حمید فلاحتی،
مهدی فاطمی نیا
علی محمد از همان دوران نوجوانی دارای شخصیتی غیرعادی بود. به همین سبب به کارهای عجیب و مضحک دست می زد. برخی مورخان بهائی نقل می کنند: (3) او در بوشهر در طول روز ساعاتی را برروی بام رفته و برای مدتی به آفتاب سوزان خیره می شد. همانند مرتاضانی که در خیال تسخیر خورشید و ماه هستند اما جز اختلال فکری شان حاصلی ندارد.
الف) سفر به عتبات (کربلا)
باب، پس از تلمذ شش ساله (4) در مکتب «شیخ عابد» - از پیروان شیخیه - به خاطر دلبستگی به این مکتب، در سال 1257 قمری برای تکمیل معلومات خود به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی، شاگرد و جانشین شیخ احمد احسایی - رهبر فرقه شیخیه - حضور یافت و برای مدتی شاگرد وی شد.(5)البته بابی ها و بهائیان از آنجا که باب را دارای علم لدنّی می دانند، داستان هایی ساخته اند و حضور باب را در درس سید کاظم رشتی، نوعی ظاهر نمایی مصلحتی می دانند. نمونه ای از این داستان سرایی ها در دیانت بهائی، از این قرار است:
در موقع زیارت کربلا حضرت باب، سید کاظم رشتی را ملاقات فرمودند و در این ملاقات سید کاظم چنان احترامی برای حضرتش قائل شد و آن چنان ذوق و شوقی از خود بروز داد که معمولاً برای هیچ کس مجری نمی داشت و موجب حیرت فوق العاده شاگردان وی می شد... .(6) و باز در جایی دیگر از تاریخ خود می آورند:
تا سید باب به محضر سید رشتی ورود فرمودند با این که حضرت «باب» جوانی بود بیست و چهار ساله و سید رشتی مردی پنجاه ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احترماً له، موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر می شد که همگی در شگفت و حیرت افتادند... و غرض سید کاظم رشتی از این مسائل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت «باب»، قائم موعود و مهدی منتظر است... .(7)
ب) ادعای بابیت
سید کاظم رشتی بر مبنای اعتقادات شیخیه و بینش خودش در مورد مهدی موعود (عج) و اعلام ظهور نزدیک باب، سخن ها گفته و در بین شاگردانش موضوع بابیت را کاملاً آماده کرده بود. او در حضور مریدانش اعلام می کرد که به زودی «رکن رابع» یا همان باب امام زمان ظهور خواهد کرد.در همین بین، سید کاظم مرد و قبل از آنکه کسی از مریدانش اعلام جانشینی نماید، علی محمد شیرازی خود را جانشین او معرفی کرد. سال 1260 قمری ( پنجم جمادی الاولی) ادعای بابیت را با این شعار که «من رکن رابع و باب امام زمان هستم و هرکس اعتقادی به او دارد باید ابتدا با من بیعت کند» اعلام کرد.(8) هم زمان برخی از شاگردان سید کاظم رشتی مدعی جانشینی وی شدند و هر کدام پیروانی را دور خود جمع نمودند.
ج) ادعای مهدویت
علی محمد شیرازی که خود را باب امام زمان معرفی کرده بود با کمال تعجب مدعی مهدویت شد و خود را امام زمان مهدی موعود (عج) خواند. او چنین اعلام کرد:من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید.(9)... نام مرا در اذان و اقامه داخل کنید و بگویید اشهد ان علی محمداً بقیه الله.(10)
بهائیان معتقدند که علی محمد باب ادعای مهدویت را در مکه کنار خانه خدا و در میان زائرین اعلان کرده است.(11) این نقل، منحصر در کتاب های تاریخی بابی ها و بهائیان است و هیچ مورخ دیگری این ماجرا را تأیید نکرده است و هیچ شاهدی بر این نقل وجود ندارد. اگر چنین ماجرایی حقیقت می داشت لااقل عده ی محدودی از حضار باید آن را بازگو می کردند. یا این که در منابع تاریخی ذکر و در جهان اسلام منعکس می شد، در صورتی که هیچ منبع موثقی این دروغ بهائیان را تأیید نکرده است.
