اشاره:
دکتر اسماعیل قدیمی دارای دکترای علوم ارتباطات اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی و استاد مدعو علوم ارتباطات در دانشگاه علامه، تهران و دانشگاه سوره است. وی مترجم دو کتاب ارزشمند «جامعهی اطلاعاتی» و «جامعهی اطلاعات» (ویرایش اول و سوم) نوشتهی «فرانک وبستر» است. دکتر قدیمی داور فصلنامهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه نیز بوده و مقالات متعددی دربارهی موضوع جامعهی اطلاعاتی و روابط عمومی نوشته است. او همچنین عضو هیئت تحریریهی کتاب ماه علوم اجتماعی و سردبیر ماهنامهی انصار است. در ذیل با ایشان پیرامون موضوع تبلیغات و انتخابات سالم به گفتوگو نشستهایم.لطفاً تعریف مجملی از تبلیغات ارائه بفرمایید. آیا تبلیغات اساساً نوعی فریب دادن است؟
تبلیغات به معنای تحتاللفظی یعنی ابلاغ پیام، با هدف رساندن و کامل کردن آن؛ اما در عرف سیاسی غربیها، تبلیغات امری منفی است. این امر دستکم به دلیل سه تجربهی تلخ روی داده است؛ 1000 سال حکومت جابرانهی کلیسا در اروپا، استفادهی هیتلر از تبلیغات در جنگافروزی و جنگ جهانی دوم و استفادهی کمونیستها از تبلیغات در کشورگشایی و 70 سال ریاکاری و دروغگویی در کشورهای کمونیستی.در ایران هم ما پس از انقلاب وارد مرحلهی جدیدی شدهایم. تبلیغات دینی در ایران را من به 2 بخش «پیش از انقلاب» و «پس از انقلاب» تقسیم میکنم. پیش از انقلاب مبلغان دینی در قدرت سهیم نبودند؛ زیرا این امر بر احتمال تأثیر بیشتر میافزود. تبلیغ در ایران پس از انقلاب با پیش از آن تفاوتهایی بدین شرح دارد: محک خوردن حرف و عمل در مقام قدرت، کشیده شدن مباحث دینی به مناسبات اجتماعی و رزق و روزی مردم، ایجاد و توسعهی شبکههای مخالفت علنی با تبلیغات دینی در درون و بیرون کشور، تبدیل شدن روابط چهره به چهره در تبلیغ به تبلیغات رسانهای، تعدد مراکز تبلیغی متفاوت و گاه متضاد، به چالش کشیده شدن تبلیغات دینی شیعی از سوی بیگانگان، ورود سیاست و اقتصاد به عرصهی تبلیغ، بمباران تبلیغی و غلبهی کمیت بر کیفیت، ورود شبکههای اجتماعی مجازی به عرصههای تبلیغی، رشد مادیگرایی در جامعه! و درگیری مبلغان با یکدیگر. اینها فضای تبلیغات دینی را در ایران پس از انقلاب عوض کردهاند و مبلغان باید روش و سیاستشان را مطابق با آنها عوض کنند.
بنابراین تبلیغات در ادبیات سیاسی و دینی غرب فریبکاری و وارونه جلوه دادن مسائل بوده است. مسئولان تبلیغی کشور باید مواظب باشند که همان تجربه تکرار نشود. در دانشگاهها تبلیغات دستکاری فکری کسانی است که قدرت تشخیص ندارند و وابسته به رسانهها و منابع قدرت هستند؛ اما در کشورهای دموکراتیک مبارزهی انتخاباتی صرفاً تبلیغات نیست، اطلاعرسانی و آمار و ارقام و دادن اطلاعات درست هم هست؛ چون دستگاه تبلیغاتی آنها، مخاطبان را تقسیمبندی میکنند و برای جلب نیروهای متخصص و باسواد، پیام اقناعی میسازند. اساساً انتخابات بدون اطلاعات و معلومات درست و راهنمایی مردم برای رأی دادن و گزینش افراد شایسته معنی ندارد؛ اما بزرگنمایی امور کم اهمیت و کوچکنمایی امور مهم هم صورت میگیرد. به عبارت دیگر تبلیغات یک مفهوم مطلق نیست که در همهی کشورها و در همهی دوران عمر بشر یک معنا داشته باشد. تبلیغات در فرهنگهای سیاسی و دینی مختلف و دورههای تاریخی دارای معانی مختلف است. اساساً در محافل دانشگاهی تبلیغات امری منفی است، تبلیغات یعنی دستکاری فکری و تکیه بر احساسات و عواطف مردم عوام است.
تبلیغات در اسلام، چه از حیث مفهوم و چه از حیث روش، تا چه حدی مجاز است؟
از آنجا که من ادعای اسلامشناسی ندارم، نمیتوانم در مقام یک فرد مجاز به پاسخ این پرسش باشم؛ اما به اندازهی درک خود به عنوان کسی که علایق مذهبی و انقلابی دارم، به این سؤال جواب میدهم. مفهوم تبلیغات در صدر اسلام وجود نداشته است، تبلیغات اصطلاحی است که ما ایرانیان در برابر پروپاگاندا ساختهایم. در قرآن کریم ما مفاهیم بَلَغَ، بَلاغ، یُبَلغون را داریم؛ «ما علینا الا البلاغ المبین» و نیز «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولایخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا» که بیشتر به معنای رساندن و به مقصود رساندن است؛ یعنی پیامبران الهی پیام خداوند کریم را به بشر برسانند. دو واژهی اعلام و دعایه در تبلیغات اهمیت دارند، اعلام بر اخبار صحیح و حقایق ثابت و ارقام و آمار، استوار است، دعایه به عواطف و احساسات و حتی تحریف و تحریکات نفسانی وابسته است، دعایه همان پروپاگانداست. واژههای نزدیک به تبلیغ در اسلام ارشاد، نصح، انذار، تبشیر، امر به معروف و نهی از منکر هستند.بنابراین اگر کسی بخواهد کار پیامرسانی خود را به اسلام منسوب کند باید شروط تبلیغ در اسلام را رعایت کند. در قرآن کریم بشر از دروغگویی برحذر داشته میشود. ابلاغ در آیهی 17 سورهی یس، مشروط به «آشکار بودن» است. مبلغ باید خود را در ارزشهای الهی ذوب کند و هدفش از تبلیغ فقط رساندن پیام خدا باشد. ابلاغ برای ارشاد صورت میگیرد، در آیهی 256 سورهی بقره میفرماید: «لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغیّ»، پس هدف تبلیغات «رشد» است. هیچکس حق ندارد به نام اسلام منافع گروهی و جناحی خود را دنبال کند، نکتهی مهم در تبلیغات سیستمی بودن و منظم و مستمر بودن آن است. به نظرمی رسد تبلیغات به واژهی تبلیغ و بلغ حالتی سیستمی میدهد؛ یعنی تولید و پخش سیستماتیک و منظم و پیوستهی پیام را میتوانیم، تبلیغات بنامیم.
به عنوان مثال «ارتباط» یعنی دادوستد پیام میان دو یا چند نفر به صورت شفاهی ولی «ارتباطات» جنبهی سیستمی به خود میگیرد و رسانهها و فناوریها را وارد میدان میکند و دادوستد پیام را نهادی و منظم و مستمر میکند، به نظرمیرسد تبلیغات در اسلام باید به این قصد صورت گیرد که انسان متوجه شود خلیفهی خداست و باید شایستهی جانشینی باشد. بنابراین تبلیغات سیاسی نباید قطع شود بلکه به سود همگانی و آگاهی عمومی به صورت مستمر ادامه یابد.
روشهای تبلیغاتی مطابق با شرع اسلام چیست؟ تا چه حدی میتوان از تبلیغات در چارچوب شرع استفاده کرد؟
پاسخ به این پرسش به تعریف روش بستگی دارد، روش یعنی راه و شیوه و اقدام؛ یعنی حرکت در راستای اهداف به اتکای ویژگیها و رعایت قاعدههای معین. روش تبلیغات در اسلام را میتوانیم بر اساس هدف، محتوا، ابزار و نوع ارتباط، اقناع و نیز نوع مخاطب و مانند اینها تعریف کنیم. از نظر هدف، ما میتوانیم هدفهای کوتاهمدت و بلندمدت داشته باشیم، هدف باید دستیافتنی و مجاز و ممکن باشد. در تعیین اهداف، روش ما باید متکی به امکانات و تواناییهای ما باشد، هدف راهبردی داریم و هدف تاکتیکی و مانند اینها. بنابراین روش ما در هر دو حالت ذکرشده فرق خواهد داشت. از منظر محتوایی روش ما باید بر سادگی، شاهکار بودن پیام و اولویت منافع عمومی و دقت و... تنظیم شود؛ یعنی روش ما در تنظیم محتوا در نظر گرفتن منافع عمومی باشد نه منافع جناحی و طبقاتی. روش ما در تبلیغ در استفاده از ابزارهای ارتباطی فرق میکند، روش تبلیغ در رادیو با تلویزیون فرق دارد، مثلاً مطبوعات ویژگیها و اقتضائات خاص خود را دارند. به هر روی، روشهای تبلیغ در اسلام حتماً باید از نظر شرعی قابل توجیه باشند. در اسلام هدف وسیله را توجیه نمیکند، این امر یک تجربهی کمونیستی است، این روش فاشیستی است. روشهای تبلیغی در اسلام باید مبتنی بر ارزشهای الهی و حفظ شئونات انسانها باشد؛ زیرا آنها جانشین خدا هستند. درستی این روشها مشروط و منوط به منافع مسلمانان است؛ زیرا قاعدهی لاضَرر و لاضِرار در اسلام یک اصل انکارناپذیر است. خلاصه اینکه روشهای تبلیغی ما باید صددرصد شرعی و موجه و به سود عموم مسلمانان باشد.آیا تبلیغات در رقابت سیاسی در چارچوب گفتمان دینی با پروپاگاندا در لیبرالیسم نسبتی دارد؟
تبلیغ در رقابت سیاسی یعنی کوشش برای به رخ کشیدن تواناییهای مدیریتی و جلب افکار عمومی برای تأیید صلاحیت یک کاندیدا از سوی مردم در مقابل دیگران. بنابراین تولید پیامهای اقناعی و مهارت ارتباطی، قدرت مدیریتی و خلاصه تواناییهای فکری و عملی در ادارهی جامعه باید محور پیامهای کاندیداها و رقابتها باشد، نه مسائل شخصی و امور غیراخلاقی و مانند اینها. به نظر من گفتمان دینی یک گفتمان خدامحور است، البته همیشه بین تئوری و عمل فاصله وجود دارد، ولی در عمل خیلی وقتها هم حکومتگران و هم مردم از آن فاصله گرفتهاند. خدای بزرگ در قرآن فرموده است که چرا میگویید آنچه را که به آن عمل نمیکنید! خدامحوری تبلیغات یعنی دور کردن انسان از اعمال و رفتار شیطانی و نزدیک شدن به رفتار الهی. پروپاگاندا یعنی فریبکاری و این امر ویژهی فاشیسم و کمونیسم است، البته لیبرالیسم هم پروپاگاندا دارد و هم عقلانیت را مدنظر قرار میدهد. لیبرالیسم آزادی و اختیار را به صورت مشروط قبول دارد و بنابراین مثل کمونیسم و فاشیسم نیست. لیبرالها به دانش تبلیغی مسلح شدهاند، اقناع را به عنوان ابزار تبلیغی مورد استفاده قرارمی دهند. آنها از اجبار و زور در آخرین گام استفاده میکنند و تبلیغ و اقناع را جایگزین زور کردهاند؛ اما کمونیسم و فاشیسم تکیه اصلیشان زور و فریبکاری است.در اسلام هیچیک از اینها مشروعیت ندارند، اسلام بندگان خدا را تنها از خدا میترساند، آنها در زندگی مختارند؛ زیرا بهشت و جهنم فقط برای افراد مختار معنا دارد و گرنه اگر کسی اختیار نداشته باشد، انتخاب بهشت و دوزخ چه معنایی برایش دارد؟ خداوند میگوید جهنم ازآن ستمکاران است و بهشت پاداش کسانی است که روشهای الهی را مدنظر قرار دارند. خداوند بزرگ و قرآن کریم بهترین سند مردمسالاری دینی هستند. قرآن کریم هنگامی که از «لیس للانسان الا ماسعی» و «فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» و در آیهی 29 سورهی کهف از اختیار سخن میگوید، ما را متوجه مسئولیتمان میکند. پیامبر بزرگوارمان وقتی میگوید «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» این را مورد تأکید قرار میدهد که ما در سبک زندگی و اندیشهمان مختاریم. پس تبلیغات دینی باید متوجه بیدار کردن و هدایت کسانی باشد که خداوند آنان را مختار آفریده است و بنابراین باید جنبهی آموزشی داشته باشد؛ چون آموزش است که جهت انتخابی دارد نه تبلیغات.
آیا افزایش هزینههای تبلیغاتی میتواند منجر به فساد شود؟ چه افراد و گروههایی در این رابطه هزینه میکنند؟ چرا؟ چه انتظاراتی دارند؟ چه تبعاتی حین و بعد از انتخابات دارد؟
فساد یعنی خارج شدن از قانون و قاعده و تجاوز از حد قانونی. پس کاهش و افزایش هزینه به خودی خود اموری مذموم و فسادآور نیستند، بین افزایش یا کاهش هزینهی تبلیغاتی و فساد، رابطهی خطی وجود ندارد، اگر این افزایش منطقی نباشد و با شرایط اقتصادی و نظام سیاسی و سازوکارهای انتخابات نخواند، آن وقت فسادآور میشود. مسئله به نظر من منطق سیاسیای است که بر جریان انتخابات حاکم است. آیا رقابتها آزادانه و در چارچوبهای قانونی انجام میشود؟ آیا فردی و گروهی و باندی است یا نه احزاب متشکل و سامانههای مجرب و خبره، داوطلب و مجری انتخابات هستند؟ هزینه را چه کسی و از چه منابعی میپردازد؟ اگر شما برای هزینهی تبلیغی مسئول باشید، آن وقت حساب و کتاب خواهید داشت؛ اما وقتی بر مَناسب قدرت تکیه زدهاید و از بیتالمال استفاده میکنید، دیگر از حساب پس دادن خبری نیست.این گونه امور باید روشن باشد تا بتوان قضاوت کرد. به نظر من هزینههای تبلیغاتی با توجه به شرایط اقتصادی اکثریت جامعه باید حسابشده و به دور از افراط باشد، اگر در تبلیغات افراط شود به ضد تبلیغ تبدیل میشود. مسئلهی دیگر تبلیغات سیاسی در عصر تحریم، موضوع گرانی اقلام تبلیغی است. تبلیغات در حال حاضر باید کاملاً منطبق با اقتصاد مقاومتی تنظیم شود. بهتر است فضای مجازی برای انتخابات آماده شود، رادیو و تلویزیونها فرصت بسیار بیشتری را به این امور اختصاص دهند، خلاصه ما نیازمند تبلیغات مقاومتی در عصر تحریم هستیم و هر چه هزینهها بیشتر باشد، مردم عواقبش را تحمل خواهند کرد. از سوی دیگر به نظر میرسد در ایران هزینههای تبلیغاتی بیشتر از منابع عمومی هزینه میشود و دولت و حکومت اساس بودجه را در اختیار دارند.
در پاسخ به بخش بعدی سؤالتان باید بگویم انتظار کسانی که برای تبلیغات هزینه میکنند به دست آوردن قدرت است، این در سیاست طبیعی است؛ اما نباید از بودجهی عمومی باشد، اینجا یک چالش وجود دارد، باید در ایران احزاب قوی شکل بگیرند و افراد و گروههای مردمی و خصوصی هزینههای تبلیغات را بپردازند نه حکومت.
آیا دانستن منابع مالی انتخاباتی کاندیداها، حق مردم است؟
صددرصد. انتخابات باید در فضای شفاف انجام گیرد. در غرب انتخابات بر اساس رقابتهای حزبی و هزینهها شفاف و مبتنی بر قانون است؛ اما در اینجا بارها شاهدیم که مقامات یکدیگر را به نقض قانون متهم میکنند حتی قوهی قضاییه قوهی مجریه را متهم به تبلیغات زودهنگام کرده است، این نشانهای از عدم شفافیت است، باید نهادها و سازمانها به سمت شفاف کردن امور حرکت کنند. البته در کشورهای دموکراتیک همهی تلاشها باید قانونی انجام شود؛ اما سرپیچی از قانون هم وجود دارد و رسیدگی میشود، مگر «واترگیت» را یادمان رفته است. در کانادا، کشورهای اروپایی و آمریکا، سازمانهایی مستقل بر این امور نظارت دارند، هیچ هزینهای خارج از چارچوب انجام نمیشود؛ مثلاً در کانادا سازمان انتخابات فدرال وجود دارد، این سازمان بر امور انتخاباتی نظارت دارد و به مقامات مسئول گزارش میدهد. در ایران شفافیت کم است، نهادهای دولت و حکومتی خیلی نیرومند و در عوض نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی ضعیف هستند، باید سازمانهای مستقل در این زمینه به وجود آیند و نظارت کنند.آیا میتوان، راهکارها و مکانیزمهایی که اصالت پول، برای تبلیغات را از بین ببرد، پیشنهاد کرد؟
بله. باید نظام انتخابات را به سمت منطقیتر شدن هدایت کنیم، اقناع جای تبلیغ صرف را بگیرد، به جای ماهی دادن به مردم باید ماهیگیری را یاد دهیم. مشکل کشورهای سنتگرایی مانند ما، ونزوئلا، کوبا، مصر و... این است که سنتزده هستیم، تجربهی سیستماتیک مردمسالاری و نوآوری و نقد و حل مشکلات دیرینه را نداریم. وعدهی پولی دادن یعنی ضعف رأیدهنده و رأیگیرنده، آن رأیدهندهای که به خاطر پول نقد رأی میدهد، عاقبتاندیش و سیاستشناس نیست، کم اطلاع است، شم اقتصادی ندارد، تورم و آثار تورمی افزایش نقدینگی را نمیشناسد، این نشانهی فقدان حزبهای نیرومند است. سطحیگرایی سیاسی و انتخابهای موضعی و مقطعی از عوارض فقدان نظام سیاسی مدرن است. بیایید از تجربهها استفاده کنیم و با تدوین قوانین و شریک کردن نهادهای مدنی و دادن نظارت به سازمانهای مستقل غیردولتی تقسیم قدرت بهتری ایجاد کنیم. در امر انتخابات زمینهی حماسهی سیاسی را باید از طریق اقدامات اقناعی و نظارتهای مردمی و احزاب نیرومند فراهم کنیم نه تبلیغات.آیا توسط نهادهای متصدی برگزاری انتخابات، نظارتی بر امر تبلیغات کاندیداها وجود دارد؟
البته این سؤال را حقوقدانان باید جواب دهند؛ اما به نظر نمیرسد نهاد و سازمان مستقل دارای قدرت و ضمانت اجرایی برای این کار وجود داشته باشد، دلیل این امر نبودن سابقهای است که ما شنیده باشیم، اگر به سطح رسانهها نیامده باشد خب اصلاً وجود خارجی ندارد! البته اگر کسی چنین مسئولیتی داشته باشد معمولاً به تذکر بسنده میشود، حتی یک مورد برخورد اعتراضی و حقوقی و قضایی را ما سراغ نداریم. بررسی قانون انتخابات ظاهراً به عهدهی قوهی مجریه است، البته مجلس هم باید در این زمینه نظر بدهد، وزارت کشور هم متولی اجرای آن است.در رابطه با جامعهشناسی تبلیغات، دیدگاه شما چیست؟
جامعهشناسی تبلیغات یعنی استفاده از دانش اجتماعی در شناخت ابعاد تبلیغات مدرن و اجرای مؤثر برنامههای تبلیغاتی. تبلیغات ساختار میخواهد، باید وظایفی را به دوش نهادها و سازمانهای تبلیغی گذاشت. باید سیاستگذاری، برنامههای نیرومند و راهبردهای مشخصی داشت. علت این است که تبلیغات در عصر اطلاعات یکبعدی نیست. رقبای برونمرزی ضد تبلیغات دارند، باید تبلیغات شما وجه خنثی کنندهی تبلیغات آنها را هم داشته باشد. تبلیغات تئوری میخواهد؛ یعنی شما باید پژوهش را برای شناخت نیازهای اجتماعی، مخاطبشناسی و فرایندهای اثربخش تبلیغات مورد استفاده قرار دهید، نمیتوانید دیگران را حذف کنید و از واکنششان ایمن باشید. تبلیغات پیچیده است، باید به علم تبلیغ مجهز شد و از رقابت نهراسید. مجموعهی تئوریهای امروزی به ما میگویند که فقدان گفتمان دموکراتیک تبلیغی به بحرانهای حاد اجتماعی میانجامد. تبلیغات مردمسالارانه در واقع سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از انفجار است.جامعهشناسی تبلیغات میگوید که در دنیای مدرن، زبان اقناع بهتر از زبان حذف است، باید به استدلال مجهز شد و افکار عمومی را مدیریت کرد. جوامع باز و انتخابات باز و آزاد بیشتر از خودشان مطمئن هستند. جامعهشناسی تبلیغات یعنی شناخت عوامل مؤثر در فرایندهای اجتماعی و شناخت نسبت آنها و سپس مدیریت آنها برای جلوگیری از کشیده شدن به بحرانها. بیداری اسلامی نشان داد که تبلیغات اگر یکسویه باشد و راهبردی نباشد و به منافع زودگذر و «عدم مدیریت مخالفتها» متکی باشد، سرانجام به شکست میانجامد. سرانجام اینکه، جامعهشناسی تبلیغات به ما قدرت پیشبینی میدهد، به ما میگوید که فرایندشناس باشیم، همهی ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هر عمل و اقداممان و به ویژه تبلیغات را در نظر بگیریم. جامعهشناسی تبلیغات به ما میگوید که در کار اطلاعرسانی و تبلیغات متغیرهای افکار عمومی، نیازسنجی، مخاطبشناسی، ابزارشناسی و همهی سازوکارهای اثربخشی اجتماعی نهادها و سازمانها و نیز کارگزاریهای اجتماعی را سرلوحهی فعالیتهای تبلیغی خود قرار دهیم.
زمینههای ایجاد و انتشار شایعه و بمباران اطلاعاتی توسط کاندیداها در ایام تبلیغات انتخاباتی چیست؟
در کشورهای سنتگرا «مدیریت مخالفت» حلقهی مفقودهی دنیای سیاست است. «شایعه» عارضهی اجتماعی کشورهای غیر مردمسالار است. ما در حال عبور از این دوران هستیم و حرکتمان کند است. انقلاب اسلامی ما را از دنیای سیاست استبدادی به سوی دنیای مردمسالاری سوق داده است، شعار انقلاب «آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی» بود. در فقدان شفافیت و عمل سیستمی و خردگرایانه، شایعه سربلند میکند. نیاز جامعهی مدرن ایجاد نهادها و سازمانهای سیاسی پیشرفته است. ما پس از انقلاب یکی از اقدامات اساسیمان را که ایجاد نهادها و سازمانهای مدیریت مخالفت بود، فراموش کردیم. در جامعهی مدرن، نیازهای جدید از جمله مشارکت سیاسی و اطلاعرسانی سیستمی ایجاد میشوند. هر کجا نیاز اجتماعی باشد و نهادها و سازمانهای مسئول به وظایفشان عمل نکنند، آنجا میل به دانستن و ارضاء نیاز، ما را به سوی مخالفت سوق میدهد، شایعه ابزار مخالفانی است که اجازهی مخالفت دموکراتیک را ندارند. اهمیت یک نکته در موضوع شایعه، نقش تعیینکننده دارد، اهمیت اجتماعی، نیاز و اشتیاق مخاطب و میزان ناتوانی سازمانهای مسئول، شدت شایعه را تعیین میکنند. به عبارت دیگر موضوع هر چه مهمتر و اشتیاق مخاطبان هرچه بیشتر باشد، میل به شایعه را در صورت عدم تأمین از سوی سازمانهای مسئول افزایش میدهد.البته از سوی دیگر بمباران اطلاعاتی به اضافهبار اطلاعاتی و سرریز آن میانجامد. اضافهبار اطلاعات هم یک عارضهی مدیریت سیاسی است، ناتوانی در کنترل محیط اطلاعاتی به سرریز اطلاعات و سرگشتگی مردم میانجامد. موضوع مهارتهای شهروندی و آموزش و رفتارهای مدرن در زندگی دارای اهمیت زیاد است، اگر ما مدیریت مخالفت نداشته باشیم زمینهی انفجار را در آینده فراهم میکنیم. پس همه چیز به سیستمی عمل کردن و تجدید ساختار جامعهی سنتی و حرکت به سوی جامعهی مدرن بستگی دارد. همه چیز باید منطقی پیش برود و به اندازه باشد، نه اطلاعات زیاده از حد درست است و نه بخل اطلاعاتی. نظام تبلیغی باید نظامی منطقی باشد، اطلاعات به موقع، کافی، دقیق، روزآمد، واقعبینانه، اثربخش و مرتبط با نقش مردم و مسئولان، چارهی راه است.
مردم از چه طریقی یا چگونه، بیشتر تحت تأثیر تبلیغات قرار میگیرند؟ پیامک، پوستر یا سخنرانی و...؟
این امر به مخاطب و ویژگیهای فردی و اجتماعیاش، فراوانی و ارزانی رسانهها، قابلیت دسترسی، محتواها و قابلیت پاسخگویی به نیازها، مهارتهای اشخاص مسئول، ضد تبلیغات یا نقش و تأثیر مخالفان و مسائل مدیریتی و اقتصادی و امثالهم بستگی دارد. نمیتوان برای مردمی با درجات گوناگون آگاهی، مقام و موقعیت اجتماعی و دهها تفاوت دیگر فردی، اجتماعی نسخهای واحد پیچید. مردم یعنی انسانهایی بسیار زیاد که هر کدامشان در جامعه نقشهای متفاوتی دارند و گروههای مختلفی را تشکیل میدهند، اینها باعث شده تا رسانههای امروزی دست از پخش همگانی بردارند و به پخش تخصصی و گروهی و حتی فردی روی بیاورند.جهان امروز شاهد تحول در عرصههای ارتباطی بوده و شبکههای اجتماعی جای رسانههای همگانی را میگیرند. غربیها اصطلاح narrowcasting را به جای broadcasting قرار دادهاند؛ یعنی به جای پخش همگانی، پخش محدود را در نظر گرفتهاند. در کتاب نظریهی امروز ارتباط آشکارا گفته میشود که عصر رسانههای ملی به سر رسیده است، تئوریهای خطی را کنار گذاشتهاند و متوجه پیچیدگی فرایندهای انتخاب مردم شدهاند. بیخود نیست که «اومبرتو اکو» از پاسخ انتقادی مخاطب یاد میکند و میگوید که همهی استادان ارتباطی که تا به حال از نقش رسانهها بر مردم سخن گفتهاند باید بازنشسته شوند. امروز روز سخن گفتن از رفتار مردم با رسانههاست نه بالعکس! به هر حال هر گاه وسایل همگانی ارتباطی و نهادهای مسئول اطلاعاتی و حتی رسانههای تخصصی در کارشان کوتاهی کنند، مردم به رویههای فردی و ابزارهای جایگزین روی میآورند. ارتباط چهره به چهره و رسانههای بیگانه با محوریت شایعه و شبکههای اجتماعی اصالت پیدا میکنند. مردم بر اساس مرجع اطمینان و منابع مورد وثوقشان و نیز به اتکاء قدرت تشخیص و البته ضعف رسانههای عمومی، رسانههای جایگزین را برای کسب اطلاعات مورد نظر و نیازشان انتخاب میکنند. وقتی عصر رسانههای ملی با پخش سراسری به سر برسد، ماهوارهها، دنیای مجازی و موبایل و ارتباط چهره به چهره و روشهای دیگر سازگار با شرایط و اوضاع و زمان جاری مورد استفاده قرار میگیرند.
در رابطه با روشهای به کار رفته(روشهای تبلیغاتی، اقناع، روشهای زرد، عوامفریبی و راهپیمایی، دعوت در دانشگاهها، رفتن پیش علما و مراجع، حضور در هیئتهای مذهبی و نماز جمعه، حضور در امامزادهها و زیارت آنها، گلزار شهدا، استفاده از نمادهای قومی و قبیلهای، شبنامه علیه خود و مظلومنمایی، توزیع پول و دادن شام، تماس تلفنی با مردم، رنگی شدن پوسترها و رنگ به عنوان نماد کاندیداها، انتساب نظر به رهبری، دادن خبرهای پنهان اثبات نشده، تبلیغات در شبکهی اجتماعی به صورت هرمی، تبلیغات در بانکها به صورت غیرمستقیم، صدا و سیما و تبلیغات انتخابات) در انتخابات گذشته، آیا فکر میکنید با آن تکنیکهای هفتگانهی رایج تبلیغات غربی متفاوت هستند یا اساساً روشهای جدیدی هستند یا ادامه و زیرمجموعهی همان تکنیکها هستند؟
بیشتر اینهایی که شما نام بردهاید مظاهر بزرگنمایی و اغراق هستند. من با برداشت شما موافقم، اینها همان تکنیکهای هفتگانه (برچسب زنی، مغالطه، عوامگرایی و...) و حتی 6 آچار «الوین تافلر» (اتهام قساوت، بزرگنمایی اغراقآمیز، تحریف ذهنی، دوقطبی کردن، طلب مجازات الهی و فراتبلیغات یا ضد تبلیغات) برای پیچاندن ذهن هستند که توسط رقبای انتخابات به کار میروند. شدت خصومت میان کاندیداها در ایران زیاد است و این با اصل رقابت منصفانه در انتخابات نمیسازد. در واقع چون فرهنگ سیاسی نیرومندی نداریم به جای حزبها افراد درگیرند و این خطرناک است. به جای سیاستها امور خصوصی مورد استفاده قرار میگیرند، به جای همهی جامعه، بیشتر اقشار کمدرآمد مورد هدف تبلیغاتی قرارمی گیرند. ما شیعیان افتخارمان اعتقاد به عدل است و علاوه بر توحید و نبوت و قیامت به عدل و امامت هم اعتقاد داریم. به اعتقاد ما دشمنان اسلام و خاندان نبوت، امامانمان را از به دست گرفتن قدرت که حقشان بوده است، محروم کردهاند. بنابراین باید بیشترین تأکید را بر شایستهسالاری بگذاریم. ما اعتقادمان به مهدی موعود، ریشه در اعتقادمان به شایستهسالاری دارد. برای انتخاب افراد شایسته باید عادلانه عمل کنیم و آنها را بر اساس پرهیز از روشها و قاعدههایی که ذکر کردهاید، معرفی و برایشان تبلیغ کنیم.در پایان اگر سؤالی از قلم افتاده و نکتهای باقی مانده است، ذکر بفرمایید.
موضوع بسیار مهمی را شما از قلم انداختهاید، تبلیغات انتخاباتی اموری مقطعی و زودگذر و مربوط به یک دورهی کوتاه نیستند، این نشانهای از مستعجل بودن امور سیاسی و سبک زندگی در ایران است. همهی فرایندهای سیاسی و اجتماعی باید به گذشته و آینده وصل شوند! فرایندهای اجتماعی اموری در جریان هستند که گذشته را به حال و آینده وصل میکنند. ما از تاریخ و گذشته درس نمیگیریم چون در کوتاهمدت زندگی میکنیم، آینده را نمیبینیم چون حالزدهایم. این امر باعث بیثباتی تمدنی خواهد شد. «گیرت هافستد» یک بُعد مهم فرهنگها را در جوامع انسانی سوگیری زمانی میداند؛ یعنی جوامع با زمان برخوردهای مختلفی دارند، کوتاهمدت در برابر بلندمدت. به نظر میرسد ما ایرانیها بیشتر کوتاهمدت را میبینیم، به همین ترتیب همهی اعمالمان مستعجل است. این امر بر فرهنگ سیاسی هم تأثیرمی گذارد، یک ماه هجوم تبلیغی و بعد سکوت و پرهیز از هر کار ریشهای تبلیغی.
تبلیغات سیاسی اصلاً نباید قطع شود، همچنین تبلیغات را به سطح کلام تقلیل میدهیم. تبلیغات هم جنبهی عملی دارد هم جنبهی بیانی و هم جنبهی غیرکلامی. یک سیستم سیاسی یا تبلیغی تنها با حرف و سخن نمیتواند تبلیغ کند، آمار و ارقام و واقعیتهای عملی و تواناییهای مدیریتی و تصمیمگیریهای راهبردی و حتی ارتباط غیرکلامی در تبلیغ مهمترند. در دنیا کسانی که زیاد حرف میزنند و دیگران را بهتر تخریب میکنند، بخت انتخاب ندارند. کسانی که خوب حرف میزنند و حرف خوب میزنند، انتخاب میشوند. هیاهوی انتخاباتی جز گمراه کردن مردم نتیجهای ندارد. ما باید ساختارهای سیاسیمان را حزبی کنیم، استمرار فعالیت سیاسی و انباشت تجربه و انتقال قدرت به صورت سیستماتیک و ساختارمند، مهم است. ببینید در آمریکا همه رؤسای جمهور تا آخر زندگانیشان مورد احترامند و از تجربهشان استفاده میشود. نگاه کنید انگلیسیها برای «مارگارت تاچر» چه احترامی قائل شدند. ما باید تفکر سیستمی را در عالم سیاست حاکم کنیم و رقابتهای سیاسی را در جامعه نهادینه کنیم و آن را امری سیستمی و مستمر و منظم و تحت قاعدههای سفت و سخت بدانیم. مردم نیازمند آموزش سیاسی هستند، رفتار عقلانی باید در مردم درونی شود. ما باید یاد بگیریم شهروندان مسلمانی باشیم که از بالاترین شور و شعور سیاسی برخورداریم و نقش رسانههای همگانی و شبکههای اجتماعی در این امر تعیین کننده است.
منبع: سایت برهان
/ج