6. اهتمام امام به مسائل عبادی و معنوی را در پیش به طور نمونه بازگو کردیم و یادآور شدیم که امام به عبادت و تهذیب و خودسازی چقدر اهمیت می دهد و می دانیم که ایشان در راه تهذیب نفس و خودسازی چه زحمت ها کشیده و رنج ها برده است، لیکن می بینیم همین توجه به مسائل عبادی و معنویت و خودسازی هیچ گاه موجب نشده که امام به گوشه نشینی و انزواطلبی و به ذکر و ورد و عرفان بافی سرگرم شود و همه چیز را فراموش کند.
بعضی گمان می کنند که به یاد خدا بودن و با خدا اتصال داشتن تنها با ذکر و ورد گفتن ظاهری و تبسیح گرداندن ممکن است، ولی در این میان می بینیم که امام را برنامه دیگری است که ویژه خودشان می باشد.
امام بنا به اعتراف بسیاری از صاحبنظران متعهدی که با ایشان سالیان درازی از نزدیک ارتباط داشته اند «دائم الذکر»می باشد و پیوسته قلبشان به یاد خدا می تپد و مطمئن است، لیکن هیچ گاه دیده نشده که امام تسبیح بگرداند و یا لب بجنباند، و به اصطلاح ذکربگوید. درطول سالیان درازی که درنجف درمحضرایشان بودم و گاهی اتفاق می افتاد در ملاقات عمومی که شب ها داشتند بیش از نیم ساعت مجلس در سکومتی ممتد فرو می رفت، هرگز ندیدم که امام به ظاهر به ذکر گفتن مشغول باشد و لب ایشان به نشانه ذکرو ورد و دعا بجبند، درصورتی که همچنان که یاد آور شدم، به اعتراف بسیاری از افراد متدین و آگاهی که سالیان درازی با ایشان از نزدیک ارتباط داشتند، امام همیشه به ذکر خدا و حمد و ثنای خالق یکتا مشغول است و کمتر لحظه ای است که ذکر خدا نگوید و شکر الهی به جا نیاورد. ولی به یاد خدا بودن و خدا را
خواندن چه ربطی دارد به تسبیح زدن ولب جنباندن ومعرکه گرفتن و ریاکاری و عوامفریبی که بعضی ها به آن مبتلاهستند و این ازویژگی های امام است که با آنکه اغلب اوقات به ذکر خدا مشغول است از تظاهر به آن بیزار است.
نیزازویژگی های ایشان است که به رغم توجه واهتمامی که به زیارت، عبادت و دعا و ثنا دارد،ازاموراجتماعی و تلاش دررفع گرفتاری های مردم و خدمت به خلق غافل نیست و این جورنیست که فکر کند اگرمفاتیح به دست گرفت و بالا سرمرقد مطهر بزرگورای نشست و به دعا و زیارت مشغول شد دیگر باید همه چیز را فراموش کند و هیچ احساس مسئولیتی نکند و حتی کارشخصی و امورزندگی خود را بردیگری تحمیل کند و دلخوش باشد که اهل معنویت است و همیشه یک دست تسبیح و دست دیگر مفاتیح در مشاهده مشرفه و مساجد و معابد به ذکرو ورد مشغول و سرگرم می باشد یکی از علما برای من روایت می کرد که:
یک سال تابستان به اتفاق امام و چندین دیگر از روحانیان به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستی گرفتیم، برنامه ما چنین بود که بعد ازظهرها پس از یکی دو ساعت استراحت از خواب بلند می شدیم و به طور دسته جمعی روانه حرم مطهر می شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ایوان با صفایی که در آن خانه بود می نشستیم و چای می خوردیم. برنامه امام این بود که با جمع به حرم می آمدند ولی دعا و زیارتشان خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل برمی گشتند و آن ایوان را آب جارو می کردند، فرش پهن می کردند، سماور را روشن و چایی را آماده می ساختند و وقتی که ما از حرم باز می گشتیم برای ما چای می ریختند.
یک روز از ایشان سوال کردم که:«این چه کاریه، که زیارت و دعا را به خاطر آنکه برای رفقا چایی درست کنید مختصر می کنید و با عجله به منزل باز می گردید؟»می گفت که امام در جواب فرمودند:«من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعای طولانی نمی دانم».
واقعا هزارنکته باریک تر از مو اینجاست. شاید بعضی همین را مستمسک قرار دهند که بلی باید در خدمت جامعه بود، دعا و مفاتیح را گذاشت کنارو عبادت به جزخدمت خلق نیست، به
تسبیح و سجاده و دلق نیست، لیکن نباید فراموش کنند که همین امام عزیز که طبق نقل، ثواب آب و جارو کردن برای همسفران خود را کمتر از ثواب دعا و زیارت نمی داند، قبلا گفتیم که در تمام مدت اقامت ایشان در نجف، جز در موارد استثنایی، برنامه زیارت هر شب ایشان هرگز ترک نشد. دراغلب ایام زیارتی در کنار قبر امام حسین (ع)بودند، در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشورای معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می خواندند، بیش از(50)سال است که شاید کمتراتفاق افتاده باشد که فجر طالع شود و چشم امام در خواب بوده باشد؛ به تهجد و سحرخیزی چقدر اهمیت می دهد. در ماه رمضان در هوای (50)درجه گرمای نجف با آن سن و سال و ضعف مفرط،روزی (18)ساعت روزه می گرفت و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل به جا نمی آورد افطار نمی کرد و همین امام در غروب روزی، وقتی خبردار می شود که رژیم فاشیستی بعث عراق می خواهد چند نفر از مردم بیگناه عراق، از جمله مرحوم قبانچی و بصراوی، را به جوخه اعدام بسپرد، نه تنها نماز جماعت را تعطیل می کند، بلکه از بجا آوردن نماز اول وقت نیز صرف نظر می کند و فرماندار نجف و دیگر مقامات را به حضور می طلبد تا بتواند جان چند نفر مسلمان را از خطر نجات بخشد.
به راستی یافتن خط امام و به کار بستن آن دشواراست و برای همه کس امکان پذیر نمی باشد و چه بسا افراط و تفریط هایی که مایه نگرانی ها و مصیبت هایی در جامعه اسلامی شده است، چه بسا افرادی که فکرشان از مفاتیح فراتر نرفته و از اسلام جز مفاتیح چیزی درک نکرده اند و در برابر، افرادی همانند دکتر علی شریعتی که اساسا مفاتیح و دعا را مورد تاخت و تاز قرار داده و اسلام را فقط در بعد دیگرش نگریسته اند که هر دو اشتباه و دور از خط اسلام و امام است.
از حضرت امام صادق (ع)روایت است که «کونوادعاه للناس بغیرالسنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلواه و الخیر فان ذلک داعیه» این روایت به طور خلاصه می خواهد بگوید که یک
انسان متعهد و وارسته نه تنها با زبان و بیانش تبلیغ و ارشاد می کند، بلکه اعمال و رفتارش نیز برای مردم سرمشق، الگو و اندرزبخش است و اصولا یک انسان مهذب و خودساخته به گونه ای است که عملکرد او نیز موجب پند، هدایت و ارشاد مردم می گردد و راستی که نمونه بارز این گونه انسان ها امام خمینی است که حرکت و سکون ایشان آموزنده، پند دهنده و ارشاد کننده است و من شخصا در این زمینه خاطرات ارزنده ای از عملکرد ایشان به یادگار دارم:
1. روزی در نجف اشرف، امام خمینی برای برگزاری نماز جماعت خواستند وارد اطاق بیرونی شوند. کفش کن اطاق از کفش های مردمی که برای شرکت درنماز جماعت آنجا گرد آمده بودند انباشته شده بود به طوری که جای پا گذاشتن نبود. امام وقتی به کفش کن رسید و آن وضع را دید توقف کرد و از پا گذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفش ها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند. البته ما دراین گونه موارد گاهی پا روی کفش ها می گذاشتیم و خود را دلخوش می کردیم که انشاء اللّه صاحبان این کفش ها به این مقدار تصرف، رضایت دارند، لیکن رهبر انقلاب دقیق تر، عمیق تر و باریک بین تر از آن است که ما فکر می کنیم؛ چه آنکه به عقبات و مکافات روز جزا باور دارد.
2. امام در آن روزگاری که هنوز نهضت را آغاز نکرده بود، می دیدم وقتی وارد مجلسی می شد هر جا که جا بود می نشست و غالبا دم درو درجمع مردم کوچه و بازار می نشست برخلاف بسیاری که حتما باید روی مسند بنشینند، هر چند که جا تنگ باشد و استخوانهایشان در هم فشرده شود و موجب اذیت و زحمت آنانی شود که در کنارشان نشسته اند؛اصولا امام همیشه از مسند نشینی گریزان بوده اند و گریزانند.
3. امام در رفت و آمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت می کردند، با دار و دسته نمی رفت و از راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفربود. آقای صانعی می گفت:«روزی در قم، امام می خواستند دیدن یکی از علما بروند، لیکن آدرس را نداشتند و از من آدرس خواستند. من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا در آن منزل، ایشان را همراهی کنم نپذیرفتند. »
خاطرهای ازنجف دارم که هر وقت یادم میآید خندهام میگیرد. روزی بعد از پایان درس امام، در مسجد شیخ انصاری دوستان ما خبردار شدند که امام میخواهد به عیادت علامه امینی –رحمت الله-که در منزل بستری بود برود. گروهی دنبال امام راه افتادند تا ایشان را درعیادت علامه امینی همراه کنند. امام وقتی دم در منزل آن مرحوم ایستاده بود تا اذن ورود بدهند، متوجه شد که جمعی با ایشان آمدهاند و میخواهند همراه ایشان وارد منزل شوند. ازآنجا که نمیخواستند رسما آنان را رد کنند، دست به حرکت جالبی زدند؛ منزل مرحوم علامه امینی دو در داشت؛ یکی در کوچه که وارد راهروی بزرگی میشد و در دوم در راهرویی قرار داشت که به حیاط منزل متصل بود. در راهرو نیمه باز بود، امام با یک حرکت سریع وارد راهرو شد و با کمال خونسردی در را پشت سر خود بست و در راهرو ایستاد تا اذن ورود برسد. این حرکت امام به خوبی نمایانگر درجه استنکار و انزجار ایشان از رفت و آمد با دار و دسته و اطرافی میباشد که ایشان را به چنین حرکتی ناگزیر میسازد.
گویا درسال(1348)بود که به(10)هزار زوار ایرانی پس از زیارت حج، ویزای عراق داده بودند. جمعیت انبوهی از زوار ایرانی در نماز جماعت امام، در مدرسه بروجردی نجف شرکت میکردند و پس از پایان نماز میخواستند در خیابانها با سلام و صلوات امام را همراهی و بدرقه کنند. امام هرشب بعد از نماز وقتی میخواست از مدرسه بیرون برود دستور میداد که به مردم اعلام کنند هیچ کس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاد. زوار در مدرسه مکث میکردند وقتی امام دور میشد به تدریج خارج میشدند. امام در شرایطی زوار ایرانی را از حرکت پشت سر خود بر حذر میداشت که در عراق سخت تنها و بی یار و یاور بود و برای نمایش قدرت در برابر رژیم جابر عراق، که سخت میکوشید امام را در گوشه نجف ایزوله سازد، شاید حرکت زوار ایرانی پشت سر ایشان و ابراز احساسات نسبت به ایشان لازم و ضروری بود، لیکن امام از آنجا که به خدا متصل است و جز خدا نمیبیند، هیچگاه خود را تنها احساس نمیکند و نیازی به این گونه نمایش قدرت ندارد.
4. امام از پسرو پیشرو و این گونه امور سخت بیزاراست. درنجف اشرف خود ناظر بودم که گاهی درحرم مطهرحضرت علی (ع)استخوانهای این پیرمرد در میان انبوه جمعیت درهم فشرده میشد، ولی به کسی اجازه نمیداد که مردم را کنار بزنند و برای ایشان راه باز کنند، در لابلای جمعیت تنه میخورد، صدمه میخورد و مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. به ویژه آنکه بسیاری از زواراز دهاتیهای عرب بودند و بی مبالات و ناموزون راه میرفتند و گاهی به ایشان سخت صدمه میزدند، لیکن ایشان تمام این فشارها و رنجها را درمشاهده مشرفه تحمل میکرد ولی پسرو و پیشروهایی را که مرسوم و متداول است تحمل نمیکرد.
آقای سیدعلی شاهرودی، پسرمرحوم آیتاللّه شاهرودی (اعلیالله مقامه)روزی درحرم مطهر حضرت علی (ع)ناظر این جریان بوده است و میبیند که چگونه امام درمیان ازدحام شدید، در هم پیچیده میشود و خطر آنست که زیر دست و پا بیفتد. به دو نفری که پشت سرامام بودهاند اعتراض میکند که «چرا ایستادهاید؟ منتظرید که ایشان برای شما راه باز کند؟»پاسخ میدهند که «جرئت دخالت نداریم. آقا اجازه راه باز کردن به ما نمیدهد. »سید علی شاهرودی عصبانی میشود، عبا را گوشهای میافکند و جلو میرود و با سلام و صلوات مردم را از راه ایشان کنار میزند. امام مرتب دست به پشت او میزند و او را از این کار منع میکرده است.
برادرفقید ما مرحوم آقای املائی میگفت:
روزی درحرم مطهر حضرت امام حسین (ع)امام خمینی را دیدم که در میان انبوه جمعیت زوار گیر کرده و قدمی نمیتواند پیش گذارد. جلو دویده به کنار زدن مردم و باز کردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیر مرا منع میکردند و من بیتوجه به منع ایشان به کار خود ادامه میدادم. یکباره متوجه شدم که امام از مسیری که من برای ایشان باز کردهام نیامده و تغییر مسیر داده در لابلای جمعیت به راه خود ادامه میدهد.
هر شب دربرنامه تلویزیون پیش از شروع اخبار که چهره امام را در میان ازدحام مردم نشان میدهند. اگر دقت کنید میبنید که چگونه امام با عصبانیت به پاسداری که گویا میخواسته مردم را از سر راه ایشان دور کند اعتراض دارد و برای او رو ترش کرده است.
5. چنان که در پیش خاطر نشان ساختم، امام مقید است تا آنجا که امکان دارد که خود را بر دیگری تحمیل نکند، کار خود را خودش انجام میدهد. درنجف گاهی اتفاق میافتاد که امام روی پشت بام متوجه میشد که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده، به خانم و دیگران که در پشت بام بودند دستور نمیداد که بروند چراغ را خاموش کنند، خود راه میافتاد و سه طبقه را در تاریکی پایین میآمد، چراغ را خاموش میکرد و باز میگشت. گاهی قلم و یا کاغذ میخواست که دراطاق طبقه دوم منزل بود، به هیچ کس حتی به عزیزانش، فرزندان شهید مرحوم حاج سید مصطفی دستورنمیداد که برای او کاغذ و قلم بیاورند. خودش برمیخاست از پلهها بالا میرفت و یک ورق کاغذ و یا قلم برمیداشت و باز میگشت.
6. نظم امام در زندگی به حدی است که انسان میتواند طبق اجرای برنامه کار ایشان ساعت خود را تنظیم نماید. چنان که درکتاب «نهضت امام خمینی»آوردهام، کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیداری و نشست و برخاست ایشان درمییافتند که چه ساعت از روز و شب است.
7. امام درزندگی هماره ساده، زیست میکند، ساده میپوشد، ساده میخورد، از غذای چرب و نرم هماره پرهیز میکند، از خوراکیهای مقوی دوری میجوید. درنجف غذای مورد علاقه ایشان نان و پنیر و مغز گردو بود.
در رفت و آمد پیاده حرکت میکرد و به رغم اصرار و فشار همه جانبه دوستان و ارادتمندان در نجف، از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری ورزید. با آنکه بسیاری از فدائیان راه ایشان در کویت و جاهای دیگر آماده بودند که با دل و جان ماشینی از غیر«وجوه شرعیه»به ایشان هدیه نمایند.
ازرفتن به کوفه و گرفتن منزل درآنجا به رغم گرمای شدید و(50)درجه نجف خودداری میورزید. حدود (20)سال در نجف اشرف زیست ولی حتی یک شب را در کوفه نخوابید.
8. استقامت امام در برابرشدائد و مصائب، خود آموزنده و الهام بخش است. امام به رغم عواطف و احساسات شدید، همانند کوه در برابر مصائب و ناملایمات ایستادگی میکند و
بدین گونه به امت خود درس صبر، استقامت، بردباری و پایداری می دهد.
شهادت ناگهانی شهید مجاهد، مرحوم حاج سید مصطفی خمینی(اعلی اللّه مقامه)، جا داشت که آسمان را با تمام بزرگیش بر سر همه آنانکه او را می شناختند خراب کند. شهید حاج سید مصطفی، مجتهدی بود آگاه، عادل، متعهد، مهذب و خودساخته که در تمام ابعاد امام و رهبر امت را پیرو بود و امام در راه ساختن و پرورش او زحمت های فوق العاده ای کشیده و به او امیدها داشت. با وجود این، آن گاه که خبر شهادت او را دریافت کرد آنچنان بردباری و استقامتی از خود نشان داد که صبر ایوب را بار دیگری در خاطره ها زنده ساخت و نه تنها در شهادت او جزع و فزع نکرد، بلکه آن را «از الطاف خفیه الهی»دانست.
امیدواریم که خط و راه امام را به درستی بشناسیم و به کار ببندیم و از پیروان راستین راه امام باشیم.
منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.
بعضی گمان می کنند که به یاد خدا بودن و با خدا اتصال داشتن تنها با ذکر و ورد گفتن ظاهری و تبسیح گرداندن ممکن است، ولی در این میان می بینیم که امام را برنامه دیگری است که ویژه خودشان می باشد.
امام بنا به اعتراف بسیاری از صاحبنظران متعهدی که با ایشان سالیان درازی از نزدیک ارتباط داشته اند «دائم الذکر»می باشد و پیوسته قلبشان به یاد خدا می تپد و مطمئن است، لیکن هیچ گاه دیده نشده که امام تسبیح بگرداند و یا لب بجنباند، و به اصطلاح ذکربگوید. درطول سالیان درازی که درنجف درمحضرایشان بودم و گاهی اتفاق می افتاد در ملاقات عمومی که شب ها داشتند بیش از نیم ساعت مجلس در سکومتی ممتد فرو می رفت، هرگز ندیدم که امام به ظاهر به ذکر گفتن مشغول باشد و لب ایشان به نشانه ذکرو ورد و دعا بجبند، درصورتی که همچنان که یاد آور شدم، به اعتراف بسیاری از افراد متدین و آگاهی که سالیان درازی با ایشان از نزدیک ارتباط داشتند، امام همیشه به ذکر خدا و حمد و ثنای خالق یکتا مشغول است و کمتر لحظه ای است که ذکر خدا نگوید و شکر الهی به جا نیاورد. ولی به یاد خدا بودن و خدا را
خواندن چه ربطی دارد به تسبیح زدن ولب جنباندن ومعرکه گرفتن و ریاکاری و عوامفریبی که بعضی ها به آن مبتلاهستند و این ازویژگی های امام است که با آنکه اغلب اوقات به ذکر خدا مشغول است از تظاهر به آن بیزار است.
نیزازویژگی های ایشان است که به رغم توجه واهتمامی که به زیارت، عبادت و دعا و ثنا دارد،ازاموراجتماعی و تلاش دررفع گرفتاری های مردم و خدمت به خلق غافل نیست و این جورنیست که فکر کند اگرمفاتیح به دست گرفت و بالا سرمرقد مطهر بزرگورای نشست و به دعا و زیارت مشغول شد دیگر باید همه چیز را فراموش کند و هیچ احساس مسئولیتی نکند و حتی کارشخصی و امورزندگی خود را بردیگری تحمیل کند و دلخوش باشد که اهل معنویت است و همیشه یک دست تسبیح و دست دیگر مفاتیح در مشاهده مشرفه و مساجد و معابد به ذکرو ورد مشغول و سرگرم می باشد یکی از علما برای من روایت می کرد که:
یک سال تابستان به اتفاق امام و چندین دیگر از روحانیان به مشهد مشرف شدیم و خانه دربستی گرفتیم، برنامه ما چنین بود که بعد ازظهرها پس از یکی دو ساعت استراحت از خواب بلند می شدیم و به طور دسته جمعی روانه حرم مطهر می شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ایوان با صفایی که در آن خانه بود می نشستیم و چای می خوردیم. برنامه امام این بود که با جمع به حرم می آمدند ولی دعا و زیارتشان خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل برمی گشتند و آن ایوان را آب جارو می کردند، فرش پهن می کردند، سماور را روشن و چایی را آماده می ساختند و وقتی که ما از حرم باز می گشتیم برای ما چای می ریختند.
یک روز از ایشان سوال کردم که:«این چه کاریه، که زیارت و دعا را به خاطر آنکه برای رفقا چایی درست کنید مختصر می کنید و با عجله به منزل باز می گردید؟»می گفت که امام در جواب فرمودند:«من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعای طولانی نمی دانم».
واقعا هزارنکته باریک تر از مو اینجاست. شاید بعضی همین را مستمسک قرار دهند که بلی باید در خدمت جامعه بود، دعا و مفاتیح را گذاشت کنارو عبادت به جزخدمت خلق نیست، به
تسبیح و سجاده و دلق نیست، لیکن نباید فراموش کنند که همین امام عزیز که طبق نقل، ثواب آب و جارو کردن برای همسفران خود را کمتر از ثواب دعا و زیارت نمی داند، قبلا گفتیم که در تمام مدت اقامت ایشان در نجف، جز در موارد استثنایی، برنامه زیارت هر شب ایشان هرگز ترک نشد. دراغلب ایام زیارتی در کنار قبر امام حسین (ع)بودند، در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشورای معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن می خواندند، بیش از(50)سال است که شاید کمتراتفاق افتاده باشد که فجر طالع شود و چشم امام در خواب بوده باشد؛ به تهجد و سحرخیزی چقدر اهمیت می دهد. در ماه رمضان در هوای (50)درجه گرمای نجف با آن سن و سال و ضعف مفرط،روزی (18)ساعت روزه می گرفت و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نوافل به جا نمی آورد افطار نمی کرد و همین امام در غروب روزی، وقتی خبردار می شود که رژیم فاشیستی بعث عراق می خواهد چند نفر از مردم بیگناه عراق، از جمله مرحوم قبانچی و بصراوی، را به جوخه اعدام بسپرد، نه تنها نماز جماعت را تعطیل می کند، بلکه از بجا آوردن نماز اول وقت نیز صرف نظر می کند و فرماندار نجف و دیگر مقامات را به حضور می طلبد تا بتواند جان چند نفر مسلمان را از خطر نجات بخشد.
به راستی یافتن خط امام و به کار بستن آن دشواراست و برای همه کس امکان پذیر نمی باشد و چه بسا افراط و تفریط هایی که مایه نگرانی ها و مصیبت هایی در جامعه اسلامی شده است، چه بسا افرادی که فکرشان از مفاتیح فراتر نرفته و از اسلام جز مفاتیح چیزی درک نکرده اند و در برابر، افرادی همانند دکتر علی شریعتی که اساسا مفاتیح و دعا را مورد تاخت و تاز قرار داده و اسلام را فقط در بعد دیگرش نگریسته اند که هر دو اشتباه و دور از خط اسلام و امام است.
از حضرت امام صادق (ع)روایت است که «کونوادعاه للناس بغیرالسنتکم لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلواه و الخیر فان ذلک داعیه» این روایت به طور خلاصه می خواهد بگوید که یک
انسان متعهد و وارسته نه تنها با زبان و بیانش تبلیغ و ارشاد می کند، بلکه اعمال و رفتارش نیز برای مردم سرمشق، الگو و اندرزبخش است و اصولا یک انسان مهذب و خودساخته به گونه ای است که عملکرد او نیز موجب پند، هدایت و ارشاد مردم می گردد و راستی که نمونه بارز این گونه انسان ها امام خمینی است که حرکت و سکون ایشان آموزنده، پند دهنده و ارشاد کننده است و من شخصا در این زمینه خاطرات ارزنده ای از عملکرد ایشان به یادگار دارم:
1. روزی در نجف اشرف، امام خمینی برای برگزاری نماز جماعت خواستند وارد اطاق بیرونی شوند. کفش کن اطاق از کفش های مردمی که برای شرکت درنماز جماعت آنجا گرد آمده بودند انباشته شده بود به طوری که جای پا گذاشتن نبود. امام وقتی به کفش کن رسید و آن وضع را دید توقف کرد و از پا گذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفش ها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند. البته ما دراین گونه موارد گاهی پا روی کفش ها می گذاشتیم و خود را دلخوش می کردیم که انشاء اللّه صاحبان این کفش ها به این مقدار تصرف، رضایت دارند، لیکن رهبر انقلاب دقیق تر، عمیق تر و باریک بین تر از آن است که ما فکر می کنیم؛ چه آنکه به عقبات و مکافات روز جزا باور دارد.
2. امام در آن روزگاری که هنوز نهضت را آغاز نکرده بود، می دیدم وقتی وارد مجلسی می شد هر جا که جا بود می نشست و غالبا دم درو درجمع مردم کوچه و بازار می نشست برخلاف بسیاری که حتما باید روی مسند بنشینند، هر چند که جا تنگ باشد و استخوانهایشان در هم فشرده شود و موجب اذیت و زحمت آنانی شود که در کنارشان نشسته اند؛اصولا امام همیشه از مسند نشینی گریزان بوده اند و گریزانند.
3. امام در رفت و آمدها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت می کردند، با دار و دسته نمی رفت و از راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفربود. آقای صانعی می گفت:«روزی در قم، امام می خواستند دیدن یکی از علما بروند، لیکن آدرس را نداشتند و از من آدرس خواستند. من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا در آن منزل، ایشان را همراهی کنم نپذیرفتند. »
خاطرهای ازنجف دارم که هر وقت یادم میآید خندهام میگیرد. روزی بعد از پایان درس امام، در مسجد شیخ انصاری دوستان ما خبردار شدند که امام میخواهد به عیادت علامه امینی –رحمت الله-که در منزل بستری بود برود. گروهی دنبال امام راه افتادند تا ایشان را درعیادت علامه امینی همراه کنند. امام وقتی دم در منزل آن مرحوم ایستاده بود تا اذن ورود بدهند، متوجه شد که جمعی با ایشان آمدهاند و میخواهند همراه ایشان وارد منزل شوند. ازآنجا که نمیخواستند رسما آنان را رد کنند، دست به حرکت جالبی زدند؛ منزل مرحوم علامه امینی دو در داشت؛ یکی در کوچه که وارد راهروی بزرگی میشد و در دوم در راهرویی قرار داشت که به حیاط منزل متصل بود. در راهرو نیمه باز بود، امام با یک حرکت سریع وارد راهرو شد و با کمال خونسردی در را پشت سر خود بست و در راهرو ایستاد تا اذن ورود برسد. این حرکت امام به خوبی نمایانگر درجه استنکار و انزجار ایشان از رفت و آمد با دار و دسته و اطرافی میباشد که ایشان را به چنین حرکتی ناگزیر میسازد.
گویا درسال(1348)بود که به(10)هزار زوار ایرانی پس از زیارت حج، ویزای عراق داده بودند. جمعیت انبوهی از زوار ایرانی در نماز جماعت امام، در مدرسه بروجردی نجف شرکت میکردند و پس از پایان نماز میخواستند در خیابانها با سلام و صلوات امام را همراهی و بدرقه کنند. امام هرشب بعد از نماز وقتی میخواست از مدرسه بیرون برود دستور میداد که به مردم اعلام کنند هیچ کس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاد. زوار در مدرسه مکث میکردند وقتی امام دور میشد به تدریج خارج میشدند. امام در شرایطی زوار ایرانی را از حرکت پشت سر خود بر حذر میداشت که در عراق سخت تنها و بی یار و یاور بود و برای نمایش قدرت در برابر رژیم جابر عراق، که سخت میکوشید امام را در گوشه نجف ایزوله سازد، شاید حرکت زوار ایرانی پشت سر ایشان و ابراز احساسات نسبت به ایشان لازم و ضروری بود، لیکن امام از آنجا که به خدا متصل است و جز خدا نمیبیند، هیچگاه خود را تنها احساس نمیکند و نیازی به این گونه نمایش قدرت ندارد.
4. امام از پسرو پیشرو و این گونه امور سخت بیزاراست. درنجف اشرف خود ناظر بودم که گاهی درحرم مطهرحضرت علی (ع)استخوانهای این پیرمرد در میان انبوه جمعیت درهم فشرده میشد، ولی به کسی اجازه نمیداد که مردم را کنار بزنند و برای ایشان راه باز کنند، در لابلای جمعیت تنه میخورد، صدمه میخورد و مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. به ویژه آنکه بسیاری از زواراز دهاتیهای عرب بودند و بی مبالات و ناموزون راه میرفتند و گاهی به ایشان سخت صدمه میزدند، لیکن ایشان تمام این فشارها و رنجها را درمشاهده مشرفه تحمل میکرد ولی پسرو و پیشروهایی را که مرسوم و متداول است تحمل نمیکرد.
آقای سیدعلی شاهرودی، پسرمرحوم آیتاللّه شاهرودی (اعلیالله مقامه)روزی درحرم مطهر حضرت علی (ع)ناظر این جریان بوده است و میبیند که چگونه امام درمیان ازدحام شدید، در هم پیچیده میشود و خطر آنست که زیر دست و پا بیفتد. به دو نفری که پشت سرامام بودهاند اعتراض میکند که «چرا ایستادهاید؟ منتظرید که ایشان برای شما راه باز کند؟»پاسخ میدهند که «جرئت دخالت نداریم. آقا اجازه راه باز کردن به ما نمیدهد. »سید علی شاهرودی عصبانی میشود، عبا را گوشهای میافکند و جلو میرود و با سلام و صلوات مردم را از راه ایشان کنار میزند. امام مرتب دست به پشت او میزند و او را از این کار منع میکرده است.
برادرفقید ما مرحوم آقای املائی میگفت:
روزی درحرم مطهر حضرت امام حسین (ع)امام خمینی را دیدم که در میان انبوه جمعیت زوار گیر کرده و قدمی نمیتواند پیش گذارد. جلو دویده به کنار زدن مردم و باز کردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیر مرا منع میکردند و من بیتوجه به منع ایشان به کار خود ادامه میدادم. یکباره متوجه شدم که امام از مسیری که من برای ایشان باز کردهام نیامده و تغییر مسیر داده در لابلای جمعیت به راه خود ادامه میدهد.
هر شب دربرنامه تلویزیون پیش از شروع اخبار که چهره امام را در میان ازدحام مردم نشان میدهند. اگر دقت کنید میبنید که چگونه امام با عصبانیت به پاسداری که گویا میخواسته مردم را از سر راه ایشان دور کند اعتراض دارد و برای او رو ترش کرده است.
5. چنان که در پیش خاطر نشان ساختم، امام مقید است تا آنجا که امکان دارد که خود را بر دیگری تحمیل نکند، کار خود را خودش انجام میدهد. درنجف گاهی اتفاق میافتاد که امام روی پشت بام متوجه میشد که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده، به خانم و دیگران که در پشت بام بودند دستور نمیداد که بروند چراغ را خاموش کنند، خود راه میافتاد و سه طبقه را در تاریکی پایین میآمد، چراغ را خاموش میکرد و باز میگشت. گاهی قلم و یا کاغذ میخواست که دراطاق طبقه دوم منزل بود، به هیچ کس حتی به عزیزانش، فرزندان شهید مرحوم حاج سید مصطفی دستورنمیداد که برای او کاغذ و قلم بیاورند. خودش برمیخاست از پلهها بالا میرفت و یک ورق کاغذ و یا قلم برمیداشت و باز میگشت.
6. نظم امام در زندگی به حدی است که انسان میتواند طبق اجرای برنامه کار ایشان ساعت خود را تنظیم نماید. چنان که درکتاب «نهضت امام خمینی»آوردهام، کارکنان منزل امام در نجف اشرف از حرکت و سکون و خواب و بیداری و نشست و برخاست ایشان درمییافتند که چه ساعت از روز و شب است.
7. امام درزندگی هماره ساده، زیست میکند، ساده میپوشد، ساده میخورد، از غذای چرب و نرم هماره پرهیز میکند، از خوراکیهای مقوی دوری میجوید. درنجف غذای مورد علاقه ایشان نان و پنیر و مغز گردو بود.
در رفت و آمد پیاده حرکت میکرد و به رغم اصرار و فشار همه جانبه دوستان و ارادتمندان در نجف، از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری ورزید. با آنکه بسیاری از فدائیان راه ایشان در کویت و جاهای دیگر آماده بودند که با دل و جان ماشینی از غیر«وجوه شرعیه»به ایشان هدیه نمایند.
ازرفتن به کوفه و گرفتن منزل درآنجا به رغم گرمای شدید و(50)درجه نجف خودداری میورزید. حدود (20)سال در نجف اشرف زیست ولی حتی یک شب را در کوفه نخوابید.
8. استقامت امام در برابرشدائد و مصائب، خود آموزنده و الهام بخش است. امام به رغم عواطف و احساسات شدید، همانند کوه در برابر مصائب و ناملایمات ایستادگی میکند و
بدین گونه به امت خود درس صبر، استقامت، بردباری و پایداری می دهد.
شهادت ناگهانی شهید مجاهد، مرحوم حاج سید مصطفی خمینی(اعلی اللّه مقامه)، جا داشت که آسمان را با تمام بزرگیش بر سر همه آنانکه او را می شناختند خراب کند. شهید حاج سید مصطفی، مجتهدی بود آگاه، عادل، متعهد، مهذب و خودساخته که در تمام ابعاد امام و رهبر امت را پیرو بود و امام در راه ساختن و پرورش او زحمت های فوق العاده ای کشیده و به او امیدها داشت. با وجود این، آن گاه که خبر شهادت او را دریافت کرد آنچنان بردباری و استقامتی از خود نشان داد که صبر ایوب را بار دیگری در خاطره ها زنده ساخت و نه تنها در شهادت او جزع و فزع نکرد، بلکه آن را «از الطاف خفیه الهی»دانست.
امیدواریم که خط و راه امام را به درستی بشناسیم و به کار ببندیم و از پیروان راستین راه امام باشیم.
منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.