پژوهشگر: محمدرضا تبریزی شیرازی
نهضت جنگل در سال 1294 شمسی برابر با 1333 هجری قمری و 1914 میلادی بهعنوان یک جنبش پارتیزانی آغاز شد و هفت سال ادامه یافت و در جهت نیل به اهداف خود با مبارزات مسلّحانه گستردهای که در طیّ نبردهای عدیده با نیروهای دلاور خود در مقابله با دشمنان آزادی و سربلندی ایران و نیز قوای دولتی انجام داد سرانجام حکومت جمهوری را اعلام و بیانیهای به شرح زیر صادر نمود:
هوالحق
فریاد ملّت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل گیلان
هیچ قومی از اقوام بشر به آسایش و سعادت نایل نمیگردد و به سیر در شاهراه ترقّی و تعالی موفّق نمیشود مگر آنکه به حقوق خویش واقف گشته، ادراک کند که خداوند متعال همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگی را نباید به گردن نهند. همچنین حقّ ندارند به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعّال مایشاء باشند. انبیاء و اولیاء و بزرگان دین و فلاسفه و حکما و سوسیالیستهای سابق و امروزی دنیا که غمخوران نوع بشرند هریک به نوبه خود، افراد انسان را از مزایای این حقّ مشروع طبیعی آگاه ساختهاند. معالوصف یکدسته مخلوق که به صورت انسان و به سیرت از هر درندهای بیرحمتر و قسیالقلب ترند، به نامهای مختلف جهت شهوترانی و آزار انسانها بیرحمانه به ابناء جنس خود مسلّط شده، به جان و مال و عرض و ناموس و تمام هستی و ماحصل زندگی و فواید حیاتی آنها دخالت کرده، راحت خویش را در زحمت مردم، بقای خود را در فناء مردم، لذّت و کامرانی و تمتعشان را در رنج و ناتوانی مردم دانسته و بالاتر از همه خلقتشان را فوق خلقت سایرین تصوّر میکنند. نه به کتب آسمانی وقعی، نه به قوانین و نصایح انسانها وقری، نه به درماندگان و بیچارگان ترّحمی. صفحات تاریخ فجایع اعمالشان را به ما نشان میدهد و شواهد حسّی کافی است که چه کرده و میکنند. بیچاره مردم، همان مردمی که از اصول خلقت و حقایق ودایع طبیعت بیخبرند و به سان گوسفند خود را تسلیم این ستمکاران جبّار نموده و زیر تیغ این جلاّدان خونخوار دست و پا میزنند و در عالم ذهن حتّی به تصوّرشان نمیآید که روزی ممکن است سلاسل عبودیّت این عزیزانِ بیجهت را گسیخته، از زیربار اسارت و بندگی این خدایان مصنوعی میتوان شانه خالی نمود. گاهی از میان این طبقه مظلوم و رنجکش، یکنفر یا افراد معدود معیّنی بهمنظور آگاهی سایر مظلومین و تحصیل حقوق مشروعه انسانیت و برای قلع ریشه فساد و اعتساف طبقات ستمگر با تحمل همه نوع مشقّت و همهگونه فداکاری قیام میکنند که شاید اصول مساوات و عدالت را اجراء، ظلم و تعدی را محو و مظلومین را از قید رقیت نجات دهند.
ایران که یکی از قطعات آسیا و اهالی ایران که یک قوم از اقوام دنیا هستند سالهاست در دست استبداد مقامات جور و امراء خودسر و خوانین جاهطلب و رؤساء شهوتران و اربابان بیرحم و مروّت به صورت مخروبهای درآمده که هر ناظر متفکر از دیدن آن همه منظرههای اسفناک دچار بهت و حیرت میشود. در قرون اخیر سیاست جهانگیرانه همسایگان همسایهآزار ما دولت انگلیس و حکومت جابر تزاری روس ضمیمه مظالم و تجاوزات فرمانروایان جاهطلب ایران شده، برای اسارت این قوم مظلوم، در صحنه این خرابههای غمانگیز عرضاندام نموده، سهلترین وسیله اسارت این کشور و مردم آن را همدستی و تقویت سلاطین جور و امراء و بزرگان جبّار دانسته، تسلّط آنان را به سایرین تأیید و تقویت میکنند. این قصّابان مسلخ ایران با استفاده از مقاصد همسایگان طمّاع آنچه را که در حیطه قدرت و توانایی داشتند درباره زیردستان اعمال نموده، ذرهای از مظالم خودداری نکرده، حال ایران و ایرانی بدین منوال بود تا سال 1324 قمری که عدهای از متفکرین و عناصر حسّاس، مطلع و دلسوز که از حقوق ملّت و خصوصیّات خلقت خود و دیگران آگاه بوده، بنای مطالبه حقوق ملّی را گذاشتند و آزادی را که حقّ مشروع همه بود خواستار شدند. به تدریج انقلاب مشروطیّت شروع گردید. محمّدعلیشاه پادشاه مستبدّ مطلقالعنان خلع و مجلس ملّی تشکیل و احمدشاه به سلطنت دولت مشروطه ایران رسید. متأسفانه به علّت عدم تفکر و تعمّق پیشقدمان آزادی، همان امراء و خوانین ستمگر مجدّدآ زمام امور را به لطایفالحیل به دست گرفته، انقلاب را به نفع خود سوق دادند. نتیجه آنکه نهضت مقدّس و فداکاری ملّت به جای منفعت مضرّت بخشید. در سابق به جای سلطنت مستبدّه و این بار به نام سلطنت مشروطه، همان سلطه و اقتدار و همان جور و ستم را اعاده دادهاند. مردم که با احساس هوای آزاد تا حدّی از خواب گران غفلت و جهالت بیدار شده بودند برای قطع ایادی جابرانه مرتجعین و مستبدّین در لباس مشروطیّت بنای مقاومت گذاشتند. آنها باز به اتکاء قوای همسایگان به معارضه برخاسته، فجایع خونین سال 1330 را در نقاط شمالی ایران پیش آوردند و دوباره ایرانیان را با حمایت امرای تزاری و کمکهای باطنی انگلستان به ظلم و تعدّی و شکنجه گرفتار ساختند. چیزی نگذشت که عمر زودگذر این تطاول سپری و جنگ بینالمللی آغاز گشت و هنگام استفاده مظلومین این سرزمین فرا رسید. قسمت بزرگی از احرار و عناصر فداکار ایران در مناطق مرکزی و غرب و جنوب کشور و عدهای از فداییان گیلان در جنگل دارالمرز به ضدّ خائنین و همسایگان متجاوز قیام کردند. شاه ایران که تمام آمال ملّی را زیر پا گذاشته بود، به عوض حمایت از مردم و سعی در نجات آنها از گرداب مذلّت، با امرا و رجال مرتجع کشور و قوای انگلیس و روس متّفق گشته، ملّیون را منکوب و به سمت جنگل روی آوردند. خوشبختانه به همت غیورانه جوانمردان روس، حکومت ظالمانه نیکلا و همدستانش برچیده شد و جمهوری سویتی برقرار گردید و روایح آزادی از شمال وزیدن گرفت، لیکن پنجه قاهرانه انگلستان هنوز گلوی این ملّت را میفشارد. دولت انگلستان با قوای خود و قوای دولت مرتجع ایران، بساط مشروطیّت را برچیده و مظالم قرون سابقه را تحتالشعاع قرار داده. دولت انگلستان مجلس ملّی ما را منحلّ، حکومتهای نظامی را در ایالات و ولایات مستقرّ نموده، قرارداد مشئوم را با دولت ایران در غیاب مجلس منعقد ساخت، در صورتی که هیچ قراردادی بدون تصویب مجلس شورای ملّی دارای رسمیّت و اعتبار نیست. بعضی از جراید معلومالحال را مزدور خود نموده و آنها را برای مغلطه و ایجاد اشتباه در انظار خارجیان وادار نمود ملّت ایران را از این قرارداد راضی جلوه دهند و با قدرت حکومت نظامی و تهدید دزدان مسلّح انگلیسی و عدهای از ناخلفان ایرانی، شروع به انتخابات نموده، همان نفعپرستان قدیم و همان ستمگران مردمآزار را به وکالت منتخب نموده، تا حین افتتاح مجلس، بدون تأمل، قرارداد را تصویب و قباله مالکیّت ایران را تسلیم انگلستان نمایند.
شاه غافل ]احمدشاه[ را به مهمانی برده، در تلگرافخانهها و پستخانهها، سانسور گذاشته، در غالب نقاط ایران، اردوهای منظّم انگلیسی گذاشته، طرفداران حرّیت و انتقادکنندگان قرارداد شوم یعنی فرزندان دلسوز این آب و خاک را اعدام یا حبس و تبعید نموده، تمام موجبات اسارت را مجدّدآ تهیه نمودند. احرار جنگل که پنج سال و نیم است با مواجهه به مشقّتهای طاقتفرسا در مقابل قوای ظالم انگلیس و ایران، همچنین در مقابل مرتجعین ستمگر و القاب و مناصب دروغین قیام کرده، با اشدّ مصائب مقاومت که روزی موفّق به نجات طبقات زحمتکش شوند، این نیروی ملّی را که در زوایای جنگل گیلان آخرین امید احرار سایر ولایات که مقهور قوای دشمن گردیده، شناخته شدهاند، مانع وعایق مقاصد خویش دانسته، در مقام محو این قوّه برآمدند، که آثار فجایع و فضایح تاریخی آنها، قرنها در گیلان باقی خواهد ماند. از طرفی دولت انگلیس با سلاح برندهاش (تزویر) روسیه آزاد را با فرزندان ناخلفش (طرفداران تزار) بهطوری مشغول ساخته که به هیچیک از مظلومین همجوارشان نتوانستند کمکی بنمایند، ولی خداوند قادر متعال که بندگانش را هیچ گاه از نظر رأفت دور نمیدارد و راضی نمیشود که ودایعش را تا ابد اسیر چنگال قهر ستمکاران ببیند، دست قهرمان عدالتخواه روسیه را از آستین انتقام بیرون آورد و به دفع شرّ دشمنان بشریّت، به فعالیّت انداخت. باز فرصت به دست ستمکشان ایران افتاد. قوّه ملّی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوعپروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیزم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شد و خود را به نام «جمعیت انقلاب سرخ ایران» معرفی مینماید و آماده است که در سایه فداکاری و ازخودگذشتگی همه قوایی را که در ایران برای اسارت این قوم و جامعه انسانیت به کار افتادهاند درهم بشکند و اصول عدالت و برادری را نه تنها در ایران بلکه در جامعه اسلامی توسعه و تعمیم بخشد. مطابق این بیانیه عموم رنجبران و زحمتکشان ایرانی را متوجّه میسازد که جمعیت انقلاب سرخ ایران نظریاتش را تحت مواد زیر که در تبعیت از آنها به وجه ملزمی وفادار خواهد بود به اطلاع عموم میرساند.
هوالحق
فریاد ملّت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل گیلان
هیچ قومی از اقوام بشر به آسایش و سعادت نایل نمیگردد و به سیر در شاهراه ترقّی و تعالی موفّق نمیشود مگر آنکه به حقوق خویش واقف گشته، ادراک کند که خداوند متعال همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگی را نباید به گردن نهند. همچنین حقّ ندارند به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعّال مایشاء باشند. انبیاء و اولیاء و بزرگان دین و فلاسفه و حکما و سوسیالیستهای سابق و امروزی دنیا که غمخوران نوع بشرند هریک به نوبه خود، افراد انسان را از مزایای این حقّ مشروع طبیعی آگاه ساختهاند. معالوصف یکدسته مخلوق که به صورت انسان و به سیرت از هر درندهای بیرحمتر و قسیالقلب ترند، به نامهای مختلف جهت شهوترانی و آزار انسانها بیرحمانه به ابناء جنس خود مسلّط شده، به جان و مال و عرض و ناموس و تمام هستی و ماحصل زندگی و فواید حیاتی آنها دخالت کرده، راحت خویش را در زحمت مردم، بقای خود را در فناء مردم، لذّت و کامرانی و تمتعشان را در رنج و ناتوانی مردم دانسته و بالاتر از همه خلقتشان را فوق خلقت سایرین تصوّر میکنند. نه به کتب آسمانی وقعی، نه به قوانین و نصایح انسانها وقری، نه به درماندگان و بیچارگان ترّحمی. صفحات تاریخ فجایع اعمالشان را به ما نشان میدهد و شواهد حسّی کافی است که چه کرده و میکنند. بیچاره مردم، همان مردمی که از اصول خلقت و حقایق ودایع طبیعت بیخبرند و به سان گوسفند خود را تسلیم این ستمکاران جبّار نموده و زیر تیغ این جلاّدان خونخوار دست و پا میزنند و در عالم ذهن حتّی به تصوّرشان نمیآید که روزی ممکن است سلاسل عبودیّت این عزیزانِ بیجهت را گسیخته، از زیربار اسارت و بندگی این خدایان مصنوعی میتوان شانه خالی نمود. گاهی از میان این طبقه مظلوم و رنجکش، یکنفر یا افراد معدود معیّنی بهمنظور آگاهی سایر مظلومین و تحصیل حقوق مشروعه انسانیت و برای قلع ریشه فساد و اعتساف طبقات ستمگر با تحمل همه نوع مشقّت و همهگونه فداکاری قیام میکنند که شاید اصول مساوات و عدالت را اجراء، ظلم و تعدی را محو و مظلومین را از قید رقیت نجات دهند.
ایران که یکی از قطعات آسیا و اهالی ایران که یک قوم از اقوام دنیا هستند سالهاست در دست استبداد مقامات جور و امراء خودسر و خوانین جاهطلب و رؤساء شهوتران و اربابان بیرحم و مروّت به صورت مخروبهای درآمده که هر ناظر متفکر از دیدن آن همه منظرههای اسفناک دچار بهت و حیرت میشود. در قرون اخیر سیاست جهانگیرانه همسایگان همسایهآزار ما دولت انگلیس و حکومت جابر تزاری روس ضمیمه مظالم و تجاوزات فرمانروایان جاهطلب ایران شده، برای اسارت این قوم مظلوم، در صحنه این خرابههای غمانگیز عرضاندام نموده، سهلترین وسیله اسارت این کشور و مردم آن را همدستی و تقویت سلاطین جور و امراء و بزرگان جبّار دانسته، تسلّط آنان را به سایرین تأیید و تقویت میکنند. این قصّابان مسلخ ایران با استفاده از مقاصد همسایگان طمّاع آنچه را که در حیطه قدرت و توانایی داشتند درباره زیردستان اعمال نموده، ذرهای از مظالم خودداری نکرده، حال ایران و ایرانی بدین منوال بود تا سال 1324 قمری که عدهای از متفکرین و عناصر حسّاس، مطلع و دلسوز که از حقوق ملّت و خصوصیّات خلقت خود و دیگران آگاه بوده، بنای مطالبه حقوق ملّی را گذاشتند و آزادی را که حقّ مشروع همه بود خواستار شدند. به تدریج انقلاب مشروطیّت شروع گردید. محمّدعلیشاه پادشاه مستبدّ مطلقالعنان خلع و مجلس ملّی تشکیل و احمدشاه به سلطنت دولت مشروطه ایران رسید. متأسفانه به علّت عدم تفکر و تعمّق پیشقدمان آزادی، همان امراء و خوانین ستمگر مجدّدآ زمام امور را به لطایفالحیل به دست گرفته، انقلاب را به نفع خود سوق دادند. نتیجه آنکه نهضت مقدّس و فداکاری ملّت به جای منفعت مضرّت بخشید. در سابق به جای سلطنت مستبدّه و این بار به نام سلطنت مشروطه، همان سلطه و اقتدار و همان جور و ستم را اعاده دادهاند. مردم که با احساس هوای آزاد تا حدّی از خواب گران غفلت و جهالت بیدار شده بودند برای قطع ایادی جابرانه مرتجعین و مستبدّین در لباس مشروطیّت بنای مقاومت گذاشتند. آنها باز به اتکاء قوای همسایگان به معارضه برخاسته، فجایع خونین سال 1330 را در نقاط شمالی ایران پیش آوردند و دوباره ایرانیان را با حمایت امرای تزاری و کمکهای باطنی انگلستان به ظلم و تعدّی و شکنجه گرفتار ساختند. چیزی نگذشت که عمر زودگذر این تطاول سپری و جنگ بینالمللی آغاز گشت و هنگام استفاده مظلومین این سرزمین فرا رسید. قسمت بزرگی از احرار و عناصر فداکار ایران در مناطق مرکزی و غرب و جنوب کشور و عدهای از فداییان گیلان در جنگل دارالمرز به ضدّ خائنین و همسایگان متجاوز قیام کردند. شاه ایران که تمام آمال ملّی را زیر پا گذاشته بود، به عوض حمایت از مردم و سعی در نجات آنها از گرداب مذلّت، با امرا و رجال مرتجع کشور و قوای انگلیس و روس متّفق گشته، ملّیون را منکوب و به سمت جنگل روی آوردند. خوشبختانه به همت غیورانه جوانمردان روس، حکومت ظالمانه نیکلا و همدستانش برچیده شد و جمهوری سویتی برقرار گردید و روایح آزادی از شمال وزیدن گرفت، لیکن پنجه قاهرانه انگلستان هنوز گلوی این ملّت را میفشارد. دولت انگلستان با قوای خود و قوای دولت مرتجع ایران، بساط مشروطیّت را برچیده و مظالم قرون سابقه را تحتالشعاع قرار داده. دولت انگلستان مجلس ملّی ما را منحلّ، حکومتهای نظامی را در ایالات و ولایات مستقرّ نموده، قرارداد مشئوم را با دولت ایران در غیاب مجلس منعقد ساخت، در صورتی که هیچ قراردادی بدون تصویب مجلس شورای ملّی دارای رسمیّت و اعتبار نیست. بعضی از جراید معلومالحال را مزدور خود نموده و آنها را برای مغلطه و ایجاد اشتباه در انظار خارجیان وادار نمود ملّت ایران را از این قرارداد راضی جلوه دهند و با قدرت حکومت نظامی و تهدید دزدان مسلّح انگلیسی و عدهای از ناخلفان ایرانی، شروع به انتخابات نموده، همان نفعپرستان قدیم و همان ستمگران مردمآزار را به وکالت منتخب نموده، تا حین افتتاح مجلس، بدون تأمل، قرارداد را تصویب و قباله مالکیّت ایران را تسلیم انگلستان نمایند.
شاه غافل ]احمدشاه[ را به مهمانی برده، در تلگرافخانهها و پستخانهها، سانسور گذاشته، در غالب نقاط ایران، اردوهای منظّم انگلیسی گذاشته، طرفداران حرّیت و انتقادکنندگان قرارداد شوم یعنی فرزندان دلسوز این آب و خاک را اعدام یا حبس و تبعید نموده، تمام موجبات اسارت را مجدّدآ تهیه نمودند. احرار جنگل که پنج سال و نیم است با مواجهه به مشقّتهای طاقتفرسا در مقابل قوای ظالم انگلیس و ایران، همچنین در مقابل مرتجعین ستمگر و القاب و مناصب دروغین قیام کرده، با اشدّ مصائب مقاومت که روزی موفّق به نجات طبقات زحمتکش شوند، این نیروی ملّی را که در زوایای جنگل گیلان آخرین امید احرار سایر ولایات که مقهور قوای دشمن گردیده، شناخته شدهاند، مانع وعایق مقاصد خویش دانسته، در مقام محو این قوّه برآمدند، که آثار فجایع و فضایح تاریخی آنها، قرنها در گیلان باقی خواهد ماند. از طرفی دولت انگلیس با سلاح برندهاش (تزویر) روسیه آزاد را با فرزندان ناخلفش (طرفداران تزار) بهطوری مشغول ساخته که به هیچیک از مظلومین همجوارشان نتوانستند کمکی بنمایند، ولی خداوند قادر متعال که بندگانش را هیچ گاه از نظر رأفت دور نمیدارد و راضی نمیشود که ودایعش را تا ابد اسیر چنگال قهر ستمکاران ببیند، دست قهرمان عدالتخواه روسیه را از آستین انتقام بیرون آورد و به دفع شرّ دشمنان بشریّت، به فعالیّت انداخت. باز فرصت به دست ستمکشان ایران افتاد. قوّه ملّی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوعپروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیزم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شد و خود را به نام «جمعیت انقلاب سرخ ایران» معرفی مینماید و آماده است که در سایه فداکاری و ازخودگذشتگی همه قوایی را که در ایران برای اسارت این قوم و جامعه انسانیت به کار افتادهاند درهم بشکند و اصول عدالت و برادری را نه تنها در ایران بلکه در جامعه اسلامی توسعه و تعمیم بخشد. مطابق این بیانیه عموم رنجبران و زحمتکشان ایرانی را متوجّه میسازد که جمعیت انقلاب سرخ ایران نظریاتش را تحت مواد زیر که در تبعیت از آنها به وجه ملزمی وفادار خواهد بود به اطلاع عموم میرساند.
پی نوشت ها :
1. جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری را رسمآ اعلام مینماید.
2. حکومت موقّت جمهوری حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده میگیرد.
3. هر نوع معاهده و قراردادی که به ضرر ایران، قدیمآ و جدیدآ با هر دولتی شده، لغو و باطل میشناسد.
4. حکومت موقّت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض میداند.
18 رمضان 1338