پژوهشگر: ناهید ارمغان
امام جعفر صادق (ع) را چهار پسر بود، اسماعیل، موسی، محمد دیباج، عبدالله افطح. امام نص امامت بر اسماعیل کرد لیکن چنانچه روایت کرده اند اسماعیل در زمان حیات پدر در گذشت، لذا امام نص را از او برگرفت و به برادرش موسی کاظم منتقل کرد ولی عده ای بدین امر گردن نهادند و گفتند نص امامت رجوع قهقرا نمی کند و بداد نیز محال است. زیرا امام جعفر صادق امام و معصوم است و او نص بر اسماعیل کرده است و لذا نص او درست است و بازگشت پذیر و تغییر پذیر نیست. بنابر این بنا بر بعضی روایات علت برداشت نص از اسماعیلیان آن بود که وی شراب مسکر بخورد و جعفر (ص) بر فعل او انکار کردو فرمود که بلا فی امر اسماعیل و بر پسر دیگر موسی (ع) نص کرد که البته این روایت را دیگران تاکید نمی کنند.
به هر حال اینان امامت را پس از امام جعفر صادق (ع) حق اسماعیل می دانند ودر اینجا خود به دو گروه تقسیم می شوند:
اسماعیلیه واقفه یا اسماعیلیه اصلی بزعم ملل و نحل نویسان که گویند امامت از حضرت امام صادق(ع) به اسماعیل رسید و به او ختم میشود و وی را قائم آخرالزمان خوانند و گویند نمرده است و زمانی رجعت خواهد نمود.
اسماعیلیه مبارکی که گویند بعد از امام صادق (ع) امامت به نواده اش ،محمد بن اسماعیل رسید زیرا چنانچه در پیش گفتیم مطابق برخی روایات اسماعیل در زمان حیات پدرش در گذشت و حق هم همین است که امامت برای محمد بن اسماعیل باشد زیرا انتقال نص از برادر به برادر فقط در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جایز بوده است و پس از آن جایز نیست .این گروه به امامت اسماعیل بن جعفر(ع) و پس از او امامت محمد بن اسماعیل معتقد هستند که در تاریخ نامبردارند.
نخستین حادثه شاید قبل از فتح الموت ،در شهر کوچک ساوه که در شمال فلات واقع است و چندان از ری و قم دور نیست اتفاق افتاد. شحنه ساوه یک دسته ۱۸ نفری از اسماعیلیان را به علت آنکه هنگام نماز از دیگر مردم افتراق جسته بودند،دستگیر کرد و پس از بازجویی آزاد نمود.این اولین بار بود که اسماعیلیان کوشیدند یک موءذن ساوجی را که در اصفهان می زیست به کیش خویش در آورند.اما موءذن دعوت آنها را نپذیرفت و اسماعیلیان از بیم آنکه مبادا راز آنها افشا شود و آنان را گیر بیندازد وی را کشتنتد .
ابن اثیر ،مورخ عربی نویس ،می گوید :وی نخستین قربانی آنها بود و خون او نخستین خونی که بر زمین ریخته شد.
خبر این جنایت به گوش نظام الملک رسید و وی شخصا فرمان داد که رئیس فتنه جویان رابه سیاست رسانند. متهم طاهر نجار نام داشت و پسر واعظی بود که مقامات مختلف دینی داشت و چون ظن اسماعیلی به او می رفت مردم شهر او را از پا در آوردند. طاهر نچار را برای عبرت دیگران سیاست کردند و جسد او را در بازار شهر گردانیدند .ابن اثیر می گوید: او اولین اسماعیلی بود که به کشتن رسید.
در سال ۱۰۹۲ سلجوقیان دست به نخستین اقدام خود در مقابل تهدید اسماعیلیان زدند. ملکشاه سلجوقی که بر دیگر شاهزادگان سلجوقی فرمانروایی می کرد ،دو لشکر به سرکوبی اسماعیلیان فرستاد،یکی به الموت و دیگری به قهستان. این هر دو حمله دفع شد.بخصوص حمله به الموت به یاری عده ای از طرفداران و پشتیبانان اسماعیلی رودبار و خود قزوین خنثی شد.
در این میان اسماعیلیان به نخستین موفقیت بزرگ خود در آدمکشی نائل آمدند.قربانی آنها وزیر مقتدر سلجوقی خواجه نظام الملک بود که کوششهای وی در :حم ماده فتنه و قطع مایه فتور؛ او را بزرگترین دشمن آنها گردانیده بود. حسن صباح نقشه قتل خواجه را دقیقا طرح افکنده بود .وقتی که حسن
صباح گفت: کیست از شما که شر نظام الملک طوسی را از این دولت کفایت کند؟ بو طاهر ارانی نامدست بر سینه نهاد و به آن ظلامت که طلب سعادت آخرت می کرد شب آدینه دوازدهم ماه رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعائه ۴۸۵ مطابق ۱۶ اکتبر در حدود نهاوند به مرحله سمند ،به شکل صوفی پیش نظام الملک آمد که از بارگاه به آخر حرم می رفت، و او راکارد زد که از آن زخم شهید شد. ونخستین کسی که فداییان او را کشتند نظام الملک بود و سیدنا علیه ما یستحق ،گفته بود که قتل هذا الشیطان اول سعاده.
در جنگ رعب انگیز و حساب شده ای که اسماعیلیان آغاز کرده بودند،این نخستین حمله از یک سلسله حملات طولانی بود که سلاطین ،امیران ، سرکردگان ، حکمرانان و حتی آن دسته از فقیهان و علمای دینی را گه عقاید اسماعیلی رامردود دانستند و قتل و سرکوبی معتقدان بدان را شرعی اعلام داشتند به مرگهای ناگهانی دچار ساختند . یکی از همین روحانیون می گوید :بدان که قتل ایشان حلالتر است از آب باران و واجب تر است بر سلطان و پادشاهان که ایشان را قهر کنند و قتل کنند و پشت زمین را از نجاست ایشان پاک کنند و با ایشان دوستی و صحبت نشاید کردن و خون ملحدی ریختن او برابر است که هفتاد کافر رومی را کشتن،. فداییان اسماعیلیان از نظر قربانیانشان آدمکشان متعصبی بودند که توطئه ای جنایتکارانه علیه دین و اجتماع تشکیل داده بودند. اما برای خود اسماعیلیان سپاهی بودند از برگزیدگان در جنگ با دشمنان امام ،آنها با کشتن متجاوزان و غاصبان ،ایمان و وفاداری خود را به ثبوت می رساندند و سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی به دست می آوردند.خود اسماعیلیان این آدمکشان واقعی را فدایی می نامیدند.و یک شعر جالب اسماعیلی در صلح دلاوری ،فداکاری و از خود گذشتگی آنها باقی مانده است.در وقایع نامه ها و تواریخ اسماعیلی الموت که رشید الدین فضل الله و ابوالقاسم کاشانی از آنها نقل کرده اند. فهرست افتخار آمیزی از قتلهایی که بدست فدائیان صورت گرفته باذکر نام مقتول و کشندکان مؤمن آنها آمده است
در ری شخصی بود (امیر ضراب ) نام ،بر مذهب باطنیان مصر و هر وقت مارا با یکدیگر مناظره می برد و او مذهب مرا انکار می کرد و من مسلم نمی داشتم، اما در دل من آمن هتمان جایگیر بود .حسن پس می گوید :
از شخص دیگری به نام بونجم سراج در خصوص مذهب باطنیان تحقیق کردم ،بو نجم سراج شرح و تفضیل دقیقی در این باب به من داد تا بر پیچیدگیهای آن وقوف یافتم. بعد از آن به سراغ مردی از اسماعیلیان به نام؛ مؤمن؛ رفتم. مؤمن از جانب عبدالملک عطاش ،کار دعوت اسماعیلیه را در اصفهان به عهده داشت. از مؤمن عهد بیعت خواستم، او گفت:مرتبه تو که حسنی از من که مؤمنم بیش آنست.من چگونه عهد بر تو گیرم؟ یعنی بیعت امام چگونه از تو بستانم ؟ بعد از الحاح و التماس مؤمن قبول کرد که از حسن برای امام بیعت بگیرد. در برخی منابع از جمله :در وصیت نامه ای منسوب به خواجه نظام الملک طوسی نوشته شده که پدر حسن در کودکی او را به نیشابور نزد امام موفق برد ،امام موفق از معلمان مشهور و اهل حدیث بود که در ماجراهای سیاسی نقش عمده داشت .
شاگردان امام موفق ،شخصیت های برجسته و نامداری از کار در آمدند که برجسته ترین خواجه نظام الملک و حسن صباح بودندآنها حکیم عمر خیام و. (همان سه یار دبستانی)
پنج دژ و قلعه که عظیم ترینشان در قلعه الموت و دژ لمبسر بود ،پیدا کنند. از این ۱۲۵ دژ و قلعه حدودا ۳۵ تای آنها در منطقه طالقان است و الموت و رودبار و ۷۰ تای آنها در قهستان (جنوب خراسان ) استوار بوده از جمله: نام دژ هایی چون الموت، میمون دژ، سروش، سرخه ودزک، بهرام دژ، آهن کوه، تاج، شهپران، فردوس، منصوریه، وغیره (۲)
این ابتدا باید دانست که در عهد فرمانروایی حسن صباح ،اسماعیلیان توانستند تقرییا بر صد و نوع دژها وقلاع و یا استحکامات به دو دسته تقسیم می شدند:
دسته اول در جلگه ها و دشت ها و مناطق مسطح ساخته می شدند.
دسته دوم بر فراز قلل جبال و کوهستانهای شامخ که دسترسی و نفوذ به آنان از راههای عادی و معمولی به وسیله دشمنان بسیار سخت و صعب العبور بود.
دژهای کوهستانی که اکنون مورد نظر ماست و اسماعیلیان از آنها استفاده می کردند معمولا بر فراز قله ها و کوههای منفرد و جدا مانده از دیگر کوهستانها ایچاد می شدند . آنها محکم ترین و استوارترین قلعه هایی بودند که در طرح تاسیسشان باروها ، حصارها، برجها ، زاغه ها ، زیر زمینهای سنگی وحفر شده در دل کوهها پیش بینی شده بود . مصالح این گونه دژها ،سنگهای تراشیده و آهگ و گچ و گاهی سنگهای تراشیده ،برای دروازه های ورودی و پاره ای جایگاههای اتاق مانند بود . یکی از خصوصیات دژ ها و قلاع کوهستانی که مورد استفاده حسن صباح و پیروان او قرار می گرفت ،پرتگاههای طبیعی و یا غیر طبیعی بود که اغلب در پای این دژها ایچاد شده بود.بالای این پرتگاهها ،آنجا که قله کوه کمی هموار می گردد ،باروی حصار دیده می شودوبالای بارو ،لنگرها و سنگ انداز ها به چشم می خورد. اما درامتداد بارو ها و در فواصلی معین ،برجهای دیده بانی و سایر برجهای جنگی و نگهبانی قرار داشتند که در آنها افراد مسلح معمولی به انجام وظیفه مشغول می شدند .اگر هر آینه دروازه قلعه دیده شود ،دو طرف آن نیز دو برج عظیم است که دروازه بان و قراولان در آنجا پاس می دادند . ولی عده ای از این قاعده مستثنی بودند و از میان آنها می توان دژ الموت و دژ کردکوه را ذکر کرد . که اطراف پایه کوهی که دژ بر فراز آن قرار گرفته قابل سکونت بوده است .و شاید بعضی از پیشه وران و تجار با زنان و فرزندان دژ نشینان در این قسمت زندگی می کردند .
خلاصه آنکه دژ ها وقلعه ها یی که حسن صباح و اسماعیلیان از آنها به خاطر پیشرفت کارشان بهره می گرفتند اینها بودند: قلعه الموت، دژ فایس، شاهدژ (ارنکه)، دژ اردهن، قلعه و دژ شهیدان طارم، میمون دژ ،قلعه عظیم لمبسر، دژهای طالقان، لورا، پشتکوه، رستمدار، دژهای دماوند، فیروزگوه، گرد کوه و دژ گنبدان و بالاخره قلاع قومس.همه اینها را اسماعیلیان بنا نکرده بودند بلکه توسط حکمرانان قبلی برای مقاصد سیاسی یا نظامی و بنا شده بود.
خلافت عبیدالله مهدی و کوشش های او در امر دعوت: بدین ترتیب دولت خلافت عباسی فاطمی به دست عبید الله المهدی در سال ۲۹۷ هجری در مغرب تاسیس شد. که از آن پس به دست رقیب خطرناکی برای خلافت عباسی بغداد گشت و تا سال ۵۶۷ ادامه یافت. که در آن سال به دست صلاح الدین ایوبی منقرض شد. پس از آنکه عبیدالله مهدی ،خلیفه اول فاطمی ،به کوشش ابو عبیدالله شیعی به خلافت رسید، در آغاز، قلمرو حکومت او در شمال آفریقا، قیروان، شمال مصر وطوایفی از بیابانگردان بود، ولی با کوششهای او و داعیانش که نیروهای تازه نفس بودند، تسلط و حکومت خود را به تدریج گسترش داد واهمیت و اقتدار بیشتری یافت .عبیدالله مهدی در مدت ۲۵ سال خلافت خود ،در امر دعوت اسماعیلی کوشش های بسیاری نمود .مبلغان و داعیان ماهر که از طرف امام و خلیفه امام و خلیفه اسماعیلی در بلاد پراکنده می شدند ،ندای ظهور مهدی موعود را به گوش مردم می رساندند و آنها را به شیوه خاص خود به کیش اسماعیلی در می آوردند. عبیدالله مهدی ،اساس خلافت فاطمی را بنیان نهاد ونفوذ و گسترش عقاید مذهبی اسماعیلیه را تقویت کرد. دولت و قدرت مذهبی بوجود آورد که نزدیک ۳ قرن با دولت عباسیان بغداد دست و پنجه نرم کرد. و در توسعه فلسفه و جهانبینی مذهب اسلامی، تاثیر بسیاری گذاشت. اگر دولت و قدرت تازه نفس سلجوقی پیدا نمی شد، که از خلافت عباسی بغداد حمایت کند، خلافت فاطمی، خلافت عباسی بغداد را از میان بر می داشت و عقاید مذهب اسماعیلی جانشین عقاید و مذهب اهل سنت وجماعت می شد.
http://www.aftabir.com منبع آفتاب:
انشقاقات در ابتدا
گروهی حتی منکر مرگ اسماعیل شدند و گفتند: مردن او از روی تقیه اظهار شده تا دشمنان قصد جان او را نکنند و در اثبات قول دلیل آوردند که معهود نیست که بر مرگ کسی (سجل نویسند)(۱) و حال آنکه بر موت اسماعیل استشهاد کردند و محضر نوشتند.به هر حال اینان امامت را پس از امام جعفر صادق (ع) حق اسماعیل می دانند ودر اینجا خود به دو گروه تقسیم می شوند:
اسماعیلیه واقفه یا اسماعیلیه اصلی بزعم ملل و نحل نویسان که گویند امامت از حضرت امام صادق(ع) به اسماعیل رسید و به او ختم میشود و وی را قائم آخرالزمان خوانند و گویند نمرده است و زمانی رجعت خواهد نمود.
اسماعیلیه مبارکی که گویند بعد از امام صادق (ع) امامت به نواده اش ،محمد بن اسماعیل رسید زیرا چنانچه در پیش گفتیم مطابق برخی روایات اسماعیل در زمان حیات پدرش در گذشت و حق هم همین است که امامت برای محمد بن اسماعیل باشد زیرا انتقال نص از برادر به برادر فقط در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جایز بوده است و پس از آن جایز نیست .این گروه به امامت اسماعیل بن جعفر(ع) و پس از او امامت محمد بن اسماعیل معتقد هستند که در تاریخ نامبردارند.
ترورهای اسماعیلیان
در همان حال که عده ای از داعیان اسماعیلی در کار تحصیل و تحکم نقاط استحگاماتی در نواحی دورافتاده بودندگروه دیگر تبلیغات دینی خود را در مراکز عمده مذهب تسنن و قدرت سلجوقی دنبال می کردند. اینان بودند که نخستین خونریزی را که دامنگیر عاملان اسماعیلی و سلجوقی هر دو شد ،بوجود آوردند.نخستین حادثه شاید قبل از فتح الموت ،در شهر کوچک ساوه که در شمال فلات واقع است و چندان از ری و قم دور نیست اتفاق افتاد. شحنه ساوه یک دسته ۱۸ نفری از اسماعیلیان را به علت آنکه هنگام نماز از دیگر مردم افتراق جسته بودند،دستگیر کرد و پس از بازجویی آزاد نمود.این اولین بار بود که اسماعیلیان کوشیدند یک موءذن ساوجی را که در اصفهان می زیست به کیش خویش در آورند.اما موءذن دعوت آنها را نپذیرفت و اسماعیلیان از بیم آنکه مبادا راز آنها افشا شود و آنان را گیر بیندازد وی را کشتنتد .
ابن اثیر ،مورخ عربی نویس ،می گوید :وی نخستین قربانی آنها بود و خون او نخستین خونی که بر زمین ریخته شد.
خبر این جنایت به گوش نظام الملک رسید و وی شخصا فرمان داد که رئیس فتنه جویان رابه سیاست رسانند. متهم طاهر نجار نام داشت و پسر واعظی بود که مقامات مختلف دینی داشت و چون ظن اسماعیلی به او می رفت مردم شهر او را از پا در آوردند. طاهر نچار را برای عبرت دیگران سیاست کردند و جسد او را در بازار شهر گردانیدند .ابن اثیر می گوید: او اولین اسماعیلی بود که به کشتن رسید.
در سال ۱۰۹۲ سلجوقیان دست به نخستین اقدام خود در مقابل تهدید اسماعیلیان زدند. ملکشاه سلجوقی که بر دیگر شاهزادگان سلجوقی فرمانروایی می کرد ،دو لشکر به سرکوبی اسماعیلیان فرستاد،یکی به الموت و دیگری به قهستان. این هر دو حمله دفع شد.بخصوص حمله به الموت به یاری عده ای از طرفداران و پشتیبانان اسماعیلی رودبار و خود قزوین خنثی شد.
در این میان اسماعیلیان به نخستین موفقیت بزرگ خود در آدمکشی نائل آمدند.قربانی آنها وزیر مقتدر سلجوقی خواجه نظام الملک بود که کوششهای وی در :حم ماده فتنه و قطع مایه فتور؛ او را بزرگترین دشمن آنها گردانیده بود. حسن صباح نقشه قتل خواجه را دقیقا طرح افکنده بود .وقتی که حسن
رک:
عبدالکریم شهرستانی .ملل و النحل .ترجمه صدر ترکه اصفهانی .ص ۱۵۲صباح گفت: کیست از شما که شر نظام الملک طوسی را از این دولت کفایت کند؟ بو طاهر ارانی نامدست بر سینه نهاد و به آن ظلامت که طلب سعادت آخرت می کرد شب آدینه دوازدهم ماه رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعائه ۴۸۵ مطابق ۱۶ اکتبر در حدود نهاوند به مرحله سمند ،به شکل صوفی پیش نظام الملک آمد که از بارگاه به آخر حرم می رفت، و او راکارد زد که از آن زخم شهید شد. ونخستین کسی که فداییان او را کشتند نظام الملک بود و سیدنا علیه ما یستحق ،گفته بود که قتل هذا الشیطان اول سعاده.
در جنگ رعب انگیز و حساب شده ای که اسماعیلیان آغاز کرده بودند،این نخستین حمله از یک سلسله حملات طولانی بود که سلاطین ،امیران ، سرکردگان ، حکمرانان و حتی آن دسته از فقیهان و علمای دینی را گه عقاید اسماعیلی رامردود دانستند و قتل و سرکوبی معتقدان بدان را شرعی اعلام داشتند به مرگهای ناگهانی دچار ساختند . یکی از همین روحانیون می گوید :بدان که قتل ایشان حلالتر است از آب باران و واجب تر است بر سلطان و پادشاهان که ایشان را قهر کنند و قتل کنند و پشت زمین را از نجاست ایشان پاک کنند و با ایشان دوستی و صحبت نشاید کردن و خون ملحدی ریختن او برابر است که هفتاد کافر رومی را کشتن،. فداییان اسماعیلیان از نظر قربانیانشان آدمکشان متعصبی بودند که توطئه ای جنایتکارانه علیه دین و اجتماع تشکیل داده بودند. اما برای خود اسماعیلیان سپاهی بودند از برگزیدگان در جنگ با دشمنان امام ،آنها با کشتن متجاوزان و غاصبان ،ایمان و وفاداری خود را به ثبوت می رساندند و سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی به دست می آوردند.خود اسماعیلیان این آدمکشان واقعی را فدایی می نامیدند.و یک شعر جالب اسماعیلی در صلح دلاوری ،فداکاری و از خود گذشتگی آنها باقی مانده است.در وقایع نامه ها و تواریخ اسماعیلی الموت که رشید الدین فضل الله و ابوالقاسم کاشانی از آنها نقل کرده اند. فهرست افتخار آمیزی از قتلهایی که بدست فدائیان صورت گرفته باذکر نام مقتول و کشندکان مؤمن آنها آمده است
نام و نسب حسن صباح
نام او حسن بن علی بن محمد بن جعفر بن حسین بن صباح حمیدی و عرب نژاد بوده است .ظاهرا پدرش شیعی و دوازده امامی و از شیعیان کوفه بوده ،که به شهر قم آمده بود . به عقیده بعضی محققان معاصر، حسن صباح در سال ۴۴۸ تا ۴۴۵ ه . ق ازت پدر و مادر اسماعیلی در قم متولد شده و پدر او علی یکی از علمای مذهب اسماعیلی بوده است . ادوارد براون هم این نظریه را تاکید کرده است . ولی رشید الدین فضل الله همدانی و عطاملک جوینی ،محل ولادت او را شهر ری دانسته اند . وشاید این نظریه درست تر باشد . چنانچه در داستان سه یار دبستانی که در آن بیان شده که حسن صباح در شهر ری به دنیا آمده است.به موجب روایات عطاملک جوینی حسن بن علی بن محمد بن جعفر بن الحسین بن محمد الصباح الحمیری در شهر ری به دنیا آمد . پدر او از یمن بود که به کوفه و ازکوفه به قم و از قم به ری آمد و در ری متوطن شد و حسن در این شهر به دنیا آمد .برخی منابع نیز محل تولد او را قم نوشته اند . تاریخ تولد حسن راحدود در قرن پنجم ذکر کرده اند . پدرش مذهب اثنی عشری داشت . نسب آنها در تاریخنامه ها به اعقاب شاهان قدیم عربستان جنوبی رسیده است . مؤلف زبده التواریخ نسب او را به قبیله حمیر که از پادشاهان یمن بودند می رساند . حسن در ری تحصیلات دینی خود را دنبال کرد . ری در این زمان مرکز فعالیت داعیان اسماعیلی بود و حسن تحت نفوذ تعلیمات آنها قرار گرفت . حسن از کودکی به دانش های گوناگون زمان علاقمند بود. در سرگذشت منسوب به خود می گوید :از زمان هفت سالگی مرا محبت انواع علوم بوده است و خواستمی که متدین و عالم باشم و تا هفده سالگی جویان و پویان دانش بودم و مذهب آبای خویش ،اثنی عشری داشتم .در ری شخصی بود (امیر ضراب ) نام ،بر مذهب باطنیان مصر و هر وقت مارا با یکدیگر مناظره می برد و او مذهب مرا انکار می کرد و من مسلم نمی داشتم، اما در دل من آمن هتمان جایگیر بود .حسن پس می گوید :
از شخص دیگری به نام بونجم سراج در خصوص مذهب باطنیان تحقیق کردم ،بو نجم سراج شرح و تفضیل دقیقی در این باب به من داد تا بر پیچیدگیهای آن وقوف یافتم. بعد از آن به سراغ مردی از اسماعیلیان به نام؛ مؤمن؛ رفتم. مؤمن از جانب عبدالملک عطاش ،کار دعوت اسماعیلیه را در اصفهان به عهده داشت. از مؤمن عهد بیعت خواستم، او گفت:مرتبه تو که حسنی از من که مؤمنم بیش آنست.من چگونه عهد بر تو گیرم؟ یعنی بیعت امام چگونه از تو بستانم ؟ بعد از الحاح و التماس مؤمن قبول کرد که از حسن برای امام بیعت بگیرد. در برخی منابع از جمله :در وصیت نامه ای منسوب به خواجه نظام الملک طوسی نوشته شده که پدر حسن در کودکی او را به نیشابور نزد امام موفق برد ،امام موفق از معلمان مشهور و اهل حدیث بود که در ماجراهای سیاسی نقش عمده داشت .
شاگردان امام موفق ،شخصیت های برجسته و نامداری از کار در آمدند که برجسته ترین خواجه نظام الملک و حسن صباح بودندآنها حکیم عمر خیام و. (همان سه یار دبستانی)
پنج دژ و قلعه که عظیم ترینشان در قلعه الموت و دژ لمبسر بود ،پیدا کنند. از این ۱۲۵ دژ و قلعه حدودا ۳۵ تای آنها در منطقه طالقان است و الموت و رودبار و ۷۰ تای آنها در قهستان (جنوب خراسان ) استوار بوده از جمله: نام دژ هایی چون الموت، میمون دژ، سروش، سرخه ودزک، بهرام دژ، آهن کوه، تاج، شهپران، فردوس، منصوریه، وغیره (۲)
این ابتدا باید دانست که در عهد فرمانروایی حسن صباح ،اسماعیلیان توانستند تقرییا بر صد و نوع دژها وقلاع و یا استحکامات به دو دسته تقسیم می شدند:
دسته اول در جلگه ها و دشت ها و مناطق مسطح ساخته می شدند.
دسته دوم بر فراز قلل جبال و کوهستانهای شامخ که دسترسی و نفوذ به آنان از راههای عادی و معمولی به وسیله دشمنان بسیار سخت و صعب العبور بود.
دژهای کوهستانی که اکنون مورد نظر ماست و اسماعیلیان از آنها استفاده می کردند معمولا بر فراز قله ها و کوههای منفرد و جدا مانده از دیگر کوهستانها ایچاد می شدند . آنها محکم ترین و استوارترین قلعه هایی بودند که در طرح تاسیسشان باروها ، حصارها، برجها ، زاغه ها ، زیر زمینهای سنگی وحفر شده در دل کوهها پیش بینی شده بود . مصالح این گونه دژها ،سنگهای تراشیده و آهگ و گچ و گاهی سنگهای تراشیده ،برای دروازه های ورودی و پاره ای جایگاههای اتاق مانند بود . یکی از خصوصیات دژ ها و قلاع کوهستانی که مورد استفاده حسن صباح و پیروان او قرار می گرفت ،پرتگاههای طبیعی و یا غیر طبیعی بود که اغلب در پای این دژها ایچاد شده بود.بالای این پرتگاهها ،آنجا که قله کوه کمی هموار می گردد ،باروی حصار دیده می شودوبالای بارو ،لنگرها و سنگ انداز ها به چشم می خورد. اما درامتداد بارو ها و در فواصلی معین ،برجهای دیده بانی و سایر برجهای جنگی و نگهبانی قرار داشتند که در آنها افراد مسلح معمولی به انجام وظیفه مشغول می شدند .اگر هر آینه دروازه قلعه دیده شود ،دو طرف آن نیز دو برج عظیم است که دروازه بان و قراولان در آنجا پاس می دادند . ولی عده ای از این قاعده مستثنی بودند و از میان آنها می توان دژ الموت و دژ کردکوه را ذکر کرد . که اطراف پایه کوهی که دژ بر فراز آن قرار گرفته قابل سکونت بوده است .و شاید بعضی از پیشه وران و تجار با زنان و فرزندان دژ نشینان در این قسمت زندگی می کردند .
