ماجرای کاشفین مواد بی‌هوشی در پزشکی

یکی از گازهایی که جوزف پریستلی در سال 1772 میلادی، یعنی دو سال قبل از کشف اکسیژن، با دستگاه هوایی خود کشف و مطالعه کرد اکسید نیترو بود. خیلی طول نکشید که معلوم شد گرچه این گاز سمی نیست اما وقتی استنشاق شود
شنبه، 26 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماجرای کاشفین مواد بی‌هوشی در پزشکی
ماجرای کاشفین مواد بی‌هوشی در پزشکی

 

ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
یکی از گازهایی که جوزف پریستلی در سال 1772 میلادی، یعنی دو سال قبل از کشف اکسیژن، با دستگاه هوایی خود کشف و مطالعه کرد اکسید نیترو بود. خیلی طول نکشید که معلوم شد گرچه این گاز سمی نیست اما وقتی استنشاق شود آثار عجیبی به بار می‌آورد: افراد مشغولِ کارهای غریبی مثل آواز خواندن، دعوا کردن، و خندیدن می‌شوند. همین خندیدن باعث شد که عوام الناس، اکسید نیترو را گاز خنده‌آور بنامند. در سال 1798 میلادی همفری دیوی (که در آن هنگام بیست ساله بود) مسئولیت انستیتو هوایی را، که دکتر تامس بدوز برای تحقیق درباره‌ی مصارف پزشکی گازهای مختلف در پریستول انگلستان تأسیس کرده بود، برعهده گرفت. در اوایل سال بعد، دیوی کشف کرد که استنشاق طولانی‌تر اکسید نیترو باعث بی‌هوشی موقت می‌شود. دیوی این گاز را روی خودش امتحان کرد، و گزارش داد که پس از آن که حدود شانزده لیتر گاز را در مدت هفت دقیقه استنشاق کرد، «کاملاً مسموم» شد. شرح‌های جالبی که دیوی از تجربیات خود ارائه داد موجب شد که او و انستیتویش آن‌قدر مورد توجه قرار گیرند که در سال 1801 میلادی دیوی به لندن فراخوانده شد تا در انستیتوی سلطنتی منصوب شود. چندی نگذشت که وی در آن‌جا مقام استادی را احراز کرد. شهرت دیوی در درجه‌ی اول به سبب کشف عناصر شیمیایی گوناگون و روشن کردنِ ماهیتِ عنصری‌شان بود. اما یکی از کارهای ارزش‌مند دیگر او «کشف» مایکل فارادی، نابغه‌ی فیزیک الکتریسیته، بود که دیوی او را دستیار خود قرار داد. فارادی به عنوان جانشین دیوی به استادی انستیتو سلطنتی نایل آمد. دیوی نیز در سن جوانی مفتخر به دریافت لقب «سِر» شد.
گرچه دیوی خاطر نشان کرد که شاید بتوان از اکسید نیترو در اعمال جراحی بهره جست کسی پیشنهاد او را پی‌گیری نکرد و در سال‌های نخستِ قرن نوزدهم، تنها مورد مصرف اکسید نیترو در سرگرمی‌ها بود. در سال 1844 در هارتفورد کانتیکت نمایشی عمومی برای تفریح مردم اجرا شد و تصادفاًً حادثه‌ای روی داد که منجر به کشف داروهای بی‌هوشی برای جراحی‌ها شد. صاحب نمایش که مردی به نام کولتون بود از مردم خواست داوطلب شوند تا گاز را استنشاق کنند. عده‌ای پذیرفتند و در میان آن‌ها مرد جوانی بود به نام ساموئل کولی که همراه با دوستش هوراس ولز که دندان‌پزشک بود در جمع تماشاگران حضور داشت.
ماجرای کاشفین مواد بی‌هوشی در پزشکی

پس از آن که کولی گاز را استنشاق کرد رفتاری خصمانه پیدا کرد، با دیگران درگیر شد، تعادلش را از دست داد، و به زمین خورد. همین ضربه باعث شد کمی به خود آید، و به آرامی در جای خود کنار ولز نشست. مدتی نگذشت که کسی مقدار زیادی خون در زیر صندلی کولی دید، و معلوم شد که پای کولی به شدت زخم برداشته است. کولی متوجه علت زخم نشده بود و تا زمانی که اثر گاز از بین نرفته بود هیچ دردی احساس نمی‌کرد. ولز که دندان‌پزشک بود به اهمیت این حادثه پی برد. آن روزها کشیدن دندان بسیار دردناک بود. ولز با خود استدلال کرد که اگر این گاز شخص را آن‌قدر نسبت به اطراف خود بی اعتنا می‌کند که زخم عمیقی را که کولی متحمل شده بود متوجه نشود، شاید کشیدن دندان را بدون هیچ‌گونه دردی ممکن سازد. ولز برای امتحان این فرضیه لحظه‌ای درنگ نکرد. یکی از دوستان دندان‌پزشکش را خبر کرد و از او خواست که پس از آن‌که اکسید نیترو را استنشاق کرد دندان آسیای خودش را که پوسیده بود بکشد. این آزمایش در حضور چند نفر شاهد انجام شد و آنان بعداً تصدیق کردند که انجام این عمل را در مدتی که ولز بی‌هوش بود دیده‌اند و این که وقتی ولز به هوش آمد گفته بود که هیچ‌گونه دردی احساس نمی‌کند.
آن‌گاه ولز نمایشی را در آمفی تئاتر بیمارستان عمومی ماساچوست در بوستون ترتیب داد. بیماری پیدا کردند که حاضر شد گاز را استنشاق کند تا در مدتی که بی‌هوش است دندانش را بکشند. ولز که ظاهراً دست‌پاچه و هیجان زده بود قبل از آن‌که داروی بی‌هوشی به طور کامل اثر کند دستور داد دندان را بکشند، و بیمار از فرط درد فریاد کشید. ولز در میانِ هو کردن‌های مردم، آمفی تئاتر را در کمال بدنامی ترک کرد، و چندی نگذشت که مجبور شد حرفه‌اش را کنار بگذارد. در سال 1846 میلادی، دو سال بعد از شکست مفتضحانه‌ی نمایش ولز، یکی از شاگردانش به نام ویلیام ت. گ. مورتون که بعدها همکار او شد، تصمیم گرفت اکسید نیترو را روی بیمارانش امتحان کند. او می‌دانست که ولز، حتی پس از آن نمایش بد عاقبت هم عملاً اکسید نیترو را با موفقیت برای بیمارانش استفاده می‌کرد. به گفته‌ی خود مورتون، او از چارلز ت. جکسون، که در آن زمان همکارش بود، چگونگی تهیه‌ی اکسید نیترو را سؤال کرد. جکسون به او گفت که به جای آن، اتر را، که خود ادعا می‌کرد قبلاً برای بی‌هوشی استفاده کرده بوده است، امتحان کند. مورتون همین کار را کرد و موفق شد در سی سپتامبر سال 1846 دندان بیماری را که تحت تأثیر اتر بود، بدون آن‌که متحمل دردی شود، بکشد. چندی نگذشت که اجازه گرفت که در همان بیمارستانی که ولز استفاده کرده بود، نمایشی ترتیب دهد. این بار مورتون با استفاده از اتر، توموری را از گردن بیماری خارج کرد. عده‌ی زیادی شاهد این نمایش تاریخی بودند، و در نتیجه‌ی شهرت زیادی که متوجهِ آن شد زمینه برای بروز درگیری بین ولز، مورتون، و جکسون فراهم آمد. (نام شیمیایی صحیح مایعِ فرّاری که مورتون استفاده کرد دی اتیل اتر است. این ماده رایج‌ترین نمونه‌ی گروهی از ترکیبات شیمیایی مشابه است که در مجموع به اترها موسوم هستند: وقتی فردی غیرمتخصص از اتر سخن بگوید معمولاً منظورش دی اتیل اتر است.)
داستانی که حالا جکسون تعریف می‌کرد خیلی متفاوت بود: او ادعا می‌کرد که او مورتون را به استفاده از اتر ترغیب کرده بود چون شخصاً آثار بی‌هوش کنندگی‌اش را مدت‌ها قبل تجربه کرده بود. جکسون توضیح داد که چطور در زمستان 1841-1842 در آزمایشی از کلر استفاده کرده بود که ناگهان دستگاهی که حاوی آن بود شکست و نزدیک بود بر اثر آزاد شدن کلر سمی بمیرد. او متناوباً اتر و آمونیاک استنشاق کرد و آن‌ها را بسیار آرام‌بخش یافت. صبح روز بعد اترِ بیش‌تری استنشاق کرد و دریافت که گلودردش را بسیار تسکین می‌دهد، و حتی موجب از بین رفتنِ درد و بی‌هوشی می‌شود. وی گفت: «وقتی درباره‌ی این پدیده‌ها تأمل کردم این فکر به ذهنم خطور کرد که سرانجام آن‌چیزی را که مدت‌ها به دنبال آن بودم کشف کرده ام – راهی برای بی‌حس ساختن موقت اعصاب، تا بتوان بدون آن که بیمار متحمل دردی شود به اعمال جراحی دست زد.»
جکسون می‌کوشید نه تنها مورتون را از افتخار این کشف بی‌نصیب سازد، بلکه نقش ولز و حتی دیوی را نیز انگار می‌کرد. او به غلط گفت که دیوی اکسید نیترو را به عنوان داروی بی‌هوشی نمی‌شناخت، و این‌که ولز نیز گمان نمی‌کرد اکسید نیترو درد را تخفیف دهد بلکه خود او بود که این مسأله را اثبات کرده بود. آتش نبرد بین جکسون، ولز، و مورتون تا مدت‌ها شعله‌ور بود، و حتی پس از خودکشی ولز در 1848 بین طرفدارانشان ادامه داشت. سرانجام، این مجادله در کنگره‌ی ایالات متحده مطرح شد. در همین موقع بود که سر و کله‌ی چهارمین مدعی کشف داروی بی‌هوشی پیدا شد.
این مدعی چهارم دکتر کراوفورد و. لانگ از جفرسون جورجیا بود. در اوایل دهه‌ی 1840 در جنوب ایالات متحده رسم شده بود که نظیرِ نمایشی که ولز در هارتفورد کانتیکت دیده بود، مهمانی‌هایی برای «نشئه شدن» با اکسید نیترو برپا شود. بعضی از دوستانِ لانگ از او اکسید نیترو می‌خواستند. او که هیچ اکسید نیترویی نداشت به آنان گفت که اتر دارد، و به تجربه‌ی شخصیِ خود می‌دانست که «آثار نشاط ‌آورِ مشابهی» دارد. آنان اتر را گرفتند، و پس از لذت بردن از آثاری که بر خودشان داشت، تصمیم گرفتند برای سرگرمی هم که شده آن را روی برده‌ی سیاهی که نوشیدنی تعارف می‌کرد امتحان کنند. اما طبیعی است که او با این نظر موافق نبود و در کشمکشی که درگرفت بر اثر نفس عمیقی که کشید آن‌قدر اتر استنشاق کرد که بر اثر آن کاملاً بی‌هوش به زمین افتاد. خوش‌گذران‌ها که می‌ترسیدند برده مرده باشد بلافاصله دکتر لانگ را خبر کردند. در معاینه معلوم شد که نبضش طبیعی و تنفسش منظم است اما بیدار نمی‌شود. وقتی چند ساعت بعد به هوش آمد حالش طبیعی بود ولی فقط به یاد نمی‌آورد چه اتفاقی افتاده است.
لانگ نیز مانند ولز دریافت که شاید بتوان در بیمارانی که تحت تأثیر داروی بی‌هوشی قرار می‌گرفتند، که در این مورد اتر بود نه اکسید نیترو، اعمال جراحی انجام داد. وقتی دکتر لانگ در سی مارس 1842 میلادی دو تومور را پس از دادن اتر بدونِ هیچ‌گونه دردی از گردن بیماری بیرون آورد، فرصتی به دست آمد تا این نظریه را امتحان کند. این واقعه چهار سال قبل از آن بود که مورتون در بوستون بیماری را که با اتر بی‌هوش شده بود جراحی کند. از آن پس لانگ به طور معمول از اتر برای بی‌هوش کردنِ بیمارانش استفاده می‌کرد ولی چون مرد متواضعی بود کشفش را علنی نکرد. وقتی بین جکسون، مورتون، و ولز درگیری پیش آمد دوستان لانگ ادعای اولویت او را در کنگره مطرح کردند، اما کنگره از اتخاذ تصمیم رسمی خودداری کرد. ولز (پس از مرگش) در سال 1864 از طرف انجمن دندان‌پزشکی امریکا، و در سال 1870 از طرف انجمن پزشکی امریکا به عنوان کاشف داروی بی‌هوشی در ایالات متحده شناخته شد.
ماجرای کاشفین مواد بی‌هوشی در پزشکی

مورتون و لانگ به استفاده از اتر در جراحی‌هایشان ادامه دادند. حوادثی که در حین بی‌هوشی با اتر روی داد به حدی شد که اعضای محافظه‌کار جامعه‌ی پزشکی و دندان‌پزشکی با مصرف آن به مخالفت برخاستند، و مورتون آن‌قدر مورد اذیت و آزار قرار گرفت که از حرفه‌اش دست کشید. در سال 1868 او را در پارک مرکزی نیویورک بی‌هوش یافتند، که کمی بعد بر اثر جراحت‌هایی که گمان می‌رفت نتیجه‌ی حمله‌ی مهاجمی ناشناخته باشد، درگذشت. جکسون نیز جز به هنگام دریافت نشان عقاب سرخ پروس، مورد تقدیر قرار نگرفت: او در 1880 در یک بیمارستان روانی فوت کرد. گراوفورد لانگ در 1878 به علل طبیعی درگذشت. ایالت جورجیا در تالار مشاهیر واشنگتن دی‌سی مجسمه‌ی او را با این نوشته برپا کرد: «اهداییِ ایالت جورجیا، گراوفورد و. لانگ، ابداع کننده‌ی استفاده از اتر سولفوریک به عنوان داروی بی‌هوشی در جراحی، به تاریخ سی مارس 1842، در جفرسون، از بخش جکسون جورجیا، ایالات متحده‌ی امریکا.» (در واقع این اتر به زبان فنی ، دی اتیل اتر بود.) به ندرت اتفاق افتاده است که کشفی تصادفی‌تر از کشف بی‌هوشی با اکسید نیترو و اتر باشد، کم‌تر کشفی به اندازه‌ی این‌ها برای بشر پر اهمیت بوده‌اند، و شاید هیچ کشفی نبوده است که انتساب افتخار و اعتبار آن به شخص معین به این اندازه دشوار باشد.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط