نویسنده: آیناز نجفی، دانشجوی کارشناسی تاریخ دانشگاه اصفهان
مقدمه:
در طول حکومت مغول در ایران پیوسته دو تلاش متقابل را از جانب حکومت و مردم مشاهده میکنیم. از یک سو تلاش حکومت به منظور تحکیم قدرت و قبولاندن آن به اتباع ایرانی و از سوی دیگر تلاش مردم در جهت تجدید حیات ملی و فرهنگی خویش.( بیانی،1371:ج2، 11) جامعه ی ایرانی طبعا نمی توانست با این عناصر ناهمرنگ با زندگی ایلی و شبانی سازگار باشد و ناچار می بایست واکنش نشان میداد. ( همان، 367) با توجه به نوع طبقه بندی های اجتماعی ایران در دوره ی مغول و مقایسه ی آن با دوره های پیش از آن، میتوان نتیجه گرفت که هجوم مغولان به ایران زمین موجب به وجود آمدن تغییرات عمده و اساسی ای در اجتماع این سرزمین گردید. مغولان با توجه به روحیات قبیله ای و نیمه وحشی خود که کمتر نشانی از تمدن داشتند، در سرزمین های مفتوحه دگرگونی هایی ایجاد نمودند که باعث گردید این جوامع با گذشته ی خود از لحاظ اجتماعی، گسستی جدی پیدا کنند. مهمترین این دگرگونی را میتوان در ذیل مفهومی به نام « واژگونی طبقاتی» بررسی نمود. به این معنا که بسیاری از طبقات فرودست به واسطه ی سیاست های این قوم کاملا منزوی و حتی تخفیف شدند. ( میرجعفری، صادقانی، عظیمی زواره،1389: 4)می توان گفت که مغولان بیش از آنکه توانستند برج و باروها و نظام شهری جامعه ی ما را به هم بریزند، شالوده های فکری ما را زیرو رو کردند. به صورتی که از سویی شاهد هستیم که تشکل هایی چون فتیان تا حدودی عیاران قویا بر مرام نامه های اخلاقی خود پافشاری می کنند واز سویی دیگر رواج ناهنجاری های اخلاقی را در قالب گروه های کثیر فاحشه ها، روسپی ها، دزدان و گدایان در جامعه مشاهده می کنیم. همچنین رواج تصوف و زهدگرایی در شکل افراطی آن و از سویی دیگر رواج بی بند و باری های اخلاقی در جامعه ی ایران آن زمان بیانگر این عدم تعادل اجتماعی-فرهنگی است. (همان،12)
مذهب و رهبران مذهبی جامعه:
نظر به اینکه مغولان در پی ترویج مذهبی خاص نبوده اند و اصلا جهانگیری ایشان بر پایه ی ایدئولوژِکی محکمی بنا نشده بود، اندیشه ی اسلامی از لحاظ جغرافیایی و بعد فیزیکی بسیار رشد کرد. در ایران عصر مغول بیشترین نمود مذهب در بین عامه، در مجالس تذکیر و وعظ علما بود. که در این میان زنان همیشه پای ثابت اینگونه مجالس بوده اند. به گونه ای که مثلا در شیراز در روزهای دوشنبه و پنج شنبه و جمعه در حدود هزار و حتی دو هزار تن از زنان در فصول گرم سال برای مجالس مذهبی جمع می شدند. ( همان، 13)همچنین نوع پوشش مردمان و به خصوص زنان جامعه ی ایرانی آن زمان، بیانگر میزان نفوذ مذهب در بین طبقات مردم بود. به گونه ای که با وجود اینکه از سوی دولت قانون خاصی در خصوص حجاب زنان وجود نداشت، اما این مسئله همچنان از سوی مردم رعایت می شده است. حتی مارکو پولو ذکر کرده است که زنان مسیحی بغداد هم رعایت پوشش می کرده اند. ( همان 14)
به جرئت میتوان گفت روحانیون در ایران عصر مغول، در هیچ یک از ادوار ایران اسلامی تا آن زمام چنین منزلتی نیافته بودند. ( بیانی،1371:ج2،517) اما با این حال در کل تاریخ این دوران، مذهب در بستری از تزویر و ریا و تظاهر قرار داشت. این تظاهر هم می توانست در قالب مفاهیم شرعی و مذهبی خود را نمایان سازد هم می توانست در باب رابطه با مقامات رسمی قدرت-دولت و حکومت- ظاهر گردد. که رواج رشوه و چرب زبانی از جمله شاخصه ها می باشد. (میرجعفری، 1389: 16)
سیف فرغانی * به گونه ای صریح و رک به انتقاد از این اوضاع نا به سامان اجتماعی پرداخته است. از آن جمله ابیات او در مدح پادشاه وقت-غازان خان:
تو مسلمان گشته و از مسلمان حاکمان/ اندرین کشور نمانده از مسلمانی اثر
عارفان بی جای و جامه،عالمان بی نان و آب/خانقه بی فرش و سقف و مدرسه بی بام و در
در واقع یکی از مهم ترین سازمان های دینی-اجتماعی این عهد احتساب * بود که دلیل اهمیت یافتن بسیار زیاد آن،رخنه ی سنت های مغولی در جامعه ی ایرانی از یک سو و لجام گسیختگی جامعه به علت جنگ ها و پریشانی خانواده ها و رکود دین ازسوی دیگر بود. زنان از محدودیت های سابق درآمدند؛میخانه ها و روسپی خانه ها در هر کوی و برزن برپا شد؛ جامعه از حالت و قالب اسلامی خود خارج شد و مردم در مکان های عمومی به خوردن و نوشیدن شراب می پرداختند. ( بیانی، 1371: ج2 ، 553-554)
مسئله ی فحشا در جامعه ی ایرانی پیش از مغول به صورت عام و آشکار رایج نبود. اما از دوره ی مغول به بعد این امر جنبه ی عمومی پیدا کرد و در جامعه ی مسلمان ایران نهادینه شد. ( میرجعفری، 1389، 191-192) البته قوم مغول تا قبل از فتوحات چنگیز مردمی عفیف بوده اند. در نزد مغول، دختران در خانواده و جامعه ی خود اهمیت و منزلتی بسیار داشته اند و ما به موردی بر نمی خوریم که مغول از داشتن دختر ناراضی بوده باشد یا بین فرزندان پسر و دختر خود تفاوتی قائل شده باشد. نمونه ای این برابری جنسی، اهمیت بسیار زیادی بود که مغول برای جایگاه مادر قائل بود که احترام او بر فقیر و غنی و شاه و گدا واجب بود. ( بیانی، 1352: 51-53) احترام به عفت عمومی و پاکدامنی در میان مغول بسیار مشهود بود. چنانچه مارکوپولو چنین اظهار نظر می کند: " زنهای تاتار از لحاظ عفت و عصمت و وفا در برابر شوهران تالی ندارند." ( مارکوپولو، 87-88)
اما چه چیز مسئله ی فحشا را در ایران مسلمان تا این اندازه نهادینه کرد؟ می توان چنان نتیجه گرفت که مسئله ی فحشا ارمغانی بود که قوم مغلوب به قوم غالب هدیه کرد. سپس با فقر و بدبختی مردم در نتیجه ی جنگ ها و اشغال نظامی ، به شدت و رونق آن افزوده شد و به صورت بک خطر اجتماعی بزرگ و غیر قابل علاج در جامعه ی ایرانی عصر مغول تبدیل گردیده است. ( بیانی، 1352، 127) چنانچه مشهود است زنای محصنه میان مردان و زنان مغول به ندرت روی داده است و مستوجب مجازات مرگ برای طرفین بوده است. ( اشپولر، 1365، 393) اما پس از هجوم مغول به جوامع اطراف، جوامع فاسد در آنها تاثیر گذاشته و اخلاق فاسد را به ارث بردند.
و دومین علت، فزونی گرفتن تعداد کنیزان و دخترانی که به عنوان اسیر راهی بازارها میشدند بود که در روسپی خانه ها و خرابات به کار گرفته می شدند و سومین عامل گسترش بی بندو باری های اجتماعی زمان مغول را باید در نبود و یا لااقل سست بودن قوانین و ضوابط اجتماعی آن زمان تا زمان غازان جست و جو کرد که به گسترش فحشا کمک می کرد. ( میرجعفری، 1389: 192-194)
فحشا در منطقه ی بلاد روم ( آسیای صغیر) بیش از هرجای دیگری رواج داشت. تا جایی که زنان و مردان در حمام های مختلط می رفتند و حکومت نمی خواست یا نمی توانست از آن جلوگیری کند. به دنبال این موضوع، شراب خواری علنی هم در جامعه رونق یافت و مردم به راحتی در بازارها و میادین و مجامع عمومی بدمستی می کردند و عربده می کشیدند. ( همان، 197-198)
از دیگر آسیب های اجتماعی-مذهبی زمان مغول وفور رمالان، جن گیرها و پریخوان هاست. مغولان به جادوگری و پیشگویی اهمیت بسیار می دادند و در جامعه ی ایرانی نیز به واسطه ی حضور صوفیان و تعالیم آنها در ارتباط با ارواح و عوامل غیبی، مردم به سوی خرافات گرایش پیدا کردند. (میرجعفری، 1389: 202)
بدین ترتیب و با وجود این لجام گسیختگی اجتماعی، سختگیری ها و منع از منکرات از جانب روحانیون در نیمه ی دوم حکومت ایلخانی ضروری می نمود تا بار دیگر مقررات اسلامی برقرار گردد. ( بیانی، 1371، ج2، 554) در این دوران محتسب ها کوی به کوی و منزل به منزل سرکشی می کردند تا نقشی از نقوش کفرآمیز بر دیواری برجای نماند و صدای آواز و نوای موسیقی شنیده نشود.( همان، 557) تبلور این روش را در اشعار شعرای آن زمان می بینیم.مثلا سعدی می گوید: " محتسب را درون خانه چه کار؟" ( کلیات سعدی:70) و در اواخر قرن 8 حافظ شیرازی با ظرافت تمام در شعر خود منعکس کرده است:
اگرچه باده فرح بخش و باد گل بیزاست/ به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است.( دیوان حافظ:11)
این روحیه ی ناپسند افراط در بسیاری از موارد بوسیله ی جریان های غالب اجتماعی تقویت هم می شد. مثلا در برخی شهرهای خراسان مردم را به زور تازیانه و اجبار و جریمه ی مالی به نماز می کشاندند. در خوارزم هرکسی را که بر صفوف نماز جماعت حاضر نمی شد تازیانه می زدند و جریمه می گرفتند. (میرجعفری،1389،17) اما به طور کلی می توان گفت که مردم با این گروه نظر موافق نداشتند. زیرا محتسبین گاه از جاده ی دین و انصاف خارج می شده و یا اینکه زیاده از حد سختگیری و افراط به خرج می دادند. حتی همه ی محتسب ها متدین یا خیرخواه نبودند؛ بلکه به لهو و لعب نیز می پرداختند و شراب می نوشیدند. (بیانی،1371:ج2 565) چنانچه حافظ به خوبی این مسئله را در شعر خود به نظم کشیده است:
با محتسبم عیب مگویید که او نیز/ پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
می ده که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/.چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ/ مگر ز مستی زهد و ریا به هوش آمد
( حافظ، 40،68،250)
جریان تصوف که خصوصا در قرون 6 و 5، با مدون تر نمودن عقاید خود وارد مرحله ی جدیدی شد را می توان در این دوران "تصوف بازاری" یا "عامیانه" نامید.(میرجعفری،1389: 75) جبرگرایی عمیق در بین توده ای مردم سبب شده بود تا آنها برای انجام هر کاری به سراغ منجمان و طالع بینان بروند. زهد گرایی، گوشه نشینی و انزوای از اجتماع در قالب گروه های وسیع صوفیانه نمونه هایی از این طرز فکر می باشد.(همان، 19) از جمله کسانی که این روحیه ی تسلیم در برابر سرنوشت را تقویت می کردند خود علما و صوفیان-رهبران معنوی جامعه- بودند.(همان،21) در واقع می توان گفت که هجوم مغول، معلول و نتیجه ی این روحیه ی یاس و تسلیم فراگیر بود. (همان، 23)
تا پیش از مغول، صوفیان به اندازه ی کافی در تمام لایه های اجتماعی ایران نفوذ کرده بودند و هم از لحاظ معنوی مادی و هم از لحاظ کثرت مریدان با سلاطین کوس برابری می زدند و این قشر در زمان مغول به خاطر ترس باطنی مغولان از آنان، نه تنها لایه های اجتماعی بلکه دربار را هم زیر سلطه ی خود درآورده بودند.(همان، 78-77) ولی در واقع این آفت ریا و تظاهر به جان تصوف هم افتاده بود و شاعرانی چون سیف فرغانی، اوحدی، حافظ، سعدی، مولانا و ... به شدیدترین صورت بر این متظاهران تاخته اند(همان، 86-87). اوحدی اینگونه آنها را به خاطر تخفیف چهره ی واقعی تصوف نکوهش می کند:
آن نماز،دراز کردن تو
وز حرام احتزاز کردن تو
روز بر سفره نان نخوردن سیر
پیش بیگانه شب نخفتن دیر
...پیر سالوس را بپرسیدم
گفت من بارها خدا را دیدم
آتشم درفتاد ازآن نادان
گفتم: ای دل!تو نیک تروادان
اینکه پیغمبرت باری دید
وانکه موسی نور و ناری دید
شیخکی روز و شب چو خر بچرا
از دو مرسل زیادست چرا؟
(اوحدی اصفهانی،1375: 613)
تصوف در همه ی وجوه و شئون زندگی اجتماعی راه یافته و شدت علاقه و هجوم بیش از پیش مردم به خانقاه ها و وجود خیل مریدان، شکاف بین روحانیت متشرع و تصوت را به حد نهایت رسانیده بود. خانقاه به طور کامل در برابر مدرسه قد علم کرد و تضاد بین تشرع و تصوف در هیچ عهدی تا به این اندازه نبوده است. صوفیان در برابر علما و ائمه که عشق و موسیقی و سماع و شراب را حرام می دانستند ایستاده بودند و عشق را پایه ی سلوک می دانستند.(بیانی،1371:ج2،657)
" از شیخ ابوسعید ابولخیر پرسیدند: در نماز دست بر کجا نهیم. شیخ گفت: دست بر دل و دل بر حق جل و جلاله." (محمدبن منور، 299)
اما آفت بزرگی که تصوف از آن رنج می برد کثرت و تجمع سرمایه نزد شیوخ تصوف بود که در واقع زمین داران و فئودال های عصر مغول بودند. شاید بهترین نمونه از اینگونه شیوخ، شیخ صفی الدین اردبیلی باشد که در واقع پادشاه واقعی آذربایجان بود.(میرجعفری،1389: 89) بزرگان اهل تصوف گاه در لابه لای ریاضت ها، به تن پروری، میگساری، غلامبارگی و نوشیدن شراب می پرداختند. به همجنس بازی صوفیان " علۀ المشایخ" می گفتندو نه تنها آن را تقبیح نمی کردند بلکه آن را موهبتی الهی نیز می دانستند.(بیانی، 1371:ج2، 676)
حافظ در این فعل اشاراتی دارد:
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی/ زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
(حافظ،99)
فتیان و جوانمردان:
پس از تصوف، انجمن های فتیان، بزرگترین و با نفوذترین گروه های اجتماعی عصر مغول را تشکیل می دادند که منشا تحرکات و دگرگونی های بسیاری در جامعه ی ایرانی بوده اند.(میرجعفری،1389: 128) فتوت برخلاف تصوف که بیشتر بر انزواطلبی و گوشه گیری از جامعه تاکید می کرد؛ در پی اصلاحات اجتماعی و برپایی عدالت در بین طبقات جامعه بود.( همان:130) فتیان به خاطر رعایت اصول اخلاقی والایی که داشتند، علی رغم اینکه از گروه های رهبری جامعه محسوب نمی شدند و از طبقات اصناف و حتی از لایه های پایین جامعه بودند، تاثیر زیادی در تمدن اسلامی داشتند.(همان،137) این فتیان که از طرق مختلف، خود را به حضرت علی بن ابی طالب(ع) می رساندند، به علت حمایت فراوان از جانب عیاران، عمدتا دارای نیروی انسانی و نظامی مناسبی بودند که در هنگام حمله به شهرها و یا در هنگام به وجود آمدن اغتشاش ها از آن استفاده می کردند. مثلا می توان از فتیان عیار هرات در ابتدای حمله ی چنگیز اشاره کرد که پس از خرابی شهر به دست خان بزرگ، این فتیان و پهلوانان بودند که در آنجا ساکن شده و شهر را دوباره احیا کردند.این گروه ها در جوانمردی، اطعام، دستگیری از مظلومان، کشتن شرطه هاو.. بی نظیر بودند. ( همان، 136-137) و اصفهان، تبریز و سمنان در زمره ی پایگاه های اصلی فتوت به شمار می رفت.( بیانی،1371:ج2، 740)اما با وجود تساهل دینی که اساس اعتقاد طبقه ی حاکم مغول بود و همچنین آنچه از آن تعبیر به "جامعه ی باز" نموده اند، باعث گردید که قبح بسیاری از ارزش ها در جامعه از بین رفته و مردم علنا به فساد روی آورند. و حتی همان گروه های فتیان که به جوانمردی معروف بودند، خود در دام پریشانی اخلاقی افتاده و به گردنه گیران و قلندران زمان خود تبدیل شدند. و حتی تحت عنوان " اوباش و رنود" خوانده می شدند.( میرجعفری،1389:،183) و بنا بر اطلاعاتی که ابن بطوطه از سفر خود در ایران داده است، ظاهرا بیش ترین و معروف ترین دزدی ها در آن زمان دزدی اسب بوده است. و مردم از ترس این دزدان نام خود را بر ران چهارپای خویش داغ می کرده اند. و از معروف ترین راهزنان به نام "جمال لوک سیستانی" نام میبرند که البته ی روحیه ی جوانمردی او سبب شده که تنها راه را بر سرمایه داران ظالم شد کند.( همان،191)
سادات: سادات همواره در کل ادوار تاریخ ما چه پیش از مغول و چه پس از آن به نوعی نماینده و رهبر معنوی اقشار مردم بوده اند. مغولان در پی تهاجمات خود به ایران، قصد درافتادن با معتقدات مردم مغلوب که اکرام سادات هم جزئی از آن بود را نداشتند. و حتی به این معتقدات به دیده ی احترام می نگریستند.
بزرگ سادات هر شهری را نقیب می گفتند که از سوی دولت انتخاب می شد و امتیازات و احترام بسیار داشت. این امتیازات به تدریج گروه ها و افراد زیادی را تحریض کرد که برای خود سند سیادت جعلی تهیه نمایند و بدین ترتیب قشر کثیر نوظهوری به نام سادات در بطن جامعه ایجاد شد.(همان، 102-103)
وضع مالی دولت و مالیات ها:
در منابع این عهد، از بی عدالتی قضات و فساد دست اندرکاران حکومت موارد فراوانی ذکر شده که غازان تا حد بسیاری از این نوع انحرافات جلوگیری کرد. آنان به اخاذی و رشوه ستاندن مشغول می شدند و قباله های قدیمی جعل می کردند و گروه های مختلف صاحب مقام به جان هم می افتادند. (بیانی، 1371: -549-550)لشکرکشی های چنگیزخان و هولاکو به بنیه ی مالی و زندگی مردم سرزمین های متصرفه صدمات فراوان وارد آورده بود. از آن گذشته چون هریک از فرمانروایان در هنگام جلوس بر تخت سلطنت مبالغ هنگفتی را به صورت هدایا به اطرافیان می داد، خزانه خالی می شد و این امر مشکلات فراوانی به بار می آورد.(اشپولر،1365: 298) در این شرایط نمی توان گفت که قوانین مالیاتی در حقیقت تا چه اندازه معتبر بوده است. چنانچه خانواده ای دستور ماموران مالیات را اطاعت نمی کرد، اغلب اتفاق می افتاد که لشکریان فرزندان آن خانواده را به زور می بردند.( همان،307) بدیهی است که کارمندان معمولی نیز می خواستند از این غنیمت مالی سهمی داشته باشند.
بیتکچیان * همراه با واحدهای لشکری به یک یک مناطق می رفتند و با فشار و تعدی مبالغ هنگفتی را از مردم ستمدیده می گرفتند. و بلافاصله بخشی از آن را در جیب خود می ریختند. مردم نیز برای حفظ جان خود داوطلبانه مبالغی به عنوان رشوه به این ماموران ایلخان می دادند.
روستاییان ستمدیده و بیمناک چون می شنیدند که گروهی برای دریافت مالیات به آن حوالی آمده اند، می گریختند. به کرات پیش می آمد که ماموران مالیاتی در دهکده مردی را نمی یافتند و به این سبب زنان را با خود می بردند.به این دلیل در روستاها به اندازه ی کافی کشت و کار نمی شد و روستاها خالی از جمعیت می شد. و نتیجه ی این وضع، بالا رفتن قیمت ها بود.(همان،313) تا اینکه در زمان غازان و اصاحات او، فرمان داد تا مالیات دام را نصف کردند و کوشید تا از تجاوز مامورانش به مردم جلوگیری به عمل آورد.( همان،315)
نتیجه ی این تجاوزها و ستم ها به مردم، توجه روز به روز به مفهوم مهدویت است. ظهور فرقه های مختلف صوفیه با تکیه بر ظهور مهدی(عج) از این دوره به بعد از مسائل مهم تاریخ ایران شد. اما به هر روی، مسئله ی مهدویت در آن زمان حتی به صورت بسیار افراطی جلوه گری می کرد. افرادی با عنوان مهدی خروج می کردند و پس از چندی سرکوب و کشته می شدند.(میرجعفری،1389: 15)
می توان از عنوان "مبارزات ملی در زیر لوای مهدیان دروغین" نام برد. چراکه مردم ستم کشیده و بلادیده، در انتظار منجی و رهایی بخشی به این در و آن در می زدند و با تعالیم تشیع راه نجات را در ظهور امام غایب جستجو می کردند. چنانچه این اندیشه آنچنان قوت گرفت که شیعیان کاشان هر روز با اسب سفید زین کرده و آراسته با بوق و کرنا به استقبال امام می شتافتند و هربار دست خالی بر میگشتند.(بیانی،1371:ج2، 582)
می توان از مهم ترین پایگاه های تشیع در دوران مغول در خراسان بزرگ، شهرهای هرات، بلخ، ترمذ و در سایر شهرها چون مرو، نیشابور، بخارا و سمرقند نام برد که نیز اقلیت های پراکنده ای از شیعیان وجود داشت.(همان،617)
وضعیت زنان در دوره ی مغول:
در ادوار گوناگون تاریخ ایران بعد از اسلام، هیچ گاه زن رسما در امور سیاسی مملکتی دخالت نداشته است مگر در موارد استثنایی. در لابه لای قرون متمادی این تاریخ تنها به عصر استثنایی از لحاظ قدرت و اهمیت زن بر می خوریم و آن دوران مغول است.که می توان آن را تا حدودی عصر برابری زن و مرد خواند. هیچگاه زن در این سرزمین تا این حد توانایی و قدرت و احترام نداشته و در کار حکومت دخیل و سهیم نبوده است. و مسلم است این نحوه ی زندگی قبیله ای و کوشش مشترک زن و مرد برای نیل به یک زندگی مرفه خانه به دوشی، علت اصلی این نظام بوده است.بنا به سنت مغولی، زن از حقوقی مساوی با او برخوردار بود و هیچ فعالیتی حتی ریاست ایل، شکار و جنگ به تنهایی مختص مرد نبوده است. شغل مرد محدود بود ولی کار زن نامحدود.(بیانی،1352: مقدمه)
در دوره ی ایلخانی و پس از رسمی شدن دین اسلام در نزد سلاطین این سلسله، مهریه برای زنان نیز متداول شد که مقدار آن در بین سلاطین و شاهزادگان بسیار زیاد بوده و روز به روز رو به تزاید بوده است.مثلا اولجایتو مهر یکی از زنان خود به نام بیلغان خاتون را نهصدهزار دینار قرار داده بود. و همچنین مهر دختر امیری شش هزار من ابریشم بوده است. تا زمانی که غازان خان دست به اصلاحات اجتماعی همه جانبه ای در مملکت زد. یکی از موارد آن اصلاح و کاهش مهر بود. وی مهر را بر نوزده و نیم دینار مقرر کرد. (همان،40-41)
می توانیم ادعا کنیم که در نزد مغول طلاق وجود نداشته است. اما در دوره ی ایلخانی و پس از اسلام آوردن ایشان طلاق نیز معمول گردید و بخصوص غازان خان ضمن اصلاحات اجتماعی خود راه طلاق را تقریبا بی هیچ مانعی باز گذاشت. یکی از دلایلی که از مقدار مهر کاست، فراهم آوردن تسهیلات در این امر بود.از این امر می توان نتیجه گرفت که در دوره ی ایلخانی طلاق امری رایج بوده؛ که دلیلی بر از هم پاشیدگی و بی سامانی خانواده ها و به طور کلی جامعه بوده است. ( همان،42-43)
وضع زنان ظاهرا از نظر حقوق جزا با مردان چندان متفاوت نبوده است. آنان نیز به جرم جادوگری، قتل شوهرانشان با زهر و غیره به مرگ محکوم می شدند و این حکم بیشتر از طریق غرق آنان در آب اجرا می شد.( اشپولر،1365: )
اما در این میان وضعیت زنان ایرانی از طبقات عامه ی مردم نیز قابل توجه است. نگاه غالب جامعه ی سنتی ما به زن، نگاه به موجودی ضعیف و کمتر از مرد بوده است.اگرچه ظاهرا در داخل خانه، زن دارای جایگاه مناسب و مقبولی بود، اما اهمیت زن برای فعالیت های اجتماعی و بیرونی مناسب انگاشته نمی شد. زن نبایستی در انظار عمومی قرار گیرد و مردان این مسئله را دیدگاهی مذهبی می دانستند که هر که غیر آن می کرد از تعصب و مردانگی به دور بود.
البته باید دلیل این موضوع را در جامعه ی آن دوران جستجو کرد. در این دوران شاید صدمه پذیر ترین قشر جامعه را بتوان زنان به حساب آورد. در هنگام لشکرکشی ها و تهاجمات مغول، آنانکه بیش از همه در معرض فساد بودند زنان بودند. تا آنجا که در حکایات بسیاری آمده است که مردان، زنان خود را می کشتند تا در معرض تعرض قرار نگیرند.برتی نمونه از زنان ده ها شهری که این بلا بر سر آنان آمد می توان از طمغاج در ترکستان شرقی نام برد. که زنان و دختران این شهر که به زیبایی و هنرمندی و موسیقی دانی مشهور بودند، خود را کشتند تا به دست سپاه چنگیز نیوفتند. بیست هزار تان از آنان خود را از قلعه ی شهر به پایین آنداختند به گونه ای که استخوان های آنان تا مدت ها بر کناره ی دیوار شهر باقی مانده بود.
به نظر می رسد که این انزوای زن ایرانی از اجتماع، مشروعیت عقلانی داشته است.زیرا مسلم است که در این دورانی که خانواده و اجتماع اینچنین دچار از هم گسیختگی و پریشانی اخلاقی بود، هرچه جمال و زیبایی زن بیشتر می بود، دردسر او نیز بیشتر می شده است.(میرجعفری،1389: 35-37)
استاد باستانی پاریزی با بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نهایتا این چنین نتیجه می گیرد که: " قساوت عجیبی است و به هرحال این هم یکی از موارد سرنوشت زنان و دختران معصوم بوده است و مفهوم آن، آن است که این عروسک های دلربا فقط شاهد بزم و وسائل تفریح و اثاثیه ی تزئینی زندگی بوده است-لاغیر."(باستانی پاریزی، 1384: 457)
نتیجه گیری:
ایران سرزمینی بوده که همواره در معرض مهاجرت ها و تهاجمات وسیع تاریخی قرار گرفته و در طی این دگرگونی تاثیراتی را پذیرفته و بالعکس ارمغان هایی برای قوم غالب به همراه داشته است. اما نکته ی جالب توجه در این دگرگونی های فرهنگی-اجتماعی روحیه ی استقلال طلبانه ی ملت ایران است که همواره منجر به نهضت های ضدبیگانه در این سرزمین شده است. چنانچه با وجود اینکه این سرزمین بارها و بارها پذیرای اقوام غیرمتمدن و وحشی بوده است؛ باز این ایران است که بر قوم غالب فائق گردیده است و این همان سرّ بقای ایران است.منابع :
-اشپولر،برتولد(1365): تاریخ مغول در ایران،چاپ دوم، تهران،انتشارات علمی فرهنگی.
-باستانی پاریزی،محمد ابراهیم(1384):گذار زن از گدار تاریخ،چاپ دوم،تهران،نشر علم.
-بیانی،شیرین(1371):دین و دولت در ایران عهد مغول،جلد دوم،تهران،نشر دانشگاهی.
-بیانی، شیرین(1352): زن در ایران عصر مغول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
-میرجعفری، حسین، صادقانی، مجید، عظیمی زواره،ندا (1389):لایه های اجتماعی ایران در عهد مغول، اصفهان، بهشتیان.