سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در رابطه با تهیه غذا جهت مصیبت دیدگان هنگامی که خبر شهادت جعفر بن ابی طالب علیه السلام به مدینه رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«برای خانواده جعفر غذا ببرید که آنها درگیر عزای جعفر علیه السلام هستند».(1)
تعیین مدت سوگواری از جانب خدا و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
به اسناد متواتر روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مدت سوگواری زن برای غیر شوهرش را سه روز، برای شوهرش همان مدتی را که خدا در قرآن کریم آیه شریفه: «اربَعَهُ اشهُرٍ وَ عَشراً»(2) یعنی چهار ماه و ده روز تعیین فرموده مقرّر کرد.(3)بنابراین گریه بر میّت، و اقامه عزا برای او و تهیه کردن غذا برای خانواده مصیبت دیده او، از سنن پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می آید.
سؤالی از اهل سنت:
اگر شما واقعاً سُنّی هستید، و خود را پیرو سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دانید، به چه دلیل از این سنت مسلّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرباز زده و پیروی نمی کنید، و چرا گریه و عزاداری بر میت و همچنین غدا دادن در مراسم سوگواری را حرام می دانید؟گریه بر اساس فطرت است
عظمت و اهمیت دین مقدس اسلام به این است که بر اساس فطرت استوار است.«فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ».(4)
«این فطرتی است که خدا انسانها را بر آن آفریده است».
سؤال:
آیا شیعه گریه را در نهاد انسان قرار داده است یا خدا؟ اگر خدا انسان را بر اساس حکمت بالغه خود چنین آفریده و گریه را در نهاد او قرار داده پس شما چرا گریه نمی کنید؟ اصلاً چرا شیعه را به خاطر کاری که از فطرت انسانی او سرچشمه می گیرد آماج دشنام و ملامتهای نامعقول خود قرار داده اید؟ آیا شما سزاوار ملامت هستید که برخلاف فطرت انسانی و حکمت الهی، در موارد لازم گریه نمی کنید یا شیعه؟اقامه عزا و ماتم جهت درگذشت بزرگان اهل سنت
خطیب بغدادی در تاریخ خود از «ورکانی» نقل می نماید که به هنگام وفات احمد بن حنبل، مسلمان و یهود و نصاری و زردشتی در سوگش عزاداری نمودند.(5)ذهبی درباره فوت «جوینی» می نویسد:
«غلقت الاسواق و رثی بقصائد و کان له نحو من اربع ماه تلمیذ، اقاموا حولاً و وضعت المتادل عن الرؤوس عاماً بحیث ما اجتراً احد علی ستر رأسه و کانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه مبالغین فی الصیاح و الجزع»(6).
«بازارها تعطیل شد و مرثیه هایی درباره او خوانده شد. او چهارصد شاگرد داشت که اینان یک سال عزاداری می کردند و عمامه ها را از سر (به عنوان احترام) تا یک سال برداشتند. این شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حرکت درآمدند و نوحه سرایی می کردند و با صدای بلند به عزاداری می پرداختند».
و درباره تشییع جنازه عبدالمؤمن می نویسد:
«فغشینا اصوات طبول، مثل ما یکون من العساکر حتی ظنَّ جمعنا انّ جیشاً قد قدم»(7).
«صدای زدن طبل ها هر صدایی را تحت الشعاع قرار داده بود، البته همانند آنچه که در ارتش انجام می گیرد (مارش عزا) سر و صدا آنچنان بود که ما گمان کردیم لشگری یورش برده است.»
و در مورد مرگ «ابن جوزی» می نویسد:
«و باتوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمان بالشمع و القنادیل... و اصبحنا یوم السبت عملنا العزاء وتکلمت فیه و حضر خلق عظیم و عملت فیه المراثی»(8).
«در کنار قبر او تمامی ماه رمضان را ماندند و چندین قرآن ختم کردند و به همراه خود شمع و قندیل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزاداری به پا داشتیم و سخنرانان، سخن گفتند و جمع زیادی شرکت کردند و مرثیه خوانی انجام شد».
عزاداری بر ابن تیمیه
کسانی که بر اقامه عزا بر امام الکونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام خُرده می گیرند، آیا فراموش کرده اند که این شبهات برای نخستین بار از طرف وهابیان بویژه پیشوای منحرف آنها ابن تیمیه ایجاد و شایع شد؟چرا این به اصطلاح روشنفکران فریب خورده منتسب به اسلام به یاد ندارند هنگامی که در سال 728 هجری خود ابن تیمیه از دنیا رفت پنجاه هزار مرد و زن گرداگرد جنازه او اجتماع کرده و سیل اشک از دیده فرو باریدند و یکصد هزار تن او را تشیع کرده و دنبال جنازه او تکبیرگویان می گریستند؟ چرا فراموش کرده اند که طرفداران ابن تیمیه بعد از مرگش، آب غسل جسد او را به عنوان تبرک نوشیده و باقیمانده سدر از تغسیل او را میان خود تقسیم کرده، و روپوش جنازه اش را به یکصد و پنجاه دینار خریده و تکّه نخی که از گردن ابن تیمیه آویزان و آلوده به دوا بود به یکصد و پنجاه دینار به فروش رفت. و جنازه اش را با گریه و ناله های جانگداز و پر سر و صدائی تشییع کردند و منادی پیشاپیش جنازه فریاد می زد که جنازه اهل سنت را با چنین شکوه و عظمتی باید تشیع کرد!!
هنگامی که جنازه ابن تیمیه را برای غسل بر زمین نهادند و سیل مردم با ازدحام حیرت آوری به روی او ریخته و جنازه را غرق در بوسه می نمودند، سپس زنان نیز همانند مردان سیل آسا جنازه را در میان گرفته و برای بوسیدن آن با ولع شدیدی گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند.(9)
شعرای زیادی از جمله شمس الدین ذهبی در رثای او اشعاری ساختند(10) آن وقت همین ها ناجوانمردانه لبه تیز شمشیر دشنام و سرزنش را به طرف شیعیان برگردانده و می پرسند: چرا شیعیان برای فرزند مظلوم و دلبند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریه می کنند؟
سؤال:
اگر سوگواری و اقامه عزا برای خامس آل عبا علیهم السلام که آیه تطهیر در طهارت آنان از هرگونه شک و ریب و گناه و پلیدی، و سوره هل اتی در بیان صفات و ویژگی های گرانبهای آنان نازل شده، به عقیده شما شرک است، کفر است، بدعت است، ضلالت و مخالفت دین است ... پس این بساطی که بر جنازه عالم متعصب وهابیان به راه انداختند برای چه بود؟آیا عملکرد بالا مطابق توحید و خلوص نیت، و مطابق سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مورد رضای خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است؟
آیا می شود گفت که نشستن به سوگ ابن تیمیه آن هم با آن شور و هیجان رواست اما عزاداری بر جگرگوشه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ریختن اشک و ماتم آن سید و سرور جوانان بهشت روا نیست؟
تبرک و استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام
چند سؤال از اهل سنت:
سؤال 1
اگر تبرک به باقیمانده سدر ابن تیمیه روا و طبق عقیده شما جایز است، پس چرا تبرک به تربت پاک امام حسین علیه السلام جایز نباشد؟!!سؤال 2
اگر می گوئید خاکهای عالم هیچ فرقی با هم ندارند و نمی شود گفت: خاکی نسبت به خاک دیگر مزیتی دارد، پس چگونه علماء شما از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده اند که آن حضرت در رابطه با خاک مدینه فرمودند:«ترابها شفاء من کل داء»(11)
«خاک مدینه شفای هر مرضی است».
و باز فرمودند:
«بسم الله، ریق بعضنا، بتربه ارضنا لیشفی سقیمنا باذن الله».(12)
«به نام خدا، آب دهن بعضی از ما، و خاک زمین ما مریض های ما را به اذن خدا شفا می بخشد.»
سؤال 3
شما که درباره خاک مدینه چنین اعتقادی دارید و این اعتقاد موجب کفر و شرک شما نمی شود پس این چه حساسیتی است که در رابطه با خاک مقدس کربلا از خود نشان می دهید؟اگر خاک مدفن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (مدینه) شفابخش است، چرا خاک کربلا، مدفن پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شفابخش نباشد؟
مگر نه این است که اعلام شما از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند که فرمود:
«حسین منی و انا من حسین».(13)
«من از حسینم و حسین از من».
یافعی در «مراه الجنان»(ج3، ص113) نقل می کند:
«وقتی که ابواسحاق شیرازی (م 476 ق) وارد بلاد عجم شد، اهالی شهرها برای تبرک جویی همراه با زن و اطفال خود به استقبال او آمده، لباسهای خود را به او می مالیدند و خاک پای مرکبش را برمی داشتند و از آن شفا می جستند».
سؤال 4
اگر این خبر صحیح است، و تبرک جستن به لباس ابو اسحاق شیرازی جایز، و استشفاء به خاک کف پای مرکب صحیح، پس چرا استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام که سرور جوانان اهل بهشت است، بدعت و گمراهی معرفی می شود؟!حائر حسینی علیه السلام
امام صادق علیه السلام از «حَیر» یاد نموده و فرموده اند:«آن برکناره رود فرات در مقابل حَیر است»
«حَیر همانند حائر جای گودی است که آب باران به سوی آن جاری شده و در آن جمع می شود.(14)
در «تاج العروس» ذیل مادّه «حور» امده است:
«حائر نام مکان شهادت امام مظلوم شهید ابوعبدالله الحسین علیه السلام است»
نکته قابل توجه آن است که علت تسمیه حائر به این نام به لحاظ چرخیدن آب گرد قبر مقدس سیدالشهداء علیه السلام (در زمانی که متوکل عباسی آب به قبر امام علیه السلام بست) نمی باشد، زیرا کلمه حائر» و «حیر» قبل از خلافت متوکل بر زبان امام صادق و امام کاظم علیه السلام جاری شده است.
آری، در حالی که خداوند سبحان آب را بر تمامی آفریدگانش مباح قرار داده بود، همین آب را از حجتش دریغ داشتند.
خدای تعالی نیز به لحاظ این جانبازی ولیّش در راه آیین توحید، وی را گرامی داشت و هنگامی که آب بر تربت پاکش بستند تا نشانی از آن باقی نگذارند، آب را بر گرد آن به چرخش درآورد و اجازه نداد به حریم مقدس آن داخل شود.
به این ترتیب نه تنها قبر مطهر از میان نرفت، بلکه روز به روز بر عظمت و شوکت آن افزوده گشت. چیزی نگذشت که این معجزه آشکار زبانزد همگان شد و نسل به نسل بر زبانها جاری گشت، اعصار از فروغ آن درخشیدن گرفت و مجالس و محافل از ذکر آن صفا و رونق یافت.
این منقبت را علمای بزرگ در کتب خود نقل کرده اند، که از آن جمله اند: شهید اول در «ذکری» اردبیلی در «شرح ارشاد»، سبزواری در «ذخیره»، شیخ طریحی در «منتخب» و شیخ محمد حسن نجفی در «جواهر».
و چه بسیار از این مناقب و کرامات خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که شمارشان از ستارگان فزونتر است و معاندان کینه توز درصدد پرده پوشی بر آن یا جعل نظائر آن بر پیشوایان خود برآمدند، و حال آنکه «خداوند ابا دارد جز آنکه نور خود را کامل نماید».
یافعی در «مرآه الجنان» (ج4، ص 273) در بیان کرامتی از احمد بن حنبل می گوید:
«زمانی رود دجله طغیان کرد و مقبره و بارگاه احمد بن حنبل را خراب نمود، جز اتاقی که ضریح او در آن قرار داشت، که آب وارد دهلیز شد و به اندازه یک ذراع روی هم انباشه گشت، اما به اذن الهی وارد اتاق نشد حتی غبارهایی که بر روی حصیرهای آنجا نشسته بود برحال خود باقی ماند، و این خبر صحیح است».
سؤال:
اگر واقعاً چنین کرامتی از قبر احمد بن حنبل مشاهده شده است و طبق نقل یافعی این روایت صحیح است، پس چرا ایشان از بیان کرامتی که به گفته دوست و دشمن از قبر سیدالشهداء علیه السلام به منصه ظهور رسیده است سرباز می زند؟سؤال دیگر:
بر فرض که این کرامت را در مورد قبر احمد بن حنبل از یافعی بپذیریم، عذر او در برابر حادثه دیگری که اتفاق افتاد و آن اینکه دجله طغیان نموده و قبر احمد بن حنبل را آب فراگرفت و آثار آن را از میان برد، تا آنجا که امروز هم ضریحش شناخته نمی شود، چیست؟!(15)همچنین یافعی در صفحه 133 کتاب خود رد بیان فضائل و کرامات احمد بن حنبل(به عنوان عنایات خداوند به او بواسطه خدمتگزاری خالصانه اش در این راه دین) نقل می کند:
«ابراهیم حربی، بشر حافی را در خواب می بیند که از مسجد رصافه خارج می شود، در حالی که در آستینش چیزی پنهان نموده است. از او می پرسد که شیئی پنهان کرده ای چیست؟ در جواب می گوید:
چون روح احمد بن حنبل نزد ما آمد، بر او درّ و یاقوت ریخته شد، این را من از میان آنها برداشتم».
سؤال:
آیا صحیح است که این رؤیا از کرامات احمد شمرده شود، امّا حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم درباره سرور اوصیاء علی علیه السلام و کسی که نسبتش به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند نسبت هارون به موسی می باشد، و اگر او نبود پایه دین برپا نمی گشت و نهال اسلام بارور نمی شد، صحیح نباشد؟(16)آیا راوی کرامت احمد بن حنبل فردی مورد اعتماد است و راوی این کرامت فردی نادان و رافضی و حدیث هم جعلی می باشد؟!(17)
آیا سر بریده احمد بن نصر خزاعی تلاوت قرآن کرد؟
سّیک در «طبقات الشافعیه»(ج1، ص 215) می گوید: از فضائل احمد بن نصر خزاعی آنست که چون واثق، خلیفه عباسی او را بر سر مسأله خلق قرآن به قتل رساند، سرش بعد از بریده شدن شروع به قرائت قرآن نمود و تا هنگامی که سر به بدن ملحق شد و دفن گشت، صوت قرآن از آن به گوش می رسید.آخرین سؤال:
اگر قرآن خواندن سر بریده احمد بن نصر خزاعی درست است پس چرا قرآن خواندن سر بریده ابی عبدالله الحسین علیه السلام که در راه دعوت الهی و احیای دین شهید شد را مورد طعن قرار می دهید و چنین مطلبی را غیر واقع، و راوی آنرا جاهل و رافضی معرفی می نمایئد؟پی نوشت ها :
1. سنن ابن ماجه، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی الطعام یبعث الی اهل المیّت ج1، ص 514، ح 1610، و 1611؛ سنن ترمذی، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی الطعام یصنع لاهل المیت، ج4، ص 219، که گفته: این حدیث حسن و صحیح است؛ سنن ابوداود، کتاب الجنائز، باب صنعه الطعام لاهل المیّت، ج3، ص 195، ح 3132؛ مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 205، و ج6، ص 370؛ و ... .
2. سوره بقره، آیه 244.
3. صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب حداد المراه علی غیر زوجها، ج1، ص 154، و کتاب الطلاق، باب تحدّ المتوفی عنها زوجها اربعه اشهر و عشراً، ج3، ص 189، و باب الکحل للحادّه، باب 68، و باب القسط للحادّه عندالطهر، و باب تلبس الحادّه ثیاب العصب، و باب الّذین یتوفّون منکم و یذرون ازواجاً، ج3، ص 189، و 190؛ صحیح مسلم، کتاب الطّلاق، باب وجود الاحداد فی عدّه الوفاه و تحریمه فی غیر ذلک الّا ثلاثه ایام، ص 1124، و 1125، و 1126، و 1127، و 1128، ح1486، 1487، 1490، 1491؛ سنن ابوداود، کتاب الطلاق، باب حداد المتوفی عنها زوجها، ج2، ص 290، ح 2299، و باب فیما تجتنبه المعتدّه فی عِدَّتها، ج2، ص 291، ح 2302؛ سنن ترمذی، کتاب الطّلاق و اللّعان، باب ما جاء فی عدّه المتوفی عنها زوجها، ج5، ص 171-174؛ سنن نسائی، کتاب الطّلاق، باب عدّه المتوفی عنها زوجها، و باب الاحداد، و باب سقوط احداد عن الکتابیّه المتوفی عنها زوجها، و باب الخضاب للحادّه؛ سنن ابن ماجه، کتاب الطّلاق، باب هل تحدّ المراه علی غیر زوجها؟ ج1، ص 374، ح 2085، و 2087؛ سنن دارمی، کتاب الطّلاق، ح101، و 105؛ طبقات ابن سعد، ج4، ق 1، ص 28، و 29،و ج8، ص 70؛ مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص 8، و ج6، ص 37، و 184، و 249، و 281، و 286، و 287، و 324، و 325، و 326،و 369، و 408، و 426؛ مسند طیالسی، ج4، ص 1587، و 1589، و 1591؛ و ...
4. سوره روم، آیه 30.
5. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج4، ص 423.
6. سیر اعلام النبلاء، ح8، ص 468.
7. همان، ج15، ص 481.
8. همان، ج18، ص 379.
9. تایخ ابن کثیر، ج14، ص 128.
10. العقود الدریه، ص 399 که همراه «کشف الارتیاب» چاپ شده است.
11. وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، السمهودی، ج1،ص 69.
12. همان.
13. ادب المفرد، حافظ بخاری، باب معانقه الصبی، ح 364؛ صحیح ترمذی، ج13، ص 195، باب مناقب الحسن و الحسین علیه السلام؛ سنن ابن ماجه، کتاب المقدمه، باب 11، ح 144؛ مسند، احمد بن حنبل، ج54 ص 171؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 177، ج2، ص 19 و ج 5، ص 130 و ... .
14. الصحاح، المصباح، القاموس، معجم البلدان.
15. بغداد فی عهدالعباسین، ص 146.
16. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
به هنگام ازدواج امیرمؤمنان علیه السلام با سرور زنان عالم، خدای تعالی به درخت طوبی(در بهشت) فرمان داد که براتهایی را برای دوستداران علی و فاطمه علیها السلام فرو ریزد، و فرشتگانی زیر آن قرار داد تا آن براتهای آزادی از دوزخ را بگیرند و آن را برای ایشان تا روز قیامت ذخیره سازند، و این به جهت بزرگداشت علی و فاطمه علیه السلام است.
17. اللئالی المصنوعه، سیوطی، ج1، ص 198.