تفسیر ارگانیک از عاشورا و غیبت
نويسنده: د كتر سيدرضي موسوي گيلاني
مقدمه
با توجه به دشواری و سختی قضاوت¬های تاریخی، یکی از شیوه¬هایی که در تحلیل حوادث تاریخی می¬تواند تا حد زیادی ما را به حقانیت و تبیین درست یک رخداد، رهنمون شود، تفسیر ارگانیک و پیکره¬وار از کل تاریخ یک دین، تمدن و یا حادثه است؛ چرا که با کمک گرفتن از اجزا و عناصر یک مجموعة تاریخی، میتوان به قضاوتی منصفانه و عادلانه دست یافت.
به نظر میرسد، همانطور که برخی از زبانشناسان برای فهم مقصود و منظور گوینده، با استفاده از روش «سمانتیک»21 یا «معنا شناسی»، علاوه بر الفاظ، کلمات و قواعد زبانی و نحوی، به دنبال دلالت تصدیقی یک گزاره نیز هستند؛ ما نیز در حیطة علم تاریخ و برای فهم رخدادهای تاریخی، علاوه بر تحلیل و تبیین یک رخداد، نیازمند دستیابی به جهانبینی، انگیزهها و عواملی هستیم که در بروز و تحقق یک رخداد، نقش مؤثر ایفا میکنند. چرا که بسیاری از وقایع تاریخی، دارای ریشه¬ها و الگوهای اعتقادی و فکری دیرینه¬ای هستند که پس از گذشت سال¬های بسیار، بر وقوع آنان اثر گذاردهاند. بنابراین در بررسی رخدادهای تاریخی، باید یک واقعه را در ضمن دیگر وقایع تاریخی سنجید و مورد مطالعه قرار داد.
تفسیر پیکره¬وار از تاریخ اسلام
به نظر می¬رسد، تحلیل پاره¬ای از عناصر تاریخی، زمانی امکان¬پذیر است که به شرایط زمانی و مکانیِ پیش از آن، اشراف و توجه داشته باشیم و در واقع، یک رخداد را در متن و بستر دیگر واقعه¬های تاریخی و اجتماعی، بررسی کنیم. تفسیر ارگانیک گواهی می¬دهد که گاه، وقوع یک رخداد بر شکلگیری رخدادهای چند قرن بعد، اثری ژرف و عمیق می¬گذارد. به همین دلیل، پاره¬¬ای از فیلسوفان معاصر، معتقدند که میبایست تاریخ را به صورت اندام¬وار و همچون یک پیکرة زنده، بررسی کرد؛ چرا که تمامی اعضا و عناصر پدیده¬های تاریخی، در ارتباط با هم هستند و با یکدیگر، احساس همدردی دارند؛ لذا برای فهم رخدادهای تاریخی نیز، ناگزیر، باید احساس تفاهم، همدردی و هم¬زبانی را در بررسیها دخیل نمود.
تفسیر ارگانیک از تاریخ که به منظور تبیین صحیح رخدادهای بزرگ تاریخ و کمک گرفتن از حوادث گذشته در تحلیل حادثههای بعدی صورت میگیرد، همچون روش تفسیری «قرآن به قرآن» است که روش تفسیری برخی از مفسران- همچون علامه طباطبایی- بوده و هست. یعنی همانطور که بعضی از آیات قرآن از جنبة زبان¬شناسی و معنا¬شناسی، در تفسیر آیاتی دیگر، سهم بسزایی دارند، در تحلیل تاریخ نیز می¬توان بررسی بعضی از حوادث را مبنای تحلیل حوادث بعدی قرار داد؛ چرا که هیچ رخداد تاریخی نمیتواند منفک و جدا از گذشتة خود، که در حقیقت، بستر تکاملی آن بودهاند، به وقوع بپیوندد.
نمونه¬هایی از حوادث تاثیرگذار بر روند تاریخی
بر خلاف سخن افرادی همچون «احمد امین» که می¬گوید: «سرانجام، امام علی (عليهالسلام) به خلافت رسید، اما هیچ تغییری در وضعیت مسلمانان به وجود نیامد»، باید گفت زمانی امام علی (عليهالسلام) به خلافت رسید که انحرافات اجتماعی و دولتی، همچون غدهای سرطانی، جامعة اسلامی را چنان به تباهی نزدیک کرده بود که امام علی (عليهالسلام) مجبور شد پس از به خلافت رسیدن، بیشترین تلاش خود را صرف ریشهکنسازی و درمان این غدة سرطانی کند.
در تاریخ آمده است، روزی یکی از اصحاب زید بن علی (عليهالسلام) از وی در¬بارة حقانیت یا عدم حقانیت خلافت پرسید و او در پاسخ به آن فرد سکوت ¬کرد؛ اما بعدها، هنگامی که در حین جنگ، تیری به او خورد و خون از پیشانیاش جاری گشت، به آن صحابی رو کرد و گفت: «در پاسخ به سؤالی که پیش از این پرسیده بودی، باید بگویم که اگر سقیفه به پا نمی¬شد، امروز این خون، جاری نمی¬گشت». در واقع، این پاسخ زید بن علی (عليهالسلام)، نمونة دیگری از ارتباط ارگانیک و پیوستگی رخدادهای تاریخی و حوادث روزگار است.
جریان سقیفه، بر حوادث آیندة تاریخ اسلام اثر گذارد و بیشترین آسیب و خسارت را بر روند شکل¬گیری جامعة ایدهآل اسلامی وارد کرد. انحراف مسألة جانشینی و خلافت، منزوی شدن امام علی (عليهالسلام)، رخداد عاشورا، تقیة امامان شیعه و غیبت حضرت مهدی (عجلاللهتعالي فرجهالشريف)، همه از نتایج واقعة سقیفه تلقی می¬گردد؛ اگر چه هر یک از این حوادث، به نوبة خود، بر حادثة بعدی، اثری ژرف نهاد.
شاید بهترین گواه بر این ارتباط تاریخی، سخنی باشد که یزید به هنگام دیدن سر بریدة سید الشهداء (عليهالسلام) بیان نمود. وی ضمن یک بیت شعر، اظهار داشت که توانسته¬ است انتقام اجداد خود- همچون ابوسفیان که در جنگ با پیامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) شکست خورده بود- را¬ بگیرد. همچنین نقل کردهاند، آنگاه که سر شهداء را به دربار یزید آوردند، صدای کلاغ¬ها بلند شد و از آنجا که در فرهنگ عرب، صدای کلاغ، سمبل شومی و بدیُمنی است، یزید گفت:
«نعب الغراب، فقلت قل او لاتقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی»؛
«کلاغ¬¬ها قارقار ¬کردند، اما من میگویم سر و صدای شما دیگر فرقی ندارد؛ زیرا امروز، من، انتقام خود را از پیامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) گرفتم».
این سخن، خود، دلیلی بر این حقیقت است که رخدادها در چیدمان تاریخی، تأثیر علّی و معلولی دارند.
از دیگر نمونه¬ها در اثبات ارتباط ارگانیکی رخدادهای تاریخی، می¬توان به حوادث زمان امام حسن (عليهالسلام) و امام حسین (عليهالسلام) اشاره نمود؛ چرا که یکی از دلایل عدم بیعت امام حسین (عليهالسلام) با حکومت یزید، این بود که ایشان، عدم وفاداری حکومت اموی به بیعت و اصول انسانی را در قبال برادر خود، امام حسن (عليهالسلام)، مشاهده کرده بود و میدانست که امویان، قابل اعتماد و وفادار به بیعت و مذاکره نیستند.
مؤلفه¬های بنیادین تاریخ اسلام
هر یک از حوادث چهارگانهای که ذکر شد، نتیجة منطقی شرایط و موقعیتهایی است که حوادث قبلی، آن را دامن زده-اند. در حقیقت، به جهت آنکه پس از واقعة بعثت و غدیر، حرکت خطی اسلام، دچار وقفه و بحران تاریخی شد، وقوع رخدادهایی همچون عاشورا و غیبت، نتیجة تراژیک و غمناک، اما ناگزیر این دورافتادگی از سنت منصوص نبوی بود. به عبارت دیگر، واقعة بعثت و غدیر از جملة سنت¬های جاویدان الهی برای تحقق آرمان و اهداف اسلام در جامعه و تاریخ بود؛ اما به جهت انحراف و دورافتادگی از این آرمان¬ها، رخدادهایی به وقوع پیوست که به نوعی، نتیجة ابتذال حکومتی و انحراف دینی شمرده می¬شود. حادثة عاشورا و غیبت، هیچگاه مطلوب و مورد رضایت خداوند نبوده، بلکه عواملی همچون انحرافات اجتماعی، قدرت¬طلبی و ابلیس¬زدگیِ جوامع دینی¬، موجب تحقق آن دو حادثه شد.
البته این نکته قابل تذکر است که در مباحث متکلّمین امامیه، تنها سه مؤلفة بعثت، غدیر و حکومت جهانی، زیر ساختهای تاریخی شیعی را تشکیل میدهند که از این سه مؤلفه، دو مؤلفة بعثت و غدیر، پیش از این، در عالم خارج تحقق یافتهاند و حکومت جهانی، رخدادی است که فراروی جوامع اسلامی قرار دارد و هنوز به وقوع نپیوسته است.
بنابراین، در تفسیر تاریخی اسلام، پنج مؤلفه و در تفسیر کلامی، سه مؤلفه مطرح است که در این میان، حکومت جهانی یا عصر ظهور، عنصر مشترک هر دوی آنهاست که سرانجام تحقق خواهد یافت.
پس میتوان ادعاکرد که حرکت تاریخ از دیدگاه اسلام، حرکتی خطّی و رو به پیشرفت است، نه حرکتی دوری یا حلزونی؛ چنانچه برخی از فیلسوفان تاریخ، به آن اعتقاد دارند.
هر چند که در تاریخ اسلام، رخدادهایی همچون عاشورا یا غیبت امام مهدی (عليهالسلام) به وقوع پیوسته است و بعضی از دشمنان گمان نمودهاند که با حذف ظاهری پیشوایان اسلام، جنبش اسلامی نابود خواهد شد؛ اما حقطلبی اسلامی، پیوسته، رو به پیشرفت و صعود بوده است و این جنبش، هر چند که در پاره¬ای از برهه¬های تاریخی به حداقل رسیده، اما از حرکت بازنمانده و سرانجام به حکومت مهدوی، متصل خواهد گردید. پس می¬توان نتیجه گرفت که حرکتِ پیکره¬وار اسلامی، در نهایت، به غایت بزرگی دست خواهد یافت که نتیجة منطقی رخدادها و سختکوشی-های پیشوایان این مکتب است.
محوریت واقعة عاشورا در تاریخ شیعه
امام حسين (عليهالسلام) از جمله کساني بود که در روز عاشورا، نه تنها پس از کشته شدن دوستان و برادران خويش، در اوج تنهایی قرار گرفت و هرگونه حامي را از دست داد، بلکه توسط دشمنان، شديداً نفي شد. در واقع، رخدادي که براي امام حسين (عليهالسلام) پيش آمد، از این منظر، رخدادي بي¬نظير است که شاید هيچگاه در طول تاريخ، برای کس دیگری به وقوع نپیوندد.
امويان- که واقعة عاشورا را به راه انداختند- نه تنها به دنبال سرکوب مخالفي همچون امام حسين (عليهالسلام) بودند، بلکه در صدد خشکاندن ريشههای مخالفت علوي و شيعي بودند؛ به طوري که علويان ديگر نتوانند انسجام خود را برای قیامی دیگر، کسب کنند. در واقع، امويان تصور مينمودند که بعد از واقعة عاشورا، تکليف شيعه را يکسره نمودهاند و براي هميشه از مخالفت آنان، در امان خواهند بود؛ زيرا با کشته شدن تمامي مردان لشگر امام حسین (عليهالسلام) - که وفادارترين اشخاص، نسبت به تفکر شيعي بودند- اين گمان، قوت مييافت که پس از اين واقعه، هيچ مخالفت جدي در عرصة سياسي و اجتماعي باقی نمانده نباشد؛ اما تقدیر بر این تعلق گرفته بود که اندیشه و تفکر شیعی، چونان آتش زیر خاکستر، روشن بماند تا در طول زمان، شعلهور شود و جریان بزرگی را در طول تاریخ به وجود آورد.
البته این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شيعيان، تا قرنها پس از واقعة عاشورا در جوّي خفقانآميز و پرتقيه به سر ميبردند. به طوری که «حمید عنایت»، دو مفهوم «شهادت» و «تقیه» را گره خورده با فرهنگ و زندگی شیعه میداند و معتقد است که نخستین مفهوم، یعنی شهادت، به یادگار مانده از فرهنگ عاشورا و دومین مفهوم، یعنی تقیه، یادگار دورة خفقان¬بار و سلطهجویانة بنیعباس است.24
با این حال و با وجود آنکه تجربة تاريخي نشان داده است که بسياری از قيامها و نهضتها، پس از کشته شدن رهبرانشان، نتوانستهاند پايدار بماند و به حرکت خود ادامه دهند؛ افشاگری یک انسان بیمار، همچون امام سجاد (عليهالسلام) و يک زن رنجور و آزرده¬خاطر، همچون حضرت زينب (عليهالسلام)، به شکلگيري مجدد جريان شيعه و دمیدن حیاتی دوباره، در آن انجامید.
آری! همانطور که خداوند فرموده است: «كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض25»، باطل، به مانند کفِ روي آب است که خیلی زود، زوال مييابد؛ اما آنچه که خير مردم در آن است، پايدار خواهد ماند. از اين رو، فرزندان امام حسين (عليهالسلام) که از جمله رادمردان و دانشآموختگان نهضت حسيني بودند، يکي پس از ديگري، در پيچ و خم تاريخ، پرچم هدايت را به دوش کشيدند و در کورانهاي سخت روزگار اموي و عباسي، حقيقت محمدي و حسيني را زنده نگاه داشتند؛ به طوريکه تاريخ گواهي مي¬دهد که «الإسلامُ مُحمديٌ الوُجودِ و حُسينيٌ البَقاءِ»؛ «اسلام به وسيلة پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) تأسيس شد اما به وسيلة امام حسين (عليهالسلام)، دوام یافت».
سرانجام، اين قيام و جنبشهای بعدی آن، منتهي به جريان بزرگِ «اعتقاد به حکومت جهاني مهدوي» شد که در حقیقت، از دل واقعة عاشورا برخاسته بود. این جریان که با فرهنگ عاشورا، همسویی داشت، با تکيه بر روايات متواتر و پيشگوييهاي نبوي و نويدهاي ديگر پيشوايان فريقين، در¬بارة تشکیل حکومت جهاني به وسيلة يکي از فرزندان امام حسين (عليهالسلام)، در تاريخ شيعي شکل گرفت و در کنار عاشورا، بزرگترين اثر را در تفکر اسلامي به جاي گذارد.
تفسیر خطی از تاریخ
از دیگر آراء فلسفة تاریخ، حرکت حلزونی و مارپیچی تاریخ و جوامع می¬باشد. بنابراین تفکر، جوامع، گاه به سوی جلو حرکت می¬کنند و گاه به سوی عقب؛ اما در هنگام زوال و عقب-گرد، هیچگاه به نقطة آغازِ خود نمی¬رسند؛ بلکه حرکت تاریخ در هنگام انحطاط نیز مرحله¬ای بالاتر از نقطة صفر است و به جایی برمیگردد که قدری جلوتر از نقطة آغازِ پیشین است. در واقع، بنا بر این تفکر- و بر خلاف نگرش آنانی که قائل به نظریة اَدواری هستند- هر چند که تاریخ، حرکت رو به جلو و رو به عقب دارد، اما در مجموع، مقداری پیشرفت و حرکت رو به تکامل را نیز تجربه می¬کند. این نظریه، مورد توجه و قبول عده¬ای از فیلسوفان تاریخ همچون «ویکو» می¬باشد.27
همچنین، پاره¬ای از اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ، همچون «اشپنگلر»28، معتقد به فقدان نظم در تاریخ هستند. کسانی که قائل به این نگرش منفی هستند، بر این باورند که فرهنگ-ها به طور تصادفی و بدون ارتباط با یکدیگر، رشد مییابند. از این رو، حرکت جوامع و فرهنگ¬ها را به رشد نامنظم گلهای یک باغ، تشبیه میکنند. اشپنگلر، سرنوشت تمدنها را همچون سرنوشت گیاهان میداند که دارای حیات و مرگ مستمر هستند.29
در این میان، عده¬ای دیگر نیز هستند که حرکت تاریخ، تمدنها و فرهنگها را حرکتی خطی و رو به پیشرفت میدانند. افرادی همچون «هگل»30 و «توین بی»31 از این دست هستند. توین بی، از جمله کسانی است که معتقد است حرکت تاریخ، در نهایت، به جایی میرسد که بینش دینی، آن را معرفی میکند. افکار او در زمینة نجات و رستگاری تاریخ، بسیار نزدیک به تفکر ادیان دربارة مسئلة سرانجام تاریخ است.32
از جمله نظراتی که معتقد به حرکت خطی و رو به پیشرفت تاریخ و جهان است، نگرش پیروان ادیان و معتقدین به مسألة منجی آخرالزمانی است. ادیان، سرانجام تاریخ را نیکو میدانند و بر این باور هستند که جوامع به سوی زندگی آباد، همزیستی مسالمتآمیز و حیاتی مملو از صلح و آرامش، در حال حرکت هستند. در واقع، اعتقاد به مصلح جهانی و جامعة مهدوی، اعتقاد به جامعهای شکوفا، پیشرفته و در حال رشد است که همة انسانها در آن، به اوج شکوفایی، عقلانیت و اصلاح نفس میرسند و طبیعی است که جامعة چنین انسانهایی، آباد و اصلاحشده خواهد بود.
تفسير ارگانيک از عاشورا و مهدويت
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور در خلايق مىرود تا نفخ صور
به همین جهت، در این فراز زیارت عاشورا، خونخواهی سید الشهداء به امام مهدی (عليهالسلام) نسبت داده شده است: «و أنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ إمامٍ مهدیٍّ ظاهرٍ ناطقٍ بِالحَقِّ مِنکُم».
از اين رو ميتوان در يک نگاه ارگانيک و انداموار، عاشورا و انتظار را دو عنصری دانست که با یکدیگر قابل تفسیر هستند و نمیتوان آن دو را از هم تفکیک نمود. به همین جهت از امام باقر (عليهالسلام) نقل شده است که در روز عاشورا اينچنين گفته شود: «اعظم الله أجورنا بمصابنا بالحسين (عليهالسلام) و جعلنا و إياکم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدي من آل محمد صلی الله علیه و آله»33. این سخن، بيانگر آن است که حرکت امام مهدي (عليهالسلام)،ادامة حرکت امام حسين (عليهالسلام) محسوب میشود؛ به طوری که بودن در کنار امام مهدي (عليهالسلام)، به منزلة بودن در کنار امام حسین (عليهالسلام) تلقي شده است. بنا بر اين، در تفسيري خطي و منسجم ميتوان گفت که عاشورا و غيبت، دو جزء از پيکرة تاریخ شيعه هستند که وقوع نخستين رويداد، موجب تحقق رويداد دوم شده است و همانطور که عاشورا نتيجة منطقي سقيفه تلقي ميگردد، غيبت امام عصر (عليهالسلام) نيز نتيجة منطقي عاشورا است.
فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدویت
از جمله اندیشمندان برجسته¬ای که در بیان عناصر تفکر شیعه، به این دو مؤلفه توجه دارد، اندیشمند مسلمان، «حامد الگار» است. وی که از تئوریپردازان انقلاب اسلامی است، معتقد است که این انقلاب، ریشه در سنتهای فکری شیعه دارد. آنگاه زیر ساختهای اندیشة شیعی را تحت سه مؤلفة «غیبت»، «فقدان قدرت سیاسی مشروع» و «نفی قدرت حاکم، بر اساس اندیشة شهادت» بر میشمرد.
وی، موضوع غیبت امام مهدی (عليهالسلام) را دائمیترین عنصر تاریخ اندیشة شیعی می¬داند که مرتبط با فقدان مشروعیت هرگونه قدرت سیاسی در عصر غیبت است. از نظر او، انقلاب اسلامی، تحت تأثیر اندیشة امامت و مهدویت است؛ به طوری که شیعه با الهام از مفهوم شهادت-که آن را وامدار واقعة عاشورا و جانباختگی حضرت سید الشهداء (عليهالسلام) است- توانسته است در طول تاریخ و به ویژه در انقلاب اسلامی، به اهداف خود برسد.
در واقع، او تحلیلی ارگانیک و پیکره¬وار از انقلاب اسلامی ایران ارائه می¬دهد و معتقد است که انقلاب ایران، ریشه در تاریخ فکری شیعه و مبانی مذهبی دارد. به همین جهت، وی، امام خمینی را نماد یک سنت دیرینه می¬داند که در این دوره، موفق به تحقق انقلابی دینی در ایران شده است.
تاریخ جوامع شیعی، خود، حاکی از این حقیقت است که بیشترین کارکرد دین در تاریخ، متعلق به دلدادگی¬ها و توجهاتی است که تودة مردم به فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدوی داشته¬اند؛ هر چند که در مقطعی از گذشتة نه چندان دور، یک نوع گسستی را میان این دو مقوله مشاهده می¬کنیم؛ اما آنچه مسلم است، جایگاه ویژه¬ای است که عاشورا و مهدویت، همواره در مبانی نظری و اعتقادی شیعی داشتهاند؛ به طوری که در پژوهش¬های نظری عالمان دینی، التفات به این دو مسأله- به ویژه در حوزة اختیار و قدرت مطلقة امام مهدی (عليهالسلام) - پیوسته، مورد توجه بوده است. اگرچه این مسئله را نیز نمیتوان نادیده گرفت که در برهه¬هایی از زمان، تلاشی بر فرهنگسازی مهدوی، صورت نپذیرفته است.
اما در عصر کنونی، نه تنها نیاز به این فرهنگ، شدیداً احساس میشود؛ بلکه با توجه به آسیبشناسی مسائل مهدوی و آفت¬های موجود در پیرامون آن، ترویج بررسی عقلانی و خردمندانة مسأله، موضوعی بسیار پر اهمیت است؛ چرا که در سالهای اخیر، به دنبال برخوردهای سطحی و قشری با موضوع مهدویت، انحرافاتی در این موضوع، پدید آمده است. به طور مثال، همانطور که نگاه عقلگریزانة حنبلیها به دین، موجب شکلگیری فرقة وهابیت در اهل سنت شد، اخباریگری و عقلگریزی شیخیه نیز موجب شکلگیری فرقة بابیت و بهائیت گردید34 و جریانات انحرافی را در حوزة مسائل مهدوی، دامن زد. از این رو، توجه به کارکردهای عقلانی در مسألة مهدویت، از جمله اموری است که باید محور مهدویتپژوهیِ عصر حاضر، قرار گیرد.