فصلی از ضربات وارده از جانب استعمار انگلستان بر پیکرهی حاکمیت سیاسی ایران(1313-1218ق)؛
شکلگیری تمدن جدید در غرب افزون بر این که منجر به شکلگیری تحولات بنیادین در جغرافیای خود گردید، سایر نقاط عالم را نیز به نحوی از انحا تحت تأثیر خود قرار داد. بر خلاف سایر تمدنهایی که تاکنون پا به عرصهی ظهور گذارده بودند، در تار و پود تمدن جدید غرب میل به استعلا و استیلا نهفته بود. شاخصهی تمدن جدید در قیاس با سایر تمدنها، میل به سلطه، استیلا و دخل و تصرف در عالم بود، از این رو و با توجه به این ویژگی، تمدن جدید غرب نمیتوانست در مرزهای جغرافیایی که در آن شکل گرفته بود، محدود شود.بر این اساس و به منظور تأمین نیازها و منویات شکل گرفته در درون تمدن جدید غرب، «استعمار» به وجود آمد و حرکتهایی از جانب دولتهای غربی برای سلطه و استیلا بر نقاط مختلف عالم که با رقابتهای شدید و تنگاتنگ میان این دولتها بر سر کسب منابع ثروت و قدرت بیشتر همراه بود، شکل گرفت که میتوان مجموع این اقدامها را در قالب استعمار و وجه قهری تمدن جدید غرب طبقهبندی کرد.
پرتغال و اسپانیا در ابتدا و پس از آن فرانسه، هلند و انگلستان، دولتهای اروپایی بودند که برای تأمین منابع اولیهی مورد نیاز صنایع و نیروی کار، به نفوذ و سلطه بر مناطقی از آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین پرداختند و در این راه دستیابی به تجهیزات و ادوات نوین نظامی و کشتیرانی تسریع کنندهی این فرآیند و کمک حال دولتهای اروپایی در دستیابی به اهداف استعماری خود بود. سیر استعمار اروپاییان در مناطق مختلف جهان با توجه به جاذبهها و ظرفیتهای موجود و به منظور دستیابی به مطامع و منافع خود، ویرانگرانه رسوخ و نفوذ میکرد و منابع و ثروتهای اقوام و تمدنهای مختلف را در راه دستیابی به پیشرفت تمدن غربی به کار میگرفت.
در میان مناطق مختلف که مورد توجه اروپاییان قرار گرفت، آسیا و به طور خاص خاورمیانه از چندین جهت مورد توجه آنها واقع گردید. نخست آن که این منطقه، در برگیرندهی راههای مواصلاتی مهم بری و بحری غرب به شرق و بالعکس بود. لذت تسلط به این راهها عامل مهمی در مدیریت و تسلط بر منطقه به شمار میآمد. از سوی دیگر جمعیت زیاد ساکن در این منطقه، بازار مناسبی برای کالاها و صنایع اروپاییان بود، ضمن این که این نقطه از آسیا از منابع بسیار غنی برخوردار است به خصوص با وجود کشوری همچون هندوستان با منابع و ثروتی سرشار که چشم طمع و توجه هر سوداگری را به خود معطوف مینماید.
هندوستان از جمله مناطقی است که به واسطهی برخورداری از منابع غنی همواره در کانون توجه استعمارگران اروپایی قرار داشته است، از این رو دولتهای اروپایی رقابت تنگاتنگی را جهت تسلط بر این کشور ثروتمند آغاز کرده بودند و در این راستا کمپانی هند شرقی انگلستان، کمپانی هند شرقی فرانسه و کمپانی هند شرقی هلند توسط سه کشور قدرتمند اروپایی در هند تأسیس شد. با تأسیس این کمپانیها و موقعیت جغرافیایی ایران، آبهای جنوب ایران اهمیت استراتژیکی برای دولتهای اروپایی جهت دسترسی به هند پیدا کرد و ایران به عنوان راه رسیدن به هند، اهمیت فوق العادهای را در میان اروپاییان کسب نمود.
در این میان انگلستان به عنوان قدرت مسلط بر هند، حساسیت و اهمیت موقعیت جغرافیایی ایران به مثابه دروازهی ورود به هندوستان را به خوبی دریافته بود، از این رو با توجه به رقبای قدرتمندی همچون فرانسه که افزون بر این که بر سر هندوستان با انگلستان به رقابت میپرداخت، در اروپا نیز رقیب سرسختی برای این کشور به شمار میآمد و همچنین روسیه که پس از اصلاحات «پترکبیر» با تمنای دستیابی به آبهای گرم، در صدد حرکت به جنوب بود و میتوانست خطری مهم برای مستعمرهی ارزشمند انگلستان باشد. استراتژی انگلستان بستن راههای ورود رقبا به هندوستان بود، از این رو ایران به عنوان دروازهی هندوستان اهمیت فوق العادهای برای انگلستان پیدا کرد و راههای نفوذ و تسلط بر ایران به منظور جلوگیری از ورود رقبا به این منطقه در صدر دغدغهها و سیاستهای استعماری انگلستان قرار گرفت.
با توجه به آن چه ذکر شد، تأمین منافع استعماری انگلستان در منطقه با میزان تسلط و نفوذ این کشور در ایران به یکدیگر گره خورده بود. به عبارتی دیگر حفظ موقعیت ممتاز انگلستان در منطقه با میزان نفوذ و کنترل این کشور بر ایران دارای ارتباط مستقیم بود به طوری که میزان موفقیت انگلستان در دستیابی به اهداف استعماری خود در هند و خاورمیانه در گرو میزان موفقیت سیاستهای این کشور در قبال ایران بود.
با این تفاسیر روابط میان ایران و انگلستان در سدهی نوزدهم میلادی و در دوران حکومت قاجاریه، آمادهی آغاز اقدامهای سلطه جویانه و مداخله گرایانهی انگلستان در ایران، به منظور دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده بود. اقدامهایی که با توجه به قراین موجود (قدرت بالای نظامی و سیاسی انگلستان و شرایط داخلی پریشان و منفعل حاکم بر ایران) ضمن این که حاکمیت سیاسی ایران و مناطق تحت تسلط آن را به شدت تهدید میکرد، نمیتوانست عاقبت خوشی را برای طرف ایرانی در جمیع جوانب در پی داشته باشد.
دوران فتحعلیشاه
هر چند ارتباط میان ایران و غرب جدید به دهههایی پیش از استقرار حکومت قاجاریه در ایران باز میگردد اما میبایست نقطهی آغاز نخستین برخورد جدی میان ایرانیان و دولتهای اروپایی و به طور خاص انگلستان را در دوران فتحعلی شاه قاجار دانست تا پیش از این و در دوران حکومت صفویه، افشاریه و زندیه، صحنهی تاریخ ایران شاهد ارتباطات پراکندهای میان دربار ایران و دولتهای اروپایی بود، ولی اول، در این دوران برخورد جدیای میان ایران و دولتهای اروپایی شکل نگرفت و دوم، در دوران مورد اشاره، استعمار اروپا به بلوغ نرسیده بود و رقابت شدیدی که در سدهی نوزده میان دولتهای اروپایی در این راه شکل گرفت، در دوران حکومتی پیش از قاجار هنوز آغاز نگشته بود و به عبارتی بهتر اگر فعل و انفعالی هم در این زمینه در جریان بود، هنوز آن طور که باید دامن جامعهی ایران را نگرفته بود.نخستین برخورد جدی میان ایران و اروپا در دو دورهی جنگهای میان ایران و روسیه، حد فاصل سالهای 1228-1218ه.ق. (دورهی اول) و 1243- 1241 ه.ق.(دورهی دوم)، شکل گرفت که با چشیدن طعم تلخ وجه قهری تمدن جدید غرب برای ایران همراه بود. جنگهای ایران و روس اگرچه در ظاهر میان دو دولت ایران و روسیه درگرفت، اما در عمل با توجه به شرایط منطقه و رقابتهای استعماری شدید میان اروپاییان برای کسب منافع بیشتر، ایران به محل مناقشه میان سه ضلع برتر قدرت آن زمان اروپا یعنی فرانسه، انگلستان و روسیه مبدل گردید که با توجه به فقدان درک مناسب دولتمردان ایران از شرایط جهانی و ناتوانی و انفعال ایشان در برابر قدرتهای اروپایی، فرجام ناخوشایندی برای ایرانیان در این مقطع رقم خورد.
همان طور که پیشتر نیز ذکر شد، حفظ هندوستان در مرحلهی اول و ممانعت از نفوذ سایر رقبا به این مستعمرهی مهم، راهبرد اساسی استعمار انگلستان را در منطقه تشکیل میداد. از این رو تمام توان دیپلماسی انگلستان با به کارگرفتن تمام ظرفیتهای ممکن در جنگهای ایران و روسیه در خدمت این هدف قرار گرفت. انعقاد قرارداد «تیلیسیت» میان فرانسه و روسیه در 1222 ه.ق/ 1807م، تعهدهای فرانسه نسبت به ایران در برابر روسیه را در بحبوحهی دور اول جنگهای ایران و روس در هالهای از ابهام قرار داد. این شرایط که دولتمردان ایران را سخت در برابر دشمن قدرتمند خود مستأصل کرده بود، زمینه را برای ورود انگلستان به ایران فراهم نمود.
انگلیسیها که از نفوذ به ایران بیش از هر چیز در پی تحکیم مواضع خود برابر رقبای اروپایی خود یعنی فرانسه و روسیه بودند، با نزدیک شدن به دولت ایران میتوانستند فرانسویها را که در نظر داشتند ایران را به عنوان پایگاهی برای هجوم به هند به کار گیرند از این منطقه دور کنند، در مرحلهی بعد روسها را که پس از فراغ از نبرد با فرانسه در اروپای افسار گسیخته از شمال ایران در حال پیشروی به سمت جنوب بودند، متوقف کنند تا از این راه مانع دستیابی ایشان به آبهای گرم و از همه مهمتر به خطر افتادن هندوستان شوند. از این رو در آن زمان دو هیأت انگلیسی روانهی تهران شدند؛ یک هیأت به ریاست «سر جان مالکوم» از طرف فرمانروای هندوستان و دیگری به ریاست «سر هارفورد جونز» از طرف دولت انگلستان.
هیأت جونز موفق شد در سال 1224 ه.ق. با توجه به استیصال و درماندگی دولتمردان ایران در نبرد با روسیه، معاهدهای را به امضای شاه ایران برساند که به عهدنامهی «مجمل» شهرت یافت. انگلستان به وسیلهی این معاهده، تمامی قراردادهایی را که ایران با دولتهای دیگر منعقد کرده بود، ملغی کرد[1] و از تبدیل شدن ایران به پایگاهی برای فرانسه که میتوانست حفظ و حراست هندوستان را به خطر بیاندازد، جلوگیری نمود. از طرفی با این معاهده، انگلستان به تنها تکیه گاه و حامی دولت ایران برای تأمین اسلحه، مهمات و دریافت کمکهای مالی تبدیل شده بود.
این کشور از این راه میتوانست رفتارهای دولت ایران را بر اساس خواست و نظر خود کنترل نماید. به عبارت دیگر استقلال نظر دولت ایران در روابط خارجی خود به سبب نیاز شدید به کمکهای انگلستان از دست رفت و دولت ایران برای اقدامهای خود، نیازمند تأیید انگلستان شد. نیاز شدید فتحعلی شاه برای دریافت کمک مالی انگلستان و به تأخیر افتادن آن، موجب گردید تا فتحعلی شاه، «میرزا ابوالحسن خان ایلچی» را به منظور پیگیری تعهدهای انگلستان در عهدنامهی مجمل و تأیید عهدنامهی اشاره شده توسط پادشاه انگلستان، عازم لندن کند.
در بازگشت از این سفر، «سرگور اوزلی» که در لندن پذیرای ابوالحسن خان ایلچی بود و با فراماسون کردن وی و تعیین حقوق ماهیانه برای او توانست یکی از رجال متنفذ دربار ایران را در اختیار سیاستهای استعماری انگلستان قرار دهد،[2] به همراه او وارد ایران شد و به منظور پیگیری سیاستهای انگلستان در ایران، از طرف دولت انگلستان جایگزین سر هارفورد جونز گردید. در 16 ژوئیه 1812م. پیمان اتحادی بین انگلستان و روسیه منعقد گردید که به موجب آن ائتلاف جدیدی برضد «ناپلئون» ایجاد شد.
پس از انعقاد این پیمان، افسران و مستشاران انگلیسی که در خدمت ارتش ایران بودند، پستهای خود را ترک کردند و به این ترتیب یک بار دیگر دولت ایران به اتکای اتحاد با اروپاییان فریب خورد و در چنین موقعیت حساسی در مقابله با روسیه تنها ماند. در نتیجه این شرایط قوای ایران در مواجهه با حملهی گسترده و عمومی قوای روسیه، شکست سختی را در «اصلاندوز» متحمل شد و نیروهای روس با محاصرهی «ایروان» آمادهی عبور از «ارس» گردیدند.
سرگور اوزلی وزیر مختار انگلستان در ایران که از پیشروی روسها در ایران هراسان شده بود، نگران تصرف ایران توسط روسیه بود از این رو برای جلوگیری از این تصرف و به خطر افتادن هند، به شدت شاه ایران را برای انعقاد مصالحه با روسیه تحت فشار قرار داد و فتحعلی شاه علی رغم مخالفت «عباس میرزا» و با وحشتی که از پیشروی روسها در ایران داشت، با انعقاد پیمان صلح موافقت کرد و سرانجام در شوال 1228 ه.ق. عهدنامهی صلح «گلستان» میان دولتهای ایران و روس و با نظارت سرگور اوزلی، نمایندهی انگلستان و در حالی که میرزا ابوالحسن خان ایلچی دولت ایران را نمایندگی میکرد در قریهی گلستان واقع در قراباغ منعقد گردید و به موجب آن و در مهمترین بند این عهدنامه دربند، باکو، شیروان، قراباغ از خاک ایران منتزع و به روسیه منضم شد و دولت ایران از هرگونه ادعایی نسبت به گرجستان و داغستان صرف نظر کرد.[3]
با انعقاد قرارداد گلستان، خطری که از جانب روسیه متوجه انگلستان بود، برطرف شد و اینک وقت آن بود که اوزلی با توجه به قرارداد مجمل جونز در 1224ه.ق، شرایط انعقاد عهدنامهی «مفصل» میان ایران و انگلستان را فراهم کند. از این رو در 1229ه.ق عهدنامهای شامل 11 فصل میان طرفین نوشته شد که به عهدنامهی «مفصل» شهرت یافت.[4] در این عهدنامه ایران حاکمیت انگلستان در اختلافات سرحدی با روسیه و تعیین حدود را پذیرفت و از عقد قرارداد دولتی با هر دولت ثالثی که دشمن انگلیس باشد، اجتناب کرد.
دولت ایران موظف به جلوگیری از تهاجم و حملهی قبایل افغانی و امرای بخارا و سمرقند و خوارزم به خاک هند شد و متعهد شد به سپاه هیچ دولت ثالثی اجازهی عبور از خاک ایران به طرف هندوستان را ندهد. در طرف مقابل انگلستان متعهد گردید که در صورت وقوع جنگ میان ایران و یکی از دولتهای اروپایی، سالی 200 هزار تومان کمک مالی به ارتش ایران کند، مشروط به این که دولت ایران آغازگر جنگ نباشد. همچنین در صورت وقوع جنگ میان ایران و افغانها بی طرف بماند و اگر دولت ثالثی به خاک ایران تعرض کرد، تا حد امکان از کمک و مساعدت به ایران خودداری نکند.[5]
پس از این عهدنامه، سرگور اوزلی که اینک با دفع خطر ناپلئون و تبعید وی به جزیرهی «الب» و مهار روسها در شمال ایران، خطری را متوجه هندوستان نمیدید، به دولت خود مینویسد: «چون ناپلئون به جزیرهی الب تبعید شده و سرحدات هندوستان تأمین گردیده است و خطری متوجه آن نیست، بهتر است ایران در همان حالت توحش و بربریت باقی بماند.»[6] از این رو قرار داد مفصل را به لندن برد و با اصلاحاتی که در لندن بر روی آن صورت گرفت، به وسیلهی سفیر جدید انگلستان در ایران «سر هندی الیس» به کشور باز فرستاد.
انگلستان که تا بدین جا با بهرهگیری از دور اول جنگهای ایران و روس به خوبی با استفاده از تمامی ظرفیتهای ممکن و استفادهی ابزاری از رجال برجستهی دربار ایران همچون میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی توانسته بود منافع خود را در حفظ امنیت هندوستان و موازنهی قدرت در منطقه تأمین کند، با آغاز درگیری میان دولتهای ایران و روس در دور دوم نیز نظارهگر نماند و با استفاده از اهرمهای تحت اختیار هر دو جبههی ایران و روسیه، دور دوم جنگهای ایران و روس را مطابق با منویات خود به پیش برد.
انگلیسیها در ایران از یک جهت به سبب وجود افسران انگلیسی در قشون ایران و در اختیار داشتن کامل آموزش قوای نظامی کشور میتوانستند منشأ اثر باشند و از جهتی دیگر با بهرهگیری از رجال متنفذ و فراماسونهای ایرانی که با دریافت حقوق ماهیانه از دولت انگلستان از هیچ اقدامی در جهت تأمین منافع دولت انگلستان فروگذار نبودند، قادر بودند در مراحل مختلف جنگهای ایران و روس آرایش صحنه را در جهت مطامع و خواست خود تغییر دهند.
همان طور که دور اول جنگهای ایران و روس با انعقاد عهدنامهی ننگین گلستان در 1228ه.ق. به پایان رسید، دور دوم جنگهای ایران و روسیه هم در 1243ه.ق. با انعقاد عهدنامهی «ترکمانچای» پایان یافت. عهدنامهای ننگین که به مراتب ضربهها و لطمههای سنگینتری را نسبت به عهدنامهی پیشین به حاکمیت سیاسی ایران تحمیل میکرد. از نقش انگستان در انعقاد چنین عهدنامهای بر ضد ایران همان بس که واسطهی این عهدنامه نیز همانند عهدنامهی گلستان، دولت انگلستان بود و «جان مک نیل» نمایندهی انگلستان که در آن زمان پزشک این سفارت بود و بعدها در دوران محمدشاه به مقام وزیر مختاری در ایران رسید، به صورت ظاهری ناظر مذاکرههای صلح میان دولتهای روس و ایران در ترکمانچای حضور یافت و طرف ایرانی را مجبور به پذیرش شرایط روسها و امضای عهدنامهی ترکمانچای کرد تا از این راه ضمن مهار روسها که افسارگسیخته در حال پیشروی به سمت جنوب بودند، همچنان ایران را به عنوان حایل میان روسیه و هندوستان حفظ کند. «دنیس رایت» که خود سیاستمداری کارکشته در دستگاه خارجی انگلستان بود، در تأیید نقش انگلستان و مک نیل در ترکمانچای مینویسد:
«مک نیل در مذاکراتی که به عقد پیمان ترکمان چای منجر شد و به موجب آن ایرانیها در ازای صلح با روسها، اراضی باقیماندهی خود را در شمال رود ارس از دست دادند و غرامت سنگینی نیز به روسها پرداختند، نقش مهمی بازی کرد.»[7](*)
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
[1]مهدوی، عبدالرضا هوشنگ. تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم. ( تهران: امیرکبیر، 1384). ص 218
[2]رائین، اسماعیل. فراموشخانه و فراماسونری در ایران. ( تهران: نشر رائین، 1378)، ج1. ص 17
[3]مفتون دنبلی، عبدالرزاق. مأثرالسلطانیه، به تصحیح غلامحسین زرگری نژاد.( تهران:انتشارات روزنامه ایران ،1384) ، ص 582
[4]شمیم، علی اصغر. ایران در دوره سلطنت قاجار. ( تهران: زریات، 1383). ص 81
[5]وحید نیا، سیف ا... . قرارها و قراردادها در دوران قاجاریه. (تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی، 1362). ص 49
[6]مهدوی. عبدالرضا هوشنگ، همان . ص 234
[7]رایت، دنیس. ایرانیان در میان انگلیسی ها. کریم امامی. ( تهران: نشر نو، 1368). ص 203