طنز و اعتراض در شعر پروین اعتصامی

پروین اعتصامی پس از دوران هزار ساله شعر فارسی، نخستین زن شاعر است و به گفته علامه قزوینی: ملکه النساء الشواعر (سلیمانی، بی تا، ص 14). پروین در روز بیست و پنجم اسفندماه 1285 در تبریز به دنیا آمد و قسمت اعظم
سه‌شنبه، 29 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طنز و اعتراض در شعر پروین اعتصامی
طنز و اعتراض در شعر پروین اعتصامی

نویسنده: دکتر عبدالله واثق عباسی




 

مقدمه

پروین اعتصامی پس از دوران هزار ساله شعر فارسی، نخستین زن شاعر است و به گفته علامه قزوینی: ملکه النساء الشواعر (سلیمانی، بی تا، ص 14). پروین در روز بیست و پنجم اسفندماه 1285 در تبریز به دنیا آمد و قسمت اعظم عمر کوتاه خود را در تهران گذراند. او از این خانواده فضل و کمال و در دامان پدر دانشمندی مانند میرزا یوسف خان آشتیانی ملقب به اعتصام الملک، دارنده و نویسنده مجله ادبی بهار و مترجم آثار فراوان از فرانسه و عربی پرورش یافت. پروین ادبیات فارسی و عربی نزد پدر آموخت و از همان ابتدای طفولیت سرودن شعر آغاز کرد، مراقبت پدر شعرشناس و دانشمندش در پرورش قریحه تابناک وی مؤثر افتاد. تحصیلات خود را در کالج امریکای به پایان رسانید، و در سال 1303، که هجده مرحله از سنین عمرش گذشته بود، فارغ التحصیل شد. پروین پس از فراغت از تحصیل چندی در دفتر همان مدرسه امریکایی به کار پرداخت، تا روز نوزدهم تیرماه 1313 با پسرعموی خود ازدواج کرد. اما این ازدواج سعادتی در بر نداشت و پس از اندک زمانی به علت اختلاف سلیقه زن و شوهر کار به افتراق کشید (آرین پور، 1382، ص 539) و سرانجام در سال 1320 در 35 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه درگذشت و در قم در جوار پدر آرمید. (روزبه، 1381، ص 135)
بدون تردید پروین یکی از چهره های اصیل و ماندگار ادبیات ماست و شعر روان و راستین او از نمونه های برجسته ادب معاصر می باشد. یکی از محورهای شعر پروین که کمتر به آن پرداخته شده طنز است.
لغت نویسان معنی واژه «طنز» را افسوس کردن، مسخره کردن، طعنه زدن و سرزنش کردن نوشته اند و طنز را معادل مسخره، طعنه و سرزنش گرفته اند. (طباطبائی ارکادنی، 1376، ص 111) فرهنگ سخن درباره طنز ادبی چنین آورده است: «شیوه بیان ادبی، اعم از شعر و نثر که در آن عیب های فردی و اجتماعی مورد تمسخر قرار می گیرد و هدف آن اصلاح رفتارهای بشری است.» و در مورد تمثیل نوشته است: «تمثیل ادبی آوردن داستان، حدیث، شعر و مانند آنهاست به عنوان مثال در لابه لای سخن» و می افزاید: «مثل، داستان، حکایت یا قصه ای که برای اثبات هدفی بیان می شود.»
واژه های: طنز، تمثیل، کنایه، رمز، تعریض، تلویح و اشاره تقریباً از یک قبیله اند و با اندک تفاوتی در معنا بیشتر برای یک منظور به کار می روند که مسلماً با هجو و هزل و فکاهی متفاوت هستند.
طنز، هجومی است از روی غرض اجتماعی. فکاهه، هزلی است دارای جنبه عمومی، به طوری که از این تعریف ها بر می آید در هجو و طنز، نیشی وجود دارد و در هزل و فکاهه، نوشی. به عبارت دیگر، خنده هزل و فکاهه نوشخند است و خنده هجو و طنز نیشخند. (صلاحی و اسدی پور، 1384، ص 6)

زبان پروین

زبان پروین محکم و در عین حال ساده و دلنشین است. در شعر اخلاقی و تعلیمی پروین لطف گفتار و بایستگی مضامین به گونه ای مناسب به هم پیوند خورده اند. قدرت بیان پروین و شیوه تصویرگری او ویژه خود اوست.
می توان گفت در «قصاید» طرز گفتارش طوری است در «قطعات» طوری دیگر؛ زیرا چنانکه خواهیم گفت بیشتر قطعات به طرز «سؤال و جواب» یا «مناظره بسته» شده و گویا این شیوه از قدیم الایام خاص ادبیات شمال و غرب ایران بوده و در آثار پهلوی قبل از اسلام هم «مناظرات» دیده شده و در میان شعرای اسلامی نیز بیشتر «مناظرات» به شاعران آذربایجان و عراق اختصاص داشته است و قصاید اسدی طوسی که در «مناظره» است مجموع آنها در آذربایجان ساخته شده است. (شکیبا، 1370، ص 297)
لحن پروین بسیار صمیمانه، عبرت انگیز و از سردلسوزی است با آمیزه ای از غم و حسرت و درد که از یک روح بلند و فکر بالنده و احساس عمیق انسانی سرچشمه می گیرد.
جان نجیب، زبان نرم و روان و بی آلایش، شناخت شعر به حد کمال، تعهد و دلسوزی، ساده زیستی، تواضع و افتادگی، آزادی خواهی و عدالت دوستی، ستم ستیزی و نوعی عرفان نرم و صمیمی پروین را بر ستیغ ادب معاصر جای داده است.
همدردی صمیمانه با طبقات محروم جامعه، پروین را مورد علاقه کسانی که از زبان این طبقات سخن می گویند، و به هر عنوان که هست حق پایمال گشته آنها را مطالبه می کنند، می دارد. شاید همین نکته سبب شد که در سالهای بلافاصله بعد از شهریور بیست اشعار پروین گه گاه مورد تحسین فوق العاده بعضی منتقدان و نویسندگان نسل جوان واقع شد و مبالغه ای که در اهمیت این جنبه از اندیشه و هنر او رفت جهات دیگر شخصیت و تعلیم او را که الزام دین و اخلاق و تقوی و عمل بود، ظاهراً تا حدی تحت الشعاع قرار داد. بدون شک این همدردی که او را با تجربه محنت مرد رنجبر،‌کودک یتیم و برزگر فقیر، آشنا نشان می دهد حاکی از عمق احساس انسانی و اخلاقی اوست. (درودیان، 1382، ص 34)
به رغم روزگار آشفته و نابسامان و بازار گرم هجو هزل و مطایبه عفت کلام پروین بی نظیر است. در کل دیوان او یک بیت سست و یا خارج از نجابت و ادب یافت نمی شود. پروین خیلی زود به پختگی رسید و به لحاظ تربیت خانوادگی صحیح در دامن پدری فرهیخته و ادب دوست پله های کمال را یکی پس از دیگری طی کرد.
مرحوم بهار اشعار پروین را از حیث الفاظ پیرو سبک شاعران قرن پنجم و ششم خاصه ناصر خسرو و قطعات و مثنوی های پر ارزش و غزل ها و دیگر آثار وی را از لحاظ آرایش های لفظی و معنوی پیرو شعرای عراق و فارس چون شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی دانست است. (فرجیان و نجف زاده، 1370، ص 57)
هرگاه تنها غزل «سفر اشک» از این شاعره شیرین زبان باقی مانده بود کافی بود که وی را در بارگاه شعر و ادبیات حقیقی، جایگاهی عالی و ارجمند بخشد، تا چه رسد به «لطف حق»، «کعبه دل»، «گوهر اشک»، «روح آزاد، «دید و دل»، «دریای نور»، «گوهر و سنگ»، «حدیث مهر»، «ذره»،‌«جولای خدا»، «نغمه صبح»، و سایر قطعات، که همه از او و هر یک برهان آشکار بلاغت و سخندانی اوست. (احمدی گیوی، 1377، ص 46)

طنز چیست؟

یکی از پیچیده ترین دستاوردهای ادراک بشری طنز است. تجزیه و تحلیل این ساختار ژرفناک ذهنی به مثابه ستردن غشایی از چهره ادراکات بشری خواهد بود. طنز در ادبیات ایران مقوله ای پردامنه است. آثار ادبی ما مملو و مشحون از آثار نظم و نثری است که شوخ طبعانه، هزل آمیز و طنزگونه به جهان و مردم نگریسته است کمتر اثری در گذشته ادب ما دیده می شود که رگه های درخشنده طنز در آن وجود نداشته باشد. یکی از ویژگی های ادبیات کشورهای ستم دیده رواج طنز، هجو، هزل و شوخی است؛ زیرا مردمی که نمی توانند آشکارا لب به انتقاد بگشایند به سخنان دو پهلو و غیرصریح رو می آورند تا از این طریق بتوانند انتقادهای خود را بیان کنند. طنزپرداز ایرانی آفرینش طنز را بازدمی می داند که در آن بازدهم به خود و دیگران دگرگونه می نگرد و با نگاهی تازه می اندیشد، طنز را لحظه ای مکث و لحظه ای ترحم بر خویشتن و دیگران می بیند.‌(حسنلی، 1384، ص 122)
طنز به نوشته و بیانی اطلاق می شود که اولاً نویسنده هدف خاصی را در بیان مسائل خاص اعم از غم و شادی دنبال می کند، به گونه ای که آن احساس هر چند در ظاهر تلخی و غمی را به طور مستقیم نشان نمی دهد ولی بعد از لحظه ای گزش خاص توأم با غم و درد آگاهانه بیدار کننده به خواننده تلقین می شود. در طنز هر چند نوعی خنده نهفته است. ولی آن خنده از سر درد است و خنده نیست بلکه نیشخند کنایه آمیز است که توأم با قهر و خشمی نهفته و خودداری حکیمانه، خواننده را در جهت بینش خاصی از مسائل انسانی قرار می دهد.
در جوهر طنز نوعی شرم و تملک نفس و احترام و شرف انسانی نهفته است، که به مسائل خاص انسانی تا حد تقدس ارزش می نهد، ولی در مقابل، در سخن «هزل» نوعی بیان القا کننده مسخرگی و بی ا ارزش نمودن مقدس ترین ارزش هاست که بی تفاوتی و بی حالی و احساس خنثی بودن و مردن، در گوینده و شنونده ایجاد می کند. بالاخره طنز شیوه ای است در القای امید و ریشخند به هر ناامیدی و عدم قبول ناممکن با آگاهی عارفانه. (طباطبائی اردکانی، 1376، صص، 113 و 114)
یکی از جنبه های تأثیرگذار و مثبت انواع ادبی طنز است. وظیفه طنز حیات بخشی ارزش های راستین روزگار است که در معرض خطر و نابودی قرار گرفته اند منتهی با بیانی ظریف و شوخ طبعانه و گاهی هزل آمیز. در حقیقت طنز در جستجوی تصویر بهتری است و می خواهد تعارضات اجتماعی و لنگی های روزگار را سامان ببخشد. از یک سو وضع جاری جامعه طنز پرداز را ارضا نمی کند و از سوی دیگر ارزش های مقدس را مورد هجمه و حمله می بیند؛ بنابراین به دفاع بر می خیزد و این از فکر بلند و روح عدالت خواه و آرمانگرای هنرمند و شاعر سرجشمه می گیرد. طنزپرداز در واقع مبارزی مصلح است که می خواهد آلام جامعه را درمان کند.
در شعر پروین گاهی طنز و تعریض ها خفیف و گذراست و گاهی تلخ و گزنده و زهرآگین که نشأت گرفته از عیوب و مفاسد خرد و کلان جامعه است. کاری بودن طنز بسته به عمق فاجعه و هنر نویسنده و شاعر دارد. در حقیقت طنز از یک فکر بلند و روحی دردمند و پاک اندیش تراوش می کند که فاصله زندگی طبقاتی او را عذاب می دهد و این هدف مقدس طنز است تا نسل های آینده را بیاگاهاند.
در واقع طنز حقایق تلخ اجتماعی را با تصویری اغراق آمیز یعنی زشت تر و پلیدتر از آنچه که هست به نمایش می گذارد، تا کاستی ها و لنگی های اجتماعی، سیاسی و اخلاقی برجسته تر و روشن تر جلوه کند و تفاوت وضع موجود با یک زندگی آرمانی باز نموده شود.
طنزنویسی بالاترین درجه نقد ادبی است. طنز نویس به شرط آنکه حوادث و چهره ها را دگرگون نکند، از فانتزی رئالیستی و از اصول دیگر هنر بدیعی استفاده می کند و این حوادث و چهره ها را برجسته تر و نمایان تر از آنچه هست جلوه می دهد و در بند آنکه تابلو راست و درست «عینی» باشد، نیست. بر هم زدن رابطه و انتظام و تناسب موجود و تغییر و تحریف ظاهر درست نمای حوادث و اشخاص، وسیله ای است برای آفریدن تیپ ها و بسط دامنه شمول و تعمیم این صفات به کلیه افراد و آحاد آن و سرانجام دست یافتن به واقعیت بیشتر در نمایش زندگی. از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که طنز حقیقی هرگز نمی تواند بی هدف و رویایی و وهمی باشد و به عبارت دیگر یورش طنزنویس به سنگر «زشتی و پلیدی» هنگامی می تواند قرین موفقیت گردد که تمثال بی مثال و الهام بخش «نیکی و زیبایی» پیوسته در مدنظر او باشد. (آرین پور، 1382، ج2، ص 37)
مبنای طنز بر شوخی و خنده است، اما این خنده، خنده شوخی و شادمانی نیست. خنده ای است تلخ و جدی و دردناک و همراه با سرزنش و سرکوفت و کمابیش زننده و نیشدار که با ایجاد ترس و بیم خطاکاران را به خطای خود متوجه می سازد و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است برطرف می کند. به عبارت دیگر اشاره و تنبیه اجتماعی است که عزلت و غفلت را مجازات می کند و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذم و قدح و مردم آزاری. این نوع خنده، خنده علاقه و دلسوزی است: ناراحت می کند، اما ممنون می سازد و کسانی را که معروض آن هستند، به اندیشه و تفکر وا می دارد. (آرین پور، 1382، ص36)

وظیفه طنز

طنز ناظر به نارساییهای اجتماعی است. طنز خوب طنزی است که سازنده باشد؛ یعنی در عین صورت فکاهی جنبه انتقادی آن رعایشت شود هرگاه زمانه آلوده به تزویر و ریا باشد و حاکم و شاه و وزیر و صوفی و زاهد به این مرض مبتلا شوند طنز رنگ وجود می یابد.
در فضای مسموم و آلوده، فضایل اخلاقی و دینی رو به افول می نهند و بازار دروغ و تقلب گرم می شود، استبداد، خودرأیی و خودخواهی در حد مشمئزکننده ای گسترش می یابد و با رواج ریاکاری و آویزش و آمیزش اصل و قلب، تشخیص حق از باطل مشکل می شود. در چنین آشفته بازاری وظیفه نخبگان و هنرمندان متعهد و مبارز است که نابسامانی ها و لنگی های اجتماعی سیاسی جامعه را با بیانی منتقدانه در تن پوشی از تمثیلات و استعارات گوشز نمایند و با استفاده از زبان طنز و رمز عرصه را بر قدرتمندان و مقدس مآبان و زمامداران ستمکار تنگ نمایند. و به کمک طنز، حقیقت را از قربانی شدن نجات دهند و پروین چون شاعر اخلاق و تربیت است این معنا را به خوبی در شعرش بازتاب داده است.

سابقه طنز

در طول بیش از هزار سال عمر ادب پارسی ردپای طنز را به خوبی می توان دنبال کرد و پرواضح است که با توجه به فراز و فرودهای اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران، طنز نیز دچار افت وخیزهای فراوانی بوده است.
از اوایل اسلام اسنادی در دست است که وجود طنز را در محاورات و مکاتبات مسلم می دارد. البته با احتمال بسیار قوی این مسئله ذوقی در ادبیات قبل از اسلام نیز معمول بوده است ولی هرچه به زمان ما نزدیک تر می شویم با نمونه های بیشتری از آن برخورد می کنیم.
از نخستین مجموعه های طنزآمیز کتابی است که در قرن پنجم توسط احمد موصلی به رشته تحریر کشیده شده است. در قرن های بعد طنزنویسی و طنزگویی به صورت یک فن درآمد و کتابهایی مستقلاً نوشته اند که نمونه های آن آثار و لطایف عبیدزاکانی و جامی و قطب الدین را می توان نام برد. و ظاهراً اولین کتاب مستقلی که درباره طنز و شوخی نوشته شده از جانب عبیدزاکانی بوده است و الحق لطایف عبید در عین حال که انتقادی حاد است آموزنده نیز می باشد. شاید به وجود آمدن این ذوق را باید مولود حکومت های جابر دوران گذشته دانست که مردم در طول این نوع حکومت ها نمی توانسته اند آزادانه حقایق را بیان کنند؛ بنابراین سعی کرده اند در قالب طنز و شوخی انتقادات خود را منعکس نمایند. (جواهری، بی تا، صص 12 و 13)
استعمال کلمه ی «طنز» برای انتقادی که به صورت خنده آور و مضحک بیان می شود در فارسی معاصر سابقه زیاد طولانی ندارد. (جوادی، 1384، ص 11) موش و گربه، گلستان و بوستان، مقامات حمیدی، کلیه و دمنه، تاریخ بیهقی و بسیاری از آثار دیگر نمونه های روشنی از این دست در ادب سنتی ماست.
قطعه زیر از گلستان نشانگر این معناست:
«گفتم: حکایت آن روباه، مناسب حال توست که دیدندش گریزان و بی خویشتن، افتادن و خیزان کسی گفتش: چه آفت است که موجب چندین مخافت است؟ گفتا: شنیدم که شتر را به سخره می گیرند. گفت: ای سفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال می کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود، مارگزیده مرده بود.»
یا وقتی مولانا می فرماید:
آن یکی پرید اشتر را که هی
از کجا می آیی ای فرخنده پی
گفت: از حمام گرم کوی تو
گفت: خود پیداست از زانوی تو
حکایت درویش گستاخ روی هراتی که غلامان آراسته عمید خراسان را مشاهده می کند یکی از نیایش های طنزآمیز عطار در منطق الطیر است:
در خراسان بود دولت بر مزید
زانکه پیدا شد خراسان را عمید
صد غلامش بود ترک ماهروی
سرو قامت سیم ساعد مشک موی
از قضا دیوانه ای بس گرسنه
ژنده ای ، پوشیده پای، برهنه
دید آن خیل غلامان را زدور
گفت آن کیستند این خیل حور
جمله شهرش جوابی داد راست
«کاین» غلامان عمید شهر ماست
چون شنید این قصه آن دیوانه زود
اوفتاد اندر سر دیوانه دود
گفت ای دارنده عرش مجید
بنده پروردن بیاموز از عمید
مولانا نیز این داستان را در دفتر پنجم مثنوی آورده است:
کای خدا زین خواجه صاحب منن
چون نیاموزی تو بنده داشتن
بنده پروردن بیاموز ای خدا
زین رئیس و اختیار شهر ما
و پس از استجابت دعای درویش هراتی و برکناری عمید خراسانی از کار، غلامان برای آگاهی از دفینه ها مورد شکنجه قرار می گیرند و تن به مرگ می دهند بدون اینکه اسرار اربابشان را بازگو کنند. مولانا چنانکه عادت اوست که از داستان ها و حکایات نتیجه گیری عرفانی می کند، می افزاید هاتفی در جواب به درویش هراتی می گوید:
گفتش اندر خواب هاتف «کای کیا
بنده بودن هم بیاموز و بیا»
در دیوان پروین هم شعری با عنوان «گره گشای» تقریباً با همین مضمون وجود دارد. که داستان پیرمرد هراتی را فرا یاد می آورد.
حکایت پیرمرد تهیدستی که عیالکان داشت و روز برای گدایی می رفت و شب با دلی پر خون به خانه بر می گشت تا اینکه در آسیاب دهقانی به او یک دو جام گندم می بخشد.
زد گره در دامن آن گندم فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر توپیش آری به فضل خویش دست
بر گشایی هر گره کایام بست
و همین گونه مناجات می نمود که چه می شد یک کسی این گندم را از من می خرید و من با پول آن هم عدس می خریدم و هم عسل و آن عدس را در شوربا می ریختم و بچه هایم سیر می شدند.
بس گره بگشوده ای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا ای جلیل
این دعا می کرد و می پیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده گندم ریخته
بانک برزد کای خدای دادگر
چون تو دانایی، نمی داند مگر
سالها نرد خدایی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است ای خدای شهرو ده
فرقها بود این گره را زان گره
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هرچه در غربال دیدی بیختی
هم عسل هم شوربا ریختی
من ترا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگرچه بود
من خداوندی ندیدم زنی نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض برگشت مسکین دردناک
تا مگر بر چیند آن گندم زخاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی ای خدای ذوالجلال
بر در دو نان چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی از خدای
گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی که تا گوهر دهی
ملاحظه می فرمایید پروین مناظره را چنانکه عادت اوست چقدر حکیمانه به پایان برده و نتیجه گیری جالبی به دست داده است.

طنز در دوره معاصر

طنز در دوره بیداری و مشروطه تبلور خاصی یافت و شاعران و نویسندگان برای بیداری افکار و اندیشه های به خواب رفته از حربه کاری طنز استفاده کردند. در دوره مشروطیت همردیف با روزنامه نگاری نوع جدیدی از ادبیات به نام طنز پا به عرصه وجود نهاد.
در این دوره جلوه های طنز را در آثار قلمی افرادی چون میرزا جلیل محمدقلی زاده از نویسندگان بنام آذربایجان از ولایت نخجوان که روزنامه ملانصرالدین را در سال 1324 در تفلیس بنیاد نهاد می توان مشاهده کرد که تقریباً تمام حوزه فرهنگی و اجتماعی ملل شرقی اسلامی را زیر قلم داشت. از نمونه های دیگر به فکاهیات اجتماعی و انقلابی علی اکبر طاهرزاده صابر شاعر ملی آذربایجان قفقاز، ایرج، عشقی، عارف، معجز شبستری، ملامهرعلی خویی، نسیم شمال، و چرند و پرند دهخدا می توان اشاره نمود.
شعر در دوره مشروطه به افکار و آرای آزادی خواهانه و احساسات میهن پرستانه قوت بخشید و اندیشه های سیاسی و وطنی را با زبان طنز و مطایبه انعکاس داد. هر چند طنز در همه دوره های ادب پارسی کما بیش بروز و ظهور داشته است، اما در این دوره به گونه ای گسترده تر و کوبنده تر وارد میدان مبارزه شد و معایب و مفاسد جامعه آن روزگار و اعمال ننگین عمال و حکام سر سپرده آن را به باد تمسخر و استهزا گرفت.
مطلبی که باید یادآوری شود این است که طنزگویان طنزنویسان، دریچه اطمینانی برای مردم بوده اند و غالب سلاطین نیز برای اینکه از اوضاع عمومی بهتر آگاه باشند آنها را تقویت می کردند. با توسعه صنعت چاپ روزنامه هایی هم به سبک طنز نویسی یا به قول خودشان فکاهی نویسی انتشار یافته که از اهم آنها: بهلول، کشکول، صور اسرافیل، ناهید، امید و (فکاهی) توفیق و کاریکاتور و امثالهم را می توان نام برد و جای تردید نیست که انتشار آنها فصل بزرگی در تاریخ طنزنویسی گشوده و خدمات زیادی به آزادی و فرهنگ ایران نموده است. (جواهری، بی تا، صص 20 و 21)
نمونه های ذیل به عنوان مشتی از خروار مصداق قوت طنزهای اجتماعی این دوره است:
حاجی، بازار رواج است رواج
کو خریدار؟ حراج است حراج!
می فروشم همه ایران را
عرض و ناموس مسلمانان را
رشت و قزوین و قم و کاشان را
بخرید این وطن ارزان را
یزد و خوانسار حراج است حراج
کو خریدار؟ حراج است حراج!
طبل و شیپور و علم را کی میخاد؟
شیر و خورشید رقم را کی میخاد؟
تخت جمشید عجم را کی میخاد
تاج کی مسند جم را کی میخاد!
اسب و افسار حراج است حراج!
کو خریدار؟ حراج است حراج!
(آرین پور، 1382، ج2، ص68)
گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای
ای وای وطن وای
خیزید روید از پی تابوت و کفن وای
ای وای وطن وای
افسوس که اسلام شده از همه جانب
پامال اجانب
مشروطه ایران شده تاریخ زمن وای
ای وای وطن وای
(هان، صص 72 و 73)
دوش می گفت این سخن دیوانه ای بی باز خواست
درد ایران بی دواست
عاقلی گفتا که از دیوانه بشنو حرف راست
درد ایران بی دواست
مملکت از چارسو در حال بحران و خطر
چون مریض محتضر
با چنین دستور این رنجور، مهجور از شفاست
درد ایران بی دواست
(همان، ص 74)
باشه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست
کار ایران با خداست
شاه مست و میرمست و شحنه مست و شیخ مست
مملکت رفته زدست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست
کار ایران با خداست
(همان، ص 130)
این دو سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که برماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست
از ماست که برماست

جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
اسلام گر این روز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی نه تعدی ز کلیساست
از ماست که برماست
(همان، ص 134)
پروین در روزگار پرآشوب و پر مسئله ای می زیسته است. اختناق سیاسی و دشواری های اجتماعی زمانه او در شعر اغلب شاعران پوشیده و آشکار مطرح شده است، اما وی با لطافت روح و مناعت اندیشه ای، که می توان از آن به گونه ای عرفان جدید تعبیر کرد، ‌از کنار همه این مسائل گذشته و به جای منعکس ساختن اوضاع اجتماعی و سیاسی نامطلوب، با طرح کلیات اخلاقی و بیان فقر و محرومیت و نیازهای شدید عاطفی، به نوعی برداشت اجتماعی- اخلاقی بسنده کرده است. (یاحقی، 1381، ص 173)

اعتراض در شعر پروین

قطعه «دزد و قاضی» یکی از بی پرواترین قطعات اعتراض آمیز پروین است که در ادبیات عرب و اروپا هم سابقه داشته است. طنز و اعتراض ماهرانه پروین در بیت بیت این مناظره دیده می شود. در حقیقت او در این قطعه به روشنی جامعه دچار هرج و مرج را به تصویر کشیده است:
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت بدکردار را بدکیفر است
گفت بدکار از منافق بدتر است
گفت هان بر گوی شغل خویشتن
گفت هستم همچو قاضی راهزن
گفت آن زرها که بر دستی کجاست
گفت در همیان تلبیس شماست
گفت آن لعل بدخشانی چه شد
گفت می دانیم و میدانی چه شد
دزدی پنهان و پیدا کار تست
مال دزدی جمله در انبار تست
تو قلم بر حکم داور می بری
من ز دیوار و تو از در می بری
می زنم گر من ره خلق ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
می برم من جامه درویش عور
تو ربا و رشوه می گیری به زور

دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و تشت و نمد
تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب عیب خود مپوش
چیره دستان می ربایند آنچه هست
می برند آنگه ز دزد کاه دست
دزد اگر شب گرم یغما کردن است
دزدی حکام روز روشن است
این قطعه و بسیاری دیگر از این نوع نمایانگر اوضاع نابسامان و درهم ریخته جامعه ای است که به قول معروف در آن هیچ سنگی روی سنگ بند نمی شود. طنز و اعتراض پروین در حکایت پیرزن و قباد نیز از همین دست است:
روز شکار پیرزنی با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز دود آه نیست
روزی بیا به کلبه ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو امان و پناه نیست
از تشنگی کدوبنم اسمال خشک شد
آب قنات بردی و آبی به چاه نیست
سنگینی خراج به ما عرصه تنگ کرد
گندم تراست حاصل ما غیرکاه نیست
در دامن تو دیده جز آلودگی ندید
بر عیبهای روشن خویشت نگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی پادشاه نیست
و این چند بیت از قطعه «ای رنجبر»:

حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی می دهد
کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر
آنکه خود را پاک می داند ز هر آلودگی
می کند مردار خواری چون غراب ای رنجبر
گر که اطفال تو بی شامند شبها باک نیست
خواجه تیهو می کند هر شب کباب ای رنجبر
گر چراغت را نبخشیده است گردون روشنی
غم مخور می تابد امشب ماهتاب ای رنجبر
در قطعه ستم اغنیا، که آن را می توان نمونه بسیار زیبایی از اشعار او دانست، وضع ناگوار کشاورز ایرانی با بیان روشنی تصویر شده است. این نخستین بار است که، در چنان محیط آلوده، سخنی متهورانه، آن هم بر زبان یک زن شاعر جاری می شود؛ و این، واقعه ای است که در ادبیات ایران سابقه نداشته است. در این قطعه، برزگری به فرزند خود پند می دهد که مانند پدران خود به کار و کشاورزی پردازد، و ضمن دادن یک رشته دستورهای عملی به بلای صاعقه در موسم خرمن اشاره می کند؛ و فرزند، به دستاویز این مطلب، سخن پدر را بریده با بیانی پر از غم و اندوه می گوید: (آرین پور، 1382، ج3، ص543)
گفت چنین، کای پدر نیک رأی
صاعقه ما ستم اغنیاست
پیشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست، حق ما کجاست؟
قوت به خوناب جگر می خوریم
روزی ما در دهن اژدهاست
غله نداریم و گه خرمنست
هیمه نداریم و زمان شتاست
آنچه که ملاک به ده واگذاشت
باج و خراجیست که از پادشاست
حاصل ما را دگران می برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
از غم باران و گل و برف و سیل
قامت دهقان به جوانی دوتاست
سفره ما از خورش و نان تهیست
در ده ما بس شکم ناشتاست
پای من از چیست که بی موزه است
در تن تو جامه خلقان چراست
عدل چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف چرا کیمیاست
زین همه گنج و زر و ملک جهان
آنچه که ماراست همین بوریاست
خرمن امساله ما را که سوخت
از چه در این دهکده قحط و غلاست
در عوض رنج و سزای عمل
آنچه رعیت شنود ناسزاست
در مقابل این چراها:
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصه زور است نه کار قضاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم و جور و تعدی رواست
گشته حق کارگران پایمال
بر صفت غغله که در آسیاست
هیچ کسی، پاس نگهدار نیست
این لغت از دفتر امکان جداست
پیش که مظلوم برد داوری
فکر بزرگان همه آز و هواست
انجمن آنجا که مجازی بود
گفته حق را چه ثبات و بقاست
رشوه نه ما را که به قاضی دهیم
خدمت این قوم به روی ریاست
آنکه سحر حامی شرع است و دین
اشک یتیمانش، گه شب غذاست
مردم این محکمه اهریمنند
دولت حکام زغضب و ریاست
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجه آلوده ایشان گواست
خون بسی پیر زنان خورده است
آنکه به چشم من و تو پارساست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بیخبران را چه خبر از خداست
اعتراض به چهره های منفی اجتماع و یادآوری عاقبت کار آنان با بیانی تمسخرآمیز از یک سو سبب اصلاح اخلاق و رفتار مردم و رفع مشکلات و نابسامانی های اجتماعی و از سوی دیگر مایه تغییر ذائقه و مسرت روحی می شود. طنز در هنر و به ویژه در شعر از جایگاهی خاص و سازنده برخوردار است. و از بهترین شیوه های فرهنگ سازی می باشد.
پروین فرزند عصر دروغ زنی ها و نامردمی هاست (سلیمانی، بی تا، ص 14) شعر پروین نوعی دهن کجی است به اوضاع روزگار، تصویری که شعر پروین از محیط و زمانه ارائه می دهد، بسیار بی ثبات و متزلزل است. مناظرات پروین اعتراضی است بر سالوس بازی ها و ریاکاری های زمانه. بخش اعظم شعرپروین این گونه است. طنزهای گزنده و نیشدار پروین گاه حکم نیشتری زهرآلود را دارد که درصدد جراحی دمل های چرکین است.
اعتراض بلند پروین را در قطعات بسیاری می توان مشاهده نمود. مست و هوشیار یکی از همین نمونه هاست:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت می باید ترا تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیت
گفت تا داروغه را گوئیم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بسی کلاهی عار نیست

طنز و مناظره

قسمت عمده اشعار پروین به صورت قصه سروده شده و غالباً به شیوه مناظره است که از بزرگ ترین طرز سخن گویی شمال غرب ایران بوده و در زیر تأثیر سبک خراسانی محکوم به زوال شده، و به عقیده ملک الشعرای بهار، خانم پروین در قطعات جاوید خود آن را دوباره زنده کرده است. نیما شاعر افسانه، قبلاً نمونه هایی از این قبیل قصه ها در چشمه کوچک و روباهر و خروس داده بود، و پروین اعتصامی کمی پس از او، این نوع ادبی را، که گنجاندن مطالب زیاد در قصه های کوتاه وصفی باشد، فوق العاده پیشرفت داده است. (آرین پور، 1382، ج3، ص542)‌
پروین را می توان یکی از چهره های طنز پرداز ادب معاصر دانست که به ویژه در مناظرات که نوعی طنز در آنها تعبیه شده گوی سبقت را از همردیفان ربوده است. در دیوان پروین بیش از 120 مور مناظره وجود دارد که تقریباً در همه آنها نوعی طنز و اعتراض نهفته است.
پروین، ناظم «فابل» های منظوم است، زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است، ولی در عین حال سخت در بند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. گفت و گو تدبیر اساسی اوست، تمثیل اساس کار او، ولی هدف مضمون پندآمیز، دست و پایش را سخت بسته است. از اشراق عارفانه، شاعرانه و عاشقانه خبری نیست و تخیلش از طریق زبان اشیا و حیوانات کار می کند. (براهنی، 1380، ج1، ص 252)
در حقیقت پروین مسائل اخلاقی، ‌اجتماعی، سیاسی و آرمانی را که در ذهن او می گذشته به شیوه فابل، حکایت و تمثیل در قالب قصیده، قطعه و مثنوی به صورت مناظره سروده است. به عبارت دیگر شاعر مکنونات و آرزوهای قلبی خود را از زبان اشخاص، موجودات جاندار، گل و گیاه و اشیای بی جان و حتی موضوعات انتزاعی بیان نموده است. قطعات: صاعقه ما ستم اغنیاست، سگ و گرگ، گل و خار، زاغ و طاووس، آب و آسیاب، موش و تله، پایه و دیوار، دزد و قاضی، سوزن و پیراهن، عدس و ماش، شانه و آینه، مست و هوشیار، پیرزن و قباد، دیوانه و زنجیر، سگ و گربه، سرو و گل سرخ، گره گشای، کرم ابریشم و حلزون، نامه بزرگمهر به نوشیروان، پیرزن و دوک، گوهر اشک، سر و سنگ، هیمه و اخگر، تبر و سپیدار، آب و آتش، ای رنجبر، مرغ و جوجه، نغمه ی خوشه چین، موش و گربه، جغد و طوطی، دو قطره خون، برف و بوستان، تابه و دیگ، نخ و سوزن، ‌سیر و پیاز، مژگان و مردمک چشم، امید و نومیدی، تیر وکمان، ماهی و ماهیخوار، روباه و ماکیان، دیده و دل، دو محضر، سوزن و رفوگر، زاهد خودبین، مور و سلیمان، طوطی و شکر، عاقل و دیوانه، گنجشک و همای، کرباس و الماس، گرگ و شبان و بسیاری نمونه های دیگر از مواردی است که پروین با طنزی فاخر و زبانی نجیب اعتراض هایش را به گوش همگان رسانده است. پروین شخصیتی آزادی خواه و دوستدار عدالت است که ضمن اعتراض به بسیاری از نابسامانی ها و آلودگی های جامعه و از جمله در رأس آن طبقه حاکم دلبستگی های مادی را مایه خرسندی نمی داند.
در مناظره ای که بین سیر و پیاز در می گیرد نیز می توان ظرافت طنز زبان پروین را مشاهده نمود:
سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بویی
گفت از عیب خویش بی خبری
زان ره از خلق، عیب می جویی
در خود آن به که نیک تر نگری
اول، آن به که عیب خود گویی
در قطعه «خوان کرم» گفت و شنود گدا و خدا خواندنی است:
بر سر راهی گدایی تیره روز
ناله ها می کرد با صد آه و سوز
کای خدا بی خانه و بی روزیم
ز آتش ادبار خوش می سوزیم
و از این دست شکوه و شکایت می نمود و می گفت:
دیده ام رنگی ندید از رخت نو
سیر یک نوبت نخوردم نان جو
این ترازو گر ترازوی خداست
این کژی و نادرستی از کجاست
آبرو بردم ندیدم از تو روی
گم شدم، هرگز نکردی جستجوی
تا اینکه خدا این گونه در گوش دلش زمزمه می کند:
گفتش اندر گوش دل رب و دود
گر نبودی کاردان جرم تو بود
تو به راه من بنه گامی تمام
تا منت نزدیک آیم بیست گام
گرکنی آیینه ما را نظر
عیب هایت سر به سر گردد هنر
قطعه دیوانه و زنجیر نیز که یکی از قطعات خوب پروین است با درون مایه ای از طنز و تعریض بیانگر درد و حسرتی عمیق است که اوضاع اجتماعی و اخلاقی روزگار را به تمسخر می گیرد:
گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه
عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیده اند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین
ای عجب آن سنگها را هم زمن دزدیده اند
سنگ می دزدند از دیوانه با این عقل و رای
مبحث فهمیدنیها اینچنین فهمیده اند
عاقلان با این کیاست، عقل دوراندیش را
در ترازوی چو من دیوانه ای سنجیده اند
آب صاف از جوی نوشیدم مراخواندند پست
گرچه خود خون یتیم و پیرزن نوشیده اند
چوبدستی را نهفتم دوش زیر بوریا
از سحر تا شامگاهان از پیش گردیده اند
ننگها دیدیم اندر دفتر و طومارشان
دفتر و طومار ما را زان سب پیچیده اند
در قطعه دو قطره خون که یکی از دست تاجوری و دیگری از پای خارکنی فرو چکیده است پروین به زیبایی طنزی نیشدار را در تصادم فقر و غنا به تصویر کشیده است:
شنیده اید میان دو قطره خون چه گذشت
گه مناظره یک روز بر سر گذری
جواب قطره ی خون پای کارگر به ادعای اتحاد قطره خون دیگر بسیار جالب است:
به خنده گفت میان من و تو فرق بسی است
تویی ز دست شهی من ز پای کارگری
برای همرهی و اتحاد با چو منی
خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری
تو از فراغ دل و عشرت آمدی به وجود
من از خمیدن پشتی و زحمت کمری
ترا به مطبخ شه پخته همیشه طعام
مرا به آتش آهی و آب چشم تری
تو از فروغ می ناب سرخ رنگ شدی
من از نکوهش خاری و سوزش جگری
منابع تحقیق :
1- احمدی گیوی، حسن. دیوان پروین اعتصامی با مقدمه ملک الشعرای بهار. تهران: نشر قطره، چاپ اول، 1377.
2- آرین، یحیی. از صبا تا نیما، چاپ هشتم. تهران: زوار، 1382.
3- آرین، یحیی. از نیما تا روزگار ما، چاپ چهارم، تهران: زوار، 1382.
4- انوری، حسن. فرهنگ بزرگ سخن. تهران: صخن، 1381.
5- انوری، حسن. یک قصه بیش نیست. تهران: عابد، 1379.
6- براهنی، رضا. طلا در مس. (در شعر و شاعری) تهران: ناشر نویسنده، 1371.
7- بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، چاپ یازدهم. تهران: امیرکبیر، به سعی و اهتمام رینولدالین نیکلسون، 1371.
8- جوادی، حسن. تاریخ طنز در ادبیات فارسی. تهران: کاروان، 1384.
9- جواهری، وجدی. نمونه های طنز معاصر. تهران: عطایی، 1349.
10- حسنلی، کاووس. ساده بسیار نقش. تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1384.
11- درودیان، ولی الله. دیوان پروین اعتصامی بر اساس طبع ابوالفتح اعتصامی. چاپ دوم، تهران: نشر نی، 1382.
12- روزبه، محمدرضا. ادبیات معاصر ایران. تهران: نشر روزگار، 1381.
13- سعدی، مصلح الدین، کلیات سعدی، چاپ دوم، بر اساس نسخه محمد علی فروغی، تصحیح و مقدمه و تعلیقات از کمال اجتماعی جندقی، تهران: سخن، 1380.
14- سلیمانی، فرامرز، بارورتر از بهار. تهران: دنیای مادر، بی تا.
15- شکیبا، پروین. شعرفارسی از آغاز تا امروز. تهران: دهخدا، چاپ اول، زمستان 1370.
16- صلاحی، عمران و اسدی پور. بیژن، طنز آوران امروز ایران. تهران: مروارید، 1384.
17- طباطبائی اردکانی. محمود. یادمان پروین «به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت پروین اعتصامی». تهران: تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1376.
18- عطار، فریدالدین محمد، منطق الطیر. ویرایش دوم، با مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن، 1384.
19- فرجیان، مرتضی و نجف زاده، محمدباقر. طنز سرایان ایران از مشروطه تا انقلاب. تهران: بنیاد، 1370.
20- معین، محمد. فرهنگ معین، چاپ هشتم. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1371.
21- یاحقی، محمدجعفر. جویبار لحظه ها، چاپ چهارم. تهران: جامی، انتشارات هیرمند، 1370.
منبع: پروین پژوهی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.