مترجم: حسن صفاری
هنگامیکه جمعی به این مطالعات اشتغال داشتند وضع معادن زغال سنگ انگلستان روز به روز بدتر می شد. تقاضای فراوان و روز افزون برای زغال سنگ صاحبان معادن را مجبور می کرد که هر روز با شدت بیشتر کار کنند و بیش از پیش به اعماق زمین فرو روند و هر چه بیشتر به اعماق زمین فرو می رفتند زحمت ایشان برای خارج کردن آبی که به معادن هجوم می آورد بیشتر بود.
هر روشی را که ممکن بود اعم از زه کشی و تلمبه زدن و غیر قابل نفوذ کردن دیواره ها و غیره را آزمایش کرده بودند و تمام مهندسین امپراطوری انگلیس وقت خود را مصروف این مسئله لاینحل که در واقع مشکل شماره ی یک اقتصاد انگلیسی شده بود می کردند.
اما کمی قبل از پایان قرن هفدهم یکی از این مهندسان به نام توماس ساوری Thomas Savery (1715-1650) که انتشارات جامعه ی پادشاهی را ورق می زد با یکی از یادداشتهای هوک (1) Hooke برخورد کرد که ضمن آن از ماشین پاپن صبحت شده بود. کنجکاوی بسیار در این خواننده ایجاد شد زیرا با وجود انتقادات هوک یقین داشت که این اختراع سودمند و درخور توجه است. وی به زودی دریافت که چه اصلاحاتی باید در این ماشین به عمل آورد که درخور استفاده گردد و بر اساسی که فیزیک دان فرانسوی بدست داده بود روشی ساخت که ماشین قابلیت اجرای کار پیدا کند.
در سال 1698 ساوری توانست امتیازی برای ماشین بخاری که واقعاً در مقام عمل قابل استفاده باشد بدست آورد ابتدا آن را در مقابل شاه نمایش داد و سال بعد از آن در حضور تمام اعضای جامعه ی پادشاهی به کار در آورد.
قسمت اصلی این ماشین عبارت بود از دیگ گرمی که به وسیله ی شیر و لوله ای با آبی که می بایست بالا آورده شود ارتباط داشت بخار آبی که در داخل این دیگ گرم قرار داشت در نتیجه ی جریان آب سردی که به طور ناگهانی اطراف دیگ گرم را فرا می گرفت انقباض می یافت و بلافاصله در داخل لوله ی ارتباطی خلاء ایجاد می شد و آب در این لوله بالا می آمد و آنگاه کافی بود که به وسیله ی لوله های مناسبی این آب را خارج کنند؛ آنگاه مجدداً دیگ را به شدت گرم می کردند و بخار آب ایجاد می شد و عمل به این طریق ادامه می یافت.(2)
در این دستگاه بر خلاف ماشین دنی پاپن نه سمبه وجود داشت و نه طناب. ساختمان دستگاه بسیار ساده بود و می توانستند عمل تخلیه ی مزبور را تا 4 بار در هر دقیقه تکرار کنند ولی نکته در اینجاست که اگر سرعت عمل چندان زیاد نبود در عوض دستگاه می توانست مرتباً و بدون توقف کار خود را ادامه دهد. متأسفانه در ساختمان این ماشین نیز دو نکته ی جدی بود که ایجاد اشکال می کرد: اول مصرف فوق العاده ی آن بود زیرا برای بالا آوردن 75 لیتر آب به ارتفاع یک متر می بایست 16 کیلوگرم زغال بسوزانند.
دوم ساختمان زمخت و ناهنجار دستگاه و مخصوصاً دیگ گرم آن ایجاد زحمت می کرد زیرا هر قدر ارتفاع آب بالا آوردنی بیشتر می بود مجبور بودند به همان نسبت بر فشار بخار آب بیفرایند بطوری که چون میزان فشار مزبور به 8 تا 10 جو می رسید «حرارت دیگ گرم به قدری زیاد می شد که تمام جوشکاری های آن ذوب می گردید و قدرت فشار چنان بود که بسیاری از مفاصل ماشین از هم جدا می شد».
متأسفانه ساوری حتی یک لحظه به این فکر نیفتاد که برای جلوگیری از خطر انفجار دیگ و برای اطلاع یافتن از میزان فشار داخلی دیگ در هر لحظه از دستگاه ضمیمه ی کوچکی که دنی پاپن هفده سال قبل از این تاریخ در شهر لندن اختراع کرده بود استفاده کند. در واقع در سال 1681 دانشمند فرانسوی نوعی دیگ آشپزخانه اختراع کرده بود که به عقیده ی او می توانست سخت ترین گوشتها را در مدت بسیار کم و با خرج اندک بپزد. این اختراع همان دیگهایی است که با فشار بخار عمل می کند و امروزه همه جا معمول است و آن را اوتو کلاو Autoelave می نامند. برای آن که از میزان فشار داخلی مطلع باشد دریچه ای روی این دستگاه تعبیه کرده و وزنه ای به آن آوریخته بود بطوری که تا میزان فشار مطلوب وزنه ی مزبور و فشار داخلی ایجاد تعادل میکردند. این دریچه که بعدها نام آن را «دریچه ی اطمینان» گذاشتند فواید و موارد استعمال متعدد داشت و به دیگ آشپزخانه نمی ماند.
همانطور که گفتیم ساوری به فکر استفاده از این دریچه ی اطمینان نیفتاد و خود پاپن نیز از آن استفاده نکرد مگر سالها بعد که خبر موفقیت مخترع انگلیسی به گوش او رسید و در سال 1757 تصمیم گرفت که بار دیگر در خواب و خیال دوران گذشته ی خود غور و تعمق کند.
در واقع جای آن است که در این مقام تفاوت منظوری را که ساوری و دنی پاپن داشتند مورد مطالعه قرار دهیم: ساوری صنعتگری بیش نبود و مسئله ای عملی که عبارت از خشک کردن معادن بود توجه او را جلب کرد و درصدد حل آن بر آمد و چون به این کار توفیق یافت نخواست که قدمی پیش تر گذارد، اما دنی پاپن از اهل علم بود و مسئله عملی که سالهای قبل هویگنس به او پیشنهاد کرده بود، یعنی بالا آوردن آب رودخانه ی سن تا سطح باغهای کاخ ورسای، برای او نقطه ی عزیمتی بود و بنابراین از این نقطه شروع کرد و به کمک نبوغ خود به تدریج موارد استعمال بیشتر و وسیع تری برای آن یافت. ساوری فقط می خواست تلمبه ی قابل استفاده ای بسازد ولی منظور پاپن آن بود که نیروی محرک ایجاد کند و بتواند نیروی آب رودخانه را به فواصل بعید انتقال دهد و موتوری اختراع کند که قادر باشد ارابه یا کشتی را حرکت دهد. خلاصه ی موضوع آن است که اختلاف مابین ساوری و دنی پاپن فاصله ای بود که مردان عمل را از دانشمندان جدا می سازد و و موارد استعمال مفید را که با واقعیت بستگی دارد از تئوری های بالداری جدا می کند که ممکن است فردا در تمام جهان ایجاد انقلاب کنند و زندگی آدمی را دگرگون سازند.
بنابراین در سال 1707 که دنی پاپن شصت ساله و خسته و مأیوس و متأثر، مسائل گذشته را از نو مورد مطالعه قرار داد، در پرتو نوری که از اختراع ساوری ایجاد شده بود آن را حل کرد و این بار ماشین جدیدی ساخت. این ماشین نیز برای خارج کردن آب به کار می رفت، اما این آب را به جای آنکه به طور ساده و معمول به خارج دفع کنند بر پره های چرخی می ریختند و چرخ به حرکت در می آمد این مسئله که دنی پاپن روح معذب و فکر مغشوش و ناراحتی داشته است از ماشین جدید او به خوبی معلوم می شد. به جای آنکه در این دستگاه یک عامل محرک مثلاً بخار آب وجود داشته باشد سه عامل مورد احتیاج بود یعنی بخار آب، فشار جو و نیروی ثقل.
با این حال مخترع مزبور به خوبی موفق شد که دستگاه مزبور را روی کشتی کوچکی قرار دهد و با کمک آن پاروهای کشتی را به حرکت در آورد. کشتی واقعاً در رودخانه به راه افتاد و این تجربه در شهر کاسل (3) Cassel و بر روی رودخانه ی فولدا (4) Fulda انجام گرفت اما متأسفانه بیش از یک بار کار خود را انجام نداد زیرا دنی پاپن که مثل همیشه در چنگال ناپایداریهای دائمی خلق و خوی خود اسیر بود در همین هنگام تصمیم گرفت که از آلمان عازم انگلستان شود. ملاحان روخانه ی وزر (5) Weser از مشاهده ی آنکه این کشتی بدون وجود ملاح حرکت می کند بخشم در آمدند و کشتی را قطعه قطعه کردند. فرانسوی بیچاره که بعد از این نه عایدی داشت و نه امید، رضا به قضا داد و دوران پیری را با فقر و بدبختی سپری کرد، همه کس او را ترک کرد و هیچ کس از اکتشاف بزرگ او با خبر نشد. از آن پس اطلاعات ناچیزی درباره ی زندگی او در دست است و حدس زده می شود که در یکی از روزهای سال 1714 در شهر لندن وفات یافت.
ماشین ساواری که قدرت تأثیر آن تا ارتفاع 17 مترو نیم باقی بود و ساختن آن هم خرجی بر نمی داشت مورد پسند صاحبان شرکتهای معدنی قرار نگرفت. و حال آنکه ماشین به خاطر آنان ایجاد شده بود. از این موضوع نباید متعجب باشیم زیرا اولاً به واسطه ی عمق فوق العاده ی چاهها مجبور بودند سلسله ای از این ماشینها را پی در پی بیکدیگر قرار دهند به طوری که مخارج عمل دستگاه به وضع وحشت انگیزی زیاد میشد و گذشته از آن آنقدر اختراعات بی استفاده و غیرعملی به صاحبان صنایع مزبور پیشنهاد می شد که آنان اعتماد زیادی به ماشین سواری نشان ندادند بنابراین «تلمبه ی آتشی» جدید خیلی با کندی اشاعه یافت. در حدود سال 1700 تعداد آنها هنوز آنقدر کم بود که هر یک جلب توجه مردم را می کرد و جمعیت کثیری معمولاً دور تا دور آن جمع می شدند و از فواصل دور طرز عمل عجیب آن را تماشا می کردند.
در واقع همین موضوع که یک دستگاه از این ماشین در نزدیکی شهر دارتموث Dartmouth در ناحیه ی دونشایر Devonshire انگلستان کار گذاشته بودند یکی از پیشه وران کوچک شهر مزبور را که به تماشای آن رفته بود به فکر انداخت که دست به کار شود و آن را اصلاح کند.
این پیشه ور کوچک قفل سازی بود. به نام توماس نیوکامن (1729-1663)
Thomas Newcomen و چون فیزیک دان بزرگ رابرت هوک عضو جامعه ی پادشاهی او را مورد الطاف خود قرار می داد قفل ساز مزبور تردیدی نکرد که نقشه های خود را برای او شرح دهد و از او نصایحی در این موضوع بخواهد.
چنین ملاقاتها و تبادل نظرهایی امروزه بعید به نظر می رسد و دور از تصور است که مثلا پیشه ور ساده ای از اهالی دهات با یکی از دانشمندان عضو آکادمی علوم درباره ی نقشه ی اختراعی مذاکره کند و توفیقی از این مذاکره حاصل گردد. اما در آن اوقات نکته ی تعجب آوری در این مبادلات نبود: ایجاد یک اختراع واقعی به مراتب بیش از امروز در دسترس کارگر زبر دست و با هوشی بود. علم و فن هر دو در مقدمات اولیه ی خویش بودند و داستان «تخم مرغ کریستف کولومب» (6) هر روز تکرار می شد.
گذشته از این مردان دانش، هر قدر هم که صاحب معلومات وسیع بودند، باز هم معلوماتشان مانند امروز چندان از دسترس مردم عادی خارج نبود و آنان نیز ایمان کامل به عظمت و اولویت خود نداشتند. مسلماً با وجود آنکه مورخین علوم به اتفاق آراء خلق وخوی بسیار تنفرانگیزی به هوک نسبت می دهند، وی آنقدرها مغرور به عظمت خود نبود و مذاکره با پیشه ور را دون شأن خویش نمی دانست.
بنابراین نیوکومن از دانشمند بزرگی که رقیب نیوتون بود اطلاعاتی در زمینه ی روش کار تلمبه ی آتشی خواست. آنگاه به اتفاق دوست خود جان کاولی John Cawley که شیشه بری از اهل همان شهر بود به تفکر پرداخت که به چه دلیل تلمبه ی آتشی ساوری درعین حال هم گران تمام می شود هم قدرت چندانی ندارد.
بدون تردید علت عدم قدرت آن این بود که فشار بخار به قدر کافی زیاد نمی شد و بنابراین برای آنکه وزنه را به ارتفاع بیشتری بالا برند می بایست حتی المقدور دیگ را گرم تر کنند. مسلماً ممکن بود که برای جلوگیری از انفجار احتمالی دیگ و یا شکستن مفاصل دستگاه بر اثر ازدیاد فشار، حتی المقدور جدار دیگ را کلفت تر و محکم تر بسازند اما در این صورت کلفتی جدار مانع از آن می شد که در اثر جریان آب سرد، دیگ مجدداً سرد شود و یا این کار با کندی بسیار انجام می گرفت و در نتیجه بار دیگر کار تلمبه با کندی پیش می رفت و بازده آن نقصان می یافت و چنانکه دیدیم همین مسئله ی کندی عمل موجب شده بود که دستگاه مزبور از نظر اقتصادی خالی از صرفه باشد: آیا بعد از آنکه با مصرف ذغال بسیار و خرج فراوان دیگ را به شدت گرم می کردند این نکته موجب زحمت نبود که بار دیگر از سرد شدن آن جلوگیری کنند؟
نیوکومن راه حل این مشکل دوگانه را به این طریق یافت که ماشین دنی پاپن را با دستگاه ساوری مورد مقایسه قرار داد و چنین نتیجه گرفت که رفع مشکل در صورتی ممکن است که دیگ گرم را از دومی و دستگاه استوانه و سمبه ها را از اولی اقتباس کنیم. به جای اینکه یک دیگ بکار برند که در عین حال هم محل گرم کردن آب و هم جسم تلمبه را تشکیل دهد وی تشخیص داد که به مراتب مفیدتر است که دو ظرف متفاوت را به این دو منظور استعمال نمایند. در نتیجه ی این کار، چون احتیاجی نبود که دیگ گرم را مجدداً سرد کنند، می توانستند آن را هر قدر که لازم است ضخیم نمایند و حرارت آن را به هر درجه ای که لازم باشد برسانند و چون لازم نبود که استوانه ی تلمبه را گرم نمایند سرد کردن آن با سرعت بسیار امکان پذیر بود.
نقشه ی نیوکومن در سال 1705 به مرحله ی اجرا در آمد. ماشین مزبور تشکیل می شد از دیگ گرمی که بخار آب تحت فشار بسیار، در داخل استوانه سمبه را به شدت تغییر مکان می داد و چون سمبه به انتهای خط سیر خود می رسید با جریان آب سرد فقط استوانه را سرد می کردند و بخار آب موجود در استوانه به سرعت انقباض می یافت و خلاء مطلوب ایجاد می شد آنگاه فشار جو بر روی سمبه اثر می کرد و در لحظه ای آن را به نقطه ی عزیمت می راند، آنگاه بار دیگر بخار آب از دیگ گرم که حرارت خود را کاملاً حفظ کرده بود وارد در استوانه می شد و این عمل متناوباً تکرار می گردید. از آنجا که سمبه در نتیجه ی این دوره ی متناوب حرکت رفت و آمدی منظمی می یافت می توانستند دسته ی شاهین مانند به آن بیاویزند که آن را لنگر می نامیدند و به وسیله ی زنجیری به سمبه اتصال می یافت و این لنگر تلمبه را فرمان می داد و عمل خروج آب و خشک کردن چاه معدن به سرعت انجام می شد.
بار دیگر از خشک کردن چاه معدن گفتگو کردیم، زیرا این نکته درخور تأکید و تأیید است که نیوکومن دستگاه خود را فقط به همین منظور اختراع کرده بود واصولاً در فکر او نمی گنجید که ممکن است در موارد دیگر غیر از خروج آب از معدن آن را مورد استفاده قرار داد. برای او نیز همچون ساوری موضوع اصلی این بود که با لجاجت و سرسختی آب که نمی خواست از ارتفاع 10 متر و سی و سه سانتیمتر بالاتر بیاید مبارزه کند و به این منظور راه حل مسئله را ایجاد خلاء به وسیله ی انقباض بخار آب می دانست. مفهوم دیگر این بیان آن است که ماشین نیوکومن را نمی توان به مفهوم کلمه ی نوعی از ماشین بخار دانست بلکه آن در واقع نوعی ماشین هوا بود یعنی عامل محرک این ماشین فشار بخار آب نبود بلکه فشار جو موجب حرکت سمبه می گردید. از این توضیح به خوبی معلوم می شود که چرا خود مخترع نیز دستگاه خویش را «ماشین جوی» نامید.
مسلماً استفاده کنندگان از این دستگاه نیز بیش از آن در صدد کنجکاوی بر نیامدند. منظور ایشان تأمین شده بود و ماشینی در اختیار داشتند که قوی تر از ماشین ساوری بود، سریع تر کار می کرد و خرج و زحمت آن نیز در مقام مقایسه ناچیز محسوب می شد. این دستگاه که در ابتدای عمل شش بار در هر دقیقه سمبه را به حرکت در می آورد کم کم اصلاح شد و در هر دقیقه ایجاد 12 حرکت و گاه 15 حرکت می کرد و در بهترین انواع آن قدرت ماشین تا صد اسب بخار بالا می رفت.
نیوکومن و کاولی به زودی قرار شرکت با ساوری گذاشتند و مشترکاً در سال 1705 امتیاز این دستگاه را به نام خود ثبت کردند ولی فقط در سال 1712 بود که اولین مشتری به سراغ ایشان آمد. مشتری مزبور صاحب یکی از معادن زغال دروولور هامپتون (7) Wolver hampton بود، اما در مقام عمل ماشین مزبور به قدری کار خود را خوب انجام داد که طولی نکشید که صاحبان معادن دیگر نیز یکی بعد از دیگری به ایشان مراجعه کردند.
این دستگاه برای رواج و استفاده هیچ گونه زحمتی نیافت. زیرا حسن اساسی آن این بود که قابلیت هر نوع اصلاح و تکمیلی را داشت و حال آنکه دستگاههایی که تاکنون برای خروج آب به کار می رفتند و با قدرت اسب و یا آسیای بادی کار می کردند فوق العاده کم درخور اصلاح بودند و یا اصلاً قابلیت تکمیلی نداشتند.
نوعی از آن که در سال 1712 معمول شد آنقدر ساختمان زمخت و ناهنجار داشت که به زودی، پی در پی یکدیگر، اصلاحات اساسی در اجزای آن به عمل آوردند به طوری که در اواسط قرن هیجدهم ماشین مزبور به مرحله ی تکامل واقعی رسیده بود. اولین اصلاح اساسی در شیرهای آن به عمل آمد. دستگاه سه شیر داشت اولی برای آن بود که بخار را از دیگ گرم وارد در استوانه کند، دومی واسطه ی ورود آب سرد بدور استوانه می شد و سومی برای خروج آب از تلمبه به کار می رفت. و این هر سه طبعاً با دست کار می کردند و بنابراین می بایست کارگری را همواره برای تنظیم آنها به گمارند. آیا خود نیوکومن به فکر افتاد که عمل این شیرها را خودکار کند؟ آیا کارگر که کودکی به نام پوتر Potter بود این مشکل راحل کرد؟ هنوز در این مسئله تردید هست. قدر مسلم این است که در سال 1713 توانستند به وسیله ی نخی که به لنگر ماشین تعبیه می کردند کاری کنند که خود دستگاه در موارد لزوم شیرها را باز و بسته کند. آنگاه در سال 1718 مکانیسینی به نام بایتون Beighton این روش مقدماتی را حذف کرد و میله های فلزی مناسب به جای نخ قرار داد. از این پس دستگاه مزبور می توانست خود به خود و بی واسطه ی انسانی کار خویش را انجام دهد.
آنگاه درصدد اصلاح دیگ گرم بر آمدند. یاکوب لویپولد آلمانی Iacob (Leupold (1727-1674 در سال 1725 وسیله ای برای ازدیاد فشار بخار موجود در آن یافت و جیمز بریندلی انگلیسی James Brindley (1772-1724) در سال 1760 موفق گردید که خروج و ورود آب را در دیگ تنظیم کند. انگلیسی دیگری به نام جان اسمپتون (John Smeaton (1792-1724 روشی ابداع کرد که به کمک آن ساختمان استوانه و سمبه درکارخانه با دقت بسیار انجام می گرفت و ارزش آن این بود که از خروج بخار و اتلاف آن جلوگیری به عمل می آمد. خلاصه ی موضوع آن است که ماشین نیوکومن نیم قرن بعد از تولد توانست با پیروزی نمایان تمام نواحی صنعتی اروپا را تصرف کند.
در سال 1732 برای اولین بار وارد فرانسه شد و در این مملکت نیز مانند انگلستان آن را برای خشک کردن چاه معادن مورد استفاده قرار دادند در کشور هلند مخصوصاً برای خشک کردن نواحی باتلاقی به کار رفت و در ممالک دیگر بیش و کم آن را برای مشروب کردن مزارع و باغها و توزیع آب در شهرها به کار می بردند، به طوری که چند صد عدد از آن در انگلستان رواج یافته بود. این دستگاهها عظمت خارق العاده داشتند و در مواردی ارتفاع آن از خانه های دو طبقه بیشتر بود. لنگر و زین آن با کندی و طمأنینه ی خاصی به حرکت در می آمد و هر جا که نمونه ای از آن یافت می شد جمعیت بیکاران جمع می شدند وحیرت زده آن را نگاه می کردند.
آخرین ماشین نیوکومن فقط در سال ....1934 به افتخار باز نشستگی نائل آمد. این ماشین را که در سال 1787 ساخته شده بود همچون جسم مقدس و متبرکی در قریه ی بارنسلی Barnsley در ایالت یور کشایر Yorkhire انگلستان حفظ کرده اند لنگر آن بیش از هفت متر طول دارد و ارتفاع استوانه ی آن سه متر و سی سانتیمتر است. در سال 1951 به مناسبت نمایشگاهی که در انگلستان از ماشین های صنعتی افتتاح شده بود، اداره ی معاون ذغال سنگ این مملکت از سر شوخی و مزاح بار دیگر آن را به کار انداخت. این کار چندان ساده و آسان نبود. گاهگاه سمبه از بالا رفتن خود دارای می کرد و زمانی دیگر پایین رفتن را فراموش می نمود و یا فریادهای جگر خراش از خستگی بر می کشید و آهسته توقف می کرد. درهر صورت بعد از 147 سال خدمت شایسته عذر او پذیرفته بود. در ایام جوانی و دوران شباب این ماشین می توانست با هر ضربت سمبه 50 گالون یعنی 627 لیتر آب را به ارتفاع 40 متر بالا برد.
پی نوشت ها :
1- رابرت هوک (1753-1635) دانشمند انگلیسی است که استعداد فراوانی داشت ولی چون می خواست در تمام معلومات بشری مطالعه کند نتایج عمیق بدست نمی آورد. اختراعات کوچک فراوان دارد و در فیزیک و ریاضی صاحب اکتشافاتی است و در تاریخ طبیعی نیز مطالعاتی دارد. در مکانیک اجسام مرتجع قانونی (که بسیار تقریبی است) به نام او معروف است. «یادداشت مترجم»
2- توضیحات مفصل دیگری درباره ی ماشین ساوری و ماشین دنی پاپن و ماشینهایی که بعدها جانشین آنها شدند در کتاب «انرژی» تألیف پی یر روسو ذکر شده است. گذشته از این تصاویر این ماشین ها را نیز می توان در کتاب مزبور دید. چاپ کتابفروشی Artheme Fayard . پاریس سال 1954.
3- شهر کاسل در آلمان مرکز ایالت هس است و در کنار رودخانه ی فولدا واقع است صد و پنجاه هزار جمعیت دارد و مرکز ساختمان ادوات نور و ابریشم مصنوعی است.
«یادداشت مترجم»
4- رودخانه کوچک فولدا در آلمان از کنار شهری به همین نام در ایالت هس می گذرد و به رود بزرگ وزر متصل می شود.
«یادداشت مترجم»
5- رودخانه ی وزر که قسمت شمالی آلمان را مشروب می کند از اجتماع دو شعبه ی اصلی فولدا و ورا Werra تشکیل می شود و چهارصد و هشتاد کیلومتر طول دارد و از کنار شهرهای میندن و برم می گذرد و به دریای شمال می ریزد.
«یادداشت مترجم»
6- داستان تخم مرغ کریستف کولومب از این قرار است: درمجلس شامی که کریستوف کولومب نیز حضور داشت جمعی از اشراف اسپانیایی او را مورد تمسخر قرار می دادند که تو کار مهمی نکردی، فقط سوار کشتی شدی و رو به مغرب رفتی تا وقتی که به خشکی رسیدی کریستوف کولومب به جای آن که جوابی بدهد خواهش کرد که تخم مرغی برایش بیاورند. آنگاه رو به حضار کرد و گفت: که از بین شما می تواند این تخم مرغ را روی نوک آن ایستاده نگهدارد، همه ی حضار آزمایشی کردند و هیچکس از عهده بر نیامد. آنگاه خود تخم مرغ را گرفت و ضربتی آهسته بر آن وارد کرد بطوری که نوک آن خورد شد و تخم مرغ بر جا ایستاد. همه فریاد بر آوردند که این کار بسیار ساده بود.
گفت آری ساده بود و خیلی هم ساده بود ولی میبایست بفکر آن افتاد. مقصود مؤلف در این مقام آن است که هر کس که فکر بدیعی می کرد، هر قدر هم که این فکر ساده بود می توانست آن را مقام عمل در آورد.
«یادداشت مترجم»
7- وولورهامپتون شهری است در مغرب انگلستان در ناحیه ی استرافورد شایر که نزدیک 200 هزار جمعیت دارد و مرکز کارخانه های فلزکاری و فولاد سازی و صنایع شیمیایی و در عین حال مجاور مناطق ذغال خیز است. «یادداشت مترجم»