از آنجا که انقلاب اسلامی ایران پس از پیروزی خود به ملل جهان سومی و نهضتهای آزادیبخش شوری تازه بخشید و نشان داد از قابلیت اثرگذاری بر جنبشها و نهضتهای آزادیبخش برخوردار است؛ نوشتار مزبور در صدد برآمده است تا این امر را پیرامون جنبش عدم تعهد مورد بررسی و مطالعه قرار دهد.
مروری بر زمینههای پیدایی یک جنبش
در دوران جنگ سرد، جهان دو قطبی عرصهای تنگ بر سیاست و روابط بینالملل تعریف کرده بود. تنگنایی که برای برخی کشورها، انگیزهی ایجاد درگاه نوینی از متفاوت بودن و یا به عبارتی بهتر «فرا بلوکه بودن» را فراهم آورد. این چنین انگیزهای، موجب شد تا در نیمهی دوم قرن بیستم، جهتگیری جدیدی در سیاست خارجی برخی از دولتها و نیز الگوی نوینی در سیاست بینالمللی ظاهر شود که به «عدم تعهد» یا «عدم وابستگی» شهرت یابد.در واقع جنگ جهانی دوم به همراه پیامدهایش همچون تکوین نظام دو قطبی با بلوک بندی خاص خود، برقراری سیستم موازنهی جدید قدرت و اوجگیری جنگ سرد در سیاست بینالمللی، زمینهی لازم را برای کنشگران آفریقایی و آسیایی که به تازگی طعم استقلال را چشیده بودند[2]؛ ایجاد کرد تا علاوه بر کسب استقلال از قدرتهای خارجی، این استقلال را در عرصهی سیاست بینالملل نیز بازنمون سازند. در نهایت با تلاشهای صورت گرفتهی این کنشگران، جهتگیری عدم تعهد مدتی بعد در شکل «جنبش عدم تعهد» ظهور و بروز یافت.
هر چند کنفرانس باندونگ را به مثابه نخستین کنفرانس عدم تعهدها نام میبرند اما کمی پیشتر از این و در 25 سپتامبر 1954م.، رهبران اندونزی و هند با انتشار اعلامیهی مشترکی، اشتیاق خود را برای برقراری صلح و کمکهای متقابل میان کشورهای آسیایی و آفریقایی نشان دادند. در اعلامیهی اشاره شده پیشنهادی مبنی بر ملاقات نخست وزیران کشورهای آسیایی و آفریقایی در کنفرانسی در جاکارتا مطرح و اهداف آن افزایش همکاریها و دوستی میان ملل آسیایی و آفریقایی، گسترش روابط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کمک به حفظ صلح و امنیت بینالملل اعلام شد.[3]
در نهایت تلاش برای ایجاد یک تشکل از کشورهای خواهان رهایی از نظام دو قطبی، در کنفرانس باندونگ (1955م.) در اندونزی به ثمر نشست و جوانه زد و در کنفرانس بلگراد (1961م.) به صورت یک جریان گسترده عینیت یافت چرا که وجود دو جبههی مخالف با استعمار (هند و اندونزی) و مخالفت با کمونیسم در کنفرانس باندونگ با تلاش «جواهر لعل نهرو» به یک جبههی واحد فراگیر ضد استعمار و استثمار در کنفرانس بلگراد تبدیل شد.[4]
کنفرانس باندونگ برای نخستین بار کشورهای موسوم به جهان سومی را حول یک اصل مشترک. عدم وابستگی به شرق و غرب. جمع کرد و این گمانه را به وجود آورد که قرار است این جنبش، هویتی بینالمللی برای کشورهای در حال توسعه باشد. همچنین با ایجاد جنبش عدم تعهد، این امید پیدا شد که در کمترین حالت یک بازی خاص ورای بازی قدرتهای بزرگ، نهادینه شده است.
انقلاب اسلامی و سیاست نه شرقی. نه غربی
انقلاب اسلامی ایران که بنا بر ماهیت اسلامی خود راهی متمایز ورای بلوکبندی شرق و غرب در پیش گرفته بود پس از پیروزی در قالب جمهوری اسلامی تبلور یافت. این چنین حکومتی که برخاسته از انقلابی مذهبی بود بر اساس ایدهها و باورهای انقلابیون، سیاست خارجی خود را بر مبنای «نه شرقی . نه غربی» قرار دارد. چرا که جمهوری اسلامی و سیاستهایش نمیتوانست فارغ از ماهیت انقلاب به عنوان یک فرآیند متداوم ارزیابی شود.این اصل را باید در ایجاد راه سومی ورای شرق و غرب درک کرد. به گونهای که امام خمینی رهبر انقلاب، چه پیش و چه پس از انقلاب بارها بر این امر تأکید داشتهاند. تأکید بر این اصل در نگاه امام به قاعدهی نفی سبیل و رویکرد دینی باز میگردد. آنچه موجب تمایز انقلاب اسلامی از سایر انقلابهای جهان میگردد.[5] در راستای این سیاست بود که پس از انقلاب، جمهوری اسلامی سعی کرد تا جهتگیریهای مستقل خود را داشته باشد و نظم بینالملل را برنتابد.
در واقع نظم موجود، نظمی بر اساس منافع غرب تلقی شده و بنابراین امام و مسئولین جمهوری اسلامی به صراحت بر نفی این نظم و الزامات بینالمللی پافشاری داشتند. چنانچه امام در این باره اظهار داشتند:
«هر چه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع گردن مىنهیم و هر چه مخالف دین و قرآن باشد. ولو قانون اساسى باشد، ولو الزامات بینالمللى باشد. ما با آن مخالفیم ...»[6]
همین امر موجب شد تا فردای پیروزی انقلاب اصل نه شرقی. نه غربی، صدر سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار بگیرد. این اصل تداوم اندیشهای بود که انقلاب را ایجاد کرد و سپس در چارچوب سیاست خارجی نمود یافت. بنابراین بر مبنای اصل نه شرقی . نه غربی، نظام دو قطبی به چالش کشیده شد و برخی ترتیبات منطقهای و تشکیلاتی این نظام مانند پیمان سنتو و سیاست دو پایهای ایالات متحده در خلیج فارس فروپاشید. این اصل علاوه بر بعد سلبی و نفی دوقطب، از بعدی ایجابی نیز برخوردار است که به ایجاد قطب سومی منجر میشود که شامل تمام کشورها و گروههای برخوردار از ایدئولوژی اسلامی است و در همین راستا به حمایت از مستضعفان میپردازد.
در واقع اصل «نه شرقی . نه غربیِ جمهوری اسلامی» اصل تدافعی و انفعالی نیست بلکه تهاجمی، فعال و پویاست و با ویژگی ضد استکباری خود به ایجاد حکومت جهانی اسلام اعتقاد دارد و تز تعادل قوا را در حفظ صلح و برقراری عدالت جهانی غلط و مردود میشمارد.[7]
تأثیرگذاری جمهوری اسلامی بر جنبش عدم تعهد
انقلاب اسلامی ایران، پدیدهای مهم در تاریخ تحولات جهان اسلام بود که به دلیل جذابیت شعارها، اهداف، روشها، محتوا و پیشینهی مشترک دینی و تاریخی و شرایط منطقهای و بینالمللی پدیدهای اثرگذار در جهان اسلام محسوب میشود. اما در مورد تأثیر انقلاب اسلامی بر جنبش عدم تعهد نمیتوان از همهی این موارد سخن گفت چرا که جنبش عدم تعهد آمیختهای از هویتهای ناهمگون اسلامی، سوسیالیستی با ساختارهای گوناگون سیاسی و ایدئولوژیکی است و بنابراین به دلیل این هویت ناهمگون، نمیتوان تأثیر انقلاب اسلامی بر جنبش را همانند سایر نهضتهای آزادیبخش و جنبشهای اسلامی تصور کرد.هر چند به نظر میرسد انقلاب اسلامی به دلیل برخورداری از ماهیت ضد سلطه و قدرت ستیزش از قابلیت تأثیر بر جنبش برخوردار بوده و حتی توانسته با عضویت در جنبش، جهانبینی خاص خود را در بزنگاه تنوع داخلی جنبش مطرح نماید و انگارهی عدم تعهد را به چالش بکشد. چرا که شعار نه شرقی. نه غربی به مثابه بنیان اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، از مختصات ویژهای همچون تهاجمی، فعال و پویا بودن برخوردار است و علاوه بر نفی وابستگی، در راستای ایجاد یک نظام نوین بینالمللی، نظم موجود را به چالش میکشد؛ در حالی که عدم تعهد به معنای ایجاد یک قطب جدید نیست و تنها ایجاد یک راه مستقل که متضمن استقلال کشورهای عضو باشد را دنبال میکند.
به هر حال با پذیرش عضویت جمهوری اسلامی ایران در جنبش، نوع رویکرد و نگرش حاکم بر انقلاب ایران به جنبش راه یافت. انقلاب اسلامی با تزریق این تفکر و بر اساس ماهیت تمایز گونهی خود، جنبش را با دیدگاهی ورای اصول مسالمتآمیز «پانچاشیلا» آشنا کرد. برای نمونه حساسیت جمهوری اسلامی بر مسئلهی فلسطین موجب شد تا در جریان کنفرانسهای بعد از انقلاب اسلامی، مسئلهی فلسطین در دستور کار برخی از کنفرانسها، مانند کنفرانس دهلی نو (1983م.) قرار بگیرد و جنبش عدم تعهد حتی به اتخاذ موضع در این باره نیز بپردازد.
چنانچه در این کنفرانس، علاوه بر مخالفت با آفریقای جنوبی و نژاد پرستی و غیر نظامی شدن اقیانوس هند، ظلم و ستم اسراییلیها بر فلسطینیها نیز محکوم شد یا در موارد دیگر به اتخاذ محکومیت در برابر تجاوز هواپیمایی آمریکا به لیبی و همچنین ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکا در کنفرانس (1985م.) پرداخت، اما با این وجود، جنبش عدم تعهد از ابتدای تأسیس تاکنون در ایفای نقش یک نیروی متحد، مؤثر و پایدار برای کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته، موفق نبوده و هرگز از نفوذ سیاسی قابل ملاحظهای برای مقابله با بلوکهای جهانی و پس از جنگ سرد با قدرتهای بزرگ و حتی حلوفصل اختلافهای اعضا برخوردار نبوده است.[8]
در واقع به نظر میرسد جنبش نتوانسته از پتانسیل و قابلیتهای خود استفادهی مطلوبی نماید و استیلای قدرتهای بزرگ را پذیرفته و تنها در چارچوب یک استراتژی دفاعی حرکت کرده است. این در تقابل با ویژگی عدم پذیرش الزامات بینالمللی و آمریکا ستیزی رایج در سیاست ایران است که در سطوح سیاسی و فرهنگی صورت میگیرد. این شیوه در جنبش عدم تعهد تنها در سطح سیاسی و انتقاد باقی مانده است و به قدرت ستیزی یا به طور خاصتر آمریکاستیزی نرسیده است.
بنابراین هر چند انقلاب ایران گزینهی نوینی را در برخورد با دو قطب شرق و غرب در مقطع جنگ سرد و سپس قدرتهای بزرگ نظیر آمریکا مطرح ساخت و اصل پویای نه شرقی. نه غربی را پیش روی جنبش گذارد، ولی جنبش به دلایلی نظیر وجود گروه بندیهای داخلی، ترکیب ناهمگون اعضا، ناسیونالیسم، نبودن ضمانت اجرا و نفود قدرتهای بزرگ نتوانسته حتی بر اساس همان اصول اولیهی خود حرکت و اهدافش را تأمین نماید.[9]
چنانچه در بیانیهی 1983م.، نیز بر ضعف و عدم نفوذ جنبش صحه گذارده شده و تنها راه اجرای عدم تعهد به ضعیف شدن قدرتهای بزرگ مشروط میشود. در حالی که مشخص نیست تضعیف قدرتهای بزرگ چگونه باید رخ دهد. چنین موضعی برآیند ماهیت منفعلانه و دفاعی این جنبش است.
بدین ترتیب اگر چه با انقلاب اسلامی ایران، نگرش، دیدگاه و درگاه نوینی در مقابل جنبش قرار گرفت و حتی به آن ورود یافت و نمود آن در اتخاذ برخی مواضع جنبش نیز متعین گشته ولی تأثیر انقلاب بر جنبش به دلایل ضعفهای ساختاری آن و همچنین کنشگرانش، به تغییر و تحول شگرفی در عملکرد و توان جنبش بدل نشده است چرا که هنوز نتوانسته قابلیتها و پتانسیل خود را به مثابه عنصری اثرگذار بر تحولات نظام بینالملل درک نماید.
موضعگیری کشورهای غیرمتعهد در قبال جنگ ایران و عراق
با حملهی عراق به ایران، جنگ میان دو عضو جنبش عدم تعهد درگرفت و در واقع اصل عدم تجاوز به یکدیگر از سوی یکی از اعضای جنبش، نقض گردید. موضعگیری جنبش با ایجاد یک کمیتهی حسن نیت در راستای پایان دادن به جنگ آغاز شد اما به دلیل آنکه در این مراحل، عراق در موضع پیروز جنگ قرار داشت این فرآیند را دچار اختلال کرد. به همین دلیل جنبش با صدور قطعنامهای از ایران و عراق درخواست کرد: «از هرگونه تهدید جدید یا توسل به زور در مناسباتشان خودداری کنند.» افزون بر این موارد، قطعنامهای شامل موارد دیگری همچون «مردود بودن تصرف سرزمین دیگران»، «توسل به تهدید و یا اعمال زور» و «عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها» نیز بود.[10]این قطعنامه صراحتی در محکومیت تجاوز عراق به ایران نداشت و بنابراین موجب شد تا نسبت به حسن نیت کمیته، تردیدهایی به وجود آید. از این پس در یک فرآیند نامتجانس، جنبش تنها در تلاش برای پایان بخشیدن به جنگ بدون تأکید بر محکومیت تجاوز عراق به ایران و ایران نیز در صدد همراه کردن جنبش و اتخاذ موضعی سرسختانه در مقابل عراق بود. در همین رابطه در اجلاس دفتر هماهنگی جنبش غیرمتعهدها در نیویورک. دسامبر 1980م.. نمایندهی جمهوری اسلامی ایران از سکوت 3 ماههی جنبش پیرامون تجاوز عراق برضد ایران، انتقاد و حتی خواستار توجه جنبش به نقض اصل عدم تجاوز به یکدیگر از سوی عراق و انجام اقدامهای لازم شد اما این خواسته نیز با سکوت جنبش مواجه گردید.[11]
در واقع جنبش، بدون در نظر داشتن تجاوز عراق و اصل ابتدایی عقبنشینی این کشور از ایران، در راستای برقراری صلح میکوشید و بر این اساس، از موضع صحیح و عادلانهای در برابر ایران برخوردار نبوده است. چنانچه واکنش مسئولین جمهوری اسلامی نیز گویای این امر است. در این باره میتوان به اظهارنظرهای «علیاکبر ولایتی»، وزیر امورخارجهی وقت ایران، در اجلاس سران جنبش عدم تعهد در سال1986م. اشاره داشت:
«برای مردم ایران عجیب نبود که سازمان ملل متحد با نفوذی که کشورهای قدرتمند در آن دارند، دست به موضعگیری یکطرفه و کاملاً غیرمنطقی و غیرعادلانه بزند ولی در مورد نهضت عدم تعهد انتظارات به نحو دیگری بود.»[12]
بنابراین جنبش عدم تعهد در طی جنگ ایران و عراق سعی داشت تا همراه با نظم بینالملل و الزامات مقارن آن به اتخاذ موضع در برابر جنگ بپردازد و در تقابل با اهداف و آرمانهای اولیهی خود اصراری بر متجاوز شناختن عراق و محکوم نمودن آن نداشت. این امر حتی پس از پذیرش قطعنامهی 598 نیز ادامه یافت. در مجموع تلاش جنبش بیشتر در جهت پایان بخشیدن به جنگ به عنوان عامل تضعیف کنندهی جنبش بوده است و بنابراین نقش جنبش در حلوفصل جنگ تحمیلی در راستای گام به گام نهادهای بینالمللی به عنوان نمودی از نظم بینالمللی ارزیابی میگردد.
فرجام
جنبش عدم تعهد از ابتدا تا به امروز فرآیند پر فراز و نشیبی را طی کرده است. در این فراز و نشیب، انقلاب ایران موجب شد تا علاوه بر وجود جریانهای متعدد داخلی، درگاه نوینی در جنبش ایجاد شود.نگرش چالش برانگیز جمهوری اسلامی ایران به نظم بینالمللی، مؤلفهای بود که در سیاست خارجی ایران پس از انقلاب نهادینه شده و توانسته بود با ورود به جنبش عدم تعهد، برخی حساسیتها و نگرشهای خود را مطرح نماید و بر اتخاذ برخی مواضع چالش برانگیز آن نیز مؤثر افتد، اما بررسی کارنامهی جنبش پیرامون جنگ ایران و عراق نشان داد عدم تعهد بر خلاف اصول و اهداف اولیهی خود از هویت منسجم و همگونی در برابر نظام بینالملل و سازمانهای برآمده از آن برخوردار نبود و تأثیر از انقلاب ایران به دلیل برخورد با چنین ضعف درونی، نمود عینی گستردهای نیافته و نهادینه نشده است.(*)
پی نوشت ها :
[1]. منوچهر پارسادوست، نقش سازمان ملل در جنگ ایران و عراق، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ اول،1371، ص371
[2]. عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و روابط بینالملل، تهران:سمت، 1382، ص161
[3]. پیشین، ص 163
[4]. پیشین، ص164
[5]. امام خمینی، صحیفهی امام، تهران: مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ج15، ص9
[6]. پیشین، ص115
[7]. منوچهر محمدی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: اصول و مسائل، تهران: نشر دادگستر، چاپ دوم، 1380، ص 48
[8]. فرد هالیدی، غیرمتعهدها؛ توفیقها و ناکامیها، ترجمه: ک. یگانه، کیهان سال، دورهی جدید، ج 1،1364،صص34-36
[9]. عبالعلی قوام، پیشین، 168
[10]. علیاکبر عبدالرشیدی، جنبش عدم تعهد، از آغاز تا سال 1985م.، تهران: انتشارات سروش، چ اول، 1365، ص372
[11]. مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، در تدارک عملیات سرنوشتساز، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چ اول، 1378، ص610
[12]. مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، در تدارک عملیات سرنوشتساز، ص612