مترجم: حسن صفاری
در انتهای قرن پانزدهم پیشرفت سرمایه داری به نحو مقاومت ناپذیری ادامه داشت حتی اگر در برخی از ممالک به طور موقت در توسعه ی آن توقفی حاصل می گشت باز هم به پیشرفت اتصالی آن لطمه ای وارد نمی شد. رجال مالی با جمع آوری تمام موجودی محصولات تجارتی بازارها ثروتهای بی مانند گرد می آوردند و چون در جمع آوری و وصول مالیاتها شرکت می کردند مقامات رسمی مملکت به وجود ایشان احتیاج داشتند و اینان وسایلی می انگیختند که این احتیاج همواره محسوس باشد. حتی المقدور سعی می کردند که خود را به طبقه ی اعیان و نجباء نزدیک سازند و مخصوصاً در انگلستان متداول شد که سرمایه داری در طبقه ی اعیان پایه هایی بگذارد.
در کشور اخیر برقراری صنایع بزرگ نوعی انقلاب اقتصادی واقعی به وجود آورده بود. مؤسسات بسیار قوی بهره برداری صنعتی تشکیل شد و برای اولین بار صاحبان کوره های مرتفع و مؤسسات آهن کوبی و غیره با هم شرکت کردند و اولین «واحدهای ترکیبی» صنعتی را به وجود آوردند و مقصود از آن شرکت و اجتماع تأسیساتی است که کار و تولید آنها با هم ارتباط دارند. صنایع پشم به تدریج فعالیت زراعتی را تحت الشعاع قرار می داد و تجارت دریایی رونق و توسعه ی روزافزونی یافته بود.
در انگلستان، همچون فرانسه و هلند، سرمایه دار که شخصیت اصلی و مرکزی همه ی این بنگاهها محسوب می شد مردی بود سرد و خشک و حسابگر که در تهیه ی قراردادها نهایت دقت ممکن را به کار می برد و هوش و فراست عملی وی درست در قطب مخالف افکار عرفانی زمان و مجادلات ماوراءالطبیعه و بحث و جنجال و محاکمه ی کلمات قرار داشت که اسکولاستیک قرون وسطایی در هیاهوی آن مشغول جان کندن بود. در نتیجه ی فعالیت این شخص اروپا پر از ماشین هایی شده بود که هر کدام از آنها نه فقط در پیشرفت صنعت مفید واقع می شدند و سطح زندگی اجتماعی را بالا می آوردند بلکه در عین حال ثابت می کردند که فقط صنعت دارای فایده ی و تأثیر در زندگی آدمی می باشد. هر دستگاه مکانیکی که از دست صنعتگر خارج می شد دلیلی بر این بود که نتایج مطلوب فقط بستگی به قوانین طبیعی دقیقی دارند و مراجعه به ارسطو و مطالعه ی آن و ادعیه و اوراد مقدسان در اینکار بی تأثیر است. انواع ساعت و دستگاههای خودکاری که به آن متصل می ساختند و همه ی ماشین ها دلایل مادی روشن و شواهد فصیح این نکته بودند که اگر آدمی قوانین طبیعی را بشناسد و بتواند از آن ها بهره برداری شایسته کند به خوبی می تواند با استفاده از این دستگاههای خودکار به نتایجی نزدیک به آنچه برای موجود زنده میسر است دسترسی داشته باشد.
دکارت برای اولین بار در اواسط قرن هفدهم برتری و تفوق قوانین طبیعی را بر افکار آن عهد ثابت کرد و نشان داد که جهان تحت حکومت این قوانین طبیعی عیناً مانند یک ماشین واقعی عمل می نماید. مسلماً برای احیاء و تجدید اعتبار صنعت عاملی فصیح تر و گویاتر از افکار او وجود نداشت زیرا طبق نظر او تمام دستگاه طبیعت با ستارگان و گیاهان و حیوانات و حتی خود آدمی (ماشینی که دارای روحی است) از قوانین تغییرناپذیری پیروی می کنند که علم و فقط علم قدرت تعیین و تشخیص آنها را داراست.
دکارت نیز، همچون گالیله، بر این عقیده بود که اگر مایل به شناسایی کامل این قوانین هستیم باید بتوانیم همه ی آنها را به صورت ریاضی بیان کنیم و این کاری بود که دانشمند بزرگ ایتالیایی برای قوانین حرکت انجام داده بود. دکارت افکار او را تعمیم داد و درصدد برآمد که مجموعه ی دانش فیزیک را طبق دستورهای جبر و هندسه تعبیر نماید. امروزه برای ما به خوبی ممکن است که قدرت و وسعت منظور او را بررسی کنیم: نتیجه این طرز تفکر در واقع این بود که مجموعه ی دستگاه جهان در حیطه ی استدلال آدمی قرار دارد و بنابراین مدعی می شد که فقط علم که قدرت نفوذ و حتی قدرت احاطه بر نمودهای طبیعی را داراست شایستگی آن را دارد که کره ی زمین یعنی محل سکونت آدمی را به صورت مطلوب درآورد و در نتیجه سرنوشت آدمی فقط به دست علم سپرده است.
لیکن قبل از اینکه این قوانین طبیعی را به صورت دستورات ریاضی درآورند و این دستورات را به کار برند می بایست خود قوانین را بشناسند! نکته ی قطعی و بدیهی این بود که وصول به این منظور با بحث و جدل اسکولاستیک انجام نمی گرفت و حتی روش شک و تردید منطقی و استدلال دکارت نیز وسیله ی این کار را به دست نمی داد. تنها وسیله ی ممکن برای اکتشاف آن بود که به طبیعت نزدیک شویم، مشاهده کنیم، اندازه بگیریم، یادداشت کنیم و مقایسه نماییم و این همان است که مردانی از قبیل ژیلبر Gillbert و گالیله و هاروی Harvey و هوک Hooke خوب فهمیدند و به مرحله ی اجرا درآوردند و همانست که بالأخره به دست توانای نیوتون به صورت قطعی ریاضی درآمد و از عهد وی به بعد می توانیم بعثت دانش تجربی را در جهان قطعی و مسلم بدانیم.
اگر چنین تصور کنیم که پیدایش دانش تجربی و استدلالی در قبال فعالیت های فنی و صنعتی آن عهد همچون اثر لاحق و بی ارتباط با آن بوده است یا کاری بود که در حاشیه ی کوشش های فنی انجام می گرفت دچار خطایی مطلق شده ایم.
مؤرخینی از قبیل لویس ممفورد و پروفسور نفNef این نکته را تأیید می نمایند: پیدایش معرفت منطقی نه فقط عهد جدیدی را در تاریخ صنعت مشخص می کند بلکه حتی در داستان پر ماجرای زندگانی آدمی تغییر اساسی پدید می آورد و حادثه ای اصلی محسوب می گردد.
تا این زمان صنعت و علم بر روی جاده هایی مجزا و کاملاً مشخص از یکدیگر پیش می رفتند و تکامل می یافتند. صنعت که قبل از هر چیز از نظر فواید عملی آن مورد توجه قرار گرفته بود، در واقع ماحصل غریزه ی آدمی، نتیجه ی آزمایش ها و کورمالی ها و در حقیقت همچون کارهایی بود که هرکس در خانه ی خویش برای ایجاد آسایش انجام می دهد، علم ماحصل کنجکاوی خالص و بی غرض بود که با در دست داشتن آن مرد دانا با نخوت بسیار نگاهی به دنیای خارجی می انداخت و لاحول می گفت. بدیهی است که ما بین عروج افکار مردی همچون کوپرنیک Copernic که به خصوص تربیت یافته مکتب ارسطو و فیثاغورث بود با کوشش شبانه روزی شخصی همچون برنارپالیسی Bernard Palissy (1510-1589) که در مقابل کوره عرق می ریخت و بهترین روش برای میناکاری و پختن لعاب را جستجو می کرد هیچ گونه وجه مشترک و شباهتی وجود ندارد.
مطلب در اینجاست که بعثت دانش جدید به کلی سنن قدیم علم و صنعت را تغییر داد و انقلابی واقعی ایجاد کرد که در نتیجه ی آن هم علم و هم صنعت وضع خود را تغییر دادند از آنجا که علم بر تجربه اتکاء یافته بود دیگر می توانست با حقیقت ارتباط نزدیک یابد و درصدد آن بود که بدون اتکاء بر مفروضات قبلی بی حاصل قوانین طبیعی را کشف کند؛ و چون منطقی و استدلالی گردیده بود از این پس لیاقت آن را داشت که این قوانین را به صورت دستورهای هماهنگ تعبیر کند و تعیین نماید که این دستورها تحت چه شرایطی صحت دارند و حتی در شایسته ترین موارد می توانست دستورهای مزبور را به صورت قوانین ریاضی درآورد.
به این وسیله علم از صورت کنجکاوی ساده ی عقلاء و صاحبان افکار بزرگ خارج شد و تبدیل به وسیله ی عمل و فعالیت گردید و از هر جهت به نفع اهل فن و صنعتگران بود که از این وسیله ی قاطع استفاده کنند تا بتوانند نفوذ خود را بر طبیعت اعمال نمایند. این وسیله آنان را از دست تجارب بی حاصل و مکاشفات ماجراجویانه و تصادفی و جستجوهای بی ارتباط با یکدیگر و خالی از روش معین می رهانید و به راه راست وامی داشت.
امروزه که از دور به این صحنه می نگریم ایجاد دانش جدید در دستهای دکارت و گالیله و نیوتون به نظر ما همچون فوران چشمه ای می آید که ناگهان در سرزمینی بی حاصل پیدا شد و طولی نکشید که در اطراف آن گلهای زیبای شگفت انگیزی روییدن آغاز نهادند. این گلها که روش علمی موجب پیدایش آنان شده است همان مجموعه ی آثار مدنیت صنعتی امروز ماست. در حقیقت علم چه منت بزرگی بر صنعت نهاد و چه دین عظیمی صنعت به علم داشته است! وفور نتایجی که از این دین حاصل شد خارق العاده و حساب ناکردنی است لیکن دیری نپایید که صنعت نیز قرض خود را به علم ادا کرد. در واقع همین کمک فی مابین و استفاده ی متناوب علم و صنعت از یکدیگر عامل اصلی پیدایش دنیای جدید گردید.
اروپا با استفاده از فنون آسیایی بر آسیا پیشی می گیرد
اگر بخواهیم نقش قرون وسطی را در تشکیل تمدن اروپایی در چند سطر خلاصه کنیم شاید چندان خالی از صحت نباشد که آن را اینگونه تعبیر نماییم:آسیا توده ای از ابداعات فنی را به اروپا منتقل ساخت. اما برخلاف آسیا، اروپا توانست این ابداعات را به ثمر برساند و از آنها بهره برداری کند. به کمک این اکتشافات صنعتی اروپا نیروی شکست ناپذیری به وجود آورد و از آسیا پیش گرفت و بانی علم گردید و تمدن جدید را به وجود آورد.
تا این تاریخ صرف نظر از دوران یونانی و رومی اروپا چیزی نداشت جز توده ای تاریک و گمنام از مردمی که به حالت دوران حجر صیقلی می زیستند و حال آنکه در مقابل آن آسیایی نورانی وجود داشت که حیثیت امپراتوری های چندین هزار ساله و شهرهای افسانه آمیز و ثروت های بیکران و دانش بسیار آن وزنی عظیم به این قطعه از جهان می داد.
یک بار اروپا کوشش کرد که برای خود تمدنی مستقل از آسیا به وجود آورد و این همان «معجزه ی یونانی» و دوران «صلح رومی» است. اما طولی نکشید که از نو تاریکی ها بر این قسمت از جهان چیره شدند و سایه ی غول آسای آسیا بار دیگر و بیش از پیش اروپا را تحت الشعاع خود قرار داد.
اما نگهان صنعت آسیایی وارد در اروپا شد و آن را سرزمینی مهمان نوازتر و مساعدتر برای پیشرفت خود تشخیص داد. طولی نکشید که اکتشافات کوچک در این سرزمین تبدیل به اختراعات گردیدند. روشهای علمی و دستورالعملهای آسیایی به اکتشافات بزرگ مبدل شدند؛ چاپ به وسیله ی حکاکی روی چوب تبدیل به چاپخانه های منظم و عملی گردید، عقربه ی مغناطیسی ساده به قطب نمای ساده ی ملاحان تبدیل شد و آتش یونانی جای خود را به اختراع باروت داد.
اما آسیای پیر که سنن قدیم غل و زنجیری به گردنش آویخته و دچار نوعی عدم تحرک شده بود که مبداء آن را باید در طول قرون و اعصار جستجو کرد دیگر نمی توانست پیش برود و بنابراین فقط در جا می زد و یا به دور خود می چرخید.
اروپا در این وقت پی به شخصیت خویش برد، از ارزش خود آگاه شد و دانست که به نبوغی مستقل از آسیا داراست و خویشتن را از قید فکری آسیا رها ساخت و تبدیل به قدرت متفاوتی گردید.
اگر چه وحدت سیاسی اروپا از بین رفت و امپراتوری مقدس رومی نژاد ژرمن که یک چند خوش درخشیده بود تبدیل به شبکه ای از کشورهای مستقل گردید اما باز هم اروپا صورت جامعه ای با تمدن متجانس و هماهنگ را داشت که دانش و صنعت آن بعد از این تفوق بر جهان را برای وی تأمین می کرد.
به این ترتیب این تبدیل وضع اساسی که عبارت از انتقال تفوق و برتری آسیا به اروپا بود، در واقع ماحصل هوش و فراستی بود که مردم اروپا در بهره برداری از اکتشافات فنی دیگران از خود بروز دادند.
تا این تاریخ معمولاً دستگاه نساجی و کوره های مرتفع و ماشین چاپ در مالکیت صنعتگر کوچکی بود که خود به تنهایی یا همراه با خانواده اش و یا حداکثر به کمک چند تن از رفیقان و همکاران آن را مورد استفاده قرار می داد. اما طولی نکشید که پیشه وران دیگری پیدا شدند که چندین دستگاه نساجی خریدند و توده ای از مواد اولیه گرد آوردند و آنها را مابین کارگران متعدد توزیع کردند و به تناوب پارچه های حاصل را جمع آوری می کردند و سپس وارد در بازار فروش می نمودند. به همین ترتیب کسان دیگری پیدا شدند که در عین حال چندین کوره ی آهنگری یا چندین ماشین چاپ را در یک کارگاه گرد آوردند و جمعی از اهل فن را به دور خود جمع کردند که هیچ یک از آنها صنعتگر مستقل و آزاد نبود بلکه به عنوان کارگر مزدور در خدمت وی فعالیت می کرد.
این روش جدید در بهره برداری صنعتی طبعاً نمی توانست توفیق نیابد زیرا اعم از اینکه مالکین جدید کارگاههای متفرق در اختیار داشتند یعنی کارگرانی را به خدمت می گماشتند که در خانه ی خود کار می کردند اما وسایل کار ایشان به وسیله ی مقاطعه کاری فراهم شده بود و یا کارخانه های تولید واقعی به وجود آورده بودند که در آنها کارگران و وسایل کار همه یکجا جمع شده و تحت نظر صاحب کار به تولید می پرداختند، در هر صورت ماحصل عمل این بود که سرعت و بازده تولید به مراتب بیشتر می شد و در نتیجه قیمت محصول نقصان می یافت و فروش آن افزایش پیدا می کرد. به این طریق صاحب کار ثروتمند می شد و می توانست زمینه ی بهره برداری خود را توسعه دهد و عمل تولید را در زیر نظر مدیری که برای این کار انتخاب می شد بگذارد و اوقات خویش را به تولید سرمایه های متفاوت خود صرف کند. پیروزی این صاحبان کار بر صنعتگران کوچک و منفرد به خصوص از این نظر تأمین می شد که عموماً مقامات رسمی مملکتها از این سرمایه داران پشتیبانی می کردند. طبیعی بود که اگر شاه احتیاج به پول پیدا می کرد به کسی رو می آورد که پول در اختیار داشته باشد و آن جز سرمایه دار دیگری نمی توانست باشد و در مقابل آن پادشاه کار دیگری نمی توانست کرد جز آنکه تسهیلاتی برای او قائل شود و مزایایی در قبال دیگران به او عطا کند که همه ی آنها موجب پیشرفت مؤسسات او می شد.
مقام سلطنت و سرمایه دار مجبور بودند با هم توافق پیدا کنند و از یکدیگر پشتیبانی نمایند و به این طریق حکومت های سلطنتی با قدرت مطلق به وجود آمد که سرمایه داری جدید پشتیبان آن بود و مجموعه ی آنها قدرت کامل خود را به اروپا تحمیل نمودند.
این نمونه برای اولین بار در قرن شانزدهم میلادی در انگلستان آشکار شد. صنعت پشم بافی از پشتیبانی مقام سلطنت برخوردار شد و به نوبه ی خود از این مقام حمایت کرد. آنگاه در کشور هلند از این روش تبعیت کردند و قدرت مطلق شارل کن با سرمایه داری جدید که در حال پیشرفت بود ائتلاف نمود. و سپس در قرن هفدهم در فرانسه مشهود گردید به طوری که هماهنگی خاص مابین توسعه ی کارخانجات و استحکام قدرت مطلق لویی چهاردهم ایجاد شد.
بدون تردید ارتباط مابین صنایع جوانی که در دست سرمایه داران بود با قدرت دولت بیش از همه در این کشور استحکام یافت، کولبر (1) Colbert چنین تشخیص داده بود که قوام دولت و ازدیاد قدرت و توسعه ی افتخارات پادشاه بستگی با ثروت امپراتوری دارد و این یک خود وابسته به منابع صنعتی کشور است. بهره برداری از این منابع فقط در صورتی ایجاد فواید می کرد که روشی منطقی پشتیبان آن باشد یعنی بازده آن به حد اکثر برسد و این در صورتی ممکن است که کامل ترین ماشین ها را به کار برند و عاقلانه ترین روش ساختمان اجناس را اعمال نمایند و محصولاتی با بهترین جنس و کیفیت به وجود آورند.
به این طریق این وزیر بی نظیر برای ایجاد و بازرسی تولید در تمام شعب مختلف صنعت به ایجاد قوانین و مقررات پرداخت و کار دقت به جایی رسید که حتی برای جزئیات امور نیز قواعدی برقرار کرد و آنها را به مرحله ی اجرا درآورد. از جمله متوجه شد که به جای آنکه حسب المعمول دستگاه نساجی و مواد اولیه را بین دهقانانی که در منزل خود کار می کرده اند توزیع نمایند خیلی پرصرفه تر است که همه ی دستگاههای نساجی را در یکجا گرد آورند و هر روز دهقانان بافنده را به این محل گسیل دارند. و نیز تشخیص داد که به عوض اینکه هر یک از کارگران پشم بافی همه ی اعمالی را که برای بافتن پشم لازم است انجام دهد به مراتب بهتر است که هر کارگر را وادارند فقط به یکی از اعمال لازم بپردازد زیرا به این طریق در کار خود متخصص می شود و سرعت تولید بیشتر خواهد شد. و هم او کشف کرد که خارجیان محصولات فرانسوی را نخواهند خرید مگر در مواردی که با کیفیت متساوی قیمت آن ارزانتر از محصولات دیگران باشد و این منظور وقتی حاصل می شود که محصول را به میزان زیاد و در نتیجه فقط به کمک بهترین ماشین ها و قویترین آنها به وجود آوریم.
به این دلیل کولبر به تشویق صاحبان مؤسسات بزرگ تولید پرداخت. گذشته از این اصولاً استفاده از مؤسسات بسیار بزرگ تولید اجتناب ناپذیر به نظر می رسید زیرا در تمام مواردی که مواد اولیه دست و پاگیر و پر قیمت و یا پیچیده بود گذاردن آن در نزد کارگران کوچک که در منزل خود کار می کرده اند ناشایسته می نمود. فی المثل در سال 1665 توجه وی به موفقیت بسیار یکی از پارچه بافان هلندی به نام وان رو به Van Robais معطوف گردید. بلافاصله او را نزد خود خواند و وسایل کار برایش فراهم آورد و وی در آبویل Abbeville مستقر گردید. بیست سال بعد از آن تاریخ مؤسسات نساجی وان لوبه به تمام اروپا پارچه می فروخت و بیش از هزار و پانصد کارگر در اختیار داشت. و نیز در همین سال 1655 خوبی جنس آیینه های مورانو (2) Murano او را شیفته ساخت و بلافاصله دستور داد که جمعی از صنعتگران آنجا را به فرانسه منتقل سازند.
این صنعتگران کارگاهی در فوبور سنت آنتوان Faubourg Saint- Antoine در نزدیکی پاریس ایجاد کردند. توفیق این مؤسسه که به صورت شرکت سهامی ایجاد شد تا جایی رسید که مجبور شدند شعبه هایی برای آن در تورلاویل Torlaville (ایالت مانش) و سن گوبن Saint- Gobain (ایالت ان Aisne) تأسیس نمایند و شبعه ی اخیر امروز نیز نام قدیمی را حفظ کرده است.
بعد از آن نوبت به کارگاه های نیورنه Nivernais و مؤسسات کاغذسازی آنگوموآ Angoumois و دیگر مؤسسات صابون سازی و ساختمان ظروف بدل چینی و استخراج معادن رسید.
با آنکه حمایت دولت از صنایع در کشور فرانسه قوی تر و شدیدتر از ممالک دیگر بود. این کشور تنها مملکتی نبود که شاهد چنین شکفتگی صنعتی مهمی باشد. انگلستان در پیشرفت صنایع از آن پیشی گرفته بود و هلند گرچه از آن عقب تر بود اما می توانست با فرانسه برابری کند. اکنون دیگر در همه جا روش اقتصادی کهنه ی قرون وسطایی از هم پاشیده می شد. به جای دستگاه اصناف قدیمی به میل یا به زور روش سرمایه داری برقرار گردید و این روش آهسته اما با اتصال اروپا را به سوی دستگاه اقتصادی دوران جدید سوق می داد.
پی نوشت ها :
1- ژان باتیست کولبر (1683-1619). فرزند پارچه فروشی بود که در نتیجه ی هوش سرشار و درستی و لیاقت و قدرت در کار صدراعظم لویی چهاردهم شد و به اتفاق مؤرخین قسمت اعظم توفیق لویی چهاردهم و حتی عظمت کشور فرانسه در قرن هفدهم مرهون او می باشد خدمات این شخص در ایجاد ارتش منظم و احیای نیروی دریایی فرانسه و وضع و اجرای قوانین و تنظیم و اداره ی مالیه مملکت موضوع بحث ما نمی باشد و نیز کوشش او در راه ایجاد صنایع در این کتاب شرح داده شده است ولی نکته ی جالب این است که بعد از دوران سلاطین اسکندریه کولبر را می توان اولین رجل سیاسی دانست که تشخیص داد که نقش دانشمندان در طول زمان در پیشرفت کشوری چیست و بنابراین بدون هیچ گونه منظوری به تشویق علما پرداخت: بسیاری از دانشمندان خارجی را به فرانسه جلب کرد. ایجاد آکادمی علوم فرانسه و رصدخانه پاریس و آکادمی معماری و آکادمی موسیقی و غیره که بعدها ممالک دیگر دنیا نیز نظایر آنها را به تقلید فرانسوی ها به وجود آوردند و انتشار روزنامه ی دانشمندان و بسیاری از انتشارات علمی دیگر همه از ابداعات کولبر می باشد. فواید مادی و معنوی که فرانسه از این ابدعات به دست آورد حساب ناپذیر است و بدون اغراق می توان قسمت مهمی از نفوذ معنوی تمدن فرانسه را در جهان در قرن هیجدهم و نوزدهم و شهرتی را که مردم آن به وسعت اطلاع و دانش دوستی به دست آورده اند مرهون کولبر دانست. (یادداشت مترجم)
2- مورانو جزیره ی کوچکی است در 2 کیلومتری شهر ونیز که مرکز شیشه سازی و آیینه سازی می باشد و حتی امروز محصولات آن شهرت بسیار دارند. (یادداشت مترجم)