صبحی مهتدی از نزدیکان و کاتبان خصوصی عباس افندی - رهبر دوم بهائیان - در این زمینه می نویسد:
« در سال 1220 خورشیدی که به او سید علی محمد می گفتند و بازرگان زاده بود از شیراز برخاست و خود را برگزیده ی پیشوای دوازدهمین شیعیان خوانده و در این زمینه سخن ها برزبان راند و سرانجام بی پرده گفت: من همان کسی هستم که شما چشم به راه او هستید و پیشوای دوازدهمین شماست».(12)
د) حروف حی یاران باب
پس از این ماجرا گروهی به او پیوستند و از آن جا که تعدادشان به همراه باب به نوزده نفر می رسید بر اساس حروف ابجد به «حروف حی» معروف شدند.علی محمد باب برای گسترش اهدافش یاران خود را بر ای ابلاغ ادعای باب یا موعود بودن، به مناطق مختلفی از کشور (خراسان و شرق کشور) فرستاد. البته انتخاب این نقاط بر اساس احادیثی بود که مضمونشان بر افراشته شدن پرچم یاران امام زمان (عج) در این مناطق است.
در آن زمان مشکلات معیشتی و فقر اقتصادی و فرهنگی گریبان گیر مردم بود. آنان جریان ظلم و جور حاکمان و جنگ های ایران و روسیه و شکست ایران از کفار را از علائم ظهور امام زمان (عج) می دانستند. از این رو ادعای باب را که توسط فرستاده اش ملاحسین بشرویه ای به آنها رسیده بود، باور کردند. البته بیشتر افراد این طبقه، بی سواد و از روستاییان ساده دل بودند. در این ایام علی محمد باب یا به عبارتی امام زمان خیالی و موهوم، کسی که می بایست جهان را از ظلم ظالمان نجات بخشد و بر تمام جهان حکومت کند، در زندان به سر می برد. برخی از مردم مناطق مذکور برای نجات مراد خود، مسلّح شده و به ملاحسین بشرویه پیوستند و با نیروهای حکومتی درگیر شده و بسیاری از آنان قلع و قمع شدند. البته در همین زمان در مناطق دیگری مثل زنجان و تبریز نیز توسط برخی دیگر از یاران فتنه هایی بر پا شد.(13)
هـ) اولین توبه باب در شیراز (پیامبر فلک شده)
پس از این ماجرا به دستور «حسین خان» - والی فارس -، باب را از بوشهر به شیراز آوردند و در خانه خودش حبس کردند. بنا به دستور وی نشستی با حضور برخی از علما و روحانیون و باب بر پا گردید.(14) باب در جواب پرسش های آنان به سخنان عربی غلط و خنده آور روی آورد و وقتی از او پاسخی در این باره خواستند وی گفت: « صرف و نحو گناهی کرده و تاکنون در بند بود. ولی چون من خواستم، خدا گناهش را بخشید و آزادش گردانید».(15)حسین خان دستور داد پاهای باب را به فلک بسته و چوب زدند و بعد از این، باب را به مسجد آوردند و در آن جا بالای منبر رفت و از ادعای خود توبه کرد و بیزاری جست.(16)
نبیل زرندی از مهم ترین مورخان بهائی می نویسد که روز جمعه علی محمد شیرازی بر فراز منبر رفت و چنین گفت:
لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند.
لعنت خدا بر کسی که بگوید من منکر وحدانیت خدا هستم.
لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند.
لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول بداند.
لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیای الهی بداند.
لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیر المؤمنین و سایر ائمه (ع) بداند.(17)
... او در پاسخ به سؤال امام جمعه شیراز گفت: « من نه وکیل قائم موعودم و نه واسطه بین امام غایب و مردم هستم».(18)
بعد از این جریان، مدتی در خانه خود در شیراز حبس بود تا اینکه در فارس مرض وبا منتشر شد. «منوچهر خان» والی اصفهان وی را به آن جا دعوت کرد و باب مدتی در آن جا و تحت حمایت والی اصفهان بود. تا اینکه منوچهر خان فوت کرد. برادر زاده او نامه ای به میرزا آقاسی - وزیر شاه - نوشت و در این زمینه دستور خواست. عده ای از علما و روحانیون نیز نامه ای در همین مورد به میرزا آقاسی نوشتند که پاسخ وی چنین است:
خدمت علمای اعلام و فضلای ذوی العز و الاحترام مصدع می شود که در باب شخص شیرازی که خود را باب و نایب امام نامیده نوشته بودند که چون ضال مضل است بر حسب مقتضیات دین و دولت لازم است مورد سیاست اعلی حضرت قدر قدرت قضا شوک شاهنشاه اسلام پناه - روح العالمین فداه - شود تا آینده را عبرتی باشد. آن دیوانه جاهل جاعل دعوی نیابت کرده بلکه دعوی نبوت کرده، زیرا که از روی کمال نادانی و سخافت رای در مقابل با آن که آیه شریفه «فاتوا بشوره من مثله» دلالت دارد که مقابله یک سوره اقصر محال است، کتابی از مزخرفات جمع کرده و قرآن نامیده و حال آن که « لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القران لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» چه رسد به قرآن آن نادان که به جای «کهیعص» مثلاً «کاف ها جیم، دال» نوشته و بدین نمط مزخرفات و اباطیل ترتیب داده. بلی حقیقت احوال او را من بهتر می دانم که چون اکثر این طایفه شیخی را مداومت بر جرس و بنک است جمیع گفته ها و کرده های او از روی نشئه ی حشیش است که آن بدکیش به این خیالات باطل افتاده. من فکری که برای سیاست او کرده ام این است که او را به ماکو فرستم که در قلعه ماکو حبس مؤید باشد. اما کسانی که با او گرویده اند و متابعت کرده اند مقصرند، شما چند نفر از تابعین او را پیدا کرده به من نشان بدهید تا آنها را مورد تنبیه و سیاست شوند. باقی ایام فضل و افاضت مستدام باد.(19)
و) ادعای پیامبری و الوهیت باب
علی محمد باب در مسجد شیراز توبه کرد و بعد از آن، مدتی در خانه خویش گوشه گیر شد. اما این وجود دعاوی خویش را از یاد نبرد و هر روز با رنگی جدید بر اراده رسیدن به اهداف و هواهای نفسانی خویش می افزود. البته در این مدت از حمایت های مخفی برخی عوامل استعمار(20) که به دلگرمی و امیدواری او می انجامید، بی نصیب نماند و روز به روز ادعاهای بیشتر و عطش قدرت و شهرت او افزون تر می گشت. بر اساس نصوصی که در کتاب های وی موجود است این بار علی محمد شیرازی ادعای پیامبری کرد و ایمان و اطاعت از خویش را بدون هیچ دلیل و معجزه ای خواستار شد. وی در بیان چنین می نویسد:در هر زمان خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای خلق مقدر فرموده و می فرماید در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت محمد رسول الله کتاب را «بیان» و حجت را ذات حروف سبع (وی خود را حروف سبع می داند) قرار داده است.(21)
و در جای دیگر از این کتاب می گوید:
نفوسی که به عیسی بن مریم و کتاب او ایمان آوردند اگر شناخته بودند که اظهار محمد بعینه همان ظهور بوده به نحو اشراف در آخرت و کتاب او همان انجیل بوده به نحو اشراف احدی از نصاری از دین خود برنگشته کل به رسول الله ایمان آورده و به کتاب او تصدیق نموده و همین قسم، اگر مؤمنین به رسول الله و کتاب او یقین کنند که ظهور قائم و بیان همان رسول الله (ص) هست به نحو اشرف در آخرت و این کتاب (بیان) بعینه همان فرقان است که به نحو اشرف نازل شده در آخرت، احدی از مؤمنین به قرآن خارج از دین خود نشده و اقرب از لمح بصر ایمان آورده و تصدیق بیان نموده و حال آن که عدم ایمان ایشان عند الله مردود است.(22)
باب بر ادعاهای قبلی اش بسنده نکرده و از پیامبری نیز گذشته و ادعای ربوبیت و خدایی نمود چنان که در لوحی به نام هیکل الدین گفته است:
شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته.(23)
در این جمله، «علی قبل نبیل» به معنای «علی محمد» است. کلمه «نبیل» در عرف بهائیت مساوی با اسم محمد است، چون معتقدند در حروف ابجد، نبیل و محمد یکی است. از این رو است که مدعی می شود: علی قبل از نبیل، ذات خداوند و هستی اوست. و بدین سان خود را ذات خداوند سبحان معرفی می کند.
سیر تصاعدی ادعاهای علی محمد باب و گرد آمدن افرادی به دور او، هر انسان فهیم و آگاهی را متعجب می کند که چگونه افکار متشطط و علم بدون تهذیب، یک طلبه معمولی را به سویی سوق می دهد که ابتدا ادعای بابیت و نیابت از امام زمان (عج) ، نموده و سپس مدعی نبوت و رسالت از جانب خداوند می گردد و بالاخره کار به جایی می رسد که خود از همان ذات پروردگار می داند؟
در مورد این ادعاهای گوناگون علی محمد شیرازی، یکی از نویسندگان سابق در بهائیت که به اسلام بر گشته است چنین می نویسد:
این شخص در سنه 1260 هجری ادعای ذکریت کرد (یعنی مفسر قرآن) در 61هـ ادعای بابیت کرد (یعنی نایب امام غایب) در 62هـ داعیه مهدویت کرد، در 63هـ داعیه نبوت کرد. در 64هـ داعیه ربوبیت کرد، در 65هـ داعیه الوهیت کرد. در 66هـ تمام دعاوی خود را منکر شده توبه کرد و توبه نامه نزد ناصرالدین شاه فرستاد.(24)
ز) تبعید باب به قلعه چهریق
همزمان با ادعاهای باب، برخی از پیروان او مانند ملاحسین بشرویه ای و ملا محمد علی بار فروش در مازندران و ملا محمد علی زنجانی در زنجان و سید یحیی دارابی در یزد، جنگ و خون ریزی به راه انداختند که از این حوادث در تاریخ به تلخی یاد شده است. از این رو به خاطر جلوگیری از رفت و آمدهایی که برخی از مردم با باب داشتند، وی را به ماکو و بعد به قلعه چهریق تبعید کردند.زندانی شدن باب و تلاش یارانش برای نشر ادعاهای او سبب هیجان توده مردم شد و بدین جهت باب را موقتاً از قلعه چهریق به تبریز آوردند. در تبریز مجلسی با حضور باب و برخی از روحانیون و ناصرالدین شاه که در آن زمان مقام ولایتعهدی را داشت، ترتیب داده شد. در این جلسه گفت و گوی بسیاری درباره ادعاهای علی محمد باب صورت گرفت و باب در این مجلس همانند قبل به سخنان بی مغز و ادعاهای گزاف و بدون دلیل روی آورد و سخنان خود را با کلمات عربی پر از غلط، تکرار کرد.
گزارش این نشست تاریخی در کتاب های مختلفی ذکر شده است و حتی مورخان بنام بهائی نیز متن این جلسه مناظره را در کتاب های خود آورده اند. گزارش این نشست در نامه میرزا ناصرالدین (ولیعهد) به محمد شاه قاجار سندی معتبر محسوب می شود.
متن نامه ناصرالدین ولیعهد به محمد شاه قاجار از این قرار است:
هو الله شأنه. قربان خاک پای مبارکت شوم. در باب «باب» که فرمان قضا جریان صادر شده بود که علمای طرفین را احضار کرده با او گفت و گو نمایند. حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد... اول حاجی محمود پرسید که مسموع می شود که تو می گویی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیامبر توست، گفت بلی حبیب من... نایب امام هستم و باب هستم و آنچه گفته ام و شنیده اید راست است. اطاعت من بر شما لازم است به دلیل «ادخلوا الباب سجدا» و لکن این کلمات را من نگفته ام آن که گفته است، گفته است. پرسیدند: گوینده کیست؟ جواب داد: آن که به کوه طور تجلّی کرد: « روا باشد انا الحق از درختی / چرا نبود روا از نیکبختی» منی در میان نیست آنها را خدا گفته است، بنده به منزله شجره طور هستم آن وقت در اول خلق می شود الان در من خلق می شود و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می کشیدند منم آن که چهل هزار علما منکر خواهند گشت پرسیدند این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار علماء منکر خواهند گشت؟ گفت: اگر چهل هزار نباشد چهار هزار که هست!. ملا مرتضی قلی گفت: بسیار خوب تو از این قرار صاحب الامری اما در احادیث هست و ضروری مذهب است که آن حضرت از مکه ظهور خواهند فرمود و نقبای جن و انس با چهل و پنج هزار جنیان ایمان خواهد آورد و مواریث انبیا از قبیل زره داود و نگین سلیمان و ید بیضای با آن جناب خواهند بود، کو عصای موسی و کو ید بیضاء؟
جواب داد که: من مأذون به آوردن این ها نیستم. جناب ملامحمد گفت: غلط کردی که بدون اذن آمدی.
بعد از آن پرسیدند که: از معجزات و کرامات چه داری؟ گفت: اعجاز من این است که برای عصای خود آیه نازل می کنم و شروع کرد و به خواندن این فقره: بسم الله الرحمن الرحیم سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السموات و الارض کما خلق هذه العصا آیه من آیات، اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خوانده تاء سموات را به فتح خواند! گفتند: مکسور بخوان آن گاه «الارض» را مکسور خواند.
