مقدمه
از نگاه روان شناسان رفتار انسان در همه ی قالب ها، تحت تأثیر نظام شناختی و انگیزشی روان آدمی است. روان شناسان معمولاً واژه ی «انگیزش» را به فرایندی تعریف می کنند که سبب برانگیختگی، هدایت و احیای رفتار می شود (بال، 1977،ص2). آگاهی از پاداش و کیفر یا دریافت خبری که حاکی از پیامد مثبت یا منفیِ یک رفتار است، عوامل انگیزشی در رفتار بشری شمرده می شود.این اصل را که «پاداش و کیفر، تسلط چشمگیری بر رفتار آدمی دارد»، احتمالاً نخستین بار حضرت آدم (علیه السلام) و همسرشان حضرت حوا، یا دست کم حوا، تأیید کردند و به رسمیت شناختند.(1) از آن زمان به بعد، والدین کوشیده اند برای تربیت فرزندانشان، عشق وانزجار را به کار برند، کارفرمایان از اعطای امتیاز و تعیین جریمه بهره جسته اند، معلمان شیوه ی تمجید و تخطئه را به کار گرفته اند، دولت ها نظام پاداش و جریمه را اجرا کردند و بی گمان هر کس می داند که انسان ها و به عبارتی دقیق تر موجودات جاندار به بعضی مسائل علاقه و از بعضی دیگر بیزاری نشان می دهند و به گونه ای عمل می کنند که سودی را جلب یا زیانی را از خود دور کنند.(2)
پیامبران (علیهم السلام) طی مأموریت الهی خود، از ابزارهای گوناگونی برای برانگیختن مردم به سوی بعضی از کارها و اجتناب دادن آنان از برخی دیگر، بهره برده اند. چنانچه پیامبران (علیهم السلام) به یک نظام انگیزشی کارآمد و مؤثر تمسک نمی جستند، تعالیمشان بی ثمر و بیهوده بود. شماری از آیات قرآن دو شیوه ی انذار و تبشیر را دو عامل عمده برای ارشاد پیامبران (علیهم السلام) بر شمرده اند. این دو شیوه ی انگیزشی چنان مهم است که گاهی ویژگی های جایگزین برای اصل مقام نبوت تلقی می شود. قرآن کریم در مواردی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیم دهنده ی آشکار (نذیرٌ مبینٌ) به ما شناسانده است.(3)
با این همه، نکته ی مهم آن است که قرآن کریم هرگز عنوان «بشیر» یا «مُبشر» را جانشینی مستقل برای مقام نبوی در نظر نگرفته است.(4) بر خلاف واژه های «نذیر» و «منذر» که گاهی به تنهایی استفاده می شوند، دو واژه ی بشیر و مبشر به ترتیب، با واژه های نذیر و منذر ترکیب شده است. این گونه کاربرد به این نکته اشاره دارد که پیامبران (علیهم السلام) پیش از ترغیب مردم به اعمال نیک، به هدایت پیروانشان از بستر بازداری آنان از گمراهی (انذار) توجه داشته اند. این فرضیه هنگامی با احتمال بیشتری پذیرفته می شود که به این حقیقت توجه کنیم که حرکت های هدایت گرانه ی پیامبران (علیهم السلام) معمولاً با دشواری همراه بوده است و این همراهی دعوت با دشواری سبب می شده که مردم به سمت پیامبران (علیهم السلام) هدایت شوند و دعوت آنها را لبیک گویند. خداوند در آیه ی 94 سوره ی اعراف می فرماید: «ما هیچ پیامبری را در هیچ شهری نفرستادیم، مگر آنکه مردم آنجا را به سختیِ گزند گرفتار کردیم تا شاید خضوع و زاری کنند». این مطلب در آیه ی 42 سوره ی انعام نیز تکرار شده است.
حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگامی مأموریت اجتماعی (آشکار) خویش را آغاز کردند که طی پیام ویژه ای از ایشان خواسته شده بود خویشاوندان نزدیکشان را بیم دهد.(5) بُعد انگیزشی بیم دهی به مثابه ی شیوه ای از شیوه های پالایش و مهار رفتار آدمی، حاکی از ارتباطی است که رفتار آدمی با پاداش و کیفر الهی دارد. همه ی پیامبران (علیهم السلام) مأموریت خود را به عنوان بیم دهنده و نوید دهنده آغاز کرده اند.(6) آنان درباره ی پیامدهای رفتارها به مردم هشدار داده و آنان را به کارهای نیک ترغیب کرده اند که برایشان پاداش به همراه دارد. پیامبران (علیهم السلام) پیامدهای رفتاری را حقایقی شمرده اند که ممکن است در این دنیا یا در آخرت به وقوع بپیوندند.
ساختار روان شناختی روان آدمی برپایه ی «خودگرایی و خود دوستی» متمرکز است. این «خود» دوست دارد که هماره سود ببرد و از زیان ها اجتناب ورزد. بشارت و انذار پیامبران(علیهم السلام) سبب می شود که مردم از پاداش و کیفر مترتب بر رفتارهای خود آگاه گردند. پس در اینجا با استفاده از نگرشی قرآنی، به وصف جنبه های خاصی از ابزارهای تربیتی و ارشادی پیامبران (علیهم السلام) می پردازم. این کاوش می تواند ما را به بعضی از سرنخ های تعلیم و تربیتی درباره ی هدایت کودکان و بزرگسالان راه بنماید.
امروزه یکی از موضوعات مهم برای مربیان مدارس و مدیران محیط های کاری این است که دریابند چگونه با منابع انسانی برخورد درست و نافذ داشته باشند. انتظار من از این پژوهش، استخراج نگرش قرآنی در این باره است. پیامبران (علیهم السلام) در سطح گسترده ای درگیر هدایت رفتار انسان ها بوده اند. آنان با استفاده از بشارت و انذار، مردم را ترغیب می کرده اند تا اعمالشان را مهار کنند. پرسش مهم در این پژوهش آن است که پیامبران چگونه این کار را انجام می داده اند؟
کاربردهای انذار و تبشیر در قرآن
جست و جو از کاربست های این دو واژه در قرآن کریم، می تواند به دو بخش مهم تقسیم شود: در بخش اول، مواردی را مشاهده می کنیم که در آنها انذار و تبشیر دقیقاً با به کارگیری همین واژه ها صورت پذیرفته است. بخش دوم بر انذار و تبشیر بدون کاربرد واژگانی آن دلالت دارد. گاهی می بینیم که قرآن این دو واژه را به کار نمی برد، اما مستقیماً مؤمنان را بیم یا نوید می دهد. آیاتی مانند اعراف،96-100؛ مریم،37؛ مُلک،17 و یوسف،107 مثال هایی از این دست است. در آیه ی 65 سوره ی انفال، با نمونه ای از تبشیر روبه رو می شویم که مشتمل بر ترغیب جدی برای جهاد است. مسلمانی که بشارت رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) را دریافت کرده، چنان با انگیزه و مصمم است که می تواند با ده مردِ جنگیِ دشمن پیکار کند. نه تنها در جنگ، بلکه در تمام حالات تقویت و ترغیب می تواند توانایی های نهفته و انرژی روانی آدمی را بیرون بکشد. با این همه، این بدان معنا نیست که در این حالات پیامد پیروزمندانه ی کارها تنها از قدرت انسان، وبدون امداد غیبی از جانب خدا سر بر می آورد.آیاتی که دربردارنده ی واژه های انذار و تبشیراست، به سبک ها و شیوه های گوناگونی در قرآن کریم بروز یافته: گاهی انذار، هشداری درباره ی فرا رسیدن کیفری این جهانی است؛ مانند آیات ابراهیم،44؛ صافات،177؛ احقاف،21؛ و در مواردی دیگر انذار به صورت هشدار به مؤمنان در مورد کیفر در روز رستاخیز بروز می کند، مانند آیات 7 شوری و 18 غافر. در سایر موارد، این واژه ها و کارکرد بشارت و بیم نه تنها به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که به خود قرآن نسبت داده می شود ( فصلت،3،4؛ مرسلات،5،6؛ احقاف، 12و یس،69 ،70). بر اساس روایاتی از زمخشری، و برپایه ی یکی از فرضیه های وی (7)، خوب است بدانیم گاهی انذار و تبشیر به خود خدا نسبت داده می شود. این نمونه در آیات 40 نبأ؛ 14لیل؛ و 2 و 3 دخان مطرح شده است. سرانجام با شگفتیِ هر چه تمام تر، در جایی از قرآن، خود جهنم نیز «انذاردهنده» معرفی شده است:«همانا آن [جهنم] یکی از پدیده های بزرگ است که انذاردهنده ی آدمیان است» (مدثّر، 35، 36). در کاربردهای دیگر، تمام پیامبران (علیهم السلام) یا یک پیامبر خاص، به ویژه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، وظیفه ی انذار و تبشیر را برعهده دارند. یک حالت باقی مانده است که در آن، قرآن مجید نه پیامبران، بلکه گروهی از مؤمنان هر قوم و ملتی را تشویق می کند که برای فراگیری دانش دین بیرون روند (معارف و احکام اسلامی را بیاموزند) تا مردم خویش را هنگامی که به سوی آنان باز می گردند، بیم دهند؛ شاید بترسند و بپرهیزند (توبه،9). بر اساس این آیه، انذار چنان مهم و سترگ است که هر مؤمنی باید نخست معرفت عمیق دینی به دست آورد تا بتواند دیگران را نیز هشدار وانذار دهد. چه بسا توجیه و فهم این مسئله بدین گونه باشد که چون انذار شیوه ای برای بیداری و هشیاری دیگران است، خود منذر و بیم دهنده باید از دانش بالایی برخوردار و به مراتب برتر بیداری و معرفت دست یافته باشد تا بتواند در شرایط عادی و بحرانی بیم دهنده باشد و دچار لغزش و تزلزل نشود.
گوشزد این نکته بجاست که به رغم دسته بندی مزبور از بیم دهندگان، یک پژوهشگر می تواند خطی عمودی را در سلسله مراتب بیم دهندگان استنباط کند که از خدا آغاز می شود و به بهشت و جهنم – همراه با همه ی نکات انذار در یک بستر و زمینه ی هماهنگ و درهم تنیده که به یک نقطه ی نهایی اشارت دارند – می انجامد. نخستین منشأ پاداش و کیفر «خدا»، محتوا و متن بیانگران «کتاب های الهی و آسمانی»، مجریان آن «پیامبران (علیهم السلام)، فرشتگان و مؤمنان راستین» و جایگاه ابدی و پایانی پاداش و کیفر، «بهشت و جهنم» است.
برداشت های تعلیم و تربیتی از انذار و تبشیر
با بررسی کاربردهای قرآنی واژه های انذار و تبشیر می توانیم به درکی جدید از ابعاد تعلیم و تربیتی این واژگان دست یابیم. ابتدا باید بدانیم که این دو، شیوه های ساده ای برای آگاه ساختن مردم از پاداش و کیفر است و نه- فی حد نفسه – اعمال کیفر یا اعطای پاداش. این نظریه به روشنی در آیه ی 165 سوره ی نساء باز شده است که می فرماید: پیامبران (علیهم السلام) بیم دهنده و نوید دهنده برانگیخته شده اند تا حجت را بر مردم تمام کنند (آنان را از جهالت و سرگردانی رهایی بخشند) و راه هر گونه عذر و بهانه واماندگی را برآنان ببندند. بر اساس این آیه، پیامبران (علیهم السلام) و رسالت آنان به عنوان بیم دهنده و نوید دهنده، هر گونه عذری را از مردم سلب می کند. هنگامی که مردم با دریافت پیام انبیا (علیهم السلام) کاملاً آگاه شوند، نمی توانند ادعا کنند که برهان کافی در دسترس نداشته اند. با توجه به اینکه انذار و تبشیر در کاربرد قرآنی، به منزله ی یک برهان محکم (حجت) در نظر گرفته شده، در یک روایت شیعی به نقل ازامام مجتبی (علیه السلام) آمده است که امام این دو روش را همانند دو ابزار روشنگر بر می شمرد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید: پیامبران (علیهم السلام) بیم دهنده و نوید دهنده برانگیخته شده اند تا شیوه ی صحیح زندگی را بیان کنند. بنابراین، هر کس گمراه شود و هر کس به صراط مستقیم دست یازد، آگاهانه بوده است.(8)واژه شناسان و همچنین عالمان تفسیر، «انذار» را بیم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه می سازد، و «تبشیر» را آگاهی دادن یا نوید دادن مردم نسبت به پاداش و پیامدهای خوشایند رفتار تعریف می کنند.(9)حتی هنگامی که پیامبران (علیهم السلام) به سبب سرپیچی مردم از آنان اندوهگین می شدند، وحی و پیام آسمانی آنان را متقاعد می ساخت که موظف نیستند مردم را به پذیرش رسالتشان وادارند؛ یگانه رسالت آنان اطمینان یافتن از انتقال کلام خدا به مردم بود.(10)
زمخشری در تفسیر آیه ی 119 سوره ی بقره، می گوید: پیامبران (علیهم السلام) تنها وظیفه دارند مردم را از سرانجام کارها و فرجام کردارشان آگاه سازند. بنابراین، پیامبر نمی تواند مردم را به ایمان آوردن به خدا وادارد. بخش پایانیِ این آیه هم دلالت دارد که به دلیل ایمان نیاوردن دوزخیان، از تو بازخواست نمی شود.(11)
شهید مطهری در تفسیری جالب از دو واژه ی انذار و تبشیر، خاطر نشان می کنند که از نظر انگیزشی، میان انذار و تبشیر تفاوت وجود دارد. ایشان می گویند که تبشیر مانند یک عامل جذب و جلب کننده (قائد) است که مردم را به کسب پاداش فرا می خواند، اما انذار یک عامل سوق دهنده (سائق) است که در عین آنکه مردم را بیم می دهد تا از کیفر اجتناب ورزند، آنان را به صراط مستقیم هدایت می کند.(12)
همچنین فخر رازی در تفسیر آیه ی 213 سوره ی بقره می گوید: در این آیه، واژه ی «مبشرین» پیش از «منذرین» آمده است؛ زیرا تبشیر بسان پیشگیری از بیماری است، در حالی که انذار همانند بیماری پس از وقوع آن است. بی تردید همیشه، تبشیر و پیشگیری پیش از درمان ایفای نقش می کند.(13) نظرخود من این است که انذار نوعی تلنگر شناختی است، درحالی که تبشیر نوید دهنده و وعده ای ترغیب کننده است که جنبه ی انگیزشی اش بیشتر است.
نکته ی دوم اینکه بهره گیری پیامبران (علیهم السلام) از این دو ابزار تلویحاً اشاره دارد به اینکه مردم اصولاً با بیم و امید یا وعده و وعید برانگیخته می شوند. روان شناسان اجتماعی بر این باورند که افزون بر انگیزه های درونی که براساس اصل بازگشت به تعادل (Homeostasis) بر رفتار ما اثر می گذارند، محرک های بیرونی نیز در حد گسترده ای رفتار ما را تغییر می دهند. گاهی ما برای دستیابی به پیامد خاصی، کاری می کنیم؛ تعاملات اجتماعی معمولاً شکل دهنده ی این انتظار است (اتکینسون، 1983،ص320). به نظر من، بیم و نوید پیامبران (علیهم السلام) به عنوان محرک و انگیزه بیرونی، به انسان حس انتظار برای پاداش و کیفر می بخشد. کاربرد همیشگی بیم و نوید، که با تعالیم الهی همگام می شود، حالتی از انتظار برای مؤمنان فراهم می آورد و آنان را به کارهایی تشویق می کند که برایشان پاداش های موعود در بردارد و آنان را از کیفرهای عذاب آور دور می سازد. از نگاه مربیان تعلیم و تربیت، محرک انتظار آفرین و پاسخ متوقع آن، یک اصل بنیادین در فرایند یادگیری است (لوگان و واگنر، 1966،ص13).
اینکه کسی بتواند با به کارگیری جداگانه و مستقل ازدو شیوه ی انذار و تبشیر در انگیزه ی رفتاری آدمیان تغییری ایجاد کند، کار ساده ای به نظر نمی رسد. انذار و تبشیر باید به تناوب یا همراه با هم به کار گرفته شوند. لزوم تناوب یا درهم تنیدگی کاربرد انذار و تبشیر می تواند بر اساس تفاوت های فردی یا حتی وضعیت های متفاوت یک شخص تبیین شود. نظام آموزش و پرورشِ متعادل به بهره برداریِ همزمان از دو روش بیم و نوید (انذارو تبشیر) نیازدارد. بازخورد ما در برابر عملکردهای گوناگون افراد باید رفتارهای آنان را تعادل بخشد، به گونه ای که رفتار نابهنجار را محو کند و رفتارهای مثبت را احیا وتقویت نماید. در نامه ی معرفت حضرت علی (علیه السلام) به مالک اشتر نخعی، حضرت می فرماید: والی نباید در رویارویی با اعمال خوب و بد مردم به یکسان رفتار کند. امام علی (علیه السلام) می افزاید: دلیل آن این است که یکسان نگری و برخورد مساوی سبب می شود نیکوکاران به کارهای نیک بی اعتنا شوند و گناهکاران نیز به رفتارهای زشت خود ادامه دهند و بلکه در آن گستاخ تر شوند.(14)
استاد مطهری (رحمه الله) نیز در این باره می گوید: به نظر می رسد یکی از دلایل موصوف شدن قرآن به سبعاً من المثانی یا کتاباً متشابهاً مثانی (15) این است که قرآن کریم در شیوه ی تربیتی خود به طور همزمان از دو شیوه ی انذار و تبشیر بهره می گیرد.(16) دانستن این نکته نیز مهم است که با وجود استفاده ی فراوان قرآن از روش تربیتیِ «انذار» تفاوت چشمگیری میان انذار(بیم دادن) و تنفیر(ایجاد نفرت و رماندن) وجود دارد. آنچه در قرآن مورد تأکید قرار گرفته، این است که مردم از پیامدهای رفتارشان آگاه شوند. با این همه آدم ها نمی پذیرند که کاری به زور بر آنان تحمیل شود. هم از این رو شایسته است بدانیم دو شیوه ی انذار و تبشیر در واقع نوعی اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به آدمیان درباره ی پیامدهای رفتار آنان است.
معاذبن جبل یکی از یاران و نزدیکان پیامبر بزرگوار اسلام در یکی از مأموریت های خود به یمن، از ایشان آموزش هایی دریافت کرد. از جمله حضرت به وی فرمودند: «ای معاذ! به مردم بشارت و نوید بده، و آنان را رمیده و بیزار مکن، بر مردم آسان بگیر و آنان را به دشواری میفکن».(17) چنان که پیداست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به معاذ نفرمودند که نباید مردم را بیم داد. به بیان دقیق تر، حضرت از معاذ خواستند که با برخورد خود مردم را به تنفر و بیزاری از دین و معارف آن نکشاند. شاید این گوشزد و پافشاری تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست دهنده ی این پیام تربیتی باشد که انذار یک روش قرآنی و راهکار تربیتیِ نبوی در انگیزاندن و هدایت مردم است.(18)
ناگفته نگذارم که فهم درست این دو روش تربیتیِ نبوی در گرو دانستن معنای واقعی و درست انذار و تبشیر است. داشتن درک نادرست از این شیوه های تربیتی ممکن است ما را به آموزه ها، برخوردها یا واکنش های آسیب زا بکشاند. مثلاً انذار نباید به اشتباه، با واکنش های اهانت آمیز یا سرزنش های افراطی یکسان پنداشته شود. چرا که این دو نوع برخورد یا واکنش همیشه دارای نتایج و پیامدهای معکوس و منفی است. در یکی از واکنش های حضرت علی (علیه السلام) در برابر مردی یهودی که آن حضرت را به سبب این ادعا و اعلام آمادگیِ شگفت آور اجتماعی که سلونی قبل آن تفقدونی؛ «پیش از آنکه مرا از دست بدهید، مطالب خود را از من بپرسید» سرزنش کرده بود، امام (علیه السلام) با گرمی و سعه ی صدر فراوان، دلیل این ادعای خود را برای وی شرح دادند. مرد یهودی توجیه امام را نپذیرفت و بیشتر گستاخی کرد. برخی از مسلمانان و یاران امام برخاستند تا او را به سبب اهانتش به ایشان از مسجد بیرون بیندازند. حضرت فرمود: «حجت ها و برهان های هدایت گرانه ی خدا را از راه پرخاش و واکنش های خشونت بار استوار و پابرجا نخواهد شد».(19)
واکنش های گوناگون مردم در برابر انذار و تبشیر
مرور و بررسی آیات مربوط به بهره گیری پیامبران از شیوه های انذار (بیم دهی) و تبشیر (نوید دهی) نشان می دهد که واکنش های مردم در برابر پیامبران در این دو نوع روش یکسان نبوده است. بعضی از مردم چنان تحت تأثیر پیام و دعوت پیامبران واقع می شدند که حاضر می شدند جان و دارایی خود را فدای دینشان کنند، درحالی که برخی دیگر نه تنها گفته های پیامبران (علیهم السلام) را رد می کردند، بلکه در برابر ترویج و گسترش این رسالت الهی به جنگ بر می خاستند. این واکنش های متفاوت بیانگر آن است که چنین نبود که همه ی مردم در پاسخ به دعوت پیامبران دارای مشکل شناختی و از عواقب رفتارشان ناآگاه باشند. عوامل دیگری همانند کفر، دلبستگی و خوگیری عمیق به آسایش و زیبایی های این جهانی، انتظار ظهور پیامبران غیر انسانی (همانند فرشتگان) برخی از انگیزه هایی بودند که گروهی را به رویارویی و مقاومت در برابر رسالت پیامبران یا جنگ با آنان واداشت.(20)بر اساس برخی از دیدگاه ها در روان شناسی اجتماعی، رفتار اجتماعی انسان ها متناسب با میزان انتظارات آنان انگیخته می شود. واکنش های مردم در برابر پاداش و کیفر (محرک های لذت گرایانه و بازدارنده های فرار ودوری از آسیب) و در خصوص بحث فعلی ما نسبت به انذار و تبشیر، بردوعامل عمده استوار است: سطح و میزان توقع برای کسب و ارضای انگیزه ها و همچنین ارزشی که به این انگیزه ها و ارضای آنها داده می شود (جریتسن1992،ص343).
گاهی ما انتظار دچار شدن به یک پیامد رفتاری را نداریم؛ چرا که یا به آنچه دیگران در این باب می گویند معتقد نیستیم یا احتمال وقوع آن پیامد را قابل توجه نمی دانیم و گاهی هم اصلاً پیامدهای یک رفتار را بی ارزش می دانیم. بنا به مفاد آیات قرآن دلیل ارتداد کافران بی اعتقادی یا فقدان بینش آنان نسبت به پیام پیامبران یا بیم و نوید آنان است.(21) بنابراین، کافران انذار و بیم دهی پیامبران را بی ارزش تلقی کرده، آن را به تمسخر می گرفتند.(22) در این وضعیت و در تحلیل این رفتارهای نفی کننده، قرآن کریم در یک جمع بندی می فرماید: چنین کسانی هرگز به خدا ایمان نمی آورند، چه پیامبران به آنها بیم دهند چه بیم ندهند.(23)
پیامدهای انذار و تبشیر در این جهان و جهان پس از مرگ
بررسی آن دسته از کریمه های قرآنی که مربوط به انذار و تبشیر نبوی است، نشان می دهد که چه بسا بتوانیم این آیات را در یک طبقه بندی دو گانه قرار دهیم.در بعضی آیات، پیامدهای انذار و تبشیر مربوط به جهان مادی و حوادث این جهانی مطرح شده است (ملک،17؛ قمر،16؛ اعراف،4؛ یوسف،107؛ اعراف، 97؛ مائده،66)، در حالی که در آیات دسته ی دوم این پیامدها به جهان آخرت باز می گردد (مریم،27؛ لیل،14؛ شوری،7؛ مریم،39؛ یونس،2؛ زمر،20؛ بقره،25). در آیات دسته ی اول، قرآن کریم غالباً نمونه هایی به دست می دهد که در آنها امت های گذشته شاهد بروز پاداش یا کیفری الهی در زندگیِ این جهانی خود بوده اند. در مواردی، قرآن کریم توجه مخاطبان خود را به حوادثی از پیشینیان و امت های گذشته جلب می کند که از نظر زمانی فاصله ی چندانی با امت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشته اند و رخدادهای بیدارگرانه ای بر امت های نه چندان دور وارد شده است.استفاده از این شیوه و گوشزد این دسته از پیامدهای رفتاری، راهنمای ما به این پیام قرآنی است که مردم به حتمیتِ وقوع پاداش و کیفر الهی مطمئن شوند. بر اساس آیه ی 89 سوره ی هود، پس از آنکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) مردم را از سرنوشت قوم نوح، هود، صالح و و لوط (علیهم السلام) باخبر ساخت، یادآور شد که مدت زیادی نیست قوم لوط نابود شده است. پیام این کریمه آن است که شما می توانید به اسناد تاریخی مراجعه کنید یا به سفرهای کوتاه بروید تا آثار بر جای مانده از آنان را ببینید و اطمینان یابید که آنچه از آینده خبر می دهم بی تردید، به وقوع خواهد پیوست و سرنوشت شما استثنایی بر سنت قطعی خداوند در پاداش و کیفر او بر اساس رفتار شما نیست.
تصور و برداشت من از بررسی این کریمه های قرآنی آن است که این گونه دسته بندی از آیات بیم و نوید می تواند بر برخی از جنبه های ضمنی روان شناختیِ این دو روش دلالت داشته باشد. برای مثال، برد و سطح انگیزشیِ انذار و تبشیرِ نبوی مبتنی بر میزان درستی و حتمیتی است که مردم برای این انذار و تبشیرها در نظر می گیرند. مؤمنان راستین با شنیدن فرمایش های نبوی انگیزه ی لازم برای پایبندی به این دستورها می یابند – چرا که اینان به جنبه های آشکار و نهان دین معتقدند – اما چنانچه پیروان ایشان بتوانند نمونه های عینی را هم در زندگی خود مشاهده کنند، این دعوت پیامبران (علیهم السلام) نیز انگیزه ی بیشتر و پایدارتری در آنان به وجود می آورد. این نمونه های عینی همیشه سبب تقویت سطح انتظار افراد از پاداش وکیفر است. قرآن کریم هر دو دسته پاداش و کیفر را درهم می آمیزد و آن گاه بر این باور دست می گذارد که آنچه از پاداش و کیفر در این دنیا می بینید قابل مقایسه با مشاهدات شما از حوادث آخرت نیست.
علامه طباطبایی در تفسیر انذار و تبشیر خاطر نشان می سازد که این دو شیوه در حقیقت، مؤثرترین ابزارهای انگیزشی برای اشخاص معمولی است که تحت تأثیر نظام انگیزشی عادی اند،اما بعضی از راسخان در ایمان (اولیای الهی) نه وابسته و سرسپرده به خدا، که محو در اویند. اینان هیچ گاه به پاداش و کیفر نمی اندیشند.(24) احتمالاً این گفته ی علامه بر گرفته از این فرمایش جاودانی امیر ایمان و تقوا، امام علی (علیه السلام) است که فرمود: «خداوندا! من تو را نه به آرزوی رسیدن به بهشت و نعمت های بهشتی و نه از بیم کیفر دوزخت می پرستم، که تو را یگانه معبود حق و شایسته ترین مورد برای کرنش و پرستش یافتم».(25)
نکته ی مهم دیگر اینکه بر پایه ی یک کریمه ی قرآنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسالت خود را با بیم دادن به خویشاوندان نزدیکش آغاز کرد (شعراء،214). آغاز دعوت و فراخوانی از نزدیکان چه بسا تأثیر رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیشتر و هموارتر کرده باشد. هنگامی که مردم ببینند الگویشان (پیامبر) و خویشاوندان نزدیکش پیش از همه مورد انذار پروردگارند، آنان نیز به راحتی به حقانیت آن حضرت و رسالتش ایمان می آورند.
پیش نیازهای شناختی نفوذ و اثرگذاری انذار و تبشیر
مرور شماری از آیات قرآن بیانگر این حقیقت است که انذار و بیم دهیِ مؤثر معمولاً باید پس از تدارک برخی از زمینه های شناختی صورت گیرد. بر اساس یک دستاورد و نگرش قرآنی، انذار تنها در کسانی اثر می گذارد و به کسانی کمک می کند که پیشاپیش اطلاعات کافی درباره ی پیام و آموزش های نبوی دریافت کرده اند (ابراهیم،52). در آیات 9 و 10 سوره ی یس آمده است که برای برخی از مردم تفاوتی نمی کند که بیم داده شوند یا بیم داده نشوند. این بی تفاوتی و اثرناپذیری ریشه در فقدان دانش این افراد دارد. چنین افرادی به سبب ناآگاهی، از درک حقیقت عاجزند. قرآن تصویرش از شخصیت شناختی این افراد بدین صورت است که «اینان از پیش و پس با دیوارهای بلند و تنومندِ جهالت محاصره شده اند و حتی روزنه ای به حقیقت ندارند؛ خواه بیم داده شوند یا نه، هرگز ایمان نخواهند آورد» (یس، 9 و 10). مشکل اینان همچنان همان ناآگاهی است. آیه ی دیگری که می فرماید: قرآن تنها می تواند به آنان که زنده اند بیم دهد (یس، 69 ،70) ضرورت پیش نیاز آگاهی و شناخت کافی در پذیرش انذار را بیشتر روشن می کند. از آنجا که تنها موجودات زنده ی زمین وازمیان آنها فقط انسان ها مورد خطاب قرآن قرار گرفته اند، حیات در اینجا باید به معنای دانش و بینش تلقی شود. در آیه ی دیگری، قرآن کسانی را که تحت تأثیر وحی و تعالیم آسمانی قرار نمی گرفتند ناشنوا و کر خطاب کرده است (انبیاء، 45). آنان سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می شنیدید، و آسیب اندامی در دستگاه شنوایی خود نداشتند، اما نمی توانستند آن را درک کنند. بنابراین، شرط پیشین و پیش نیاز اثرپذیری از انذارهای پیامبران، هشیاری و آگاهی است. با توجه به این پیش نیاز، به یک یافته ی جدیدتر تعلیم و تربیتی می رسیم: پژوهش های اخیر درباره ی انگیزش نشان می دهد که پژوهشگران بیشتر بر نقش فرایندهای درونی و خودسازی تأکید دارند تا بر عوامل خارجی و تعیین کننده های محیطی.(26)آیه ی 52 از سوره ی ابراهیم و آیات 9 و 10 و 69و 70 از سوره ی یس و آیه ی 45 از سوره ی انبیاء ما را به یک نتیجه گیری اساسی می رساند که شیوه های انذار و تبشیر از چشم انداز قرآنی چیزی جز راه هایی برای آگاه سازی و انتقال اطلاعات به مردم نیست. خود افراد هستند که اطلاعات به دست آورده را می پذیرند یا رد می کنند. این اطلاع رسانی برای کمک به خودسازی آدمیان، دسترسی آنان به معنای جدید زندگی ودستیابی به زندگی پیراسته و همراه با آسایش دو جهانی ارائه شده است. بدین ترتیب، قرآن به انسان به دید یک پاسخ گوی ساده و کسی که صرفاً از محرک های درونی و برونی اثرپذیر است، نمی نگرد، بلکه وی را موجودی می بیند که از ارزیابی و داوری شخصی خود درباره ی ارزش ها متأثر و انگیخته می شود و در تکاپوی خودسازی و بهسازی خود برمی آید. این نظریات را نظریه پردازان اخیر انگیزش به گونه ای فزاینده به رسمیت شناخته اند.(27) نظریه ی «خودپردازی» (Self-determining) واکنشی در برابر دیدگاه جبری (Deterministic view) و ماشینی (Mechanistic view) در حوزه ی عملکرد انگیزشی است. این دیدگاه برای آگاهی ها، داوری ها و خواست و اراده ی آدم ها ارزش ویژه ای در نظر می گیرد و آنان را اثرپذیرانی موم مانند و بی اراده نمی داند.
جالب است گوشزد کنم که شیوه ی بیم دهی و انذار نه تنها باید مسبوق به آگاهی باشد، بلکه به آگاهی های مضاعف و تازه تر بینجامد. قرآن مجید از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به منزله ی رحمت پروردگار به مردمی که پیش از وی مدتی طولانی از نداشتن پیامبر رنج می بردند، سخن می گوید و می افزاید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیم دهنده فرستاده شده تا مردم را یاری رساند شاید از خدا یاد کنند و پند گیرند (قصص،46؛ سجده،3).
در یک مورد هم، قرآن کریم هشدار و پایبندی رفتاری را نتیجه ی انذار معرفی می کند. این مورد دلالت دارد بر آنکه بیم دهند (منذر) باید خود از آگاهی دینی کافی برخوردار باشد تا بتواند دیگران را از غفلت و جهالت برهاند. این نوع انذار به دست بیم دهندگانی که خود پیامبر نیستند صورت می گیرد. این افراد تشویق شده اند که پیش از اجرای رسالتشان به درک دینی عمیقی نایل آیند (توبه، 122).
برخی از آیات دیگر اشاره دارند که پیش نیاز انذار و تبشیر، ایمان به خدا و بیم (خشیت) از اوست (یونس،101؛اعراف،188؛یس11؛ نازعات،45). بر اساس مفاد این آیات، کاربرد این دو روش ارشاد بدون احساس تسلیم و انقیاد در برابر خداوند، بی ثمر و بی استفاده است.
نتیجه گیری
این نوشتار را نویسنده به عنوان بخشی از پیش نیازهای یک ترم زمستانی در موضوع مطالعات قرآنی: «روند پیدایش و دگرگونی رویکردهای قرآنی در بین مفسران دوران کلاسیک (ما قبل مدرن)» ارائه کرده است. محل پژوهش مؤسسه ی مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل در کشور کانادا بود. با این همه از نظریات مفسران جدیدتر، همانند مرحوم علامه طباطبایی و متفکر شهید، مرتضی مطهری در پردازش موضوع این نوشتار استفاده شده است.در طول برهه ی کلاسیک، تلاش های پژوهشی تفسیر قرآن بیشتر به سبک تفسیر تربیتی و به دیدگاه های از پیش پذیرفته شده و مسلط در آن دوران تکیه داشته است. از این روی کمتر کوششی را در این زمینه مربوط به رویکردهای موضوعی قرآن می بینیم. مفسران برهه ی کلاسیک تمایل داشتند پژوهش های خود را به گونه ای انتزاعی بر یکی از ابعاد عرفانی، فلسفی، کلامی، فقهی و ادبی تعالیم قرآن کریم متمرکز سازند و گویی تا حدود زیادی از عینیت زندگی آدمی به دور ماندند. در حالی که زندگی دگرگون شونده و پر فراز و نشیب انسان ایجاب می کند که مؤمنان به ادیان ابراهیمی، به ویژه مسلمانان، به دنبال نوسازی و بازسازی درک خود از کتاب های مقدس باشند تا بتوانند با قدرت با مشکلات جدید زندگی دست و پنجه نرم کنند و برای هر یک از این چالش ها موضع گیری وحیانی داشته باشند. در این پژوهش من با الهام گرفتن از یک رویکرد قرآنی نو، کاوش بر روی دو موضوع مهم انذار و تبشیر در نظام تربیتی انبیا متمرکز شدم تا شاید بتوانم با موشکافی و تحلیل، ابعاد تعلیم و تربیتی و روان شناختی آنها را کشف کنم.
با بررسی ده ها آیه ی مربوط به انذار و تبشیر، هر کس باید به نقش تعیین کننده ی این دو شیوه دردعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نظام تربیتی ایشان پی ببرد. از آنجا که خداوند به پیامبران (علیهم السلام) توصیه کرده است در هدایت و تربیت آدمیان این دو شیوه ارشادی را به کار بندند، گمان من بر این بود که باید حقیقتی در این دو روش درباره ی تعدیل رفتار انسان نهفته باشد. نقش اصلی این دو روش تربیتی مربوط به جنبه ی انگیزش رفتار انسان است، اما بر پایه ی آنچه در این باره در قرآن آمده، انذار و تبشیر در حقیقت، راه هایی برای هشیار کردن و آگاهی بخشی (یس،6) و خودسازی است. در قرآن، اراده ی آزاد انسان مهم ترین نقش را در مورد کارها و عملکردها ایفا می کند. بنابراین، باید بین این دو روش انگیزش و انگیزشِ ناشی از عوامل تعیین کننده ی بیرونی تمییز قایل شویم. چنان که پیش از این گفته شد، دو راهکار تربیتی انذار و تبشیر مسبوق و منجر به آگاهی، شناخت و حیات فکری انسان هاست که طی آن، انسان ها می توانند رفتارهای خود را با آگاهی و شناخت و آزادی شکل دهند، اما نقش بسیاری از عواملی که روان شناسان به منزله ی عوامل بیرونی رفتار شناسایی و معرفی کرده اند به گونه ای است که گویی دست اختیار انسان در برابر آنها بسته است. با وجود این یافته ها، هنوز پرسش هایی بی پاسخ باقی می ماند: پیامبران (علیهم السلام) چگونه و در چه فرایندی از این دو ابزار استفاده کرده اند؟این دو ابزار تا چه حدی و در چه قالب هایی باید استفاده شوند؟ آیا هیچ اولویتی در به کارگیری انذار یا تبشیر وجود دارد یا اینکه ترکیب هر دو در انگیختن آدمی مهم است؟
انذار و تبشیر- همان گونه که اشاره شد- شیوه های آگاهی دادن به مردم در مورد پاداش و کیفر الهی رفتارهای آنان است. با این همه به نظر می رسد قرآن کریم پاداش و کیفر را، به ویژه در قیامت به عنوان پیامد رفتار که به عنوان ظهور واقعی خود رفتار انسان معرفی می کند (زلزال،7، 8). در این نگاه، پاداش و کیفر پیامد اعتباری و قراردادیِ رفتار نیست، بکله تجلی و نمود خود رفتار است.
منابع فارسی و عربی تحقیق :
4.رازی، فخر، التفسیر الکبیر، ج6، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1980.
5.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دارالمعرفة، بیروت، [بی تا].
6.زمخشری، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1و4 دارالکتاب العربی، بیروت.
7.شریف جرجانی، علی بن محمد، کتاب التعریفات، مکتبة لبنان، بیروت، 1990.
8.شریف رضی،محمد، نهج البلاغه، ویراسته ی صبحی صالح، [بی نا]، بیروت،1967.
9.شکوهی یکتا، محسن، تعلیم و تربیت اسلامی: مبانی و روش ها، شرکت چاپ و نشر ایران، تهران، 1370.
10.طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، [بی نا].
11.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، مکتبة آیت الله نجفی مرعشی، قم، 1983.
12.قمی، عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار ،ج1، کتابخانه ی سنایی، تهران،1993.
1.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج43، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1983.
2.محلی، محمدبن احمد و جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، تفسیر جلالین، ویراسته ی قصاص، م، دارالعلم للملایین، بیروت، 1990.
3.مطهری، مرتضی، سیری در سیره ی نبوی، انتشارات صدرا، قم،1373.
منابع انگلیسی تحقیق :
1.The Qur"an,Trans.A.M.Shakir, Tahrike Tarsile Qut "an ,Inc ,NewYork,1991.
2.Atkinson,R..Atkinson, R..S.& Hilgard, E.Introductionto Psychology, H.B.J.,NewYork,1983
3.Ball,Samuel. Editor, Motivation in Education, Academic Press,New York,1977.
4.Logan,Frank A.& Wagner,Allan R,Reward and Punishment, Allyn & Balon,Boston,1965.
5.McCombs,Barbara L.& Pope,James E,Motivating Hard to Reach Student,D.C.: APA BOOK,Washington,1994.
6.O,neil,Harold F.Jr.& Drillings,Michaeel,Motivation: theory and research,L.E.A.,New Jersey,1994.
7.Weiten,Wayne, Psycholohy: themes and variations ,Brooks/Cole pub,1992.
پی نوشت ها :
*فارغ التحصیل دکتری علوم تربیتی از دانشگاه مک گیل کانادا، دارای تحصیلات حوزوی سطح 4، عضو هیئت علمی موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) و استاد حوزه ودانشگاه.
1.شاید نخستین بار حضرت حوا به هدایت حضرت آدم از دو شیوه ی پاداش و تنبیه یا بشارت و انذار برای مهار رفتار فرزندان خود و کشاندن آنان به مسیر درست هدایت بهره گرفته باشد(مؤلف).
2.لوگان و واگنر 1966،ص1.
3.اعراف (7)، 184.
4.تنها یک آیه هست که در آن، واژه ی «مبشر» مستقلاً به کار رفته است. در این مورد، حضرت عیسی (علیه السلام) به بنی اسرائیل خبر می دهد که پیامبری پس از وی می آید و نام او احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است (صف،6). این نکته شایان ذکر است که آنچه در متن فوق آمده، محدود به واژه های «بشیر» و «مبشر» است، هر چند دیگر اشکال مشتق به طور مستقل استفاده شده اند. نکته اینجاست که (ب - ش - ر) در قرآن به جای ( ن - ذ - ر) هم به کار گرفته است (نساء138؛ توبه، 3). همان گونه که جرجانی بیان می کند، بشارت، هم برای اخبار خوب و هم برای اخبار بد مورد استفاده است، اما رایج ترین کاربرد آن در مورد اخبار خوب است.
5.شعراء (7)، 214.
6.بقره(2)،213.
7.زمخشری، کشاف، ج4، ص27.
8.مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص363.
9.راغب، المفردات، ص 48؛ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 42؛ طباطبایی، المیزان، ج2، ص 127.
10.طه(20)، کهف(18)،6؛ شعراء(26)، 3؛ نخل (16)، 82.
11.زمخشری، الکشاف، ج1، ص 182.
12.مطهری، سیری در سیره ی نبوی، ص 208.
13.فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج6،ص14.
14.ولا یکوننّ المحسن و المیسیء عندک بمنزلة سواء، فانَّ فی تزهیداً لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریباً لاهل الاساءة علی الاساءة،الزم کلاً منهم ما الزم نفسه. ر.ک: مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 602، روایت744، باب30.
15.زمر(39)، 23؛ حجر(15)،87.
16.این تفسیر را پیش تر زمخشری و جلالین به خصوص در سوره ی زمر آیه ی23، آورده اند (زمخشری، الکشاف، ص 123، 124؛ تفسیر جلالین، ص 557).
17.یا معاذ بشّر و لا تنفّر، یسّر و لا تعسّر. ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در سیره ی نبوی، قم، انتشارات صدرا،1368،ص209، 210.
18.مرتضی مطهری، سیری در سیره ی نبوی، ص 208-211.
19.الطیش لا تقوم به حجج الله و لا به تظهر براهین الله (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج57، ص231، روایت 188، باب1).
20.سباء34؛ ص، 4؛ زخرف،23؛ ق،2؛ قمر، 24-23.
21.بقره(2)،6؛ یس (36)، 10.
22.کهف (18)، 56.
23.بقره (2)6؛ یس (36)10.
24.محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم ، دارالعلم، 1970، ج2، ص127.
25.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، باب186،ص157.
26.مک کامبز، برانگیختن دانش آموزانی که در خواندن دشوارند، ص 50.
27.همان،ص56