دژهای طالقان :
مهمترین دژی که در طالقان از طریق کوهستان تا الموت چندان فاصله ای ندارد، دژ ارژنگ است که ویرانه های آن امروزه بر فراز میناوند طالقان دیده می شود.این دژ در سال ۵۴۴ ه.ق به وسیله امیر کیا محمد بن بزرگ امید از جانشینان حسن صباح ساخته شد .دژ ارژنگ که چندین سال جزء پایگاههای اصلی پیروان اسماعیلیه محسوب می گردید بارها مورد تعرض و هجوم فرمانروایان بزرگ ایران قرار گرفت ولی هرگز به تسخیر و تصرف مهاجمان که قصد نابود کردن استحکامات اسماعیلیان را داشتند در نیامد.قلعه لمبسر:
عظیم ترین دژ اسماعیلیان به شمار می رفت محل این دژ از لوشان در کنار رود خانه شاهرود شروع می شد و پس از گذشتن از فاریاب عمارلو و رود بار محمد زمان خانی به کوه لمبسر در رودبار منجیل ادامه می یافت .این قلعه دارای ۸ برج بوده است . در باره تاریخچه این دژ شگفت انگیز که چندین کیلومتر طول آن بود ،می نویسندکه دژ جزء دژهایی بود که قبل از دوران اسلامی بنا گردیده ،لمبسر یکی از مراکز داعیان حسن صباح بود تا از آنجا این اشخاص برای دعوت مردم گیلان و دیلمستان و قزوین و رودبار گیلان به فعالیت و تکاپو دست بزنند.قلعه میمون دژ :
دژ و قلعه میمون در سلسله جبال البرز و در نزدیکی الموت قرار دارد و به وسیله حسن صباح بنا گردید . این همان قلعه ای است که سالها بعد از حسن صباح مرکز فعالیت اسماعیلیان از الموت به آنجا منتقل گردید . قلعه میمون دژ در سال ۶۵۱ توسط هلاکو خان مغول فتح شد .دژهای لوراو پشتکوه رستمداد :
لورا از نواحی کوهستانی کرج بود و این بخش از جنوب به ارنگه و از شرق به گردنه دیزین و از شمال به کوههای کندوان و از مغرب به گردنه اسلک که حد فاضل بین طالقان و لورا می باشد ،محدود می گردد .دژهای دماوند و فیروز کوه :
از یک سو به خوار دری و از سوی دیگر به طبرستان (مازندران ) مرتبط است . در سال ۴۹۴ ه . ق در زیر حکومت خواهر زاده حسن صباح قرار داشت . از جمله :قلعه های دماوند و فیروز کوه قلعه استوناوند می باشد .این قلعه در حدود دماوند به طرف طبرستان است . این قلعه محل برخورد دیلمیان و خوارزمشاهیان تا حمله مغول بوده است .گرد کوه و دژ گنبدان :
کوهی که قلعه گرد کوه بر روی آن بنا شده و تا امروز به شکل گنبد باقی مانده است . کوهی عظیم می باشد که در نزدیکی دامغان قرار دارد . این قلعه در زمان سلجوقیان ساخته شده ،این قلعه در کوهستان غربی شهر دامغان واقع شده بود که از یک قطعه کوه تنها ،مرتفع به شکل مستطیل که سخت و صعب العبور می نمود . ارتفاع آن بیش از یک هزار متر و طول قلعه سه هزارمتر بود . پیرامون دژ گرد کوه بارویی داشت که مساحت آن یک فرسنگ و از گچ و سنگ تشکیل شده بود .قلاع قوسی:
که اطراف دامغان بر سر راه شاهرود ،استرآباد ،مازندران قرار دارد. از جمله مهمترین آنها مهرین و مهرنگار، قلعه منصوره کوه .قلعه منصوره کوه :
دژهای لاجوردی و شیرقلعه و کافر قلعه و دژهای ساروی بزرگ و کوچک .قلعه مهرین:
در کوههای آستانه قرار دارد. دژ لاجوردی بر سر راه فیروز کوه و نزدیک سمنان قرار داشت .دژ شیر قلعه (شهمیرزاد):
کافر قلعه در سنگسر ،دژهای ساروی بزرگ و کوچک در شمال شرقی شهر سمنان بود. باید در نظر داشت که حسن صباح و فرقه اسماعیلیه دژ ها و قلعه های دیگری در مناطق خراسان مرکزی ـ کرمان ـاصفهان ـ خوزستان و شیراز داشته اند.دژ اردهن:
از دژهای حدود دماوند و مازندران و فیروز کوه است. به طوری که نویسندگان کتاب اسماعیلیه از قول صاحب شرح الافاضل می نویسند: گویا دماوند را دو سوی بوده یک سوی به خوار که قلعه اردهن در آنجاست و یک سوی به مازندران است.شهیدان (طارم):
قلعه و دژ از جمله قلعه های مستحکمی بوده که در اختیار اسماعیلیان بوده ،قلعه شهیدان در کنار یکی از رودخانه های طارم قزوین بنا شده بود .:؛یاقوت حموی در باره قلعه شهیدان می نویسد: به دژی از سرزمین دیلمان موسوم به شهیدان رسیدم ،ابنیه و عماراتی را که در این دژ دیدم تا کنون در هیچ یک از مراکز نظامی و حکومت و سلطنت ملوک ندیده بودم .در این قلعه ۲۵۸ خانه کوچک و بزرگ بود. صاحب دژ محمد بن مسافر بود . هر وقت اثری ظریف یا کاری هنری دقیقی می دید از سازنده آن خبر می گرفت و او را می جست ،تا او را می یافت،مال فراوان به وسیله همین کارها حدود ۵ هزار تن از هنرمندان و صنعتگران را در این دژ جمع آورده بود .؛؛ناصر خسرو و علوی در باره قلعه شهیدان می گویند: بنیاد دژ بر سنگ خاره نهاده شده و سه دیوار در پیرامون آن کشیده و کاریزی به میان قلعه بریده شده که تا کنار رودخانه ادامه دارد.خلاصه آنکه دژ ها وقلعه ها یی که حسن صباح و اسماعیلیان از آنها به خاطر پیشرفت کارشان بهره می گرفتند اینها بودند: قلعه الموت، دژ فایس، شاهدژ (ارنکه)، دژ اردهن، قلعه و دژ شهیدان طارم، میمون دژ ،قلعه عظیم لمبسر، دژهای طالقان، لورا، پشتکوه، رستمدار، دژهای دماوند، فیروزگوه، گرد کوه و دژ گنبدان و بالاخره قلاع قومس.همه اینها را اسماعیلیان بنا نکرده بودند بلکه توسط حکمرانان قبلی برای مقاصد سیاسی یا نظامی و بنا شده بود.
خلفای فاطمی مصر
این سلسله از خلفا علاوه بر لقب فاطمی گاهی خود را علوی منسوب به علی به علی بن ابی طالب و گاهی اسماعیلی می نامیدند. خلافت فاطمی که رقیب دستگاه خلافت عباسی بغداد بود، در شمال آفریقا به وجود آمد و قدرت مذهبی و سیاسی آنها به صورت یک دعوت مذهبی به وسیله داعیان و مبلغان ماهر و وفادار، در سراسر جهان اسلام ،خاصه در ایران، گسترش یافت.(۱)خلافت عبیدالله مهدی و کوشش های او در امر دعوت: بدین ترتیب دولت خلافت عباسی فاطمی به دست عبید الله المهدی در سال ۲۹۷ هجری در مغرب تاسیس شد. که از آن پس به دست رقیب خطرناکی برای خلافت عباسی بغداد گشت و تا سال ۵۶۷ ادامه یافت. که در آن سال به دست صلاح الدین ایوبی منقرض شد. پس از آنکه عبیدالله مهدی ،خلیفه اول فاطمی ،به کوشش ابو عبیدالله شیعی به خلافت رسید، در آغاز، قلمرو حکومت او در شمال آفریقا، قیروان، شمال مصر وطوایفی از بیابانگردان بود، ولی با کوششهای او و داعیانش که نیروهای تازه نفس بودند، تسلط و حکومت خود را به تدریج گسترش داد واهمیت و اقتدار بیشتری یافت .عبیدالله مهدی در مدت ۲۵ سال خلافت خود ،در امر دعوت اسماعیلی کوشش های بسیاری نمود .مبلغان و داعیان ماهر که از طرف امام و خلیفه امام و خلیفه اسماعیلی در بلاد پراکنده می شدند ،ندای ظهور مهدی موعود را به گوش مردم می رساندند و آنها را به شیوه خاص خود به کیش اسماعیلی در می آوردند. عبیدالله مهدی ،اساس خلافت فاطمی را بنیان نهاد ونفوذ و گسترش عقاید مذهبی اسماعیلیه را تقویت کرد. دولت و قدرت مذهبی بوجود آورد که نزدیک ۳ قرن با دولت عباسیان بغداد دست و پنجه نرم کرد. و در توسعه فلسفه و جهانبینی مذهب اسلامی، تاثیر بسیاری گذاشت. اگر دولت و قدرت تازه نفس سلجوقی پیدا نمی شد، که از خلافت عباسی بغداد حمایت کند، خلافت فاطمی، خلافت عباسی بغداد را از میان بر می داشت و عقاید مذهب اسماعیلی جانشین عقاید و مذهب اهل سنت وجماعت می شد.
http://www.aftabir.com منبع آفتاب: