نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان
مترجم: رحیم قاسمیان
یکی از مهم ترین حقایق در مورد رشد حیات اقتصادی مدرن، تغییر کانون فعالیت های اقتصادی از کشورهای جنوبی اروپا یعنی ایتالیا، اسپانیا و پرتغال، که افزون بر آنها باید بخش هایی از ایالات جنوبی آلمان را هم در نظر گرفت، به سوی کشورهای شمال غرب اروپا بود که شامل هلند، فرانسه، انگلیس و ایالات شمالی آلمان می شود. رخ داد دوران ساز در این فرآیند، رشد ناگهانی هلند به سوی کام یابی مالی بود و همین امر، انگیزه ای برای توسعه ی امکانات اقتصادی فرانسه و انگلستان شد. در سراسر سده ی هفدهم میلادی کارشناسان فلسفی و سیاست مداران دست اندر کار کشورهای شمال غرب اروپا، فقط یک هدف را دنبال می کردند؛ چه گونه در تجارت، صنعت، کشتی رانی و مستعمره سازی از هلند تقلید کنند؟
مضحک ترین توضیح این حقیقت واضح و مبرهن را مورخان عرضه داشته اند. برای مثال، گفته شده است که علت نزول اقتصادی اسپانیا و پرتغال و دولت شهرهای ایتالیا و آلمان، کشف آمریکا و راه های تازه به هند بود یا این که به دلایلی مشابه، حجم تجارت با کشورهای شرق مدیترانه کاهش یافت و لاجرم، موقعیت شهرهای تجاری ایتالیا، که به این تجارت تکیه داشتند، تضعیف شد، اما این توضیح به هیچ وجه قانع کننده نیست. در وهله ی اول، تجارت با کشورهای شرق مدیترانه در سراسر سده های هفدهم و هیجدهم میلادی موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده بود و در سراسر این دوره، رونق شهرهای حاشیه ی دریا در جنوب فرانسه و هم چنین در هامبورگ آلمان، پیوند تنگاتنگی با این تجارت داشت. در وهله ی دوم، تعدادی از شهرهای ایتالیا، از جمله ونیز، که در سده ی هفدهم تمام اهمیت خود را از دست دادند، در معاملات تجاری با کشورهای شرق مدیترانه در سده ی شانزدهم حضور داشتند و این امر به مسیر تجاری هیچ ارتباطی نداشت. کمی دشوار است که دریافت چرا کشورهایی مثل ایتالیا، اسپانیا و پرتغال که تا سده ی پانزدهم میلادی چنان نقش ممتاز و پیش گامی داشتند باید به خاطر روابط جدید تجاری با آمریکا و هند متضرر می شدند یا چرا باید در قیاس با فرانسه، انگلستان و هلند، به خاطر موقعیت جغرافیایی خود، در موقعیت ضعیف تری قرار می گرفتند، مگر مسیر ژنو به آمریکا یا به هند، با مسیر آمستردام یا لندن یا هامبورگ به این مقاصد تفاوتی داشت؟ مگر غیر از این است که فاصله ی بنادر اسپانیا و پرتغال تا سرزمین های تازه کشف شده، سرزمین هایی که توسط دریانوردان ایتالیایی و پرتغالی کشف شده بودند و تحت سلطه ی نیروهای پرتغالی و اسپانیایی اداره می شدند، کم تر از سایر بنادر بود.
به همین سیاق، دلیل دیگری که آن هم به دفعات مطرح می شود، غیر قابل قبول است. می گویند کشورهای شمال غرب اروپا، کشورهای متحد قدرتمندی بودند، حال آن که آلمان و ایتالیا غیر متحد بودند و افزون بر آن، آلمان توانست موقعیت خود را بهتر از ایتالیا مستحکم کند. در این جا هم در کمال حیرت باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا ملکه ی قدرتمند دریای آدریاتیک در سده ی شانزدهم (ایتالیا)، ضعیف تر از مملکت هفت ایالت (آلمان) در سده ی هفدهم بود؟ و آیا مگر غیر از این است که امپراتوری فیلیپ دوم (1) از نظر قدرت و اشتهار، بر تمام قلمروهای پادشاهی دوران خود برتری داشت؟ وانگهی، چرا این چنین بود که گرچه آلمان در یک اوضاع نابه سامان سیاسی به سر می برد و زمزمه های جدایی طلبی در آن به گوش می رسید، شهرهای خاصی در آن، نظیر هامبورگ و فرانکفورت، در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی به چنان سطحی از توسعه و ترقی رسیدند که فقط برخی از شهرهای فرانسه و انگلیس توان رقابت با آن را داشتند؟
حالا جای آن نیست که به این مسأله با تمام جوانب مختلفی که دارد، رسیدگی کنیم. عوامل متعددی در وقوع پی آمدهایی که به آنها اشاره کردیم، دخالت داشتند، اما از دیدگاه مسأله ی مورد نظر ما، یک احتمال هست که نباید نادیده گرفته شود و این احتمال به عقیده ی من، شایسته ی توجه و بررسی بسیار جدی است و تا آنجا که من می دانم، تاکنون مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. آیا نمی توانیم میان تغییر کانون فعالیت های اقتصادی از جنوب به شمال اروپا و مهاجرت و سرگردانی یهودیان، ارتباطی برقرار کنیم؟ صرف طرح همین نکته، ناگهان سیلی از نور به روی روی دادهای آن ایام می تاباند؛ روی دادهایی که در فضایی نیمه تاریک قرار داشتند. در واقع، جای حیرت است که این ارتباط موازی میان آوارگی و مهاجرت یهودیان و استقرار آنها از یک سو و فراز و نشیب های اقتصادی ملل و کشورهای مختلف از سوی دیگر، هرگز مورد بررسی قرار نگرفته بود. قوم اسرائیل چون خورشید از روی اروپا می گذشت، به هر جا پا می نهاد، با خود نور و حیات به هم راه می آورد و از هر کجا رخت برمی بست، تاریکی و رخوت بر آن حکومت می کرد. شرح سابقه ی مختصری از افت و خیزهای مردم یهود از سده ی پانزدهم میلادی به این سو، مؤید این عقیده خواهد بود.
اولین روی دادی که باید به آن رجوع کرد، روی دادی است که اهمیت جهانی دارد و آن اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 و از پرتغال در سال های 1495 و 1497 است. هرگز نباید فراموش کرد که درست یک روز قبل از آن که کریستف کلمب (2) از پالوس (3) عازم سفر دریایی خود شد تا آمریکا را کشف کند (سوّم آگوست سال 1492) سیصد هزار یهودی از اسپانیا به ناوار (4)، در جنوب غربی فرانسه، فرانسه، پرتغال و شرق اروپا مهاجرت کردند. این نکته را نیز باید در خاطر داشت که درست در سال هایی که واسکو دو گاما (5) دنبال یافتن یک گذرگاه آبی به هند می گشت و سرانجام هم آن را پیدا کرد، یهودیان را از دیگر بخش های شبه جزیره ی پیرنی (6)، در جنوب غربی اروپا و در مرز بین اسپانیا و فرانسه، بیرون می کردند.
چه تصادف شگرفی است که این دو روی داد، که هر دو به یک اندازه اهمیت ویژه ای دارند؛ یکی کشف قاره های جدید و دیگری عظیم ترین تلاش ها برای پراکنده کردن مردم یهود هم زمان اتفاق افتادند، اما بیرون راندن یهودیان از شبه جزیره ی پیرنی، نتوانست به طور کامل نقطه ی پایانی بر تاریخ حضور آنها در آن ناحیه بنهد. یهودیان متعددی به عنوان شبه مسیحی (7) در آنجا ماندند و تنها در حول و حوش دوره ی تفتیش عقاید (8) یعنی از ایام پادشاهی فیلیپ دوم به بعد بود که اوضاع به نحو روزافزونی نامساعد شد و سرانجام یهودیان ناگزیر شدند تا سرزمینی را که در آن متولد شده بودند، وانهند و کوچ کنند. یهودیان اسپانیا و پرتغال، در سده های بعدی و به ویژه در اواخر سده ی شانزدهم میلادی در دیگر کشورها سکونت گزیدند. حوالی همین دوره بود که زوال اقتصادی شبه جزیره ی پیرنی و نواحی اطراف آن تثبیت شد.
با آغاز سده ی پانزدهم میلادی اخراج یهودیان از شهرهای تجاری آلمان آغاز شد. آنها را از کلن در سال های 25-1924، از آگسبورگ در سال های 40-1939، از استراسبورگ در سال 1438، از ارفورت در سال 1458، از نورمبرگ در سال های 99-1498، از اولم (9) در سال 1949 و از راتیسبون در سال 1915 اخراج کردند.
در سده ی شانزدهم میلادی مشابه همین سرنوشت در برخی از شهرهای ایتالیا برایشان تکرار شد. آنها را از سیسیل در سال 1492، از ناپل در سال های 41-1540 و از جنوا و ونیز در سال 1550 اخراج کردند. در این جا هم نزول موقعیت اقتصادی این شهرها و زمان اخراج یهودیان هم زمان شد.
از سوی دیگر، سابقه ی خیزش به سوی کام یابی اقتصادی بعضی کشورها و شهرهایی که پذیرای آوارگان یهودی بودند، که در مواردی نیز کاملاً غیر منتظره بود، قاعدتاً باید به دوره ی اولین حضور یهودیان اسپانیایی برسد. یک نمونه ی آن، شهر لگورن (10)، یکی از معدود شهرهای ایتالیا است که در سده ی شانزدهم میلادی شاهد رونق اقتصادی بود. این شهر مقصد غالب مهاجرانی بود که به سوی ایتالیا می رفتند. همین موقعیت را در آلمان، شهرهای هامبورگ و فرانکفورت داشتند که آوارگان یهودی را پذیرفتند. نکته ی مهم و جالبی که باید در این جا اضافه کنیم این است که سیاح تیزبینی در سده ی هیجدهم که در سراسر آلمان سفر می کرد، به این نتیجه رسیده است که تمامی شهرهایی که در گذشته از مراکز پر رونق تجاری بوده، از جمله امپایر (11)، اولم، نورمبرگ، آگسبورگ، ماینس (12) و کلن، از نظر اقتصادی دچار رکود شده و فقط دو شهر آلمان بودند که توانستند شکوه گذشته ی خود را کماکان حفظ کنند و حتی روز به روز باشکوه تر شوند و آن دو شهر عبارت بودند از فرانکفورت و هامبورگ.
در فرانسه و در سده های هفدهم و هیجدهم، شهرهای رو به رشد عبارت بودند از مارسی، بوردو و روئن، که آنها هم از پناهگاه های اصلی یهودیان مهاجر به حساب می آمدند.
در مورد هلند هم همه می دانند که در اواخر سده ی شانزدهم میلادی یک رشد ناگهانی خیره کننده، به مفهوم سرمایه دارانه ی آن، به وقوع پیوست. اولین یهودیانی پرتغالی در سال 1593 در آمستردام ساکن شدند و چیزی نگذشت که تعداد آنها رو به فزونی نهاد. اولین کنیسه ی یهودیان در آمستردام در سال 1598 افتتاح شد و در اواسط سده ی هفدهم در بسیاری از شهرهای هلند، جوامع یهودی حضور داشتند. در آمستردام و در آغاز سده ی هیجدهم تعداد یهودیان دو هزار و چهارصد نفر تخمین زده می شد، اما حتی در اواسط سده ی هفدهم نیز حضور فرهنگی آنها کاملاً محسوس بود و تدوین کنندگان قوانین بین المللی و متفکران سیاسی در این باره بحث می کردند که دولت مردمی باستانی یهود، آرمانی است که قانون اساسی هلند باید در فکر تقلید آن باشد. خود یهودیان نیز آمستردام آن ایام را اورشلیم جدید خود می خواندند.
بسیاری از یهودیان ساکن هلند کسانی بودند که از آنتورپ به آنجا کوچیده بودند. آنها بعد از اخراج از اسپانیا، در آنتورپ سکونت گزیدند. این واقعیت دارد که بیانیه های صادره در سال های 1532 و 1539 حضور شبه مسیحی ها را در آنتورپ قدغن می کرد، اما این بیانیه ها کارآیی چندانی نداشتند. عین همین ممنوعیت در سال 1550 دوباره تکرار شد، اما این بار فقط به افرادی اشاره داشت که به مدتی کم تر از شش سال در آنتورپ اقامت داشتند، اما این بیانیه هم به زودی اعتبار خود را از دست داد. گفته می شد تعداد یهودیانی که در ظاهر ادعا می کنند یهودی نیستند، روز به روز افزایش می یابد. آنها در مبارزه برای کسب آزادی، که هلند درگیر آن بود، مشارکت فعالی داشتند و در اثر همان ناگزیر شدند به سوی ایالت های شمالی تر کوچ کنند. این هم از نکات خیره کننده است که دوره ی کوتاه رونق اقتصادی آنتورپ که سبب شد تا این شهر به مرکز تجاری و بازار پول جهان بدل شود، درست با ورود یهودیان اسپانیا به این شهر تا خروج بعدی آنها هم زمان شود.
همین امر در انگلستان هم اتفاق افتاد. توسعه ی اقتصادی این کشور یا به عبارت دیگر، رشد سرمایه داری در آن، از نظر زمانی هم زمان با ورود یهودیانی بود که به طور عمده از اسپانیا و پرتغال به انگلیس مهاجرت کرده بودند.
پیش تر این اعتقاد عمومی رایج بود که از زمان اخراج یهودیان از انگلستان در زمان ادوارد اول (13) در سال 1290 تا زمانی که آنان کم و بیش به طور رسمی و در زمان حکومت کرامول (14) در سال های 1654-56 به این کشور بازگشتند، انگلستان از وجود یهودیان تهی بود. بهترین کارشناسان تاریخ آنگلو - یهود (15) اینک بر این باورند که این اعتقاد رایج، نادرست بوده است. یهودیان همواره در انگلستان حضور داشتند، اما تعداد آنان تا پیش از سده ی شانزدهم میلادی ناچیز بود. در زمان سلطنت ملکه الیزابت (16) حضور آنان حس می شد و خود ملکه علاقه ی خاصی برای مطالعه ی فرهنگ عبری و معاشرت با یهودیان داشت. پزشک مخصوص ملکه، به نام رودریگو لوپز (17) یهودی بود و شکسپیر (18) شخصیت شایلاک (19) خود را بر اساس او نوشت. بعدها و همان طور که عموم معتقدند، یهودیان به خاطر کوشش های منسه بن اسرائیل (20) توانستند حقّ سکونت نامحدود در انگلیس به دست آورند. به دنبال آن، تعداد یهودیان در انگلیس زیاد شد و مهاجرت های بعدی یهودیان بعد از سده ی هیجدهم میلادی از جمله از سوی آلمان، باعث ازدیاد نفرات آنها شد تا این که بر طبق نظر نویسنده ی «آنگلیا جودیکا» (21) در سال 1738 و فقط در شهر لندن، بیش از شش هزار یهودی سکونت داشتند.
اما بعد از همه ی حرف و سخن های بالا و نقل این واقعیت که مهاجرت یهودیان و فراز و نشیب های اقتصادی مردم، روی دادهایی به هم پیوسته بودند، الزاماً اثبات نمی شود که ورود یهودیان به هر سرزمینی تنها دلیل خیزش آن به سوی کام یابی یا خروج آنها از سرزمینی تنها دلیل افت در رکود اقتصادی آن سرزمین بوده است. طرح چنین ادعایی اصلاً منطقی نیست. از دیگر سو، دلایل مورخان بعدی در این مورد نیز چندان قطعی و مسلم نیست و لذا در تأیید نظراتم، به هیچ کدام آنها رجوع نمی کنم، ولی بر این عقیده ام که همیشه عقاید معاصران روی دادهای مهم تاریخی، شایسته ی توجه و دقت نظر است. به همین سبب برخی از این مشاهدات معاصران را با خوانندگانم در میان می گذارم، چون در خیلی از موارد، یک کلمه یا جمله ای کافی است تا بسیاری از نکات تاریک عصر آنها به ناگهان روشن و محسوس شود.
در سال 1550 که مجلس سنای ونیز به اخراج یهودیان اسپانیایی رأی داد و هرگونه مبادلات تجاری با آنان را ممنوع اعلام کرد، بازرگانان مسیحی شهر اعلام کردند که این کار به انهدام تجارت آنها منجر خواهد شد و بهتر خواهد بود که آنها نیز هم راه با یهودیان از ونیز خارج شوند و استدلالشان نیز این بود که آنها از راه تجارت با یهودیان پول در می آورند و کاسبی می کنند. یهودیان تجارت پشم اسپانیایی را به طور کامل در اختیار داشتند و در ضمن، در تجارت ابریشم اسپانیایی، شکر، فلفل، انواع ادویه های هندی و مروارید نیز مشارکت می کردند. بخش بزرگی از کل صادرات و امور بازرگانی مربوط به آن، توسط یهودیان انجام می گرفت که کالاهای تجاری در اختیار بازرگانان ونیزی قرار می دادند و در ازای فروش این کالاها، به آنها کمیسیون می پرداختند. یهودیان هم چنین در معاملات ارواق مالی نیز دست داشتند.
در انگلستان یهودیان در وجود کرامول یک محافظ و نگهبان می دیدند و انگیزه ی کرامول نیز از فراهم آوردن امکان مهاجرت یهودیان به انگلیس، دلایل مالی و مسائل اقتصادی صرف بود. او بر این باور بود که در نهایت، برای گسترش امکانات مالی و رونق تجاری انگلیس، به بازرگانان ثروتمند یهودی نیاز خواهد داشت. از سوی دیگر، او به خوبی از فواید پشتوانه های مالی برای حکومت خود نیز خبر داشت.
همتای کرامول، کلبر (22)، سیاست مدار بزرگ فرانسوی در سده ی هفدهم، نیز به یهودیان علاقه ی خاصی داشت و به عقیده ی من، این نکته حائز اهمیت ویژه ای است که این دو سازمان ده بزرگ که در یک پارچگی دو کشور بزرگ اروپا نقش عمده ای داشتند، نسبت به مناسب بودن یهودیان در پیش رفت اقتصادی یا سرمایه داری کشورهای خود کاملاً هوشیار بودند. کلبر در یکی از فرمان های خود خطاب به حاکم لانگودوک (23)، به این نکته اشاره می کند که شهر مارسی از ظرفیت ها و توانایی های تجاری یهودیان بهره های فراوانی برده است. البته لزومی نداشت که به ساکنان مراکز بزرگ تجاری فرانسه که یهودیان در آنها نقش های مهمی ایفا می کردند، چنین نکته ای یادآور شود. آنها بر اساس تجارب شخصی خود، به خوبی به این امر آگاهی داشتند و به همین خاطر از تمام نفوذ و قدرت خود برای حمایت از هم شهریان یهودی و حفظ آنها در چهارچوب های شهر خود استفاده می بردند. جای به جای و به ویژه از سوی ساکنان شهر بوردو، به تحسین ها و تمجیدهای فراوانی در مورد یهودیان برمی خوریم. در سال 1657 لشکری از مزدوران به شهر بوردو حمله بردند و شهر را غارت کردند و بسیاری از یهودیان شهر به همین خاطر تصمیم گرفتند که شهر را ترک کنند. شورای شهر هراسان شد و گزارشی که از سوی اعضای آن تهیه شده است، ارزش خواندن دارد. در این گزارش چنین آمده است «پرتغالی هایی که مغازه های آنها سراسر برخی از خیابان های شهر را اشغال کرده است و تجارت چشم گیری انجام می دهند، خواهان گذرنامه های خود شده اند. آن ها و خارجی های دیگری که دست اندر کار بخش عمده ای از امور بازرگانی اند، تصمیم قاطع خود را برای مهاجرت اخذ کرده اند و در واقع، گاسپار گونزالس (24) و آلوارز (25) که ثروتمندترین ایشان بوده اند، در حال حاضر از این جا کوچ کرده اند. ما بیم فراوان داریم که در اثر این مهاجرت ها امور تجاری این شهر به طور کامل دچار توقف خواهد شد.» چند سال بعد، معاون حاکم لانگودوک اوضاع را در این چند جمله خلاصه کرد «بدون وجود آنها (یهودیان)، تجارت شهر بوردو و کلّ منطقه، حتماً نابود خواهد شد.»
تا همین جا دیده ایم که چه گونه مهاجران و آوارگان شبه جزیره ی ایبری در سده ی شانزدهم میلادی به سوی آنتورپ که مرکز تجاری ساکنان اسپانیایی الاصل هلند به حساب می آمد، سرازیر شدند. حوالی نیمه ی این سده، امپراتور در فرمانی که تاریخ 17 جولای سال 1549 را دارد، تمامی امتیازاتی را که به این افراد تعلق گرفته بود، از آنها سلب کرد. به دنبال آن، شهردار و کلانترهای شهر و هم چنین شورای شهر، عریضه ای خطاب به اسقف آراس (26) فرستادند و در آن عریضه موانع موجود بر سر راه اجرای دستور سلطنتی را یادآور شدند. آنها به این نکته اشاره کردند که پرتغالی ها در امور بازرگانی دخالت گسترده ای دارند و در ضمن ضامن انجام معاملات بازرگانی اند. این پرتغالی ها با خود سرمایه های گزافی از کشورهای محل تولد خود هم راه آورده اند و در تجارت و بازرگانی منطقه سهم عمده ای دارند. در ادامه ی این عریضه چنین آمده است «باید به خاطر داشته باشیم که آنتورپ به تدریج بزرگ شده و شاهد رشد گسترده ای بوده است و سال ها طول کشید تا به این موقعیت تجاری فعلی دست یافت، اما اینک انهدام شهر، الزاماً انهدام این سرزمین را هم با خود به همراه خواهد آورد و باید پیش از اخراج یهودیان، همه ی جوانب این تصمیم را به دقت مورد بررسی قرار داد.» در واقع، نیکلاس وان دن میرن (27) شهردار شهر، به این هم بسنده نکرد و اقدامات دیگری هم انجام داد. وقتی ملکه ماری (28) از مجارستان، که نایب السلطنه ی هلند بود، در راپل موند (29) اقامت داشت، شهردار به دیدن او رفت تا از تازه مسیحی شده ها دفاع کند و اقدام حاکمان آنتورپ در عدم چاپ دستور سلطنتی را موجه جلوه دهد. او به ملکه ماری توضیح داد که چاپ آن اعلامیه برخلاف منافع و مصالح شهر بود، اما تلاش های شهردار بی نتیجه ماند و همان طور که پیش تر دیدیم، یهودیان آنتورپ را ترک کردند و به سوی آمستردام کوچیدند.
آنتورپ به خاطر خروج یهودیان از این شهر، بخش بزرگی از آن شکوه و جلال گذشته را از دست داد و به ویژه در سده ی هفدهم میلادی بود که مردم آنتورپ متوجه شدند که سهم یهودیان در کام یابی اقتصادی این شهر تا به چه حد بوده است. در سال 1653 کمیته ای منصوب شد تا درباره ی این موضوع که آیا باید به یهودیان اجازه داد که دوباره به آنتورپ بازگردند یا نه، تصمیم گیری کند و این کمیته دیدگاه خود را در این مورد به این شرح بازگو کرد «و اما در مورد دردسرها و مشکلاتی که باید نگران آنها بود و برای جلب رضایت عموم در نظر داشت، از جمله اینکه یهودیان سعی خواهند کرد تا تمام فعالیت های اقتصادی را متوجه هم دینان خود کنند و هزار دوز و کلک مختلف سوار خواهند کرد و با رباخواری، پول کاتولیک ها را به جیب خواهند زد. با این همه، به نظر ما چنین می رسد که میزان تجارتی که آنها با خود به ارمغان خواهند آورد، به مراتب، فراتر از آن چیزی است که در حال حاضر جریان دارد و این تجارت گسترده در نهایت، به نفع همه ی ساکنان منطقه تمام خواهد شد و طلا و نقره ی فراوانی در دسترس قرار خواهد گرفت که خواهد توانست نیازهای حکومت را هم فراهم کند.»
اما در سده ی هفدهم، هلند به این توصیه ها نیازی نداشت و مردم و دولت این کشور، به خوبی به فواید حضور یهودیان در این سرزمین و پی آمدهای چشم گیر آن آگاهی داشتند. وقتی منسه بن اسرائیل در حرکت مشهور خود، آمستردام را به سوی انگلیس ترک گفت، دولت هلند نگران شد. آنها بیم آن داشتند که مبادا مسأله ی مهاجرت یهودیان هلند به انگلیس مطرح باشد و در نتیجه، نیوپورت (30) سفیر خود را در لندن، از ماجرا مطلع کردند و از او خواستند تا در این باره با منسه مذاکره کند. او در دسامبر سال 1655 گزارش داد که اوضاع خوب است و به هیچ وجه جای نگرانی نیست و نوشت «من با منسه بن اسرائیل ملاقات و مذاکره کردم و او به من اطمینان داد که برای یهودیان هلند هیچ پیام خاصی ندارد، اما نگران یهودیان اسپانیا و پرتغال است که درگیر انکیزیسیون هستند.»
عین همین وضعیت در هامبورگ هم برقرار بود. در سده ی هفدهم میلادی اهمیت یهودیان به چنان درجه ای رسیده بود که حضور آنها در رشد و کام یابی اقتصادی این شهر ضروری و واجب می نمود. حتی در یک مورد، مجلس سنای شهر خواهان صدور مجوز برای احداث کنیسه ای شد و نگران آن بود که اگر این مجوز صادر نشود، بیم ترک یهودیان پیش می آید و اگر آنها شهر را ترک گویند، این خطر هامبورگ را تهدید خواهد کرد که ظرف مدت کوتاهی به یک روستا بدل شود. در موردی دیگر که به سال 1697 رخ داد و پیش نهاد اخراج یهودیان مطرح شده بود، بازرگانان شهر صادقانه از مجلس سنا درخواست کمک کردند تا مانع از به خطر افتادن تجارت شهر هامبورگ شود. و یک بار دیگر در سال 1733 در سند ویژه ای که در حال حاضر در مرکز اسناد مجلس سنا نگه داری می شود، چنین آمده است «یهودیان در زمینه ی معامله ی اوراق و اسناد مالی، در تجارت جواهر و یراق و تولید پارچه های خاص، کم و بیش استادند و این کارها را به مراتب از مردم خود ما بهتر انجام می دهند. در گذشته کسب اطلاع در مورد آنها ضرورتی نداشت، اما امروزه تعداد یهودیان رو به رشد گذاشته است. هیچ بخشی از طبقه ی بزرگ تجار، تولیدکنندگان و تأمین کنندگان کالاهای اساسی برای نیازهای روزمره نیست که در آن، یهودیان عنصر مهم و معتبری به حساب نیایند. آنها به شیاطین مورد نیاز بدل شده اند.» به مجموعه ی مشاغلی که یهودیان در آنها نقش مهم و معتبری داشتند، در ضمن باید دلالی بیمه های دریایی را هم افزود.
این از داوری معاصران، اما به عنوان یک دلیل کامل در مورد ارتباط ورود و خروج یهودیان با کام یابی اقتصادی مناطق، حتی این هم کافی نیست. باید داوری های ما متکی به حقایق باشد و لاجرم هدف اول ما باید این باشد که در پی کشف این حقایق باشیم. این به آن معنا است که باید بر اساس منابع دست اول و اصلی دریابیم که از پایان سده ی پانزدهم میلادی به این سو، به عبارت دیگر، دوره ای که تاریخ یهود و رشد کمّی و عمومی اقتصاد اروپا، به یک سمت مشترک تمایل پیدا کرد، یهودیان در ترقی زندگی اقتصادی مدرن ما چه نقشی ایفا کرده اند. در آن صورت، در ضمن، قادر خواهیم بود که به طور قاطع اعلام کنیم که یهودیان تا چه حد در تغییر کانون حیات اقتصادی تأثیر گذاشتند.
عقیده ی خود من، البته اگر اجازه داشته باشم که نظرم را پیشاپیش ارائه دهم، این است که اهمیت یهودیان دو وجه دارد؛ از یک سو، آنها بر شکل ظاهری و بیرونی سرمایه داری مدرن اثر نهادند و از سوی دیگر، روحیه ی درون گرای آن را متجلی کردند. در وجه اول، یهودیان در اعطای جنبه های بین المللی به روابط اقتصادی، که تا به امروز هم پا برجا بوده است، نقش بسیار مهمی داشتند. آنها در خلق حکومت های مدرن که در واقع چهارچوب سرمایه داری است، سهم بزرگی ایفا کردند و آن را به جایگاه امروزی آن رساندند. سرانجام اینکه، از طریق ابداع ریزه کاری های فراوانی از نظام تجاری سرمایه داری که چرخ حیات اقتصادی روزمره را به گردش درمی آورد و مشارکت در تکمیل جزئیات دیگر، جنبه های ویژه ای به نهاد سرمایه داری بخشیدند. در وجه دوم نیز اهمیت یهودیان بسیار زیاد است، چون آنها ورای هر عامل دیگری، روحی مدرن در کالبد حیات اقتصادی دمیدند. یهودیان اندیشه ی اصلی و اساسی سرمایه داری را گرفتند و آن را تا حدّ ممکن بسط دادند.
برای آنکه به تصور و درک کاملی از مسأله برسیم، باید به نکات فوق بازگردیم و به بررسی دقیق آنها بپردازیم. هدف ما فقط طرح پرسش هایی چند است و گهگاه نیز اینجا و آنجا پاسخ هایی را مطرح خواهیم کرد. در واقع فقط می خواهیم که زمینه را برای تفکر خواننده در این مقوله آماده کنیم. به عهده ی محققان بعدی خواهد بود که دست مایه های کافی به دست آورند و براساس آنها داوری کنند که آیا دیدگاه هایی که در این جا به عنوان علل و معلول مطرح شدند، اصلاً در واقعیت ها ریشه دارند یا نه و اگر دارند، عمق و ظرفیت آنها تا چه حد است.
مضحک ترین توضیح این حقیقت واضح و مبرهن را مورخان عرضه داشته اند. برای مثال، گفته شده است که علت نزول اقتصادی اسپانیا و پرتغال و دولت شهرهای ایتالیا و آلمان، کشف آمریکا و راه های تازه به هند بود یا این که به دلایلی مشابه، حجم تجارت با کشورهای شرق مدیترانه کاهش یافت و لاجرم، موقعیت شهرهای تجاری ایتالیا، که به این تجارت تکیه داشتند، تضعیف شد، اما این توضیح به هیچ وجه قانع کننده نیست. در وهله ی اول، تجارت با کشورهای شرق مدیترانه در سراسر سده های هفدهم و هیجدهم میلادی موقعیت ممتاز خود را حفظ کرده بود و در سراسر این دوره، رونق شهرهای حاشیه ی دریا در جنوب فرانسه و هم چنین در هامبورگ آلمان، پیوند تنگاتنگی با این تجارت داشت. در وهله ی دوم، تعدادی از شهرهای ایتالیا، از جمله ونیز، که در سده ی هفدهم تمام اهمیت خود را از دست دادند، در معاملات تجاری با کشورهای شرق مدیترانه در سده ی شانزدهم حضور داشتند و این امر به مسیر تجاری هیچ ارتباطی نداشت. کمی دشوار است که دریافت چرا کشورهایی مثل ایتالیا، اسپانیا و پرتغال که تا سده ی پانزدهم میلادی چنان نقش ممتاز و پیش گامی داشتند باید به خاطر روابط جدید تجاری با آمریکا و هند متضرر می شدند یا چرا باید در قیاس با فرانسه، انگلستان و هلند، به خاطر موقعیت جغرافیایی خود، در موقعیت ضعیف تری قرار می گرفتند، مگر مسیر ژنو به آمریکا یا به هند، با مسیر آمستردام یا لندن یا هامبورگ به این مقاصد تفاوتی داشت؟ مگر غیر از این است که فاصله ی بنادر اسپانیا و پرتغال تا سرزمین های تازه کشف شده، سرزمین هایی که توسط دریانوردان ایتالیایی و پرتغالی کشف شده بودند و تحت سلطه ی نیروهای پرتغالی و اسپانیایی اداره می شدند، کم تر از سایر بنادر بود.
به همین سیاق، دلیل دیگری که آن هم به دفعات مطرح می شود، غیر قابل قبول است. می گویند کشورهای شمال غرب اروپا، کشورهای متحد قدرتمندی بودند، حال آن که آلمان و ایتالیا غیر متحد بودند و افزون بر آن، آلمان توانست موقعیت خود را بهتر از ایتالیا مستحکم کند. در این جا هم در کمال حیرت باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا ملکه ی قدرتمند دریای آدریاتیک در سده ی شانزدهم (ایتالیا)، ضعیف تر از مملکت هفت ایالت (آلمان) در سده ی هفدهم بود؟ و آیا مگر غیر از این است که امپراتوری فیلیپ دوم (1) از نظر قدرت و اشتهار، بر تمام قلمروهای پادشاهی دوران خود برتری داشت؟ وانگهی، چرا این چنین بود که گرچه آلمان در یک اوضاع نابه سامان سیاسی به سر می برد و زمزمه های جدایی طلبی در آن به گوش می رسید، شهرهای خاصی در آن، نظیر هامبورگ و فرانکفورت، در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی به چنان سطحی از توسعه و ترقی رسیدند که فقط برخی از شهرهای فرانسه و انگلیس توان رقابت با آن را داشتند؟
حالا جای آن نیست که به این مسأله با تمام جوانب مختلفی که دارد، رسیدگی کنیم. عوامل متعددی در وقوع پی آمدهایی که به آنها اشاره کردیم، دخالت داشتند، اما از دیدگاه مسأله ی مورد نظر ما، یک احتمال هست که نباید نادیده گرفته شود و این احتمال به عقیده ی من، شایسته ی توجه و بررسی بسیار جدی است و تا آنجا که من می دانم، تاکنون مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. آیا نمی توانیم میان تغییر کانون فعالیت های اقتصادی از جنوب به شمال اروپا و مهاجرت و سرگردانی یهودیان، ارتباطی برقرار کنیم؟ صرف طرح همین نکته، ناگهان سیلی از نور به روی روی دادهای آن ایام می تاباند؛ روی دادهایی که در فضایی نیمه تاریک قرار داشتند. در واقع، جای حیرت است که این ارتباط موازی میان آوارگی و مهاجرت یهودیان و استقرار آنها از یک سو و فراز و نشیب های اقتصادی ملل و کشورهای مختلف از سوی دیگر، هرگز مورد بررسی قرار نگرفته بود. قوم اسرائیل چون خورشید از روی اروپا می گذشت، به هر جا پا می نهاد، با خود نور و حیات به هم راه می آورد و از هر کجا رخت برمی بست، تاریکی و رخوت بر آن حکومت می کرد. شرح سابقه ی مختصری از افت و خیزهای مردم یهود از سده ی پانزدهم میلادی به این سو، مؤید این عقیده خواهد بود.
اولین روی دادی که باید به آن رجوع کرد، روی دادی است که اهمیت جهانی دارد و آن اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 و از پرتغال در سال های 1495 و 1497 است. هرگز نباید فراموش کرد که درست یک روز قبل از آن که کریستف کلمب (2) از پالوس (3) عازم سفر دریایی خود شد تا آمریکا را کشف کند (سوّم آگوست سال 1492) سیصد هزار یهودی از اسپانیا به ناوار (4)، در جنوب غربی فرانسه، فرانسه، پرتغال و شرق اروپا مهاجرت کردند. این نکته را نیز باید در خاطر داشت که درست در سال هایی که واسکو دو گاما (5) دنبال یافتن یک گذرگاه آبی به هند می گشت و سرانجام هم آن را پیدا کرد، یهودیان را از دیگر بخش های شبه جزیره ی پیرنی (6)، در جنوب غربی اروپا و در مرز بین اسپانیا و فرانسه، بیرون می کردند.
چه تصادف شگرفی است که این دو روی داد، که هر دو به یک اندازه اهمیت ویژه ای دارند؛ یکی کشف قاره های جدید و دیگری عظیم ترین تلاش ها برای پراکنده کردن مردم یهود هم زمان اتفاق افتادند، اما بیرون راندن یهودیان از شبه جزیره ی پیرنی، نتوانست به طور کامل نقطه ی پایانی بر تاریخ حضور آنها در آن ناحیه بنهد. یهودیان متعددی به عنوان شبه مسیحی (7) در آنجا ماندند و تنها در حول و حوش دوره ی تفتیش عقاید (8) یعنی از ایام پادشاهی فیلیپ دوم به بعد بود که اوضاع به نحو روزافزونی نامساعد شد و سرانجام یهودیان ناگزیر شدند تا سرزمینی را که در آن متولد شده بودند، وانهند و کوچ کنند. یهودیان اسپانیا و پرتغال، در سده های بعدی و به ویژه در اواخر سده ی شانزدهم میلادی در دیگر کشورها سکونت گزیدند. حوالی همین دوره بود که زوال اقتصادی شبه جزیره ی پیرنی و نواحی اطراف آن تثبیت شد.
با آغاز سده ی پانزدهم میلادی اخراج یهودیان از شهرهای تجاری آلمان آغاز شد. آنها را از کلن در سال های 25-1924، از آگسبورگ در سال های 40-1939، از استراسبورگ در سال 1438، از ارفورت در سال 1458، از نورمبرگ در سال های 99-1498، از اولم (9) در سال 1949 و از راتیسبون در سال 1915 اخراج کردند.
در سده ی شانزدهم میلادی مشابه همین سرنوشت در برخی از شهرهای ایتالیا برایشان تکرار شد. آنها را از سیسیل در سال 1492، از ناپل در سال های 41-1540 و از جنوا و ونیز در سال 1550 اخراج کردند. در این جا هم نزول موقعیت اقتصادی این شهرها و زمان اخراج یهودیان هم زمان شد.
از سوی دیگر، سابقه ی خیزش به سوی کام یابی اقتصادی بعضی کشورها و شهرهایی که پذیرای آوارگان یهودی بودند، که در مواردی نیز کاملاً غیر منتظره بود، قاعدتاً باید به دوره ی اولین حضور یهودیان اسپانیایی برسد. یک نمونه ی آن، شهر لگورن (10)، یکی از معدود شهرهای ایتالیا است که در سده ی شانزدهم میلادی شاهد رونق اقتصادی بود. این شهر مقصد غالب مهاجرانی بود که به سوی ایتالیا می رفتند. همین موقعیت را در آلمان، شهرهای هامبورگ و فرانکفورت داشتند که آوارگان یهودی را پذیرفتند. نکته ی مهم و جالبی که باید در این جا اضافه کنیم این است که سیاح تیزبینی در سده ی هیجدهم که در سراسر آلمان سفر می کرد، به این نتیجه رسیده است که تمامی شهرهایی که در گذشته از مراکز پر رونق تجاری بوده، از جمله امپایر (11)، اولم، نورمبرگ، آگسبورگ، ماینس (12) و کلن، از نظر اقتصادی دچار رکود شده و فقط دو شهر آلمان بودند که توانستند شکوه گذشته ی خود را کماکان حفظ کنند و حتی روز به روز باشکوه تر شوند و آن دو شهر عبارت بودند از فرانکفورت و هامبورگ.
در فرانسه و در سده های هفدهم و هیجدهم، شهرهای رو به رشد عبارت بودند از مارسی، بوردو و روئن، که آنها هم از پناهگاه های اصلی یهودیان مهاجر به حساب می آمدند.
در مورد هلند هم همه می دانند که در اواخر سده ی شانزدهم میلادی یک رشد ناگهانی خیره کننده، به مفهوم سرمایه دارانه ی آن، به وقوع پیوست. اولین یهودیانی پرتغالی در سال 1593 در آمستردام ساکن شدند و چیزی نگذشت که تعداد آنها رو به فزونی نهاد. اولین کنیسه ی یهودیان در آمستردام در سال 1598 افتتاح شد و در اواسط سده ی هفدهم در بسیاری از شهرهای هلند، جوامع یهودی حضور داشتند. در آمستردام و در آغاز سده ی هیجدهم تعداد یهودیان دو هزار و چهارصد نفر تخمین زده می شد، اما حتی در اواسط سده ی هفدهم نیز حضور فرهنگی آنها کاملاً محسوس بود و تدوین کنندگان قوانین بین المللی و متفکران سیاسی در این باره بحث می کردند که دولت مردمی باستانی یهود، آرمانی است که قانون اساسی هلند باید در فکر تقلید آن باشد. خود یهودیان نیز آمستردام آن ایام را اورشلیم جدید خود می خواندند.
بسیاری از یهودیان ساکن هلند کسانی بودند که از آنتورپ به آنجا کوچیده بودند. آنها بعد از اخراج از اسپانیا، در آنتورپ سکونت گزیدند. این واقعیت دارد که بیانیه های صادره در سال های 1532 و 1539 حضور شبه مسیحی ها را در آنتورپ قدغن می کرد، اما این بیانیه ها کارآیی چندانی نداشتند. عین همین ممنوعیت در سال 1550 دوباره تکرار شد، اما این بار فقط به افرادی اشاره داشت که به مدتی کم تر از شش سال در آنتورپ اقامت داشتند، اما این بیانیه هم به زودی اعتبار خود را از دست داد. گفته می شد تعداد یهودیانی که در ظاهر ادعا می کنند یهودی نیستند، روز به روز افزایش می یابد. آنها در مبارزه برای کسب آزادی، که هلند درگیر آن بود، مشارکت فعالی داشتند و در اثر همان ناگزیر شدند به سوی ایالت های شمالی تر کوچ کنند. این هم از نکات خیره کننده است که دوره ی کوتاه رونق اقتصادی آنتورپ که سبب شد تا این شهر به مرکز تجاری و بازار پول جهان بدل شود، درست با ورود یهودیان اسپانیا به این شهر تا خروج بعدی آنها هم زمان شود.
همین امر در انگلستان هم اتفاق افتاد. توسعه ی اقتصادی این کشور یا به عبارت دیگر، رشد سرمایه داری در آن، از نظر زمانی هم زمان با ورود یهودیانی بود که به طور عمده از اسپانیا و پرتغال به انگلیس مهاجرت کرده بودند.
پیش تر این اعتقاد عمومی رایج بود که از زمان اخراج یهودیان از انگلستان در زمان ادوارد اول (13) در سال 1290 تا زمانی که آنان کم و بیش به طور رسمی و در زمان حکومت کرامول (14) در سال های 1654-56 به این کشور بازگشتند، انگلستان از وجود یهودیان تهی بود. بهترین کارشناسان تاریخ آنگلو - یهود (15) اینک بر این باورند که این اعتقاد رایج، نادرست بوده است. یهودیان همواره در انگلستان حضور داشتند، اما تعداد آنان تا پیش از سده ی شانزدهم میلادی ناچیز بود. در زمان سلطنت ملکه الیزابت (16) حضور آنان حس می شد و خود ملکه علاقه ی خاصی برای مطالعه ی فرهنگ عبری و معاشرت با یهودیان داشت. پزشک مخصوص ملکه، به نام رودریگو لوپز (17) یهودی بود و شکسپیر (18) شخصیت شایلاک (19) خود را بر اساس او نوشت. بعدها و همان طور که عموم معتقدند، یهودیان به خاطر کوشش های منسه بن اسرائیل (20) توانستند حقّ سکونت نامحدود در انگلیس به دست آورند. به دنبال آن، تعداد یهودیان در انگلیس زیاد شد و مهاجرت های بعدی یهودیان بعد از سده ی هیجدهم میلادی از جمله از سوی آلمان، باعث ازدیاد نفرات آنها شد تا این که بر طبق نظر نویسنده ی «آنگلیا جودیکا» (21) در سال 1738 و فقط در شهر لندن، بیش از شش هزار یهودی سکونت داشتند.
اما بعد از همه ی حرف و سخن های بالا و نقل این واقعیت که مهاجرت یهودیان و فراز و نشیب های اقتصادی مردم، روی دادهایی به هم پیوسته بودند، الزاماً اثبات نمی شود که ورود یهودیان به هر سرزمینی تنها دلیل خیزش آن به سوی کام یابی یا خروج آنها از سرزمینی تنها دلیل افت در رکود اقتصادی آن سرزمین بوده است. طرح چنین ادعایی اصلاً منطقی نیست. از دیگر سو، دلایل مورخان بعدی در این مورد نیز چندان قطعی و مسلم نیست و لذا در تأیید نظراتم، به هیچ کدام آنها رجوع نمی کنم، ولی بر این عقیده ام که همیشه عقاید معاصران روی دادهای مهم تاریخی، شایسته ی توجه و دقت نظر است. به همین سبب برخی از این مشاهدات معاصران را با خوانندگانم در میان می گذارم، چون در خیلی از موارد، یک کلمه یا جمله ای کافی است تا بسیاری از نکات تاریک عصر آنها به ناگهان روشن و محسوس شود.
در سال 1550 که مجلس سنای ونیز به اخراج یهودیان اسپانیایی رأی داد و هرگونه مبادلات تجاری با آنان را ممنوع اعلام کرد، بازرگانان مسیحی شهر اعلام کردند که این کار به انهدام تجارت آنها منجر خواهد شد و بهتر خواهد بود که آنها نیز هم راه با یهودیان از ونیز خارج شوند و استدلالشان نیز این بود که آنها از راه تجارت با یهودیان پول در می آورند و کاسبی می کنند. یهودیان تجارت پشم اسپانیایی را به طور کامل در اختیار داشتند و در ضمن، در تجارت ابریشم اسپانیایی، شکر، فلفل، انواع ادویه های هندی و مروارید نیز مشارکت می کردند. بخش بزرگی از کل صادرات و امور بازرگانی مربوط به آن، توسط یهودیان انجام می گرفت که کالاهای تجاری در اختیار بازرگانان ونیزی قرار می دادند و در ازای فروش این کالاها، به آنها کمیسیون می پرداختند. یهودیان هم چنین در معاملات ارواق مالی نیز دست داشتند.
در انگلستان یهودیان در وجود کرامول یک محافظ و نگهبان می دیدند و انگیزه ی کرامول نیز از فراهم آوردن امکان مهاجرت یهودیان به انگلیس، دلایل مالی و مسائل اقتصادی صرف بود. او بر این باور بود که در نهایت، برای گسترش امکانات مالی و رونق تجاری انگلیس، به بازرگانان ثروتمند یهودی نیاز خواهد داشت. از سوی دیگر، او به خوبی از فواید پشتوانه های مالی برای حکومت خود نیز خبر داشت.
همتای کرامول، کلبر (22)، سیاست مدار بزرگ فرانسوی در سده ی هفدهم، نیز به یهودیان علاقه ی خاصی داشت و به عقیده ی من، این نکته حائز اهمیت ویژه ای است که این دو سازمان ده بزرگ که در یک پارچگی دو کشور بزرگ اروپا نقش عمده ای داشتند، نسبت به مناسب بودن یهودیان در پیش رفت اقتصادی یا سرمایه داری کشورهای خود کاملاً هوشیار بودند. کلبر در یکی از فرمان های خود خطاب به حاکم لانگودوک (23)، به این نکته اشاره می کند که شهر مارسی از ظرفیت ها و توانایی های تجاری یهودیان بهره های فراوانی برده است. البته لزومی نداشت که به ساکنان مراکز بزرگ تجاری فرانسه که یهودیان در آنها نقش های مهمی ایفا می کردند، چنین نکته ای یادآور شود. آنها بر اساس تجارب شخصی خود، به خوبی به این امر آگاهی داشتند و به همین خاطر از تمام نفوذ و قدرت خود برای حمایت از هم شهریان یهودی و حفظ آنها در چهارچوب های شهر خود استفاده می بردند. جای به جای و به ویژه از سوی ساکنان شهر بوردو، به تحسین ها و تمجیدهای فراوانی در مورد یهودیان برمی خوریم. در سال 1657 لشکری از مزدوران به شهر بوردو حمله بردند و شهر را غارت کردند و بسیاری از یهودیان شهر به همین خاطر تصمیم گرفتند که شهر را ترک کنند. شورای شهر هراسان شد و گزارشی که از سوی اعضای آن تهیه شده است، ارزش خواندن دارد. در این گزارش چنین آمده است «پرتغالی هایی که مغازه های آنها سراسر برخی از خیابان های شهر را اشغال کرده است و تجارت چشم گیری انجام می دهند، خواهان گذرنامه های خود شده اند. آن ها و خارجی های دیگری که دست اندر کار بخش عمده ای از امور بازرگانی اند، تصمیم قاطع خود را برای مهاجرت اخذ کرده اند و در واقع، گاسپار گونزالس (24) و آلوارز (25) که ثروتمندترین ایشان بوده اند، در حال حاضر از این جا کوچ کرده اند. ما بیم فراوان داریم که در اثر این مهاجرت ها امور تجاری این شهر به طور کامل دچار توقف خواهد شد.» چند سال بعد، معاون حاکم لانگودوک اوضاع را در این چند جمله خلاصه کرد «بدون وجود آنها (یهودیان)، تجارت شهر بوردو و کلّ منطقه، حتماً نابود خواهد شد.»
تا همین جا دیده ایم که چه گونه مهاجران و آوارگان شبه جزیره ی ایبری در سده ی شانزدهم میلادی به سوی آنتورپ که مرکز تجاری ساکنان اسپانیایی الاصل هلند به حساب می آمد، سرازیر شدند. حوالی نیمه ی این سده، امپراتور در فرمانی که تاریخ 17 جولای سال 1549 را دارد، تمامی امتیازاتی را که به این افراد تعلق گرفته بود، از آنها سلب کرد. به دنبال آن، شهردار و کلانترهای شهر و هم چنین شورای شهر، عریضه ای خطاب به اسقف آراس (26) فرستادند و در آن عریضه موانع موجود بر سر راه اجرای دستور سلطنتی را یادآور شدند. آنها به این نکته اشاره کردند که پرتغالی ها در امور بازرگانی دخالت گسترده ای دارند و در ضمن ضامن انجام معاملات بازرگانی اند. این پرتغالی ها با خود سرمایه های گزافی از کشورهای محل تولد خود هم راه آورده اند و در تجارت و بازرگانی منطقه سهم عمده ای دارند. در ادامه ی این عریضه چنین آمده است «باید به خاطر داشته باشیم که آنتورپ به تدریج بزرگ شده و شاهد رشد گسترده ای بوده است و سال ها طول کشید تا به این موقعیت تجاری فعلی دست یافت، اما اینک انهدام شهر، الزاماً انهدام این سرزمین را هم با خود به همراه خواهد آورد و باید پیش از اخراج یهودیان، همه ی جوانب این تصمیم را به دقت مورد بررسی قرار داد.» در واقع، نیکلاس وان دن میرن (27) شهردار شهر، به این هم بسنده نکرد و اقدامات دیگری هم انجام داد. وقتی ملکه ماری (28) از مجارستان، که نایب السلطنه ی هلند بود، در راپل موند (29) اقامت داشت، شهردار به دیدن او رفت تا از تازه مسیحی شده ها دفاع کند و اقدام حاکمان آنتورپ در عدم چاپ دستور سلطنتی را موجه جلوه دهد. او به ملکه ماری توضیح داد که چاپ آن اعلامیه برخلاف منافع و مصالح شهر بود، اما تلاش های شهردار بی نتیجه ماند و همان طور که پیش تر دیدیم، یهودیان آنتورپ را ترک کردند و به سوی آمستردام کوچیدند.
آنتورپ به خاطر خروج یهودیان از این شهر، بخش بزرگی از آن شکوه و جلال گذشته را از دست داد و به ویژه در سده ی هفدهم میلادی بود که مردم آنتورپ متوجه شدند که سهم یهودیان در کام یابی اقتصادی این شهر تا به چه حد بوده است. در سال 1653 کمیته ای منصوب شد تا درباره ی این موضوع که آیا باید به یهودیان اجازه داد که دوباره به آنتورپ بازگردند یا نه، تصمیم گیری کند و این کمیته دیدگاه خود را در این مورد به این شرح بازگو کرد «و اما در مورد دردسرها و مشکلاتی که باید نگران آنها بود و برای جلب رضایت عموم در نظر داشت، از جمله اینکه یهودیان سعی خواهند کرد تا تمام فعالیت های اقتصادی را متوجه هم دینان خود کنند و هزار دوز و کلک مختلف سوار خواهند کرد و با رباخواری، پول کاتولیک ها را به جیب خواهند زد. با این همه، به نظر ما چنین می رسد که میزان تجارتی که آنها با خود به ارمغان خواهند آورد، به مراتب، فراتر از آن چیزی است که در حال حاضر جریان دارد و این تجارت گسترده در نهایت، به نفع همه ی ساکنان منطقه تمام خواهد شد و طلا و نقره ی فراوانی در دسترس قرار خواهد گرفت که خواهد توانست نیازهای حکومت را هم فراهم کند.»
اما در سده ی هفدهم، هلند به این توصیه ها نیازی نداشت و مردم و دولت این کشور، به خوبی به فواید حضور یهودیان در این سرزمین و پی آمدهای چشم گیر آن آگاهی داشتند. وقتی منسه بن اسرائیل در حرکت مشهور خود، آمستردام را به سوی انگلیس ترک گفت، دولت هلند نگران شد. آنها بیم آن داشتند که مبادا مسأله ی مهاجرت یهودیان هلند به انگلیس مطرح باشد و در نتیجه، نیوپورت (30) سفیر خود را در لندن، از ماجرا مطلع کردند و از او خواستند تا در این باره با منسه مذاکره کند. او در دسامبر سال 1655 گزارش داد که اوضاع خوب است و به هیچ وجه جای نگرانی نیست و نوشت «من با منسه بن اسرائیل ملاقات و مذاکره کردم و او به من اطمینان داد که برای یهودیان هلند هیچ پیام خاصی ندارد، اما نگران یهودیان اسپانیا و پرتغال است که درگیر انکیزیسیون هستند.»
عین همین وضعیت در هامبورگ هم برقرار بود. در سده ی هفدهم میلادی اهمیت یهودیان به چنان درجه ای رسیده بود که حضور آنها در رشد و کام یابی اقتصادی این شهر ضروری و واجب می نمود. حتی در یک مورد، مجلس سنای شهر خواهان صدور مجوز برای احداث کنیسه ای شد و نگران آن بود که اگر این مجوز صادر نشود، بیم ترک یهودیان پیش می آید و اگر آنها شهر را ترک گویند، این خطر هامبورگ را تهدید خواهد کرد که ظرف مدت کوتاهی به یک روستا بدل شود. در موردی دیگر که به سال 1697 رخ داد و پیش نهاد اخراج یهودیان مطرح شده بود، بازرگانان شهر صادقانه از مجلس سنا درخواست کمک کردند تا مانع از به خطر افتادن تجارت شهر هامبورگ شود. و یک بار دیگر در سال 1733 در سند ویژه ای که در حال حاضر در مرکز اسناد مجلس سنا نگه داری می شود، چنین آمده است «یهودیان در زمینه ی معامله ی اوراق و اسناد مالی، در تجارت جواهر و یراق و تولید پارچه های خاص، کم و بیش استادند و این کارها را به مراتب از مردم خود ما بهتر انجام می دهند. در گذشته کسب اطلاع در مورد آنها ضرورتی نداشت، اما امروزه تعداد یهودیان رو به رشد گذاشته است. هیچ بخشی از طبقه ی بزرگ تجار، تولیدکنندگان و تأمین کنندگان کالاهای اساسی برای نیازهای روزمره نیست که در آن، یهودیان عنصر مهم و معتبری به حساب نیایند. آنها به شیاطین مورد نیاز بدل شده اند.» به مجموعه ی مشاغلی که یهودیان در آنها نقش مهم و معتبری داشتند، در ضمن باید دلالی بیمه های دریایی را هم افزود.
این از داوری معاصران، اما به عنوان یک دلیل کامل در مورد ارتباط ورود و خروج یهودیان با کام یابی اقتصادی مناطق، حتی این هم کافی نیست. باید داوری های ما متکی به حقایق باشد و لاجرم هدف اول ما باید این باشد که در پی کشف این حقایق باشیم. این به آن معنا است که باید بر اساس منابع دست اول و اصلی دریابیم که از پایان سده ی پانزدهم میلادی به این سو، به عبارت دیگر، دوره ای که تاریخ یهود و رشد کمّی و عمومی اقتصاد اروپا، به یک سمت مشترک تمایل پیدا کرد، یهودیان در ترقی زندگی اقتصادی مدرن ما چه نقشی ایفا کرده اند. در آن صورت، در ضمن، قادر خواهیم بود که به طور قاطع اعلام کنیم که یهودیان تا چه حد در تغییر کانون حیات اقتصادی تأثیر گذاشتند.
عقیده ی خود من، البته اگر اجازه داشته باشم که نظرم را پیشاپیش ارائه دهم، این است که اهمیت یهودیان دو وجه دارد؛ از یک سو، آنها بر شکل ظاهری و بیرونی سرمایه داری مدرن اثر نهادند و از سوی دیگر، روحیه ی درون گرای آن را متجلی کردند. در وجه اول، یهودیان در اعطای جنبه های بین المللی به روابط اقتصادی، که تا به امروز هم پا برجا بوده است، نقش بسیار مهمی داشتند. آنها در خلق حکومت های مدرن که در واقع چهارچوب سرمایه داری است، سهم بزرگی ایفا کردند و آن را به جایگاه امروزی آن رساندند. سرانجام اینکه، از طریق ابداع ریزه کاری های فراوانی از نظام تجاری سرمایه داری که چرخ حیات اقتصادی روزمره را به گردش درمی آورد و مشارکت در تکمیل جزئیات دیگر، جنبه های ویژه ای به نهاد سرمایه داری بخشیدند. در وجه دوم نیز اهمیت یهودیان بسیار زیاد است، چون آنها ورای هر عامل دیگری، روحی مدرن در کالبد حیات اقتصادی دمیدند. یهودیان اندیشه ی اصلی و اساسی سرمایه داری را گرفتند و آن را تا حدّ ممکن بسط دادند.
برای آنکه به تصور و درک کاملی از مسأله برسیم، باید به نکات فوق بازگردیم و به بررسی دقیق آنها بپردازیم. هدف ما فقط طرح پرسش هایی چند است و گهگاه نیز اینجا و آنجا پاسخ هایی را مطرح خواهیم کرد. در واقع فقط می خواهیم که زمینه را برای تفکر خواننده در این مقوله آماده کنیم. به عهده ی محققان بعدی خواهد بود که دست مایه های کافی به دست آورند و براساس آنها داوری کنند که آیا دیدگاه هایی که در این جا به عنوان علل و معلول مطرح شدند، اصلاً در واقعیت ها ریشه دارند یا نه و اگر دارند، عمق و ظرفیت آنها تا چه حد است.
پی نوشت ها :
1. Philip II
2. Columbus
3. Palos
4. Navarre
5. Vasco da Gama
6. Pyrenean
7. Marannos
8. Inquisition
9. Ulm
10. Leghorn
11. Empire
12. Mayence
13. Edward I
14. Cromwell
15. Anglo - Jewish
16. Elizabeth
17. Rodrigo Lopez
18. William Shakespeare
19. Shylock
20. Manasseh ben Israel
21. Anglia Judaica
22. Jean Baptiste Colbert
23. Languedoc
24. Gaspar Gonzales
25. Alvares
26. Arras
27. Nicholas Van den Meeren
28. Mary
29. Ruppelmonde
30. Neuport