ضرورت مطالعه ی فرهنگی در امر تربیت بدنی

تاریخ گذشته ی هر قوم، نشان دهنده ی سیر تحول و نقاط عطف همه ی باورها، اخلاق و آدابی است که آن ها حاصل نموده و شالوده ی همه ی مناسبات امروزین خود را بر آن بنا کرده اند. به همین واسطه است که عرضه ی تصویر روشنی از وضعیت
يکشنبه، 30 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ضرورت مطالعه ی فرهنگی در امر تربیت بدنی
ضرورت مطالعه ی فرهنگی در امر تربیت بدنی

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 

تاریخ گذشته ی هر قوم، نشان دهنده ی سیر تحول و نقاط عطف همه ی باورها، اخلاق و آدابی است که آن ها حاصل نموده و شالوده ی همه ی مناسبات امروزین خود را بر آن بنا کرده اند. به همین واسطه است که عرضه ی تصویر روشنی از وضعیت کنونی شان، بدون مطالعه ی وجه ناپیدای فرهنگی و مدنی نهفته در گذشته ی آن ها، ممکن نیست. هم چنان که تصمیم گیری برای فردا ی آنان نیز بدون شناسایی دقیق و همه ی وجوه حیات امروزینشان میسر نیست. علاوه بر آن، اگر چه بسیاری از صورت های حیات در گذر ایام دچار دگرگونی شده اند، اما، کنار زدن پرده ی ظاهری صورت ها و قالب ها می تواند وجه درونی و ثابت روحی آن ها را آشکار سازد. وجهی که جان مایه ی حیات آن ها و وجه تمایز شان را با دیگر اقوام معلوم می کند.
اقوام بزرگی چون ایرانیان، یونانیان، هندیان و... در ورای خود گذشته ای طولانی و پرماجرا باقی گذارده اند که توجه به آن و شناسایی دقیق آنها می تواند هر مصلح و محققی را از وضعیت روحی و رفتاری آن اقوام و حتی نحوه شکل گیری جریانات فرهنگی و فلسفی و انگیزه ی واکنش هایشان در برابر حوادث و رخدادها آگاه کند. وجه پنهان و مستتر خلقی اقوام، پیراسته از ظرف زمان در آثار اساطیری قابل شناسایی است. چنانچه صورت ظاهری و رخدادهای افسانه ای این آثار کنار گذاشته شود، آن وجه پنهان آشکار می شود. زیرا، اساطیر و افسانه های اساطیری اقوام، چنان مافی الضمیر آنان را می نمایانند که می توان چونان آینه ای، همه روحیه و افکارشان را در آن مشاهده کرد.
آثار بزرگ باقیمانده از آن اعصار و یا دیگر آثاری که بر پایه ی دریافت های اساطیری و حماسی استوار مانده اند، چون شاهنامه، ایلیاد و ادیسه، مهاباهارات و... در لابه لای اوراق خود نشان می دهند که هر یک از اقوام چگونه اندیشند؟ چگونه به هستی می نگرند؟ چه باوری دارند؟ در برابر چه جان می بازند؟ به چه عشق می ورزند؟ از چه نفرت پیدا می کنند؟ و بالاخره عالم و آدم را بر چه مداری استوار می بیند.؟ این دریافت های بی واسطه و شهودی ـ اساطیر ـ که محصول حضور عریان انسان در برابر هستی، طبیعت و جهان پیرامون است؛ بسیاری از سنت های لا یتغیر و قانونمندی های طبیعی نهفته درمیان پدیده های آشکار و نهان را نشان می دهند. همان چیزی که در اعصار بعد، بشر قادر به درک شهودی آن ها نشده و تنها درباره ی آن ها علم پیدا کرده است. علمی که چندان متضمّن عمل و تعهد قلبی نبوده است. از همین روست که صرف نظر از افسانه ها و صورت حوادث داستان های اساطیری، از طریق این آثار می توان به تصویر روشنی از انسان، جایگاه او و نمونه های اوّلیه دستی یافت.
به همین دلیل همواره در مطالعه ی کلی درباره ی یک قوم و حتی مطالعه درباره وجوه مختلف فرهنگی و مدنی آن ها، مطالعه دراساطیر ودرک و دریافت های اساطیری را پیشنهاد کرده و حتی تحقیق و تفحص درباره ی مسائل جزیی تری چون ورزش، شیوه های رزم آوری و... را هم منوط به مطالعه در این باب دانسته ام، چه؛ همواره در این آثار ـ به ویژه آثار اساطیری ایرانیان عصر باستان ـ شأن همه امور چنان حفظ شده است که هر حرکت و جنبشی، در تناسب نزدیک با جایگاه و شأن اصلی اشیاء، حیوانات، نباتات و انسان به سر می برد و پاسداری از همان شؤونات است که قهرمانان اساطیری و حماسی در طی طریق حیات یاری می دهد. آن شیوه ها در ادوار بعد تکمیل و تفسیر شده اند؛ بی آنکه دیگر گفت و گویی درباره ی منشأ پیدایش آن ها و نسبتشان با دریافت های کلی به میان آمده باشد. به عبارتی بینش اساطیری مندرج در میان این آثار، منعکس کننده ی علم کلام گذشتگان است.
قصه خلقت انسان در اساطیر کهن زرتشتی ـ ایرانی، قصه ی رویارویی نور و ظلمت، اهورا و اهریمن و پاکی و پلیدی است. این آیین کهن، عمر جهان را 12000 سال ارزیابی می کند و آن را به چهار دوره تقسیم می کند و در هر دوره که حدود 3000 سال طول می کشد، اتفاقات عجیبی رخ می دهد. حوادثی که در متن و بطن آن رویارویی دو نیروی «نور و ظلمت» ادامه پیدا می کند. جدال بزرگی که تمامی ندارد جز این که به وسیله ی انسان، این آفریده اهورامزدا، کار یکسره شود.
در دوره ی سوم (سه هزار سوم) خداوند انسان را آفرید. انسانی که در خود دو نیروی خیر و شر و اختیار انجام اعمال نیک و بد را داشت. با این آفرینش وظیفه بزرگی به انسان محول شد، تا تکلیف و سرنوشت کل جهان را معلوم سازد. امانت بزرگی که او بردوش گرفت تا به سرمنزل برساند؛ یعنی پیروزی نهایی نور و روشنایی را سبب شود. از همین رو وظیفه ی آدمی در آیین زرتشتی «خویشکاری» است.
«اشوزرتشت» در اولین قطعه ی گات ها از درگاه اهورا مزدای یکتا آزرومند است که او را از بخشش ملکوتی و راستی و درستی و منش پاک برخوردار نماید تا بتواند «روان آفرینش را از خود خشنود سازد» (1) و در جای دیگر خواستار است که روان آفرینش از ستم، تزویر، خشم و زور خلاص شده و زندگانی پایدار و خرم یابد.
در سه هزار سال سوم، شیطان همه ی قوای خود را مهیّای رویارویی با این آفریده ی نور می کند. شاهنامه ی فردوسی(2)، خود در برگیرنده ی ماجرای بخشی از این ادوار است و سه هزار ساله ی سوم با خلقت «کیومرث» به عنوان اولین انسان آغاز می شود.
آفرینش اولین انسان «کیومرث» به منزله ی آغاز نبردی بزرگ با اهریمن خویی است. اهریمن با همه ی قوا براین انسان حمله می آورد و او را می کشد. لیکن، خون او سبب پیدایش آدم و حوا می گردد. دو موجودی که خلق دیگر انسان ها را در عرصه ی گیتی سبب می شوند و اقوام متعددی در سراسر عالم از نوادگان آنان منتشر می شود. «سیامک»، «هوشنگ»، «پیشداد» (که قانونگذار دادگری شد)، «تهمورث دیوبند»، «جمشید» و دیگران از فرزندان و نوادگان کیومرث بودند که هر یک در جدالی رو در رو، پنجه در پنجه ای اهریمن افکندند تا رسم پدر را پاس دارند. کژرفتاری و غرور جمشید و دورشدن او از وظیفه اصلی اش که همان جنگ با ظلمت و اهریمن خوبی بود، موجب سلطه ای «اژیدهاک» (ضحّاک) بر پهنه ی ایران گردید. تا این که دفتر زندگانی ضحاک به دست «فریدون» و «کاوه» بسته شد و دیگر بار نیروی خیر و راستی بر ایران حکم فرما گردید. پس از «فریدون» نیز فرزندانش «ایرج»،«سلم» و «تور» به ترتیب به سلطنت ایران، توران و بخش دیگری از جهان رسیدند.
در ادامه و بررسی داستان های حماسی درمی یابیم که «ایران» سرزمین دل و جان، نور و روشنایی و تمثالی از خُلق اهورایی شد و «توران» نماینده ای برای همه ی پلیدی، سیاهی و اهریمن خویی. از این رو دفتر حماسه های بزرگ از رودررویی دو سرزمین ایران و توران آغاز می شود و هر یک از قهرمانان این دو سرزمین وجهی از دوخوی اهریمنی و اهورایی را به نمایش می گذارند.
«افراسیاب» مظهر پلیدی و شر در تمامی ادوار حماسی درشاهنامه و مترصّد حمله به سپاه نور است اما، «رستم» بزرگ ترین مرد سرزمین نور و روشنایی همواره رودرروی اوست، چونان دژی بلند و سرفراز.
«جان ناس» مؤلّف کتاب «تاریخ جامع ادیان» درباره ی دین باستانی ایرانیان می نویسد:
زرتشت خدای معبود و متعال کیش خود را، «اهورامزدا» لقب داده، یعنی «خدای حکیم» واین نامگذاری اختراع او نبوده، بلکه، اسم «مزدا» در زمان او معروف و معلوم بوده است و بدون شک اهورامزدا را همگی خدای عالم و خالق نظام طبیعت می دانسته اند و آن همان خدایی است که نزد آریایی های هند، به لقب و نام «وارونا» مورد ستایش عام و خاص بوده است و معلوم می شود که عشیره و قبیله ی زرتشت سال ها قبل از او به این خدای متعال و نیکو نهاد اعتقادی قدیمی داشته اند ولی طوایف آریایی نژاد ایران دیگر او را به نام «وارونا» نخوانده اند. (3)
ذکر دو عبارت از «گات ها» همه ی نگرش و باور باستانی ایرانیان را مینمایاند و نشان می دهد که آنان چگونه به عالم می نگریستند، چه جایگاهی برای انسان قایل بودند؟ و چه سرنوشتی را برای او پیش بینی می کردند؟ آخرین آیه ی گات ها به صراحت اهورا مزدا را موجب و موجد هستی می داند:
کیست که از نخست راستی (آشا) را آفرید؟ کیست که خورشید و اختران را آفرید؟ کیست که ماه به نیروی او بدرمی شود و آنگاه دوباره هلالی می گردد؟ کیست آن هنرمندی که روشنایی وتیرگی، خفتن و برخاستن را آفرید؟... کیست که آب و درختان را آفرید؟ کیست که به ابر و باد جنبش داد؟ کیست که بامداد و نیم روز را آفرید تا مردم را به هنگام کار بخوانند؟ من بدین همه چیزها تو را شناختم، ای مزدا! ای آفریننده ی همه چیزها به یاری روان فرخنده. (4)
زرتشت همان طور که دائماً در عالم طبیعت به تنزیه و تطهیر از عناصر بد و وجود های ناپاک دعوت می کند، در حیات انسانی نیز آدمیان را به راستی و نیکی و پرهیز از بدی و دروغ می خواند:
... و سرانجام جایگاه جاویدی بدان (دوزخ) بهره ی پیروان دروغ خواهد بود. لیکن، اندیشه ی پاک و جایگاه جاوید نیکان یعنی بهشت نصیب پیروان راستی خواهد شد... . (5)
در «مینوی خرد» در باب جنگیدن بر علیه بدی و زشتی و توانایی آمده است:
تواناترین کس آن است که با هوی وهوس جنگیده و این پنج عیب را از خود دور دارد: آز، خشم، هوس، تنگ و ناسپاسی. (6)
با توجه به آنچه که گفته شد، می بینیم که، هر چند هدف های تعلیم و تربیت طی قرون مختلف درایران باستان دستخوش دگرگونی هایی شده؛ اما همواره از جان مایه ای ثابت برخوردار بوده است. به این معنی که هر ایرانی می بایست پرورش یابد تا منطبق با باورها و نظام ارزشی نیاکان خود، انسانی مفید باشد چنان که در یسنا آمده است:
ای اهورامزدا! فرزندی به من عطا فرما که با تربیت و دانا بوده و در هیأت اجتماعی داخل شده و به وظیفه ی خود رفتار نماید. فرزند رشید و محترمی که احتیاج دیگران را برآورد. فرزندی که بتواند در ترقی و سعادت خانواده و شهر و مملکت خود بکوشد. (7)
عبارت فوق همه ی هدف و خواست مردم این سرزمین را از پرورش فرزند می نمایاند.
اندک تفحصی در آثار باقی مانده از پیشینیان نشان می دهد که اهمّ هدف های آنان از تعلیم و تربیت عبارت بوده است از:
1ـ ایمان، تزکیه ی نفس و وجدان که تحت تعالیم دینی در سه شعار پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک جامه ی عمل می پوشد.
2ـ جوانمردی، راست گویی، پاک دلی، پاک تنی و تندرستی، چنان که در آیین زرتشت پاکیزگی تن برای عموم پیروان از وظایف دینی است و ناپاکی منسوب به اهریمن است.
3ـ نگه داری و حراست از مرز و بوم، حفظ آرامش و دفاع در برابر دشمن.
«ایرانیان بیش از هر کشوری به مصالح عمومی خود توجه دارند و در حسن اخلاق و عدالت نمونه اند و نوعدوستی را به فرزندان خود تعلیم می دهند. به دانش آموزان قناعت و اعتدال و نیز تسلط بر نفس را تلقین می کنند و آنان را از هتک ناموس و دزدی، دروغ و دروغ گویی و دورویی و تهمت بر حذر می دارند ولی اسپارت ها برعکس فرزندان خود را به اصرار به شرارت، زعارت و جنایت عادت می دهند. (8)
«گزنفون» مورخ یونانی می نویسد:
بسیاری از مورخین اعصار کهن و از جمله «گزنفول» مورخ یونانی علی رغم همه ی عداوتی که در عصر خود با ایرانیان دارند در مقام قضاوت و مقایسه، تصویری تماشایی، دلنشین و واقعی از ایرانیان ارایه کرده اند.

پی نوشت ها :

1. گاتها، یسنای 28، بند 1 و یسنای 29، بند 1به نقل از دینشاه، اخلاق ایران باستان، ص 9.
2. ذکر این نکته ضروری است که قصد منتسب کردن فردوسی به نحله ای خاص را نداریم بلکه در این مبحث به شاهنامه به عنوان یکی از بزرگترین آثار اساطیری و حماسی جهانی و بخصوص ایرانی نظر کرده ایم. چه تنها در این اثر است که همه ی مواد مورد نیاز ما برای بررسی بنیان فرهنگی تربیت بدنی در دوره ی باستان وجود دارد.
3. ناس، جان، تاریخ ادیان، صص 457 ـ 456.
4. همان، ص 458.
5. همان، ص 460.
6. دینشاه، اخلاق ایران باستان، ص 75، به نقل از مینوی خرد، باب 41، پرسش 40، فقره 11 ـ 9.
7. همان، ص 77، به نقل از آتش نیایش، 52 ـ 5.
8. کاظمینی، کاظم، نقش پهلوانی و نهضت عیاری در تاریخ اجتماعی صص 87 ـ 86.

منبع : شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1385)، تربیت پهلوانی (سیر تحوّل تاریخی و فرهنگی ورزش ایران)، تهران، نشر هلال، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط