گوشه ای از مظلومیت امام علی علیه السلام (1)

تاریخ انسانیّت، مظلومی چون امام امیرمؤمنان علی علیه السلام به خود ندیده است، اگر شرائط و اوضاع زندگانی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را همانگونه که بوده بررسی کنیم، این حقیقت برای همه مجسم خواهد شد. زیرا: او نخستین
يکشنبه، 19 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گوشه ای از مظلومیت امام علی علیه السلام (1)
 گوشه ای از مظلومیت امام علی علیه السلام(1)

نویسنده: حسین تهرانی




 

«السلام علیک یا ولی الله اشهد انّک انت اول مظلوم، و اول من غصب حقه صبرت و احتسبت حتی اتاک الیقین».
تاریخ انسانیّت، مظلومی چون امام امیرمؤمنان علی علیه السلام به خود ندیده است، اگر شرائط و اوضاع زندگانی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را همانگونه که بوده بررسی کنیم، این حقیقت برای همه مجسم خواهد شد. زیرا: او نخستین کسی بود که بعد از حضرت خدیجه کبری علیهم السلام به ندای آسمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و در همان ابتدای بعثت به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و اول کسی بود که به حضرت در نماز اقتدا کرد و تا چند سال تنها علی و خدیجه علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز می خواندند و «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» می گفتند.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین کسی بود که همه جا چون سایه همراه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و از حضرتش دفاع می کرد و جلوی آزار قریش و مستهزئین را می گرفت.
او تنها کسی بود که در «یوم الانذار» به ندای مولایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفت و آشکار در برابر چهل نفر از بستگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و اعلان وفاداری کرد و در همان جا مورد تمسخر ابولهب ها قرار گرفت.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام تنها کسی بود که در «شعب ابوطالب» چون پروانه به دور شمع وجود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گشت و از آن بزرگوار پاسداری می کرد و خواب را در آن جا بر خود جایز نمی شمرد و تا سه سال این برنامه ادامه داشت.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین مهاجر اسلام است که با حضرتش به طائف هجرت کرد، و در آنجا با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدف سنگ های دشمنان اسلام قرار گرفتند.
او تنها کسی است که در «لیله المبیت» به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوابید و بدون هیچ ترس و هراسی جانش را در خطر مرگ قرار داد، به امید آنکه جان جانان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصون بماند و پس از آن شب هم با تمام مردانگی و شجاعت در مسجدالحرام آمد و دیون پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ادا و امانت های مردم را برگرداند و عهود حضرت را وفا کرد و با فواطم (فاطمه زهرا، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر) رهسپار مدینه شد و در هجرت به مدینه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شریک و به وی ملحق گردید.
در تمام جنگ های کوچک و بزرگ مربوط به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنها مرد میدان جنگ، امام امیرمؤمنان علی علیه السلام بود، که مردانه می جنگید. حتی در بعضی از جنگ ها ده ها جراحت و زخم بر بدنش وارد شد، ولی در عین حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تنها نگذاشت، اگر چه همه فرار کرده بودند و صحنه کارزار را خالی گذاشته بودند.
او تنها کسی بود که در هر صحنه نبردی که حاضر می شد، دشمنان به خود می لرزیدند و مسلمانان روح امید و پیروزی در کالبدشان دمیده می شد.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام تنها کسی بود که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم بهترین زنان عالم، و فاطمه زهرا علیها السلام را به ازدواج او در آورد و ده ها بار او را به عنوان وزیر، جانشین و امام بعد از خودش به مردم معرفی کرد. اما با این همه می بینیم که او کسی است که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همان لحظه ای که خبر شهادت آن حضرت به گوش ها می رسد و طبق وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه مشغول تجهیز غسل و کفن و نماز و دفن پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، حق مسلّمش ضایع می شود و خلافت را غصب می نمایند و آن حضرت را به مدت 25 سال خانه نشین می کنند و درب خانه اش را می سوزانند و همسرش را مقابل چشمان خود و فرزندانش می زنند و محسن را در رحم همسرش می کشند. وارث همسرش (فدک) را از او می گیرند و با شعار «نحن معاشر الانبیاء لانورث درهماً و دیناراً» وجهه شرعی به آن خیانت می دهند و خلاصه همه زحمات آن حضرت با توجه به سفارشاتی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره او نموده بود را چند روزه پاداش دادند و آن سرچشمه فضایل و کمالات و باب مدینه علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آن بحر موّاج خروشان الهی را به مدت ربع قرن خانه نشین کردند و نگذاشتند که حقایق اسلام را به مردم برساند و سینه پرعلم و آگاهی و فکر دوراندیش و تیزبینش را به کار کشاورزی و جزئی واداشتند. آیا مظلومیت بیش از این متصوّر است؟!
آیا مظلومیت از این بیشتر می شود که خود می فرمود:
«فصبرت و فی العین قذی و فی الحق شبحی اری تُراثی نهبا(1) ...»
«صبر کردم در حالی که به کسی می ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته و با چشم خود می دیدم که میراثم (حکومت) را به غارت می برند...».
و در بیان دیگر فرمود:
«ما زلت مظلوماً منذ قبض الله تعالی نبیّه الی یوم الناس(2)».
«روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدرود حیات گفت و قبض روح شد تا امروز همیشه مظلوم هستم».

مظلومیت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در احادیث

1) حاکم نیشابوری از حیان اسدی روایت کرده است که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود:
«ان الامه ستغذر بک بعدی و انت تعیش علی ملّتی، و تقتل علی سنّتی، من احبّک احبّنی و من ابغضک ابغضنی، و انّ هذه ستخضب من هذا، یعنی لحیته من رأسه»(3)
«ای علی! امت به زودی بعد از من به تو حیله و غدر می کنند، و زندگانی تو بر ملّت و آیین من است و برای (حفظ) سنت من می جنگی، ای علی! هر کس که تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هر کس که با تو دشمنی بکند با من دشمنی کرده است، همانا به زودی محاسن تو از خون سرت رنگین می شود».
2) یکی از روزها امام امیرمؤمنان علی علیه السلام برای مردم سخن می گفت، مرد عربی وارد مجلس شد و می گفت: وای از ظلمی که به من شده است؟ امام علیه السلام فرمود: «جلو بیا» وقتی که آن مرد عرب نزدیک امام علیه السلام آمد، آن حضرت فرمود:
«لقد ظلمت عدد المدد و الوبر».(4)
«ای مرد عرب! به اندازه شن ها و ریگ ها و کرک حیوانات به من ظلم شده است».
3) در حدیث دیگری آمده است که:
عربی در مسجد کوفه بر امام امیرمؤمنان علی علیه السلام وارد شد و گفت: مظلومم! حضرت به او فرمود: «جلو بیا» مرد عرب جلو آمد. فرمود: «چه می گویی؟» گفت: یا امیرالمؤمنین مظلومم! فرمود: «باز هم جلو بیا» مرد عرب جلو آمد، به قدری که حضرت دست خود را روی زانوی او گذاشت و فرمود:
چیست آن ظلمی که بر تو شده است؟
مرد عرب از ظلمی که بر او شده بود لب گشود و شکایت کرد، سپس حضرت فرمود:
«ای مرد عرب! من از تو بیشتر مورد ظلم قرار گرفته ام، به من به مقدار خاک ها و موهای حیوانات ظلم شده است، خانه ای در عرب نیست، جز اینکه مظلمه من بر آنهاست. من همیشه مظلوم بوده ام تا همین جا که نشسته ام(5)».
4) در روایتی نقل شده که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«یا علی! اتّق الضغائن التی فی صدور من لا یظهرها الا بعد موتی اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون».
«ای علی! بترس از حقه ها و کینه هایی که در سینه افرادی هست که تا من زنده ام اظهار نمی کنند و پس از مرگ من، آن کینه ها را اظهار خواهند کرد. خداوند آنها را لعنت می کند و تمام لعنت کنندگان عالم آن ها را لعن خواهند کرد».
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شروع کرد به گریه کردن، کسی عرض کرد: برای چه گریه می کنید؟ فرمود:
«اخبرنی جبرئیل انهم و یظلمونه و یمنعونه حقّه و یقاتلونه و یقتلون ولده و یظلمونهم بعده(6)».
«جبرئیل مرا خبرداده که آن قوم به او ظلم می کنند و از حق خودش او را منع می کنند، و با او می جنگند، بچه هایش را می کشند، و در حق فرزندان پس از خودش هم ستم روا می دارند».
ابن ابی الحدید در این خصوص، تعبیر زیبایی دارد و می گوید:
«رسم عرب بر این بود که هرگاه کسی از آنها کشته می شد انتقام خون او را باید از قاتلش می گرفتند، و اگر آن قاتل می مرد یا نمی توانستند خون مقتول را از او مطالبه کنند، از کسی که به او از همه نزدیک تر بود، انتقام می گرفتند. این عادت سیئه و این روش احمقانه در مورد پیغمبر و علی [علیهم السلام] هم مصداق پیدا کرد، زیرا که رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] برای پیشبرد اسلام هر خونی از ناپاکان که مانع و سدّ راه خدا بودند بوسیله شمشیر علی [علیه السلام] و دیگران ریخت، و چون نتوانستند از پیامبرخدا [صلی الله علیه واله و سلم] انتقام بگیرند، تمام عقده ها و کینه های خود را، در برابر خون ناپاک اجداد مشرک خود، بر سر علی [علیه السلام] ریختند و از او انتقام گرفتند، زیرا کسی غیر از علی بن ابی طالب [علیه السلام] به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم] نزدیک تر نبود تا بتوانند آن خون های ناپاک را انتقام بگیرند لذا بغض ها، عداوت ها و کینه های درونی 23 ساله بعثت تا وقت بدرود حیات گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بر سر علی [علیه السلام] خالی کردند آنچه که نباید می کردند».(7)
باز ابن ابی الحدید می گوید:
«از ابی جعفر یحیی بن ابی زید سؤال کردم: من تعجب می کنم که چطور شد با آنکه دل های عرب از کینه علی [علیه السلام] شعله ور بود باز هم علی[علیه السلام] زنده ماند و توانست سی سال پس از رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] بماند و آنها او را نکشتند؟
در پاسخ به من گفت: آری علی[علیه السلام] مشی خود را عوض کرد، شمشیر را کنار گذاشت و در خانه نشست و سر برخاک نهاد و مشغول نماز و عبادت شد و مانند بیابان گردان و راهبین گردید، و مردم رفتند به سراغ آنهایی را که انتخاب کرده بودند، و آنها هم انگیزه های برای قتل علی [علیه السلام] نداشتند. لذا علی [علیه السلام] مصون و محفوظ ماند، و اگر نبود این حالت، او کشته می شد».(8)

مظلومیت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در قضیه سقیفه بنی ساعده

از جمله مظلومیت های امام امیرمؤمنان علی علیه السلام این بود که بعد از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم عده ای انگشت شمار جلسه ای در سقیفه بنی ساعده تشکیل دادند و حق مسلّم آن حضرت را غصب کردند و تمام امتیازات او را نادیده انگاشتند، که آن حضرت پس از گذشت 25 سال از ماجرای سقیفه، در یکی از خطبه هایی که پس از خبر شهادت محمد بن ابوبکر (حاکم مصر به دست ایادی معاویه به وقوع پیوست) ایراد نمود، پرده از این حقیقت برمی داشت و چنین فرمود:
«فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی، فضننت بهم عن الموت، و اغضیت علی القذی، و شربت علی الشّجی، و صبرت علی اخذ الکظم و علی اَمرَّ من طعم العلقم(9)».
«نگاه کردم دیدم که برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان خویش ندارم و اگر اقدام می کردم همه کشته می شدند و لذا به مرگ آنان راضی نشدم، چشم های پر از خاشاک را فرو بستم، و با همان گلویی که گویا در آن استخوانی گیر کرده بود [جرعه حوادث] را نوشیدم، و با اینکه تحمل گلو گرفتگی و نوشیدن جرعه حوادث از حنظل هم برای من تلخ تر بود، اما شکیبایی کرده و صبر نمودم».
این عبارت اگرچه خیلی کوتاه و مختصر است اما حکایت از عمق فاجعه و شدت ناراحتی آن حضرت در دوران پس از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می کند. و اینطور نبوده که حضرت بگذارد حقّش را به راحتی به یغما ببرند و او ساکت باشد، بلکه او می بیند که یار و یاوری ندارد تا به کمک آنان حق خود را پس بگیرد.
بنابراین اگر کسانی مانند ابن ابی الحدید که می گویند:
«علی علیه السلام اولی و احق به خلافت بود اما او به خاطر مصلحتی که می دید دست از خلافت کشید». در جوابشان همین سخن بالا کافی می باشد، یعنی آن حضرت دست از خلافت نکشید، بلگه نگذاشتند که به خلافت برسد، و یار و یاوری هم نداشت که این خلافت را بدست بگیرد و چون بر اسلام که عزیزتر از جانش بود می ترسید، سکوت اختیار کرد. شاهد بر این مدعا آنست که عمر برای کنار زدن امام امیرمؤمنان علی علیه السلام و محکم شدن خلافت ابوبکر کمال کوشش را نمود و همه آنهایی را که احتمال می داد که مخالف با ابوبکر باشند را سرکوب کرد. که ابن ابی الحدید به این حقیقت اعتراف نموده و می گوید:
«عمر همان کسی است که پایه های خلافت ابوبکر را محکم کرد، و مخالفین او را در هم شکست، او بود که شمشیر زبیر را هنگامی که از غلام کشید و گفت خلافت باید به اهلش برسد، شکست، و نیز به سینه مقداد کوبید، و سعد بن عباده را در سقیفه زیر لگد گرفت و گفت: سعد را بکشید که خدا او را بکشد، و نیز بینی حباب بن منذر را له کرد، و او بود که هاشمیون را که در خانه فاطمه [علیها السلام] پناهنده شده بودند تهدید کرد و آنان را از خانه خارج نمود و اگر او نبود کار ابوبکر و امور او روبراه نمی گردید».(10)
پس ملاحظه نمودید که هر کسی که اظهار یاری با امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را می کرد، یا احتمال می دادند که می خواهد امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را یاری کند، سرکوب کردند و در جامعه او را مفتضح می نمودند و با برچسبهای گوناگون او را از صحنه خارج کردند، تا امام امیرمؤمنان علی علیه السلام تنها بماند و نتواند ادعایی نسبت به حق خود بنماید.

نمونه ای بارز از مظلومیت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

بارزترین صورت مظلومیت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام آن بود که پس از شهادتش در شرق و غرب حکومت امویین به مدت چهل سال، منابر اسلام جای سبّ و شتم آن حضرت شده بود، و در خطبه های نماز جمعه بدترین و زشت ترین اهانت ها را به مقام شامخ سید الوصیین، امام المتقین، پسر عمّ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، زوج فاطمه زهرا علیها السلام و ابوالسبطین، علی بن ابی طالب علیه السلام می کردند، نه از خدا می ترسیدند و نه از خلق خدا خجالت می کشیدند، و با کمال وقاحت بدترین دروغ ها را درباره اش روا می داشتند، تا جایی که این عمل شیطانی به صورت یک سنّت الهی جلوه کرده بود و نمازی به پایان نمی رسید مگر آنکه در دعاهایشان لعن و سبّ به آن مجسمه علم و تقوا می نمودند.
امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در یک خبر غیبی به این واقعه اسفبار اشاره کرده است و به یاران و شیعیان هشدار داده است، آنجا که می فرماید:
«اما انه سیظهر علیکم بعدی رجل رجب البعلوم، مندحق البطن، یاکل ما یجد، و یطلب ما لا یجد، فاقتلوه، الا و انه یسامرکم بسبّی و البراءه منّی، فامّا السّب فسبّونی، فانه لی زکاه، و لکم نجاه و اما البرائه فلا تتبرّا منّی، فانی ولدت علی الفطره و سبقت الی الایمان و الهجره(11)».
«آگاه باشید که پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط می شود که هر چه بیابد می خورد، و به دنبال آن چیزی را که ندارد، بدست می آورد، او را بکشید ولی هرگز نمی توانید او را به قتل برسانید! آگاه باشید که به زودی او شما را به بیزاری و بدگویی نسبت به من وادار می کند، شما برای نجات خود در برابر دشمن مرا بدگویی کنید، که برای من پاکی به بار می آورد و برای شما نجات خواهد بود، اما از من بیزاری و برائت هرگز مجویید که من بر فطرت توحید متولد شده ام و در ایمان و مهاجرت از همه پیش قدم تر بوده ام».

بخشنامه معاویه در مورد سبّ و لعن به امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

معاویه در زمان حکومت خویش بر فراز منبر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را لعن کرد(12) و به تمام عمّال خود که در بلاد اسلامی مستقر بودند نوشت که بر فراز منبرها آن حضرت را لعن نمایند(13).
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«من سبّ علیّاً فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله و من سبّ الله اکبّه الله علی منخریه فی النّار»(14)
«کسی که علی علیه السلام را دشنام بدهد، مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام بدهد، خدا را دشنام داده، و کسی که خدا را دشنام بدهد، خدا او را به رو در آتش جهنم می افکند».
«ابن حجر عسقلانی» در کتاب «تهذیب التهذیب» که از کتب معتبر اهل سنت است، چنین آورده:
«دشنام دهندگان به صحابه پیامبر[صلی الله علیه و آله و سلم] دجّال و ملعونند(15)».
حال ما از ایشان می پرسیم:
آیا امام امیرمؤمنان علی علیه السلام صحابی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نبود؟ آیا آن حضرت خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلیفه منتخب مردم نبود؟ پس چرا معاویه ای که شما او را مجتهد و محترم می شمارید، به این صحابی و برادر با جان برابر نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دشنام می داد و مردم را نیز به لعن و ناسزا گفتن به آن حضرت وادار می کرد؟ آیا اگر دیگران به اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دشنام بدهند، دجال و ملعونند اما معاویه و عمروعاص و ابوهریره و امثال آنها هرچه که به امیرمؤمنان علی علیه السلام ناسزا بگویند هیچ اشکالی ندارد؟!!

جنگیدن با خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

معاویه به جنگ با خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یعنی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام برخواست و آتشی از جنگ بپا کرد که سپاهیان او را در جنگ صفین 25 هزار نفر از اصحاب حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام را به شهادت رساندند که جمعی از آنان از صحابه باوفای پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم بودند.(16) مانند عمّار یاسر، صحابی بزرگ و جلیل القدر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم که خود اهل سنت، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
«تقتله الفئه الباغیه»(17).
«عمار را قوم ستم پیشه کشتند».
یک بار یکی از سپاهیان معاویه به هاشم مرقال (از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام) گفت:
«جنگ ما با شما به این دلیل است که دوست شما علی[علیه السلام] نماز نمی خواند و خود شما هم نماز نمی خوانید»(18).
و این در حالی است که خود معاویه وقتی که بر گردن مسلمین سوار شد علناً بر فراز منبر اعلام کرد که جنگیدن من با شما به خاطر این نبود که شما نماز بخوانید و زکات بدهید و حج بروید، بلکه فقط می خواستم که خلیفه شما بشوم و بر گردن شما مسلّط شوم.(19)

تلاش برای مخفی کردن و نابود ساختن فضائل امام امیرمؤمنان علی علیه السلام

یکی از فضائل و خصوصیاتی که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را بر همه امت اسلامی برتری داده و او را از میان دیگران ممتاز ساخته است، این است که آن حضرت اولین کسی است که به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده و چندین سال، پیش از همه با آن حضرت نماز خوانده است.
«ابن عساکر» در کتاب « تاریخ مدینه دمشق» در باب فضائل امام امیرمؤمنان علی علیه السلام این حدیث را نقل می کند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ملائکه، هفت سال بر من و علی صلوات می فرستادند، چرا که همراه من کسی غیر از او نماز نمی خواند(20)».
احادیث صحیحی که در این باره از کتب اهل سنت رسیده آن قدر زیاد است که قابل حساب و شمارش نیست و در این مختصر جای نقل همه آنها نیست. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در موارد بسیار، مکرر می فرمود:
«علی علیه السلام اولین کسی است که به من ایمان آورده است».
علمای رجال اهل سنت همگی این حادیث را از نظر سند، صحیح و معتبر می دانند و ما از میان آن همه احادیث، علاوه بر حدیثی که از کتاب «تاریخ مدینه دمشق» نقل کردیم، به بیان حدیثی که در چندین کتاب معتبر آنها نقل شده، اکتفا می کنیم:
حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک علی الصحیحین»، خطیب بغدادی در کتاب «تاریخ بغداد» و ابن عبدالبرّ در کتاب «الاستیعاب» چنین آورده اند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اولین کسی که از میان شما در حوض کوثر بر من وارد خواهد شد، همان کسی است که به عنوان اولین فرد ایمان آورد و او علی بن ابی طالب علیه السلام است(21)».
همچنین بسیاری از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مثل «انس بن مالک»(22)، «زید بن ارقم»(23)، «عبدالله بن عباس»(24)، و «عمر بن الخطّاب»(25) که همگی نزد اهل سنت مورد احترام هستند و جایگاهی ویژه دارند، این روایات را نقل کرده اند و اعتراف نموده اند که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین کسی بودند که به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده اند.
حال با توجه به اینکه این حدیث از چنین راویانی نقل شده است و رجالیون اهل سنت هم همگی این احادیث را از نظر سند صحیح و معتبر می دانند ولی در عین حال «ابن کثیر» که یکی از علمای اهل سنت است در کتاب «البدایه و النهایه» در جلد هفتم، حدیث فوق الذکر را نقل می نماید مبنی بر اینکه امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین شخصی است که اسلام آورده و اولین فردی است که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نماز گزارده است. او بعد از نقل این حدیث می گوید:
«این روایت به هیچ وجه از هر طریق هم که باشد صحیح نیست».
مهم تر آنکه در همان کتاب در ادامه سخن خود می گوید:
«احادیث بسیاری وارد شده که علی [علیه السلام] اولین مسلمان امت است اما هیچ یک از این احادیث نمی تواند صحیح باشد(26)».
حال باید از «ابن کثیر» پرسید:
اگر روایات بسیاری وارد شده که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام اولین مسلمان امت است و اگر از صحابه معروف این سخن نقل شده است، پس چرا آن را انکار نموده و حدیث را غیر صحیح می دانید؟!!
آیا علمای اهل سنت که این روایات را در کتابهای خود نقل کرده اند و آن را صحیح دانسته اند، همه دروغگو و کذاب بوده اند؟!!
آیا ابن عباس که تمام علمای اهل سنت از او به عنوان یک صحابی جلیل القدر نقل می کنند دروغگو و کذاب بوده است؟!!
آیا عمر بن الخطّاب که شما او را خلیفه دوم می دانید و او خود این حدیث را از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده، به دروغ این حدیث را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده است؟!!
یا اینکه فقط چون این یک فضیلت از فضائل امام امیرمؤمنان علی علیه السلام می باشد، نقل آن درست نیست و باید به هر وسیله و از هر راهی که هست آن را نابود کرد و پنهان ساخت؟!!

سؤال دیگر:

این اعمال تعصّب و انکار کردن یک قضیه مسلم و معروف تاریخی، آن هم بدون هیچ دلیلی نشانه چیست؟ آیا این کار، بسیاری از نوشته های تاریخی ابن کثیر و امثال او را زیر سؤال نمی برد؟
کسی که یک چنین واقعه مشهور و معروفی که جای هیچ شک و تردیدی در آن نیست را انکار نمی نماید، دیگر چه اعتباری به حرفها و نوشته های او هست؟! و از کجا معلوم که آنها هم مثل همین نوشته او نباشد؟!

پی نوشت ها :

1.نهج البلاغه، خطبه 3.
2. شافی، سید مرتضی، ج3، ص 223؛ سفینه البحار، محدث قمی، ج2، ص 108، ماده «ظلم».
3. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 142؛ کنزالعمال، متّقی هندی، ج6، ص 157.
4. همان.
5. خرائج، راوندی، ج1، ص 180.
6. بحارالانوار، ج28، ص 45.
7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص 300.
8. همان، ج13، ص 301.
9. نهج البلاغه، خطبه 26.
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 174.
11. نهج البلاغه، خطبه 57.
12. عقد الفرید، ابن عبد ربّه، ج4، ص 366؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 356؛ و ج 3، ص 258.
13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص 56. صحیح مسلم، ج2، ص 360؛ صحیح ترمذی، ج5، ص 301، ح 3808؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 109؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ج1، ص 206 ح 271 و 272؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، ص 48، و 81؛ نظم دررالسمطین، زرندی الحنفی، ص 107؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 84-86؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، خوارزمی الحنفی، ص 59؛ اسدالغابه، ابن اثیرالجرزی، ج1، ص 134، و ج 4، ص 25-26؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 509؛ عقد الفرید، ج 4، ص 29؛ وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص 82 و 92؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی الحنفی، ص 63؛ و ... .
14. نوراالابصار، شبلنجی، ص 100؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 205؛ ذخائر العقبی، ص 66؛ مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام، خوارزمی الحنفی، ص 81 و 82؛ مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام ابن مغازلی الشافعی، ص 394، ح 447؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 83؛ اخبار الشعراء الشیعه، مرزبانی، ص 30؛ فصول المهمه، ابن الصباغ المالکی، ص 111؛ ریاض النضره، ج2، ص 219؛ فرائد السمطین، ج1، ص 302، ح 241؛ نظم دررالسمطین، زرندی، ص 105؛ و ...
15. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص 447.
16. البدایه و النهایه، ج7، ص 304.
17. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 386.
18. تاریخ طبری، ج3، ص 94(خبر هاشم بن عتبه المرقال)؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج8، ص 36.
19. البدایه و النهایه، ج8، ص 134؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص 14-15.
20. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ط دارالفکر-بیروت، ج42، ص 93، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص 230.
21. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 136؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج2، ص 81؛ الاستیعاتب، ابن عبدالبرّ، ج3، ص 1095؛ و ...
22. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 112.
23. مسند، احمد بن حنبل، ج4، ص 368؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 136؛ کامل، ابن اثیر، ج1، ص 582؛ سنن ترمذی، ج5، ص 600؛ ح 3735، الاستیعاب، ج3، ص 1095؛ البدایه و النهایه، ج7 ص 234؛ و ...
24. سنن ترمذی، ج5، ص 447؛ الاستیعاب، ج3، ص 1094؛ مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 111.
25. مناقب خوارزمی، ص 55، فصل 4، ح 19؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص 230.
26. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج7، ص 234.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط