سلوك با عاشوراي حسيني تا خیمة مهدوي (قسمت دوم)
7. حمد بر مصیبت و بلای امام حسین (عليهالسلام)
واقعة عاشورا، بلایی بود که امام حسین (عليهالسلام)، آن را به جهت هدایت ما، تحمل کرد. اگر انسان به چرایی وقوع آن حادثه پی ببرد، خدا را برای این مصیبت، حمد خواهد کرد و این، همان حمدی است که در سجدة آخر زیارت عاشورا به جا میآوریم.
در حقیقت، کشتی نجاتی که پیامبر (صلي الله عليه و آله وسلم)، امام حسین (عليهالسلام) را ناخدای آن میدانند15، همان ابتلا و مصیبت عظیم ایشان است و بهترین راه ورود به این کشتی، توجه به این مصیبت. لذا در زیارت عاشورا، پس از ابراز محبت میخوانیم: «و اسئل الله بحقکم و باشأن الذی لکم عنده ان یعطینی بمصابی بکم افضل ما یعطی مصاباً بمصیبته ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض».
در اثر این مصیبت، شفاعت دنیایی و اخروی امام حسین (عليهالسلام)، نصیب ما میشود. شفاعت دنیایی آن حضرت (عليهالسلام)، آن است که حیات و ممات ما را برای خدا قرار میدهد و شفاعت اخروی ایشان، نجات از عذاب و عقوبت گناهان است و این، در واقع، کسب تمام خیر دنیا و آخرت است.
8. بلای امام حسین (عليهالسلام)، محور تهذیب تاریخ
ابلیس، که پس از رانده شدن از درگاه خدا، فرصت چند دعای مستجاب را از خدا خواسته بود، یکی از خواستههای خود را برای کربلا نگه داشت. در روز عاشورا، هنگامی که حضرت اباعبدالله (عليهالسلام)، در گودی قتلگاه افتاده بودند و تشنگی بر ایشان فشار آورده بود، از خدا خواست که خورشید را با تمام توان بر حسین (عليهالسلام) بتاباند و خورشید به گونهای بر حضرت تابید که نگفتنی است. عطش مخصوص اباعبدالله (عليهالسلام) که معصومین (عليهمالسلام) روی آن حسّاس بودهاند و خدای متعال، روضهاش را برای حضرت آدم (عليهالسلام) خوانده است، نتیجة این گرماست.
در همان حال، جبرئیل اجازه گرفت و میان خورشید و حضرت حائل شد؛ اما حضرت فرمود: «کیست که بین من و حبیبم، حائل شده است؟ ای جبرئیل! کنار برو».
بنابراین ابلیس، تمام توان خود را به کار گرفت که نقطهضعفی از سید الشهدا (عليهالسلام) بگیرد اما ایشان، با تمام وجود، او را زمینگیر کرد و سرانجام، این عبودیت محض، محور عبدویت و تهذیب، در تمامی ادوار شد.
8. یوم الحسین (عليهالسلام)، محور ایام الله
اساساً کسی که ماجرای عاشورا را با آن وسعت و عظمت ببیند، یقین پیدا میکند که پایان این راه، چیزی جز نصرت الهی نخواهد بود؛ چرا که این بندگی، لاجرم یک پایان خوش خواهد داشت: «والعاقبه للمتقین».
اگر کسی، عظمت عاشورا را درک کند، قطعاً این توجه در او پیدا میشود که جریان ابلیس در روز عاشورا شکست خورده و دیگر امکان بقا و ماندگاری ندارد؛ بنابراین، به پایان این جریان ایمان میآورد و کسب توفیق حضور در آن پایان خوش، خواسته و آروزی او میشود: «فاسئل الله الذی اکرمنی مقامکم و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) ».
9. سلوک با بلای حضرت مهدی (عجلاللهتعالي فرجهالشريف)
بلای امام زمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف)، به قدری عظیم و بزرگ است که غم و مصیبت آن، ائمه (عليهمالسلام) را سالها پیش از میلاد آن حضرت، به گریه وا میداشت. چنانچه، برخی از اصحاب امام صادق (عليهالسلام) نقل کردهاند که بر آن حضرت وارد شدند و ایشان را در حالتی یافتند که گریهای شدید مینمودند و پیوسته میفرمودند: «سیدی! غیبت تو، خواب را از من گرفته است» و آنگاه که علت را جویا میشوند، حضرت میفرمایند: «کتاب جفر را نگاه میکردم که به غیبت حضرت مهدی (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) و حوادث آن دوران رسیدم».
یکی از بزرگترین درسهای سورة یوسف، چگونگی برخورد حضرت یعقوب (عليهالسلام) با مسئلة غیبت ولی خدا است. او همیشه مشغول گریه بود؛ در حالی که در مقام نبوت و عصمت، قرار داشت و میبایست پیوسته به یاد خدا مشغول باشد. پس اگر گریه بر یوسف (عليهالسلام)، جزئی از سلوک ایشان به سوی خدا محسوب نمیشد، آنگونه گریه نمیکرد؛ چرا که انبیاء، حتی از افعال مباح هم پرهیز میکردند. اما ایشان، بر آن واقعه، به قدری گریه کرد که چشمهایش، سفید و کمرش، خم شد و حتی زمانی که به جنون، متهم گشت نیز، دست از گریه برنداشت. پس باید با بلا و غیبت ولیّ خدا، این گونه برخورد کرد؛ نه آنکه ولیّ خدا مبتلا باشد و ما در غفلت باشيم؛ چنانچه این مسئله، یکی از پیامهای مهم دعای ندبه است: «عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی».
اینجاست که متوجه میشویم چرا در بعضی از روایات، غیبت امام زمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف)، به غیبت حضرت یوسف (عليهالسلام) تشبیه شده است؛ چرا که مبتلاترین فرد در غیبت یوسف (عليهالسلام)، خود او بود. در غیبت حضرت صاحب الزمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) نیز مبتلاترین شخص، خود حضرت است؛ از این رو، تحمل غیبت برای ایشان، از همه دشوارتر میباشد.
10. موانع راه سلوک با اولیاء خدا
الف) عدم آمادگی همراهی با ولیّ خدا
ب) علاقه به دنیا
تأخیرها، سستیها، کممعرفتیها و از همه مهمتر، تعلقات به دنیا، گاهی سبب میشود که انسان حتی تا مرز ریختن خون امام معصوم نیز، پیش برود؛ چنانچه این اتفاق، برای کوفیان زمان امام حسین (عليهالسلام) افتاد و همان کسانی که برای سیدالشهدا (عليهالسلام) نامه نوشتند و ایشان را دعوت نمودند، سرانجام برای حفظ دنیای خود و کسب غنیمت، از یکدیگر سبقت گرفتند.
تعلق خاطر به دنیا، بالاخره انسان را رو در روی اولیای خدا قرار میدهد و این خطر جدی برای همة کسانی که خود را از تعلقات، پاک نکردهاند، وجود دارد. برخی از بزرگان، دربارة گریة بر امام حسین (عليهالسلام)، تعبیر زیبایی دارند. آنها معتقدند یکی از اقسام گریه در مراسم سیدالشهدا (عليهالسلام)، گریة خوف است؛ یعنی انسان واقعاً خائف باشد که مبادا جزو مدعیانی قرار بگیرد که نامه نوشتند و گفتند: «باغهای ما، آماده، نهرهای ما، جاری و مزارع ما، خرّم و آباد است و فقط منتظر قدوم شما هستیم»؛ اما هنگامی که ولیّ خدا به سویشان آمد، به روی او شمشیر کشیدند و او را محاصره کردند.
ج) جمع بین دنیا و آخرت
در این میان، عدهای گفتند: «نه همراه سید الشهدا (عليهالسلام) میجنگیم و نه با ابن زیاد درگیر میشویم»! امکان ندارد که انسان بتواند دین خود را حفظ کند اما در مقابل باطل، از حق، دفاع نکند. ارادة جمع بین این دو موجب شد که عدهای به خیال اینکه سرانجام، صلح خواهد شد، به همراه لشکر ابنزیاد به کربلا بروند؛ اما کمکم کار به جایی رسید که در جنایات، از یکدیگر سبقت میگرفتند تا مبادا کسی نزد ابنزیاد از کمکاری آنها گله کند.
آنها تصور میکردند که بودن در لشکر ابنزیاد، در صورتی که کار به کشتار و ریختن خون سیدالشهدا (عليهالسلام) نیانجامد، جرم نیست؛ غافل از اینکه به محض صفبندی میان حق و باطل، باید به هر قیمتی که شده در جبهة حق قرار گرفت.
حرّ ـ که شخصيت بسيار محترم و فوقالعادهای است و با توجه به شرایطش، با رجوع به امام حسین (عليهالسلام) معجزه كرد ـ هنگامی که برای عذرخواهی خدمت سیدالشهدا (عليهالسلام) رسید، به ایشان عرض کرد: «گمان نمیکردم کار ابنزیاد با شما، به اینجا برسد». در حالی که این فکر از اساس، غلط است.
د) احساس عدم احتیاج به ولیّ خدا
امروز هم آمادگی برای ظهور، جزو وظایف منتظران محسوب میشود و از آنجا که ظهور، ناگهانی واقع میشود، باید در همه حال، آمادگی خود را حفظ کنند. اصحاب امام زمان (عليهالسلام) به دلیل برخورداری از آمادگی، به محض شنیدن ندای حضرت، همگی در مکه جمع میشوند. آنان، به گونهای آمادهاند که اگر آب، دستشان باشد، زمین میگذارند و برای یاری امام خود میشتابند.
مسلم بن عوسجه در راه حمام بود که حبیب بن مظاهر با او روبرو شد. هنگامی که در جریان استنصار امام حسین (عليهالسلام) قرار گرفت، حتی به خانه بازنگشت و هر دو به طرف کربلا رفتند.
اگر انسان، هر روز صبح، فکرش این نباشد که «امروز، کدام کار امام زمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف)، زمین مانده است تا من بردارم؟»، به جایی نخواهد رسید. اگرچه طبق متن صلواتی که از امام حسن عسگری (عليهالسلام) برای امام عصر (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) نقل شده16، بار ما را نیز، امام زمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) بر میدارد؛ اما به هر حال، باید دید کجاي اردوگاه ایشان، خالی است تا همان جا را پر کرد.
11. محبت، سرمنزل نهایی
انسانی که از خود به سوی خدا هجرت کرده است، دیگر بر اساس منافع خود تصمیم نمیگیرد؛ بلکه همه چیز را برای محبوب میخواهد و همة توجهش در دو مسئله خلاصه میشود: «زیباییها و جمال محبوب»و«قصور و کوتاهیهای خودش». پس، محبت از یک سو، محبّ را در محبوب ذوب میکند و از سوی دیگر، او را به مراقبه از خود و افعال خود، وا میدارد؛ چراکه تمام توجه انسان محبّ، به این مسئله است که مبادا از دایرة محبت محبوب، خارج شود.
انسانهایی بیش از همه، برای امام خود، جانفشانی میکنند که به مقام محبت و وفا رسیدهاند؛ چنانچه، سعید بن عبدالله در هنگام نماز ظهر عاشورا، خود را سپر حضرت سیدالشهدا کرد و در آخر، باز هم خود را بدهکار میدانست و از حضرت پرسید: «آیا وفاکردم؟!».
اساساً، دین بر پایة محبت بنا شده است17و لذا مهمترین رشتهای که میتواند ما را به اهل بیت (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) پیوند دهد، حب ایشان و بغض دشمنان ایشان است. اگر از ما حبّ ولیّ خدا خواسته شده، بدین علت است که او نیز به ما محبت دارد؛ چنانچه امام صادق (عليهالسلام) فرمود: «ما نه تنها شما را، که بوی شما را نیز دوست داریم». نبی اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) نیز، به گونهای در هدایت انسانها مشتاق و کوشا بود که از طرف خداوند، خطاب رسید که ما قرآن را به جهت سختی و مشقتِ تو نازل نکردیم18. پس این رابطه، یک رابطة محبتآمیز است و باید تلاش کرد تا در این عرصه، به حدّ مقبولی رسید؛ چراکه اگر انسان به مقام محبت و اشتیاق نرسد، نمیتواند از سرچشمة ولایت ولیّ الله، سیراب شود.
اینجاست که باز، نقش بلاء و سلوک با آن، مطرح میشود؛ زیرا بلاء، بهترین وسیله برای رسیدن به این تشنگی و اشتیاق، میباشد: «البلاء للولاء».