اجرای دکترین «تجمع و یورش» توسط ژابوتینسکی
از آن جا که هدف اصلی ما از این مقاله ارائه ی نمونه هایی از اجرای ایده ی «تجمع و یورش» به خوانندگان عرب در سراسر جهان است- ایده ای که احدهاآم بنیانگذار و تئوریسین آن محسوب می شود و ما در جای خود از این شخص سخن گفتیم- ما در این جا به دلایلی که ذیلاً می آید، با آوردن اطلاعات بیشتری درباره ی ژابوتینسکی، از شروع اجرای این برنامه در فلسطین به اختصار گفتگو می کنیم:1- ژابوتینسکی و رفقایش از زمان برپایی نخستین کنگره ی هرتزل در شهر بال (1898) جزء اولین کسانی بودند که اعلام داشتند کشور یهود باید در تمامی فلسطین و شرق اردن (پادشاهی اردن هاشمی) تشکیل شود و سپس از نیل تا فرات در برگیرد.
2- نیز او از کسانی است که اظهار داشت رسیدن به این هدف باید از طریق «تجمع و یورش» یعنی با قدرت اسلحه انجام گیرد.
3- در سال 1922 از وایزمن و سازمان صهیونیسم جدا شد و با ایجاد حزب سیاسی جدیدی به نام Revisionist (1) (فرصت طلب) برنامه ی خود را اعلان کرد و پیشنهاد نمود که با توافق این سازمان در حرکت صهیونیسم جهانی انشعابی به وجود آورند. محور این انشعاب این بود که وایزمن نقش «کاوور» (2) را ایفا ککند و ژابوتینسکی نقش «گاریبالدی» (3) را، و مانعی ندارد که در نمایش این چهره تا جایی که ممکن است مبالغه و افراط شود و، چنان که عربهای فلسطینی آن روز می دانند، همین طور هم باشد.
4- در فلسطین همه ی عربها با نام او آشنایند اما نسلعرب 1948 به بعد از ژابوتینسکی جز اندکی نمی داند و یا بهتر است بگوییم که او را تنها به نام یک یهودی- صهیونیستی خونریز می شناسد.
5- او نخستین یهودی صهیونیستی است که با اطلاع برخی دولتمردان به طور قاچاق اسلحه وارد فلسطین کرد، و در حوادث موسم النبی موسی در آوریل 1920 آشکارا از این سلاحها استفاده کرد و لذا حکومت ناچار به محاکمه ی او شد. ژابوتینسکی در اثنای محاکمه قاضیان نظامی انگلیسی را به ریشخند می گرفت و می گفت: هر حکمی که می خواهید صادر کنید؛ زیرا مطمئناً حکم شما بزودی لغو خواهد شد! چنان که خواننده ملاحظه کرد عملاً هم چنین شد. علاوه بر این، وی در دادگاه با کمال افتخار اظهار می داشت که اسناد روشنی در دست دارد که از صندوق محرمانه ی «شیفر» به سرقت رفته است؛ صندوقی که- به گفته ی خانم نیوتن- کلید آن باید همیشه به گردن رئیس ستاد جنگ ارتش بریتانیا آویخته باشد.
6- در سال 1920 دادگاه نظامی، ژابوتینسکی را به پانزده سال زندان با اعمال شاقه و اخراج وی از کشور پس از گذراندن این مدت محکوم کرد. اما چندی نمی گذرد که بخشوده می شود و آزادانه به جست و خیز می پردازد. کسی که او را مورد عفو قرار داد هربرت ساموئل، نخستین فرماندار کل غیرنظامی، بود. وی در نظر یهود «عزرای دوم» یا نخستین فرمانروای اسرائیل بعد از اسارت بابلی به شمار می آید. ژابوتینسکی زیر بار این عفو هم تبار خود نرفت، چون با عربهایی که همزمان با او بخشوده شده بودند در یک سطح قرار داده شده بود. غرور یهودی را ببینید! گاه روباه و زمانی چون خرگوش!
7- ژابوتینسکی نخستین سازمان دهنده ی تمامی سازمانهای ترورتیستی مخفی در فلسطین است.
8- در اوت 1940 درگذشت.
9- تمام کشتارهایی که یهودیان در فلسطین کردند، بویژه قتل عامهای 1948 و بعد ازآن، اجرای برنامه ی «تجمع و یورش» محسوب می شود، و ژابوتینسکی نخستین فردی است که اصل «تجمع و یورش» را به مرحله ی اجرا در آورد.
اینک چکیده ی شرح حال ژابوتینسکی را تا آن جا که توانسته ایم از این طرف و آن طرف جمع آوری کنیم، می آوریم تا بدین وسیله چهره ای از مردی که در کنار رفیقش یوسف ترومپلدور نخستین اجرا کننده ی برنامه ی «تجمع و یورش» در فلسطین بود، به تصویر بکشیم.
منابع ما در بیان این مطالب که به اختصار آوردیم عبارتند از: اطلاعات مستقیم و بلاواسطه ی خود ما که در سراسر دوران قیمومت در فلسطین بوده ایم، خاطرات وایزمن، کتاب انگلیسی نویل باربر، کتاب خانم نیوتن، کتاب شرقیات (Orientations) اثر رونالد استورس (استاد لورنس و فرماندار بیت المقدس از 1920 تا 1926) خاطرات کلنل کیش، گزارش انجمن سلطنتی انگلستان 1937-1936 و کتاب هرویتز.
چکیده ی شرح حال ژابوتینسکی
ولادیمیر ژابوتینسکی، همچون احدهاآم، از یهودیان اودسا، واقع در ساحل دریای سیاه (ایالت اوکراین) است. اودسا بزرگترین لانه ی تلمود است و به علت ظهور ماجراجویانی که برای گرفتن انتقام از تزاریسم روسیه دست به فعالیتهای مخفیانه ی تروریستی زدند، نام این شهر در سده های اخیر بر سر زبانها افتاد. در دوران تزاریسم یهودیان اودسا و دیگر نقاط اوکراین زندگیی توأم با زد و خورد داشتند؛ گاه ضربه می زدند و گاه ضربه می خوردند. یهودیان که از قرن نهم میلادی یا پیش از آن در این منطقه زندگی می کردند آمیخته از عناصر مختلفی، از جمله عنصر خزر (4) بودند. در عصر صهیونیسم شخصیتهایی چون احدهاآم، اوسشکین- همکار وایزمن-، متفکر یا فیلسوف صهیونیستی دکتر پینسکر نویسنده ی کتاب خودآزادی یا خود را آزاد کن، حییم نحمان بیالیک (5) شاعر صهیونیسم و کسی که در بوق نهضت یهود دمید و کشتارهای قوم خود بویژه در اودسا اوکراین این را توصیف کرد، و تعداد زیاد دیگری از اودسا سر برداشتند که همگی نقش پیشرو و طلایه دار را ایفا کردند. اینها که نامشان را بردیم- به استثنای پینسکر- از اودسا به فلسطین آمدند و در این سرزمین اقامت گزیدند. گفتنی است که اودسا از دیرباز آکنده از لانه های «دلباختگان صهیون» بود.ژابوتینسکی در سال 1880، یعنی چهارده سال پیش از ظهور «صهیونیسم سیاسی» به وسیله ی هرتزل، به دنیا آمد. او شش سال از وایزمن کوچکتر و شش سال از بن گوریون (گورین) (6) بزرگتر است. همچون هرتزل در دنیای مطبوعات نشو و نما یافت. چندین زبان را به خوبی فرا گرفت و امضای مستعار «التالیا» را برای خود برگزید. این کلمه اشاره ی نمادین به معنایی دارد که ما نتوانستیم به آن دست یابیم. خطیبی بود شیفته ی سیاست، اما به اعتراف وایزمن و هرویتز، نویسنده ی کتاب نبرد در راه فلسطین، طبیعه و ذاتاً برای این کار شایستگی نداشت.
علاوه بر شناخت نزدیک ما از ژابوتینسکی در فلسطین، در بررسیهای خود راجع به وی نتوانستیم اخبار و اطلاعات مفصلی پیرامون زندگیش به دست آوریم، ولی به هر حال او یک «تلمودی» است و روح صهیونیسم را از پروتکلها که این نیز به نوبه ی خود از تلمود نشأت گرفته، در جان خود دمید. نخستین رایحه ای که به مشام رسید نشان از آن داشت که احدهاآم نویسنده ی پروتکلهاست و او را در معرض این اتهام ناقدان قرار داد. از این رو، ژابوتینسکی که همشهری احدهاآم بود تظاهر به دشمنی با او کرد و به هر طریقی این دشمنی و نفرت خود را اظهار می داشت. با آن که دلیل معقولی برای این نفرت وجود نداشت چرا ژابوتینسکی چنین وانمود می کرد؟ شاید این امر نیز همچون جدایی و انشعاب میان شخص ژابوتینسکی و وایزمن به گونه ای که اینک در ضمن سخن روشن خواهد شد، ساختگی و ریاکارانه باشد و شاید هم ناشی از ترس، لیکن می توان ژابوتینسکی را از آغاز جنگ جهانی اول که در آن زمان سی و چهار سال از عمرش می گذشت، پیگیری کرد. از این زمان به بعد ظهور تند و خشن او در صهیونیسم آغاز می شود و جز به اصل «تجمع و یورش»، برنامه ی احدهاآم فیلسوف و تئوریسین این ایده، نمی اندیشد. به این دلیل، احتمال بیشتر می دهیم که تظاهر او به نفرت از احدهاآم در واقع چیزی نیست جز یک امر ساختگی و رد گم کن. در سال 1914 و پیش از آن، ژابوتینسکی رفت و آمدهای زیادی به ایتالیا، فرانسه، انگلستان، مصر و چند کشور دیگر داشت و زمانی که جنگ جهانی اول به وقوع پیوست وی در اسکندریه بود. به گفته ی وایزمن، شهرت ژابوتینسکی به سبب کتابها و نوشته هایش نگاه بسیاری از جمله ماکسیم گروکی و فلیسوف بزرگ لئون تولستوی را به سوی او جلب کرد.
ژابوتینسکی خبرنگار روزنامه ی روسی Russkiya Vyedomosti در اسکندریه بود. وایزمن می افزاید: «مسافرتهای او در مرحله ی اول جنگ برای ما غامض و مبهم است». آیا این درست است؟ اما ما از طریق همین وایزمن می دانیم که ژابوتینسکی زمانی که در مصر به سر می برد و جنگ تازه شروع شده بود، به همراه دوستش یوسف ترومپلدور (7) فکر ایجاد یک سپاه نظامی یهودی را برای جنگ در کنار متفقین مطرح کرد. این طرح بعداً با تشکیل به تعبیر وایزمن، «سپاه قاطری صهیون» به مرحله ی اجرا درآمد و در گالیپولی (8) به کار گرفته شد. این سپاه به سبب شکستی که خورد و در تاریخ جنگ جهانی اول مشهور است، برای متفقین، بویژه انگلیس، بد قدم بود.
مدتی بعد، ژابوتینسکی به لندن رفت و در آن جا برای عملی ساختن ایده ی تشکیل یک سپاه یهودی به منظور هدفی که ذکر کردیم، شروع به فعالیت کرد. اما در این راستا تنها وایزمن و یکی دیگر از رهبران صهیونیستی به نام یوسف کوین (Cowen) (9) و همسر وایزمن با او همکاری کردند. برای هماهنگ کردن کارها لازم بود بحث مفصلی در این زمینه صورت پذیرد. لهذا وایزمن از ژابوتینسکی دعوت کرد که در منزل او اقامت گزیند. در این جا بود که رابطه ی میان این دو نفر تقویت شد و از آن پس، هر دو از یک جام می نوشیدند، منتها وایزمن اندیشمندتر و چاره اندیش تر بود. با شروع تشکیل «لژیون یهود»، روتنبرگ به وایزمن و ژابوتینسکی پیوست و سه نفری تمامی بار را به دوش کشیدند.
وایزمن می گوید:
«ما تازه کار را شروع کرده بودیم. در یکی از گفتگوهای فراموش ناشدنی چشمم به او افتاد. گفتم: ژابوتینسکی! مسئوولیت تبلیغات صهیونیسم چه به صورت سخنرانی و چه به صورت نوشته به عهده ی توست؛ زیرا در این زمینه استعداد درخشانی داری. او نگاهش را به من دوخت و در حالی که نزدیک بود اشک از چشمانش سرازیر شود. گفت: دکتر وایزمن! تنها کاری که من برای آن آمادگی دارم فعالیت سیاسی است اما می بینم که تو مرا به سمت کار دیگری سوق می دهی. (وایزمن می گوید): من متعجب و گیج شدم! زیرا، او اهلیت کار سیاسی را نداشت و از عهده ی بده بستان با انگلیس بخوبی بر نمی آمد. چه، وی روحیه ای عناد آمیز داشت و نمی توانست زیاد بردباری نشان دهد و در هنگام شداید به دشواری می توانست واقعیت ها را ارزیابی کند. از فرط شور و هیجان، همیشه خوشبین، بسیار امیدوار و معیارهایش وسیع بود. او، علی رغم آن که در اثنای مساعی خود برای تشکیل لژیون یهود با شکست مواجه شد، هیچ یک از این خصلتهایش را تغییر نداد».
وایزمن سپس می افزاید:
«او سرانجام موفق شد و لژیون را تشکیل داد و در سال 1918 که من در فلسطین بودم به این کشور آمد و به درجه ی سروانی ارتقا یافت، و در آخر همین سال که من داشتم فلسطین را ترک می کردم، او را به عنوان افسر سیاسی در سازمان صهیونیسم انتخاب کردیم اما باطناً از این تعیین او خوشنود نبودم. تنها چیزی که از ترس و نگرانی من کاست وجود دکتر «ادر» به عنوان مافوق او بود و من فکر کردم که بودن این دو نفر با هم مشکل را حل می کند».
این سخنان وایزمن درباره ی ژابوتینسکی چیزی جز تناقض گویی آشکار نیست؛ زیرا، بعد از آن که به عدم شایستگی ژابوتینسکی برای پرداختن به امور سیاسی اعتراف و در لندن او را نصیحت می کند که به کار تبلیغات بپردازد، در فلسطین شاهد آنیم که ژابوتینسکی را برای دقیق ترین کار مربوط به صهیونیسم انتخاب می کند، آن هم در زمانی که صهیونیسم مرحله ی آغازین رویش خود را می گذراند و حکومت نظامی برقرار است و جنگ ادامه دارد و یهود در فلسطین با تشکیل اقلیتی ناچیز که از 6% کل جمعیت فراتر نمی رود و همچنان در دوران ذلت و خواری طبیعی خود به سر می برد. افسر سیاسی بودن در سازمان صهیونیسم به معنای داشتن رابطه ی قوی با حکومت نظامی است. وایزمن می گوید که با گذاشتن دکتر «ادر» به عنوان مافوق ژابوتینسکی وضعیت را تصحیح و جبران کرده است. البته این مافوق بودن جنبه ی اداری نداشت بلکه دکتر ادر حالت مشاوری را داشت که در مشکلات و گرفتاریها به کمک ژابوتینسکی می آمد و او را نجات می داد.
این تناقض گویی وایزمن- که در خاطرات او فراوان دیده می شود- علت دارد. وایزمن که شاگرد احدهاآم است، ترجیح می دهد نخستین افسر سیاسی سازمان صهیونیسم در سال 1918، یک یهودی صهیونیست معتقد به عقیده ی «تجمع و یورش» باشد. و ظاهراً این عقیده ی ژابوتینسکی کارآمدتر از اندیشه ی یوسف کوین بود، لذا وایزمن ترجیح داد که ژابوتینسکی شکافنده باشد و کوین وصله کننده. اندکی بعد مشاهده می کنیم که این خود وایزمن است که با خوردن غوره دندانهایش کور می شود.
اکنون نکته ی بی نهایت مهمی در دست داریم که جنبه ی دیگری از تاکتیک دانشوران صهیون را برملا می کند. چه، به گفته ی وایزمن کسانی که از ایده ی ژابوتینسکی برای تشکیل لژیون یهود جانبداری کردند عبارت بودند از خود او و همسرش و یوسف کوین. و با پیشرفت طرح، روتنبرگ (10) نیز که از ارکان صهیونیسم بود به آن پیوست. وایزمن می گوید که سازمان صهیونیسم در برابر این ایده ایستاد و با ژابوتینسکی مخالفت کرد و یهودیهای غیر صهیونیست فریاد مخالفت سر دادند و آن را به فال بد گرفتند و بدین سان از همه سو بوی یأس و نومیدی به مشام می رسید. جنبش صهیونیسم دفتر مرکزی وسیعی در آلمان داشت و در آغاز جنگ این دفتر به کپنهاک منتقل شد و به نام جنبش صهیونیسم بیطرفی یهودیان جهان را در جنگ جهانی اول اعلام کرد. این دفتر که وایزمن آن را «دفتر بیطرفی» می نامد، مخالفت خود را با ایده ی تشکیل لژیون یهود، طبعاً با وسایلی که با آسانی در اختیار صهیونیستها بود، به اطلاع مراجع صهیونیستی لندن رساند. وایزمن می گوید که عده ای از انتقاد کنندگان به او گفتند: «با آن که تو در جنبش صهیونیستی ات برای وحدت جهان یهود می کوشی شاهد آنیم که در راه تجزیه ی آن عمل می کنی». اینها همه فریب و نیرنگ است. چرا که برنامه و نقشه ی صهیونیستی، علی رغم پاره ای اختلافات ظاهری، از جوهره ی واحدی برخوردار است.
این یکی دیگر از تناقض گوییهای وایزمن است. اگر واقعیت چنان است که وایزمن می گوید، پس چرا با وجود این مخالفت و ناسازگاری مهم همچنان به کار خود با ژابوتینسکی ادامه داد؟ برای آن که براحتی بتوانیم به علت ضد و نقیض گوییهای ریاکارانه ی وایزمن پی ببریم لازم است ماهیت این دفتر- دفتر بیطرفی صهیونیستی- را که از برلین به کپنهاک منتقل شد و بیطرفی صهیونیستها را در جنگ اعلام کرد، روشن سازیم.
زمانی که آتش جنگ جهانی اول شعله ور شد، صهیونیسم تصمیم گرفت خود را برای سوداگری آماده کند؛ سوداگری با متفقین در لندن و با دول مرکزی- آلمان و نروژ- در برلین. از این رو، دفتری در کپنهاک برای خود به وجود آورد و آن را دفتر بی طرفی جنبش صهیونیسم خواند و یک هیأت صهیونیستی نیز در برلین باقی گذاشت. دفتر بیطرفی می توانست هم از لندن و هم از برلین اطلاعاتی کسب کند و به ارزیابی و مقایسه ی آنها بپردازد. در پنجم نوامبر 1914، یعنی دومین روز ورود ترکیه به جنگ در کنار آلمان، صهیونیستهای بریتانیا شروع به چانه زدن با انگلستان بر سر فلسطین کردند. هربرت ساموئل که در آن زمان وزیر مشاور بود، نخستین قدم را در این راه برداشت. اینک که ترکیه در کنار آلمان وارد جنگ شده بود، او با تقدیم دادخواستی به نخست وزیر تقاضا کرد که انگلستان در پایان جنگ، فلسطین- یا به تعبیر خودش سنجق (استان) قدس- را به تیول یهود در آورد. هربرت ساموئل که در آن زمان وزیر مشاور و وابسته به دولت خود بود، به نام چه کسی این حق را به خود می دهد که چنین تقاضایی بکند؟ به نام نیروی سازش، صهیونیسم پشت پرده. در این جا راجع به مجاری اموری در لندن به شرح و بسط نمی پردازیم. چه، چانه زدنهای لندن سرانجام کار خود را کرد و صهیونیستها، نه در پایان جنگ، بل در 1917 که آتش جنگ هنوز در فلسطین شعله ور بود، به «اعلامیه ی بالفور» دست یافتند. آنچه در این جا برای ما اهمیت دارد توجه کردن به سوداگری و چانه زدنهای صهیونیستها در برلین و استانبول است، تا نه تنها به علت تناقض گوییهای وایزمن پی ببریم، بلکه همچنین با چگونگی عملکرد «باند دانشوران صهیون»، آن هم نه از عهد هرتزل و احدهاآم و دلباختگان صهیون که از روزگاری که ناپلئون برای استیلا بر مشرق زمین و بستن راه هند بر انگلیس به مصر حمله کرد، آشنا شویم.
ژابوتینسکی از 1920 تا 1940
پیش از این گفتیم که وایزمن در سال 1918 ژابوتینسکی را برای اشغال حساسترین پست صهیونیستی، یعنی افسر سیاسی در سازمان صهیونیسم برگزید، و این نخستین گام در راستای اجرای سیاست اعلامه ی بالفور بود. نیز گفتیم که وایزمن ژابوتینسکی را بر دیگران ترجیح داد؛ چون به نظر او ژابوتینسکی گستاخترین حامل و مجری روش «تجمع و یورش» بود. این در حالی بود که وایزمن صراحهً گفته بود ژابوتینسکی شایستگی دخالت در مسائل سیاسی را ندارد. افزون بر این، وایزمن گفته بود که وقتی در منزل خود در لندن با ژابوتینسکی به سر می برد «با هم غرق در رؤیا و خیالبافی بودند». همچنین به گفته ی او «ژابوتینسکی خوب صحبت می کند، دلرحم و بخشنده است و برای کمک به افراد گرفتار همیشه آماده می باشد». بالاتر از همه ی اینها، خصوصیتی که وجود او را آکنده، این است که دوست دارد نقش قهرمانهای نمایشنامه ای و شوالیه های استثنایی را بازی کند... برعکس احدهاآم که فاقد این خصلتهاست».نیز می گوید: «دو نفر از صهیونیستهای روسی، یعنی چلنوف و اوسشکین، فاقد ایمان صهیونیستی به پیروزی بریتانیا بودند و تا آخرین لحظه نیز بر این ناباوری خود باقی ماندند. در این میان باید ژابوتینسکی و پنحاس روتنبرگ را استثنا کرد». با همه ی این احوال، وایزمن بدون اعتنا به این خصلت ژابوتینسکی که در مسائل سیاسی با انگلستان کمتر نرمش و انعطاف از خود نشان می داد، او را برای هدفی دورتر، یعنی همان عملی ساختن روحیه ی تجمع و یورش، انتخاب کرد ولی بازیگر صحنه ی سیاسی دکتر ادر بود.
چند روز پس از آن که ژابوتینسکی پست خود را تحویل گرفت وایزمن آماده ی بازگشت به لندن بود، ژنرال کلایتون دکتر وایزمن را احضار کرد و با ملایمت به او گفت: «هر روز برای ملاقات من وقت مشخصی را انتخاب کند و بدون قرار قبلی سرزده به سراغم نیاید». وایزمن می گوید زمانی که از دفتر کلایتون خارج شد احساس نگرانی به او دست داد. اندکی بعد وایزمن در پاریس با ژنرال آلنبی ملاقات کرد. در این دیدار آلنبی توجه او را به وضعیت آشفته ی قدس جلب کرد و گفت که بهتر است وی در قدس باشد. وایزمن نصیحت ژنرال را بجا دید و آن را پذیرفت.
در جریان حوادث یوم النبی موسی در سال 1920، ناگهان ژابوتینسکی سلاحی را که مخفی کرده بود در می آورد و به قصد دفاع از یهودیانی که مدتها پیش از جنگ جهانی در داخل قدس ساکن شده و اکثراً مستأجر خانه های متعلق به عربهای مسلمان بودند، خود را به داخل شهر که گرداگرد آن بارویی قرار داشت، می رساند. ژابوتینسکی نه به عربها اعتنایی ورزید و نه ارتش بریتانیا برایش اهمیت داشت؛ چرا که او از اودساست و اودسا شهر خون است، و یکی از عوامل اشتهار بیالیک شاعر، توصیفی است که وی از خون کرده است و طبق گفته ی ناقدان ادب، شعر «مرا پنهان کن» او یکی از ارزنده ترین اشعار وی به شمار می آید. ژابوتینسکی که دوست داشت نامش به عنوان نخستین قهرمان نمایش در قدس به ثبت برسد، بازداشت و گرفتار دادگاه شد. زمانی که ژابوتینسکی، برافروخته از روحیه ی انتقام از قتل ترومپلدور که در مستعمره ی یهودی «تل حی»، واقع در نزدیک مرزهای سوریه، کشته شده بود، به محله ی یهودی نشین داخل شهر نفوذ کرد از قتل ترومپلدور بیش از چند هفته نمی گذشت.
در سال 1922 نگرانی و ناآرامی عربها از سرازیر شدن یهودیان به کشور شدت گرفت. لذا چرچیل، وزیر مستعمرات، با انتشار کتاب سفید خود سعی کرد مفهوم اعلامیه ی بالفور و میهن ملی را به گونه ای تفسیر کند که رضایت هر دو گروه- عربها و یهود- را فراهم آورد، اما از ناحیه ی عربها شکست خورد و یهودیان بیش از پیش از او خشنود شدند. تفسیرات چرچیل فراتر از آن چیزی بود که در اعلامیه ی بالفور و سند قیمومت آمده بود؛ چه، وی اظهار داشت که میزان مهاجرت متناسب با گنجایش اقتصادی کشور خواهد بود و با این سخن بر ماده ی ششم سند قیمومت که زیان کمتری برای عربها در برداشت، خط بطلان کشید. او مهاجرت یهودی به فلسطین را یک «حق بی منت» خواند و گفت که فلسطین هرگز ویژه ی گروه خاصی نخواهد بود و آن را مشمول تعهد بریتانیا به حسین ندانست. گویی چرچیل با کتاب سفید 1922 سنگ بنای میهن ملی را گذاشت. این بود که عربها آن را نپذیرفتند و همچنان حقوق خود را مطالبه می کردند.
زمانی که سازمان صهیونیسم بالاتفاع کتاب سفید را پذیرفت- کتابی که عربها از پذیرش آن که به مصلحت میهن ملی بود سرباز زدند- ژابوتینسکی عضویت سازمان را داشت و به همراه بقیه بر تصمیم پذیرش کتاب سفید صحه گذاشت، اما در راستای برنامه ی خود و به روش «کاوور و گاریبالدی» از سازمان کناره گرفت و یا چنین وانمود کرد و حزبی موسوم به Revisionist (11) به وجود آورد و این در برنامه ی او به معنای تجدید نظر در سند قیمومت بود، به گونه ای که متن آن شرق اردن را در برگرفته در نقشه ی جغرافیایی مورد نظر حکومت یهود، یعنی دو کرانه ی رود اردن، جای گیرد و سپس از نیل تا فرات توسعه یابد.
ژابوتینسکی، در جهت تکمیل نمایش، علناً به مخالفت با سیاست وایزمن یعنی سازمان صهیونیسم برمی خیزد و در راه تحقق آمال و آرزوهای خود برای تشکیل دولت یهود حریصانه می کوشد. او حالا حزب سیاسی، مطبوعات و تشکیلاتی کارگری داشت که وی را حمایت و تأیید می کردند. گاه وایزمن را به باد تمسخر می گرفت و از وی با عبارت «نهنگی چوبین برای ایجاد ترس» یاد می کرد. وایزمن می گفت: «ژابوتینسکی گمان می کند که اگر من زمین بخورم او بالا می آید و پیشرفت می کند». همه ی این موضعگیریها از سوی دو گروه نمایشی از پیش توافق شده بود چرا که ماهیت و جوهره ی هر دو یکی بود.
از سال 1925 به بعد ژابوتینسکی در زمره ی رهبران جهانی صهیونیسم درآمد. در همین سال، وی در برابر ورود غیر صهیونیستها به سازمان یا آژانس یهود، به این دلیل که وجود آنها فایده ای در بر ندارد، به مقاومت برخاست.
در سال 1929 عده ای از دار و دسته ی خود را واداشت تا از آژانس یهود کناره گیری کنند اما خود او با دیگران در آژانس باقی ماند. در همین سال قیام براق به وقوع پیوست و ژابوتینسکی از فلسطین اخراج شد.
در سال 1931 از کنگره ی جهانی صهیونیسم خواست تا نقشه ی کشور یهود را در دو کرانه ی اردن تأیید کند (12) و سیاست کنگره علناً بر این قرار گیرد.
در سال 1933 «آرلوسوروف» (13) رئیس سازمان صهیونیسم، در حالی که با همسر خود در یک شب مهتابی مشغول قدم زدن در حومه ی تل آویو بود به وسیله ی پیروان ژابوتینسکی به قتل رسید. دادگاه مرکزی قاتلان او را محکوم کرد، اما آنان در دادگاه استیناف تبرئه شدند و این امر افکار عمومی در فلسطین و حتی بعضی از یهودیان را بسیار حیرتزده کرد، چرا که نشان داد نفوذ پنهان صهیونیستی قاتلان را از دادگاهها از مقابل قاضیان نجات می دهد!
در سال 1935 ژابوتینسکی از سازمان جهانی صهیونیسم کناره گرفت و «سازمان جدید صهیونیسم» (14) را تأسیس کرد و آژانس یهود را در معرض حملات پی در پی قرارداد و اظهار می داشت که این آژانس نماینده ی یهود در جهان نیست. بزرگترین گروه یهودی که هم عقیده ی او بود و با وی همزبانی و همراهی می کرد یهودیهای لهستان بودند. ژابوتینسکی سپس دامنه ی دعوت خود را گسترش داد و اظهار داشت که دروازه های فلسطین باید به روی تمامی یهودیان پراکنده که شمارشان از هشت تا هجده میلیون نفر بود، باز شود و همگی با تجمع در فلسطین از پراکندگی رهایی یابند. او به تکیه کردن بر جوانان یهود فرا می خواند و آنها را «نسل جنگ» (متکی بر تجمع و یورش) می نامید و می گفت تنها کسانی می توانند به صفوف اینها راه یابند که بین 23 تا 35 سال سن داشته باشند.
تعداد پیروان ژابوتینسکی در فلسطین زیاد نیست اما تروریستها، آدمکشان، سفاکان و باندهای جنایتکار را همین پیروان او تشکیل می دهند.
در سال 1938 سازمان صهیونیسم و آژانس یهود، سازمان جدید صهیونیسم یا «حزب دولت یهود» را به رسمیت شناختند. از طرفی می دانیم که سند قیمومت در ماده ی چهارم خود وجود آژانس را به رسمیت می شناسد پس، در واقع حکومت فلسطین و لندن نیز این حزب را که نام رسمی آن حزب دولت یهود می باشد به رسمیت شناختند. این در حالی است که از انتشار گزارش کمیسیون سلطنتی معروف به «کمیسیون پیل» که در آن پیشنهاد تقسیم آمده بود، دو سال می گذشت. بنابراین، از زمانی که حزب دولت یهود به این عنوان خوانده شد تا رسیدن به آن ده سال فاصله افتاد که دو سوم آن سالهایی آکنده از جنگ زرگری میان آژانس و حکومت فلسطین بود.
در سال 1940 ژابوتینسکی به پایان خط رسید. او شصت سال زندگی کرد، چرا که در سال 1880 به دنیا آمد. رفیق او یوسف ترومپلدور نیز در سال 1880 متولد شد و، چنان که گذشت، در سال 1920 از دنیا رفت. مناخیم بگین و اوراهام اشترن (15) که در رأس همه ی باندهای جنایتکار قرار دارند، در کارگاه ترور و تروریسم شاگرد ژابوتینسکی هستند.
تمامی کشتارها و تقل عامهای عربها در فلسطین ساخته ی دست اینها و در رأس آنها ژابوتینسکی است که تجسم خوی «تجمع و یورش» می باشد.
با این حال، ژابوتینسکی در نظر رونالد استورس (فرماندار قدس از 1920- 1926) چهره ی خوشایندی داشت که آمیخته ای از جد و طنز است. استورس نویسنده ای است تواناتر از لورنس و شاید هم هر دو در یک سطح باشند. با آن که در طول این مدت شناخت کاملی از ژابوتینسکی و کارهای عجیب و غریب او در قدس به دست آورده ایم، بر من معلوم نیست که چه عاملی موجب شده است ژابوتینسکی در نظر استورس، چهره ای چنین مکار و باهوش داشته باشد. وی از انضباط نظامی ژابوتینسکی ستایش کرده است و می گوید که ژابوتینسکی در هنر آفرینش آشوب و ناآرامی نابغه است و ابزارهای او هرج و مرج و شورش و وارونه کردن امور می باشد. اگر فرصت دلخواه در اختیارش گذاشته شود می تواند فلسطین و سوریه را در کام نگرانی و پریشانی وحشتناکی فرو برد. استورس همچنین می گوید: تندروی و افراط ژابوتینسکی خدمت بزرگی به قضیه ی صهیونیسم کرد تا جایی که صهیونیسم سیاسی رسمی در مقایسه با برنامه ی او واقعاً معتدل جلوه کرد. این سخن استورس انگلیسی است اما تعبیر درست آن است که نقشه و اجرا هر دو در دست «دانشوران صهیون» بود و سرنیزه های بریتانیایی در فلسطین بر طبق نقشه ی یهود عمل می کردند.
خواننده نباید علتی را که به خاطر آن تا بدین حد مبسوط و مستوفی از ژابوتینسکی سخن گفتیم فراموش کند، چرا که او در فلسطین نمونه ی بارزی است از خوی برخاسته از روش تجمع و یورش یا پروتکلها.
پی نوشت ها :
1- این نام بیانگر حقیقت این برنامه و هدف آن نیست، بلکه برای گمراه کردن است. آن طور که از یادداشتهای وایزمن و بازیهای یهود و شیوه های مکرر و فریب آنها در فلسطین بر می آید، هدف این است که دستگاه سیاسی یهود در فلسطین بر دو محور استوار باشد: اول افراط و توسعه طلبی از نیل تا فرات که ایفای نقش آن را جناح ژابوتینسکی به عهده گرفت. دوم پیاده کردن مراحل یهودی کردن فلسطین که جناح وایزمن عهده دار آن شد. این دو جناح در واقع پشت و روی یک سکه اند. منظور ژابوتینسکی از این نام اصلاح سند قیمومت به گونه ای است که میهن ملی صراحهً اردن را نیز، همچون فلسطین، در برگیرد.
مطبوعات عربی معمولاً از این حزب به نام «الحزب الاصلاحی» نام می برند که یک ترجمه ی غلط و ناشی از کوته نظری است.
2- (Vavour (1810-1861 متولد تورینو، از سیاستمداران بزرگ ایتالیا و از جمله کسانی بود که در راه وحدت کشورش فعالیت کرد- م.
3- (Garibaldi (1870-1882 میهن پرست و سیاستمدار ایتالیایی. در نیس (فرانسه) به دنیا آمد و در همان جا درگذشت. او در آغاز در راه وحدت ایتالیا و ضد اتریش وارد مبارزه شد و سپس علیه پادشاهی ناپل و حکومت پاپ اقدام کرد و در 1871-1870 در خدمت فرانسه شمشیر خود را به کار گرفت- م.
4-خزرها کنفدراسیونی از اقوام کوچنشین ترک زبان و از جداشدگان از خاقانات غربی ترک بودند که در اواخر سده ششم میلادی در شمال دریای خزر و شمال قفقاز یکی از موفقترین دولتهای اروپای شرقی در قرون وسطی را پایه گذاردند. آنها همسایه خلیفهگری اسلامی و پادشاهی روم شرقی بودند.
هرچند منشاء نام خزر و سرآغاز تاریخ آنان به خوبی دانسته نیست اما با قطعیت میتوان گفت که خزرها در اصل ساکن شمال قفقاز و بخشی از خاقانات ترکی غرب بودند. آنها در سده ششم میلادی با ایرانیان تماس داشته و در جریان لشکرکشی هراکلیوس امپراتور بیزانس علیه ایران ساسانی وی را یاری رساندند. خزرها در ابتدای سده هفتم از امپراتوری ترکان در شرق خود مستقل شدند اما در میانههای همین قرن اعراب مسلمان تا شمال قفقاز پیشروی کرده و از آن پس تا میانههای قرن هشتم سلسلهای از جنگها میان این دو قدرت رخ داد. عربها ابتدا خزرها را در سال661 وادار به تسلیم دربند کردند، اما در سال 685 خزرها با یورش مجدد تا جنوب قفقاز پیش رفتند. پس از جنگهای متعدد در دهه 720 در ارمنستان ناچار به عقبنشینی به شمال قفقاز شدند. با این حال پیروزیهای اولیه آنها اهمیت بسیاری در جلوگیری از گسترش مرزهای شمالی حکومت اعراب به سوی اروپای شرقی داشت. با عقبنشینی خزرها به سمت شمال پایتخت خزرستان از سال 737 شهر آتیل در نزدیکی دلتای ولگا شد و آنها کوههای قفقاز را به عنوان مرز جنوبی خود پذیرفتند.
آنها همسایه خلیفهگری اسلامی و پادشاهی روم شرقی بودند. اینها مردمی بودند که به صحراگردی و تاخت و تاز در ممالک همجوار اشتغال داشتند و غالباً به طرف وادی رود کورامیآمدند. بنای استحکامات بزرگی چون شهر دربند (یا باب الابواب) در شمال قفقاز در عهد ساسانیان که برای جلوگیری از حملات خزران ساخته شدهبود، هنوز پا برجاست.
5- (Chaim Bialik (1873-1934؛ شاعر عبری زبان اهل روسیه که اشعار فراوانی سرود و نقش مؤثری در تجدید حیات زبان عبری داشت. وی در سال 1921 از روسیه به فلسطین رفت و در تل آویو یک بنگاه انتشاراتی تأسیس کرد- م.
6-(David Ben Gution (1886-1973؛ اولین نخست وزیر اسرائیل. در لهستان متولد شد و در سال 1906 به فلسطین مهاجرت کرد. در سال 1908 به استانبول رفت تا شاید بتواند به نمایندگی پارلمان عثمانی و یا حتی به وزارت انتخاب شود ولی در آغاز جنگ جهانی اول، متعاقب تبعید از عثمانی، به امریکا رفت و چند ماه پس از صدور اعلامیه ی بالفور (1917) به فلسطین بازگشت- م.
7- چکیده ی زندگی نامه ی او بعد از ژابوتینسکی خواهد آمد.
8- Gallipoli که به نامهای کلیپولی، جالی پولی و غلیبولی نیز خوانده می شود، شبه جزیره ای است مشرف به تنگه ی داردانل و دریای اژه (در قسمت اروپایی ترکیه) که حمله ی ارتش متفقین در اواخر سال 1915 به آن جا برای نفوذ به دریای سیاه ناکام ماند- م.
9- در اوایل 1918 وایزمن در رأس یک هیأت صهیونیستی به فلسطین آمد تا با کمک آلنبی و حکومت نظامی زمینه را برای سیاست یهودی کردن آماده کند. این هیأت از رهبران یهود بریتانیا، فرانسه و ایتالیا تشکیل شده بود و نمایندگان صهیونیسم بریتانیایی در آن عبارت بودند از: وایزمن، یوسف کوین و دکتر داود ادر (Eder).
10- شرکت برق فلسطین، که مسئول اجرای پروژة بزرگ برقرسانی در فلسطین اشغالی بود، در اوایل دوران قیمومت انگلیس بر فلسطین ( 1922به بعد) توسط صهیونیست مشهور و روسیتبار، پنحاس روتنبرگ، بنیاد نهاده شد و سرمایة آن به قول هربرت ساموئل بالغ بر سهمیلیون لیرة فلسطینی بود. روتنبرگ، از تروریستهای یهودی در انقلاب ضدتزاری روسیه و یکی از استوانههای فعال جنبش صهیونیسم در فلسطین بود که در خلال جنگ اول جهانی با حییم وایزمن، پیشوای مشهور صهیونیستها، در لندن همکاری داشت. رک: عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمه: حمیدرضا شیخی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1373، صص232ــ223.
11- روزنامه های عربی فلسطین از روی خطا نام این حزب را «الحزب الاصلاحی» ترجمه کرده اند؛ حال آن که این تعبیر نارسا و بلکه گمراه کننده است؛ زیرا هدف این حزب توسعه طلبی جغرافیایی است نه اصلاحات عادی.
12- شرق اردن داخل در سند قیمومت بود اما بریتانیا، به ادعای خودش، برای رعایت قراردادش با حسین بن علی تصمیم گرفت این منطقه را طبق ماده ی 25 قیم نامه از قلمرو میهن ملی خارج سازد. در دوازدهمین کنگره ی صهیونیستی که در سال 1921 برگزار گردید از وایزمن راجع به شرق اردن سؤال شد و او جواب داد: فعلاً سند قیمومت منتشر شده و راهی برای تغییر آن وجود ندارد مگر از یک ناحیه، زیرا شرق اردن که در پیش نویس قیم نامه خارج از امر قیمومت قرار گرفته بود اکنون مشمول آن است. وایزمن که پاسخ سؤال کننده یا متعرض، «هرمان لیم»، را می داد پشت سر هم به او پاسخ می گفت: همانطور که می بینی ما تا حدی به مسأله ی مرزهای شرقی رسیده ایم و روزی به بقیه ی آن دست خواهیم یافت که Cisjordania (فلسطین یا غرب اردن) مملو از یهود شود. در این هنگام راه ما به سوی Transjordania (شرق اردن) باز خواهد شد (رک: نویل باربر، ص 104).
13- Chaim Arlosoroff رهبر یکی از اتحادیه های کارگری یهود در فلسطین بر تمایلات سوسیالیتی بود و سرپرستی بخش سیاسی آژانس یهود را نیز بر عهده داشت. آرلوسوروف همان کسی است که با امیر عبدالله (پادشاه بعدی اردن) راجع به اسکان یهود در شرق رود اردن به توافق رسید و نیز با رهبران حزب نازی آلمان موافقتنامه ای امضا کرد که بر اساس آن یهودیان مهاجر آلمانی می توانستند مرکزی برای خود در فلسطین تشکیل دهند- م.
14- این حزب در بین یهود به نام «حزب دولت یهود» مشهور شده است. به عبارت دیگر این حزب خود را از سطح حزبی که خواهان ترکیب نو کمیته ی اجرایی صهیونیستی، به عنوان نماینده ی کنگره های صهیونیستی، بود، به سطح حزب بی پرده ای که علناً خواستار برپایی کشوری یهودی بود، ارتقاء داد.
15- Avraham Stern، وی یکی از رهبران ایرگون بود اما در سال 1940، متعاقب آغاز جنگ جهانی دوم، از این سازمان جدا شد و رهبری یک گروه تروریستی را به عهده گرفت که به نام خود او- گروه اشترن- شهرت یافت- م.