عزاداری صحابه پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
نمونه های ذکرشده گویای این واقعیت است که عزاداری و به سوگ نشستن برای از دست دادن عزیزان نه تنها مورد نکوهش نیست، بلکه مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز می باشد و سیره آن حضرت گواه صادق این معناست. در این بخش نمونه هایی از عزاداری اصحاب پس از شهادت جانسوز آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ذکر می گردد و خواهیم دید که مردم مدینه و صحابه در عزای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مرثیه سرایی و عزاداری پرداختند.1) مرثیه سرایی قیس:
بخاری و بغوی از غنیم بن قیس روایت کرده اند:«قال سمعت من ابی کلماتٍ قالهن لامات النبی صلی الله علیه و آله و سلم و هی: الالی الویل علی محمد قد کنت فی حیاته بمقعد أبیت لیلی آمناً الی لغد»(1).
«پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پدرم این کلمات را شنیدم که می گفت: آگاه باشید! وای بر من، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. در حیات آن حضرت راحت بودم و شبها را با آرامش صبح می کردم».
2) اجتماع صحابه و مردم در عزاداری برای آن حضرت:
عبدالله بن وهب از ام المؤمنین ام سلمه روایت می کند:«قالت: نحن مجتمعون نبکی، لم ننم، و رسول الله فی بیوتنا و نحن نسکن لرؤیته علی السریر، اذ سمعنا صوت الکرازین فی السحر، قالت ام سلمه: فصحنا و صاح اهل المسجد، فارتجت المدینه صیحه واحده و اذن بلال بالفجر، فلما ذکر النبی صلی الله علیه و آله و سلم بکی، فانتحب فزادنا حزناً و عالج الناس الدخول الی قبره، فغلق دونهم، فیالها من مصیبه! ما اصبنا بعد بمصیبه الا هانت اذا ذکرنا و مصیبتنا به صلی الله علیه و آله و سلم»(2).
«زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما بود، ما از دیدن ایشان آرامش می یافتیم. اما هنگامی که شهید شد اجتماع کرده و نخوابیده بودیم و گریه می کردیم. سحرگاه صدای گوسفندان بلند شد، ام سلمه می گوید: ما و مردمی که در مسجد جمع شده بودند بانگ برآوردیم و مدینه یکپارچه فریاد، ناله و گریه بود. نزدیک صبح، بلال مؤذن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بانک اذان را سر داد وقتی که به نام مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید، با صدای بلند گریه کرد و با گریه او اندوه ما چند برابر شد. شهادت آن حضرت برای ما مصیبت بزرگی بود، پس از آن هر مصیبتی که بر ما وارد می شد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان می گردید».
ابوذوئب هذلی می گوید:
«پس از رسیدن خبر شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سوی مدینه حرکت کردم، پس از ورود به مدینه با گریه و آواز و سر و صدای مردم روبه رو شدم، گریه ها به گونه ای بلند بود که گویا مردم برای احرام حج، مُحرم می شوند و لبیک می گویند.
«و لها ضجیج بالبکاء کضجیج الحاج اذا اهلوا بالاحرام فقلت مه؟ فقالوا قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم»(3).
«و دارای ناله و گریه ای بود به مانند فرد حاجی آنگاه که احرام می بندد، گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، وفات کرد».
3) مرثیه سرایی فاطمه زهرا علیها السلام:
بخاری از انس روایت کرده است که پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام می فرمود:«وا ابتاه ربّا دعاه، یا ابتاه من جنه الفردوس ماواه یا ابتاه الی جبرئیل ننعاه. فلما دفن قالت فاطمه: یا انس اطابت انفسکم ان تحثوا علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم التراب».(4)
«ای پدر بزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتی! ای پدری که فردوس برین جای توست! ای پدری که جبرئیل می خواهد تو را همراه خود ببرد. پس از آن که جنازه آن حضرت را دفن کردند به انس بن مالک فرمود: چگونه راضی شدید که خاک بر بدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بریزید».
در روایت دیگری آمده است که ایشان پس از شهادت آن حضرت گفت:
«ماذا علی من شم تربه احمد ان لا یشم مدالزمان غوالیا، صبت علی مصائب لو انها صبّت علی الایام عدن لیالیا».(5)
«آن زمان که فردی تربت احمد را استشمام کند تا آخر عمر از استشمام بوی خوش بی نیاز می شود و بر من مصائبی فرود آمد که اگر بر زمانه می ریخت شب می شد و در تاریکی مطلق فرو می رفت».
در حدیث دیگری نقل شده است که:
«انّ فاطمه کانت تزور قبر عمها حمزه کل جمع فتصلّی و تبکی عنده»(6).
«فاطمه زهرا علیها السلام در هر روز جمعه قبر عمویش حمزه علیه السلام را زیارت می کرد. نماز می خواند و اشک می ریخت».
4) گریستن ابوبکر و عمر در سوگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه با سخنان ام ایمن:
انس بن مالک روایت کرده است که ابوبکر پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عمر گفت:«انطلق بنا الی ام ایمن نزورها فلما انتهینا الیها، بکت، فقال لها: ما یبکیک؟ ما عندالله خیر لرسوله قالت: والله ما ابکی، ان لا اکون اعلم ما عندالله خیر لرسوله، و لکن ابکی، ان الوحی، انقطع من السماء، فهیجتهما علی البکاء فجعلا یبکان»(7).
«به زیارت ام ایمن مادر اسامه بن زید برویم. پس از ورود ما، ام ایمن گریه کرد. ابوبکر گفت چرا گریه می کنی؟ پیشگاه خداوند برای رسول بهتر است. ام ایمن گفت: این را می دانم و گریه من از این جهت نیست بلکه گریه من بدان جهت است که وحی و دستورات الهی قطع شده و ما از بهره گیری آن محروم شدیم. این سخنان مادر اسامه موجب تحریک آن دو گردید به گونه ای که پس از سخنان وی، ابوبکر و عمر شروع به گریه کردند».
در روایت دیگر از عایشه آمده است که:
«پدرم نزدیک جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده و سه مرتبه پیشانی آن حضرت را بوسید، در مرتبه اول گفت: وانبیاه! مرتبه دوم گفت: واصفیاه! و مرتبه سوم گفت: واخلیلاه مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم»(8).
5) اقدام نمادین عبدالله بن عمر پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
عبدالله بن عمر پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ نخلی را نکاشت.«ما غرست نخله منذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم».(9)
گریه اختیاری و غیراختیاری
ممکن است گفته شود که گریه بر دو قسم است؛ «اختیاری» و «غیراختیاری». در روایاتی که درباره عزاداری و گریه به آنها استدلال شد، همگی بیانگر غیر اختیاری بودن گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا صحابه آن حضرت در برابر مصائب است و ربطی به برگزاری مجالس عزاداری ندارد؛ چرا که گاهی انسان ناخواسته با مصیبتهایی روبه رو می شود که او را متأثر نموده و موجب گریستن او می شود. با توجه به این مسأله روایاتی که ذکر شد برای اثبات قسم اول «گریه غیراختیاری» صحیح است و در برگیرنده قسم دوم «گریه اختیاری» که همانا متضمن برپایی مجاس عزا و سخنرانی و یادآوری وقایعی تاریخی است نمی باشد.در پاسخ این شبهه باید مواردی را متذکر شد:
1) این که احادیثی که یادآوری شد تنها گویای قسم اول «گریه غیراختیاری» نیست بلکه پاره ای از آنها قسم دوم «گریه اختیاری» را اثبات می کند و پاره دیگر به صورت مطلق بیان گردیده و بر هر دو قسم دلالت دارد. در روایات مذکور آمده است که پس از پایان جنگ اُحُد و شهادت گروهی از سربازان اسلام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشاهده نمودند که زنان انصار برای شهدای خود مجالس عزا برگزار کرده و گریه می کنند. در آن حالت ایشان فرمودند: «و لکن حمزه لا بواکی له»؛ یعنی حمزه علیه السلام گریه کننده ای ندارد. این سخن در میان مسلمانان پخش شد و آنها را ناراحت کرد، آنان به خانه حمزه علیه السلام رفتند و به عزاداری پرداختند و از آن هنگام زنان انصار پیش از شهدای خود برای حمزه سیدالشهداء علیه السلام می گریستند.
2) در روایات دیگر آمده است که پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت قبر مادرشان تشریف بردند و گریستند و دیگران را گریاندند.
3) افزون بر موارد بالا بسیاری از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها در شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلکه پس از مرگ برخی از صحابه مرثیه سرایی کرده اند که همه اینها گویای این واقعیت است که گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سایر مسلمانان غیر اختیاری نبوده بلکه با اختیار و گاهی همراه با تشکیل مجالس عزا بوده است. در این باره نمونه های فراوانی در روایات آمده که برخی از آنها ذکر گردید و پاره ای از آنها در مقاله های بعدی خواهد آمد.
بنابراین بر فرضی که بین دو نوع گریه تفاوت اساسی وجود داشته باشد از جهت حکم تفاوتی ندارد، زیرا در روایات برای آن تفاوتی بیان نشده است، بلکه تنها در روایات از بعضی اعمال و آداب دوران جاهلیت که غیرشرعی بوده، جلوگیری شده است و لیکن در اذهان بعضی از صحابه گریه به طور مطلق غیرشرعی بوده است، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در موارد گوناگون تصریح نموده اند که صرف گریه و عزاداری اشکالی ندارد.
عزاداری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب ایشان بر امام حسین علیه السلام
بدون تردید یکی از مصیبتهای جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثه جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگوئیهایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین علیه السلام اشک ریخته اند.در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به سیره آن حضرت درباره حادثه کربلا به نقل از منابع تمامی مسلمانان.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حوادث و جریاناتی که امت اسلامی با آن روبه رو بوده و یا پس از ایشان روبه رو می شده اند، از راه وحی و علم الهی آگاه بوده اند و این حقیقت را در مناسبتهای گوناگون ابراز داشته اند. در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه علی علیه السلام را می دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرر می فرمودند: «پدرم به قربان شهید بی یاور!»، و از کیفیت صبر و تحمل وی در برابر حوادث ناگوار می پرسیدند.
در جایی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که با دست به سر و محاسن علی علیه السلام اشاره می نمودند، فرمودند:
«چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟»
درباره امام حسین علیه السلام نیز چنین پیشگوئیهایی ز آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه که آن حضرت شدت می یافت، حسین علیه السلام را در آغوش گرفته و او را به مسجد می آورد. اشک از چشمان مبارکشان جاری می شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و می فرمودند:
«امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست!».
سپس نحوه شهادت امام حسین علیه السلام را بیان داشته و می فرمودند:
«اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا.».
اینها نکاتی است که در روایتهای فراوانی وجود دارد. در این بخش به بعضی از آنها اشاره خواهد شد.
1) گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگام ولادت امام حسین علیه السلام:
حافظ احمد بن حسین بیهقی به نقل از علی بن الحسین علیه السلام و آن حضرت از اسماء بنت عمیس روایت می کند که گفت:«من در ولادت حسن و حسین قابله جده ات فاطمه علیه السلام بودم. وقتی حسین علیه السلام به دنیا آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سراغ من آمد و فرمود: ای اسماء فرزندم را بیاور. حسین را در پارچه سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم اکنون متولد شده است. فرمود: ای اسماء! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ای اسماء این مطلب را برای فاطمه مگو، چون تازه بچه دار شده است.»(10)
در اسلام این نخستین مجلسی بود که در منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای عزای امام حسین علیه السلام منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جای مجلس سرور و شادی، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جای تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادی به خود ندیده است که چون فرزندی به دنیا آمده باشد، به جای هدایای مسرّت بخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهداء کنند!
2) خوابی که ام الفضل دید:
ام الفضل می گوید: «به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کننده ای دیدم. حضرت فرمودند: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذلشته شد! حضرت فرمودند:«رایت خیراً تلد فاطمه غلاماً فی حجرک. فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فدخلت یوماً الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاته فاذاً عینا رسول الله تهرقان من الدموع فقال یا نبی الله بابی و انت و امی مالک قال: اتانی جبرئیل علیه الصلاه و السلام فاخبرنی ان امتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم و اتانی تربه من تربته حمراء».(11)
«خواب خوبی دیده ای، از فاطمه علیها السلام فرزندی به دنیا می آید و در دامن تو رشد می کند. چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد؛ چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود. روزی بر آن حضرت وارد شدم، حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر از اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرئیل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل می رساند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آری. سپس خاک سرخی را به من دادند». و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید».
3) سوگواری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در منزل ام المؤمنین ام سلمه علیها السلام:
ام سلمه علیها السلام می گوید: حسن و حسین علیهم السلام در جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت:«یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فاوماً بیده الی الحسین فبکی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و وضعه الی صدره ثم قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم ودیعه عندک هذه التربه و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا ام سلمه اذا تحولت هذه التربه دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل»(12).
«ای محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریست، سپس حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: ای ام سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است».
در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که ام سلمه علیه السلام دختر عمه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که زفاف علی و زهرا علیها السلام در حجره او رخ داد. آیه تطهیر بر اصحاب کساء در منزل او نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. امّ سلمه علیها السلام علاقه شدیدی به اهل بیت علیهم السلام داشت و از خسارت عمیق و جبران ناپذیری که در اثر شهادت آل الله گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتی خبر شهادت سالار شهیدان علیها السلام را شنید، با حالتی پریشان فرمود آیا به راستی چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا این که بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگی شدید ام سلمه علیه السلام سبب شد که برپایی مجلس عزای آن حضرت رواج یابد.(13)
امام حسین علیه السلام او را مادر خویش می نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب می کرد. امام باقر علیه السلام فرمود:
«زمانی که امام حسین علیه السلام عزم خروج به سوی عراق را کرد، ام سلمه کسی را نزد وی فرستاد و گفت: پسر عزیزم به کج می خواهی بروی؟ فرمود مادر! اراده خروج به سمت عراق را دارم»(14).
ام سلمه علیه السلام حدود 7 سال همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بیش از 50 سال با امامان معصوم علیه السلام از نزدیک محشور و مأنوس بوده و از اصحاب سرّ آن بزرگواران به حساب می آمده است. حضرت علی علیه السلام کتاب جامعه را که به وسیله املای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دستخط امام علی علیه السلام نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت.
4) سوگواری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منزل ام المؤمنین زینب علیه السلام:
حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می کند:«در یکی از روزهایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منزل من بود، امام حسین علیه السلام که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد. او را گرفتم. فرمود: رهایش کن. او را رها کردم. آنگاه وضوء گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می رفتند او را بر زمین می نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتی نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول الله! امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تاکنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این کودک را می کشند. به جبرییل گفتم تربت او را به من نشان دهد. جبرییل خاک سرخ رنگی برایم آورد».(15)
5) گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منزل عایشه:
عایشه می گوید:«روزی جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و به آن حضرت وحی نمود. حسین علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می رفت و بازی می کرد. جبرییل گفت:
«یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مدّیده فاتاه بتربه بیضاء و قال فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب و جبرئیل خرج رسول الله الی اصحابه و التربه فی یده و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال: اخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطف و جائنی بهذه التربه فاخبرنی ان فیها مضجعه».(16)
«ای محمد! به زودی امت تو فتنه می کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرییل را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می کرد بر گروهی از یارانش که علی علیه السلام، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرییل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود».
به همین مضمون روایات فراوانی از عایشه نیز نقل شده است.
6)گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه امام امیرمؤمنان علی علیه السلام:
ابوالحسن عبیدلی عقیقی در اخبار المدینه به نقل از امام امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید:«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای دیدار به منزل ما آمدند، غذای «خزیزه»(17) آماده کرده بودیم، ام ایمن هم کاسه ای از شیر و طبقی از خرما برای ما فرستاده بود. رسول خدا صلی الله عیلیه و آله و سلم از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سه بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین علیه السلام را از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریستند، حسین علیه السلام گفت: پدر جان از شما حرکتی دیدم که نظیر آن را تاکنون ندیده بودم! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتی یافتم که تاکنون این طور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرییل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال برای شما خواستار خیر و خوبی شدم».(18)
7) گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام روبه رو شدن با بنی هاشم:
حافظ ابوبکر ابن ابی شیبه از عبدالله مسعود روایت کرده است:«همراه جمعی از صحابه در محضر رسول خدا صلی لله علیه و آله و سلم بودیم، گروهی از بنی هاشم به سوی آن حضرت می آمدند؛ چون چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود می گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهره شما آثار ناراحتی می بینم؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال آخرت را برای ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومی از ناحیه شرق با پرچم های سیاه بیایند و حق را خواستار شوند؛ اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواسته های خود را بر آنها عرضه نمایند ولیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا این که کار را به یکی از اهل بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم چنان که پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هر کس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد؛ هرچند خود را با سینه و شکم روی یخ بکشد».(19)
8) گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب
هنگام اطلاع از شهادت امام حسین علیه السلام:در روایت آمده است: امام حسین علیه السلام کودکی دو ساله بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون». اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید. علت گریه را جویا شدند، فرمود:
«هذا جبرئیل یخبرنی عن ارض بشط الفراط یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه علیه السلام».
«هم اکنون جبرییل مرا از سرزمینی آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین فرزند فاطمه علیه السلام در آن سرزمین به شهادت می رسد».
از قاتل او جویا شدند؟ فرمود:
«رجل یقال له یزید و کانی انظر الی مصرعه و مدفنه».
«مردی که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می نگرم».
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حالت غمگین و ناراحت سفر را ناتمام گذاشته، و برگشتند. پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن علیه السلام و دست چپ را بر سر حسین علیه السلام گذاشت، سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و به خداوند عرضه داشت:
«اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان اطائب عترتی و خیار و ذریتی و ... اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم و لا تبارک فی قاتله و خاذله».
«بارالها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریه من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینی خود می گذارم. خدایا شهادت را برای حسین علیه السلام مبارک گردان و او را سرور شهیدان قرار ده. خدایا برای قاتل و خوارکننده اش برکتی قرار مده!»
زمانی که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود:
«اتبکون و لا تنصرونه؟».
«آیا بر او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟»
پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهره شان برافروخته بود و به مسجد بازگشتند با چشمان گریانی فرمودند:
«ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض و انی لا اسئلکم فی ذلک الا ما امرنی ربی ان اسئلکم الموده فی القربی فانظروا ان لا تلقونی غداً علّی الحوض و قد ابغضتم عترتی و ظلمتوهم».(20)
«ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما بر جای می گذارم؛ کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید».
9) گریه امام امیرمؤمنان علی علیه السلام و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا:
ابن عباس می گوید: «همراه علی علیه السلام در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم، آن حضرت به من فرمود:«یابن عباس اتعرف هذا الموضع، قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال علیه السلام: لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلاً حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره و بکینا معاً و هو یقول: أوه أوه مالی و لأل ابی سفیان مالی و لآل حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً اباعبدالله ... ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غش علیه طویلاً ثم افاقت».
«ای فرزند عباس آیا این سرزمین را می شناسی؟ عرض کردم خیر، ای امیرمؤمنان، آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می شناختی از اینجا عبور نمی کردی مگر آن که مانند من می گریستی. آنگاه شروع به گریستن کرد تا این که اشک محاسن ایشان را فرا گرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی علیه السلام فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیای کفر، چه کار! در همین حال فرمود: ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد».
اصبغ بن نباته نیز می گوید:
«همراه علی علیه السلام از سرزمین کربلا گذر کردیم، محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خونهای شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم کشته می شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد»(21).
همچنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می کند: در کنار علی علیه السلام عازم جنگ صفین بودیم ناگهان علی علیه السلام فریاد زد:
«اصبر یا اباعبدالله بشط الفرات قلت و ماذا قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبی الله اغضبک احد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات...»(22).
«ای ابا عبدالله در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین علیه السلام در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می خواهی؟ گفتم: بلی! آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمی دهد».
نظیر این روایات را شعبی نیز نقل کرده است. همچنین در کتب روایی و تاریخی شیعه و سنی روایات فراوانی در این مورد آمده است؛ حتی در مورد برخی از پیامبران اولوالعزم وارد شده است که در هنگام عبور از سرزمین کربلا توقف کرده و از شهادت فرزند پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم خبر می دادند.
پی نوشت ها :
1. الاصابه فی تمیز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج3، ص 253، ص 253، رقم 7263، حرف «قاف».
البته بسیاری دیگر از صحابه در سوگ پیامبر مرثیه خواندند. برای اطلاع بیشتر ر.ک. الاصابه، در اینجا به مرثیه «عامر بن طفیل بن حرث ازدی» اشاره می کنیم:
بکت الارض و السماء
الذی کان للعباد سراجاً
من هدینا الی سبیل الحق
و کنا لا تعرف المنهاجا
2. اسدالغابه، ج5، ص 102.
3. همان، ترجمه ابوذوئب الهذلی؛ جامع الاصول، ابن اثیر جزری، رقم 8534؛ رواه البخاری، 1138 فی المغازی، باب مرض النبی صلی الله علیه و آله و سلم و وفاته؛ سنن النسائی، ج4، ص 13 فی الجنائز، باب فی البکاء علی المیّت و رواه ایضاً احمد و ابن ماجه و الدرامی.
4. مختصر حیاه الصحابه، دهلوی، ص 285؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، کتاب الجنائز، ج1،ص 381.
5. ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج2، ص 406.
6. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ص 377، کتاب الجنائز.
7. دلائل النبوه، ابوبکر بیهقی، ج7، ص 266، باب ما جاء فی عظم المصیبه بوفاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، رواه مسلم فی الصحیح عن زهیر بن حرب کتاب فضائل الصحابه، فضائل ام ایمن، الحدیث 103؛ حلیله الاولیاء، ابی نعیم اصفهانی، ج2، ص 67؛ شماره 147؛ سنن ابن ماجه، کتاب الجنائز، حدیث 1635، ج1، ص 524.
8. مختصر حیاه الصحابه، دهلوی، ص 285؛ البدایه، ج5، ص 241.
هیثمی در مجمع الزوائد، ج9، ص 33 می گوید: رجال احمد ثقاه. در صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب 788 آمده است که ابوبکر از سخ (محل سکونت وی) آمد: «فکشف عن وجهه ثم انکبّ علیه ثم بکی فقال ابی انت یا نبی الله...»؛ پس از آن که پارچه را از صورت آن حضرت برداشت خودش را بر روی جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انداخت و پیکر آن حضرت را در آغوش کشید و در حالی که او را می بوسید می گفت پدر و مادرم به فدایت ای پیامبر خدا...».
9. همان، دهلوی، ص 268.
10. مقتل، حافظ ابوالمؤید خوارزمی، ج1، ص 88، فصل ششم در فضائیل حسن و حسین علیه السلام؛ ذخایر العقبی، حافظ محب الدین طبری، ص 119 باب 9، فی ذکر الحسن و الحسین علیه السلام و ذکر میلادهما.
11. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، کتاب معرفه الصحابه، ج3، ص 176؛ کنزالعمال، ج12، ص 123، ح 34300؛ المنتظم، ج5، ص 78 و ج6، ص 386.
12. مجمع الزوائد هیثمی، ج9، ص 189، باب مناقب الحسین بن علی؛ ذخائر العقبی، ص 147 باب ذکر رؤیا ام سلمه و ابن عباس؛ مسند، احمد بن حنبل، ج3، ص 265.
13. جامع الصحیح، حافظ ترمذی، ج13، ص193.
14. مدینه المعاجز، مرحوم سیدهاشم بحرانی قدس سره، ص 243، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله، رقم 45.
15. مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص 188، باب مناقب حسین بن علی علیه السلام، کنزالعمال، ج6، ص 223.
16. اعلام النبوه، ماوردی، ص 83؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 192، فصل ثالث فی الاحادیث الوارده فی بعض اهل البیت کفاطمه و ولدیها؛ مقتل، خوارزمی، ج1، ص 159؛ و ...
17. «خزیزه» نام غذایی است که در آن گوشت را به قطعات ریز تقسیم کرده و سپس آب زیادی روی آن می ریزند و هرگاه کاملاً پخته شد بر آن آرد می پاشند.
18. مقتل، خوارزمی، ج2، فصل چهاردهم، ص 167.
19. المصنف، ابن ابی شیبه، ج2، ص 697، کتاب الفتن، شماره 74؛ صحیح، ابن ماجه، ج2، ص 518؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج4، ص 464؛ و ... .
20. مقتل، ابن جوزی، ج1، ص 164.
21. مقتل، خوارزمی، ص 162، باب ثامن؛ تذکره الخواص، ابن جوزی، ص 225 و کتاب صفین، نصربن مزاحم، ص 58.
22. مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 85؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج3، ص 288، تحت عنوان حسین الشهید؛ المصنف ابی شیبه، ج8، ص 632، کتاب الفتن، ح259. در الصواعق المحرقه، ص 193 نیز به این مضمون روایتی نقل شده است.