (9)
«ای خداوندی که انوار قدس او به دیدگان دوستدارانش جلوه گر است و شکوه و جلال جمالش به دل های عارفانش فروزان.»
10 و عجزت القلوب عن ادراک کنه جمالک وانحسرت الأبصار دون النظر الی سبحات وجهک (10)
«خداوندا، عقول آدمیان از درک حقیقت جمالت ناتوان شده است و دیدگان انسان ها در پایین تر از شکوه و جلال درمانده و عاجز.»
11 اللهم انی اسئلک من بهائک بأبهاه و کل بهائک بهی ... اللهم انی اسئلک من جمالک بأجمله و کل جمالک جمیل (11)
«پروردگارا، از پر فروغ ترین انوار تو مسألت می دارم و همه ی نور تو پر فروغ است... پروردگارا، از زیباترین جمالت مسألت می دارم و همه ی جمال تو زیباست.»
با نظر به این منابع بوده است که در فلسفه و ادبیات اسلامی، صفت جمال الهی به طور فراوان مطرح شده است .

صفت جمال خداوندی چگونه باید تفسیر شود؟

مسلم است که مقصود از جمال خداوندی، پدیده و یا نمود عرضی نیست که از مقوله ی کیفیت محسوب می شوند و خداوند جسم نیست که کیفیتی داشته باشد، بلکه اوست آفریننده ی همه ی کیفیت ها، به اضافه ی این که اگر جمال خداوندی از مقوله ی کیفیت باشد، لازمه اش ترکب است که برای خداوند امکان ناپذیر است. از طرف دیگر، نمی توان گفت: جمال خداوندی، یعنی عظمت و جلال او، زیرا این دو صفت از صفات کمالیِ اوست که ذات پروردگاری به طور کامل و در حد اعلا دارای آن دو می باشد و می توان گفت وجوب آن ذات اقدس عبارت دیگری از کمال او، یا وجوب مستلزم کمال مطلق است. چنان که از منابع مزبور بر می آید، صفت جمالی یکی از صفات اوست که با نظر به مفهومی که دارد، غیر از حیات، قدرت و علم و اراده و دیگر صفات ذاتی و صفات فعلیِ او می باشد. هم چنین، با توجه به این که همه ی زیبایی های قابل تصور را او به وجود آورده است، معلوم می شود که جمال او مافوق زیبایی های محسوس و معقولی است که در دو قلمرو انسان و جهان قابل دریافت می باشند. اگرما توانسته باشیم زیباییِ فوق محسوسات را به عنوان زیبایی دریافت کنیم و
بپذیریم و اگر این حقیقت را تصدیق کنیم که زیباییِ آرمان های معقول می توانند در ما انبساط روانی یا احساس و شهودی خاص زیبایی معقولات را به وجود بیاورند، توانسته ایم که یک گام در راه دریافت جمال خداوندی برداریم، و اگر این حقیقت را هم تصدیق کنیم که قوای دریافت کننده ی درونیِ ما خیلی عالی تر و با عظمت تر از آن است که آن ها را در عکسبرداری محض از جهان برونی و تخیل و تداعی معانی و امثال این ها منحصر کنیم، می توانیم به وجود آن استعداد که جمال خداوندی را دریابد، پی ببریم. اگر چنین استعدادی در درون ما نبود، خداوند متعال این صفت را به پیامبران و اوصیاء و اولیای عظام تلقین نمی فرمود که آن را بر مردم القاء کنند، مانند دیگر صفات جلال و کمال خداوندی که به پیامبران و اوصیا(علیهم السلام) و اولیاء تلقین شده یا تذکر صریح داده شده است که در آن صفات بیندیشند و عظمت خداوندی را دریابند. چنان که در دریافت اوصاف جلال، به صفت دریافت شده به عنوان صفت خداوندی با مفاهیم معمولی آن ها که از مشهودات خود به دست آورده ایم قناعت نمی ورزیم، بلکه به طور قاطعانه مغایرت صفات خداوندی را با مفاهیم معمولی تصدیق می کنیم، هم چنین منشأ دریافت ما در صفت جمال آن ذات اقدس، مفاهیم معمولیِ زیبایی نیست.
وقتی که می گوییم: خداوند عالم است، می دانیم که منظور از علم او، از مقوله ی دانش هایی نیست که ما می اندوزیم و همه ی آن ها از راه حواس و آزمایشگاه ها و اندیشه های منطقی به درون ما راه می یابند و محدودیت ها و نسبیت ها آن ها را احاطه کرده و گاهی بعضی از آن ها مخالف و بعضی دیگر موافق واقع از آب در می آیند. علم خداوندی مسبوق به جهل و تردید هم نیست و نیازی به حضور عینیِ معلوم ندارد، بلکه در شناخت این صفات مقدس دریافت هایی داریم که از عمیق ترین سطوح روانی ما بر می آیند که:
مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ
«هر کس که معرفت به خود پیدا کرد، به پروردگار خود پیدا کرد.»
آن آیات قرآنی که نزدیکی خداوندی را به انسان بیان می دارد، شاهد همین معنی است .از آن جمله :
1 وَ نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرِیدِ (12)
«ما به انسان از رگ گردنش نزدیک تریم.»
2 وَ نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِنکُم وَ لَکِن لا تُبصِرُونَ (13)
«و ما به انسان از شما نزدیک تریم، ولی شما نمی بینید.»
3 وَ هُوَ مَعَکُم أینَ مَا کُنتُم (14)
«و او با شماست هر کجا که باشید.»
هم چنین، جمله ی معروف امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه در پاسخ ذعلب یمانی که از
آن حضرت پرسید: هل رایت ربک؟ «آیا پروردگارت را دیده ای؟» فرمود: لم أعبد ربا لم اره (15)
«نپرستیده ام پروردگاری را که او را ندیده باشم.» سپس می فرماید: خدا را با چشم نمی توان دید، بلکه این دل است که با حقایق ایمان او را می بیند:
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

هم چنین، عقل نظری هم نمی تواند او را درک کند، زیرا:
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی

«ابوالقاسم فردوسی»
از طرف دیگر، معنای زیبایی و جمال، حقیقتی است که در برابر درک آدمی بر نهاده می شود و موجب تحریک شهود و ذوق و یا احساس خاص زیبا یابی می گردد و یا در وضع روانیِ آدمی انبساطی به وجود می آورد و حد اعلای زیبایی، چنان که در مباحث بخش اول از مباحث زیبایی گفتیم: «نمودی است نگارین و شفاف که بر روی کمال کشیده شده است و کمال عبرت است از قرار گرفتن هر موضوعی در مجرای بایستگی ها و شایستگی های خود»، ولی بدان جهت که جمال خداوندی از مقوله ی کیفیت های قابل مشاهده در نمودهای عینی نیست، در نتیجه، معنای جمال و زیبایی خداوندی حقیقتی فوق پرده ی نگارین این زیبایی ها می باشد که در طبیعت و یا ساخته های انسانی می بینیم. برای یک درک اجمالی درباره ی جمال خداوندی، مجبوریم چگونگی درک جلال و کمال او را در نظر بیاوریم. منشأ درک جلال و کمال خداوندی نمی تواند اشیا و کائناتی که در عالم هستی در جریان هستند، باشد، زیرا این اشیا و کائنات پست تر و ناچیز تر از آنند که بتوانند نشان دهنده ی عظمت و جلال و کمال الهی باشند. به همین، هم در دعاها و هم در سخنان عرفا وحکمای بزرگ، جمال الهی یا جلال او با هم مورد تذکر واقع می شوند:
ای مقیمان دَرَت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی

با کمال قدرتت در عرصه ی مُلک قِدَم
هر تَف آتش خلیلی، هر کف خاک آدمی

طور سینا با تجلیِّ جمالت ذره ای
پور سینا در بیان کبریایت ابکمی

کاف و نون از نسخه ی دیوان حکمت نکته ای
بحر و کان از موج دریای عطایت شبنمی

از قدم دم چون توانم زد که در راه تو هست
زاول صبح ازل تا آخر محشر دمی

ای به تیغ ابتلایت هر شکاری شبلئی
وی به میدان بلایت هر سواری ادهمی

«خواجوی کرمانی»
آری، «چه نسبت خاک را با عالم پاک!» عامل حقیقیِ این درک شگفت انگیز در درون آدمی است که شکوه و جلال و جمال هستی آن را تحریک و به فعلیت می آورد، مانند استعداد ریاضی مغز آدمی که اگر چه از نمودهای کمّی جهان عینی شروع به فعالیّت می کند، ولی فعالیّت ریاضیِ مغز آدمی هیچ حدو مرز و نهایتی نمی شناسد. هم چنین، مانند رفتار مطابق قانون که نمودی از عدالت است و ممکن است منشائی برای به فعلیت رسیدن و تحریک استعداد عدالت خواهیِ آدمی باشد، ولی نه برای حقیقت عدالت، حد و مرز و پایانی وجود دارد و نه خواستن و محبت به عدالت. پس در حقیقت:
آوازه ی جمالت از جان خود شنیدیم
چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم

اندر جمال یوسف گر دست ها بریدند
دستی به جان ما بر بنگر چه ها بریدیم

«مولوی»
جمعی زکتاب سخنت می جویند
جمعی زگل و نسترنت می جویند

آسوده جماعتی که دل از همه چیز
بر تافته از خویشتنت می جویند

«منسوب به عرفی شیرازی»
استعداد والای خدایابی هنگامی که به فعلیت می رسد و جلال و کمال خداوندی را دریافت می کند، چنان نیست که گویی موضوع معین و مشخصی را مانند یک نمود عینی در برابر عامل درک خود برنهاده و به آن تماشا می کند و عکسی از آن را در ذهن خود منعکس می سازد، بلکه با نظر به معنای فعلیت رسیدن استعداد خدایابی که عبارت است از تحول عالی روان یا روح از کثافت های خود محوری و اختلاط با محسوسات و روابط در حال دگرگونی، به دریافت عظمت های فوق محسوسات، روح و روان آدمی، جمال و کمال و جلال خداوندی را در می یابد، مانند آن انسان عادل و عاشق عدالت که این حقیقت را واقعاً در روح و روان خود در می یابد؛ نه این که صورتی از آن را در ذهن خود منعکس می سازد. در طول تاریخ انسانی نه تاریخ حیات طبیعی محض یک دسته کاروان پر تلاشی را می بینیم که با جدی ترین قیافه و با صدق و اخلاص محض، بزرگ ترین گام ها را در تعلیم و تربیت انسان ها و دگرگون کردن جامعه ی رو به خیرات و کمالات برداشته اند، در حالی که معلومات و توانایی های محیط و اجتماعی که آنان در آن ها زندگی می کردند، بسیار ناچیز تر از آن هدف گیری ها و کارهایی بوده است که آنان انجام داده اند. عامل اساسی و محرک آن هدف گیری ها و کارهای فوق شرایط موجود، همان دریافت جلال و کمال خداوندی بوده است که با تکیه به آن، تا از دست دادن زندگی، تلاش وتکاپو کرده اند. عامل این گونه تلاش های حیاتی نمی تواند تصوری انعکاسی از جلال وکمال و جمال خداوندی باشد، زیرا در هر جامعه و دورانی افراد فراوانی پیدا می شوند که تصوراتی درباره ی عظمت جلال و کمال
و جمال خداوندی دارند و حتی می توانند با بیانات بسیار فصیح و بلیغ چه در شعر و چه در نثر تصورات خود را ابراز کنند، ولی گامی در حرکت و تلاش در راه آشنا ساختن انسان ها با خدا و اصلاح روحیِ انسان ها بر نمی دارند. علت اساسی این عدم تحرک و تلاش، همان است که متذکر شدیم که اینان جز تصوری درباره ی عظمت صفات خداوندی ندارند. بلی:
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
هرگز نتوان دید جمال احدی را

تا دل با تصفیه ی کامل، جمال واقعی خود را در نیابد، نخواهد توانست جمال الهی را دریافت کند.
کان جمال دل جمال باقی است
دو لبش از آب حیوان ساقی است

«مولوی»

چگونگی دریافت جمال خداوندی

برای توضیح چگونگیِ این دریافت، می توانیم به عنوان مقدمه از زیبایی آرمان های معقول که در بخش اول مورد بررسی قرار داده ایم، بهره برداری نموده و جمال معقول را که والاتر از زیبایی های محسوس است، تقریباً مقدمه ای برای دریافت جمال الهی معرفی کنیم.
نخستین شرط دریافت این جمال، خالی کردن مغز از اَشکال و رنگ ها و خطوط و وضع و نظم خاصی است که شهود یا ذوق دریافت زیباییِ محسوس را اشباع می کند. بلکه اولین مقدمه برای دریافت این جمال، احساس شکوه و زیبایی و فروغ تابناکی است که در قرآن مجید، ملکوت نامیده شده است [چنان که در مباحث آینده خواهیم دید]. احساس این شکوه و زیبایی و فروغ نمی تواند در قالب کلمات معمولی که برای نشان دادن مفاهیم معمولی وضع شده، بگنجد، چنان که آهنگ کلی هستی که از حاکمیت مطلقه ی نظم بیرون می آید، به وسیله ی موج فیزیکی به مغز ما منتقل نمی شود که آن را به الفاظ متداول بازگو کنیم.
این احساس است نه تصور، دریافت است نه انعکاس که می گوید:
زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی

چه شوی زدیده پنهان که چو روز می نماید
رخ هم چو آفتابت زنقاب آسمانی

تو چه معنیِ لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی

ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
زتو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
«خواجوی کرمانی»
این احساس و دریافت از حرکت بسیار ظریف یک برگ در شاخه ای از درخت به وسیله ی نسیم ملایم، روح آدمی را چنان به اهتزاز و نشئه در می آورد که احساس و دریافت حرکت ریاضیِ کیهان بزرگ که در شب مهتاب در قله ای مرتفع در درون انسان موج می زند. آیا احساسی والاتر از آن چه گفتیم، در موقع دریافت مصورِ (صورتگر) مطلق و نقاشِ بزرگ این زیبایی ها، در درون ما موج نمی زند؟
هو الله الخالق الباری المصور له الأسماء الحسنی (16)
«اوست خداوند خالق و سازنده و مصور و تمام اسماء حُسنی از آنِ اوست.»
وقتی دل شما برای دیدار آن نقاش که زیباترین تابلوی نقاشی را به وجود آورده است، می لرزد، آیا مانند و هم سنخ آن لرزش و شهودی است که با دیدن تابلوی مزبور احساس می کردید؟ نه، هرگز. اهتزاز و لرزش و شهود دیدار نقاش، بسیار پر معناتر و با عظمت تر از دیدن تابلوی بسیار زیبایی است که او به وجود آورده است. شما با دیدار این نقاش زبردست، همان تابلو را در مغز یا سطوح روانیِ او با هویت معقولی می بینید که نه آفتاب و باران، زیبایی آن را مبدل به زشتی می کند و نه موریانه می تواند آن را بخورد و نه کودکی می تواند آن را پاره پاره کند و نه یک نادان دور از زیبایابی می تواند آن را به پنیر بپیچد. اهتزاز و لرزش و شهود دل شما حتی در دریافت هویت زیباییِ معقول نقاش تمام نمی شود، بلکه متوجه می شوید که آن فعالیّت هنریِ بسیار والا که موجب به وجود آمدن چنان تابلوی زیبا شده است، در برابر استعداد های متنوعی که در درون نقاش هنرمند وجود دارد، از نظر عظمت و تنوع فعالیّت به هیچ وجه قابل مقایسه و تطبیق با آن تابلوی هنری محدود نمی باشد.
اگربه شخصیّت چنین هنرمندی، اخلاق عالی انسانی و ظرفیت و عدالت و فداکاری در راه حق و حقیقت را هم اضافه کنید، خواهید دید جمال روحیِ این هنرمند کجا و تابلوی هنریِ زیبایی که فقط چند موج ناچیز مغزی و روانی آن را به وجود آورده است کجا؟ شما به هیچ وجه عاشق زیباترین اثری که به وسیله ی یک هنرمند به وجود آمده است، نمی باشید، ولی به خود هنرمند که از جمال و زیبایی معقول روحی برخوردار است عشق می ورزید. هیچ منظره ی طبیعی نتوانسته است از انسان ها برای خود عاشقی بسازد که حاضر شود آن را جزء یا سطحی پایدار از روح خود بسازد، در حالی که به جهت عشق حقیقی، همه ی سطوح روانی یک خواسته ی بسیار اساسی و نیرومند پیدا می کند که حتی حاضر است معشوق، جزء یا سطحی پایدار از شخصیّت او باشد ومحتوای ابیات زیر، مضامین شاعرانه ای نیست که می خوانیم:
عشق آن زنده گزین کاو باقی است
وز شراب جانفزایت ساقی است

زان که عشق مردگان پاینده نیست
چون که مرده سوی ما آینده نیست

عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد زغنچه تازه تر

نکته ای هست در این پرده که عاشق داند
ورنه چشم و لب و دندان و دهان این همه نیست

خود مگر روز جزا رخ بنماید ورنه
جلوه ی حور و تماشای جنان این همه نیست

«حافظ»
ادامه دارد ...
منبع: جعفری، محمد تقی، (1389)، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، تهران، انتشارات مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط