اندیشه ی مائوتسه دون

از آنجا که ملاک حقیقت نه در خصلت مضمون بلکه در واقعیت آگاهی یافت می شود، تمام حقیقت هیچ مبنای دیگری جز دانش ذهنی و این ادعا ندارد که ما واقعیت معینی را در آگاهی خود کشف می کنیم. یعنی آنچه را در آگاهی خود کشف
سه‌شنبه، 7 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه ی مائوتسه دون
 اندیشه ی مائوتسه دون

نویسنده: رایا دونایفسکایا
مترجمان: حسن مرتضوی، فریدا آفاری



 

... بینش ناب... مرحله ی فرهنگ را کامل می کند. چیزی جز "خود" را در برنمی گیرد... همه چیز را درک و تمامی عینیت را محو می کند.
هگل، پدیدارشناسی ذهن
از آنجا که ملاک حقیقت نه در خصلت مضمون بلکه در واقعیت آگاهی یافت می شود، تمام حقیقت هیچ مبنای دیگری جز دانش ذهنی و این ادعا ندارد که ما واقعیت معینی را در آگاهی خود کشف می کنیم. یعنی آنچه را در آگاهی خود کشف می کنیم، تا سطح واقعیت آگاهی همگان بزرگ جلوه داده و حتی به عنوان ماهیت ذهن جا زده می شود.
هگل، دانشنامه ی علوم فلسفی، سومین رویکرد به عینیت، بند 71.
... برجسته ترین موضوع درباره ی 600 میلیون چینی این است که آنها «فقیرند و ذهنی خالی دارند... بر صفحه ی خالی کاغذ که علامتی روی آن نیست، تازه ترین و زیباترین علائم را می توان نوشت...
مائوتسه دون، سخنرانی در کنفرانس کمیته ی مرکزی درباره ی روشنفکران، 20 ژانویه ی 1956
چین معاصر، کانون تناقضات جهانی و مرکز طوفان انقلاب جهانی است. رفیق مائوتسه دون، آموزگار کبیر پرولتاریای جهان، در ارتباط با این موضوع بسیار مهم که چین به کجا رهسپار است، ظاهراً فقط یک پیش بینی انتزاعی کرده است...
چوئن لای که اکنون نماینده ی عمومی طبقه ی سرمایه دار سرخ چین است، مست از باده ی پیروزی فوریه - مارس خود، با شتاب کوشید تا در سراسر کشور کمیته های انقلابی را برپا کند... در شکل قدرت سیاسی تغییری سطحی رخ داده است. کمیته ی قدیمی حزبی در استانها و رهبری قدیمی یگان های نظامی ناحیه به «کمیته های انقلابی» تبدیل شده اند... چنان که توده ها می گویند «پس از این همه هیاهو، همه چیز به همان منوال گذشته باقی مانده است».
چین به کجا می رود؟ شنگ وو-لین، بیانیه ی هونان، 1968 (1).

گسست ها و تداوم ها

1. کشمکش چین - شوروی

در عصر سرمایه داری دولتی ما، انقلاب و ضد انقلاب چنان در هم تنیده شده اند که حتی اکنون که «انقلاب فرهنگی» به آخر خط رسیده و خط بندی های جهانی مانند سفر نیکسون به پکن آشکارا هیچ ارتباطی با انقلاب ندارد، «تب انقلابی» مائو همواره چنان دغدغه ی دانشگاهیان است که واپسگرایی نهفته در «اندیشه ی مائوتسه دون» را تشخیص نمی دهند، همان اندیشه ای که چنین مطرح می کند: «پیروزی کامل سوسیالیسم در یک یا دو نسل ممکن نیست؛ حل کامل این مسئله نیاز به پنج یا ده نسل و حتی بیشتر دارد» (2).
این چرخش کامل در دورنمای جهانی ابتدا از نظرها پنهان ماند زیرا گوشه ای کوچک از حمله ای تام و تمام به خروشچف بود که از او به عنوان «تجدیدنظر طلبی» که به انقلاب خیانت کرده و طرفدار «همزیستی مسالمت آمیز» با سرمایه داری به طور عام و امپریالیسم آمریکا به طور خاص بود، یاد می شد. علاوه بر این، در راستای حمله به روسیه، این ادعا مطرح شد که کشورهای توسعه نیافته «مراکز راستین توفانی انقلاب جهانی هستند» (3). البته این موضوع بسط اندیشه ی مائو به عنوان «تئوری انقلاب»، «انقلاب بی وقفه» و «انقلاب جهانی» بود. و چون سیاست «همزیستی مسالمت آمیز» خروشچف به چین مائو این صورت ظاهر را داد که به تنهایی با امپریالیسم آمریکا خواهد جنگید، بسیاری از چپ ها مایل بودند چین را ببخشند و صفحات سفید بیشتری را برای مائو باقی گذارند تا آنها را هر طور که مایل است پر کند.
کسانی هستند که هر حرکت مائو را - از جمله رویداد حاد کشمکش چین - شوروی (1960-1964) و «انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری» (1966-1969)- اجرای دوباره ی یکی دیگر از مراحل تکاملی مداوم، از ینان در دهه ی 1930 تا کسب قدرت در 1949 و سپس «جهش بزرگ رو به پیش» در 1958 تلقی می کنند. چنین برداشتی که این مراحل را چون تمامیتی پیوسته می داند همان قدر نادرست است که مائو را «نابغه»ای بدانیم که همواره در حال تکامل است، دست کم نه از زمان تولید بلکه از زمان زایش حزب کمونیست چین (1921) (4)، و جنبش چهارم مه (1919) (5) که پیش از آن روی داده بود. هر چند درست است که در سال 1935 یعنی زمانی که مائو ریاست و رهبری بلامنازع کمونیسم چین را بدست آورد، تجربیات خویش را در قالب «اصولی عام» تعمیم داد: «درباره ی جنگ طولانی»، «درباره ی تضاد»، «درباره ی عمل»، «درباره ی تصحیح خطاها» (تصفیه)، اما همه ی آنها، به این یا آن شکل، درباره ی عملی بودن تئوری هستند.
درست است که تئوری بدون عملی بودن آن مورد علاقه ی مائو نبود، اما برخلاف تزهایی که این روزها نوشته می شود تا «اثبات کنند» مائو «خلاق» و «تئوریسین» نبوده این موضوع چندان هم ساده نیست. همچنین برخلاف اندیشه ی اذهان فرهیخته ای که از «انقلاب فرهنگی» جا خوردند، موضوع بر سر فرتوتی و عدم عقلانیت مائو نیست.
خواه از او چون یک عملگرا و خواه چون یک تئوریسین سخن بگوییم، نکته ی تعیین کننده نه نقاط تشابه که گسست از گذشته است. این موضوع همان قدر در «اندیشه ی مائوتسه دون»‌تعیین کننده است که در تکامل عینی. این نکته حیاتی است، نه از آن رو که این گسست «غیرمنطقی» است بلکه به این دلیل که اجبار عینی طبقاتی را که بر اندیشه ی مائو تأثیر می گذارد آشکار می کند، و شکاف میان واقعیت چین - عقب ماندگی تکنولوژیکی آن در تولید به رغم پیشرفت در بمب های ئدروژنی - و واقعیت کشورهای صنعتی پیشرفته را در تولید خودکار نشان می دهد. موضوع این نیست که مائو «خودرأی» است یا نه - گرچه وی براستی بسیار خودرأی است. موضوع این نیست که وی در نوستالوژی گذشته بسر می برد؛ برعکس! مائو کاملاً مرد زمانه است. موضوع این است که وی اعتقاد دارد با «به دست گرفتن کنترل انقلاب» تولید افزایش می یابد.
«انقلاب بی وقفه»ی مائو با انقلابات خودجوش پرولتری که به جامعه ای بی طبقه می انجامند، هیچ ارتباطی ندارد. کاملاً برعکس! «انقلاب بی وقفه»ی او بیشتر مانند تئوری «جنگ طولانی» است؛ این تئوری نه حرکتی خودجوش بلکه هدایت شده، منضبط و سراسر تاب و تحمل است. به عبارت دیگر، وقتی مائو خواستار «انقلاب» است، خواهان تولید بیشتر و بیشتر است. این همان چیزی است که مارکس انباشت بدوی سرمایه نامیده بود (6). آنچه چشم مائو را به این قرابت با سرمایه داری به تمامی می بندد، باور قاطعانه ی وی به اندیشه ی خویش می باشد؛ و اینکه تنها همین اندیشه سرمایه داری دولتی را «تحت کنترل رهبری حزب کمونیست» به «کمونیسم کامل» می رساند. حتی اگر این روند چند قرن هم طول بکشد، وی از توده ها انتظار پیروی دارد.
ما این موضوع را به نحو گویاتری در «انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری» خواهیم دید، اما در اینجا باید کمی بیشتر در مورد کشمکش چین - شوروی درنگ کنیم زیرا مائو در باب این موضوع هم عینی تر و هم انتزاعی تر برخورد می کند یعنی در تکامل اندیشه اش پیگیر است. از 22 آوریل 1960، با مقاله ی «زنده باد لنینیسم» در روزنامه ی پرچم سرخ که به مناسبت نودمین سالگرد تولید لنین انتشار یافته بود، کمیته ی مرکزی حزب کمونیست چین جدل های بی پایانی را برضد حزب کمونیست شوروی آغاز کرده است. دو سند کلیدی که در آن به روسیه حمله شده و بخشی از آن و یا به تمامی به مائوتسه دون نسبت داده شده و «تحت رهبری شخصی رفیق مائوتسه دون تهیه شده است»، عبارتند از «پیشنهادی در باب خط عمومی جنبش کمونیستی بین المللی» مورخ 14 ژوئن 1963 و دیگری «درباره ی کمونیسم دروغین خروشچف و درس های تاریخی آن برای جهان» مورخ 14 ژوئن 1964.
چکیده ی «نامه»ی 1963 که تعریفی جدید از انترناسیونالیسم ارائه می کند، تنها به حمله به روسیه که دیگر «سنگ محک انترناسیونالیسم شمرده نمی شود» (ص. 10) بسنده نمی کند و حتی فقط به معنای انتقال محور «انقلاب جهانی» از انقلابات پرولتری در کشورهای صنعتی به انقلابات ملی در کشورهای توسعه نیافته از لحاظ تکنولوژیکی یعنی آنچه اکنون مائو «مراکز توفانی انقلاب جهانی» می نامد، نیز نیست. نه، در این بیانیه، پدیده ای با کیفیت جدید در «اندیشه ی مائوتسه دون» پدیدار می شود که «پس از کسب قدرت توسط پرولتاریا، مبارزه ی طبقاتی برای یک دوره ی تاریخی طولانی به عنوان یک قانون عینی مستقل از اراده ی انسان ادامه خواهد داشت» (ص. 36)؛ «پس از صنعتی شدن سوسیالیستی و اشتراکی شدن کشاورزی، چندین دهه و حتی شاید زمانی بس طولانی تر» هم «مبارزه طبقاتی» و هم «مبارزات ایدئولوژیک» ادامه خواهند یافت. هدف از آوردن اصطلاح (مستقل از اراده ی انسان» این بود که به این دو انحراف مرگبار از مفهوم مارکسی نظم اجتماعی جدید رنگ و بویی مارکسی بدهد. تنها چیزی که مائو فراموش کرد این بود که مارکس از این اصطلاح در توصیف سرمایه داری و نه سوسیالیسم استفاده کرده بود.
بدین سان، این قوانین «جدید» در «نامه ی» سال 1964 چنین بسط یافتند:
یکم، ضرورتاً باید قانون مارکسیستی - لنینیستی وحدت اضداد را در مطالعه ی جامعه ی سوسیالیستی به کار برد... دوم، جامعه ی سوسیالیستی دوره ی بسیار طولانی تاریخی را در برمی گیرد. در این جامعه، طبقه و مبارزه طبقاتی ادامه خواهند یافت... در اینجا [در جبهه ی ایدئولوژیک] زمان طولانی لازم است تا مشخص شود «چه کسی پیروز خواهد شد»... چند دهه نیز کافی نخواهد بود؛ موفقیت در همه جا مستلزم گذشت یک یا چند قرن است (صص. 184-185).
موضوع این نیست که مائو واقعاً خود را گول زده بود که تاریخ ثابت باقی می ماند و اجازه خواهد داد تا نسل های بعدی در آینده ای بس دور "اندیشه"ی او را به بوته ی آزمون بکشند. وی انتظار داشت که محور جهانی جدیدی - پکن - جاکارتا - دنیای دوقطبی را درهم بشکند.

2. سال تعیین کننده ی 1965 و «انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری» 1966-1969

پس از این همه هیاهو، همه چیز به همان منوال گذشته باقی مانده است.
بیانیه ی شنگ وو-لین
لین پیائو در گزارش خود به نهمین کنگره ی حزب که مُهر پایان «انقلاب فرهنگی» بر آن خورده بود، نقل قولی را از مائو می آورد که در 1967 گفته بود:
در گذشته ما مبارزات را در مناطق روستایی، کارخانجات، در قلمرو فرهنگی به اجرا در می آوردیم و جنبش آموزش سوسیالیستی را تحقق می بخشیدیم. اما تمام اینها نتوانست مشکل را حل کند زیرا شکل یا روشی پیدا نکردیم که توده های وسیع را برانگیزاند تا جنبه ی تاریک ما را همه جانبه و از پایین، آشکار سازد (7).
روش شناسی ای که مائو کشف کرده و اکنون در قانون اساسی به عنوان «انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری» ارج نهاده می شود و قرار است نمونه ای برای «تئوری مارکسیستی انقلاب مداوم باشد» (8)، شکل گاردهای سرخ را گرفت. شاید به نظر رسد که ناگهان سر و کله ی گاردهای سرخ از غیب پیدا شده است، اما هنگامی که در 18 اوت 1966 یک میلیون نفرشان از راه رسیدند، شکل بندی شبه نظامی داشتند و به سخنان لین پیائو، وزیر دفاع، «نزدیک ترین رفیق مائو در مبارزه»، گوش می دادند که مفهوم آگهی دیواری را توضیح می داد که بر آن با حروف بزرگ نوشته شده بود: «ستاد فرماندهی را بمباران کنید». گاردهای سرخ فهمیدند که ستاد فرماندهی، ستاد حزب کمونیست است که در آن افرادی را خواهند یافت که «در مسند قدرت اند و راه بازگشت به سرمایه داری را پیش گرفته اند». هنگامی که این نوجوانان از میدان سرازیر شدند، ظاهراً به چیزی سرسخت تر از «اندیشه ی مائو» مجهز شده بودند، گرچه هر کدام در دستان خود یک «کتاب سرخ کوچک» را می فشردند. به این شکل نمایشی بود که «رهبر نابغه و کبیر، آموزگار بزرگ، سرفرمانده ی کبیر، صدر مائوتسه دون» آغاز «انقلاب کبیر پرولتری» را اعلام کرد.
ماه بعد از آن، دوران خوش مطبوعات بورژوایی بود که تاخت و تاز بر ضد «تمام چیزهای کهن» در چین، از متون کنفوسیوسی و گنجینه های هنری گرانبها تا بسیاری از رهبران کمونیست را گزارش می کردند. حمله ی مائوئیست های جوان به امپریالیسم غربی حتی عجیب و غریب تر بود زیرا امپریالیسم زنده و وحشی آمریکا که بر سر متحد کمونیست، ویتنام شمالی، بمب فرومی ریخت، چندان مورد حمله نبود اما در مقابل «مدل موی هنگ کنگی» و «موزیک ارتجاعی بورژوا - فئودالیِ باخ، بتهوون و شوستاکویچ» به شدت مورد انتقاد قرار می گرفت.
ظرف چند ماه، این اوباش و اراذل از پرسه زدن در خیابان ها و کلاه بوقی بر سر «ضد انقلابیون» گذاشتن پا فراتر گذاشتند. در اواخر 1966، تعداد بیشتری گارد سرخ و «شورشیان سرخ» چپاول و غارت سفارتخانه های خارجی را رها کردند تا به مناطق سابقاً ممنوعه یعنی کارخانه ها و مزارع بپردازند. «کمیته های اشغال - کنترل» کوشیدند تا مدیران رسمی کارخانه ها را خلع ید کنند و در همان حال از همان روش آنها در سلطه بر کارگران و ممنوع کردن اعتصابات تقلید کردند. دیری نپایید که نه تنها مطبوعات غربی بلکه مطبوعات رسمی چین نیز از جنگ داخلی سخن می گفتند.
اما جنگ داخلی در کجا رخ داده بود؟ در سین کیانگ که واحدهای ارتش از «کمیته های اشغال - کنترل» نافرمانی کردند؟ در وجود «چند» ضد مائوئیست درون حزب کمونیست؟ و اگر این جنگ داخلی فقط در تخیل بیش از حد فعال مائو وجود داشت، هدف آن چه بود؟ چه شرایط عینی دگرگونی انقلاب فرهنگی را به آنچه هگل «گرداب گیج کننده ی آشوب همواره خود زاد» نامیده بود، سوق دارد؟ تا چه حدی بی نظمی آن همانا نظمش بود یعنی اینکه از بالا برنامه ریزی شده بود؟ تا چه حدی دیالکتیک درونی اش، آن را فراسوی مرزهای تعیین شده رانده بود؟
مطبوعات بورژوایی ضد مائوئیستی و نیز مائوئیست ها و توجیه گران آن، همگی انقلاب فرهنگی را امری معادل با «دومین انقلاب» توصیف می کردند. تحلیل گران بورژوایی مائو را مردی به تصویر کشیدند که گویی با نوستالوژی به روزهای راهپیمایی طولانی می نگرد، هرچند برخی وی را دچار تشنجات موقت پارانویایی می دانستند. مائوئیست ها و توجیه گران آنها تصویری از مائو رسم کرده اند (در واقع 840 میلیون تصویر از او وجود دارد) (9) که وی را همیشه جوان نشان می دهد، همیشه به پیش می رود و همیشه با بوروکرات های حزبی، دولت و ارتش که نسل جدید را از مسیر «انقلاب بی وقفه» به مسیر تجدید نظر طلبی می کشانند، مبارزه می کند. در عوض باید به سال بحرانی 1965 باز گردیم که مائو در مصاحبه ای در ماه ژانویه به ادگار اسنو (Edgar Snow) گفت خود را «برای ملاقات با خدا آماده می کند». در نوامبر مائو از صحنه ی عمومی ناپدید شد و تا بهار 1966 که ابتدا در رودخانه ی یانگ تسه شنا کرد و سپس انقلاب فرهنگی را آغاز نمود، خود را نشان نداد. در آن سال در جهان خارج از چین چه اتفاقی افتاده بود؟
نخست در فوریه ی 1965 ایالات متحد تصمیم به بمباران ویتنام شمالی گرفت. چین که خود را چون دژ محاصره شده ای به تصویر کشیده بود که سرسختانه با امریکای امپریالیستی رودرو شده و «تجدیدنظر طلبی روسی با آن ساخت و پاخت کرده»، ناگزیر با واقعیت روبرو شد: این ویتنام شمالی بود که در حقیقت به دژ در محاصره تبدیل شده بود. ظاهراً برکناری خروشچف در اکتبر 1964 از قدرت و انفجار نخستین بمب اتمی چین، پیروزی کاملی برای مائو در کشمکش چین - شوروی به شمار می آمد. بسیاری فکر می کردند که بازدید کاسیگین از چین، درست پس از حضور در هانوی در نخستین روز بمباران آن، به معنای کمک فعال و مشترک دو کشور به ویتنام شمالی خواهد بود. اما چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
دوم آنکه به دنبال سخنرانی «خروج از سازمان ملل» سوکارنو در 1965 و استقبال از آن در چین به عنوان «عملی انقلابی که در سراسر جهان چون نخستین رعد و برق بهاری سال 1965 طنین انداخت»، در 23 مه همان سال به مناسبت سی و پنجمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست اندونزی، پنگ چن همراه با آیدیت (10) روی سکوی سخنرانی قرار گرفت. تمامی سخنرانی ها حاکی از «تشدید تهاجم انقلابی» در مقیاس جهانی بود و آشکارا از یک محور جدید جهانی بر ضد ناتو به رهبری امپریالیسم آمریکا، و پیمان ورشو به رهبری «تجدیدنظر طلبی روسیه» سخن گفته می شد. البته هدف این محور سوم به رهبری پکن - جاکارتا، در برگرفتن «کل» جهان سوم بود (11).
سومین موضوع که نه تنها مهم ترین بلکه محور اصلی «انقلاب فرهنگی» و قانون اساسی جدید بود، در بیانیه ی سپتامبر 1965 لین پیائو مشخص شد. «زنده باد پیروزی جنگ خلق»، استراتژی مائو در «محاصره ی شهرها» که راه رسیدن به قدرت در چین بود، را به اصل عام جدیدی برای «انقلاب جهانی» تبدیل کرد.
باید تأکید کرد که تئوری رفیق مائوتسه دون در مورد تشکیل مناطق پایگاهی انقلابی روستایی و محاصره کردن شهرها از طریق روستاها برای مبارزات انقلابی کنونی ملل و مردم ستمدیده در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین با امپریالیسم و نوکرانش، اهمیت عملی چشمگیر و عامی دارد... اگر کل جهان را در نظر بگیریم، می توان آمریکای شمالی و اروپای غربی را «شهرهای جهان» دانست و آنگاه آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین «مناطق روستایی جهان» را تشکیل خواهند داد... در تحلیل نهایی، کل آرمان انقلاب جهانی منوط به مبارزات انقلابی مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین است که اکثریت قاطع مردم جهان را تشکیل می دهند (12).
تنها مشکل این استراتژی جهانی که خود را از «جنبش انقلابی پرولتری» جدا کرده بود، جنبشی که «به دلایل گوناگونی موقتاً پا پس گذاشته است»، این بود که هنوز به چاپ نرسیده، اقدام به کودتا توسط نیروهای چپ در اندونزی با جنایتکارترین ضد کودتا به خاک و خون کشیده شد. ارتش اندونزی صدها هزار نفر از مردم اندونزی را با انگِ «کمونیست» به قتل رساند. بدینسان، دورنمای فوری برای تشکیل یک محور سوم فرو ریخت. در همان حال، جنگ ویتنام چنان از سوی آمریکا شدت گرفت که تمامی احزاب کمونیست که در کشمکش چین - شوروی جانب چین را گرفته بودند، خواهان تشکیل جبهه ای متحد در مورد ویتنام شدند (13). در حالی که اکثریت پولیت بورو آشکارا آماده ی تشکیل جبهه ی متحد با روسیه برای کمک به ویتنام بودند، مائو در مقابل تشکیل هر نوع جبهه ی متحد سرسختی نشان داد. این بار مرکزیت چین، نه فقط در مخالفت با روسیه بلکه به این عنوان که چین را تنها رهبر انقلاب جهانی می دانست، به کانون توجه او بدل شده بود. از نظر مائو، شکست اندونزی تنها یک آزمون برای تشخیص توانایی پولیت بورو در درک این داستان بود که باید «روی کوه نشست و جنگ ببرها را تماشا کرد» (14).
مطبوعات چینی و پوسترهای دیواری روشن کردند که در دوره ی بحرانی از نوامبر 1965 تا مه 1966 که مائو از نظرها ناپدید شده و حدس مطبوعات غربی در مورد علت آن از بیماری تا «شاید حتی مرگ» گسترده بود، او «محیط غیر قابل تحمل» پکن را ترک کرد تا چیزی را تدارک ببیند که به «انقلاب فرهنگی پرولتری» شگفت انگیز تبدیل شد. در بازگشت به پکن و هنگام روشن ساختن مفهوم جدید «انقلاب فرهنگی» در یک پلنوم، آشکارا ترجیح داد که نیروی جدیدی از «نوجوانان سرگردان را بیافریند».
شعار مرکزی آخرین مرحله ی پرکشمکش به اصطلاح انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری یعنی «به انقلاب بچسبید و بر تولید بیافزایید»، به طرز عریانی تناقض نفس گیر، سازش ناپذیر و بزرگی را که توده های مردم چین با آن مواجه بودند آشکار ساخت. اگرچه جریان از بالا به راه افتاد، اما توده ها از مرزهایی که «رهبر کبیر، آموزگار بزرگ، فرمانده ی برجسته و سکان داران کبیر» تعیین کرده بود، فراتر رفتند. آنان خواهان کنترل کارگران بر تولید بودند و این مخالف با فرامین صدر مائوتسه دون بود؛ این خواست از سوی رهبر «اکونومیسم» ارزیابی شد؛ هر چند این اصطلاح در تاریخ مارکسیستی به رهبران رفرمیستی اطلاق می شد که خواهان محدود کردن فعالیت توده ای به مسائل اقتصادی در حیطه ی اتحادیه های کارگری بودند. دستاورد از پایین سال 1967، چیزی نبود که مائو در اوت 1966 با رها کردن قلاده ی به اصطلاح گاردهای سرخ (15) مدنظر داشت. وی اپوزیسیون خودجوش راستین را «چپ افراطی»، «آنارشیست» و «غیر مسئول» نام نهاد. وی ارتش لین پیائو را به جان آنان انداخت. اما همین حرکت از پایین بود که حمایت مائو را از «انقلاب بی وقفه» به بوته ی آزمایش گذاشت.

پی نوشت ها :

1. شنگ وو-لین (heng Wu-Lien) نام اختصاری اتحاد نوین جوانان است که در سال 1967 تشکیل و به نام کمیته ی ائتلاف بزرگ انقلابی پرولتاریایی استان هونان شناخته شد. ترجمه ی سند آنان در بررسی مطبوعات چین، شماره ی 1490 (SMC) انتشار یافت که از متن چینی آن که در سازمان انتشاراتی کانتون پرچم سرخ، مارس 1968 آمده برگرفته شده بود. اکنون این سه سند گروه «چپ افراطی» و حملات رسمی به آن، در ضمیمه ی کتاب کلاوس منرت، پکن و چپ جدید: در داخل و خارج (برکلی، انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، 1969)، یافت می شود.
2. درباره ی کمونیست دروغین خروشچف و درس های تاریخی آن برای جهان به دفعات در چاپ های مختلف انتشار یافته است. کتاب ای. دواک بارنت، چین پس از مائو، شامل مقاله ی «زنده باد پیروزی جنگ خلقی» و نیز دو «تصمیم گیری درباره ی انقلاب فرهنگی» اثر لین پیائو است. تمام مقالاتی که در اینجا مورد بررسی قرار می گیرد از طریق انتشارات رسمی چین در دسترس است زیرا هم در پکن ریویو و هم در جزوات جداگانه مجدداً چاپ شده اند.
3. از مردم مناطق مستعمراتی که این انقلابات را به انجام رسانیده بودند، به این نحو تعریف جدیدی داده شد: «همچنین بورژوازی ملی میهن پرست و حتی پادشاهان و شاهزاده ها و بوروکرات هایی که میهن پرست هستند» (پیشنهادی در باب خط عمومی جنبش کمونیستی بین المللی، ص. 15).
4. خاستگاه های مارکسیسم را در چین به بهترین وجه می توان در لی تا - چائو و خاستگاه های مارکسیسم چینی اثر موریس میسنر (کمبریج، انتشارات دانشگاه هاروارد، 1967) دید و نه در آثار مائو.
5. رجوع کنید به چو تسه دون، جنبش چهارم مه، انقلاب روشنفکری در چین معاصر (استانفورد، ‌انتشارات دانشگاه استانفورد، 1960).
6. «"انباشت، انباشت!" این موسی و ده فرمان اوست!... انباشت به خاطر خودِ انباشت، تولید برای خود تولید: براساس این فرمول، اقتصاد کلاسیک رسالت تاریخی بورژوازی را بیان کرده و حتی لحظه ای هم خود را در ارتباط با درد زایمان ثروت فریب نداد. اما مویه و زاری در مواجهه با ضرورتی تاریخی چه سودی دارد؟» (مارکس، سرمایه، جلد اول، ص. 652).
7. نقل قول در فصلنامه ی چین 1969. پکن ریویو، شماره های 18 و 19، مدارک کنگره از جمله شکل نهایی قانون اساسی را انتشار داد که در فصلنامه ی چین که در بالا ذکر شد، مجدداً انتشار یافت.
8. واژه ی «مداوم» در مقایسه با ترجمه های رایج «انقلاب پیگیر» مورد نظر مارکس و تروتسکی و روایت «انقلاب بی وقفه» مائو جدید است. از آنجا که تئوری مائو با این تئوری مارکس ارتباطی ندارد و همچنین متضاد با تئوری تروتسکی است، ترجیح می دهم مشخصاً از واژه شناسی مائوئیستی استفاده بکنم (حتی اگر او به دلایل اپورتونیستی این واژه را به کار گرفته باشد) تا تئوری وی به تئوری تروتسکی خلط نشود. برای بررسی از دیدگاهی متفاوت، به استوارت شرام، "انقلاب بی وقفه" در چین رجوع کنید.
9. «بیش از 840 میلیون نسخه از تصاویر صدر مائو و به عبارتی بیش از پنج برابر تعداد تصاویری که در شانزده سال گذشته چاپ شده بود، طی 11 ماه پس از ژوئیه ی 1966 تا اواخر مه 1967 منتشر شده است... سی و سه تصویر متفاوت از رهبر بزرگ مردم جهان وجود دارد» (پکن ریویو، شماره ی 31، 28 ژوئیه ی 1967).
10. رهبر حزب کمونیست اندونزی - م.
11. تمام این سخنرانی ها را می توان در پکن ریویو، 4 ژوئن 1965 یافت. البته کنگره ی سه قاره که در هاوانا، سوم تا پانزدهم ژانویه ی 1966، برگزار شد، جهان را از منظر کاملاً متفاوتی می نگریست و تمامی نمایندگان چینی حاضر در آن اطمینان یافتند که این کنگره سازمان همبستگی خلق های آفریقایی - آسیایی را نبلعیده است.
12. این جزوه در اصل به صورت جداگانه انتشار یافته بود؛ اما هنگامی که سفر برنامه ریزی شده ی نیکسون به پکن و سقوط لین پیائو علنی شد این جزوه به کلی ناپدید شد. این نکته به این معنا نیست که ایده های طرح شده در آن (که در حقیقت از آنِ مائو هستند) بر تلاش های چین در رهبری جهان سوم مسلط نیستند.
13. رجوع کنید به گزارشی درباره ی فریاد خشمگینانه ی مائو در جریان دیدار حزب کمونیست ژاپن از چین برای صدور بیانیه ای مشترک در 28 مارس 1966 که گفته بود «ای پکنی های بزدل»؛ همچنین رجوع کنید به کیکوزو ایتو و مینرو شیباتا، «تنگنای مائوتسه دون»، فصلنامه ی چین، ژوئیه ی 1968، که همچنین در آن از اثر یک مائوئیست ژاپنی، آتسویوشی نیجیما، «انقلاب فرهنگی کبیر پرولتری» نقل قول می شود.
14. روس ها ماجرا را خوب می دانستند: «از همان ابتدا روشن بود که رهبران چین به یک جنگ طولانی در ویتنام نیاز دارند تا تنش های بین المللی را حفظ کنند... به دلایل زیادی می توان اثبات کرد که یکی از اهداف سیاست رهبری چین در مسئله ی ویتنام این بود که برخوردی نظامی را میان شوروی و آمریکا به وجود آورند (از نامه ی «مخفیانه»ی حزب کمونیست اتحاد شوروی به احزاب کمونیست جهان، انتشار در دی ولت (هامبورگ) و چاپ مجدد در نیویورک تایمز، 24 مارس 1966).
از طرف دیگر، در این مقطع است که سرانجام مائو پلنوم را به صدور بیانیه ی 14 اوت 1966 وادار ساخت: «اجلاس عمومی معتقد است که برای مبارزه با امپریالیسم ضرورت تام دارد که به رویزیونیسم مدرن جنگید. راه میانه ای وجود ندارد... ما باید قاطعانه ماهیت واقعی این خیانت پیشگان [کمونیست های روسی] را برملا سازیم. "اقدام مشترک" با آنها غیر ممکن است».
15. علاوه بر نظرات رسمی در پکن ریویو، همچنین رجوع کنید به گوردون ای. بنت و رونالد ان مونتاپرتو، گارد سرخ، زندگی نامه ی سیاسی دای هسیائو - ای (نیویورک، Doubleday، 1971).

منبع: دوپره، لویی، (1382)، فلسفه و انقلاب از هگل تا سارتر و از مارکس تا مائو، حسن مرتضوی و فریدا آفاری، تهران، انتشارات خجسته، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.