امیر اصلان خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات باشد من هم توانم تلفیق کرد و عرض کرد: الحمد الله الذی خلق العصا کما خلق الصباح و المساء. «باب» خجل شد.
بعد از آن حاجی ملامحمود پرسید که: در حدیث وارد است که مأمون از جناب رضا (ع) سؤال نمود که دلیل بر خلاف جد شما چیست حضرت فرمود: آیه ی انفسنا. مأمون گفت: لولا نسائنا. حضرت فرمود: لولا ابنائنا. این سؤال و جواب را تطبیق بکن و مقصود را بیان نما؟ ساعتی تأمل نموده جواب نگفت. بعد از این مسائلی از فقه و سایر علوم پرسیدند جواب گفتن نتوانست؛ حتی از مسائل بدیهیه فقه از قبیل شک و سهو سؤال نمودند ندانست و سر به زیر افکند، باز از آن سخن های بی معنا آغاز کرد که همان نورم که به طور تجلّی کرد، زیرا که در حدیث است که آن نور، نور یکی از شیعیان بوده است. این غلام گفت: از کجا که آن شیعه تو بوده. شاید نور ملا مرتضی قلی بوده؛ بیشتر شرمگین شد و سر به زیر افکند. چون مجلس گفت و گو تمام شد جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب مضبوط زده تنبیه معقول نموده و توبه و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری - روح العالمین فداه - است، امر امر همایونی است، انتهی.(25)
این بار نیز بسان قبل، علی محمد باب از ادعاهای خود انابه و استغفار نمود و بنا شد توبه نامه ای با دست خط خودش بنویسد. متن این توبه نامه در یکی از مهم ترین کتاب های تاریخی معتبر بهائیت به نام «کشف الغطاء» از ابوالفضل گلپایگانی درج شده است. گفتنی است، علت درج توبه نامه باب در این کتاب بدین جهت بوده که بهائیان، استقامت حسین علی بهاء و دست برنداشتن او از ادعایش را در برابر مخالفت ها و مشکلات پیش آمده، می ستودند و از این نظر وی را بر علی محمد باب برتری می دادند.
ح) دومین توبه باب
متن زیر، نامه ای است که علی محمد شیرازی آن را بری محمد شاه قاجار فرستاده است، وی در این نامه ضمن ابراز پشیمانی و توبه از ادعاهای گزاف خود، از شاه درخواست عفو و گذشت نموده است:فداک روحی الحمدلله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده.
بحمدالله ثم حمدا له که مثل آن حضرت را ینبوع و رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر یاغیان فرموده.
شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است، ولی قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و بنت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسان مقر بر کل ما نزل من عندالله است.
امید رحمت او دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعانی باشد. استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی الامر. و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حجت الله (عج) را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر.
مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت بساط و رأفت و رحمت خود سر افراز فرمایند. والسلام.(26)
دور کردن باب از چشم مردم و به زندان افکندن وی توسط حکام زمان باعث شد تا برخی نسبت به تبلیغات پیروان محمد باب حساس شوند و او را نشناخته بر همان موعود آخر الزمان منطبق کنند و یا نایب آن حضرت بدانند. آنان چهره ای در شأن یک امام معصوم از این مرد جاهل ساخته بودند و او را مظلوم عالم و همان قائم منتظر معرفی کردند. حضور آشکار از این روی به پیشنهاد علما و حکام، مجلسی ترتیب داده شد و در آن سؤال هایی مطرح گردید تا وی پاسخ بدهد. آنچه در این مجلس گذشت و سخنان بی ارزش و مضحک باب از حافظه تاریخ محو نشده است، و اگر در معرض قضاوت و اطلاع عموم قرار می گرفت، چهره جهول و کذّاب وی برای مردم بیشتر آشکار می گردید و عده ای ساده دل فریفته سخنان یاران علی محمد شیرازی نمی شدند.
با وجود فتوای علمای اسلام بر ارتداد علی محمد شیرازی، محمد شاه قاجار و صدر اعظم او حاج میرزا آقاسی در برخورد با «باب» و «بابیان» آسان می گرفتند. تا اینکه شورش بابی ها در بسطام و زنجان در سال های اولیه سلطنت ناصرالدین شاه موجب شد تا بار دیگر باب را به تبریز آوردند و در روز 27 شعبان 1264 قمری او را به همراه یکی از مریدانش به نام «میرزا علی محمد زنوری» برای اعدام به یک گروه سرباز نصرانی (ارمنی) سپردند. سربازان برای اجرای حکم، آن دو را با طناب بستند و در مقابل دیواری تیرباران کردند. تفنگ های آن ایام از نوع «سرپر» بود و به هنگام شلیک دود فراوانی تولید می کرد.
پس از اجرای حکم و هنگامی که دود حاصل از شلیک فرو نشست، سربازان و مأموران دولتی ناظر بر اجرای حکم، با صحنه جسد بی جان «میرزا علی محمد زنوری» و جای خالی «باب» روبه رو شدند. این امر برای دقایقی موجب هراس مأمورین شد. به طوری که خیال کردند «باب» واقعاً امام زمان بوده و به آسمان عروج کرده است. اما این بیم و هراس لحظاتی دوام نیاورد و اندکی بعد «علی محمد باب» را در حالی که در یکی از اصطبل های ارگ تبریز پنهان شده بود، یافتند. آری طناب او بر اثر شلیک گلوله پاره شده بود. او با بهره گیری از فضای به وجود آمده از شلیک تفنگ های «سرپر» از محل گریخته و در مستراح پنهان شده بود.
به دنبال این حادثه کنسول روسیه در تبریز خواستار عفو «باب» می شود. اما این درخواست اجابت نگردید و او بار دیگر در مقابل جوخه آتش ایستاد و اعدام شد. جسد وی نیز برای عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد. اما بهائیان مدعی هستند که جسد علی محمد باب توسط شخصی به نام سلیمان خان افشار از خندق تبریز ربوده شد و به کارگاه حریر بافی حاج احمد میلانی منتقل و از آن جا به تهران حمل گردید و پس از گذشت زمانی حدود شصت سال به شهر حیفا در فلسطین اشغالی انتقال یافت.(27)
ط) ادلّه باب بر دعاوی خویش
1. بیان: بابیان و بهائیان همواره کوشیده اند تا معجزات و کراماتی را برای باب اثبات کنند همچنان که در کتاب ظهور الحق آمده:اما خوارق عادات به قدری از ایشان (باب) دیده شده که احدی از دوست و دشمن منکر نتوانند شد و اغلب این طایفه، کرامات عدیده مشاهده نموده اند.(28)
اما علی محمد باب نوشته های خود را که پر از غلط های ادبی است، یگانه حجت و دلیل خود دانسته و هرگونه معجزه ای را که به او نسبت دهند رد می کند و در کتاب بیان چنین می نویسد:
من استدل بغیر کتاب الله و آیات البیان و عجز الکل عن الاتیان بمثلها فلا دلیل و من یروی معجزه بغیرها فلا حاجه له؛(29) هر کس به غیر کتاب خدا و آیات بیان (کتاب علی محمد باب) استدلال کند هیچ دلیلی ندارد و کسی که معجزه ای به جز آن بیاورد هیچ حجتی ندارد.
و باز در بیان عربی می گوید:
ثم الثامن، لا تستدلن الا بالایات فان من لم یستدل بها فلاعلم له فلا تذکون معجزه دونها؛(30) هشتم آن که به جز آیات به چیز دیگری استدلال نکنید و دلیل میاورید ( در اثبات حقانیت من) و همان کسی که به غیر آیات استدلال کند او دانشی ندارد و هیچ معجزه ای جز آیات (من) ذکر مکنید.
علی محمد کژگویی های عربی فارسی خود را با قرآن کریم مقایسه نموده در حالی که مضامین و معانی بلند و فصاحت و بلاغت قرآن، همه ی دانشمندان و ادیبان جهان را متحیر نموده است. اکنون به برخی از بافته های باب توجه نمایید تا حقیقت امر روشن گردد. وی در بیان می نویسد:
و لتعلمن خط الشکسته (!) فان ذلک ما یحبه الله و جعله باب نفسه للخطوط (!) لعلکم تکتبون؛(31) باید خط شکسته یاد بگیرد که این همان چیزی است که خدا دوست می دارد و آن را باب خودش برای خط ها قرار داده، شاید که بنویسید.
علی محمد چون مدعی بابیت بوده و ضمناً خط شکسته را هم به نیکویی می نوشت در این جا خواسته است تا مقام بابی گری را به خط مزبور نیز عطا کند و آن را باب خطوط قرار دهد. شاید مردم در نگارش بدین خط رغبت کنند و به قول وی «خط الشکسته» را بیاموزند. البته فراموش کرده که در عربی به شکسته منکسر می گویند و واژه فارسی را هم نباید با الف و لام عربی همراه نمود.(32)
در بخش دیگری از نوشته های باب چنین آمده است:
حمد مستجلل متجال و مستجمل متجام، و مستبهی متباه و مستعظم متعاظ و مستنور متناور و مستکبر و متکاب و مستقهر متقاح و مستظهر متظاه و مستعرز متعاز و مستکمل متکام... .(33)
جای شگفت است؛ کسی که حتی توان درست نوشتن چند جمله عربی هم ندارد چگونه در مقابل علما و مردم ادعای بابیت، مهدویت، پیامبری و الوهیت می کند.
قرآن کریم می فرماید:
«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم»؛(34) و ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر این که با زبان قوم خود سخن گفته تا همه چیز برای قوم مشخص گردد.
مگر نه آن که هر پیامبری باید با زبان قوم خود سخن بگوید؛ لذا چندین پرسش به ذهن می رسد. این که چرا آیات بیان به زبان عربی نازل شده است؟ حال که زبان، عربی است چرا با این همه غلط فاحش؟ آیا برگزیده خدا نمی تواند به زبان مردم سخن بگوید؟!
2. حواس پنج گانه: «نقطه الکاف» نوشته ی یکی از بهائیان معروف است. در آن داستانی از گفت و گوهای باب و برخی از روحانیون نقل شده است و آن را یکی از ادلّه باب بر ادعای خود می داند. باب در این جلسه این گونه ایراد کرده است: چون چشم و گوش و بینی و دهان با خود چهره، پنج می شود و باب نیز طبق حساب ابجد، پنج است و هاء که حرف اول کلمه هویت و به عدد ابجد پنج است، پس من «مهدی» یا «باب» آنم.
نقطة الکاف گفت و گوی ملا محمد مامقانی و باب را چنین آورده است:
شنیدم شما ادعای بابیت نموده اید. فرموده بلی. عرض کردند که باب چه معنا دارد؟ فرمودند: کلام شریف «انا مدینه العلم و علی بابها» را چگونه فهمیدی؟ آیا نظر نکردی به وجه خود که چهار مشعر دارد و در یک صفحه واقع است که پنج می شود به عدد باب که مطابق هاء هویت است. اما آن چهار مشعر: اول چشم می باشد که حاکی از مقام فواد است و حامل آن رکن توحید می باشد و مقام مشیت است. دوم مشعر گوش می باشد که حاکی از رتبه عقل و حامل رکن نبوت و مصداق اراده است. سوم مشعر شامه است حاکی از مقام نفس است و مطابق ولایت است و حامل مقام قدر. چهارم مشعر دهان است که حاکی از مقام چشم و مقام رکن شیعه و مطابق برکن فضا می باشد و خود صفحه وجه این پنج می شود.(35)
این، دلیل کسی است که ادعای مهدویت و بابیت می کند. اگر انبیای عظام و اولیای دین با تمام معجزات و کراماتی که داشته اند چنین سخنی می گفتند مطمئناً الان خبری از ایمان به خدا و دین شان نبود.
ی) باب در نگاه بهائیان
علی محمد شیرازی نزد بهائیان «نقطه اولی»، «رب اعلی»، «حضرت باب» و «مبشر بهاء» نامیده می شود. بهائیان ادعاهای گوناگون را مصادره به مطلوب و به نفع خود تأویل و تفسیر می کنند و آمدن او را مقدمه ای برای آمدن حسینعلی نوری (بهاء) می دانند.حسینعلی بهاء - رهبر فرقه ضاله بهائیت - در مورد باب در یکی از الواح خود چنین می نویسد:
در سنه ستین (60) حضرت مبشر «علی محمد شیرازی» - روح ما سواه فداه - به روح جدید بشارت داد و در سنه ثمانین (80) عالم به نور جدید و روح بدیع فائز گشت.(36)
ک) بشارتی بی اساس
باب در حالی بشارت دهنده ی موعود دیگری است، که خود به نام موعود اسلام اعلام حضور کرده بود. علاوه بر این، شماری از ویژگی های بیان شده برای مهدی موعود (عج) قابل انطباق بر علی محمد باب نیست، از جمله:1. جهانی کردن دین اسلام، همان طور که در عقاید مسلمین مطرح است امام زمان (عج) برای زنده کردن دین جدشان - پیامبر اسلام (ع) - قیام می کنند تا اسلام تنها دین بشریت گردد. امام صادق (ع) می فرمایند: ... [مهدی موعود] از میان ملت ها و آیین ها اختلاف را بر می دارد و دین اسلام بر همه حاکم می گردد.(37)
2. بسط عدالت؛ از ویژگی های شخصیت مهدی موعود (عج) این است که بساط ظلم و ستم را بر چیده و عدالت را در تمام دنیا برقرار می کند. پیامبر گرامی (ص) در مورد ایشان می فرمایند: زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که از ظلم و جور پر شده است.(38)
3. حاکمیت اخلاق و عقل؛ در زمان ظهور امام مهدی (عج) مردم دنیا در سایه ی تعلیم و تربیت آن حضرت به مرتبه بالایی از اخلاق و عقلانیت می رسند.
امام باقر (ع) می فرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر مردم می گذارد و اخلاق آنان را تکامل بخشد هم چنین نیروهای عقلانی توده ها را تمرکز دهد و خردها و دریافت های خلق را به کمال رساند.(39)
ویژگی های دیگری مانند امنیت اجتماعی، توسعه اقتصادی و زدوده شدن کینه ها و اختلافات در روایات، مربوط به عصر ظهور وجود دارد که هیچ یک از آنها در زمان علی محمد باب تحقق نیافت. از این گذشته، باب به خیال تحقق بخشیدن به این ویژگی ها مدعی بابیت و مهدویت شد و چون موفق نشد، همه امور را به منجی خیالی دیگری سپرد. بنابراین مبشریت باب از آمدن بهاء، از اساس، سخنی بیهوده و سست است.
پی نوشت ها :
1. عبدالحمید اشراق خاوری، مطالع الانوار، ص59.
2. ویلیام هاچر، دیانت بهائی، ترجمه سمندری، ص19، محمد علی فیضی، حضرت نقطه اولی، ص85.
3. مطالع الانوار، ص62.
4. محمد علی فیضی، حضرت نقطه اولی، ص74.
5. اسدالله مازندرانی، ظهور الحق، ج3، ص97؛ اعتضاد السطنه، فتنه باب، ص11.
6. ویلیام هاجر، دیانت بهایی، ترجمه سمندری، ص20.
7. اسدالله مازندرانی، رهبران و روهروان در تاریخ ادیان، ج2، ص31 -28.
8. عبدالحمید اشراق خاوری، ایام تسعه، ص119.
9. ویلیام هاچر، دیانت بهائی، ص 18؛ عبدالحمید اشراق خاوری، مطالع الانوار، ص 320؛ محمد علی فیضی، نقطة اولی، ص142.
10. اعتضاد السطنه، فتنه باب، ص 13؛ مطالع الانوار، ص 122.
11. نقطه اولی، ص 142.
12. فضل الله مهتدی، خاطرات صبحی، ص 271.
13. احمد کسروی، بهائی گری، ص37.
14. دیانت بهائی، ص24؛ زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، فرید گلپایگان، ص 108 -103؛ اعتضاد السلطنه، فتنة باب، ص 16 -15؛ فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص445.
15. ویلیام هاچر، دیانت بهائی، سمندری، ص24؛ زعیم الدوله تبریزی، مفتاح الابواب، فرید گلپایگان، ص 108 -103؛ اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص 16 -15؛ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص445.
16. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 88.
17. مطالع الانوار، ص 132.
18. همان، ص130.
19. احمد کسروی، بهائی گری، ص30؛ فریدون آدمیت، همان، ص445.
20. ر. ک: کتاب خاطرات پرنسس دالگورکی.
21. علی محمدشیرازی، بیان عربی، ص 3.
22. علی محمدشیرازی، بیان فارسی، ص 55.
23. همو، تفسیر دو آیه از هیکل الدین، ص5.
24. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج3، ص44.
25. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، فرید گلپایگانی، ج3، ص137؛ احمد کسروی، بهائی گری، ص33.
26. بهائی گری، ص 36، ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص 205.
27. سایه روشن بهائیت در ایران، ص33؛ دیانت بهائی، ص81.
28. اسدالله مازندرانی، ظهور الحق، ج3، ص34؛ میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص81.
29. علی محمد شیرازی، بیان فارسی، ص210.
30. همان، ص 25.
31. همان، ص 26.
32. مصطفی حسینی طباطبائی، ماجرای باب و بهاء، ص 65.
33. علی محمد شیرازی، لوح پنج شأن، ص52.
34. ابراهیم /4.
35. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 86.
36. حسینعلی نوری (بهاء)، مجموعه الواح، ص 291؛ محمد علی قائنی، دروس الدیانه در عقاید و احکام، ص12.
37. محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص4.
38. شیخ صدوق، بحوث حول المهدی، ص259.
39. بحارالانوار، ج52، ص336.